پرسش:
من از پارسال یکی از معلمامو دوست دارم. پارسال خیلی افراطی ایشونو دوست داشتم و هر روز به بهانه ای میرفتم پیشش و نامه مینوشتم براش و … به هر حال پارسال بهش ثابت کردم که خیلی دوسش دارم و اونم فهمید ولی امسال با خودم تصمیم گرفته بودم که مثل یه معلم معمولی باهاش برخورد کنم و دیگه دوسش نداشته باشم. به خاطر همین یه نامه نوشتم براش و تو نامه اینو نوشتم:امسال آخرین سال من تو دوران راهنمایی هست و امیدورام دیگه به هیچ معلمی علاقه نداشته باشم که باعث بشه یکی رو بیشتر از دیگری دوست داشته باشم و ایشونم به من گفتن که من خیلی از دانش آموزا رو دارم که با اینکه برام عزیزن ولی این باعث نمیشه که من رفتار متفاوتی باهاشون داشته باشم پس تو هم باید از این انتظارا نداشته باشی.من امسال تمام سعی خودمو کردم تا فراموشش کنم و حتی اگه خیلی هم دوسش داشته باشم، به روم نیارم. یه وقتایی میرسه که اصلا بهشون فک نمیکنم ولی یه وقتایی خیلی ناراحت میشم. به خاطر اینکه فک میکنم دیگه مثل پارسال با هم صمیمی نیستیم و من این سال هیچ بهانه ای پیدا نمیکنم که برم پیشش و هی یاد خاطره های قشنگی که با هم داشتیم میفتم و ناراحت میشم از اینکه امسال اینجوری نیستیم. میخوام فراموشش کنم. چطوری میتونم این کارو بکنم؟ موندم تو دوراهی وقتی دوسش دارم فکرم پیشش میمونه. وقتی نمیخوام دوسش داشته باشم، یاد خاطره هاش میفتم. واقعا نمیدونم چیکار کنم. امسال تا اندازه توانم جوری وانمود کردم که برام مهم نیس ولی تو باطنم برام مهمه البته اصلا نمیخوام برام مهم باشه یه جورایی لب مرزم نه کاملا دوسش دارم نه کاملا ازش متنفرم. خواهش میکنم ،تمنا میکنم کمکم کنین و زود جواب بدین و منو منتظر نذارین.
پاسخ:
شاید به این مطلب هم علاقمند باشید
الفبای زندگی!
سلام دوست من. پرسش تو یک سوال کلی هست که باید جوابشونو بدونم تا بتونم راحت تر کمکت کنم. برای مثال ، چرا تصمیم گرفتی امسال دیگه معلمت را دوست نداشته باشی؟ آیا این تصمیم به این خاطر بود که احساس کردی ، ایشان کسی یا کسانی را بیشتر از تو دوست دارد؟ اگر این طور است، یعنی سال گذشته متوجه این رفتار در معلمت نمیشدی که به خاطر معلم بودنشان باید به همه توجه میکردند و نمیتوانستند تمام توجه خودشان را به تو بدهند؟
نکته مهم در مساله تو، داشتن رفتاری متفاوت از احساست هست که همین هم موجب شده که بیشتر از گذشته درگیر و غمگین شوی. وقتی کسی تلاش میکنه که احساس درون خودش را به گونه خلاف نشون بده و تظاهر میکنه که در درونش هم نسبت به یک فرد بی تفاوت هست، در حالیکه این رفتار با احساس او متفاوته، در این صورت به خاطر پیامی که با رفتارش به طرف مقابل نشون میده، پاسخی را از او دریافت میکنه که این پاسخ نمیتونه درون او را آرام کنه و همین دلیل موجب میشه که او دچار تعارض بشه. درست مثل تو که احساس درونیت معلمت را دوست داره، اما چون در رفتارت تلاش میکنی که بگی اصلا دوستش نداری، او هم متعاقبا مثل سال قبل رفتار نمیکنه و در نتیجه تواحساس میکنی که او چرا با محبت نیست و مثل قبل نیست، پس او رادوست ندارم.
اما باید بدونی که این چرخه تنها در درون خودت وجود داره و دیگران مانند معلمت نمیتوانند از این موضوع مطلع باشند که بخواهند به تو کمکی بکنند. هرچند کاملا در این مورد تاکید دارم که افراط تو در دوست داشتن دیگران مانند معلمت نابجا و نامقبول است که خودت هم به آن اشاره کردی، اما فکر میکنم اینکه تلاش کردی با وانمود سازی خلاف احساس خودت مساله ات را حل کنی، در واقع مشکلی را بر قبلی اضافه کردی.
پیشنهاد من این است که با معلمت گفتگو کنی و او را در جریان اتفاقاتی که برایت افتاده قرار بدی و البته در نهایت هم او را در جریان این موضوع بگذاری که میدانی این افراط مناسب نیست و در واقع تو از او درخواست میکنی که از این به بعد به تو کمک کند که بتوانی تعادل بین احساس و رفتارت برقرار کنی و البته هر دو را تحت کنترل خودت درآوری. به نظر میرسد این راه میتواند برای تو بسیار سودمند باشد.
برای آشنایی با خانم مشاور و نحوه طرح پرسش خود از ایشان اینجـــــــــــا را کلیک کنید.