روزنوشته های کلانتر پفک (۶۲)

کلانتر پفک و روتین زندگی

کلانتر پفک و روتین زندگی

مثلا من الان دارم برایتان از پایگاه فضایی یادداشت می نویسم! البته که شوخی کردم. من دو هفته پیش آنجا بودم و همانطور که می بینید الان اینجا هستم. اصلا چیز پیچیده ای نیست!

خب، منتظرید که ببینید بعد از اینکه از راه آن سطل آشغال به پایگاه فضایی رفتم چه شد؟ خب دیگر. نمی توانم بگویم! نه، اصلا هم خودم را لوس نمی کنم. به هر حال من آن جا چیزهایی دیدم و از رازهایی سر در آوردم که سری و محرمانه بوده.

حالا چرا چشم هایتان را برای من می چرخانید؟ راستش من می خواستم ماجراهای آنجا را برایتان تعریف کنم اما دیروز جناب پیشی اف طی یک پیغام فوری و کوتاه به من اعلام کرد: «کلانتر پفک لطفا از آنچه در پایگاه فضایی دیده اید چیزی در سایت منتشر نکنید.»

خب توی همین مدت کوتاه آشنایی با پیشی اف، او هم مثل شما خواننده پر و پا قرص روزنوشته های من شد و همین که دیروز فهمید می خواهم برایتان از پایگاه فضایی بگویم سریع این پیغام را ارسال کرد.

من هم که از آن گربه های دهن لق نیستم. در واقع یکی از اصول زندگی من رازداری است. پس دیگر اصرار نکنید در مورد پایگاه چیزی بگویم.

یک دستاورد بزرگ کلانتری

خب از این حرف ها بگذریم که بیشتر از این کنجکاو نشوید. این دو سه روزی که دوباره به محله برگشته ام احساس می کنم چقدر دلم برای همه چیز تنگ شده بود. حتی برای غلطک و فضولی هایی که در کار سگ های محله می کند.

شاید به این مطلب هم علاقمند باشید
دستاورد‌های روزانه‌ یک نوجوان خیلی ردیف (73)

اتفاقا در همین اولین روزهای بازگشت به محله او را دیدم. یادتان هست گفتم سر به سر آن سگ تازه وارد می گذارد؟ امروز سگه افتاده بود دنبالش و غلطک با سرعت نور داشت می دوید.

نمی دانم این غلطک کی می خواهد آدم شود. منظورم این است نمی دانم کی می خواهد گربه شود و سرش به کار خودش باشد. خلاصه که اگر بخواهم خبیث بازی از خودم در بیاورم باید بگویم صحنه خنده داری بود.

می دانید؟ من به یک دستاورد بزرگ رسیدم. اینکه روتین زندگی خیلی خوب است. قبول دارم که بعضی وقت ها از دست این روتین کلافه می شویم اما همین که مدتی از آن دور شویم احساس می کنیم چقدر دلمان می خواهد به همان کارها و برنامه های همیشگی برگردیم.

نگویید نه که من این را تجربه کرده ام. تجربه کلانتر پفک هم که ردخور ندارد!

نتیجه ماجرای کلانتر پفک و روتین زندگی

هیچ چیز بهتر از همین روزهای معمولی زندگی نیست. همین روزهایی که گاهی بی حوصله ایم و گاهی از خوشحالی یک ریز در حال حرف زدنیم! روتین زندگی با همه کلافگی هایش دوست داشتنی است. برای همین پیشنهاد می کنم روتین زندگی تان را دوست داشته باشید.

البته این به این معنا نیست که برای ایجاد تغییر و پیشرفت هیچ تلاشی نکنید. تلاش بکنید اما از بودن روزهای یکنواخت و بی هیجان هم خوشحال باشید.

در ضمن رازنگه دار هم باشید (ای وای، دوباره به موضوع پایگاه فضایی اشاره کردم!) بی خیال. من بروم به کارهایم برسم.

توضیح تصویر

امروز توی محله چرخ می زدم و از اینکه به روتین زندگی و کار کلانتری برگشته بودم خوشحال بودم. این جدیت هم که در چهره ام می بینید مال جدی بودن در کار است. وگرنه خیلی هم شاد هستم.

شاید به این مطلب هم علاقمند باشید
نوای روز چهارم محرم؛ حربن یزید ریاحی

اختصاصی نشریه‌ی اینترنتی نوجوان‌ها – یاسمن رضائیان

امتیاز به این نوشته

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *