تاریخ ایران از نگاه شاهنامه

تاریخ ایران از نگاه شاهنامه
t تاریخ ایران از نگاه شاهنامه

تاریخ ایران از نگاه شاهنامه

داستان هایی که در شاهنامه آمده با آنچه در این کتاب تاریخ خواندیم درست یکسان نیست. تاریخ ایران در آنجا از خاندان ماد آغاز نمی شود. نام بسیاری از شاهان و پهلوانان در این کتاب آمده است که مربوط به دوران پیش از تاریخ یعنی زمانی است که شاید هنوز ایرانیان به این سرزمین نیامده و از هم نژادان دیگر خود که به هندوستان رفتند جدا نشده بودند. در شاهنامه نخستین شاهی که بر تخت می نشیند “کیومرث” نام دارد. کیومرث پسری داشت “سیامک” نام که در جنگ با دیوان کشته شد.

پسر سیامک که نامش “هوشنگ” بود دیوان را پراکنده کرد. پس از او پسرش “تهمورس” که به “دیوبند” معروف است شاه شد و او دیوان را یکسره برانداخت و ایرانیان را از آزار و آسیب ایشان آسوده کرد. مراد از “دیوان” در شاهنامه بیگانگان ستمگر و بدخوی و بدکار است. پسر سیامک “جمشید” بود که جانشین پدر شد و اوست که رشتن و بافتن پارچه و هر گونه هنر و صنعت را به مردم آموخت و خانه و گرمابه و کاخ ساخت و دانش پزشکی را بنیاد گذاشت.

جشن نوروز را نیز او برپا کرد اما چون خودبین شد خداوند بر او خشم گرفت و مردی بیگانه و بدکار را که “ضحاک” نام داشت بر او چیره کرد. چون ضحاک بر ایران شاه شد، ستمکاری پیش گرفت و بسیاری از مردمان را کشت. سرانجام مردم این سرزمین به جان آمدند و بر آن بد نهاد ستمگر شوریدند.

تاریخ ایران به روایت شاهنامه (5)

کاوه آهنگر

کاوه مردی آهنگر بود که پسرانش به فرمان ضحاک کشته شده بودند. او از بیداد ضحاک به ستوه آمد و چرمی را که هنگام کار به کمر می بست بر سر نیزه کرد و فریاد برآورد و ایرانیان را به شورش برانگیخت. گروهی انبوه پیش او فراهم آمدند و خروش دادخواهان بالا گرفت. شورشیان فریدون را که نبیره جمشید بود و از بیم ضحاک پنهانی می زیست، یافتند و به شاهی برداشتند و ضحاک بیگانه و ستمگر را از تخت فروکشیدند و در کوه دماوند به زنجیر کردند.

شاید به این مطلب هم علاقمند باشید
یک روز مردانه (برگرفته از زندگی شهید مجید بقایی)

داستان ایرج

فریدون سال ها بر همه روی زمین فرمانروایی کرد. چون پیر شد جهان را سه بخش کرد و به پسران خود که سلم و تور و ایرج نام داشتند سپرد و خود گوشه گیری کرد. از کشور فریدون، سرزمین روم به سلم رسید و توران به تور سپرده شد و ایران بهره ایرج گردید. اما چون ایران از کشورهای دیگر آبادتر و زیباتر بود برادران بر ایرج رشک بردند و به جنگ او آمدند. ایرج که جوانی پاکدل و خردمند بود، می خواست با برادران آشتی کند و پذیرفت که بهره خود را نیز به ایشان بدهد تا از جنگ و مردم کشی دست بردارند اما آتش کینه سلم و تور فرو ننشست و برادر بی گناه خود را کشتند. ایرج دختری داشت که از او پسری ” منوچهر” نام به جهان آمد. ِ چون منوچهر بزرگ شد فریدون او را بر تخت شاهی ایران نشانید و به جنگ سلم و تور فرستاد تا کین ایرج را بخواهد. منوچهر با پهلوانان ایران به خونخواهی پدر رفت و سپاه سلم و تور را شکست داد و هر دو را کشت. از این پس زد و خورد میان ایران و توران دوام یافت و پرشورترین قسمت شاهنامه داستان این پیکارهاست. پس از منوچهر پسرش نوذر شاه شد. در زمان او افراسیاب تورانی که پسر “پشنگ” و نبیره تور بود به ایران لشکر کشید و نوذر را گرفتار کرد و کشت. پس از او دو شاه دیگر به نام “زو” و “گرشاسب” بر تخت نشستند و چون گرشاسب درگذشت افراسیاب باز به ایران آمد و این کشور را تسخیر کرد. این خاندان شاهی که از کیومرث آغاز شده و به گرشاسب پایان یافته “پیشدادیان” خوانده شده است.

تاریخ ایران از نگاه شاهنامه

پهلوانان ایران

داستان دلاوری های پهلوانان زابلستان در شاهنامه بسیار دل انگیز و خواندنی است. در جنگ های منوچهر با تورانیان، سام پسر نریمان، جهان پهلوان بود. سام پسری داشت که از هنگام زادن همه موی او سپید بود و او را “زال زر” نام گذاشته بودند. خاندان سام در زابلستان شاهی داشتند اما زیر فرمان شاهنشاه ایران می زیستند. زال با “رودابه” دختر مهراب، شاه کابل زناشوئی کرد و از او فرزندی یافت که نامش را “رستم” گذاشتند. رستم بزرگترین پهلوان شاهنامه است که همیشه در جنگ ها پشت و پناه سپاه ایران بوده و بر همه پهلوانان دشمن پیروز شده است. این پهلوان نمونه مردی و دلاوری ایرانیان است و قسمت بزرگی از شاهنامه فردوسی داستان پیکارهای مردانه اوست.

شاید به این مطلب هم علاقمند باشید
دانلود آهنگ زیبای "غیر معمولی" از محسن چاووشی

تاریخ ایران به روایت شاهنامه (2)

کیانیان

چون تخت ایران از شاه تهی ماند و افراسیاب تورانی بر همه کشور دست یافت، ایرانیان نزد زال به زابلستان رفتند و از او خواستند که آسیب تورانیان را از ایشان دور یکند. زال که پیر بود پسر خود رستم را برای جنگ با افراسیاب نامزد کرد و به او گفت که مردی “کیقباد” نام از نژاد فریدون در کوه البرز زندگی می کند باید او را بیاوری و به تخت شاهی بنشانی. رستم کیقیاد را بر تخت نشانید و خاندان شاهی “کیانیان” از او آغاز شد. کیقباد و رستم افراسیاب را شکست دادند و از ایران راندند.

هفت خوان رستم

پسر کیقباد “کیکاوس” نام داشت، چون بر تخت نشست به جنگ دیوان مازندران رفت و آنجا خود و لشکرش به افسون دیوان گرفتار و نابینا شدند. چون خبر به رستم رسید برای آزادی شاه و پهلوانان کمر بست و یک تنه به سوی مازندران شتافت. در این سفر رستم به “هفت خوان” یا هفت واقعه گرفتار شد و از همه رهایی یافت و سرانجام، کیکاوس و ایرانیان دیگر را آزاد کرد و “دیو سفید” را که فرمانروای همه دیوان مازندران بود از پا درآورد.

داستان های رستم

ازین پس در شاهنامه داستان های دلکش و پر شوری هست که در همه آن ها پای رستم به میان آمده است. از آن جمله “داستان سیاوش” و ” بیژن و منیژه” و “رستم و سهراب” و “رستم و اسفندیار” یکی از دیگری دلاویز تر و خواندنی تر است.

تاریخ ایران از نگاه شاهنامه

شاهان دیگر کیانی

پس از کیکاوس، نوه او کیخسرو بر تخت می نشیند و افراسیاب تورانی سرانجام از او شکست می خورد و کشته می شود. چون کیخسرو از شاهی کناره می گیرد، لهراسب را به جای خود می نشاند. پسر لهراسب، گشتاسب نام دارد و در زمان اوست که “زردشت” دعوی پیغمبری می کند. گشتاسب دین او را می پذیرد و برای آن که این آئین را همه جا رواج بدهد جنگ ها می کند. پسر گشتاسب که نامش اسنفدیار است در این جنگ ها دلیری فراوان نشان می دهد و سرانجام میان او و رستم جنگی در می گیرد که در آن اسفندیار کشته می شود. جانشین گشتاسب “بهمن” پسر اسفندیار است که اردشیر دراز دست نیز خوانده می شود. پس از او “همای” دختر بهمن شاه می شود و سپس فرزندش “داراب” و بعد “دارا” بر تخت می نشیند. این دارا که آخرین شاه کیانی است با داریوش سوم هخامنشی یکی است و چون او از اسکندر مقدونی شکست می خورد و بدست سرداران خود کشته می شود خاندان شاهی کیانی برمی افتد.

شاید به این مطلب هم علاقمند باشید
جشنواره مجسمه با ساقه های برنج

اشکانیان

تاریخ شاهان اشکانی در شاهنامه بسیار کوتاه است و گویا هنگامی که کتاب شاهنامه فراهم می آمد سرگذشت این خاندان یکسره فراموش شده بود. فردوسی می گوید: از ایشان جز از نام نشنیده ام نه در نامه خسروان دیده ام.

ساسانیان

اما تاریخ ساسانیان در شاهنامه با آنچه در کتاب های دیگر آمده است تفاوت بسیار ندارد جز آنکه فردوسی داستان ها و افسانه های دلپذیر و زیبا در آن آورده و بیشتر جاها تاریخ را به صورت قصه بیان می کند. این قسمت شاهنامه هم بسیار زیبا و خواندنی است. هر ایرانی باید شاهنامه را سراسر بخواند و از داستان مردانگی ها و دلاوری های نیاکان خود که به بیانی شیرین و دلاویز در آن کتاب بزرگ آمده است آگاه شود و لذت ببرد.

نوشته : دکتر پرویز ناتل خانلری  

 

آرامگاه فردوسی چگونه ساخته شد؟

t تاریخ ایران از نگاه شاهنامه
امتیاز به این نوشته

‫2 نظر ارسال شده در “تاریخ ایران از نگاه شاهنامه

  1. سید عارف میرخان :

    خیلی زیبا بود. من هم تاریخ را خیلی دوست دارم و مطالعات زیادی درباره ی آن کرده ام ولی همچین چیزی نخوانده بودم. با تشکر.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *