” شیشه ی عمر”
بگو ببینم تو چه می دانی درباره ی شیشه ی عمر…؟! هیچ میدانی که هر آدمی شیشه ی عمری دارد؟!
شیشه ای که نباید خیس شود؟!نباید بشکند؟!
هیچ میدانی که چشمان تو و قلبت شیشه ی عمر من هستند؟!
من شیشه ی عمرم را پیش تو به امانت گذاشته ام. خوب مواظبشان باش. مواظب قلبت باش که مبادا روزی بشکند.مواظب چشمانت باش…نگذار که تر شود.
آخر میدانی؟! هر بار که چشمانت خیس شد از عمر من کاسته میشود و اگر روزی دلت شکست، عمر من به پایان میرسد. من طاقت تنهایی و دوری از تو را ندارم…
مواظب شیشه ی عمر من باش…!!!
” پایت که به زندگی ام باز شد…”
پایت که به زندگی ام باز شد،بهار عشق توی قلبم خانه کرد!طنین دوستت دارم های تو بود که به قلبم شوق زندگی بخشید…
دستان تو بود که دستهایم را گرفت و شوق پرواز را در من زنده کرد.
گامهای محکم تو بود که به من قدرت حرکت کردن داد.چشمان تو بود که نگاه مرا به دنیا باز کرد تا زیبا تر ببینم هر آنچه در این دنیا وجود دارد…
تو که آمدی هوای عاشقی به سرم زد….تو که آمدی بهار عشق در قلبم به شکوفه نشست!
اینجا توی قلب من با یک گل بهار میشود.
تو… همان تک گل عشق هستی که وقتی وارد زندگی ام شدی،تازه فهمیدم زندگی یعنی چه…فهمیدم که زندگی یعنی تو… فقط تو!
تـــــــو گرییدی و مـــــن یکبــاره خندیدم
دلیـــــل خنده ام از عـــــــــرش پرسیدم
نفهمیــــدم چه شــــد آن لحظه و آن روز
که از گریــــیدنی آهـــــــسته خــــندیدم
زمین چرخیــــد حـــول شمس خود امــا
من از خندیدنـــــم علــــت نفهمیـــــــدم
گذشتــــم از خیـــال و فــــکر و رویـــــاها
به دل مشغــــــولی ایـــــــام خندیــــــدم
گذر کــــرد از پــــس هم سال و روز و ماه
و مــــن بـــــانی آن لبخــــندها دیــــــــدم
به یک لبخــــند مهمان کـــــــرد چشمم را
و من لبخـــــند هــــایش را پرستیــــــــدم
و من خوشحــــال،از این پیش هــــم بودن
که او خندیــــــد و مــن اینبـــــار گرییــــدم
با تشکر از خانم فرزانه رازی از اعضای فعال سایت که این مطلب زیبا را نوشته اند .
سلام روژینا جان میتونی یه ذره درباره ی نوازندگیت توضیح بدی،از کی شروع کردی ؟و…………..
khili ziiiiiiba