یکی از موضوعاتی که به طور مکرراز طرف کاربران نوجوان مطرح شده مسئله عشق به معلم به شکلی افراطی و شدید است.این مورد را دردو بعد مختلف علمی و روانشناسی بررسی می کنیم:
عشق های هیجانی
1- بروز عشقهای گذرا در مرحله نوجوانی و جوانی بسیار شایع است و عوامل بسیاری در آن مؤثر میباشند. یکی از عوامل، تغییرات فیزیولوژیک و ترشح برخی هورمونها می باشد. دوران بلوغ آکنده از نوسانات هورمونی و فیزیولوژیک است. این دوران با برخی امور از جمله اضطراب (که در دوران بلوغ به خاطر برخی تغییر و تحولات جسمی روانی تا حدودی فزونی مییابد) باعث برخی تشویشات ذهنی در فرد میگردد. بدیهی است اضطراب از جمله هیجانهای منفی است که باید به طریقی کاهش یابد. همه ما وقتی مضطربیم، به چیزی پناه میبریم و به نوعی پناهجویی در ما تقویت میگردد .
پناهجویی فرد مضطرب به افراد یا اشیا باعث کاهش اضطراب در ایشان می گردد .معمولاً روحیه پناهجویی و آرامشگرایانه باعث بروز پدیدهای به نام وابستگی عاطفی یا عشق زود گذر در ما میگردد .با هر حمله اضطرابی فرد به دنبال آرامشگر می گردد . معمولا آرامش را در دیدار ذهنی یا عینی معشوق میجوید.
واکنش
دختر دبیرستانی وقتی تحت استرس شدید و متوسط قرار میگیرد ،به طور ناخودآگاه ذهنش به طرف دوستان (یا معلم) میرود که در پیش از این به او آرامش می داده است. به اصطلاح این پیوند نوعی پیوند شرطی است که طی آن فرد مضطرب نسبت به تصویر آرامشگر فرد معشوق شرطی می شود. وعشق به معلم را شکل می دهد . نکته دیگر اصل مجاورت است. اصل مجاورت یک اصل فیزیکی ساده است که کارکردی روانشناختی دارد .خواه ناخواه دو نفری که برای مدتی در مجاورت همدیگر قرار میگیرند ،نوعی انس و علاقه میان آن دو شکل میگیرد .
چگونه به معلمم ابراز علاقه کنم؟
انس و علاقه در بسیاری موارد بیدلیل است و دلیلی جز مجاورت فیزیکی و روانشناختی ندارد. اگر از فرد بپرسند چرا عاشق فرد دیگر شده است، قطعا جوابی خواهد داد که بر بسیاری از افراد دیگر صدق میکند. به بیانی دیگر فرد معشوق هیچ موضوعیتی برای فرد عاشق ندارد، ولی از بد حادثه این یکی در کمند دیگری گرفتار آمده است.
وسواس
برخی روان شناسان عشق را یک رفتار وسواسی بر میشمرند، به این معنا که همانگونه که فرد وسواسی با هر حمله اضطرابی در صدد کاهش آن از طریق رفتار وسواسی برمیآید، فرد عاشق نیز با هر حمله اضطرابی برای کاهش اضطرابش خود را مجبور به رفتار وسواسی (دیدار عینی یا ذهنی معشوق) می بیند.
افراد وسواسی هیچ اختیاری در این زمینه ندارند .با صدها توصیه و پند و اندرز نمیتوان آن ها را از تکرار رفتار وسواسی باز داشت. فرد عاشق تا حالش دگرگون میگردد ، تصویر معشوق در ذهنش روشن میگردد و به آرامش کاذب و موقتی او می انجامد. نکته دیگر ترشح برخی هورمونهای جنسی میباشد.
هورمونهای جنسی نوعی پیوندجویی را در فرد تشدید مینماید . از آن جا که دختران ساعتها در کنار همجنسان خود هستند ،به نوعی این روحیه پیوندجویی در ایشان از جنس مخالف به جنس موافق تغییر جهت میدهد.در برخی موارد برخی رفتارهای شبه جنسی در ایشان به چشم میخورد.
هویت یابی
نکته دیگر بحران هویت یابی است . هویت یابی در نوجوانان و جوانان امری طبیعی است . بسیاری از نوجوانان و جوانان از طریق پیریزی رابطه عمیق دوستی به نوعی به هویتیابی می پردازند. این دوستیها تا حدودی به این سؤال مهم که من کیستم، جواب می گوید.عشق به معلم نیز می تواند پیامد همین هویت یابی باشد .
نکته دیگر بروز برخی روحیات افسردهوار در ایشان میباشد. ناکامیهای ریز و درشت نوجوانان و جوانان باعث بروز رگههای افسردگی در ایشان میگردد . فرد افسرده میکوشد از طریق عشق به زندگی یکنواخت و یا ناکام مانده خود معنا ببخشد.
عشق به نوعی یک معنای زندگی جدید برای فرد محسوب می گردد. خلأهای عاطفی معمولا در دختران بیداد میکند . خلأهای عاطفی در بیش تر موارد با عشق پر می گردد. عشق اگر به کاهش شدید طولانی (مثلا 6 ماه) عملکرد در فرد منجر گردد، قطعا یک اختلال روانی است.
درمان
باید برای درمان این نابهنجاری به درمان اختلالات بستر ساز آن یعنی اضطراب وسواس و افسردگی پرداخت. اگر عشق به کاهش شدید عملکرد نینجامد، تا حدودی قابل چشم پوشی است و فرد میتواند به مرور از این مرحله گذر کند .پس در زمینه پیشگیری و درمان عشقهای مرضی و غیر مرضی مانند عشق به معلم باید گفت :در درجه اول باید خانوادهها با روانشناسی نوجوان و جوان آشنا گردند . برخوردی متناسب با ایشان در پیش گیرند. خانوادهها باید در مرحله گذر نوجوانان، یار و مددکار ایشان باشند . نباید با کج خلقیهای ایشان برآشوبند و وضعیت را بدتر نمایند.
هویتیابی باید با کمک اولیا و مربیان در یک فرایند کاملا طبیعی سامان پذیرد . همچنین خلأهای عاطفی باید با عواطف اولیا و مربیان پر گردد. ورزش و تغذیه مناسب باید سر لوحه کار نوجوان قرار گیرد. سطح عزت نفس نوجوانان باید ارتقا یابد تا از ابتلا به عشقهای غیر عزتمندانه و ذلیلانه پیشگیری گردد. باید آموزش مهارتهای زندگی جدی تلقی گردد . مهارت مقابله با استرس به عنوان یک مهارت زندگی باید در برنامههای جنبی دانشآموزان گنجانده گردد. مشاوره حضوری به معنای واقعی کلمه باید در مدارس احیا گردد.
ارتباط با خدا
ذهنیت منفی و بیاعتمادی دانشآموزان نسبت به شخص مشاور باید برطرف شود. کتابهای مناسب ترویج و تبلیغ گردد تا جایگزین کتابهایی با موضوعات عشقی گردد .متأسفانه امروزه فیلمها ،رمانها، ترانهها و … محتوای عشقی را دارند که مناسب رده سنی نوجوانی نیست. باید این آموزش به نوجوانان داده شود که این احساس عشقی مانند عشق به معلم که در این سن به سراغ ایشان آمده کاملا ناپخته و زود گذر است و به هیچ وجه قابل مقایسه با عشق های واقعی که در سنین جوانی و بالاتر اتفاق می افتد، نیست.
یکی از روش ها، تقویت معنویت و ارتباط با خدا است که باید جزء لاینفک برنامههای تربیتی باشد تا از طریق پیوند عمیق با آرامشگر واقعی هر گونه آرامشگر کاذب و موقت رخت بربندد.
دختران و عشق به معلم
2- از آنجا که دختران معمولاً عاطفی تر و احساسی تر هستند، مقوله عشق افراطی و وابستگی روانی در آنها زیاد دیده می شود و در سنین کودکی و دبستانی تا حدودی طبیعی است ولی چون در بعضی از خانواده ها نیاز عاطفی کودکان به درستی برطرف نمی گردد و آنها در محیط خانه و خانواده به میزان لازم از پدر و مادر و دیگر نزدیکان خود محبت نمی بینند، این نیاز عاطفی و کمبود محبت در آنها تشدید شده و باعث گردیده که آنها آن را در خارج از خانه و خانواده و در ارتباطات دیگر جستجو کنند.
عشق یا اختلال
توجه داشته باشیم که ماهیت عشق بسیار پیچیده است، اگر باعث کاهش عملکرد قابل توجهی در فرد گردد و فرد عاشق را به رفتارهای تکانشی وادارد، رنگ و بوی اختلال نیز به خود میگیرد. افرادی که به عشق افراطی می گرایند و وابستگی روانی پیدا می کنند، اگر به کاهش شدید عملکرد دچار شوند، به نوعی از چند اختلال عمده روانشناسی یعنی اضطراب، وسواس و افسردگی بیبهره نیستند، به عنوان مثال با نگاهی به درونیات آنها متوجه خواهید شد که از اضطراب نسبتاً بالایی رنج میبرند. اضطراب حتی به قبل از وابستگی آنان بر میگردد. ممکن است در گذشته نیز برای کاهش اضطراب خود به افراد پیرامونی خود پناه میبردند.
پناهجویی به نوعی در آنان نهادینه شده و به آن شرطی شدهاند، پس با هر اضطرابی ناخودآگاه به دنبال فرد آرامشگری میگردند که این فرد معمولاً معشوق، دوست و یا معلم آنهاست. یا مانند یک فرد وسواسی برای کاهش اضطراب خود مجبورند زود به زود به دیدار معشوقی که به صورت کاذب و موقتی اضطراب شان را پایین میآورند بشتابند، در حقیقت این گونه عشقها از حالت سلامت جدا گشته و به صورت مرضی (افسردگی، اضطراب، وسواس و…) در میآید.
عشق افراطی
پس در مکانیزم عشق افراطی، اضطراب بالا نقش بسزایی دارد و در درمان آن نیز کاهش اضطراب نقش کلیدی دارد. افراد عاشق معمولاً از رگههایی از افسردگی رنج میبرند. به تعبیری از بیمعنایی و یکنواختی در زندگی به ستوه آمدهاند.
فرد افسرده میکوشد معنای جدیدی برای زندگی خود دست و پا کند، فرد افسرده پس از مدتی معشوقش به تنها معنای زندگیاش مبدل میگردد و احساس میکند که زندگی بدون معشوق فوقالعاده بیمعناست. و نیز خصوصیات افراد عاشق همپوشانی زیادی با خصوصیات افراد وسواسی دارد.
همان گونه که فرد وسواسی برای حصول آرامش به ده بار شستن دست خود در روز عادت دارد، فرد عاشق هم برای به دست آوردن آرامش خود نیازمند ملاقات نو به نو و تجدید دیدار با فرد معشوق است و بدون او نمی تواند زندگی کند، به این ترتیب عشق مرضی تحت عنوان رفتار وسواسی ـ اجباری طبقهبندی میشود که به نوعی اختلال روانی محسوب میگردد و باعث خارج شدن فرد عاشق از گردونه زندگی سالم میگردد.
به هر حال، عشق افراط گونه و وابستگی روانی دانش آموزان ، به هیچ وجه امر مطلوبی قلمداد نمیگردد. از خلأهای کوچک و بزرگ شخصیتی در درون آنها حکایت دارد. هر فرد افسرده دلی میتواند عاشق فرد دیگر گردد و سالها در فکر معشوق روزها به شب برساند. فرد وابسته روانی مثل فرد معتاد، دلش به موضوع وابستگی (مثل مواد مخدر یا محبت معشوق) خوش است.
راه حل
یک راه حل این است که ابتدا باید به علت و زمینه این گونه رفتار آنها به درستی پی برد و در قدم بعدی سعی کرد با مشورت با مشاورین و روانشناسان باتجربه و نیز همکاری خانواده های آنان، زمینه آشفتگی روانی آنها را از بین برد و در رفع اضطراب، وسواس و افسردگی بالینی یا غیر بالینی آنها کوشید تا آنها مجبور نباشند برای آرامش روانی خود و نیاز عاطفی و کمبود محبت به رفتارهای افراطی عاشقانه روی بیاورند.
عشق به خدا به جای عشق به معلم
در مواردی جایگزین کردن عشق حقیقی و عشق به خدا می تواند کارساز باشد ولی در جایی که اختلال و آشفتگی روانی وجود دارد و یا فرد هنوز شناخت درستی از عشق به خداوند ندارد، این راه حل نمی تواند به نتیجه رضایت بخشی نائل آید، بنابراین می توانی ضمن متوجه ساختن آنها به معشوق حقیقی و خداوند، شناخت آنها را نسبت به خدا افزایش داد و در کنار آن آشفتگی روانی آنها را با ارجاع به متخصص درمان کرد.
در پایان باید به دانش آموزان این نکته را گوشزد کرد که احساسات، مخصوصا در زمان نوجوانی، به هیچ وجه قابل اعتماد نیست و در مورد هر تصمیمی که ریشه در عقل ندارد و احساسی است می باید با یکی از بزرگترها (ترجیحا مشاور یا روانشناس) مشورت کرد.
درصورت نیاز می توانید از اینجا با مشاوران ما تماس بگیرید
سلام
من الان پشت کنکورم سال یازدهم نمیدونم چی شد که فهمیدم به یکی از معلم هامون وابسته شدم خیلیییی زیاد حتی بیشتر از دوستای صمیمی خودم دوسش داشتم من سال دوازدهمم اینقدر به ایشون فکر میکردم که اصلا تمرکز درس خوندن نداشتم حتی بهترین دوستامو از دست دادم چون بهشون توجه نمیکردم الانم که پشت کنکورم هنوزم به فکرشم اما اون بعد مدرسه مثل یه تفاله منو رها کرد و جوری سرد جوابمو داد که بارها شکستم اگه معلم هستید و این متن رو میخونید توروخدا با دانش آموزی که بهتون علاقه داره خوب باشین یه ذره بخدا اینا گناهی ندارن کمکشون کنید وابستگی رو کمتر کنن من ففط هر هفته یا دو هفته یه بار به معلمم پیام میدادم تا چند وقت پیش ولی ایشون اصلا جوری جواب منو دادن که فهمیدم میگه برو دیگه😔خیلی وقته اینجوریه ولی من همش بعد یه مدت پا میزارم رو غرورم میرم حالشو میپرسم فقط هم پیامک میزنم که مزاحمش نشم ای کاش یکم فقط یکم بهم کمک میکرد تا وابستگی که بهش دارم رو کم کنم الان سه ساله زندگیم تباه شده بخدا حال خوشی ندارم یه روز از زندگیم لذت نبردم چون نمیتونم لطفا اگه دانش آموزی دارید که وابسته هست بهتون توجه کنید بهش یکم تاحالش بهتر بشه
ماا که روزی ۱۰۰۰ مرتبه از این درد میمیریم فرض کنید منی که زرگ کلاسمون بودم کنکور که هیچ قبول نشدم معدلم از ۱۹/۷۵ به ۱۳ افت کرد این انصافه؟! اینجور رفتار کردن 😔😔😔
اگه کسی راهی بلده بگه بخدا دیگه توان ندارم
سلام خانوم دکتر…خسته نباشین روزتون بخیر..
من برای بار چندم هستش که پیام میذارم..چند ساله زندگی من شده خوندن داستان های این سایت…مشکل الان من خیلیی حاد هستش خواهش میکنم بهم کمک کنید..
داستان عشق من نسبت به معلم زبانم خیلی مفصل و عجیب غریب هستش..کاملا تعریف میکنم براتون…
الان ۲۰ سالمه و پشت کنکور تجربی.سال هشتم یه حس دوس داشتن عجیبی نسبت به معلم زبانم پیدا کردم.. طوری که واقعا از ته دلم دوسشون داشتم میرفتم پیششون ایشون هم هر چقدر از خوبی هاشون بگم کمه بینهایت مهربون هستن..من میرفتم دنبالشون کتاب و دفترهاشون رو تا دم دفتر میبردم..به هر بهانه ای میرفتم پیششون..گذشت سال نهم خیلییی زیاد شدید تر شد..تا جایی که وقتی مدرسه نبودن من افسرده میشدم..اینو هم بگم من درسم خیلی خوب بود با معدل ۲۰ قبول شدم..خیلی وابسته ی ایشون شدم..یه روزی گفتن شاید سال بعد مرخصی بگیرم نیام من دیوانه شدم زنجیر پاره کردم..انقدر اصرار کردم رفتم و اومدم تا شماره شون رو گرفتم..مشکل یکی دوتا نبود که..یه دانش آموز دیگه ای داشتن که روانی تر از من بود تا مرز خود زنی میرفت و قرص و …
من گوشی نداشتم به جز یکی دو بار احوالپرسی ساده هیچ ارتباطی باهاشون نداشتم اما خیلییی زیاد خیال بافی کردم رویاهایی که ساختم من با معلمم…به همین منوال گذشت من که نهم رو تموم کردم..از کنترل خارج شدم راهی روانشناس و روانپزشک شدم..اما بی فایده…تمایل پیدا کردم به کارهایی که اون دختره برای معلمم میکرد.. من به خاطر مادرم هم که شده خودمو یه کم آروم کردم.اما چه آروم کردنی طوفانی بود در دلم که حد نداشت…گذشت تا همین دی ماه که پیام دادم…اینبار واقعی احساسهامو گفتم اون دختره هم رفته بود..اجازه دادن رفتم پیششون..من ظاهرم کاملا آرومه اما درونم آشوب بود…تو اون دیدار گفتم میرم بعد کنکور بیام اما نتونستم همه چیز از کنترلم خارج شد هر روز چندین بار پیام میدم بهشون..کارم کشیده به قرص خوردن و تیغ و…
همش بی تاب و بیقرار..
درسم خیلیی عقب افتاده.. وضع روحی خوبی ندارم..معلمم رو خسته کردم..خودشون میگن دق ام دادی تو این مدت ارتباطت..
خانواده ی من از هیچ کدوم از اینا خبر ندارن..
خواهش میکنم کمکم کنید
پاسخ خانم دکتر سلیقه دار : دوست خوبم
خواهش می کنم چند لحظه نوشته خودت را طوری بخوان که انگار خودت ننوشتی و ناما فرد دیگری را می خواتس، در این صورت چه پاسخی می دهی؟
مطمئنم که میگویی راه نجات دست خودت است، از هیچکس دیگری کمک نگیر.
اگر مطالب و داستان های این سایت را خوانده باشی به راحتی متوجه می شوی که صبوری امروز تو پاداش خوب ادامه ارتباط با معلما در آینده را به همراه دارد.
متوجه می شوی که اصرار کردن های تو فقط دل آشوبه معلما را زیاد می کند و او را برای ترک این رابطه مصمم می کند.
متوجه می شوی که قرار نیست دارو به تو داده شود تا خودت و احساس های رها شده ات را کنترل کند، این خودت هستی که مسوول امروز و فردای این رابطه هستی.
متوجه می شوی که دیگر باید به خودت بیایی، دوازده ساله نیستی که بگوییم اول نوج آنی تو است و شاید خام و بی تجربه هستی. الان دیگر فقط و فقط خودت باید به خودت و این رابطه کمک کنی.
سلام، خیلی اتفاقی دوباره بعد از چندین سال اومدم تو این سایت، یه موقعی هرروزم اینجا میگذشت، از اونموقع ها تقریبا ۸ سال میگذره. شاید افرادی که پیام های خیلی قبلو خونده باشن پیام های منم دیده باشن اما دوست دارم یبار دیگه بگم شاید کمی بچه هایی رو که منم یه روزی جاشون بودم آروم کنه، من سال ۹۳ یعنی ۸ سال پیش یه دختربچه ۱۴ ساله کلاس هشتمی بودم، بچه ای که تو اوج سن بلوغشه و از لحاظ روحی خیلی حساسه و احساساتی رو تجربه میکنه که شاید فقط مختص همون چندساله و دیگه هیچ وقت تو زندگی تجربه نمیشه. من به شدت شیفته ی یکی از معلمام بودم، الان که پیام های بچه هارو میخوندم خیلی یاد اون دوران خودم افتادم، اینکه به بهونه های الکی بری پیشش که فقط ببینیش، اینکه به بقیه بچه هایی که باهاش رابطه نزدیکی دارن حسودی کنی، اینکه وقتی اسمتو با صدای اون میشنوی بری تو اسمونا از خوشحالی و اینکه حتی یه عزیزم گفتنش هم که ممکنه به همه شاگرداش بگه یه جور دیگه تعبیز کنی. همه ی اینا حسای مشترکیه که بچه هایی که به معلماشون وابسته عاطفی میشن تجربه میکنن، برای بعضی ها این تجربه شیرینه و برای بعضی ها عین زهر تلخه. من هر جفتشو تجربه کردم. سال هشتم تا دهم که من به قول خودم عاشق معلم راهنماییم شده بودم بدترین دوره زندگیمه. خیلی سختی کشیدم، خیلی عذاب کشیدم و الان که فکر میکنم همش بخاطر رفتار نادرست و غیرحرفه ای اون معلم با من بود، پس اگر معلم هستید و شاگردی دارید که بهتون ابراز علاقه میکنه پیام منو با دقت بخونید، چرا که شما در جایگاه معلم اولین وظیفتون اینه که مواظب روح و روان شاگرداتون باشید.
بچه های عزیز اول از هرچیز میخوام بهتون بگم که هیییچ وقت تحت هیچ شرایطی و در مقابل هیچ احدی، غرورتونو زیرپا نذارید، خودتونو به هر قیمتی کوچیک نکنید، این خود شمایید که با رفتارتون تعیین میکنید دیگران چقدر بهتون بها بدن،ارزشتونو خودتون مشخص میکنید پس همیشه با وقار و با غرور باشید.
مورد بعدی اینکه یادتون باشه معلم شما بجز شما هزارتا شاگرد دیگه داشته،داره و خواهد داشت، من خودم تجربه تدریس داشتم پس از زبون یه معلم بهتون میگم که برای معلما ادب شاگردشون خیلی مهمه، معلم دوست داره با شاگردش همیشه یه حریمی داشته باشه،حریمتونو حفط کنید و هرگز پاتونو یک قدم هم از حریم بینتون اونور تر نزنید، مواظب تک تک کلماتی که بکار میبرید باشید، برای مثال میگم یه معلم هیچ وقت دوست نداره از زبون شاگردش بشنوه که من عاشق شمام هرشب به شما فک میکنم همه زندگیم شمایید. همینکه بگید من خیلی دوستتون دارم و برام با احترام و با ارزشید قشنگتر و محترمانه تره.
یه مورد دیگه ای که میخوام بگم اینه که قبل از اینکه خودتونو لو بدید با چشم باز ببینید که طرفتون چه جور آدمیه، ابراز علاقه عین قماره، یا طرفو کامل بدست میاری یا کامل از دستش میدی پس ببین اول جنبشو داره یا نه.
معلم راهنمایی من بعد اینکه حس منو به خودش فهمید یه ادم دیگه شد و همه ی تلاششو کرد که منو از خودش متنفر کنه و اون حجم از بی تفاوتی و بی محلی رو یه بچه ۱۳ ساله نمیتونه درک کنه و از درون میشکنه، مخصوصا در رابطه با معلمی که با همه میگه و میخنده ولی به تو که میرسه انگار دشمنشو میبینه.
من وقتی به دبیرستان رفتم با روحیه داغون و حال خراب وارد شدم چون رفتارای معلم راهنماییم این فکر و تو من ایجاد کرد که من مشکل دارم، شاید زشتم شاید به دل نمیشینم پس همه از من بدشون میاد. وارد دبیرستان که شدم با یه معلم دیگه روبرو شدم خیلیی احتیاط کردم که دوباره عین قبل نشه و ضربه نخورم اما این آدم کلا با قبلی فرق داشت و اینقدر قشنگ و فهمیده با احساسات من برخورد کرد که من بهترین دوران زندگیم رو تجربه کردم. معلمای عزیز اگه شاگردی بهتون ابراز علاقه میکنه نترسید، اون شمارو عین یه جنس مخالف نمیبینه، اون شمارو عین خواهر،مادر یا دوستش میبینه، ازتون آرامش میگیره و همینکه باهاش خوب رفتار کنید و نشون بدید که درکش میکنید و احساسشو میبینید براش کافیه. معلم من همین کارو کرد. من الان ۲۲ سالمه و هنوزم باهاش در ارتباطم، هز از گاهی من پیام میدم یا اون پیام میده و حال همو میپرسیم ولی من دیگه با دیدنش دست و پامو گم نمیکنم، با دیدن اسمش رو گوشیم هول نمیشم ،فقط بعنوان یه دوست و معلم دوسش دارم و برام با ارزشه و با احترامه. احساساتی که الان دارید میگذره و تموم میشه پس نگران نباشید که تهش چی میشه. از روزای نوجوونیتون لذت ببرید و خیالتون راحت باشه که یه روز قلب خودتون به این حس پایان میده.
البته پررو بازیم درنیارید هی پیام بدید و اعصاب اون بنده خدارم خورد کنید، اونا خودشون زندگی شخصیشونو دارن و شماهم همسن و سال اونا نیستید که از صحبت ۲۴ ساعته باهاتون خسته نشن. هرچیزی رو به حدش نگه دارید و شورشو در نیارید.
این بود تجربه های من، امیدوارم به دردتون بخوره
خانم دکتر اینکه صحبت کردن با معلمم در خیالم قبول دارم طبیعی نیس..دلم خیلیییی تنگ میشه براشون وقتی صحبت میکنم آروم تر میشم اما علاقه ام به معلمم واقعا ربطی به استرس کنکور ندارد..به آرامش مطلق میرسم وقتی باهاشون صحبت میکنم و همه چی خوب هستش حالشون خوبه ناراحتی ندارن..منم خوب میشم..حس میکنم با ایشون راحت تر از قبل درس میخونم..برای من عشق به تمام معنا هستن..این حس و حال چندین ساله با منه..اگر فقط امسال بود شاید از استرس کنکور بود..اما اینطوری نیس..
سلام خسته نباشید..من دختری ۲۰ ساله هستم.امسال کنکور تجربی می دهم..سال هشتم به شدت وابسته ی معلم زبانم شدم..خیلی شدید دوسشون داشتم..الان علاقه ام به جایی رسیده که هر روز باید از حالشون خبر داشته باشم..وقتی بی حال هستن شدیدا بهم میریزم..بعضی وقتا ساعتها باهاشون در خیالم صحبت میکنم ..میخندم گریه میکنم..حتی در جمع خانواده ام حواسم پیش معلمم هستش..ایشون خیلییی مهربون هستن..همیشه با مهربانی بهم جواب میدن میگن باید در هر شرایط خودمو کنترل کنم تا این رابطه ادامه پیدا کنه…
میشه کمکم کنید من خیلی میترسم..وابستگی ام بیشتره میشه هر روز..طبیعی هستش ت این سن این علاقه؟!!
سلام خسته نباشید..من دختری ۲۰ ساله هستم..امسال کنکور تجربی میدم..سال هشتم به شدت وابسته ی معلم زبانم شدم..طوریکه الان هم باهاشون صحبت میکنم علاقه ام به ایشون به جایی رسیده هر روز باید از حالشون خبر داشته باشم..روزی نمیشه که پیام ندم.همش با فکرو خاطره ی ایشون زندگی میکنم..بعضی وقتا میشه ساعتها با خودم در خیالم باهاشون صحبت میکنم..میخندم..گریه میکنم..وقتی حال شون خوب نیس منم کلا بهم میریزم..خلاصه تمام زندگیم شده استرس کنکور و معلمم..فکر اینکه اگه یع روزی نباشن نتونن جواب بدنن..واقعا دیوانه ام میکنه🥺
میخواستم کمکم کنید..من چیکار کنم..عادی هستش در این سن این علاقه..خیلی میترسم..
پاسخ خانم دکتر سلیقه دار : دوست خوبم
این شدت از علاقه که از چند سال پیش برایت مانده چندان عادی نیست اما خیلی احتمال دارد که به فشار ناشی از کنکور مربوط باشد. چون در چنین فشاری، روان تو تمایل پیدا می کند هم چنان خطی از حس حالب دوست داشتن را نگه دارد یا پر رنگکند .
اما بدیهی است که برخی خیالات مربوط به ایشان شرایط مطالعه و آماده سازی کنکور را برایت برهم می زند و خیلی هم خوب نیست.
بدیهی است در حال حاضر متوجه باشی که هر چند علاقه و دوست داشتن تو واقعی است اما این حجم از هیجان و ساعت ها صحبت کردن در خیال و … غیر طبیعی و نادرست هستند و تنها روان تو برای فرار از فشار کنکور این کار را با تو می کند که بیشتر سراغ این موضوع بروی.
حالا که می دانی سعی کن به ارتباط با معلمت گفتگوی ذهنی با او و … نظم و زمان بدهی طوری که همیشه اولویت اول تو و برنامه هایت همان کنکور باقی بماند.