آسمان مشکی خالص است
وستارگان ازچشمک زدن خسته شده اند
دیگرهیچ چشمه ای جاری نمی شود
وتبسّم برلبان هیچ گلی نمی روید
درمیان گل ها
نرگس هاکمیاب شده اند
ویاس ها کبودند
دیگرهیچ روزنه ای را
درمیان دیواریأس نمی توان یافت
وهیچ لبخندی برلبان کودکی
ونور خورشید کم رنگ ترشده است
ومهتاب در صفحه ی آسمان خط خورده است
یاشاید هم درگوشه ای
ودر کنج خلوتی
درهاله های انتظار
نشسته وبه توفکر می کند
همه ی آدم ها بی حوصله شده اند
وبی آنکه بدانند
به دنبال تومی گردند
به دنبال تویی که نمی شناسنت
حتّی آن کسانی که
از روزهای خوش بی تو دم می زنند
غروب جمعه ها
درسکوتی
با تو نجوا می کنند
که بیایی
یادداشت سردبیـــــــــر:
بقلم خانم زهرا جعفری فرد از هیئت تحریریه دانش آموزی