عشق بی اندازه به معلم؛ خوب یا بد؟

معلم
t عشق بی اندازه به معلم؛ خوب یا بد؟

یکی از موضوعاتی که به طور مکرراز طرف کاربران نوجوان  مطرح شده مسئله عشق بی اندازه به معلم است.این مورد را دردو بعد مختلف علمی و روانشناسی بررسی می کنیم:

عشق های هیجانی 

1- بروز عشق‌های گذرا در مرحله نوجوانی و جوانی بسیار شایع است و عوامل بسیاری در آن مؤثر می‌باشند. یکی از عوامل، تغییرات فیزیولوژیک و ترشح برخی هورمون‌ها می‌ باشد. دوران بلوغ آکنده از نوسانات هورمونی و فیزیولوژیک است. این دوران با برخی امور از جمله اضطراب (که در دوران بلوغ به خاطر برخی تغییر و تحولات جسمی روانی تا حدودی فزونی می‌یابد) باعث برخی تشویشات ذهنی در فرد می‌گردد. بدیهی است اضطراب از جمله هیجان‌های منفی است که باید به طریقی کاهش یابد. همه ما وقتی مضطربیم، به چیزی پناه می‌بریم و به نوعی پناه‌جویی در ما تقویت می‌گردد .

پناه‌جویی فرد مضطرب به افراد یا اشیا باعث کاهش اضطراب در ایشان می‌ گردد .معمولاً روحیه پناه‌جویی و آرامش‌گرایانه باعث بروز پدیده‌ای به نام وابستگی عاطفی یا عشق زود گذر در ما می‌گردد .با هر حمله اضطرابی فرد به دنبال آرامشگر می‌ گردد . معمولا آرامش را در دیدار ذهنی یا عینی معشوق می‌جوید.

واکنش

دختر دبیرستانی وقتی تحت استرس شدید و متوسط قرار می‌گیرد ،به طور ناخود‌آگاه ذهنش به طرف دوستان (یا معلم) می‌رود که در پیش از این به او آرامش می‌ داده است. به اصطلاح این پیوند نوعی پیوند شرطی است که طی آن فرد مضطرب نسبت به تصویر آرامشگر فرد معشوق شرطی می‌ شود.  وعشق به معلم را شکل می دهد . نکته دیگر اصل مجاورت است. اصل مجاورت یک اصل فیزیکی ساده است که کارکردی روان‌شناختی دارد .خواه ناخواه دو نفری که برای مدتی در مجاورت همدیگر قرار می‌گیرند ،نوعی انس و علاقه میان آن دو شکل می‌گیرد .

عاشق معلمم شدم

من به معلمم خیلی علاقه دارم

به یکی از دبیرانم علاقه دارم

چگونه به معلمم ابراز علاقه کنم؟

انس و علاقه در بسیاری موارد بی‌دلیل است و دلیلی جز مجاورت فیزیکی و روانشناختی ندارد. اگر از فرد بپرسند چرا عاشق فرد دیگر شده است، قطعا جوابی خواهد داد که بر بسیاری از افراد دیگر صدق می‌کند. به بیانی دیگر فرد معشوق هیچ موضوعیتی برای فرد عاشق ندارد، ولی از بد حادثه این یکی در کمند دیگری گرفتار آمده است.

وسواس

برخی روان‌ شناسان عشق را یک رفتار وسواسی بر می‌شمرند، به این معنا که همان‌گونه که فرد وسواسی با هر حمله اضطرابی در صدد کاهش آن از طریق رفتار وسواسی برمی‌آید، فرد عاشق نیز با هر حمله اضطرابی برای کاهش اضطرابش خود را مجبور به رفتار وسواسی (دیدار عینی یا ذهنی معشوق) می‌ بیند.

عشق بی اندازه به معلم؛ خوب یا بد؟

افراد وسواسی هیچ اختیاری در این زمینه ندارند .با صدها توصیه و پند و اندرز نمی‌توان آن ها را از تکرار رفتار وسواسی باز داشت. فرد عاشق تا حالش دگرگون می‌گردد ، تصویر معشوق در ذهنش روشن می‌گردد و به آرامش کاذب و موقتی او می‌ انجامد. نکته دیگر ترشح برخی هورمون‌های جنسی می‌باشد.

هورمون‌های جنسی نوعی پیوند‌جویی را در فرد تشدید می‌نماید . از آن جا که دختران ساعت‌ها در کنار همجنسان خود هستند ،به نوعی این روحیه پیوند‌جویی در ایشان از جنس مخالف به جنس موافق تغییر جهت می‌دهد.در برخی موارد برخی رفتارهای شبه جنسی در ایشان به چشم می‌خورد.

شاید به این مطلب هم علاقمند باشید
خانواده نابسامان عامل انحراف نوجوان ها

هویت یابی

نکته دیگر بحران هویت یابی است . هویت یابی در نوجوانان و جوانان امری طبیعی است . بسیاری از نوجوانان و جوانان از طریق پی‌ریزی رابطه عمیق دوستی به نوعی به هویت‌یابی می‌ پردازند. این دوستی‌ها تا حدودی به این سؤال مهم که من کیستم، جواب می‌ گوید.عشق به معلم نیز می تواند پیامد همین هویت یابی باشد . 

نکته دیگر بروز برخی روحیات افسرده‌وار در ایشان می‌باشد. ناکامی‌های ریز و درشت نوجوانان و جوانان باعث بروز رگه‌های افسردگی در ایشان می‌گردد . فرد افسرده می‌کوشد از طریق عشق به زندگی یکنواخت و یا ناکام مانده خود معنا ببخشد.

عشق به نوعی یک معنای زندگی جدید برای فرد محسوب می‌ گردد. خلأهای عاطفی معمولا در دختران بیداد می‌کند . خلأهای عاطفی در بیش تر موارد با عشق پر می‌ گردد. عشق اگر به کاهش شدید طولانی (مثلا 6 ماه) عملکرد در فرد منجر گردد، قطعا یک اختلال روانی است.

درمان 

باید برای درمان این نابهنجاری به درمان اختلالات بستر ساز آن یعنی اضطراب وسواس و افسردگی پرداخت. اگر عشق به کاهش شدید عملکرد نینجامد، تا حدودی قابل چشم پوشی است و فرد می‌تواند به مرور از این مرحله گذر کند .پس در زمینه پیشگیری و درمان عشق‌های مرضی و غیر مرضی مانند عشق به معلم  باید گفت :در درجه اول باید خانواده‌ها با روان‌شناسی نوجوان و جوان آشنا گردند . برخوردی متناسب با ایشان در پیش گیرند. خانواده‌ها باید در مرحله گذر نوجوانان، یار و مددکار ایشان باشند . نباید با کج خلقی‌های ایشان برآشوبند و وضعیت را بدتر نمایند.

هویت‌یابی باید با کمک اولیا و مربیان در یک فرایند کاملا طبیعی سامان پذیرد . همچنین خلأهای عاطفی باید با عواطف اولیا و مربیان پر گردد. ورزش و تغذیه مناسب باید سر لوحه کار نوجوان قرار گیرد. سطح عزت نفس نوجوانان باید ارتقا یابد تا از ابتلا به عشق‌های غیر عزتمندانه و ذلیلانه پیشگیری گردد. باید آموزش مهارت‌های زندگی جدی تلقی گردد . مهارت مقابله با استرس به عنوان یک مهارت زندگی باید در برنامه‌های جنبی دانش‌آموزان گنجانده گردد. مشاوره حضوری به معنای واقعی کلمه باید در مدارس احیا گردد.

ارتباط با خدا

ذهنیت منفی و بی‌اعتمادی دانش‌آموزان نسبت به شخص مشاور باید برطرف شود. کتاب‌های مناسب ترویج و تبلیغ گردد تا جایگزین کتاب‌هایی با موضوعات عشقی گردد .متأسفانه امروزه فیلم‌ها ،رمان‌ها، ترانه‌ها و … محتوای عشقی را دارند که مناسب رده سنی نوجوانی نیست. باید این آموزش به نوجوانان داده شود که این احساس عشقی مانند عشق به معلم  که در این سن به سراغ ایشان آمده کاملا ناپخته و زود گذر است و به هیچ وجه قابل مقایسه با عشق های واقعی که در سنین جوانی و بالاتر اتفاق می افتد، نیست.

شاید به این مطلب هم علاقمند باشید
هوش اجتماعی پسران

یکی از روش ها، تقویت معنویت و ارتباط با خدا است که باید جزء لاینفک برنامه‌های تربیتی باشد تا از طریق پیوند عمیق با آرامشگر واقعی هر گونه آرامشگر کاذب و موقت رخت بربندد.

دختران و عشق به معلم 

2- از آنجا که دختران معمولاً عاطفی تر و احساسی تر هستند، مقوله عشق افراطی و وابستگی روانی در آنها زیاد دیده می شود و در سنین کودکی و دبستانی تا حدودی طبیعی است ولی چون در بعضی از خانواده ها نیاز عاطفی کودکان به درستی برطرف نمی گردد و آنها در محیط خانه و خانواده به میزان لازم از پدر و مادر و دیگر نزدیکان خود محبت نمی بینند، این نیاز عاطفی و کمبود محبت در آنها تشدید شده و باعث گردیده که آنها آن را در خارج از خانه و خانواده و در ارتباطات دیگر جستجو کنند.

عشق یا اختلال

توجه داشته باشیم که ماهیت عشق بسیار پیچیده است، اگر باعث کاهش عملکرد قابل توجهی در فرد گردد و فرد عاشق را به رفتارهای تکانشی وادارد، رنگ و بوی اختلال نیز به خود می‌گیرد. افرادی که به عشق افراطی می گرایند و وابستگی روانی پیدا می کنند، اگر به کاهش شدید عملکرد دچار شوند، به نوعی از چند اختلال عمده روان‌شناسی یعنی اضطراب، وسواس و افسردگی بی‌بهره نیستند، به عنوان مثال با نگاهی به درونیات آنها متوجه خواهید شد که از اضطراب نسبتاً بالایی رنج می‌برند. اضطراب حتی به قبل از وابستگی آنان بر می‌گردد. ممکن است در گذشته نیز برای کاهش اضطراب خود به افراد پیرامونی خود پناه می‌بردند.

عشق به معلم

پناه‌جویی به نوعی در آنان نهادینه شده و به آن شرطی شده‌اند، پس با هر اضطرابی ناخودآگاه به دنبال فرد آرامش‌گری می‌گردند که این فرد معمولاً معشوق، دوست و یا معلم آنهاست. یا مانند یک فرد وسواسی برای کاهش اضطراب خود مجبورند زود به زود به دیدار معشوقی که به صورت کاذب و موقتی اضطراب شان را پایین می‌آورند بشتابند، در حقیقت این گونه عشق‌ها از حالت سلامت جدا گشته و به صورت مرضی (افسردگی، اضطراب، وسواس و…) در می‌آید.

عشق افراطی

پس در مکانیزم عشق افراطی، اضطراب بالا نقش بسزایی دارد و در درمان آن نیز کاهش اضطراب نقش کلیدی دارد. افراد عاشق معمولاً از رگه‌هایی از افسردگی رنج می‌برند. به تعبیری از بی‌معنایی و یکنواختی در زندگی به ستوه آمده‌اند.

شاید به این مطلب هم علاقمند باشید
احساسات دروغ نیست

فرد افسرده می‌کوشد معنای جدیدی برای زندگی خود دست و پا کند، فرد افسرده پس از مدتی معشوقش به تنها معنای زندگی‌اش مبدل می‌گردد و احساس می‌کند که زندگی بدون معشوق فوق‌العاده بی‌معناست. و نیز خصوصیات افراد عاشق هم‌پوشانی زیادی با خصوصیات افراد وسواسی دارد.

همان گونه که فرد وسواسی برای حصول آرامش به ده بار شستن دست خود در روز عادت دارد، فرد عاشق هم برای به دست آوردن آرامش خود نیازمند ملاقات نو به نو و تجدید دیدار با فرد معشوق است و بدون او نمی تواند زندگی کند، به این ترتیب عشق مرضی تحت عنوان رفتار وسواسی ـ اجباری طبقه‌بندی می‌شود که به نوعی اختلال روانی محسوب می‌گردد و باعث خارج شدن فرد عاشق از گردونه زندگی سالم می‌گردد.

به هر حال، عشق افراط گونه و وابستگی روانی دانش آموزان ، به هیچ وجه امر مطلوبی قلمداد نمی‌گردد. از خلأهای کوچک و بزرگ شخصیتی در درون آنها حکایت دارد. هر فرد افسرده دلی می‌تواند عاشق فرد دیگر گردد و سال‌ها در فکر معشوق روزها به شب برساند. فرد وابسته روانی مثل فرد معتاد، دلش به موضوع وابستگی (مثل مواد مخدر یا محبت معشوق) خوش است.

راه حل

یک راه حل این است که ابتدا باید به علت و زمینه این گونه رفتار آنها به درستی پی برد و در قدم بعدی سعی کرد با مشورت با مشاورین و روانشناسان باتجربه و نیز همکاری خانواده های آنان، زمینه آشفتگی روانی آنها را از بین برد و در رفع اضطراب، وسواس و افسردگی بالینی یا غیر بالینی آنها کوشید تا آنها مجبور نباشند برای آرامش روانی خود و نیاز عاطفی و کمبود محبت به رفتارهای افراطی عاشقانه روی بیاورند.

عشق به خدا به جای عشق به معلم  

در مواردی جایگزین کردن عشق حقیقی و عشق به خدا می تواند کارساز باشد ولی در جایی که اختلال و آشفتگی روانی وجود دارد و یا فرد هنوز شناخت درستی از عشق به خداوند ندارد، این راه حل نمی تواند به نتیجه رضایت بخشی نائل آید، بنابراین می توانی ضمن متوجه ساختن آنها به معشوق حقیقی و خداوند، شناخت آنها را نسبت به خدا افزایش داد و در کنار آن آشفتگی روانی آنها را با ارجاع به متخصص درمان کرد.

در پایان باید به دانش آموزان این نکته را گوشزد کرد که احساسات، مخصوصا در زمان نوجوانی، به هیچ وجه قابل اعتماد نیست و در مورد هر تصمیمی که ریشه در عقل ندارد و احساسی است می باید با یکی از بزرگترها (ترجیحا مشاور یا روانشناس) مشورت کرد.

 

t عشق بی اندازه به معلم؛ خوب یا بد؟
5/5 - (9 امتیاز)

‫3,365 نظر ارسال شده در “عشق بی اندازه به معلم؛ خوب یا بد؟

  1. Rrrppp :

    سلام و وقت بخیر.
    من ۱۴ سالمه. یه دایی دارم که وقتی خیلی کوچک بودم رفت خارج از کشور و وقتی ۸ ساله بودم اومد ایران و من اولین بار دیدمش. اول سال برای ازدواجش اومده بود. خلاصه با خانومش اومدن و عروسی گرفتن و دوباره رفتن. بعد از اون به خاطر کرونا و یه سری مسائل دیگه ما ۵ سال نتونستیم همدیگه رو ببینیم و میتونم بگم دوباره مثل همون اولین بار برام غریبه شده بودن. تا اینکه بهار سال گذشته پس از چندین بار که میخواستن بیان و نشد اومدن ایران و من انگار که دو تا آدم جدید رو دیده باشم. انگار اون آدمی که پشت تلفن و … بود با خود واقعیش خیلی متفاوت بود. زنداییم مال شهر دیگه ای هست و وقتی با داییم اومدن شهر ما یک هفته بیشتر اینجا نموند و رفت شهر خودشون چون پدرش مریض بود میخواست این مدت رو پیش اون باشه. فوق العاده خانم مهربون و قشنگیه. نازک تر از گل به کسی نمیگه، با همه خیلی زود صمیمی میشه و واقعا همه دوستش دارن. به علاوه آدم خیلی موفقی هم هست و همون خارج از کشور مهندسه و جایگاه اجتماعی خوبی داره. همونطور که گفتم چون قبلا خیلی بچه بودم برام مثل یه آدم جدید میموند اما توی همون یک هفته به شدت جذبش شدم و علاقه خاصی بهش پیدا کردم که حتی این میزان علاقه رو به داییم هم نداشتم… توی اون تایم کوتاه ما تقریبا هر روز همدیگه رو می دیدیم و می رفتیم بیرون و کلی می گفتیم و می خندیدیم… خلاصه همین دیدار کوتاه باعث شد رابطه ما با هم خیلی عوض بشه. این یک هفته تموم شد و زمان رفتنش بود. اصلا نمیتونستم باور کنم که داره از پیشم میره. البته که خودش حالش از من بدتر بود یعنی هر حسی که من داشتم اونم داشت انگار… شب آخر کلی اشک ریختم مریض هم شده بودم و تب داشتم واقعا حالم بد بود… کلی دلداریم داد یادمه گفت من در برابر محبت تو هیچ کاری نمیتونم کنم جز اینکه بغلت کنم… هزار بار گفت قول میدم این دفعه زودتر همدیگه رو می بینیم این دفعه دیگه پنج سال نمیشه و … فردا صبحش رفتیم فرودگاه و انقدر حالم بد بود که نمیدونستم چکار کنم هیچ وقت برای هیچ مسافری اینطور اشک نریخته بودم… اون هم همین حال رو داشت همه جزئیاتش بعد از حدود هشت ماه هنوز یادمه صورتش قرمز شده بود و مدام اشک می ریخت هنوز صدای گریش توی گوشمه… اصلا هردومون عوض شده بودیم انگار بعد صدسال قرار بود از هم جدا بشیم… بعد از رفتنش تازه داستان اصلی شروع شد با وجود اینکه بعد اون هنوز ۱۰ روز دیگه داییم پیشمون بود و بعد رفت اما مدام توی فکرش بودم … بالاخره گذر زمان شرایط رو بهتر میکنه اما درست ده روز بعد از اتمام سفرشون مادربزرگ پدریم فوت شدن و کلا بهم ریختم… غصه رفتن اونا یه طرف مادربزرگم هم یه طرف… اون موقع زمان امتحانات خرداد بود با وجود اینکه همیشه درس خون بودم و هستم و توی اون امتحانات هم معدلم بیست شد اما اصلا بهم مزه نداد. چند روز حالم بهتر میشد دوباره یادش می افتادم و گریه میکردم. توی این مدت با هم در ارتباط بودیم گاهی اون پیام میداد گاهی من. همیشه بهم میگه مثل دختر خودم میمونی و نمیدونی چقدر دوستت دارم و …. خودشون بچه ندارن. اوایل با تماس هاش خیلی خوشحال میشدم حتی از این همه راه دور برام سوغاتی فرستادن چند وقت پیش . اما الان با وجود اینکه مدتی گذشته هنوز کامل برام عادی نشده انگار که صد سال اینجا بودن و تازه رفتن. هنوز هم مهمونی که میرم مناسبتی که هست میگم کاش کنارم بود و با هم جشن می گرفتیم. خیلی به اینکه دوباره بیاد و بتونم ببینمش و بغلش کنم فکر میکنم اما اصلا معلوم نیست کی این اتفاق میفته و همین منو ازار میده. خیلی دور بودنش برام سخته. جدیدا تصمیم گرفتم ضمن اینکه رابطم رو حفظ کنم اما دیگه به اینکه کی میاد فکر نکنم و کلا از سرم بیرونش کنم اما اونم سخته. من میدونم که باید شرایط رو بپذیرم و باهاش کنار بیام اما خیلی دوستش دارم و از اون وقتی که همو دیدیم تا الان حتی یک روز هم از فکرش بیرون نرفتم. خودم هم از این وضعیت خسته شدم دیگه دلمم نمیخواد پیام بدم و یا زنگ بزنم البته هیچ وقت افراط نکردم و همیشه در حد متعادل بودیم اما احساس میکنم داغ دلم رو تازه تر میکنه.دلم میخواد ببینمش اما خب نمیشه ما این سر دنیاییم اونا اون سر دنیا… به نظر شما چکار کنم که این مسئله دوری رو کلا فراموش کنم و همینطوری با همین شرایط رابطمون رو ادامه بدیم؟ به نظر شما اصلا این عاقلانه هست که ادم کسی رو دوست داشته باشه که نمیتونه ببینتش و همه عمر ازش دوره؟
    بیخشید طولانی شد

  2. نگار :

    سلام وقت بخیر، من قبلا که دانش آموز بودم زیاد اینجا پیام میزاشتم و همیشه جواب های خوبی میگرفتم. من دوران دبیرستان یه معلمی داشتم که ایشون به شدت انسان باشخصیت و مهربونی بودن و هستن و من همیشه شیفته ایشون بودم و رابطه ی خیلی خوبی در حد معلم و دانش آموزی باهم داشتیم و البته هنوز هم داریم. ایشون هم منو خیلی دوست داشتن. من اینقدر ایشون رو دوست داشتم که کل انگیزه مدرسه رفتنم دیدن ایشون بود و همیشه ازشون انرژی میگرفتم، وقتی رفتم دانشگاه کرونا شد و مدارس تعطیل بود و من چندسالی ندیدمشون ولی باز هم در ارتباط بودیم. و خب سن که میره بالا به هرحال این حس و حال نوجوانی کم میشه و من دیگه اون شور و شوق رو نداشتم تا اینکه چندوقت پیش موردی پیش اومد من جایی بصورت اتفاقی دیدمشون. هیچ وقت فکر نمیکردم بعد از این همه سال با دیدن دوبارشون همون حسی رو داشته باشم که دوران نوجوانی داشتم، واقعا حس شیرینی هست. به هرحال سوالم اینه که من دوماه دیگه دارم از ایران میرم و خیلی دلم میخواد که برای بار آخر ایشون رو ببینم و خداحافظی کنم، میخواستم نظر شمارو بپرسم که آیا مناسبه یه هدیه کوچیک بعنوان یادگاری براشون ببرم؟ جلوه ی بدی نداره چون حتی دورانی که دانش آموز هم بودم حتی برای روز معلم یک شاخه گل هم بهشون ندادم که یه وقت زیاده روی نکرده باشم. ممنون میشم راهنمایی کنید

  3. فاطمه :

    سلام خانوم دکتر خسته نباشین
    من قبلا هم چندین بار پیام دادم
    آخرین بار هم جوابتون بهم این شد که تو خودآگاهی لازم رو از شرایطت داری فقط باید اراده ات رو قوی کنی و شرایط رو بهتر کنی
    من ۲۱ سالمه و بیشتر از یک ساله با معلم که خیلی بیشتر از همه دوسشون دارم هر روز پیام میدم و صحبت میکنم و هر از گاهی میرم پیششون خیلیییی مهربونن و بینهایت معلم خوبی هستن من رفتارام اصلا خوب نیستن اشتباهی داشتم معلمم گفتن واقعا از چشمم افتادی خیلی برام ارزش قائل بودن اجازه میدادن باهاشون صحبت کنم آخرین بار من خیلی پیام دادم و زنگ زدم بدون اجازه قرار بود برن مسافرت و نمیتونستم باهاشون صحبت کنم همه چی رو ریختم بهم 😭
    بهم جواب میدن اما میدونم ناراحتن خیلی دعوام کردن گفتن برم پیش دکتر این رفتارام اصلا خوب نیس و مشکل زا خواهد بود
    من چیکار کنم وابستگی ام در این حده آنلاین میشن پیام من رو نمیخونن من گریه ام میگیره چیکار کنم همه چی خوب بشه😭
    من نمیتونممممممممم بدون معلمم
    از چشمشون افتادم اخلاقشان رو بلدم کسی از چشمشون بیفته دیگه تمام اصلا هیچ اهمیتی نمیدن بهش..
    دارم دیوانه میشم من کنکوری ام میرم پانسیون درس بخونم اما بعضی روزا همش گریه میکنم معلمم میگن من شور همه چی رو در آوردم عادت شده این رفتارهای بچه گانه برام..
    تو رو خدا بگین چیکار کنم

    • جمال رادفر (دبیر هیئت تحریریه سایت ) :

      پاسخ خانم دکتر سلیقه دار:دوست خوبم
      هملن طوز که قبلا هم برایت توضیح دادم تنها راه این است که روی اراده ات کار کنی. وقتی می دانی که پیام دادن ها اشتباه است قفط کافی است خودت را به انجام کارهای دیگر مشغول کنی تا ذهنت خالی نباشد و جلوی خودت را بگیری.
      حالا هم اگر فقط به این موضوع فکر ‌کنی که دیگر از چشم او افتادی و تلاش تو برای بهبود رابطه دیر شده و بی فایده است در این صورت نمی توانی از این مرحله عبور کنی.
      سعی کن بر خودت مسلط باشی و دست از استیصال بردار از این همه نگرانی که مبادا از چشم شون افتاده باشی. اینطوری میتونی با آرامش بر رفتار ت مسلط شوی و به قول خودت شور همه چیز را در نیاوری.

  4. ناشناس :

    سلام من ۱۶ سالمه و کلاس دهمم از مهر تا حالا به یکی از دبیرهام علاقه خیلیییییییییییییییییییی زیادی پیدا کردم و به معنی واقعی کلمه عاشق شدم. تقریبا توی اون درس شاگرد اولم. معلممون از اون آدماست که اصلا فرق نمیزاره واینا….. جشن داشتیم تو کلاسمون من براش کیک بردم شاید بفهمه دوسش دارم…….. نمیدونم الان فهمیده یانه ولی فقط میدونم که توجه خاصی نداره به کسی………. من میخوام فقط یک راه ابراز علاقه پیدا کنم و بفهمم اونم نسبت به بقیه دوسم داره یا نه؟ یه بار رفتم بهش گفتم منو به اسم صدا کنید ولی فقط یک بار کرد وار اون موقع به فامیل صدا میکنه من وهمه رو…….. واقعااااااااااا دلم میخواد بغلش کنم ولی روم نمیشه بهش بگم دوسش دارم وبغلش کنم خواهشاااااااا یم راهکار برای ابراز علاقه بزارید جلوی پام

    • جمال رادفر (دبیر هیئت تحریریه سایت ) :

      پاس خانم دکتر سلیقه دار :دوست خوبم
      اگر دوست داری این محبت و علاقه برای تو باقی بماند و تبدیل به رنج و آسیب نشود به شدت توصیه می کنم دوستش داشته باش اما تلاش نکن کاری کنی که مدام مقابل چشمش باشی یا انتظار داشته باشی خلاف میل و طرز کارش بین دانش آموزانش تفاوت قائل شود و با تو جور دیگری ارتباط برقرار کند.
      معلم تو که تفاوت قائل نمی شود کارش درست است و بنابراین اگر سعی کنی که او مطابق روال درست رفتار نکند احساس خوبی نخواهد داشت و رابطه شما هم دچار مشکل می شود.

  5. هانا :

    سلام
    من کلاس نهمم
    خانوادم خییییلی بهم محبت میکنن و از لحاظ عاطفی هیچ مشکلی ندارم و رابطه ی خییلی خوبی هم با هم داریم حتی مثل دوست هستیم با وجود همه ی اینها امسال از یکی از معلم هامون خیلی خوشم اومده چون واقعا خیلی مهربونن و متاسفانه توی خیالات باهاشون صحبت میکنم و این برام آزار دهنده شده و برای درس حواسم پرت میشه
    ممنون میشم کمک کنید

    • جمال رادفر (دبیر هیئت تحریریه سایت ) :

      پاسخ خانم دکتر سلیقه دار:دوست خوبم
      لزوما ارتباط گرفتن یا دوست داشتن دیگران ی امعلم به خاطر این نیست که دچار کمبود هستیم و بنابراین ممکن است این اتفاق که برای تو رخ داده است نیز فغقط به خاطر شرایط سنی و نیزیزداشت هایت از آن معلم باشد و تا به اینجای کار اتفاق بدی رخ نداده است
      اما برای اینکه به خودت کمک کنی تا پس از این هم به خوبی پیش رود لطفا درباره ایشان با خانواده ا ت صحبت کن چون این کار باعث می شود کمتر به گفتگوی ذهنی بپردازی و حواست پرت شود درعین حال اگر کمی جلوتر که رفتی اطمینان پیدا کردی که معلمت از ثبات رفتاری برخوردار است با او مشغول صحبت بشو نه لزوما درباره عشق و علاقه ات بگویی بلکه درباره درس یا سوالاتی که داری حرف بزن یا پروژه ای را باو شروع کن . همه اینکارها به تو کمک می کند که در تخیلاتت تا جایی جلو نروی که صرفا برایت خسران به همراه داشته باشد

  6. ناشناس :

    این پیام من مخاطب خاصی داره، برای معلمی مینویسم که اسم معلم براش زیاده، اینجا مینویسم شاید گذرت به این سایت خورد و این پیام منو خوندی خانم س.ه .
    همیشه ادعات میشد خیلی میدونی، ادعات میشد روانشناسی، ادعات میشد با بچه ها رابطه خیلی خوبی داری و به فکر خوبی و صلاحشونی ولی تو منو نابود کردی، کاری کردی که هنوز بعد ۹ سال زخم های روح و روانم خوب نشده، کاری کردی که بعد ۹ سال هنوز میام تو این سایت و هر پیامی که از این بچه های معصوم و بیگناه میخونم که تورو یادم میاره بیشتر ازت متنفر میشم.
    من فقط یه دختربچه ی ۱۳ ساله بودم که به یکم محبت نیاز داشتم، به یه آغوش گرم نیاز داشتم، هیچ وقت از من بی احترامی ندیدی، هیچ وقت مزاحمت نشدم، یک بارم بهت پیام ندادم، حتی دوستمو واسطه کردم که بهت بگه من چه حسی دارم، من یه همچین بچه ی ساده و مظلومی بودم که حتی خجالت میکشیدم احساساتمو بیان کنم، اونوقت تو با من چیکار کردی؟ حتی یک بار به خودت زحمت ندادی باهام صحبت کنی، بگی دردت چیه، بگی چه حسی داری، هیچ وقت تلاش نکردی کمکم کنی، مگه من دانش آموز تو نبودم؟ مگه تو اسمت معلم نبود؟ پس چجوری تونستی روح و روان یه بچه رو خیلی راحت بکشی؟ غرور منو خورد کردی، تو ۱۳ سالگی به من حس بی ارزش بودن و به درد نخور بودن دادی، با رفتارات و حرفایی که از طریق این و اون بهم میرسوندی منو کشتی. من حتی از بچه ی خودت کوچیکتر بودم، تو مگه مادر نیستی؟ یه مادر چطور میتونه با یه بچه همچین کاری کنه؟ من فقط یه بچه ی بدبخت و بی پناه بودم، به هر دری زدم که زیربار مشکلاتم دیوونه نشم، تنها کسی که کمکم کرد به مرز خودکشی نرسم خودم بودم، مطمئنم اگه تو نصف چیزایی که من تجربه کردم و تجربه میکردی صدبار تا الان خودتو کشته بودی ولی من کم نیوردم، سرپا موندم، پناه آخرم تو بودی ولی تو یه درد به دردای قبلیم اضافه کردی.
    تا همین چندوقت پیش که یادت میفتادم همش خودمو سرزنش میکردم، همش خودمو میکوبیدم چون تو این افکار و تو سر من انداخته بودی و اینقدر کارتو خوب بلد بودی که بعد این همه سال تو وجود من مونده بود، ولی الان که بزرگ شدم میفهمم که یه بچه کوچیک نمیتونه هیچ تقصیری داشته باشه، الان که خودم معلمم میفهمم چه بلایی سرم اوردی.
    خانوم س‌.ه بدون من هرگز حلالت نمیکنم، بدون همونقدر که دوست داشتم ده برابرش ازت متنفرم، هرگز نمیبخشمت.
    اینو هیچ وقت فراموش نکن، تو قاتل روح یه بچه ای و حتما تاوانشو پس میدی!

    • جمال رادفر (دبیر هیئت تحریریه سایت ) :

      پاسخ خانم دکتر سلیقه دار: دوست خوبم
      بابت تجربه بدی که داشته ای بسیار متاسفم و امیدوارم برای هر معلمی این قبیل تجربه ها زنگ خطری باشد که با زندگی دانش آموزان خود بازی نکنند و نقش و تاثیر رفتار خود را بر آن ها دست کم نکیرند. خیلی خوشحالم که حالا معلم هستید و می توانی بیشتر از بهتر از کسی که چنین تجربه ای را ندارد درک کنی که معلم ها اجزاره ندارند رابطه ای شخصی با دانش آموزان برقرار کنند همان قدر که باید به حقوقو وحریم دانش آموزان خود احترامبگذارند و همان قدر که وظیفه دارند محترم و با محبت باشند. این ها در چهار چوب ارزشیمعلم است و البته سخت است هم مهربان باشی و هم رابطه شخصی برقرار نکنی، هم دوست داشتنی باشی و هم مراقب باشی که وارد عشق و عاشقی های ناشی از وابستگی و مخرب نشوی و در عین حال نیازهای دانش آموزات را ببینی و تمام تلاشت را بکنی که در محدوده کلاس و ارتباط معلم و شاگردی برای آن مشکلات قدمی برداری. امیدوارم هم شما و هم دیگر معلمان همواره این اصول مهم را در دستور کار خود قرا دهند و با زندگی و روان دانش آموزان خود بازی نکنند

  7. T :

    سلام خانم دکتر وقتتون بخیر…
    من یه دختر ۱۸ سالم و امسال از مدرسه فارغ التحصیل شدم.
    سال هشتم که بودم وقتی کادر مدرسمون جدید شد یه نفر معاومون شد که بعد یه مدت من خیلییی حس شدیدی بهشون پیدا کردم و حتی گاهی وقتا کارای واقعا غیر منطقی ای انجام میدادم…خودشونم اطلاع داشتن و خب سعی میکردن با من راه بیان ولی اکثر موارد من غیر منطقی برخورد میکردم!
    به هر حال وارد متوسطه دوم که شدم احساساتم تعدیل شد و روز به روز صمیمی تر شدیم و همیشه راهنماییم میکردن و خصوصا در زمینه کنکور خیلییی پشتم بودن.
    مسئله از جایی شروع شد که اواسط سال دوازدهم یه مشکل خانوادگی خیلی بد برای ما پیش اومد و به دلایلی اون موقع من نمیتونستم چیزی به مادرم یا بقیه افراد فامیل بگم و بعد کلی فکر کردن و شب نخوابی و…. تصمیم گرفتم از ایشون کمک بخوام که هم بهشون اعتماد داشتم و هم یه مقدار نسبت دورتری به هر حال داشتن نسبت به فامیل.
    مسئله رو گفتم و کلی پیششون گریه کردم و راهنماییم کردن و دلداریم دادن….بعد من ازشون خواهش کردم به کسی چیزی از این مسئله نگه خصوصا یکی از معلم ها که دوست صمیمیشون بود ولی من اصلا بهشون اعتماد نداشتم….
    چند ماه بعد کنکور تموم شد و من مدرسه کاری داشتم که همون خانم x که دوست صمیمیشون بود یهو آروم از من راجب قضیه خانوادگیم پرسید/: و من خب…خشکم زد و سربسته یه چیزاییو گفتم بهشون ولی اون روز خیلیییی دلم شکست.بعد چند روز به معاونمون پیام دادم و بعد سلام احوال پرسی خیلی گرم وویس گرفتم و کامل تعریف کردم و ازشون پرسیدم آیا واقعا خانم x این قضیه رو از شما شنیده؟؟
    و…وویس رو گوش داد و یک ماهه که هیچی نگفته(:
    از دوستام حالمو میپرسه ولی به خودم هیچی نمیگه….
    خانم دکتر دارم دیوونه میشم واقعا بین دوراهی موندم….از یه طرف خیلیییی دوسشون دارم و خصوصا چون تو سخت ترین دوران زندگیم پشتم بودن دلم میخواد توی ادامه زندگیمم در ارتباط باشم باهاشون و همش میگم نکنه حس کنن وقتی که مشکلم حل شد یهو رفتم…..از یه طرف مادرم به خاطر این کارشون خیلی ناراحت شده و اصلااا حتی جرئت ندارم اسم ایشونو بیارم…لطفا راهنماییم کنین چه کار کنم):

    • جمال رادفر (دبیر هیئت تحریریه سایت ) :

      پاسخ ۴۹
      دوست خوبم

      چیزهایی که در مورد او نوشتی و توقعاتی که داری نشان می دهند که تو هم در این ارتباط بسیار سمی شده ای. اینکه انتظار انتقام داری، اینکه می خواهی او مال خودت باشد، اینکه در بین صدها مشکل، از فرصت نوشتن مشکلت برای طرح این‌مشکل استفاده کردی که به قول خودت رفته و در عین حال این مشکل خیلی کوچکتر از بقیه است و .‌‌.. همه نشان می دهند خودت هم سمی شده ای.
      اگر قصد داری کاری برای خودت بکنی، از فکر زخم زدن به دیگران و انتقام گرفتن بی کن بیا و با اراده تمام رفتار کن و تصمیم بگیر این کار را ترک کنی.
      دیگر اینکه قید این دختر را که مثل مسافر می رود و می آید بزن و کلا تو ترکش کن و اگر باز هم سراغی از تو گرفت بگو عطایت را به لقایت بخشیدم، تو را به خیر و مرا به سلامت . تو تصمیم بگیر که کلا کنار بگذاری تا مغزت آرام شود و بتواند درس بخواند و بتواند کار مفید انجام دهد بتواند مشغولیت های خوب تری داشته باشد.
      این روزها مثل برق و باد زود می گذرند و تو فرصت ها را از دست می دهی. بنابراین به حجم مشکلاتی که داری فکر نکن، به این فکر کن که همین چند تا مشکلی که اشاره کردی کاملا به دست خودت قابل حل هستند و سعی کن حل شان کنی تا کمی فکرت آرام شود و بتوانی برای اکنون و آینده خودت درست تصمیم بگیری . در این شرایط بقیه مسائل نیز کوچکتر، دورتر یا قابل تحمل تر می شوند.

  8. رها :

    سلام وقت بخیر
    من رهام پشت کنکوری تجربی و ۲۰ سالمع
    نمیدونم از سال دهم که با این سایت آشنا شدم،چندمین بار هستش دارم پیام میذارم..
    من سال هشتم حس خیلی خاصی نسبت به دبیر زبانم داشتم و الانم دارم..یه محبت خیلییی خیلییی شدید که الان جوری شده اکثر تایم های روز رو فکرم بی اختیار پیش معلمم هستش باهاشون در ارتباطم و هر از گاهی میرم مدرسه دیدنشون..
    خیلی از خاطرات کاربرای سایت رو خوندم یه جورایی همشو تجربه کردم
    گریه و زاری شدید
    بی خوابی مطلق
    دلتنگی شدید
    قرص و..
    حسادت زیاد به شاگرداشون
    نمیدونم گاهی از دستم در میره چندین ساعت باهاشون در خیالم حرف میزنم و در خیالم باهاشون میرم بیرون و یه عالمه براشون کادو میخرم و تو کارهاشون کمک شون میکنن و هر چیز جدیدی از زندگیمو براشون تعریف میکنم میخندم گریه میکنم..
    خلاصه که داستان‌های زیادی میسازم تو خیال خودم
    من عملا از درس افتادم نمیتونم تمرکز کنم
    انقدری که ذهنم در گیره و ۲۴ ساعته با گوشی هستم حتی بعضی وقتا شبا هم ناخودآگاه از خواب بیدار میشم و پی وی شون رو نگا میکنم
    خیلی تو خواب میبینم شون..
    دور از انصافه اینو نگم که معلمم واقعا یه معلم کاربلد هستش خیلیییی مهربونه خیلی نصیحتم میکنه روراست باهم صحبت میکنه و میگن اگه از حد خارج بشم مریض میشم باید این محبت در حد متعارف باشه و چند باری گفتن که باید اولین اولویت زندگیم برنامه و آینده ام باشه و خیلی حرفای دیگه..
    اما کو گوش شنوا..
    من بعضی وقتا از سر دلتنگی ساعتها زل میزنم به آنلاین بودنشون که شاید بهم پیام بدن یا فرصتی باشه و باهاشون صحبت کنم..
    برام نهایت آرامش و خوشبختی شده بودن کنار معلمم..
    از هر نظری که فکر کنید برام بهترین و نهایتش هستن..
    این تقریبا کل وضعیت این روزای منه
    من میدونم که رفتارام درستش نیستش حتی معلمم هم میگه بی اراده و وابسته ام..
    من اهل فراموشی نیستم
    خیلییی دوسشون دارم و میخوام هر طور شده خودمو اصلاح کنم تا بتونم عین یه رفیق کنارشون بمونم
    فقط میخوام کمکم کنید بهم راه حل بگید این مشکلات رو بذارم کنار
    امسال آخرین فرصته که خانواده ام بهم دادن برای کنکور اما من تمرکز ندارم
    هنوز جدی شروع نکردم مطالعه ام اما همین روزا دوباره استارت میزنم
    لطفا خواهش میکنم بهم کمک کنید ??

    • جمال رادفر (دبیر هیئت تحریریه سایت ) :

      پاسخ خانم دکتر سلیقه دار:دوست خوبم
      بخش خوب رفتار و افکار تو این است که اطلاعات لازم را داری، خودت و احساست را می شناسی و در عین حال صادق هستی.
      اما همه اینها به تنهایی نمی توانند برای بهتر شدن رابطه و نیز کسب موفقیت به تو کمک کنند.
      همان طور که معلمت هم گفته لازمه تغییر شرایط موجود، تقویت اراده ات است. نیاز است خودت را پر قدرت کنی تا برای ادامه دوستی در آینده با معلمت آماده کرده باشی.

      برای این منظور از فکر کردن درباره معلمت به عنوان جایزه و پاداش استفاده کن. وقتی برنامه ریزی می کنی، بخش های مختلف کارت را طوری در نظر بگیر که در میانه آنها، وقتی را برای فکر کردن و تخیل درباره معلمت اختصاص دهی. و البته هرگز و اصلا در زمانی عیر از آنچه در برنامه مشخص شده سراغ این افکار نرو.
      تو در شرایطی نیستی که توصیه کنم فراموش کنی یا کلا کنار بگذاری، اما می توانی به افکار و تخیلات خودت نظم دهی و آنها را به اختیار خودت درآوری. تا جایی که هر زمان اراده کردی بتوانی افکارت را متوقف کنی.
      راستی یادت باشد حتما با موسسات یا برنامه های درسی آزمون خاص و … همراه شو تا به خاطر حضور در کلاس ها یا رسیدن به برنامه آزمون ها وقتت بیشتر پر شده باشد.

  9. .... :

    سلام خسته نباشید
    سه سال من این سایت دنبال میکنم . و تمام متن ها رو خوندم .
    دو سال پیش ، یعنی من کلاس ۱۰ بودم اینجا نجربه ای عشق به معلمم گذاشتم . که دیوونه وار عاشقش بودم .
    و چون بار اولم بود تجربه اش نداشتم . مثل یک عاشق دیوونه باهاش برخورد کردم .. جایی رسیده منو با اخراج از مدرسه تهدید میکردن خیلی حالم بعد شده بود .. که اینجا پیام دادم ودرخواست کمک کردم .
    خانم دکتر گفتن که تو رفتارم کنترل نداشتم .. و بزارم ایشون نفس بکشه …
    و من سعی کردم ازشون دور بشم و…
    با خودم شرت بستم اگه مردم هم بهش نه زنگ بزنم نه پیام بدم .. واقعا سخت بود . ولی تونستم کنترلش کنم .
    سال دوازدهم وقتی وارد شدم شد معلمم اونم درس تخصصی که بیشتر هفته رو با اون داشتیم . باهاش مثل یک معلم عادی رفتار میکردم شاید کم تر .
    ولی سال دوازدهم همون حس های که به معلمم داشتم همون حس به یک معلم دیگه ای حس کردم .
    قلبم تند تند میزد و نمی تونستم نفس بکشم . ولی تجربه کسب کردم . با این معلم فارسیم رفتارم کنترل کردم .
    واقعا این معلم خیلی با فهم قشنگ ادم درک میکنه . همون سال من دیسک کمر میگیرم مجبور به عمل میشم . وقتی بیمارستان بودم میاد ملاقاتم . روز به روز بهش علاقم شدید تر میشد .
    بعد یک ماه استراحت معلم با ماشینش منو میبرد مدرسه میورد که نباید زیاد راه برم .. این رفتارش حالم بعد تر میکرد . ولی چیزی بهش از علاقم نگفتم …
    تو روز اخر میرسه و امتحان فارسی .
    دل میزنم به دریا . براش نامه مینویسم میرم میدم بهش . خودم خیلی کنترل میکنم گریه نکنم ولی نمیشه .
    اونجا بهش میگم دوسش دارم .. اونم میگه خیلی منم دوست دارم .
    خیال میکردم مثل بقیه معلم سرش پایین میگیره میره و کاملا فراموش میکنه .
    ولی نه این طور نبود . ۴ تیر تولد دخترش بود دعوتم کرد خونشون خیلی خوش گذشت .
    الان هر هفته یک بار تصویری زنگ میزنه باهم حدود یک ساعت صحبت میکنیم …
    ازم خواست دیگه خانم صداش نکنم بگم ندا جون اسمش ندا بود میگه من دست از سرت بر نمی دارم . حتی جریان اون معلم قبلی هم براش تعریف کردم.
    خیلی معلم با فهمی . دوست داشتنی. خیلی هم پولدار ۴ سال هم استاد دانشگاه بوده .
    از خدا می خوام کمکم کنه این دوستیمون ادامه داشته باشه
    خانم دکتر از شما هم ممنون منو راهنمایی کردی تا بتونم از معلم درس تخصصیم دور شم
    سعی کنید تو رفتارتون کنترل داشته باشید

    • جمال رادفر (دبیر هیئت تحریریه سایت ) :

      پاسخ خانم دکتر سلیقه دار:دوست خوبم
      خیلی برایت خوشحالم. امیدوارم هم چنان با کنترل رفتار و رعایت فاصله و حفظ احترام با معلمت در ارتباط باقی بمونی، چون در این صورت واقعا مثل دو دست خواهید بود و در آینده هم این دوستی ادامه خواهد داشت.

      سپاسگزارم که حال و حس خوبت را با ما اینجا به اشتراک گذاشتی.

  10. .... :

    سلام خسته نباشید
    سه سال من این سایت دنبال میکنم . و تمام متن ها رو خوندم .
    دو سال پیش ، یعنی من کلاس ۱۰ بودم اینجا نجربه ای عشق به معلمم گذاشتم . که دیوونه وار عاشقش بودم .
    و چون بار اولم بود تجربه اش نداشتم . مثل یک عاشق دیوونه باهاش برخورد کردم .. جایی رسیده منو با اخراج از مدرسه تهدید میکردن خیلی حالم بعد شده بود .. که اینجا پیام دادم ودرخواست کمک کردم .
    خانم دکتر گفتن که تو رفتارم کنترل نداشتم .. و بزارم ایشون نفس بکشه …
    و من سعی کردم ازشون دور بشم و…
    با خودم شرت بستم اگه مردم هم بهش نه زنگ بزنم نه پیام بدم .. واقعا سخت بود . ولی تونستم کنترلش کنم .
    سال دوازدهم وقتی وارد شدم سد معلمم اونم درس تخصصی که بیشتر هفته رو با اون داشتیم . باهاش مثل یم معلم عادی رفتار میکردم شاید کم تر .
    ولی سال دوازدهم همون حس های که به معلمم داشتم همون حس به یک معلم دیگه ای حس کردم .
    قلبم تند تند میزد و نمی تونستم نفس بکشم . ولی تجربه کسب کردم . با لین معلم فارسیم رفتارم کنترل کردم .
    واقعا این معلم خیلی با فهم قشنگ ادم درک میکنه . همون سال من دیسک کمر میگیرم مجبور به عمل میشم . وقتی بیمارستان بودم میاد ملاقاتم . روز به روز بهش علاقم شدید تر میشد .
    بعد یک ماه استراحت معلم با ماشینش منو میبرد مدرسه میورد که نباید زیاد راه برم .. این رفتاراس حالم بعد تر میکرد . ولی چیزی بهش از علاقم نگفتم …
    تو روز اخر میرسه و امتحان فارسی .
    دل میزنم به دریا . برلش نامه مینویسم میرم میدم بهش . خودم خیلی کنترل میکنم گریه نکنم ولی نمیشه .
    اونجا بهش میگم دوسش دارم .. اونم میگه خیلی منم دوست دارم .
    خیال میکردم مثل بقیه معلم سرش پایین میگیره میره و کاملا فراموش میکنه .
    ولی نه این طور نبود . ۴ تیر تولد دخترش بود دعوتم کرد خونشون خیلی خوش گذشت .
    الان هر هفته یک بار تصویری زنگ میزنه باهم حدود یک ساعت صحبت میکنیم …
    ازم خواست دیگه خانم صداش نکنم بگم ندا جون اسمش ندا بود میگه من دست از سرت بر نمی دارم . حتی جریان اون معلم قبلی هم براش توضیح دادم .
    خیلی معلم با فهمی . دوست داشتنی. خیلی هم پولدار ۴ سال هم استاد دانشگاه بوده .
    از خدا می خوام کمکم کنه این دوستیمون ادامه داشته باشه
    خانم دکتر از شما هم ممنون منو راهنمایی کردی تا بتونم از معلم درس تخصصیم دور شم

  11. مجنون :

    سلام دوباره
    من پسرم. درسته احساسات پسرا مثل دخترا نیست میریزن تو خودشون و همین باعث شده من خودم رو کنترل کنم،بله رفتار ایشون اشتباه بود دیگه همون پیام گاه گاه رو هم نمیدم اگه من بخوام راستش رو بگم پدر مادرم سنشون زیاده و از اون آدمای قدیمی هستن و زیاد هم بهم محبتی نکردن دستشونو میبوسم زحمت کشیدن دریغ تکردن از چیزی ولی احساسات من به قدر کافی تامین نشده با توجه ب اینکه نسل ها فرق داره .و دلیل اینکه به معلمم وابسته شدم همین کمبود محبت بود اما شما معلم محترم شاید یه روز از این سایت رد بشی و هر معلم دیگه ای که میخونه لطفا اینقدر عوضی نباش و به خاطر اینکه یه دانش آموز وظایفی که داری مثل بسیج دانش آموزی انجمن ووو رو به عهده بگیره بهش محبت کن که دلبسته بشه شما از چیزی خبر نداری شاید اون فرد تو عمرش کسی حتی یه نوازشش هم نکرده باشه و با این کارت آینده یه نفر رو خراب میکنی شادی رو ازش میگیری وقتی نباشی[عین داستان من] ????
    الانم نمی گم بدون اون معلم میمیرم یا به زندگیم ادامه نمیدم ولی شادی خوشبختی اینا چیزایی بود که اون معلم از من برد وقتی رفت من نمیگم عاشق معلمم بودم چون اصلا درست نیست فقط به عنوان یه رفیق دوست داشتم کنارم باشه مثل یه بزرگتر راهنمام باشه اکم نه هر روز هر دقیقه هر هفته من به یک ماه یه تماس یا پیامک راضی بودم خخخ توف ب دنیا که اینجوره توف واقعا. اگه یه روز دوباره با اون معلم همکار بشم تو کار دیگه ای مطمئنا بهش میگم ادمای بی روح و منفعت طلب هیچ جایی توی گروه من ندارن

    لطفا بگین چیکار کنم یکم خوشحال بشم چطور زندگیمو بهتر کنم فقط میخوام احساس خوشبختی کنم ??

    • جمال رادفر (دبیر هیئت تحریریه سایت ) :

      پاسخ خانم دکتر سلیقه دار:وست خوبم
      چقدر خوبه که به خیلی از موارد درست اشاره کردی و آنها را می دانی .
      این یکی از مهارت های مهم معلمی است که به این موارد دقت کند و وارد رابطه های عاطفی نشود که در نهایت به ضرر و آسیب دانش آموز ختم شود.
      در مورد دختر و پسر و تفاوت در احساس شون، باید بگم لزوما این طور نیست که دختران بیشتر و راحت تر احساس شان را بروز می دهند ولی عمدتا در فرهنگ ایران این طور است که تصور می شود پسران احساس شان را درون خودشان نگه می دارند.
      با این همه وقتی حسی به این شکل ایجاد می شود مهم نیست دلیل آن کمبود محبت و نوازش بوده یا نیاز به ابراز عشق یا هر دلیل دیگری، مهم این است که با فرد متخصصی مواجه شود و پاسخ درستی دریافت کند که گویا متاسفانه برای شما این اتفاق رخ نداد.
      در هر صورت برای اینکه حس خوبی داشته باشی و شاد باشی پیش از هر چیزی خودت را دوست داشته باش. به خودت و احساست احترام بگذار و سعی کن کارهای موثر و خوبی را که تمایل داری انجام دهی و دنبال کنی.
      به گفته های خودت فکر کن و به اینکه چقدر خوب متوجه برخی مسائل شدی و این تجربه را عمیقا درک کرده ای.
      یادت باشد که هر چند ما به توجه و احترام والدین نیاز داریم ولی بهترین توجه و محبت وقتی هست که به خودمون توجه و احترام می گذاریم.

  12. مجنون :

    سلام
    من الان پشت کنکورم سال یازدهم نمیدونم چی شد که فهمیدم به یکی از معلم هامون وابسته شدم خیلیییی زیاد حتی بیشتر از دوستای صمیمی خودم دوسش داشتم من سال دوازدهمم اینقدر به ایشون فکر میکردم که اصلا تمرکز درس خوندن نداشتم حتی بهترین دوستامو از دست دادم چون بهشون توجه نمیکردم الانم که پشت کنکورم هنوزم به فکرشم اما اون بعد مدرسه مثل یه تفاله منو رها کرد و جوری سرد جوابمو داد که بارها شکستم اگه معلم هستید و این متن رو میخونید توروخدا با دانش آموزی که بهتون علاقه داره خوب باشین یه ذره بخدا اینا گناهی ندارن کمکشون کنید وابستگی رو کمتر کنن من ففط هر هفته یا دو هفته یه بار به معلمم پیام میدادم تا چند وقت پیش ولی ایشون اصلا جوری جواب منو دادن که فهمیدم میگه برو دیگه?خیلی وقته اینجوریه ولی من همش بعد یه مدت پا میزارم رو غرورم میرم حالشو میپرسم فقط هم پیامک میزنم که مزاحمش نشم ای کاش یکم فقط یکم بهم کمک میکرد تا وابستگی که بهش دارم رو کم کنم الان سه ساله زندگیم تباه شده بخدا حال خوشی ندارم یه روز از زندگیم لذت نبردم چون نمیتونم لطفا اگه دانش آموزی دارید که وابسته هست بهتون توجه کنید بهش یکم تاحالش بهتر بشه
    ماا که روزی ۱۰۰۰ مرتبه از این درد میمیریم فرض کنید منی که زرگ کلاسمون بودم کنکور که هیچ قبول نشدم معدلم از ۱۹/۷۵ به ۱۳ افت کرد این انصافه؟! اینجور رفتار کردن ???
    اگه کسی راهی بلده بگه بخدا دیگه توان ندارم

    • جمال رادفر (دبیر هیئت تحریریه سایت ) :

      پاسخ خانم دکتر سلیقه دار : دوست خوبم
      امیدوارم علاوه برمعلمان، دانش آموزان هم با دقت این پیام تو را بخوانند و از خودشان مراقبت کنند. لزوما دل بستن و علاقمند شدن به معلم نمی تواند تضمین کننده ارتباط صحیح باشد.
      معلمان هم انسان هستند و خطا می کنند . کار ایشان بر اساس توصیفی که تو کردی اصلا درست نبوده، حق با توست اگر می خواستند رابطه را کم کنند حتما باید در تو آمادگی لازم را ایجاد می کردند و مجاز به این رفتار نبودند.
      اما حالا تو تبدیل به یک تجربه تلخ شدی برای دیگران که امیدوارم سایرین درس بگیرند و خودشان وارد وابستگی و دلبستگی های از این دست نشوند و همیشه تعادل در محبت و عشق را در مورد معلم شان تمرین کنند.

      اما در مورد اینکه حالا چه کار کنی بزرگترین توصیه من این است که اگر کسی در حق تو بدی کرده خودت نفر بعدی برای ظلم در حق خودت نباش.
      او اشتباه کرده اما اشتباه تر اینه که شما بخواهی در حق خودت کوتاهی کنی.
      آینده در پیش روی توست. برای خودت برنامه ریزی کن توانایی های گذشته و موفقیت هایت را به یاد آور و حسابی تلاش کن تا بهترین تصمیم را بگیری. وقتت را برای ساختن بیشتر صرف کن و انرژی و تمرکزت را روی کار درست قرار بده.
      و اگر راستش را بخواهی شدیدا توصیه می کنم عزت نفس خودت را حفظ کن همان‌پیام گهگاه را هم برای شان نفرست. چون وقتی که داری پیام می فرستی و میدانی طرف مقابل استقبالی از پیام تو نمی کنند بیشتر در حال از بین بردن عزت خودت هستی نه چیز دیگر.

  13. بهاره :

    سلام خانوم دکتر…خسته نباشین روزتون بخیر..
    من برای بار چندم هستش که پیام میذارم..چند ساله زندگی من شده خوندن داستان های این سایت…مشکل الان من خیلیی حاد هستش خواهش میکنم بهم کمک کنید..
    داستان عشق من نسبت به معلم زبانم خیلی مفصل و عجیب غریب هستش..کاملا تعریف میکنم براتون…
    الان ۲۰ سالمه و پشت کنکور تجربی.سال هشتم یه حس دوس داشتن عجیبی نسبت به معلم زبانم پیدا کردم.. طوری که واقعا از ته دلم دوسشون داشتم میرفتم پیششون ایشون هم هر چقدر از خوبی هاشون بگم کمه بینهایت مهربون هستن..من میرفتم دنبالشون کتاب و دفترهاشون رو تا دم دفتر می‌بردم..به هر بهانه ای میرفتم پیششون..گذشت سال نهم خیلییی زیاد شدید تر شد..تا جایی که وقتی مدرسه نبودن من افسرده میشدم..اینو هم بگم من درسم خیلی خوب بود با معدل ۲۰ قبول شدم..خیلی وابسته ی ایشون شدم..یه روزی گفتن شاید سال بعد مرخصی بگیرم نیام من دیوانه شدم زنجیر پاره کردم..انقدر اصرار کردم رفتم و اومدم تا شماره شون رو گرفتم..مشکل یکی دوتا نبود که..یه دانش آموز دیگه ای داشتن که روانی تر از من بود تا مرز خود زنی میرفت و قرص و …
    من گوشی نداشتم به جز یکی دو بار احوالپرسی ساده هیچ ارتباطی باهاشون نداشتم اما خیلییی زیاد خیال بافی کردم رویاهایی که ساختم من با معلمم…به همین منوال گذشت من که نهم رو تموم کردم..از کنترل خارج شدم راهی روانشناس و روانپزشک شدم..اما بی فایده…تمایل پیدا کردم به کارهایی که اون دختره برای معلمم می‌کرد.. من به خاطر مادرم هم که شده خودمو یه کم آروم کردم.اما چه آروم کردنی طوفانی بود در دلم که حد نداشت…گذشت تا همین دی ماه که پیام دادم…اینبار واقعی احساسهامو گفتم اون دختره هم رفته بود..اجازه دادن رفتم پیششون..من ظاهرم کاملا آرومه اما درونم آشوب بود…تو اون دیدار گفتم میرم بعد کنکور بیام اما نتونستم همه چیز از کنترلم خارج شد هر روز چندین بار پیام میدم بهشون..کارم کشیده به قرص خوردن و تیغ و…
    همش بی تاب و بیقرار..
    درسم خیلیی عقب افتاده.. وضع روحی خوبی ندارم..معلمم رو خسته کردم..خودشون میگن دق ام دادی تو این مدت ارتباطت..
    خانواده ی من از هیچ کدوم از اینا خبر ندارن..
    خواهش میکنم کمکم کنید

    • جمال رادفر (دبیر هیئت تحریریه سایت ) :

      پاسخ خانم دکتر سلیقه دار : دوست خوبم
      خواهش می کنم چند لحظه نوشته خودت را طوری بخوان که انگار خودت ننوشتی و ناما فرد دیگری را می خواتس، در این صورت چه پاسخی می دهی؟
      مطمئنم که میگویی راه نجات دست خودت است، از هیچکس دیگری کمک نگیر.
      اگر مطالب و داستان های این سایت را خوانده باشی به راحتی متوجه می شوی که صبوری امروز تو پاداش خوب ادامه ارتباط با معلما در آینده را به همراه دارد.
      متوجه می شوی که اصرار کردن های تو فقط دل آشوبه معلما را زیاد می کند و او را برای ترک این رابطه مصمم می کند.
      متوجه می شوی که قرار نیست دارو به تو داده شود تا خودت و احساس های رها شده ات را کنترل کند، این خودت هستی که مسوول امروز و فردای این رابطه هستی.
      متوجه می شوی که دیگر باید به خودت بیایی، دوازده ساله نیستی که بگوییم اول نوج آنی تو است و شاید خام و بی تجربه هستی. الان دیگر فقط و فقط خودت باید به خودت و این رابطه کمک کنی.

  14. پروانه :

    سلام، خیلی اتفاقی دوباره بعد از چندین سال اومدم تو این سایت، یه موقعی هرروزم اینجا میگذشت، از اونموقع ها تقریبا ۸ سال میگذره. شاید افرادی که پیام های خیلی قبلو خونده باشن پیام های منم دیده باشن اما دوست دارم یبار دیگه بگم شاید کمی بچه هایی رو که منم یه روزی جاشون بودم آروم کنه، من سال ۹۳ یعنی ۸ سال پیش یه دختربچه ۱۴ ساله کلاس هشتمی بودم، بچه ای که تو اوج سن بلوغشه و از لحاظ روحی خیلی حساسه و احساساتی رو تجربه میکنه که شاید فقط مختص همون چندساله و دیگه هیچ وقت تو زندگی تجربه نمیشه. من به شدت شیفته ی یکی از معلمام بودم، الان که پیام های بچه هارو میخوندم خیلی یاد اون دوران خودم افتادم، اینکه به بهونه های الکی بری پیشش که فقط ببینیش، اینکه به بقیه بچه هایی که باهاش رابطه نزدیکی دارن حسودی کنی، اینکه وقتی اسمتو با صدای اون میشنوی بری تو اسمونا از خوشحالی و اینکه حتی یه عزیزم گفتنش هم که ممکنه به همه شاگرداش بگه یه جور دیگه تعبیز کنی. همه ی اینا حسای مشترکیه که بچه هایی که به معلماشون وابسته عاطفی میشن تجربه میکنن، برای بعضی ها این تجربه شیرینه و برای بعضی ها عین زهر تلخه. من هر جفتشو تجربه کردم. سال هشتم تا دهم که من به قول خودم عاشق معلم راهنماییم شده بودم بدترین دوره زندگیمه. خیلی سختی کشیدم، خیلی عذاب کشیدم و الان که فکر میکنم همش بخاطر رفتار نادرست و غیرحرفه ای اون معلم با من بود، پس اگر معلم هستید و شاگردی دارید که بهتون ابراز علاقه میکنه پیام منو با دقت بخونید، چرا که شما در جایگاه معلم اولین وظیفتون اینه که مواظب روح و روان شاگرداتون باشید.
    بچه های عزیز اول از هرچیز میخوام بهتون بگم که هیییچ وقت تحت هیچ شرایطی و در مقابل هیچ احدی، غرورتونو زیرپا نذارید، خودتونو به هر قیمتی کوچیک نکنید، این خود شمایید که با رفتارتون تعیین میکنید دیگران چقدر بهتون بها بدن،ارزشتونو خودتون مشخص میکنید پس همیشه با وقار و با غرور باشید.
    مورد بعدی اینکه یادتون باشه معلم شما بجز شما هزارتا شاگرد دیگه داشته،داره و خواهد داشت، من خودم تجربه تدریس داشتم پس از زبون یه معلم بهتون میگم که برای معلما ادب شاگردشون خیلی مهمه، معلم دوست داره با شاگردش همیشه یه حریمی داشته باشه،حریمتونو حفط کنید و هرگز پاتونو یک قدم هم از حریم بینتون اونور تر نزنید، مواظب تک تک کلماتی که بکار میبرید باشید، برای مثال میگم یه معلم هیچ وقت دوست نداره از زبون شاگردش بشنوه که من عاشق شمام هرشب به شما فک میکنم همه زندگیم شمایید. همینکه بگید من خیلی دوستتون دارم و برام با احترام و با ارزشید قشنگتر و محترمانه تره.
    یه مورد دیگه ای که میخوام بگم اینه که قبل از اینکه خودتونو لو بدید با چشم باز ببینید که طرفتون چه جور آدمیه، ابراز علاقه عین قماره، یا طرفو کامل بدست میاری یا کامل از دستش میدی پس ببین اول جنبشو داره یا نه.
    معلم راهنمایی من بعد اینکه حس منو به خودش فهمید یه ادم دیگه شد و همه ی تلاششو کرد که منو از خودش متنفر کنه و اون حجم از بی تفاوتی و بی محلی رو یه بچه ۱۳ ساله نمیتونه درک کنه و از درون میشکنه، مخصوصا در رابطه با معلمی که با همه میگه و میخنده ولی به تو که میرسه انگار دشمنشو میبینه.
    من وقتی به دبیرستان رفتم با روحیه داغون و حال خراب وارد شدم چون رفتارای معلم راهنماییم این فکر و تو من ایجاد کرد که من مشکل دارم، شاید زشتم شاید به دل نمیشینم پس همه از من بدشون میاد‌‌. وارد دبیرستان که شدم با یه معلم دیگه روبرو شدم خیلیی احتیاط کردم که دوباره عین قبل نشه و ضربه نخورم اما این آدم کلا با قبلی فرق داشت و اینقدر قشنگ و فهمیده با احساسات من برخورد کرد که من بهترین دوران زندگیم رو تجربه کردم. معلمای عزیز اگه شاگردی بهتون ابراز علاقه میکنه نترسید، اون شمارو عین یه جنس مخالف نمیبینه، اون شمارو عین خواهر،مادر یا دوستش میبینه، ازتون آرامش میگیره و همینکه باهاش خوب رفتار کنید و نشون بدید که درکش میکنید و احساسشو میبینید براش کافیه. معلم من همین کارو کرد. من الان ۲۲ سالمه و هنوزم باهاش در ارتباطم، هز از گاهی من پیام میدم یا اون پیام میده و حال همو میپرسیم ولی من دیگه با دیدنش دست و پامو گم نمیکنم، با دیدن اسمش رو گوشیم هول نمیشم ،فقط بعنوان یه دوست و معلم دوسش دارم و برام با ارزشه و با احترامه. احساساتی که الان دارید میگذره و تموم میشه پس نگران نباشید که تهش چی میشه. از روزای نوجوونیتون لذت ببرید و خیالتون راحت باشه که یه روز قلب خودتون به این حس پایان میده.
    البته پررو بازیم درنیارید هی پیام بدید و اعصاب اون بنده خدارم خورد کنید، اونا خودشون زندگی شخصیشونو دارن و شماهم همسن و سال اونا نیستید که از صحبت ۲۴ ساعته باهاتون خسته نشن. هرچیزی رو به حدش نگه دارید و شورشو در نیارید.
    این بود تجربه های من، امیدوارم به دردتون بخوره

  15. بهار :

    خانم دکتر اینکه صحبت کردن با معلمم در خیالم قبول دارم طبیعی نیس..دلم خیلیییی تنگ میشه براشون وقتی صحبت میکنم آروم تر میشم اما علاقه ام به معلمم واقعا ربطی به استرس کنکور ندارد..به آرامش مطلق میرسم وقتی باهاشون صحبت میکنم و همه چی خوب هستش حالشون خوبه ناراحتی ندارن..منم خوب میشم..حس میکنم با ایشون راحت تر از قبل درس میخونم..برای من عشق به تمام معنا هستن..این حس و حال چندین ساله با منه..اگر فقط امسال بود شاید از استرس کنکور بود..اما اینطوری نیس..

  16. بهار :

    سلام خسته نباشید..من دختری ۲۰ ساله هستم.امسال کنکور تجربی می دهم..سال هشتم به شدت وابسته ی معلم زبانم شدم..خیلی شدید دوسشون داشتم..الان علاقه ام به جایی رسیده که هر روز باید از حالشون خبر داشته باشم..وقتی بی حال هستن شدیدا بهم میریزم..بعضی وقتا ساعتها باهاشون در خیالم صحبت میکنم ..میخندم گریه میکنم..حتی در جمع خانواده ام حواسم پیش معلمم هستش..ایشون خیلییی مهربون هستن..همیشه با مهربانی بهم جواب میدن میگن باید در هر شرایط خودمو کنترل کنم تا این رابطه ادامه پیدا کنه…
    میشه کمکم کنید من خیلی میترسم..وابستگی ام بیشتره میشه هر روز..طبیعی هستش ت این سن این علاقه؟!!

  17. بهار :

    سلام خسته نباشید..من دختری ۲۰ ساله هستم..امسال کنکور تجربی میدم..سال هشتم به شدت وابسته ی معلم زبانم شدم..طوریکه الان هم باهاشون صحبت میکنم علاقه ام به ایشون به جایی رسیده هر روز باید از حالشون خبر داشته باشم..روزی نمیشه که پیام ندم.همش با فکرو خاطره ی ایشون زندگی میکنم..بعضی وقتا میشه ساعتها با خودم در خیالم باهاشون صحبت میکنم..میخندم..گریه میکنم..وقتی حال شون خوب نیس منم کلا بهم میریزم..خلاصه تمام زندگیم شده استرس کنکور و معلمم..فکر اینکه اگه یع روزی نباشن نتونن جواب بدنن..واقعا دیوانه ام میکنه?
    میخواستم کمکم کنید..من چیکار کنم..عادی هستش در این سن این علاقه..خیلی میترسم..

    • جمال رادفر (دبیر هیئت تحریریه سایت ) :

      پاسخ خانم دکتر سلیقه دار : دوست خوبم
      این شدت از علاقه که از چند سال پیش برایت مانده چندان عادی نیست اما خیلی احتمال دارد که به فشار ناشی از کنکور مربوط باشد. چون در چنین فشاری، روان تو تمایل پیدا می کند هم چنان خطی از حس حالب دوست داشتن را نگه دارد یا پر رنگ‌کند .
      اما بدیهی است که برخی خیالات مربوط به ایشان شرایط مطالعه و آماده سازی کنکور را برایت برهم می زند و خیلی هم خوب نیست.
      بدیهی است در حال حاضر متوجه باشی که هر چند علاقه و دوست داشتن تو واقعی است اما این حجم از هیجان و ساعت ها صحبت کردن در خیال و … غیر طبیعی و نادرست هستند و تنها روان تو برای فرار از فشار کنکور این کار را با تو می کند که بیشتر سراغ این موضوع بروی.
      حالا که می دانی سعی کن به ارتباط با معلمت گفتگوی ذهنی با او و … نظم و زمان بدهی طوری که همیشه اولویت اول تو و برنامه هایت همان کنکور باقی بماند.

  18. Raha :

    سلام روزتون بخیر..
    من دختری ۲۰ ساله هستم امسال دومین سالی هستش که کنکور تجربی میدم.میخوام یک ماجرایی رو براتون تعریف کنم.
    من خیلی دختر تنهایی هستم..سال هشتم به شدت وابسته ی یکی از معلم هام شدم..معلم زبانم.اون سال برای تفکر هم میومد..دو شنبه ها دو زنگ آخر با هم کلاس داشتیم..یادمه اولین نفر از من درس میپرسید خیلییییی برام فرق داشت با بقیه معلم ها..من درسم خوب بود سال نهم با معدل ۲۰ قبول شدم..به خاطر همین بیشتر معلم هام باهام خوب بودن اما ایشون فرق می‌کرد..روزها می‌گذشت من هر روز وابسته تر از قبل میشدم..میرفتم پیشش باهام میخندیدیم..تا اینکه سال نهم خیلیییی بدتر شد..وابستگی نبود دیوانگی محض بود سه شنبه ها با هم زنگ آخر درس داشتیم اما من شنبه ها و یکشنبه ها هم میرفتم پیشش وسایلشو تا دم دفتر می‌بردم..خیلیییییی مهربون بودن کاملا درکم میکردن..حس آرامش عجیبی بود تا اینکه یه روز گفت من سال بعد شاید نیام مرخصی میگیرم بمونم خونه من اون لحظه زدم زیر گریه ی شدید طوری که یه هفته عین افسرده ها بودم حالم دست خودم نبود فقط گریه میکردم..یادمه بهم گفت گریه نکن منم گریه ام میگیره ها ..من افتادم ت فاز شماره گرفتن..هر روزی که مدرسه بود میرفتم به یه بهونه ای پیشش..کتاب زبانش پیشم بود هر موقع دلم می‌گرفت بغلش میکردم..تا اینکه بالاخره شمارشو داد بهم..مشکل بزرگی اینجا بود من خانواده ام خیلییی حساس بودن گوشی شخصی نداشتم خیلییی اصرار کردم اما موفق نشدم گوشی بگیرم این از یه طرف از طرف دیگه مدرسه ها تموم شد من تشنه ی دیدنش بودم نمونه دولتی قبول نشدم اینم از یه طرف منو اذیت می‌کرد..مشکل بعدی که مربوط به معلمم میشد این بود یه شاگردی داشت دو سال از من بزرگتر بود دیوونه اش بود حتی تا خونه اش هم میرفت باهم یع عالمه عکس داشتن..فقط براش کادو میخرید..و از همه بدتر روانی تر ازمن بود چندین بار خود زنی کرده بود ..حتی با همسر معلمم هم مشکل داشت.. حسودی میکرد بهش که چرا کنارش هستش چرا با هم عکس دارن من از طریق معلمم با این دختره آشنا شدم ..وقتی وارد دبیرستان شدم با این دختره هم مدرسه ای بودم…من تونستم به معلمم پیام بدم اما فقط از تلگرام اونم اکانتم با داداشم یکی بود داداشم میدید پیام ها..اصلا خیلییی اوضاع بدی بود معلمم فقط میگفت اون دختره چیزی نفهمه بلایی سر خودش میاره من احساس مسخره بودن داشتم به شدت دیوانه ی معلمم بودم اما وسط عشقی بودم که معنی نداشت من تا پای بستری بیمارستان روانی هم رفتم بیچاره مادرم خیلییی اذیت شد ..فاصله گرفتم دیگه پیام ندادم مشاوره میرفتم کاراته میرفتم زبان میرفتم …اما نه ظاهرم آروم بود نه درونم…تمام زندگیم شده بود.. روزها گذشت من شدم یازدهم هر موقع کم‌میاوردم بهش پیام میدادم خیلیییی مهربون تر از اون چیزی که فکرشو
    بکنید هستش ..کرونا اومد…من فراموش نکرده بودم ت رویام باهاش زندگی میکردم..تا اینکه همین دو سه هفته ی پیش پیام دادم و مثل همیشه ابراز علاقه کردم..سرد بود کاملا میفهمدم ..تا اینکه اصرار کردم پیام و پشت پیام فهمیدم اون دختره که عاشقش بود ..سرش خیلیی بلاها آورده..معلمم میگیرن شدید داره و قلبش ناراحته..خیلییی شدید سرش درد میکرد من کامل خبردار نشدم که اتفاق هایی افتاده اما میدونم بلاکش کرده …خوش حال شدم وقتی فهمیدم که نیستش و معلمم تماما برای منه…هر روز پیام میدادم حتی رفتم دیدیمش گفتم به خاطر کنکور فاصله بگیرم بعدش دوباره برمیگردم..اما چه فاصله گرفتنی یه لحظه از فکرم نمیره بیرون..دیشب برای اولین بار حرفایی رو بهش گفتم که خودمم باورم نمیشد گفتم من اهل خود زنی نیستم یه باره خودمو تموم میکنم..اگه بفهمم جز من کس دیگه ای بهتون پیام داده یا شاگرد دیگه ای شماره تون رو داره..خیلییی ناراحت شد..گفت خودتو کنترل کن..من خیلییی رفتارم عوض شده خود معلمم میگه انگار دیوانه شدی بهش گفتم من کاری به زندگی شخصی اش ندارم..فقط میخوام همیشه با من باشه در حد چت کردن همدیگرو دیدن همین..این وسط اسم یه نفر دیگه بیاد روانی میشم.. مادرم درکم نمیکنه اما مانع پیام دادنم نمیشه فقط میگه خودت میدونی…واقعا بعضی وقتا این افکار میاد سراغم…
    دلیل رفتارم اینکه من خیلییییی بیش از اندازه دوسش دارم همین…میمیرم زنده میشم وقتی ناراحته وقتی جوابمو دیر میده…
    نمیدونم چی میشه تا کجا ادامه پیدا میکنه …اما اینبار من کنار نمیکشم تنهاش نمیذارم…این حس و افکار ۵ ۶ ساله با منه..
    اسم فاصله گرفتن میاد دیوانه میشم …
    نمیدونم بگم کمکم کنید که چیکار کنم ؟! اصلا اهل فراموش کردن نبودم و نیستم محاله بذارم تموم بشه این بار …تمام من شده این بار ..

    • جمال رادفر (دبیر هیئت تحریریه سایت ) :

      پاسح خانم دکتر سلیقه دار : دوست خوبم
      خودت هم متوجه بعد ناخوب در رابطه ات شدی، می دانی که این رفتار و این مقدار از وابستگی نه درست است و نه مناسب و حتی می تواند خطرناک هم باشد.
      اما برای اینکه بدانی که نه ترک کردن در کار است و هم ممکن است خطر آن را کم کنی، توصیه مهمی دارم:
      خیلی از این روابط می تواند تا سال ها ادامه پیدا کند الان یک نوجوان کم سن و سال نیستی، برای خودت جوانی شده ای و به همین دلیل انتظار می رود منطقی و عاقلانه رفتار کنی.
      اگر به آینده فکر کنی و تلاش کنی تا بتوانی پس از این هم مثل یک دوست در کنار معلمت باشی باید دست از این حرف های غیرمنطقی و آزاردهنده برداری.
      معلم تو به اندازه کافی تا سال ها از دانش آموزی که وصف کردی آسیب دیده و اصلا دلیلی ندارد رابطه دیگری را با همان تهدید ها ادامه دهد، پس بهتر است برایش تکرار یک‌تجربه تلخ نباشی و تلاش کنی به شکل دیگری با آرامش و حس خوب و تعادل در ارتباط و به دور از ارسال پیام های متعدد از رابطه ات مراقبت کنی.

  19. Zahra :

    با سلام.بنده دختری ۱۶ ساله هستم که مشکلم اینه به معلمام علاقه مند میشم و احساسم فقط و فقط عاطفیه هر مقطع تحصیلی که میرم به یک معلم علاقه مند میشم سه سال پیش راهنمایی به یکی از معلمام علاقه مند شدم الان هم همچنان دوسشون دارم با این حال امسال اومدم دبیرستان به یه معلم دیگه علاقه مند شدم البته معلم کلاس ما نیست و معلم کلاس دیگه ای هستش متاسفانه خیلی کم اونم از دور میبینمشون همش دلم تنگشه?با این حال که دوسشون دارم ولی دلم میخواد کلا دیگه نمیبینمش ولی ناچارا گاهی مجبورم ببینمشون نمیخوام ببینمش چون میترسم علاقم بیشتر شه همش میگم نکنه اونقدر زیاد شه مثل همون علاقه بشه که به معلم راهنماییم دارم انقدر شدید شه که نبودنش دیوونم کنه واقعا نمیدونم چیکار کنم لطفاااااااااا راهنماییم کنین ممنون از لطفتون

    • جمال رادفر (دبیر هیئت تحریریه سایت ) :

      پاسخ خانم دکتر سلیقه دار : دوست خوبم
      ممکن است دلیل این میزان از علاقمندی و وابستگی مربوط به هیجانات دوره نوجوانی باشد و به همین دلیل کم کم در محبت ورزیدن و علاقمند شدن منطقی تر خواهی شد.
      اما این روزها مدیریت هیجان هم می تواند به تو کمک کند تا راحت تر بتوانی نتیجه بگیری و خودت را تقویت کنی.
      برای این منظور بهتر است خودت را کارهای مهم تر مشغول کنی، دوست داشتنی های محیطی و اطرافت را افزایش دهی، معلم مورد علاقه ات را ببینی اما به خودت اجازه ندهی که تمام حواست را درگیر کند و خلاصه روی هیجانت مدیریت بیشتری داشته باشی.

  20. زهرا :

    سلام خانم دکتر وقتتون بخیر .
    من صحبت‌هایی دارم که ترجیح میدم دیگران نبینند . میشه آدرس دیگه ای از خودتون بهمون بدین؟

    • جمال رادفر :

      سلام دوست عزیز سوالتون را بپرسید البته ما در سایت منتشرش نمی کنیم و پاسخ را هم از طریق ایمیل برایتان ارسال می کنیم اگر بخواهید می توانید سوالتان را هم ایمیل کنید

  21. Kamali :

    سلام، راستش تا الان فکر نمیکردم کسایی که مث من باشن که انقدر عاشق معلمشون شده باشن… لطفا کمکم کنین من امسال دوازدهمو تموم کردم از سال دهم عاشق معلم ادبیاتمون بودم ولی چیزی نگفته بودم بهشون تا اینکه پارسال همه چی مجازی شد و … من چون نمیتونستم حضوری ببینمشون اخرش بین حرفا و چتا لو رفتم… اون موقع واکنش خاصی نشون ندادن ولی بعدش معضلات شروع شد که نباید عاشق باشم حتی تهدیدم کردن که اگه رعایت نکنم بلاکم میکنن و کلی عذاب کشیدم دیگه نه خواب داشتم نه غذا میخوردم و… بعد از اون من کلی قول دادم که دیگه در حد عاشقی دوستشون نداشته باشم و …. و همه چی خوب بود من کمکشون میکردم ورقه هارو اصلاح میکردم اصلا من به بچه ها نمره میدادم و…. بعدش بازم چن باری شدید باهام دعوا کردن که دیگه دیدم هیچ کاری از پشت گوشی نمیتونم بکنم روز معلم گل گرفتم بردم خونشون و یکم ناراحتیشون کمتر شد و دوباره همه چی مث قبل بهم میگفتن دوستم دارن و دلشون برام تنگ میشه و…
    رتبه کنکور من سه رقمی شد به خاطرش اشک شوق می ریختن و میگفتن بهم افتخار میکنن
    ولی تازگیا بازم دعوا کردن باهام و این دفعه بلاکم کردن گفتن دیگه حق ندارم حتی زنگ بزنم هر چی گفتم که چقد دوستشون دارم بدون خداحافظی گوشیو قطع کردن…
    من خیلی تنهام تو خونه زیاد با کسی حرف نمیزنم از بین همسن و سالای خودم فقط یه دوست دارم نمیدونم باید چیکار کنم
    خیلی میترسم دیگه نمیتونم به کسی اعتماد کنم، بدتر از همه اینا من خودم مصاحبه دانشگاه فرهنگیان شرکت کردم میترسم منم اینطور شم…

    • جمال رادفر :

      پاسخ خانم دکتر سلیقه دار: دوست خوبم
      در این مدت به کارها و رفتارهای خودت فکن، چه چیزهایی موجب شده که او تا این حد رفتار تندی داشته باشد؟
      اگر مشکل رفتار خودت را پیدا کنی آن وقت می توانی اطمینان پیدا کنی که افرادی مثل او را از دست ندهی چون در آینده مرتکب اشتباهات گذشته نخواهی شد.
      در عین حال در طول سال هایی که معلمی را می خوانید یاد خوایی گرفت که چطور با سلامت، روان و احساس بچه ها بازی نکنی و البته همه معلمان چندان به این موضوع مهم توجهی ندارند اما یادت بماند که این کار حرفه ای نیست که تا این حد شاگردانت را درگیر احساسات کنی و بعد هم رهایشان کنی.
      همه اینگونه نمی شوند و تو که درد کشیده هستی انشاله اصلا این طور نخواهی شد.

  22. Sahar :

    سلام وقت بخیر
    من سال دوازدهم هستم
    دوران راهنمایی(هشتم و نهم)به شدت وابسته معلم زبانم شدم،از همون موقع تا الان که چند سال میگذره نتونستم ایشونو فراموش کنم و هنوز که هنوزه کل زندگیم داره با فکر و خاطرات و گریه برای ایشون میگذره و معلمم خبر نداره،از اخرین باری دیدمشون نزدیک ۲ سال میگذره و من ارتباطی باهاشون ندارم فقط چند باری در حد چت باهاش صحبت کردم همین اما هیچوقت نتونستم احساسمو ابراز کنم چون معلمم رفتار خوبی باهام داره ولی فقط در حد معلم منم میترسیدم که اگه بگم چه واکنشی نشون میده برای همین هیچوقت چیزی نگفتم،اما اصلا نمیتونم فراموش کنم و اینکه معلمم یه دختر داره ۱ سال از من کوچیک تره…کل زندگیم چند ساله خلاصه شده به معلمم و هیچکس خبر نداره…من نمیدونم باید چیکار کنم میشه راهنماییم کنید؟؟چند ساله دادم میسوزم و میسازم
    معلمم رفتار خاصی داره،هم با جذبه هست و هم مهربون و من میترسم که اگر بگم قراره چه اتفاقی بیفته
    برای من تا قبل از اینکه دبیرستان برم مهم نبود که معلمم از احساس من خبر داشته باشه یا نه چون وجودش کافی بود،اما الان دیگه شرایط فرق کرده و نمیتونم مثل همیشه ببینمش و این خیلی منو اذیت میکنه

    • جمال رادفر :

      پاسخ خانم دکتر سلیقه دار:
      دوست خوبم
      از اینکه این مدت با ناراحتی سپری کردی متاسفم ولی حقیقت این است که اگر به او هم می گفتی که دوستش داری فرق چندانی نمی کرد شاید این کار موجب می شد که حتی خاطرات خوبی باقی نمی ماند و او بیشتر از تو دوری می گرد.
      اما پیشنهاد می کنم حالا به این اتفاق به عنوان یک تجربه محبت و دوست داشتن در نوجوانی نگاه کن. یعنی تو هم تجربه ای از دوست داشتن را داری و این دوره را پشت سر گذاشته ای. امسال بر دوازدهم و کنکورت متمرکز باش و به این فکر کن شاید بعد از فارغ التحصیلی ات و هنگامی که دانشجو شدی ارتباطت با او دوباره آغاز شود اما حالادبه عنوان همکار یا دوست و نه لزوما معلم و شاگرد.

    • رها :

      پیامتون برام خیلیییی آشنا هست..
      اگه دوس داشتی میشه اسم مدرسه دوره اول تو بگی بهم..همون مدرسه ای که هشتم و نهم رو خوندی..
      ببخشید قصد بدی ندارم..
      فقط خیلیییی پیامتون برام آشنا هستش.

  23. ؟؟؟؟ :

    سلام خسته نباشید .
    من یک دفعه اینجا پیام دادم از شما مشاوره گرفتم .
    شما گفتیم سعی کن که رابطه حد مرز داشته باشه و…
    و من به ایشون نه زنگ بزنم نه پیام بدم . و مزاحمش نشم .گفتین که بزارم یکم نفس بکشن .
    منم به حرفای شما گوش کردم .نزدیک ۱۰ ماه نه زنگ زدم نه پیام دادم . حتی زمان حضوری بودن امتحانات من هیچ‌وقت نرفتم سمتش انگار نمی بینمش .
    عادی رفتار می کردم . .
    ولی امسال دوره کار ورزی دارم میرم مدرسه . اونم اونجاست ..
    چه دروغ بگم ،منم ازش یکم سرد شدم مثل قبلا با دیدنش دیوونه نمیشم . یا شبا بخوام گریه کنم همش به فکرش باشم ..
    یا حتی برای دیدنش ثانیه شماری نمی کنم واقعا ازش دور شدم . خودم از این موضوع خوشحالم .
    ولی اینجا یک مشکلی .
    حالا که من ازشون دور شدم اون بیشتر با هام حرف میزنه من جوابشو کوتاه خلاصه میگم ولی ایشون هر روز سعی میکنه خودشو نزدیک تر کنه .
    از کلمه هایی که دوست داشتم که قبلا به هم بزنه الان بهم میگه . مثل دختر خوشگلم. عزیزم .و…
    یا حتی از کلمه عشقم استفاده میکنه
    میترسم مثل قبل شدم …
    چون احساس میکنم داره حسم بر میگرده …
    نمی دونم چیکار کنم نمی دونم چجوری جلو شو بگیرم .
    که مثل قبل نشم ..
    به نظر شما چی کار کنم ..
    تا مثل قبل نشم … خواهش می کنم کمکم کنید

    • جمال رادفر :

      پاسخ خانم دکتر سلیقه دار:
      پیش از هر چیز باید بگویم که چقدر توانایی در مدیریت رفتارت قابل تحسین است. آفرین که تا این حد پر قدرت رفتار کرده ای.
      حالا هم به همان قدرت خودت تکیه کن. وقتی هم چنان به حرف های ایشان عادی پاسخ دهی و توجه ات را متعادل نگه داری به مرور او هم متوجه احترام بیشتر تو می شود و همین ممکن است به ادامه یک رابطه دوستی خوب بعد از فارغ التحصیلی تو منجر شود بدون اینکه حالا درگیر هیجان شوی و از خواب و خوراک بیفتی.
      پس به خودت اعتماد کن و مثل قبل هم چنان خودت را مشغول درس و تلاش برای تحصیل نگه دار.

  24. صبا :

    سلام
    خواهرشوهرم حدودا ۲۷ سالشه، از دوران دبیرستانش تا الان شدیدا عاشق یکی از معلماشه، طوری که همه خانواده رو خسته کرده.(به خاطر سطح هوشی پایینش توی مدارس استثنایی درس خونده)
    اما معلمش با وجود اینکه حس بدی بهش نداره اما دوست نداره این رابطه ادامه داشته بشه و الان ۶ ماهه که بلاکش کرده.
    ناگفته نماند که خواهرشوهرم افسردگی داره و روابط متقابل اعضای خانواده شون هم با هم اصلا خوب نیست.
    هرچی باهاش صحبت میکنم که معلمت دوست نداره باهات رابطه داشته باشه بازم فراموشش نمیکنه.
    لطفا راهنماییم کنید که چیکار کنم باهاش؟

    • جمال رادفر :

      پاسخ خانم دکتر سلیقه دار : دوست خوبم
      صحبت کردن با او فایده ای ندارد. اگر قرار به درک نصیحت شما بود که اصلا درگیر چنین رابطه یک سویه ای نمی شد.
      معلمش کار بسیار بدی کرده است این قبیل افراد اصلا معلمی را نمی دانند و اجازه ندارند با روان دانش آموزان خود بازی کنند و روزی بعد از چند سال مثل آوار بر سر او بریزند و با بلاک‌کردن به زندگی خودشان بپردازند.
      ایشان باید از ابتدا وارد این راه به این شکل و به صورت غیرحرفه ای نمی شد.
      در هر حال کاری که باید انجام دهی این است که علاقمندی دیگری را د وجود او روشن کنید.
      علاقه به انجام کاری مثل زمینه های هنری، یا علاقه به تولید کردن و خلق کردن چیزهایی با ارزش، علاقه به رمان و سریال های خوب و …
      وقت گذراندن با دوستان و آشنایی با دوستان جدید و …
      این علاقمندی و آشنایی ها می تواند به مرور جایگزین فکر به آن معلم شود و کم کم او را از تصورت معلمش دور کند.
      اگر احساس می کنید در شرایط پیچیده تر و خطرناک تر به لحاظ روحی قرار دارد لطفا پیگیر مراجعه او به یک‌روانشناس باشید‌.

  25. دگر توانی در من نیست :

    دقیقا من هم نظر تورو دارم و کاملا تاییدش میکنم واقعا خیلی سخته این روابط ادم داغون میشه من هم چندین ساله که این حس برام بوجود اومده و خیلی هم پشیمونم اما چون نمیتونم فراموش کنم مجبورم کنارش بمونم البته که ما خیلی صمیمی هستیم اما من پشیمونم کاشکی بشه گذشته مو فراموش کنم
    دوستایی که تازه این حس درشون بوجود اومده خواهشا کناره گیری کنین هرچقدر هم روابط خوب باشه اما باز هم خیلی سخته خیلی زیاد خیلی خیلی

  26. یکی در همین نزدیکی :

    سلام خانم سلیقه دار
    والا من فکر کنم ۴ سال پیش اینجا پیام میذاشتم شما جواب نیدادین و کلا تاکید دارین که فراموش کردن این موضوع (دوست داشتن معلم) خوب نیست و باید سعی کنیم مدیریت کنیم و فلان…
    بعد از ۵_۶ سال که از این موضوع میگذره الان میفهمم که از همون اول باید بیخیال می شدم… گرچه از یاد آدم نمیره و ضربه های روحی خیلی بدی خوردم…

    • جمال رادفر :

      پاسخ خانم دکتر سلیقه دار: دوست خوبم
      چقدر خوب است که بعد از چند سال دوباره به اینجا سر زدی و از تجربه ات گفتی.
      کاش همه مخاطبان اینجا و همه دانش آموزانی که امروز تجربه عشق معلم شان را دارند پیام تو را بخوانند و باور کنند که از ترس همین روزها است که توصیه می کنم این جریانات را با مدیریت و تعادل و میانه روی دنبال کنید.‌
      محبت و دوست داشتن بد نیست و همیشه هم آسیب زا نیست اما اگر آن معلم، معلمی نداند و راه را اشتباه برود و اگر احساس را مدیریت نکنیم و مراقب نباشیم تنها نتیجه آن گریه و بی قراری شب و روز و دست آخر تجربه ناکام و تلخ است.

  27. Maryam :

    سلام خسته نباشید من قبل کرونا به کلاسهای زبان میرفتم و اونجا عاشق معلم زبانمون شدم خیلی خوبه.اما از وقتی که کرونا شد ما از هم دور شدیم???

  28. یاسمین :

    سلام من عاشق معلم علومم هستم خیلی دوستش دارم ولی اون منو دوست نداره اون با همه مهربونه اما از وقتی که من گفتم دوستش دارم از من دوری میکنه

    • جمال رادفر :

      پاسخ خانم دکتر سلیقه دار:دوست خوبم‌
      فکر می کنم او از ترس اینکه وابسته شوی یا حد و حدود محبت را رعایت نکنی از تو دوری می کند.
      اگر واقعا او را و خودت را دوست داری، سعی کن همیشه و همه جا حتی در نگاه کردن یا پیام دادن فاصله را رعایت کنی و مراقب حریم معلم و شاگردی باشی و هرگز افراط نکنی.
      در عین حال ممکن است چون انتظار خاصی از او داری فکر نی کنی با تو مثل بقیه مهربان نیست بنابراین انتظار بیشتر و نامتعارفی در ذهنت نداشته باش.
      همین کارها موجب می شود به مرور این رابطه را حفظ کنی و حتی در آینده هم همچنان مثل دوست با هم ارتباط داشته باشید.

  29. Mahsa :

    من دختری ۱۵ ساله هستم دیوانه وار عاشق مدیر مدرسم شدم البته ی مدت فراموشش کردم اما با حضوری کردن امتحانا دوباره دیدمش داغ دلم تازه شد دوباره عاشقش شدم کارم شده گریه حتی نمیتونم ب خانوادم بگم همش میپرسن چرا گریه میکنی و من نمیتونم بهشون بگم همش با خودم میگم دو هفته ای هس ک یک روز در میان میرم امتحان میبینمش بازم دلم براش تنگ میشه امتحانا تموم شه چیکار کنم واقعا بعضیا میبینم میگن ب معلممون گفتیم دوستش داریم اونم باهام رفتار خوبی داشته و باهاش در ارتباطیم خیلی متعجب میشم توروخدا کمکم کنید چیکار کنم برم بهش بگم دوستش دارم اصلا چجوری روم بشه بهش بگم و از همه مهمتر اون هست دفتر و بقیه معلما پیششن پیش بقیه هم ک اصلا نمیتونم بگم.میترسم بگمو ب بقیه بگه و ابروم بره میترسم از دستم عصبانی شه توروخدا راهنماییم کنین فقط سه تا امتحان دیگه مونده اگه نگم دیگه فرصتی ندارم چجوری بهش بگم من حتی روم نشد ب خانوادم بگم من دو ساله فقط از دور دوستش دارم حتی از نزدیک هم نمیبینمش فقط گاهی اوقات سر صف بودیم میومد حرفی میزد و سری میرفت دفتر موقعی ب بچه هاش فکر میکنم دیوانه میشم موقعی ب اطرافیانش فکر میکنم دیوانه میشم ن اونا ک همیشه دارنش ن منی ک تو حسرت حتی از نزدیک دیدنش دیوانم کرده حتی بخاطرش امتحانامو نمیخونم تا مردود شم اخه اگه قبول شم چون کلاس نهمم سال دیگه باید برم مدرسه دیگه ک فکر اینکه هیچوقت نبینمش دیوانه ام میکنه همش ب خودکشی فکر میکنم توروخدا کمکم کنین چیکار کنم نمیدونم چ کنم

    • N :

      سلام دوست عزیزم من هم این حس رو به خانم مدیر مدرسه مون دارم چندین ساله.من هیچ وقت نتونستم فراموششون کنم و البته روابط ما خیلی هم خوبه ما هر روز با هم در ارتباط هستیم وخلاصه…..
      یک نصیحت خواهرانه دارم ازت برای اینکه مراقب خودت باشی وهمچنین این روابط خیلیی زیاد سختن و انسان رو تا مرز جنون میبرن پس به نظر من سعی کن فراموشش کنی چون واقعا به نفعت نیست .ادم همیشه انگار که سر در گمه.هرلحظه به یادشه و این واقعا ممکنه دوران نوجوانی خوب رو ازت بگیره و گریه های مکررت به روحت اسیب بزنه من خودم تجربه کردم و خیلی هم پشیمونم لطفا خودتون رو درگیر نکنید خیلییی زیاد سخته خیلی زیاد خیلی
      در مورد درسهات هم عزیزم همونطور که گفتم تو اینده وقتی بزرگتر شدی ممکنه مثل من پشیمون باشی از این روابط و اونوقت میبینی که چه کار زشتی بود کردی و درس هات رو نخوندی.تواین دنیا هیچ کسی برای ادم نمیمونه .سعی کن یک هدف درسی و شغلی انتخاب کنی و با عشق به هدف وتلاشت ان شاءالله که موفق باشی

    • جمال رادفر (دبیر هیئت تحریریه سایت ) :

      پاسخ خانم دکتر سلیقه دار:
      دوست خوبم
      بهترین کار همین است که بتوانی با نوشته یا شفاها بگویی که چه حسی درباره ایشان داری
      تلاش نکن که حتما فقط احساست را مطرح کنی، بلکه به صورت پرسشی از ایشان بخواه با توجه به تمام شدن سال تحصیلی راه حلی بگویند که تو بتوانی در صورت رعایت حد و مرز و میانه روی هم چنان با آنها در ارتباط باشی.
      ترس از اینکه او ناراحت شود یا به دیگران بگوید و … واقعی نیستند و بیشتر موجب می شوند نتوانی حس و حال خودت را مطرح کنی.
      بنابراین در آخرین روز امتحان خودت را آماده کن تا گفتگویی با مدیر مدرسه داشته باشی.

  30. Khaste :

    با سلام خسته نباشید من زهرام دختری که ۴ساله وابسته مدیر مدرسه اش شده رابطه ما خیلی خوبه خیلی بیشتر از خیلی.همیشه هوای همو داریم و خیلی همدیگه رو دوست داریم و هروقت من میخوام قهر کنم نمیدونم چرا ایشون به هرنحو و روشی که شده اشتی میدن و منو قانع میکنن حتی شده غرروشونو هم کنار میزارن همه تو مدرسه منو خیلی دوست دارن البته به قول یکی همه اش به خاطر اینه که بهشون کمک میکنی?? و البته حسودی هم دارن.ایشون حتی سر من با خدمه مدرسه چند بار دعوا کردن وخلاصه خیلی خیلی چیزای دیگه که من همه رو نوشتم ولی نمیخوام چیزای شخصی رو بازگو کنم برا همین نمیگم زیاد خلاصه در حدعالی هستیم و ایشون همیشه وقتی میخوام بگم شما فلان دخترو دوست دارید میگن زهرا من تاحالا هزار بار بهت گفتم الان هم میگم من تو دنیا ۲تادختر بیشتر ندارم یکی تو و یکی عروسم شنیدییی؟؟خلاصه منو ایشون حتی بازیگوشی هایی رو باهم انجام میدیم که کسی فکرشم نکنه و اما در کنار اینا بعضی وقتام بهم دروغ میگن ولی من متنفرم از دروغ گفتن و اینکه حتی خودشون یه بار بدون اینکه من چیزی بگم گفتن که من تا اخرین روز عمرم باتو درارتباط خواهم بود و هیچ وقت فراموشت نخواهم کرد و تورو مهمون دعوت میکنم خونه ام و الان که کرونا هست اما چن بار بهم گفتن به مدرسه برم و ایشون هم خیلی نزدیک به من و حتی از خونه شون دوتا لقمه اورده بودن یکی برا من یکی ام خودشون البته مابیشتر درمورد کارای مدرسخ اینا حرف میزنیم باهم و درکنار اوناهم بهترین اتفاقا رو میگزرونیم ولی من چون دوست ندارم زیاد زیاد مزاحمشون بشم چون همیاران تمام درسا منم اکثرا غایبین رو براشون میفرستادم اما۲هفته پیش به سرم زد که با یه اکانت دیگه و شماره دیگم یه شاد دیگه باز کنم که فقط برای ایشون غایبین رو بفرستم به اسم یه دختر تازه وارد به مدرسه که نمیشناستشون.ولی یکم صمیمی صحبت میکردن منم برام یه بازی خنده دار شده بود و فک میکردم میدونن منم اما دیروز من شکستم ادم حسودی نیستم چون معتقدم هر ادمی حق انتخاب داره و ایشون هم یه انسان اجتماعی هستن و نمیشه که باهمه بد اخلاق باشن و فقط به من توجه کنن.دیروز دیدم برای غایبین نوشته بودن بهم ممنون خانمی دیگه اینبار مطمعن شدم که میدونن منم چون این کلمه رو به غیر از من و یکی دیگه به هیچ کس دیگه ای استفاده نمیکنن برای اینکه مطمعن بشم گفتم پس حرفای زهرا درست بود چه خانم مدیر خوبی هستید شما برای همه.ایشون هم نوشتن دختر عزیزم همه شما دخترای منید و مثل دخترم میمونید چن تاهم قلب گذاشته بودن ونوشته بودن منم دوست دارم.یه لحظه به معنای واقعی شکستم شاید حسود نیستم اما یه لحظه خیلی ناراحت شدم و از دیروزه تصمیم گرفتم دیگه باهاشون صمیمی نباشم و مثل دانش اموزای دیگه باهاشون رفتار کنم و هروقت زنگ زدن دیگه رسمی صحبت کنم نه اینکه شوخی های فراوان باهمدیگه بکنیم .نظر شما چیه؟ترک کنم یا رابطه مون مثل قبل باشه؟البته اینم بگم من هیچ وخ بهشون نخواهم گفت که اون دختره من بودم یاشاید هم یه روز خودشون بگن اسمم چیه اونوخ منم نتونم دروغ بگم من دروغ نگفتم بهشون خواستم نگن بلکه مراحمشونم اما به راهای دیگه ای کشیده شد درسته فراموس کردنشون غیر ممکنه برام چون دست خط من کاملا کپی ایشونه و۴ساله تمام تلاشمو کردم اینهو ایشون بنویسم جوری که الان نمیتونن تشخصی بدن خط منه یا خطه خودشون و همه خاطراتمونو نوشتم موبه مو تو چن تا دفتر اولین بار بود که خودمو به بیرون دیختم چون من مشکلاتمو حتی به خانوادم هم نمیگم و همه رو تو خودم میریزم امیدوارم بگید چیکار کنم تموم کنم البته احترام و ادبم خارج نشم یا مثل همیسه بمونم؟

  31. هانی ام :

    سلام درناو سلام به همه همدردام☹️
    منم به معلم ریاضیم گفتم دوسش دارم
    تا امتحانات نوبت دوم نهم باهم خوب بودیم ولی بعد همه چی پاچید و سرد شد کلی هم دردسر برام درست شد حالا بمانداز همه جا بلاکم کرد ولی من چندتا شماره دیگه دارم هر روز پروفشو چک میکنم:-/
    الانم ازدواج کرده ۲۸سالشه از ته دلم براش آرزوی خوشبختی میکنم?❤️(س توکلی)

  32. الهه :

    اقا سلام درد من اینه که معلمم فقط ۵ سال ازم بزرگتر من به کی بگم اخه همیشه هر سال از محبت معلما ضربه دیدم ولی هیچ کدومشون و دوست نداشتم تا اینکه امسال نمیدونم یک دفعه ای چی شد واقعا سن خواهر منو داره من ۱۸ سالمه اون ۲۳ سالشه?

  33. الهه :

    اقا سلام درد من اینه که معلمم فقط ۵ سال ازم بزرگتر من به کی بگم اخه همیشه هر سال از محبت معلما ضربه دیدم ولی هیچ کدومشون و دوست نداشتم تا اینکه امسال نمیدونم یک دفعه ای چی شد

  34. یه عاشق :

    وای این عشق به معلم خیلی شیرینه ولی سخته.
    من پارسال عاشق معلم زیست شناسیم شدم.
    اصلا نمی تونم بگم چقدر زیاد!
    جوری که حتی اونو خوشگلترین آدم روی زمین می دونستم وقتی بهش گفتم خیلی خوشحال شد و تحویلم گرفت.
    حتی چند بار یواشکی به هم هدیه دادیم.
    اما الان این کرونا نمی ذاره ببینمش.
    این چند روز هم خیلی ناراحت بودم چون چند هفتس که بهش پیام دادم ولی جواب نمیده.حتی سین هم نزده.
    هم از دستش ناراحتم هم نگرانشم.دعا کنید دوستی ما ناپایدار نشه.

  35. P :

    سلام بچه ها حرفاتونو خوندم کم موند دق کنم خودم ایناروکشیدم تمام چیزایی که گفتین روتجربه کردم .من ۱۱سال پیش عاشق دبیرادبیاتم شدم حالاجزئیات رونمیگم چون میدونم همتون حس منودرک می کنیداوایل فکرمیکردم مشکل روانی پیداکردم رفته رفته دیووونه ترش شدم بماندکه چه دردا که کشیدم چه گریه ها که کردم.بماند.سه سال اولش گذشته مدرسم عوض شد بخاطرحس شدیدمن رابطمون بهم خورد من۸سال توی درد وفراقش سوختم وساختم خونش رومیشناختم ولی جرات نکردم برم تااینکه ۹ماه پیش یجورایی ارتباط گرفتم باهاش الان درارتباطیم ولی اون ام اس مبتلا شده خیلی براش نگران وناراحتم یه چیزجالب بگم من ازدواج کردم ۴ساله .ویه بچه۲سال ونیمه دارم ولی بازم نتونستم فراموشش کنم این حس نمیدونم چیه هیچوثت کمرنگ نشده تووجودمن

    • جمال رادفر (دبیر هیئت تحریریه سایت ) :

      پاسخ خانم دکتر سلیقه دار:
      دوست خوبم
      چقدر خوب که تجربه ات را در میان گذاشتی. خوندن تجربه دیگران که حس مشترکی داشته اند حال خوبی ایجاد می کند و پیام مثبتی دارد.
      اینکه بسیار خود دار بودی و با وجود اینکه منزل ایشان را می شناختی اما مزاحم شان نشدی چقدر خوب است و حالا میبینی که به عنوان یک دوست می توانی با ایشان ارتباط داشته باشی.
      این درس بزرگی است که لازم است بقیه یاد بگیرند و تلاش کنند خود دار باشند به امید آینده ای بهتر.
      راستی نگران بیماری معلمت نباش، حتما برای شان دعا کن اما بیماری ام اس می تواند قابل کنترل باشد و اتفاق ناگواری ایجاد نکند که امیدوارم برای معلم تو هم همین طور باشد و خداوند به ایشان شفا دهد.

  36. Delnia :

    سلام
    من یک دختر کلاس نهمی هستم و ۲ سال و نیمه که عاشق دبیر زبانم شدم ، کلاس هفتم که بودم ایشون تو کلاس اصلا منو آدم حساب نمیکردن ، کلاس هشتم رابطشون با من خیلی بهتر شد و از ترم دوم به بعد هم که آموزش مجازی شد خیلی بیشتر باهم در ارتباط هستیم و من به ایشون چند بار ابراز علاقه کردمو ایشونم متقابلا گفتن که دوستم دارن و کلا تو این ۲ سال و نیم کارهایی کردن که علاقشون نسبت به من بهم ثابت شده و حتی بین منو بقیه ی دانش آموزها فرق میذارن و گفتن که مثل دخترشونم ، خلاصه که الان خدا رو شکر رابطمون خوبه ولی من به شدت نگرانم که امسال چطوری ازشون جدا بشم حتی تصور هم که میکنم گریم میگیره ، میخوام ازشون خواهش کنم اجازه بدن از طریق پیام باهم در ارتباط باشیم و چون تابستون بهشون پیام دادم و استقبال کردن فکر نمیکنم مخالفت کنن ، به نظرتون تصمیم خوبیه؟
    من مطلب در این باره زیاد خوندم که این یک احساس گذراست و در این سن طبیعیه و باید حد و حدود رعایت بشه و اینا ، من هیچ تمایل و گرایشی نسبت به ایشون ندارم و صرفا فقط دوستشون دارم اما شدید به طوری که ۲۴ ساعته فکرم درگیرشونه ، به شدت هم به اعضای خانوادشون حسودی میکنم که اونا میتونن هر روز ببیننشون اما من نه حتی اگه یک پروفایل هم در مورد خانوادشون بذارن من ناراحت میشمو حسودی میکنم ، چیکار کنم که لاقل این حس حسادت از بین بره؟
    اینم اضافه کنم که رابطم با مادرم معمولیه اما خب مادرم شناختی از من ندارن و صمیمی نیستیمو نمیتونم رازیو باهاشون درمیون بذارم ، به نظرتون این عامل میتونه سبب علاقه ی من نسبت به دبیرم بشه؟ من نمیتونم بگم عاشق چیه دبیرم شدم ایشون از نظر ظاهری متوسط هستن و اخلاقشون عالیه البته این نظر بقیس به نظر خودم از همه جهت عالی هستن♡

    • جمال رادفر (دبیر هیئت تحریریه سایت ) :

      پاسخ خانم دکتر سلیقه دار:
      دوست خوبم
      خدا را شکر که تاکنون رابطه شما از حدود خودش خارج نشده و توانستی به درستی مدیریت کنی و نگرانی بابت آینده هم نداری.‌
      در مورد سوال اول تصمیم بدی نیست اینکه بتوانی از این به بعد هم حدود خودت را رعایت کنی و با پیام با ایشان در ارتباط باشی. از سال دهم به بعد کلی اتفاقات جدید انتظار تو را می کشند و به همین دلیل نه اینکه دوست داشتنت کم شود اما تا این حد که حسودی دیگران را کنی حتما متعادل تر خواهد شد.
      در مورد سوال دوم، بله خیلی ارتباط دارد که تا چه حد از ارتباط خوبی در خانه و خانواده بهره مند باشی و تاثیر می گذارد روی رابطه تو با معلمت. بنابراین ممکن است تصور تو باشد که مادرت شناختی از تو ندارد که خیلی عجیب و دور از ذهن است شاید تو شناخت کاملی از مادرت نداری چون صمیمیت یک رابطه دو طرفه است اگر مادرت بخ اهد و تو نخواهی امکان صمیمی شدن شما اندک است. پس به خودت هم فکر کن تا چه اندازه می توانی در ایجاد حال خوب و حس دوست داشتن بیشتر با مادرت تلاش کنی. این به معنای کم شدن با از بین رفتن دوست داشتن تو از معلمت نیست بلکه کمک می کند بیشتر و بیشتر بتوانی دوست داشتن مناسب و متعادل و خوبی را تجربه کنی و به نوعی حس حسادت و … را که عیرمنطقی و منفی هستند در تو کاهش می دهد.

      • sisi :

        من ۴ سال عاشق معاون مدرسه مون هستم .الان حتی مدرسه مو تموم کردم ولی بازم بهش فکر میکنم همیشه. بعضی وقت ها حالم از خودم بهم میخوره.سال دوازدهم رابطمون باهم عالی شده بود حتی اونم عاشق من بود ولی نمیدونم چی شده همه چی از هم پاچید الان حتی جواب پیامم به زورمیده من ادم مغروری ام وبهش نگفتم دوسش دارم ….

        • جمال رادفر (دبیر هیئت تحریریه سایت ) :

          پاسخ خانم دکتر سلیقه دار:دوست خوبم

          مغرور بودن با اینکه از حق خودت دفاع کنی یا جلوی خسارت دیگران به خودت را بگیری تفاوت دارد.
          این حق تو است که بدانی آیا مرتکب خطایی شدی که آتش محبت ایشان خاموش شده است؟
          بنابراین از او سوال کن و اگر قانع نشدی یا پاسخی به دست نیاوردی با تکیه بر همان غرور خودت تلاش کن که این موضوع و این پرونده را کنار بگذاری و به استقبال تجربه های در پیش بروی.

    • نگار :

      سلام اینو یادت باشه هیچ معلمی بین دانش اموزاش تفاوت نمیذاره اینو حتما به خاطر بسپار.و اینکه هرگز کاری نکن که دانش اموزان به ت ویا رابطه بین معلم و خودت حسادت کنن که حتما باعث دردسرت میشه بازم تاکید میکنم بچه ها،هیچ معلمی بین شاگردانش تفاوت قائل نمیشه خواهشا دچار سو تفاهم نشین?

  37. .... :

    اخه شما معلما چرا اینطورین ؟ ما مگه ازتون چی خاستیم ؟ نه ناموصن مگه چی خاستیم ،
    میدونید ، محبت ما شمارو جوگیر میکنه و دور ورتون میداره و فک میکنید چخبره و دیگه از شما بهتر نیس ، در صورتی که اصلا اینطوری نیس ۱۰۰ تا بهتر از شما ریخته !!!
    دلیل پر بودن دلم ۴ سال سوختن دلمه ، عذاب کشیدنمه ، حرص خوردنمه
    من یک بار خودکشی نا موفق داشتم ،
    ولی معشوق اون موقع در خاب خوش بود !!

    من کاری ندازم ولی حواستون باشه کارما بدجوری یروز یجا جواب این اذیت کردنارو میده الان خیلی هاتون میگید من بخاطر خودش اینکارو کردم ولی اذیت کردن و ازار دادن و دراوردن حرص کسی که یک سوم سن شمارو داره با این قضیه به نفع خودت بود فرق داره

    و در آخر این شعر متعلق به شماهاست :

    مرا محتاج رحم اینو آن کردی ملالی نیست عزیزم
    تو هم محتاج خاهی شد جهان دارررررر مکافات است‌!!!!

    *من قصد توهین و بی احترامی به کسیو ندارم کسی که واقعا این مدلی باشه اینو به خودش میگیره *

  38. حس ناب :

    سلام اینجا محفلیه که همه ی اونایی که هم حس و شبیه خودمونن جمع شدن و از خاطرات و روزای تلخ و شیرین شون براهم میگن.

  39. دلارام :

    سلام بچه ها، احتمالا من از شماها بزرگترم، یه زمانی روزای منم تو این سایت میگذشت ، الان یهویی گذرم به اینجا افتاد و با خودم فکر کردم الان که مدرسه ها ماه هاست تعطیل شده کاربرای این سایت چی میکشن از دلتنگی ، چون منم مثل شماها بودم. الان ۱ساله که دیگه دانش آموز نیستم و میتونم بگم بزرگ شدم. اگه پیام های قبلی منو پیدا کنین همه ی داستانمو تعریف کردم. از معلمی که تو بدترین شرایطم ضربه روحی بدی بهم وارد کرد و از معلم دیگه ای که دقیقا قطب مخالف اون بود و منو از این ضربه ی روحی بیرون کشید و نوجوونیمو قشنگش کرد. بچه ها میدونم دقیقا چه حسی دارید. از اون روزی که من برای بار دوم این حسو داشتم ۵ سال میگذره، اونموقع که همسن شماها بودم شب و روزم با فکر کردن بهش میگذشت . شدیدا دوستش داشتم و یه حس عجیبی بود که گاهی از خودم میترسیدم. خداروشکر رابطم باهاش خیلی خوب بود و دوران دبیرستان خیلی خوبی و سپری کردم . وقتی رفتم دانشگاه انگار تازه بزرگ شدم. فکر میکردم این جدایی برام خیلی سخت باشه. روزای اول دانشگاه واقعا سخت بود . هم از اون جداشده بودم هم از دوستام. فکر میکردم الان ساعت چنده یعنی داره چیکار میکنه. با خودم میگفتم اون داره تو همون مدرسه عین همیشه کار میکنه و این منم که دیگه نیستم، میگفتم آیا نبود منو حس میکنه یا براش هیچ فرقی نداره :/ تقریبا ماهی یکبار بهونه ای جور میکردم که برم مددسه و ببینمش. کم کم که گذشت و بزرگتر و مستقل تر شدم انگار احساسمم یهویی تغییر کرد. هنوزم خیلی دوستش دارم و جزو آدم های عزیز و تاثیرگذار زندگیمه اما این دوست داشتن دیگه مثل اون موقع هت افراطی نیست و الان دیگه میفهمم حسم چیه .خیلی زیاد دوسش دارم دلمم براش تنگ میشه و هنوزم وقتی دفترخاطراتمو میخونم عین همون موقع ها یه چیزی توی دلم پایین میریزه ولی دیگه دوست داشتنم یه مرزی داره . اونموقع عقلم به هیچ وجه نمیتونست جلوی قلبم و بگیره اما الان این دوتا باهم دیگه کار میکنن و به همین دلیل ندیدنش خیلی اذیتم نمیکنه و اینجوری خیلی بهتره. هنوزم باهاش ارتباط دارم و میدونه که خیلی دوسش دارم ولی دیگه بزرگ شدم.
    خلاصه نگران نباشید . شما هم عادت میکنید و امیدوارم همه ی کسایی که مثل من این احساسو دارن ، اونا هم زودتر بزرگ بشن و ارامش به زندگبشون برگرده.
    و در نهایت میخوام بگم که هرچقدرم معلمتونو دوست داشته باشید بازم اون یه غریبست. و هیچ کی ببشتر از خانوادتون شمارو دوست نخواهد داشت و به فکر صلاح و خوبیتون نخواهد بود و اصرار خونوادگیتونو هیج وقت به این غریبه ای که دوسش دارید نگید‌

    • عاشق دور از معشوق :

      اره راس میگی دلارام من خودم خیلی زود عاشق شدم میتونم بگم از همتون کوچکتر بودم من ۱۲سالم بود که عاشق شدن الان ۴ساله باهم در ارتباطیم ولی بااینکه الانم سنی ندارم ولی ۱۰۰ بار شکست خوردم تو این رابطه اما بازم تا پیامم میده میبخشمش البته دعواهم خیلی زیاد باهاش میکنم وخیلیم بهش گیر میدم ولی بااینکه میگه دوستم داره بازم بخاطر این اخلاق گندم میخواست ترکم کنه واین دعواهی من از سر خودخواهی نبود بلکه میخواستم اون رفتارش تغییر بده که حالا هردومون درتلاشیم اخلاقمون عوض کنیم اون بااینکه میگه دوستم داره ولی حاضر نشد از ارامشش بگذره بخاطر من ولی من از همه چیم گذشتم درکل میخوام بگم دوست داشتن خوبه اما نه به قیمت ازخود گذشتن وخود را برای دیگری فدا کردن من واقعا تو این ۴سال زندگی نکردم چون همش فکرم درگیر اون بود کاری میکردم که اون میخواد اصلا زندگی میکردم واسه اون اما فهمیدم هیچ کس جز خود ادم واسه خودش نمیمونه الانم دوسش دارم اما خب نه مثل قبل ینی یه جور عاقل شدم وفهمیدم غرور تو زندگی خیلی بالاتراز عشقه ادم یه بار اعتراف میکنع طرفو دوست داره طرف لیاقت داشت میمونه نداشت بزار بره یه بار مردن بهتر از روزی هزار بار مردنه

  40. هایده :

    سلام من هایده هستم امسال سال دوازدهم تحصیلی هستم من سال دهم که بودم یه معلم به نام خانم یگانه داشتم من سال دهم یا جراحی بسیار خطرناک داشتم � همین خاطر خانم یگانه خیلی منو حمایت کردند و می تونم بگم که واقعا اگر کردن زنده ام و نفس میکشم به خاطر حمایت‌های ایشان بود چون که من واقعا امید به زندگی نداشتم تنها امیدم به زندگی وجود خانم یگانه بود من قبل از اینکه جراحی کنم با خانم یگانه همیشه در ارتباط بودم با هم چت می کردیم و توی مدرسه همیشه ساعت‌های طولانی و با همدیگه می گذروندیم حتی آن شبی که فرداش قرار بود من جراحی کنم کل با همدیگر چت کردیم و واقعا فردا صبح حالم خیلی خوب بود و با امید به زندگی رفتم به سوی جراحی و اتاق عمل من و خانم یگانه روز به روز رابطه مون بهتر می‌شد به طوری که همه دانش آموزان و معلم و به من حسودی می کردند این حسادت سرانجام باعث جدایی ما شد وقتی که داشتیم از همدیگه جدا می شدیم جفتمون اشک می ریختم گریه می کردیم ولی مجبور به اون جدایی بودیم بعد از جداییمون من داشتم کم کم با این قضیه کنار میومدم جدایی ما تو سال یازدهم تحصیلی من اتفاق افتاد � خیلی ناراحت بودم ولی کم کم نشم با غذای کنار می‌آمدند در واقع میتونم بگم که دورادور دوسش داشتن ولی برای اذیت نشدن جفتمون قبول کرده بودم که باید از هم دور بمونیم تا اینکه بهمن ماه رسید تور بهمن ماه قرار بود از طرف مدرسه ما را ببرن مشهد اما متاسفانه من از طرف مدیریت این اجازه بهم داده نشد که ثبت نام کنم برای اردوی مشهد چونکه خانم یگانه گفته بود اگر که هایده بیاد من نمیام و مدیریت برای اینکه خانم یگانه را با خودش ببره من نبرد من تا قبل از این قضیه یعنی قضیه مشهد با دوری و جدایی از خانم یگانه کاملاً کنار آمده بودم اما بعد از ماجرای مشهد به شدت دچار افسردگی شدم من خانم یگانه رو خیلی دوسش داشتم توقع نداشتم یا همچین کاری باهام بکنه اما کرد من هیچ وقت بهش جرات نکردم بگم که چرا به چه حقی نزاشتی من برم مشهد چون واقعا دوسش داشتم و میدونستم که اگه بخوام برم باهاش حرف بزنم قطعاً کلمات ناخوشایندی از دهنم بیرون میومد به خاطر همین هم ریختم تو خودم به وقتایی که تنها میشدم به شدت گریه میکردم نمیدونم تا حالا این حسو داشتید یا نه اولین بار بود که هم عاشق یه نفر بودم هم ازش متنفر بودم الان که دارم اینا رو مینویسم تو ماه مردادیم یعنی تقریباً ۶ ماه پیش این اتفاق افتاد بعد از اینکه از مشهد برگشت فقط دو هفته رفتیم مدرسه به من تو این دو هفته لام تا کام باهاش حرف نزدم پدرم برای اینکه حال روح من مساعد باشه زمانی که اونا مشهد بودن من را هم برد مشهد اما دریغ از اینکه من میخواستم کنار دوستان باشم و مشهد رفتن برام بهونه بود تو دوران قرنطینه که بودیم نه پیامی نه سلامی نه علیکی اما الان دارم مدرسه ما از اونجا عوض می کنم ولی دوست دارم برای آخرین بار برم ببینمش برم بهش بگم که چه بلایی سر ما وات برم بهش بگم که چقدر اذیتم کرد برم بهش بگم که اشک چشمام بهم مدیونه برم بهش بگم که از ته وجودم دوستش داشتم اما هیچ وقت نفهمید هیچ وقت نفهمید که من حق اینو داشتم که آموزش پرورش شکایت کنم یا حتی برم پیشش و کلی بهش ناسزا بگم اما این کار رو نکردم چون عاشقش بودم می خوام برای آخرین بار ببینمش بهش بگم تا حق نداشتی دل منو بشکنی می خوام بهش بگم یاد بگیر �تی یه رابطه رو تموم می کنی دیگه تموم شده دنبال قضیه‌ای بعدش نگرد می خوام بهش بگم وقتی رابطه ما تموم شد دیگه نباید میومدیم میگفتیم نمیذارم هایده بیاد مشهد چون به تو ربطی نداره باورت شاید نشه ولی الان که دارم اینارو مینویسم اشک تو چشام جمع شده می خوام از شما بپرسم حق اینو دارم بهش برم اینا رو بگم؟

    • جمال رادفر (دبیر هیئت تحریریه سایت ) :

      پاسخ خانم دکترسلیقه دار:
      دوست خوبم
      اینکه حس خودمون را بخواهیم به دیگری بگوییم حق ما هست و تو حق داری حرفهایت را بزنی اما لازم است مراقبت کنی که توهین و بی احترامی نکنی و غیر واقع هم حرف نزنی.
      از این ها مهم تر هم این است که اطمینان حاصل کنی جریان همین بوده یا نه.
      وقتی برای صحبت رفتی اول فقط سوال کن طوری که اطمینان پیدا کنید ایشان چنین درخواستی کرده اند و یقین پیدا کنی که چرا چنین چیزی را گفته اند. بعد اگر فرضیه تو درست بود در آنصورت حس و رنجی که کشیدی را بگو نه چیز دیگر.
      یادت باشد به قول خودت چیزی که تمام شده نباید دنبال قضیه دیگری باشی.
      پس صرفا به مقصود گفتن حس و نظرت اکتفا کن و بیشتر پیش نرو.

  41. ss :

    سلام. من دوسالی میشه که عاشق معاون مدرسمون شدم.ولی هیچ وقت بهش نگفتم. احساس میکنم اگ بفهمه منو مسخره میکنه.اولاش خیلی باهم بد بودیم ولی یه سالی میشه ک باهم خوب شدیم.من خیلی دوسش دارم اما جرئت گفتنشو ندارم واقعا.ازطرفی میدونم ک اگ بفهمه دوسش دارم خیلی پایس بامن همراه میشه.اصلا دوستام میگن اونم ترو دوست داره .ولی من نمیتونم بهش بگم.همش بهش فکر میکنم .عکساشو نگا میکنم .چیکار کنم واقعا

    • جمال رادفر (دبیر هیئت تحریریه سایت ) :

      پاسخ خانم دکتر سلیقه دار :
      دوست خوبم
      بیان احساس واقعی و درونی ات اصلا نگرانی ندارد.
      با خیال راحت حست را بگو ولی مرتقب باش که بعد از این اقرار همه چیز مثل حالا باقی نمی‌ماند و تغییراتی خواهی داشت. از جمله ممکن است رفتار خودت و ایشان تغییر کند و تو حساس تر از گذشته شوی و همه واکنش هایش برایت مهم تر شود. اگر در توانایی خودت پذیرش این همه تغییر را نمیبینی بهتر است به این کار اقدام نکنی.

  42. یه عاشق دوراز معشوق :

    ببین ماهممون الان همین جوریم بهمون محبت کنن اولش خوبه ولی بعد مثل اینکه خسته میشن دیگه مثل قبل محبت نمیکنن من الان۴سال بامعلم سال ششم هستم اولش بهش ابراز نکردم وقتی رفتم کلاس هفتم تازه فهمیدم رفته یه شهر دیگه ای شمارشو به بدبختی پیدا کردم حتی بخاطر این شماره گیر اوردنش یکیو به خودم وابسته کردم هی به بدبختی پیدا کردم ویهش زنگ زدم وهمه چیو گفتم اونم گفت قربونت برم دل به دل راه داره دیگه گفت اخر هفته ها میام شهرستان منم خوشخیال الان چهارساله هنوز نیومده شهرستان که ببینمش ینی اونده اما هر دفعه یه مشکل پیش اونده یا حامله بود یا پای شوهرش شکست نتونست بیا یا ختم بود یا …حالا هم که کرونا ولی یه بار رفتم شیراز ینی به دردسر مانان وبابام راضی کردم مثلا نیخواستم تولدشو سوپرایزش کنم تو مدرسش رفتم شیراز وبراش کیک وگل وگردنبد وبرف شادی خریدم رفتم مدرسه مدرسه رو اشتباه رفته بودم بعدرقتم خونشون وبرف شادی ریختم رو صورتش???وکلی خندید شاید اون دیدار۲۰دقیقه بیشتر نبود ینی فرص کن بعد از چهارسال فقط ۲۰ دقیقه ببینیش بعد از ثابت کردنم رابطمون نزدیک تر شد البته من از این رابطه خسته شدم چون فکر میکنم ترحمه وهمش کشکه اما میگه دوستم داره ومیخواد باهام دوست باشه نه معشوقم منم میگم ادم نمیتونع باعشقش دوست باشع واقعا نمیشه من همش دارم تظاهر میکنم که دوسشم وگرنه هنوزم به چشم معشوق میبینمش خیلی خستم از بلاتکلیفی از یه طرف دلتنگی یه طرف تحقیر دوستامو خانواده از طرف دیگه پیشنهاد مزخرف معلمم?دارم دیوونه میشم ببین رابطه من این بود که بت گفتم در هر صورت این رابطه ها بدرد نمیخوره البته خیلی شیرینه اگه ببینیش اگه کنارش باشی من تو چهار سال زندگی نکردم همش دلم خوشه واسع دوتا عکسش همش دارم نگاه به همین میکنم ماحتی یه عکس باهم نداریم البته رفتارش حضوری باهام عالی بود حتی خودش میومد بغلم وتو راه پله ها به دور از چشم بچه هاش ومامان بابام دستمو گرفت واینقدر فشار داد که نزدیک داد بزنم ?واقعا عاشقشم کاش این کرونای لعنتی بره برم پیشش??

    • الهه :

      اقا سلام درد من اینه که معلمم فقط ۵ سال ازم بزرگتر من به کی بگم اخه همیشه هر سال از محبت معلما ضربه دیدم ولی هیچ کدومشون و دوست نداشتم تا اینکه امسال نمیدونم یک دفعه ای چی شدf

  43. شیدا :

    سلام من دختری هستم که. عاشق یکی از معلم های مدرسمون شدم ولی هیچ وقت نتونستم بهش بگم که دوسش دارم فقط یا رفتارم نشون میدادم که دوسش دارم احساس میکنم ایشون علاقه من نسبت ب خودشون رو متوجه شده بودن بهش پیام میدادم و یجورایی ابراز علاقه میکردم ولی ایشون نمیخاستن که من وابستش بشم
    الان یه ساله که از اون مدرسه اومدم بیرون یه ساله که ندیدمش و هیچوقت نتونستم بهش بگم که دوسش داشتم??نمیتونم فراموشش کنم هنوزم عاشقشم و از این که بهش نگفتم و فرصت و از دست دادم خیلی ناراحتم
    کمکم کنید بگید چیکار کنم؟

    • جمال رادفر (دبیر هیئت تحریریه سایت ) :

      پاسخ خانم دکتر سلیقه دار:
      دوست خوبم
      تو خیلی خوش شانس بودی که به معلمی علاقمند شدی که تلاش کرد تو را وابسته خودش نکند، او معلمی قابل تقدیر است که معلمی را بلد بوده است.
      میدانم که تحمل این شرایط برای تو سخت است اما حتما در اثر این اتفاقات بزرگتر و قوی تر میشوی و درسهایی یاد میگیری مثل حالا که یاد گرفتی هیچ وقت فرصت را برای بیان احساست از دست ندهی.
      حالا هم نگران نباش احساس واقعی همان است که معلمت متوجه شده و دریافته که تو به او حس خوبی داشته ای. چه میدانی شاید در آینده دوباره یکدیگر را ببینید و آن موقع راجع به این روزها حرف بزنید.

      • ...... :

        سلام .
        امروز شانسی داشتم گوگل دور میزدم تا با سایت شما رو به رو شدم و دیدم یکی از بهترین شاگردای من که خیلی دوسش دارم از من شکایت کرده .. شاید ادامه مطلبه منو بخونی سوالات رفع بشن .
        من امروز خواستم به عنوان معلم بگم که هیچ معلمی سنگ دل بی رحم نیست .
        خیلی چیز ها هست جلوی راهشو میگیره .
        یکی از دانش اوزان عزیزم که خیلی دوسش دارم از من شکایت کرده گفته بی توجه شدم بهش .
        می خوام بگم روز اول اومدی گفتی که من دوستون دارم مگه رفتارم عوض شد . نه خیر
        رفتار من از روزی عوض شد که تو داشتی زیاده روی میکردی . هر چی سعی می کردم تا که بهت نزدیک شم تو توقعات می رفت بالا .. و هر روز وابسته تر میشدی .
        یکی از رفتارت مثل اینکه با دوستات سر من رقابت میکردی حتی خبر شدم که دو بار به خاطر من دعوا کردی دوستاتو زدی .. این رفتارات باعث ناراحتی من میشه ..
        نگاه دختر قشنگم اگه من بخوام با تو به بهترین صورتم رفتار کنم جوز ضرر چیزی نمیبینی .
        و از این که حالا میبینم که معدلت ۱۵ . ۱۶ شده خیلی ناراحتم . وقتی به پروندت سر زدمو دیدم معدلت بالا ۱۹ بده و حالا اینه منو خیلی ناراحت میکنه .
        دختر مهربونو خوش قلبم ازت می خوام که فراموشم کنی و فقط به آیندت فکر کنی .. تنها خواسته من از تو ..
        ارزو می کنم در اینده عاشق کسی بشی که واقعا دوستت داشته باشه و شریک زندگیت باشه و تا اخر عمر بتونه به پای هم پیر بشین .
        و از دستش کاری بر بیاد ..
        و ازت می خوام نه خودتو اذیت کن نه خانوادتو .. ممنونم ..
        اینو بدون منم خیلی دوست دارم دختر عزیزم ..

  44. mobina :

    سلام من دبیر ریاضیمو خیلی دوست دارم یعنی عاشقشم ب خودشونم گفتم?
    ولی اینجا هم میخوام بگم خانم محمودی عزیزم خیلی دوستون دارم?❤

  45. fateme :

    عشق به معلم هه معلمی که لیاقت نداره ? اولش اوکی همه چی باهات انقدر خوبه تا میای عاشقش میشی ابراز علاقه میکنی به مرور زده میشه هه ? ۳ سال خودمو کشتم به درو دیوار زدم چقدر من گریه کردم طوری ک کافی بود یه لحظه اشک بریزم چشمام پر خون میشد امسال تا قبل کرونا من کلاسش نیوفتاده بودم معلم ریاضیمو میگم من بخاطرش ۳ ماه دقیقن ۳ ماه برگه های امتحانیمو سفید میدادم لج کرده بودم نزدیک بود اخراج بشم من انقدر رفتم به دستو پای مدیر افتادم انقدر گریه کردم انقدر اشک ریختم تا اینکه مدیر منو جابجا کرد ? بگذریم میخوام بگم انقدر به من بی محلی کرد معلمه انقدر با من سرد حرف میزد میدونی چیه خودمم نمیتونم درک کنم یه روز گرم بود یه روز سرد خلاصه اینکه کاری که این معلم با من کرد کسی تو این دنیا با من نکرد تو این ۱۵ سال حالا میتونم بگم جوونیم بزرگ میشیم میگذره ولیی این احساس منو کشت =) کاری کرد که احساسم به صفر رسیده دیگه به هیچ کسو هیچ چیز حسی ندارم حتی من مادرمم دیگه دوس ندارم از وقتی اینو دیدم مادرمو گذاشتم کلا کنار تا به الان حالا خلاصه ک من دیگه نه عاشق خودشم ن کسه دیگه هیچ کسو دیگه دوست ندارم خودشو فقط در حد خیلی کم دوست دارم هیچ وقت نمیبخشمش هیچ وقت احساسمو کشت نابود کرد میخوام بگم که اگه از این معلما دارین که یه روز گرمه یه روز سرد بزاریدش کنار که مثل من نشید دیگه ذوقی برای ادامه زندگی ندارم میفهمین آدمی که دیگه هیچ حسی نداره چجوری میتونه زندگی کنه هاااااا!=) هیچ وقت نمیبخشمش هیچ وقت =) امیدوارم که این کامنتو یه روز بخونه =)

    • fateme :

      از هرچی عشقه زده شدم به ولله اسم عشق میاد میخندم فقط =) آی خدااااا کاری ک این با منننن کردددد هییچچچ کسس نکردددد =)) مرگ احساس میدونید چیه !=)

  46. ساره :

    سلام خسته نباشید.دوستان من سال سوم راهنمایی هستم بشدت عاشق دبیرتجربیم شدم یعنی ازهفتم که دیدمشون دوسشون داشتم ولی تااول همین سال نهمم چیزی ازاحساسم نگفتم.اماامسال که بهشون گفتم برخلاف انتظارات من خیلی باهام خوش برخوردبودن خلاصه باهم خیلی خاطره داریم حتی یه باربهم گفت که خاص ترین ادم زندگیشم وهیچوقت فراموشم نمیکنه.تقریباپنج ماه باهم خوب بودیم تااینکه کرونااومدمن ازوقتی اومدم سال نهم خیلی بشدت بهشون علاقه مندشدم ایشون همه جوزه ثایت میکردن که دوسم دارن حالا من۳ماه ازشون دوربودم تااینکه برنامه شاداومدمن برای اینکه نشون بدم دخترمنطقیه هستم فقط گاهی اوقات بهشون پیام میدم ایشونم بامحبت تمام جواب میدادن تاایکه یه روزقرارگذاشتیم هموببینیم ولی اون روزپیام دادن که نمیان الان که مدرسه بازشده من هرروزفقط بخاطره ایشون میرم مدرسه امارفتارشون تغییرکرده خیلی همش میگه بهتره که فراموشش کنم برم چون دیگه نمیبینمش تروخداکمکم کنیدمن الان باهاشون قهرم دوروزه جواب پیامامونمیده حس میکنم دارم بازیچه میشم اخه خیلی دوسش دارم فراموش کردنش مغدورنیست حتی نمیتونم ازش دورشم کمکم کنیدخانم مشاوره دوستان هرکی که پیام منو میخونه دارم دیونه میشم حتی بخاطره فشاره فکروخیالش دیشب توی بیمارستان بستری شدم

  47. الهام .کار :

    منم عاشق معلم علومم شدم ولی اصلا بروز نمیدم وحتی فکر اینکه بهش ابراز علاقه کنم آزارم میده چون میترسم اگه بگم ازم سرد شه من الان هشتم هستم
    و چند ماه دیگه میتونم ایشون رو ببینم وبعد سال تحصیلی تموم میشه
    حتی یه بار بغلم کرد گفت تو با همه برام فرق داری گفت باید ارزش خودتو بدونی و….. چه جوری بشون بگم دوسشون دارم دازم میمیرم

  48. یلدا :

    سلام من امسال به شدت عاشق معلمم شدم یه جوری که دیگه مشاور میرم وضعم خرابه دیوونشم عاشقشم
    خانم م. م خیلی دوستون دارم معلم عربی عزیزم بهت دل بستم
    ❤️❤️❤️❤️❤️

  49. مریم :

    سلام
    منم مثل همه شماها دوسش دارم
    اون کسی بود که خدارو بهم بیشترنشان داد
    هرباربایه پیام ازطرفش جون میگیرم ۵ساله میشناسمش ودوسش دارم ولی امسال که معلمم نیست وبازنشسته شده براش گفتم خیلی دوسش دارم .الان هم داریم باهم حرف میزنیم روزیه روز بیشتر دلم واسش تنگ میشه میخام یه باربغلش کنم
    فقط اینو میتونم بگم که ازفاصله ی روز آرزوی شادی وخوشحال بودن دارم

  50. زهرا :

    سلام خواهرای گلم سعی کنید به اون معلمی که عاشقانه دوستش دارید بگید که دوسش دارید من همین کارو کردم و خیلی هم خوشحالم چون کاملا درکم کرد و همه جوره برا این که دلتنگی من براش باعث نشه از درسام عقب بیوفتم تلاش کرد الان من سال دوازدهم هستم و ۴ ماهه داریم حرف میزنیم هم چت و تماس و..من سه سال بود عاشقشش بودم ولی بهش نگفته بودم تا امسال که گفتم خیلی دوسم داره خودش دختر نداره من براش دخترم بعضی وقتا بهش میگم میزارم میرم تا امتحانش کنم ببینم عکس المهلش چیه اما خودش میگه منو دختر وابسته که نه دلبستهبه خودت کردی رفت نه میرم نه میزارم بری مگه دست خودته واین رابطه عاشقانه ادامه داره .

    • درنا :

      سلام عزیزم شاید این کار درستی باشه اما باور کن واسه همه جواب نمیده
      اگه به نظرتون معلمتون بعد از ابراز علاقه باهاتون سرد میشه پس بهش نگید بلکه خودتون قانع کنید که همین شکلی که هست دوسش دارید
      تجربه داشتم

    • .... :

      سلام زهرا جان
      معلم منم همین حرفا رو میزد و دقیقا همین اعمال رو داشت
      حتی میگفتم میزارم و میرمم دقیقا همین حرفا رو میزد
      اما ۵ سال پیش بدترین تهمتی که می تونست بزنه رو خیلی یهویی بهم زد و رفت…
      هر معلمی، معلم نیست
      اینا همش کشکه…

  51. یگانه :

    سلام
    منم به شدت به یکی از معلمام از پارسال علاقه مند شدم و خیلی وابستش هستم و خیلی دوسش دارم جوری شده که اگه یه روز نبینمش یا نرم‌پیشش کلا اون روز یه جور دیگه ای هستم.یایکی ازش بد بگه یک رفتار بدی باهاش میکنم…تاپای خود کشی هم رفتم
    نمیدونم چه کار کنم … امسال سال دوم هست که باهاشون داریم.از این میترسم که یه سال دیگه کلا میرم.بعد چه جوری میتونم طاقت بیارم.فکر میکنم بدجوری نابود بشم

  52. دلارام :

    سلام الناز جونم، ببین منم دقیقا مشکل تورو داشتم امسال با وجود اینکه باید با اون معلم کلاس میداشتیم ولی بخاطر یه سری مشکلات مدرسه برای ما اصلا اون کلاسو نزاشتن و من اینجوری از کسی که به شدت بهش وابسته بودم جدا شدم اینم بگم اگه تو یسال باهاش بودی من بعد سه سال جدا شدم، افسردگی شدیدی گرفتم ، خیلی ناراحت بودم و فکر میکردم دیگه همه چی تمومه ولی برخلاف تصورم امسال بیشتر از سالای قبل بهش نزدیک شدم. زنگای تفریح همیشه اولین نفر از کلاس میرم بیرون که ببینمش و البته اینم بگم که خودشم باهام راه میاد و حتی روز تولدمم یادش بود و قشنگترین تبریکی بود که تو زندگیم شنیدم. منم از این میترسم که سال دیگه کلا از مدرسه میرم و وارد دانشگاه میشم و از همین الان ترس ندیدنش داره دیوونم میکنه. برو خداروشکر کن حداقل اززدور میتونی ببینیش و از تموم ثانیه هایی که میبینیش لذت ببر و حس بودنشو تو قلبت ثبت کن، به این فکر کن که دوسال دیگه حتی از دور هم نمیتونی ببینیش:/

  53. فاطمه :

    سلام خواهرای خوبم.به احتمال زیاد من بزرگترازشمام یه زمانی حرفامو، دردودلامو اینجا مینوشتم چن سال میگذره ?فک میکردم هیچ وقت معلمی که براش میمیرم نمیتونم فراموش کنم بدترین اتفاقا برام افتاد روحی وجسمی مریض شدم درسته ۶سال طول کشیدتاازیادببرم اما باید بگم الان حتی بهش فکرهم نمیکنم وکلا فراموشش کردم شماکه سنتون کمه توصیه ی خواهرانه میکنم که فقط باخدا باشین دلی که ازخدا دور بشه ممکنه هربار سمت یکی بره یابعدیه ماه یایه سال ولی بارها بخاطره دل سپردن به خلق افسرده میشین شکست میخورین ..ان شاءالله ک اینطور نمیشه ولی خودتونو کنترل کنین این روزا میگذره بهتون قول میدم اینو کسی که دیوانه وارعاشق معلمش بود میگه فقط صبرکنین وباخدارفیق بشین

  54. مهسا :

    من عاشق معلمم شدم
    معلم ادبیاتم
    دیوونشم
    ی اتفاق بدی براش افتاده که من یک سره در حال گریه کردنم ی مدت هم نمی تونم ببینمش تورو خدا کمکم کحید دارم دیوونه میشم

  55. الناز :

    سلام.من الناز هستم.کلاس هفتم یه معلم قران داشتیم که وقتی اومد سرکلاسمون.من خیییلی ازش بدم میومد.ولی بعد از یه مدت،به شدددت عاشقش شدم.در حدی که همه ی بچه های مدرسه این موضوعو میدونن.خوده معلمه هم میدونه.ولی امسال که من هشتمم.باهاش کلاس نداریم(ولی هنوز تو مدرسمون هستش)من از این موضوع خیلی ناراحتم و افسرده شدم.در حدی که یه روز تا حد خودکشی هم رفتم.کمک کنید چیکار کنم که از این راحت شم

  56. الناز :

    سلام.من الناز هستم.کلاس هفتم یه معلم قران داشتیم که وقتی اومد سرکلاسمون.من خیییلی ازش بدم میومد.ولی بعد از یه مدت،به شدددت عاشقش شدم.در حدی که همه ی بچه های مدرسه این موضوعو میدونن.خوده معلمه هم میدونه.ولی امسال که من هشتمم.باهاش کلاس نداریم(ولی هنوز تو مدرسمون هستش)من از این موضوع خیلی ناراحتم و افسرده شدم.در حدی که یه روز تا حد خودکشی هم رفتم.کمک کنید چیکار کنم که از این راحت شم

  57. nojavanha.com :

    کاربر عزیز “nafasi”
    خانم دکتر سلیقه دار، مشاور و روانشناس سایت اینگونه به پرسش شما پاسخ داده اند:

    دوست خوبم
    همانطور که خودت هم اشاره کردی دوست داشتن معلم میتواند آثار و نتایج خوبی هم همراه داشته باشد مثل درس خون تر شدن تو.
    ولی هر جا افراطی بشه خطرناکه
    وقتی بخواهیم در همه زمان ها فقط به او فکر کنیم ممکن است اتفاقات به شکلی جلو برود که به ضرر ما تمام شود.
    توصیه ای که برایت دارم این است که با ایشان در فرصتی که امکان گفتگو پیش آمده مثل کلاسی که با ایشان داری صحبت کنی و بگویی که برخی ویژگیهای ایشان را دوست داری. گفتگو کردن با ایشان در مورد احساس و علاقه ات میتواند موجب شود که هیجانت متعادل تر شود. در این کفتگو گاهی از ایشان سوال کن از تو چه انتظاری دارند؟ پاسخ این سوال میتواند به تو کمک کند که رفتاری خارج از درخواست و حریم رابطه تان نداشته باشی.
    موفق باشی
    نشریه اینترنتی نوجوان ها

    • الهه :

      سلام خسته نباشید ..
      می خوام امروز براتون از یک مشکلم که هیچ وقت فکر نمی کردم تو زندگیم اتفاق بیوفته براتون بگم.
      عشق به یک معلم که هم سن مادر خودته و دختری هم سن خودت داره ..
      من سال پیش دوره اول دبیرستان که وارد میشم روز اولی چشم به یک معلم میوفته یک لحظه توی همون اولین نگاه احساس کردم که با بقیه معلم ها فرق میکنه ولی جدی نگرفتم . چون که این حس برام نا اشنا بو د.
      تو همون روز های اول که میدیدمش دسته پام شل میشد قلبم تند تند میزد . دست خودم نبود پشت پنجره اتاقش وایمیستادم نگاش میکردم وقتی متوجه حضورم میشد چشمو درویش میکردم تا که نفهمه که نگاش میکنم … یعنی این شد ه کار هر روز من نگاه کردن از پشت پنجره اتاق سر صف …
      تا بعد سه هفته منو تو اتاقش صدام میکنه ..
      جالب اینجاست یک ما ه میگذشت از این حسم نه ازش اسمی میدونستم نه صداشو شنیده بودم نه اینکه نمیدونستم چکارست ..
      منو تو اتاقش که صدا کرد . برای اولین با شد که صدا شو اونجا شنیدم که گفت .. می تونی کمکم کنی اینا رو بچینم . منم از خدا خواسته رفتم ..
      دست پام شل شده بود دلم میلرزید تمام بدم یخ زده بود قلبم تند تند میزد …
      بنده خدا چند دفعه کاری که قرار بود انجام بدمو ۳ دفعه تکرار کرد ولی من فقط به چهرش زل زده بودم فقط نگاش میکردم و فقط لباش تکون می خورد هیچی نمیشنیدم تا اینکه دست روی شونه هام گذاشت گفت حالت خوبه . تازه به حال اومدم گفتم بله حالم خوبه زود از اتاق زدم بیرون ..چون دیگه نمی تونستم نفس بکشم ..
      فرداش زنگ اول سر کلاس بودم برگه فرستاده بود که برم اتاقش .. وقتی معلم سر کلاسم گفت می تونی بری اتاق خانم رحمتی فعمیدم که اسمش خانم رحمتی با هام اون روز حرف زد گفت که دیروز چت شده بود حالت خوب نبود .. بهم لب خند میزد همیشه با عزیزم . دورت بگردم‌ جواب میداد ..
      تا فهمیدم‌ این رفتارش با همه دانش اموزا همین طوری خیلی دوست داشتم با من یک جور دیگه رفتار کنه چون من مثل بقیه معلم ها دوسش نداشتم اون برای من فرق می کرد منم باید برای اون فرق میکردم .
      وقتی این ماجرا رو به دوستام میگم میگه نامه بده منم حرف شونو قبول می کنم نامه میدم من تو نامه میگم خیلی دوسش دارم و حس هایی که وقتی میبینمشو بهش میگم ولی انگار نه انگار از نامه دادنم میگذره رفتارش همونه انگار نامه ام را نخونده تا خودم میرم جلوش میگم دوسش دارم …
      بعد از اون عوض میشه خیلی عوض میشه من انتظار داشتم بهتر میشه ولی بد تر شد .
      من بعد اون حرفامو تو نامه مینوشتم میزدم به ماشینش ولی اون توجه هی نمی کرد خسته شده بودم شبا تا صبح بیدار میشستم پشت ماشینش میشستم گریه میکردم تا یک‌ روز منو میبینه تو اون حال چون همه معلم مدیر داشتن دنبالم میگشتن دو زنگ سر کلاس حاضر نشدم اون پیدام کرد با اخم شدید گفت دیوونه شدی تو نیاز به دیوونه خونه داری نه مدرسه این حرفش خیلی سنگین بود و بعد رفت خودم بلند شدم بی سر صدا دست صورتمو شستم رفتم دفتر مدرسه که اونم اونجا بود. مدیر مدرسه ازم پرسید کجا بودی همون جا زدم زیر گریه . گریه هام نمیزاشت حرف بزنم تا منو پیش مشاوره مدرسه فرستاد مشاوره مدرسه ازم هر سوالی میپرسید میگفتم چرا باهام اینکارو میکنه چرا با هام حرف نمیزنه چرا سکوت میکنه چرا فرار میکنه مگه با هام حرف بزنه ازش چی کم میشه … مشاوره یک برگه میده تا فردا هم پدرم هم مادرم برن مدرسه .. وقتی اومدم خونه شماره مدرسه رو هم از گوشی خودم هم پدر مادرم روی مسدود میزنم .. فرداش میرم پیش معلم دینیم که زنداداش خانم رحمتی میشد پیشش گریه التماس که شمارشو بهم بده خیلی گریه کردم با هزاران التماس بهم داد ولی خواهش کرد به خودش نگم ..
      میگذره این ما جرا .. با گریه التماس های من ادامه داشت .. تا کرونا میاد مدرسه ها تعطیل میشه حالم افتضاح میشه گریه های شدید زنگ زدن پیام دادن های من شروع میشه پیام ها مو میخوند ولی جواب نمی داد زنگ هامو اکی میکرد ولی الو نمی گفت .. خرداد برای امتحان حضوری که رشته من کامپیوتر بود مهارتی ها حضوری بود باید می رفتم مدرسه سه تا امتحانم حضوری بود درسام افت کرده بود نمره هام زیر ۱۵ شده بود … افتضاح بود .. وقتی رفتم مدرسه تو اتاقش نشسته بود رفتم تو اتاقش تا جائی میشد گریه کردم . اومد دستمو گرفت پرت کرد منو بیرون در اتاق قفل کرد وقتی از پشت پنجره نگاش می کنم سرشو روی میز گذاشته بود احساس کردم داره گریه میکنه ..
      اروم رفتم پایین هیچی نگفتم سر جلسه امتحان دست پام میلرزید تمام بدنم یخ میزنه و همش گریه میکنم حالم خیلی خراب بود سر جلسه امتحان همون جا دیگه هیچی حس نمیکنم نمی دونم کجا هستم بی هوش میشم و من چون شماره مدرسه روی مسدود بود هر چی زنگ به پدر مادرم زد هیچ کدوم جواب نداد … خیلی حالم بد بو د با اب قند اینا خیلی کم بهتر شده بودم وقتی سرم بلند کردم دیدم اونم مثل من از پشت پنجره داره نگاه میکنه یک لب خنده کوتایی زدم و بعد رفت ‌..
      حالم خیلی بد بود چون نتونستن با مادر پدرم ارتباط بر قرار کنن خانم مدیرمون ادرس خونمونه از پرونده میگیره منو میبره خونمون همونجا مادرمو میبینه حال بدمو میگه کارایی را کردم میگه ولی میگه نمی دونم چرا به چه دلیل این کارو میکنه اینجا فهمیدم خانم رحمتی چیزی از دوست داشتنامون نگفته …
      بعد رفتن خانم مدیر مامانم خیلی گریه کرد پشت دره اتاقم که درو باز کنم که با هام حرف بزنه ولی من باز نکردم حالم خراب بود به اندازه کافی نخواستم خراب تر شه تا فردا صبح که قرار بود برم مدرسه از اتاقم نیومدم بیرون صبح که اومدم بیرون مامانمو دیدم روی مبل خوابش برده بی سر صدا که بیدار نشه رد داشتم میشدم که بیدار شد گفت صبحانتو روی میز اماده کردم بخور..
      وقتی رفتم کفشامو بپوشم مامانم اومد گفت تمام قضیه تو خانم رحمتی میدونم . خیلی تعجب کردم چطوری متوجه شده بود ؟
      بدون حرفی اومدم بیرون وقتی اومدم مدرسه یکی از دوستای صمیمیم که از جیک پوک من خبر داشت گفته بود . کفت دیروز بعد از ظهر مامانت اومده بود خونمون خیلی حالش خوب نبود با نگرانی التماس از من میخواست که بگم چته هر چی گفتم خبر ندارم ولی قبول نکرد منم ماجرا رو تعریف کردم . خیلی ناراحت نشدم چون باید مامانم خبر میشد اون روز ندیدمش. بود ها ولی من سمت اتاق نرفتم ولی میدیدم که بچه ها تو حیاطن اون از پنحره نگاه میکرد .. تا برگشتم خونه معدم داشت سوراخ میشد نه چیزی میلم میشد هم حسابی گشنم بود کیفمو روی مبل گذاشتم رفتم یک چیزی بخورم که مامانم از بیرون اومد دیدم رفته بود نون بخره اون روز الویه درست کرده بود غذایی که من خیلی دوسش دارم بی سر صدا پشت میز نشستیم ناهارمو خوردم داشتم که فرار میکردم برم اتاقم که صدام کرد .. دیدم که چشماش پر اشک شد گفت بسه دیگه مگه منو بابات چی کم گذاشتیم برات از همه چیز تو زندگیت کم نذاشتیم‌ از محبت از عشق چرا دل به‌یک‌ غریبه بستی فقط گریه میکردم نمی دونستم چی بگم‌چون این سوال خودمم بود چرا دل بستم ازم خواهش کرد دست بردارم .. ولی چیزی حالیم نمی شد برای اولین بار بود حرف مادرمو روی زمین گذاشتم رفتم اخرین امتحانو بدم که دادم ده بار پله ها رو رفتم بالا اومدم پایین برم ببینمش با نه اخرش گفتم ولش کن چون دو روز از نزدیک ندیده بودمش اومده بودم حیاط که دیدم توی بالکن وایستاده چشم تو چشم شدیم وقتی نگاه کردم ماسکمو دادم پایین براش بوس فرستادم اونم لب خند زد پله ها رو تند تند رفتم بالا در اتاقش قفل بود سرشو تکون میداد نه برو و من نا امید برگشتم خونه .مامانم دیدم اومد گفت چمدونتو جمع کن برای سه ما برو مشهد خونه خاله دایی اینات پیش اونا همیشه برام خوش میگذشت مامانم گفت ۶ بعد از ظهر بابات میبرت برسونت . قرار بود تنها برم.
      تو مشهد اولین حایی رفتم حرم بود از امام رضا خاصتم یا منو از اون دل سرد کنه یا اونم یک حسه محبت امیز از من تو دلش بیاره ..
      سه ماه گذشت خالم منو تو باشگاه کتاب خونه ثبت نام کرده بود سرم گرم بشه ولی نمی شد هنوز ذهنم سمتش بود تا مدرسه از ۱۵ شهریور شروع میشه راستی یادم رفت اون زنگ زدن ها پیام دادن ها ادامه داشت تو مشهدم پیام میدادم زنگ میزم مثل قبل پیامو میدید زنگ جواب میداد ولی یک الو نمی گفت . ولی دیگه گریه نمی کردم دیگه گریم نمی گرفت .. تا اینکه برای یک هفته مدارس باز میشه منم میرم . دیگه تو اتاقش نبود . میرم پیش معلم دینیم کو خانم رحمتی میگه سر کلاسه اونم امسال هنر اموز شده .. فهمیدم که معلم شده .. میدیدمش گریم میگرفت ولی گریه نمی کردم نکام میکرد ولی رد میشد .. یک هفته ای کذشت.. دیگه مدرسه ها تعطیل شد ..
      خونه که بودم مامانم نمیذاشت تو فکر برم شبا تا صبح ولی به فکرش بودم دوستامم که از دستم خسته شده بودن …
      بهش پیام میدم زنگ میزدم به امید روزی حواب پیاممو بده ..
      حالا حالم خیلی بده نمی دونم چیکار کنم .. حتی بعضی وقت ها به خودکشی هم فکر می کنم ..
      سوال های من کی می خواد حواب داده بشه؟؟.
      چرا وقتی بدش میاد از من پیش مدیر شکایت نمی کنه . چرا وقتی بدش میاد مسدود نمی کنه چرا زنگ میزنم اکی میزنه ولی یک الو نمیگه .
      چرا با هام حرف نمیزنه . من حتی تو حرفام نخواستم که دوسم داشته باشه . دلیل رفتا راشو پرسیدم . دوست داشتن به زور نمیشه ولی می تونه حواب بده ..
      حالا سال دیگه قرار معلمم بشه ..
      چیکار کنم چطور فراموشش کنم میخوام فراموشش کنم نمیشه احساس می کنم اون می خواد فقط اذیتم کنه ..
      مثل چیزی میمونه که خدا گفته این کار گناه نباید انجام بدیم ولی ما می دونیم گناه ولی انحاممیدیم حالا من می دونم این کارم به جایی نمیرسه ما جرا امکان بد تر شدنش ولی انجام میدم …
      خواهش می کنم کمکم کنید دارم از زندگی فراری میشم .. خواهش میکنم

      • جمال رادفر (دبیر هیئت تحریریه سایت ) :

        پاسخ خانم دکتر سلیقه دار:
        دوست خوبم
        خودت هم می دونی که سوال نشدنی پرسیدی و اینکه بخواهی فراموشش کنی هم عیر منطقی و هم تا حدودی غیر ممکن است.
        چرا باید کسی را که تا این حد وست داشتی فراموش کنی؟ به جای اینکه بخواهی خودت را در فشار فراموش کردن و … بیندازی به این فکر کن که چطور میتوانی حالا که بزرگتر شدی و کلی تجربه های بیشتر داری روی خودت و ارتباط با معلمت مدیریت داشته باشی و با تعادل بیشتر رفتار کنی.
        کار سختی نیست، همان طور که بقیه نوشته ها و تجربه های بچه ها را می خوانی می بینی که شدنی است و فقط و فقط خواستن می خواهد و کسی مثل تو که بزرگتر شده باشد تا بتواند کار درست را انتخاب کند.
        تو از حالا به سال دیگر این طور فکر کن که اگر ایشان معلم تو شدند و حتی اگر معلم تو نشدند هم چنان نطر و تصمیم تو این است که بتوانی رابطه تان را به صورت متعادل و مناسبی هدایت کنی تا برای سال های آینده وقتی دانشجو شدی یا شامل شدی یا حتی پس از ازدواج هم مثل دو دوست خوب با او ارتباط داشته باشی و خاطراتت را با فرزندانت در میان بگذاری.
        فکر کردن به این چیزها می تواند حس و حال خوبی برای او ایجاد کند و به تو در شرایط موجود کمک کند.

  58. دلارام :

    نفس جون به نظر من تا وقتی که هست و باهات خوبه سعی کن از بودنش لذت ببری و یه جوری حس وجودشو برای خودت ثبت کنی که اگه از یه جایی به بعد دیگه نبود فراموشش نکنی. اگه میدونی آدمیه که اگه خودت بهش بگی رفتارش باهات بد میشه اصلااا اینکارو نکن و حسو حالتو تو دلت نگه دار اما اگه میدونی با فهمیدنش خوشحالم میشه حتما بهش بگو و خودت و از این حس قشنگ محروم نکن، البته اینم بهت بگم همیشه احترامشو نگه دار و از مرز دانش اموزی و معلمی فراتر نرو ، بزار اگه قراره اتفاقی بیفته از طرف اون باشه ، یادت باشه جلوش هیچ وقت از کلمه ی عاشقتم و همش به تو فکر میکنم و اینجور چیزا استفاده نکنی چون با این مدل ابراز احساسات طرف احساس خطر میکنه و به هرکاری دست میزنه که تورو از خودش دور کنه، فقط بگو دوستون دارم و برام با ارزشین و خیلی چیزا بهم یاد دادین . یادت باشه مهم ترین چیز واسه یه معلم اینه که دانش اموزشش مودب باشه و احترامشو نگه داره و از مرزش جلوتر نره، من همین کارارو کردم و الان به نقطه ای رسیدم که خودش سمتم میاد از اینکه دوسش دارم خوشحاله و مطمئنم گوشه ی قلبش یه جای هرچند کوچیک برام هست که با جایگاه بقیه فرق داره.امیدوارم تو هم مثل من به این روزای قشنگ برسی، از بودنش لذت ببر

  59. Nafasi :

    سلام من نفس هستم..
    منم تجربه شماهارو داشتم و دارم و میخوام که کمکم کنین چون مشاوره رفتن برای من غیر ممکنه..
    نهم که بودم تابستون تصمیم گرفتم برم کلاس والیبال..خلاصه اینکه من رفتم و از مربی والیبالم به علت اخلاقش ضربه بدی خوردم..تابستون امسال دوباره دلو زدم به دریا و رفتم والیبال ثبت نام کردم توی همون باشگاه..مربیش تغییر کرده بود..اون مربی توی سه ماه تابستون با تشویق کردن ما مخصوصا من باعث شد خیلی تو حرفه ام پیشرفت کنم..رفته رفته علاقم بهش زیاد شد جوری که بخاطر اون بعضی از کارهای بدمو کنار گذاشتم چون حس میکردم دارم به مربیم به اعتمادش یه جوری خیانت میکنم..الانم هنوز پیش همین مربی میرم اما تو یه باشگاه دیگه و بدتر از قبل بهش وابسته شدم چون علاوه بر اینکه توی باشگاه میبینمش توی مدرسه هم به عنوان راننده سرویس مدارس میبینش..اینم بگم که این مربی باعث شده من درس خون تر بشم و از بعضی از عادت های غلطم دوری کنم..
    خواهشا کمکم کنید دارم دیوونه میشم..هربار که میبینمش توی دلم هزاربار قربون صدقش میرم..هربارم میخوام بهش بگم ولی نمیتونم البته فکر کنم فهمیده باشه چون رفتارش با من نسبت به تابستون تغییر کرده..
    لطفا راه حلی جلوم بذارید..ممنون

  60. دلارام :

    ولی هرچی من بیشتر بهش محتاج میشدم اون بیشتر دوری میکرد و میگفت که نمیخواد عشق منو ببینه و تو اون شرایط اونم بهم پشت کرد و ضربه ی روحی شدیدی به من وارد کرد،و این درحالی بود که جلوی چشمای من با بقیه که هیج حسی بهش نداشتن و پشت سرش کلی حرف میزدن خیلی خوب بود ولی به من که میرسید یه جوری رفتار میکرد انگار وجود ندارم، خلاصه از اون مدرسه رفتم و حسی قاطی از عشق و تنفر بهش داشتم که هیج کدوم بر دیگری چیره نمیشد بعدش با یه معلم دیگه اشنا شدم که منو از اون باتلاقی که توش گیر کرده بودم نجات داد و نشونم داد این حس چقدر میتونه قشنگ باشه، اونقدر ادم خوش قلبو مهربونیه که از همون روزی که فهمید رفتارش ۱۸۰ درجه تغییر کرد و جوری که بین بقیه تبعیض قائل نشه توجهش به من بیشتر شد و نشون داد که اونم مادرانه دوسم داره و بهم اجازه داد بهش تکیه کنم و پشتیبانم شدم، با اینکه اون اوایل با خودم میگفتم عمرا بزارم ایندفعه این یکی بفهمه و دوباره همه چیز خراب شه ولی فهمید و زندگی من از همون روز رنگ و بوی دیگه ای به خودش گرفت و فهمیدم همه معلما مثل هم نیستن و بعضیا هستن که این عشق پاک و بی غرض مارو درک میکنن .
    دوستای گلم اگه میبینین کسی که دوسش دارین آدمیه که ممکنه همه چیزو خراب کنه اصلا نزارین بفهمه چون اون برخورد سرد روزی هزار بار ادمو از درون میکشه ولی اگه میبینین کسی که عاشقشین میتونه این نزدیکیو تحمل کنه هرگزز خودتونو از این حس پاک و قشنگی که من سه ساله دارم تجربه میکنم محروم نکنبن.

  61. دلارام :

    سلام منم همدردم با شماها، شایدم خیلی بیشتر از شماها تجربه داشته باشم، میخوام همه چیزو از اول بگم که اگه کسی تازه به این حس دچار شده و نمیدونه چیکار کنه با خوندن تجربه ی من از این سردرگمی دربیاد،چون من خودم واقعا عذاب میکشیدم از اینکه یه حس مبهم داشتم و نمیدونستم چیکار بکنم یا تهش چی میشه.
    همه چی از وقتی شروع شد که پایه هشتم بودم یه معلمی داشتیم که ازس خیلی بدم میومد،کم کم که به وسطای سال شدیم عشق جای تنفر و میگرفت وکم کم حس میکردم که دارم بهش وابسته تر میشم و برام مهم تر میشه تا جایی که طی چند ماه به جایی رسیدم که فقط به عشق اون میرفتم مدرسه و هر روزی که میومد جلوی در دفتر از لای در نگاهش میکردم، یک سال گذشت و من حسمو درون خودم پنهون کردم و فقط دوستای نزدیکم از حس من باخبر بودن و چون آدم خحالتی بودم ترجیح میدادم از دور فقط نگاش کنم و از بودنش لذت ببرم، رفتم پایه نهم و اون دیگه معلممون نبود با این وجود بیشتر از قبل بهش نزدیک میشدم و سعی میکردم ارتباط برقرار کنم و تو همون ماهای اول سال نهم تقریبا همه بچه ها از حس من باخبر بودن و خودشم از رفتارام فهمیده بود ، یه دوستی داشتم که رابطش با این خانم معلم خیلی خوب بود و شده بود رابط ما دوتا اون زمان شرایط بدی داشتم تو اوج دوران بلوغ بودم و از لحاظ خونوادگیم مشکل داشتیم و تو این وضعیت تقریبا میشه گفت به اون پناه اورده بودم

  62. nojavanha.com :

    کاربر عزیز “hani”
    خانم دکتر سلیقه دار، مشاور و روانشناس سایت اینگونه به پرسش شما پاسخ داده اند:
    دوست خوبم
    به سادگی و با همین زبانی که برای من نوشتی با ایشان صحبت کن و هر چه زودتر این کار را انجام بده تا از سوتفاهم ها جلوگیری کنی.
    البته تصور میکنم ایشان احتمالا از قصد این کار را انجام میدهند چون میدانند که شما درگیر کنکور هستی و میخواهند تو را از روال قبل دور کنند‌ اما این یک احتمال است و برای اطمینان بدون هیچ تردیدی و با سادگی کامل در بیان جملات،تمام احساس و نگرانی ات را مطرح کن و سعی کن پاسخ هر چه که بود امسال را زودتر و بیشتر بر فعالیتهای درسی متنرکز بشی و وقت را از دست ندهی.
    موفق باشید
    نشریه اینترنتی نوجوان ها

  63. Hani :

    سلام.میشه کمکم کنید.من امسال کنکوردارم.وازطرفی معلمم بعدسالهارفتارش باهام عوض شده.خیلی دارم اذیت میشم.همش فکربه اینه نکنه ازم داره متنفرمیشه.همش میگه وقت ندارم.وکاردارم.هیچوقت اینجورنبود.خواهش میکنم کمکم کنید.چکارکنم.احساس میکنم هیچ علاقه ای بهم نداره.چجوربگم امسالوباهام راه بیاد.

  64. تینا :

    منم وابسته ام و از تجربه هاش استفاده میکنم و چون دیگه باهاش کلاسی نخواهم داشت خیلی دردناکه که وقتی تو یه موقعیتی قرار میگیرم و یاد حرفاش یا کاراش که شبیه همون موقعیته میفتم حسرت میخورم و آرزو میکنم زمان برگرده عقب . و در مورد حرف آخرت خیلی خوبه که آسایش معلمتو درنظر گرفتی امیدوارم بتونی دوریشو تحمل کنی .منم کم بودن و با احترام بودنو رعایت میکنم ولی حس میکنم اینم داره تکراری میشه براش : ( تو شاید تنها دانش آموزش باشی که اونقد دوستش داری اما درمورد معلم من فقط من نیستم شاگردای قبلی و بعدیش که قراره بیان ببینشون پیدا میشه کسایی که خیلی دوستش دارن 🙁

  65. تینا :

    خوندم همشو ? پس اون فکر کرده که تو متقابلا ازش انتظار داری ابزار احساسات کنه..اما آخه تو که کاری نکردی بنظر من بذار یه مدت بگذره و دوباره باهاش حرف بزن و ازش فرصت بخواه ، همه چی خوب میشه . و اینجایی که گفتی هیچ دلیلی نداره معلمم توی زندگیم بمونه رو خیلی قبول دارم و منم فکر میکنم اون حتی اگه با زبونش گفته که دوستم داره اونجوری که واقعی باید باشه نیست و آخرش میره چون اون صدها هزار دانش آموز داره قطعا منم یکی مثل بقیه ام براش شاید فقط یه کوچولووو پررنگ تر باشم تو ذهنش، همین… خیلی سایت ها رم خوندم همشون اولش خوب بوده ولی آخرش …? میدونی منم از چی اذیت میشم ؟ از اینکه نمیتونم مثل اون بیخیال باشم و فراموشش کنم اون راحت میتونه منو حذف کنه از زندگیش ولی من نه ، چون حتی اگه بخوامم دست خودم نیست نمیتونم . من اگه بمیرم هم اون اصلا خبردار نمیشه کلا بود ونبودم فرقی برای اون نداره که و اگه سراغشو نگیرم هم حس میکنم اون خوشحالتره .واسه همین منم میترسم ادامه بدم و به جایی برسه که مقل معلم تو بگه بهم برم .

  66. Raha :

    توخیلی عاقل ترازمنی.من وقتی بچه بودم دلم رفت براش.ودیگه نفهمیدم چیشد وابسته شدم.منم خیلی حرفارومیخوندم.سایتای مختلف.ولی اون بهم میگفت این مطالب برای من نیست وباخوندش حالم بدمیشه.میگفت به حرفای بقیه توجه نکنم.چون خیلی اذیتمون میکردن.چون من عاشق معاونم بودم.اما میگفت اونا این دوست داشتن ودوست داشته شدن ونچشیدن وحسودی میکنن.سعی کن ازتجربه هاش درس بگیری.معلم من نمازاول وقت نظم وقانون و ترک حسادت ومقایسه نکردن وبهم یاددادورفت.به خاطرهمین تاآخرعمرم دوستش دارم همراه جمله خودش که گفت نمیخوام دوستم داشته باشی.جالبه کامنتای من واسه یکی دوسال پیشم اینجاهست.سعی کن احترام بذاری.همین.باورکن اینجوری تاآخرباهاته.کمترباش تاعزیزترباشی.توقعاتتوکم کن.اینا باعث لغزش رابطست.من حتی ازش قول گرفته بودم بیادعروسیم.سعی کن عاقل باشی.و خوب فکرکنی.ایناکارایین که من نکردم.درآخربایدبگم من دارم زجرمومیکشم.سعی میکنم تحمل کنم وگرنه بازم اگربرخلاف میلش بخوادباهام باشه بایدعذاب بکشه.ومن اینواصلانمیخوام.میخوام شادوآروم باشه.

  67. raha :

    خدانکنه این داستانابرات پیش بیاد.
    من احساساتموبراش میگفتم.اولایل که همون بچگیم بود دلم میخواست اونم بگه.ولی نمیگفت.منم دیگه اصرارنداشتم وبرام مهم نبود.ففط دوست داشتم بهش احساسموبگم.
    گاهی قربون صدقش میرفتم.بهترین خاطراتم وقتی بود که تودفترش بود وداشت کارمیکرد وغرق کاراش بودو منم یهویی بوسش میکردم ومیرفتم کلاس.زنگ تفریحاپیشش بودم.اینارومیگم خیلی تواحساست احتیاط کنی.چون من حالا باید احساسموبه گورببرم.چون طرف مقابلم گفت نمیخوام دوستم داشته باشی وقتی به اشتباه فکرکرد من میخوام اونم ابرازاحساسات کنه.قبلش ازاین قهربود که چرامدام نگرانش میشم.همش همین بود.معلم تو هیچ دلیلی نداره توزندگیت بمونه.جزاینکه واقعادوستت داشته باشه.وگرنه اگردوستت نداشته باشه هیچ صنمی هم که باهات نداره پس خسته که بشه رفته.اون یه آدم پختست وخامی ماتووابستگی رونداره.اون دردی که من ازجدایی میکشم ومعلمم نمیکشه.شایدم..?امیدوارم همیشه شادباشه.ولی سعی کن احساسات درونت باشه و احترام ازهرعملت آشکارشه.این تجربه منودوستامه.چون فقط احترام برای یه ادم بزرگ خیلی مهمه.

  68. تینا :

    سلام raha جون ، داستانتو خوندم خیلی سخته که آدم بتونه پنج شش سال رو که باهاش گذش رو فراموش کنه و جوری رفتار کنه که انگار چیزی نشده….امیدوارم معلمت برگرده …
    میشه بگی چرا گفت دیگه مزاحمم نشو چه اتفاقی افتاد که اینو گفت ؟ اگه دوست داشتی لطفا بگو تا منم برام تجربه شه تا اون موقعیتی که میگی قرار نگیرم
    چون میخوام بدونم چی میتونه باعث شه که معلم دور آدمو خط بکشه و بگه برو … خیلی ترسناکه واسم و واسه همین میپرسم

  69. raha :

    شایدهمه ى شماایی که اینجایید حرف منوبخونید وازش بگذرید.نمیدونم ازتون بزرگترم یاکوچیک تر.ولی خیلی ساده ترم.دوازده یاسیزده سال داشتم که عاشق یه معلم شدم.وتاالان که هجده سال دارم.شایداونوازپدرومادرمم بیشتردوسش داشتم.عین همین جمله بودم که میگن نفسم به نفساش بندبود.این همه سال باهم بودیم ازدور ونزدیک.قهروآشتی وخوشی وشادی.
    عین یه مادربودکه به حرفام گوش میکرد.حرف میزدیم.راهنماییم میکرد.میدونست چقدردوسش دارم.وچقدروابسته شدم.
    اما درآخر به خاطر یه برداشت بد رفت وگفت که نمیخوام دوستم داشته باشی ودیگه هرگزمزاحمم نشو.درسته من تاآخرعمرم دوسش دارم چون این همه مدت منوبزرگ کرد وتربیت کرد.
    ولی الان دارن قلبموازجامیکنن.که بایدبه خاطرآسایشش سکوت کنم.بعدازاین همه مدت گفت شک دارم دوستم داشته باشی.
    فقط خواستم بگم چه داغ داغ چه سرد سرد تهش پوچه.بعضیامیگن نه ما رعایت میکنیم حدوفاصله واینارو بعضیام میگن نه ماهمیشه باهمیم تاآخر اما هیچکدوم فایده نداره فقط خانواده تون براتون میمونه ویه شخصیت خرد شده.اززندگی وهمه داشته ومخصوصانداشته هاتون لذت ببرید.

  70. سحر :

    ولی آوا جون از روبرو شدن باهاش میترسم، از اینکه اونقدر احمق بودم که نتونستم در برابرش مقاومت کنم و منو یه آدم ضعیف دید از خودم بدم میاد و اصلا دلم نمیخواد باهاش روبرو شم. درسته هنورم ته دلم یه احساسی بهش دارم اما اصلا توان روبرویی باهاشو ندارم شایدم از این میترسم با دیدنش دوباره برگردم سر خونه اولو دوباره حسم اونقدر شدید شه. این معلم جدیدی که خیلی دوسش دارم با رفتاراشو اهمیت دادنش بهش اینو نشون داد که ارزشم بیشتر از اینه که خودمو دربرابر یک انسان مغرور که براش مهم نیست یکی داره بخاطرش زجر میکشه و فقط خودشو میبینیه اونقدر کوچیک کنم. ?

  71. آوا :

    اره سحر جون درکت می کنم،گاهی وقتا تنفرو عشق خیلی نزدیک به همن ونمیشه تشخیص داد.ببین چه جوری ارامشت بیشتر میشه کمتر ناراحت میشی،همون کارو بکن،شاید خوب باشه یه بار ققط باهاش صحبت کنی شاید دیگه تموم بشه

  72. سحر :

    سلام آوا جون. میدونی اون معلم راهنمایی اولین کسی بود که این حسو در من بوجود اورد و من و وارد یه دنیای دیگه کرد،شاید اگه ازش دور بودم راحت تر بود فراموش کردنش اما خب تو یه محلیم و من حتی میدونم خونش کجاست . وقتی نهم و تموم کردم تو تابستون و سال تحصیلی بعد چند باری دیدمش. اما از وقتی که دوباره معلم جدیدم وارد زندگیم شد چند ماهی میشد که ندیده بودمش و فکر میکردم دیگه بهش حسی ندارم و فراموشش کردم ولی وقتی بعد چند ماه به طور اتفاقی دیدمش و دوباره همون حال بهم دست دادو در برابرش سست شدم فهمیدم هنوزم دوسش دارم. الان یک سال بیشتره که ندیدمش و هردفعه با مقایسه اون با معلم جدیدم بیشتر ازش بدم میاد و تنفری بهش تو وجودم شکل گرفته ولی تا خبری یا عکسی ازش بهم میرسه اون عشق و تنفر با هم روبرو میشن و عذابم میدن. فراموش کردن کسی که جلوی چشمت باشه خیلی سخته مخصوصا اینکه عشق و تنفرم باهم قاطی بشه :/

  73. فاطمه :

    چه عشقی بهترازعشق به خدا ….عشقای قبل ازتو سو تفاهم بود ?تابه امروز هرکی رو خواستم باعث ناراحتی افسردگی تنهایی حسرت جدایی شد اما عشق به خدا آرامشی داد که باهیچی وهیچکس نمیشه بدست آورد تنهابا وجوده خودخدا …خدایا تو عشق باوفای منی یه زمانی اینجا عاشقانه هامو داد میزدم توبدترین حال بودم اما الان باتموم وجودم میگم فقط عاشق توام واشتباه کردم منوببخش که گم کرده بودم هم توروهم خودمو ….عشق من توزیباترینی تومهربون ترینی توبخشنده ترینی چه کسی بهترازتو لایق ترازتوبرای عاشق شدن؟دوستت دارم.

  74. Hajar :

    امیدوارم که رابطتون با معلماتون رور به روز بهتر بشه:)
    من که تا زمانی که اون بود حتی با دیدنش جون میگرفتم همین که میدیدمش اشک شوق جلو دیدمو میگرفت
    بعضی وقتا دلم میخواست زمان متوقف بشه تا بیشتر نگاش کنم
    هر چقدرهم که بزرگتر میشم هنوز هم اون حسا برام تازگی داره
    قشنگ ترین عشقیه که تجربه کردم^_^

  75. آوا :

    سحر هنو اون معلم راهنمایی دوس داری باید تا حالا فراموشش کرده باشی وقتی یه معلم به این خوبی داری معلم منم خیلی خوبه

  76. سحر :

    سلام . راستش داستان عشق من طولانیه و در دو بخش خلاصه میشه. اولی برمیگرده به زمانی که من راهنمایی بودم و از لحاظ خانوادگی شرایط سختیو میگذروندمو همون جا بود که برای اولین بار این حسو تجربه کردم. انگار زندگیم عوض شده بود همه چیز قشنگ تر بود. روزایی که میومد مدرسه و روز کاریش بود مدرسه با روزای عادی فرق داشت و از همون لحظه ای که چشممو باز میکردم خیلی شاد و خوشحال راهی مدرسه میشدم . میگن عشق آدم و کر و کور میکنه واقعا درسته . برخلاف حس قشنگی که روزبه روز در من بیشتر میشد اون روز به روز ازم بیشتر فاصله میگرفت. منم اصلا آدم پررویی نبودم اتفاقا کمی خجالتیم و وقتی میدیدمش حتی اسم خودمو فراموش میکردم هیچ وقت به خودم اجازه ندادم از مرز بین دانش اموزی و معلمی جلوتر برم و حتی بعد ۳ سال از زبون خودم شنید که چه حسی بهش دارم. ولی خب در شرایطی که بیشتر از همه بهش نیاز داشتم و بیشتر از هرکسی میتونست آرومم کنه ، دستمو نگرفت و ترجیح داد ننو به حال خودم رها کنه. البته اینم بگم معلمی بود که به راحتی با بچه ها رابطه برقرار میکرد و باهاشون بیرونم میرفت ولی خب درمورد من تصمیم گرفت که ازم دوری کنه. الان یک سالی میشه که ندیدمشو حدس میزنم اونم مثل دوستام تصور میکنه که فراموشش کردم اما خب تو دل من چیز دیگه ایه.هرچقدرم سعی کنه مثل سنگ باشه و منو نا امید کنه بازم دل من اینو قبول نمیکنه و به دوست داشتنش ادامه میده اما اینبار خیلی آروم و بی سر و صدا. روز اخری که دیدمش خیلی برام سخت بود خیلی گریه کردم و با خودم عهد بستم دیگه عاشق کسی نشم اما وارد دبیرستان شدمو مرحله دوم زندگیم آغاز شد . یک ماهی گذشت و کم کم یه احساسی تو من داشت به وجود میومد اما اینبار میدونستم این چه حسیه . خیلی سعی کردم جلوشو بگیرم اما خب موفق نشدم و روز به روز این حس بیشتر شد. با خودم گفتم نمیزارم کسی بفهمه و قایمکی واسه خودم عاشقی میکنم ولی خب از اونجایی که ادم برونگرایی هستم نه فقط دوستام بلکه کل مدرسه فهمیدن . با خودم گفتم حداقل نمیزارم خودش بفهمه و مثل دفعه قبل همه چی خراب شه. نمیخواستم اینم از دست بدم و تجربه ی بدی از عاشقی داشتم که فکر میکردم همه همونجورین. اما خب بعد از نزدیک یکسال تلاش من واسه اینکه از چیزی بویی نبره همه چیزو فهمید و از اون روز زندگی من دوباره قشنگ شد و جون گرفت. برخلاف تجربه اولم ایشون خودش سعی میکنه بهم نزدیک شه و حتی اگه منم کاری نکنم خودش یکاری میکنه که تا یه هفته خوشحال باشم و با فکر کردن یهش خنده روی لبام بشینه. فهمیدم همه مثل اون معلمی که این حسو برای اولین بار در من ایجاد کرد یخی نیستن و خوشحالم از اینکه حسمو گفتم و بعد از اون تجربه ی تلخ یه حس شیرینو تجربه کردم. تنها چیزی که ازش میترسم روزیه که باید ازش خداحافظی کنم و مطمئنم سخت ترین روز من خواهد بود. 🙂

  77. Hajar :

    سلام
    کاش بازم مثل قبلنا اینجا پاتوق همیشگیم بود و سوال همیشگی چطور میتونم بامعلمم صمیمی تر بشم؟چطور میتونم دلشو به دس بیارم؟چطور میتونم خودمو نزدیک تر کنم؟و سوال و سوال و سوال فقط به عشق معلمم^_^
    و بخواطرش روز به روز بهتر و بهتر و بهتر میشدم
    من که خیلی این عشق برام دوس داشتنیه با تموم سختیاش و بچگیاش و تمسخر شدن ی دنیای خاص و کوچیک داره واسه خودش^_^
    اگه من به جاتون بودم بیشتر ازش لذت میبردم تا اینکه به فکر سختیاش باشم هر چی باشه این ی عشق ابدی نیست بلاخره تموم میشه ولی اگه سخت تموم بشه فراموش نمیشه…..

  78. فاطمه :

    سلام گلم …فدات بشم خودتو ناراحت نکن مردم قضاوت کردنو دوس دارن بخاطر خودت فراموش کن ک بیشترازاین ناراحت نشی واقعا این دنیا زودگذره ارزششو نداره …همیشه باخدا باش وعاشق خدا مطمئن باش تنها راه رسیدن ب ارامش همینه

  79. فاطمه :

    همینه دیگ گلم نمیدونستیم اشتباهه …من خیلی سختی کشیدم تا تونستم این حس رو ازبین ببرم واقعا کسی ازبیرون ببینه خوب ب این موضوع نگا نمیکنه گرچه احساس ما یه حس پاک بود الان برام یه حس پاک ودرعین حال بچگانس ک گذشت …توهم سعی کن خودتو قانع کنی عزیزم تواین زمونه باید دودستی چسبید به خدا وخانواده

  80. maryam :

    سلام عزیزم از بیرون همه مسخره میکنن و حرفاشون ناراحت کنندس ، انقد سخت گذشته ک دلم میخاد بمیرم ولی آره باید قانع کنم خودمو

  81. آوا :

    چرا می خوایی با فراموش کردنش با خودت مبارزه کنی وقتی که معلمتو دوس داری حس خوبیه
    معلمتو ببخش اگه اشتباهی کردهوقتی ببخشیش اول خودت به ارامش میرسی مثلا بگو -خیلی گرفتار بود وقتی برای من نداشت یا چیزایی دیگه…ولی خودتو سرزنش نکن توکه در دوست داشتنش تقصیری نداشتی.تازه چندوقت دیگه فراموشش می کنی میری دانشگاه یا ازدواج میکنی یا سرکارمیری اصلا یادت میره انقده سر گرم میشی

  82. maryam :

    سلام فاطمه جان . خداروشکر …
    من هنوزم نمیدونم بایدچجوری فراموش کنم
    کاش قبل اینکه دل میبستم میفهمیدم چقد اشتباست

  83. فاطمه :

    من عید بهش پیام دادم وهمه حرفامو گفتم وبهش گفتم که تنهاهدفم یبار جدی حرف زدن هست چون ۵سال بود که بهم فرصت حرف زدن نمیداد بخاطراختلافی که داشتیم ازاون موقع تاالان اصلا یادش نیوفتادم وکلا خداروشکر فراموشش کردم.

  84. م ب ی ن ا :

    منم به این عشق دچار شدم امروز آخرین روزی بود که اونو دیدم نمیدونم فراموشش میکنم یا نه ولی بگم اونم نامردی نکرد و مثل بعضی از معلم ها منو از خودش سرد نکرد.من از خودم ناراحتم چون جرئت نکردم بهش بگم که چقدر دوسش دارم.

  85. maryam :

    سلام فاطمه جان خوبی؟
    اگه هنوزم میای اینجا و پیاممو میبینی لطفا جوابی بنویس
    میدونی چیه من حدودا ۲۰ روز بود که تصمیم گرفته بودم معلممو فراموش کنم چون دیگه واقعا از چک کردنای وقت و بی وقت پروفایلش، از رنج هایی که تو غیابش میکشیدم ، از حس عذاب آور حسرت به دخترش و … به ستوه اومده بودم ، و یهو تصمیم گرفتم که دیگه هیچوقت بهش فکر نکنم شمارشو پاک کردم و خلاصه هرچی که منو یاد اون مینداختو از زندگیم پاک کردم حتی دیروز که روز معلم بودم هیچ پیامی بهش ندادم اما امروز دلم بدجوری شور افتاد و بعد ۲۰ روز شمارشو دوباره آوردم تا پروفایلشو ببینم و از حالش باخبر بشم و  پشیمون شدم از اینکه چرا بهش پیام ندادم و با خودم گفتم نکنه اون فکر کنه برام بی اهمیته البته این فکر منه ، به احتمال زیاد اون اصلا به من فکر نمیکنه و واسش مهم نباشم و، و این شد دوباره تکرار حس های رنج آور …. خواهش میکنم یکم باهام حرف بزن بنظرت چیکار کنم سرگردونم از این وضعیت .. دلم میخواد بمیرم ??  
    تو چیکار کردی به معلمت پیام تبریک دادی ؟

  86. MARYAM :

    عزیزم منم محتاجم به دعات . . . حرفات خیلی به دلم نشست . راستی عیدتم پیشاپیش مبارک
    اونجام که نوشتم فاطمه ویرایش پیام قبلیم بود

  87. فاطمه :

    خواهش میکنم عزیزم خدابزرگه بعدازهرسختی آسانی هست خودش گفته .صبور باش مطمئنا خدابه بهترین شکل برات جبران میکنه کنترل خودتو دلتو به دست بگیر چون این نفس خیلی زورگو هس به بی راهه میکشونه همه ی تلاشتو بکن توزندگی لحظه ای ازخداغافل نشی باخدا که باشی و دلتو فقط وفقط دست خدا بدی اونوقته که همیشه توآرامشی التماس دعاگلم

  88. Maryam :

    مرسی فطمه جان که وقت گذاشتی و جوابمو نوشتی . . .
    کاش روزای سختم تموم شه ، هرچند که انسان همیشه در حال آزمایشه و زندگی پر از رنج ها

  89. فاطمه :

    راهنما هم خداست گلم نمازتو اول وقت بخون باخدا رفیق شو بی وفایی همه ثابت شدس طوری باخدا دوست شو که هیچی وهیچکس نتونه وقتی که به خدامیزاری رو ازت بگیره یادت باشه موسیقی وگردش وخرید فقط تورولحظه ای یاروزی شادت میکنه تنهاراه شادی دائمی دوستی باخداس دلهابایاد خداآرام میشود بپرسی همه میگن من عاشق خدام ولی اکثرشون تارک نماز واهل غیبتن کتابای مذهبی زیادبخون چون خیلی کمکت میکنه

  90. فاطمه :

    دلای شکسته پیش خداارزشش بیشتره بخصوص که ازهمه دل بکنی وبری سمت خدا توباخداباش ببین خداچطور برات جبران میکنه

  91. فاطمه :

    مریم جان گفتی آرزومه برگردم به گذشته ولی گذشته بهتراز آینده نیست خوب وبد گذشت توالان باید آیندتو بسازی تنها کسی که مارو میخواد واقعی خداوخانوادس اینوقبول کنیم بقیه هم مهم نیس بخوان یانه تورابطتتوباخدا خوب کن خدا رابطتتو بابنده ها خوب میکنه

  92. Maryam :

    آره فاطمه جان حرفاتو قبول دارم امیدوارم بتونم به اون مرحله ای که میگی برسم و خیلی رابطمو با خدا قوی کنم…..میشه بیشتر راهنماییم کنی چجوری ؟

  93. Maryam :

    فاطمه جان همه ی اینایی که شما نوشتی رو الان منم بهش رسیدم . . .
    خودمم اوایل قرآن باز کردم و اومد که دوستی کسی غیر خدا هیچ فایده ای ندارد . . .
    اما حالا که دیگه دیر شده و ضربه خیلی بدی خوردم . . .
    زمان هم میگذره اما همچنان نمیشه فراموشش کرد. . .
    یعنی دیگه فراموش نمیشه . . .
    من شکست خوردم چون دلمو از دست دادم . . .
    خیلی عذاب می کشم که هر لحظه به یادشم ولی اون به فکر دختر خودش و به قول تو درگیر خانواده خودشه . . .
    اصلا از اینکه من دارم این حرفارو مینویسم از خودم بدم میاد . . .
    احساس میکنم خدا منو فراموش کرده وگرنه دیگه به یاد اون معلم دلتنگ نمیشدم . . .
    حس میکنم قلبمو از مهر خودش خالی کرده که اینقد سرگردون ام. . .
    چون یه جمله از یکی از اماما هست که میگه اگه به کس دیگه ای غیر خدا امید ببندی به همونت واگذار میکنه . . .
    من تو یه مسیر بی نهایت گیجی و پر از سرگردونی ام . . .
    تنها آرزوم اینه برگردم به گذشته . . ..

  94. فاطمه :

    محاله کاری برخلاف دین واسلام ودستورات خدا کنی واون کاریااحساس ختم به خیر بشه اول ازهرکاری تکلیف خودتونو با احساستون مشخص کنین ببینین چرا معلمتون رو دوس دارین ودوس داشتن شما چی به شما اضافه میکنه خودمونی ب چه درد شما میخوره معلم ب خاطر سن بالایی ک داره مطمئنا عاقلتر ازماس و اینطور احساس ودوس داشتنا براش جز کمبود محبت وبچگانه نیس خودشو درگیرکاروخانوادش میکنه منو تو یه درصدم وقتی ازمدرسه میره خونه یادش نمیفتیم تومدرسه هم مجبوره باهاتون کنار بیاد چون کارش اینه خندید دیگ نگین عاشقمه و …نمیدونم ازاین خبرا نیست سنت که رف بالا حرفامو بهتر میفهمی احساستو خرج هرکسی نکن

  95. يك دوست :

    سلام به همه مطالب خیلی هاتون رو خواندم جالب بودن کمی شبیه به من بود ولی اون جوری که من معلمم رو دوست دارم و داشتم ندیدم کسی دوست داشته باشه من بت ساختم ازش انقدری که بهم محبت کرد و من مثل یک بت پرست شدم ٢ سال دارم التماسش میکنم ببخشم ولی محلم نمیده منم دنبالشم و پشیمون نیستم بهم بگه بمیر میمیرم هر کاری بگه میکنم واقعا جننون دارم تو این مسله سعی کنید فراموش کنید اگر دل ببندید واقعا بده

  96. آوا :

    من اتفاقاتی که برام افتاده رو اینجا میگم برای همیشه هم خودمو می بخشم هم خانمم نمیدونم دوست داشتنمون از کجاشروع شد من زیاد سر کلاس سوال می پرسیدم اونم از شاگردی مث من حاضر جواب ودرس خون خوشش می اومد کم کم فهمیدم دوس داشتنم عادی نیست بعضی وقتااز مامانم ودوسام بیشتر دوسش داشتم دلم براش تنگ میشد شمارشو گرفتم توی مدرسه روزاییکه بود زیادسوال درسی می پرسیدم از اینکه با بقیه بچه حرف میزد ناراحت میشدم وعصبانیتم سرش خالی می کردم ناراحت نمی شد می گفت حالتای نوجوانی خوب میشی از اینکه می گفت خوب میشی وبعضیا مث تو بودن ولی الان خوب شدن عصبی میشدم مگه من مشکلی داشتم وقتی اینارو می گفت یا نصیحتم می کرد بدم میومد دیگه نمی خواستم ببینمش سر کلاسش اذیت می کردم ولی هیچی نمی گفت همینا باعث میشد من بیشتر دوسش داشته باشم بیشتر اذیتش کنم ….تا اینکه یه روز شوخی کردمو یه حرفی گفتم خیلی ناراحت شدمث آخرین قطره لیوان پر آب دیگه تحملش تموم شد ودیگه با من حرف نزد منم فک می کردم مث همیشه بامن خوب میشه ولی نشد منم نرفتم منت کشی وبه خیال خودم می خواستم اون بیاد ولی همه چی تموم شد کینشو به دل گرفتم می گفتم چرا از اول منو تحمل میکرد من بهترین شاگردش بودم هیچ ک مث من دوسش نداشت حتما ی بچه دیگه دوس داره فکرای بد زیادی میومد تو سرم همیشه اون بد بودبلد نبودم اون معلمه ….من رفتم یه مدرسه دیگه مدرسمون پیش دانشگاهی نداشت نمی تونستم کنکور بخونم جواب تماسمو رد میزد هم دوسش داشتم هم بدم میومد غرورمو شکسته بود تا اینکه اینجارو خوندم دیدم بیشترمن مقصر بودم ی روزم دیدم عکس پروف با معنی گذاشته دیگه از این همه کینه خسته شده بودم تازه بیشترشم خودم بد بودم اون فقط کارای بد منو صبر کرده بود…ی روز رفتم مدرسه خجالت می کشیدم ولی رفتم خواستم منو ببخشه اونم گفت بخشیدمت حالا آرومترشدم هرشب برای خانمم وخودم دعا می کنم به برنامه های کنکورم که عقب بودم رسیدم خانمم خیلی چیزا به من یاد داد خدایا میشه همیشه سالم خوشحال باشه منم دوس داشته باشه فراموش نکنه..

  97. Maryam :

    سلام منم عاشق معلمم بودم
    برای من که خیلی تجربه ی بدی بود
    خلاصه آخر قصه اینه که دوستی کسی غیر خدا هیچ فایده ای ندارد . . .

  98. مایسا :

    بچه ها ب نظرتون دوباره برم سراغش یا نه؟…..اخه اون فکر میکنه من الانم خیلی حالم خوبه و اصن بهش فکر نمیکنم در حالی ک من الان ک ازش دورم وضعیتم بدتره….از طرفی هم میترسم از اینکه دوباره برم پیشش نمیخام فکر کنه ک دارم خودمو بهش تحمیل میکنم…من فقط میخام بدونه ک من هنوزم دوسش دارم …. و اینکه اون الان انقده خوشحاله و خیالش راحته واقعا عذابم میده…یادم نمیاد شبی رو ک بهش فکر نکرده باشم و گریم نگرفته باشع 🙁

  99. آوا :

    فاطمه
    خدارو شکر که این دوران تمام شد ولی تجربه هاش موند این درسم به همه دادی که برای داشتن آدماییکه مارونمی خوان نجنگیم یا لاقل روشمونو عوض کنیم …
    حالا به نظر میاد قویتر شدی وتوی زندگی اجتماعی وشخصیت موفقتری که خیلی عالیه برات آرزوی شادکامی می کنم

  100. فاطمه :

    همچنین عزیزم.اره درس وعبرت خوبی شد چون خدارو پیدا کردم نمازخون شدم چادری شدم و…خلاصه تلاش کردم دل خداروبدست بیارم بی وفایی آدمابرام ثابت شدبایدپذیرفت که هیچ کس نمیتونه مارو مثل خداوخانواده دوست داشته باشه الان که ازدواج کردم دوس داشتن وعشق واقعی رو تجربه میکنم فکرواسترس فقط اسیب جسمی وروحی داره بعد یه سال به خودت میای که باخودت چیکارکردی وپشیمانی سودی نداره .. توصیه ی خواهرانه میکنم به اون دوستمون که خودشو اذیت نکنه وتاخداهست به بنده چه نیاز است ..تلاش کن تااونی بشی که حسرت باتوبودن کنن همین …

  101. آوا :

    فاطمه خاطرات ناراحت کننده ای رو پشت سر گذاشتی خوبیش به اینه که پشت سر گذاشتی وتموم شده خوبه که الان فراموش کردی وهمونطور که خودت گفتی ازدواج کردی وبه آرامش رسیدی
    مایسا هم باید خاطرات بد معلمشو فراموش کنه تا به آرامش برسه…این جریان تهمت معلما چیه مگه میشه به دانش آموز تهمت بزنی مثلا چی میگن میگن خدایی نکرده از کیفشون دزدی کردید ….یا دشنام دادید یا چی ؟؟؟؟؟؟؟

  102. فاطمه :

    سلام اوا جون معلم من حرف زشتی به من گفته بود بخاطر علاقه ای که بهش داشتم درحالی که مثل مادرم میدونستم وسنش هم ازمادرم بیشتر بود …۵سال عذاب کشیدم چون هم غرورموشکست هم قلبمو شبا تو خواب گربه میدیدم که بچه میشد وازاون حال اون معلم رو میپرسیدم شب که میخوابیدم صب خداروشکر میکردم ازبس توخواب دندوناموفشارمیدادم صب همش دردمیگرف چیا که نکشیدم …خداروشکر تموم‌شد

  103. فاطمه :

    سلام ازماجرای من ۵سال گذشت من بانوشتن دردام تواین سایت آروم میشدم معلم منم تهمت زدهم اون بدی کرد هم من عکساشو پیش دانش اموزا پاره کردم پرت کردم و…یعنی هردومقصربودیم دوس داشتن زیادی آدموازخودبی خودمیکنه مدیربهم میگف توروانی هستی بخاطر کارای خطرناکی ک کرده بودم وترسی تووجودم نبود اما اخرش چی؟هیچ …الان ازدواج کردم و فراموشش کردم بعد۵سال پس برای همه امید هست من ماجرای خودم بامعلممو بگما…طوری شده بود سفارش کرده بود تومدرسه ای که اون هس منوثبت نام نکنن خودشم ازمدرسه من انتقالی گرف دیگه اصرار نکنین یکی شمارونمیخواد

  104. اوا :

    مایسا ادمی که دوست نداره چرا دوسش داری خودتو ناراحت نکن حرص نخور برو بهش بگو شاید دلداریت بده ازش بپرس چرا بهت تهمت زده اخه معلما که انقد بد نمیشن بیا برامون خبرای خوب بنویس منتظرتم

  105. مایسا :

    سلام دوستان…من تازه واردم…کامنتاتونو خوندم…میخاستم بگم ب نظرم درد من از همتون سخت تره..من بی نهایت ب معلمم وابستم ااونم خیلی دوسم داشت اما همینکه از احساسم بهش گفتم یهو از این رو ب اون رو شد…خیلی داغونم کرده…شدم ی ادمی ک همه ب چشم دیییونه بهش نگاه میکنن…خیلی باهام بد کرد..پشتم ب همه بدمو گفت..بهم تهمت خیلی بدی زد..ا جایی ک ابروم تو خطر بود…ام هنوزم دوسش دارم…همه بهم میگن ک خیلی دیوونم ک با وجود این همه بد رفتاریش اما هنوزم عاشقونه دوسش دارم و هر لحظمو ب یادشم…درحالی ک اون اصن لحظه ای هم ب من فکر نمیکنه..ازش بی خبرم..حتی شمارشو هم بهم نداد. خیلی دلمو شکونده اما من دوسش دارم ……

  106. پسر :

    من بخش زیادی از نظرات رو خوندم.این جور تجربه ها تو این دوران اصلا غیرطبیعی نیست..ولی اگه احساس میکنید زندگیتون رو داره مختل میکنه یک ساعت از روزتون بشینید باخودتون حساب کتاب کنید و درباره زندگیتون فکر کنید..
    دقت کنید فکر کنید نه خیالات الکی!!
    باور کنید که همه دبیرای محترم دانش آموزان خودشون رو دوست دارن و این آرزوی قلبی هر معلمیه که موفقیت دانش آموزش رو که حاصل زحماتشون هست رو ببینن..
    هیچ معلمی هم از هیچ دانش آموزی کینه ای به دل نداره (مگه این که خصومت شخصی باشه) این فقط ساخته قوانین ذهن شماست که فکر میکنید به شما توجه نمیکنه..!
    اگه شما واقعا یه نفر رو از صمیم قلب دوست داشته باشید قطعا از اینکه محبوبتون در آسایش باشه باید خیلی هم خوشحال باشین!
    پس چرا وقتی با دانش آموزای دیگه راحت میگیرن شما از کوره در میرین و احساس تنفر میکنید؟؟
    حسادت قبل از اینکه به محسود ضرر بزنه ضررش به خود حسود میرسه مطمئن باشید.پس با خودتون فکر کنید اگه واقعا دوسش دارید و میدونید که با این علاقه تون به آسایش دبیرتون لطمه وارد میکنید سعی کنید هر جوری شده از فکرش دربیاید.. شما هیچ احتیاجی ندارید که اون بدونه دوستش دارید. از نظر من کارهایی مثل نامه و وبلاگ هم بیشتر به سوءتفاهم ها دامن میزنه و دیگران رو نسبت به عشق پاک شما بدبین میکنه البته که ارتباط صمیمی با معلم خیلی هم خوبه ولی تا جایی که وابستگی برامون ایجاد نکنه.شما میتونید دوست داشتنتون رو با کارهای خوب مثل پیشرفت توی درس دبیرتون خیلی واقعی و عمیق به ایشون بفهمونید(که تاثیرش رو با چشم خودم دیدم)
    اینجوری میتونید دل دبیری که اینقدر دوسش دارید رو شاد کنید و روح و روانتون به آرامش میرسه و بدونید که:
    “الا بذکر الله تطمئن القلوب”
    همین!!
    یا‌علی

  107. پسر :

    فاطمه خانم من دختر نیستم و نمیتونم بگم شما رو کامل درک میکنم!!
    ولی قبلا تجربه ای مثل شما داشتم و الان هم کم و بیش درگیر هستم ولی نه مثل سابق..
    نمیخوام وارد تجربه خودم بشم ولی این حرف درستی نیست..
    شاید شما هر فکری درباره من بکنید که من آدم بی احساسی هستم یا هر چیز دیگه!
    ولی من تونستم جلوی احساسات شخصی و کاذبم بایستم..سعی کنید خودتون رو به یه ذکر یا یه کاری مشغول کنید اگه خودتون بخواید حتما حتما میشه این علاقه رو کاهش داد.
    افسار احساسات ما یه جوایی به دست فکر و خیالمون هست که اگه اون رو به جای درست هدایت کنیم عواطمون رو هم میتونیم جای درست و به جا خرج کنیم..

  108. پسر :

    فاطمه خانم من دختر نیستم و نمیتونم بگم شما رو کامل درک میکنم!!
    ولی قبلا تجربه ای مثل شما داشتم و الان هم کم و بیش درگیر هستم ولی نه مثل سابق..
    نمیخوام وارد تجربه خودم بشم ولی این حرف درستی نیست..
    شاید شما هر فکری درباره من بکنید که من آدم بی احساسی هستم یا هر چیز دیگه!
    ولی من تونستم جلوی احساسات شخصی و کاذبم بایستم..سعی کنید خودتون رو به یه ذکر یا یه کاری مشغول کنید اگه خودتون بخواید حتما حتما میشه این علاقه رو کاهش داد.
    افسار احساسات ما یه جوایی به دست فکر و خیالمون هست که اگه اون رو به جای درست هدایت کنیم عواطمون رو هم میتونیم جای درست و به جا خرج کنیم..

  109. فاطمه :

    من فقط بخاطر اینکه معلمم گفت حلالت نمیکنم نمیتونم فراموش کنم بخاطر بی احترامی که کردم وباعث آبروریزی شد البته بگم فقط من مقصر نبودم امابااین حال چون بزرگ بودن نباید من همچین کاری میکردم ..حرفاتون روهم قبول دارم همشو ممنون

  110. فاطمه :

    حرفای شما کاملا درست ومنطقی بود …اما بعضی وقتا نمیشه فراموش کرد البته خیلی وقتا منی که ۵سال گذشته نتونستم …گلم pdشمارمو فکر کنم سایت نمیزارن بدم

  111. پسر :

    سلام به همگی
    این روز ها اگه دلت پیش خدا نباشه به سمت هرطرفی میره
    اگه افسار زندگیت رو دست خالقت ندی این اسب سرکش زندگی قلبت رو به هرطرفی میبره تا عاقبت هلاکت کنه!!
    خواهران گل من
    من به عنوان یه پسر اعتراف میکنم نمیتونم خودم رو جای شما دختران بزارم و نمیخوام هم به طرفه قضاوت کنم…
    راستش من هم یه مدتی این احساس ها رو تجربه کردم که خداروشکر اندک بود..
    اما از همین تجربه اندک خیلی درس ها یاد گرفتم.
    ببینید منم هم سن و سال شمام ولی شاید تنها تفاوت من با شما این باشه که سعی میکنم منطقی رفتار کنم..ببینید نمیگم کاملا منطقی ولی سعی میکنم منطقی رفتار کنم.
    من هم یه مدت کوتاهی احساس میکردم قلبم افسارگسیخته شده و به هر طرفی که حتی محبت کوچکی باشه جذب میشه..
    هرکسی هم بهم میگفت تو کمبود محبت داری انقدر ناراحت میشدم که از اون شخص متنفر میشدم که منو درک نمیکنه!
    اما همین یه ذره منطقی بودنم خداروشکر و تودار بودنم منو نجات داد و من منطقی تصمیم گرفتم که یک بار هم شده به حرف مشاورهایی که همیشه ازشون متنفر بودم و الانم دل خوشی ازشون ندارم گوش بدم/:
    خدا رو شکر میکنم که مسیر درست رو که به سمت خودش بود به من نشون داد و من درسته که با دبیرهام مخصوصا بعضیاشون رابطه برادرانه و فوق العاده ای دارم ولی همیشه سعی کردم به دید یه انسان معمولی نگاهشون کنم و تو خیالم بزرگشون نکنم..
    این فکر و خیالی که میگم خیلی مهمه.
    اگه فکرتو مشغول مسئله ای نکنی اون تو رو ساعت ها مشغول خواهد کرد.تو توی فکرو خیالت قوانین جدید وضع میکنی و از فکرت برای خودت سراب میسازی…کمکم در افکارت غوطه ور میشی و از یه حیوانم ارزشت کمتر میشه..چرا که حیوان از روی منطق و فطرت خودش کار هاش رو پیش میبره ولی..
    با این کارها معلم های محترمتون رو هم آزار میدید.. اگه واقعا دوسشون دارید نباید از این که در کنار یکی دیگه میخندن ناراحت بشید…بلکه باید خوشحالم بشید…ببخشید سرتونو درد آوردم
    به خدا توکل کنید و حتما از خودش بخواید هدایتتون کنه.
    من بچه زیاد مذهبیی نیستم ولی بهتون پیشنهاد میکنم کتاب معراج السعاده رو حتما حتما حتما بخونین در عرض کمتر یکماه قول میدم زندگیتون زیر و رو میشه!!
    هرکس سوالی داشت درخدمتم

  112. فاطمه حسین پور :

    تواین ۵سال یه ذره ازاحساسم تغییرنکرده اونقددوستت دارم که میخوام تموم سهم من ازخنده وخوشی تواین دنیا مال توبشه ایناحرف نیست وقتی مینویسم قلبم دردمیگیره حس من به توپاکترین حس دنیاس چون سالهاس ندیدمت ودوستت دارم صداتونشنیدم ودوستت دارم مثل حس بنده به خدا یاخدابه بنده که پاکه پاکه ..یه روز اگه این سایت رودیدی خواستم بدونی من هنوزم دوست دارم همیشه توذهنمه که اگه خواستم بمیرم به خانواده بگم که تورو پیشم بیارن تاببینمت چون اونموقع هم خانواده خواستموقبول میکنن هم تو …تقدیم باعشق به خانم نسرین محمودزاده شهرستان خوی

  113. فاطمه :

    سلام بااینکه ازدواج کردم بازم توخوابم میبینمش وبهش میگم ازشوهرم بیشتردوستت دارم ….این خوابااذیتم میکنه کاش باهاش دعوانمیکردم کاش حلالم میکرد کاش دوسش نداشتم

  114. Hajar :

    سلااااااااام
    به همه ی همدردها و هم حس های خودم
    چقدر دلم برا اون رورا تنگ شده رورایی که اینجا شده بود گرم ترین پاتوق زندگیم
    فقط اینجا میتونستم از روزها و اتفاقات خوب و بد منو معلمم بگم
    بدون هیچ خجالتی و حس تمسخری
    کاش بیشتر قدر اون روزا رو میدونستم کاش صاف و صادقانه تر حسمو بیان میکردم کاش از موانع روبه روم نمیترسیدم و محکم میجنگیدم
    اما ی واقعیت…..که دیگه هیچ وقت نتونستم به اون اندازه عاشق کسی بشم
    چقدر دلم برا دوستای گلم تنگ شده که با قلب های کوچیکشون با تمام وجود حسمو درک میکردن و باهم همدردی میکردیم
    قدر این جس پاک و قشنگو بدونید و بااون مثل ی مشکل بزرگ رفتار نکنید و زیبا بهش نگاه کنید باهاش زندگی کنید اما قشنگ
    طوری که هیچ وقت حسرت نخورید
    به بهترین نحو ازش لذت ببرید اما اول خدا بعدا بندهی خدا اینو هیچ وقت یادتون نره که اینطوری هم خدا رو از دس میدید هم بندهی خدا هم خودتونو☺
    امیدوارم خدا همیشه پشت و پناهتون باشه
    موفق باشید و مواظب قلب های قشنگتون باشید☺☺☺

  115. سارا :

    سلام بچه ها تورو خدا کمکم کنین
    من عاشق یه معلمی هستم که اونم اینو میدونست بهش گفته بودم
    غیر از من هم خیلی از شاگرداش عاشقش ان،
    الان دیگه درسم باهاش تموم شده و دانشجوام، دیگه هیچوقت نمیتونم ببینمش، کاش دوباره دانش آموز میشدم و سرکلاسش مینشستم
    شمارشو قبلا ازش دارم فقط یه بار جواب داد دیگه جواب پیام نمیده
    خیلی دلم براش تنگ شدههههه
    کل تابستونو به یادش مُردم وزنده شدم
    چجوری فراموشش کنم؟؟
    اینکه میگن زمان میگذره و همه چی از یادت میره دروغه من که هیچی از احساسم بهش کم نشده

  116. nojavanha-com :

    دوست عزیز نوجوان “مهدیه جان”
    در سن نوجوانی این حالت های متفاوت و گاهی ناراحت کننده طبیعی است اما شما باید بتوانید احساسات خود را مدیریت کنید. آن احساسی که شما به معلمتان دارید احساسی شخصی است و معلم شما حتما عواطفی متفاوت و مربوط به سن خود دارد پس توقع نداشته باشید همه ذهن او مشغول به شما باشد. معلمتان حتما شما را دوست دارد اما محبت او در توجه به موضوع پیشرفت تحصیلی شما نمود دارد. اگر فکر می کنید نیاز به گفتگو با یک مشاور دارید با مشاور سایت تماس بگیرید.
    موفق باشید
    جمال رادفر

  117. فاطمه :

    آره گلم فقط وفقط احترام …هرچقدهم صمیمی باشی اما بی احترامی کنی ازچشمش میوفتی معلم من رازاشوهم بهم میگف اما بابی احترامی ک کردم متاسفانه کلا دور من خط کشید بزرگترا فقط ارزش واحترام میخوان …اما خواهرانه بهت میگم رابطتتو باخدا بیشتر کن تاازاحساست کم بشه چون عاقبت خوشی نداره خودتو زیاداذیت نکن عزیزم ف

  118. فاطمه :

    کاملا درکت میکنم گلم چون خودم تجربه کردم سه سال بدون معلمم فقط عذاب بود برام طوری که وقتی شبامیخوابیدم صب خداروشکر میکردم غصه خوردن زیادی باعث شد سلامتی موهم ازدست بدم فقط یه اشتباه که خودمم تصورشو نمیکردم ..فقط گلم طوری زندگی کن تادراینده نگی کاش اینکارونمیکردم قدرروزای باهم روبدون واذیتش نکن هرچقد بهش احترام بزاری بیشترروت حساب میکنه بخداروزا اونقدزودمیگذره تاچشم به هم بزنی همه چی تموم شده قدراحساس پاکتو بدون قدراونایی که دوست دارن دوسشون داری بدون عزیزم

  119. مهدیه جان :

    راستش فکرمیکردم حالاکه اجازه داده بهش بگم ابجی یعنی اوج صمیمیت اما ازحرف هاونصیحت های شما واقعافهمیدم شایدمن توورویاهام باهاش صمیمی شدم.اما اون هنوز معلمه.برای همیشه معلمه.امیدوارم بتونم همیشه براخودم نگهش دارم.وجودش ارزشمنده.ممنونم ازت.فهمیدم واقعا اون به تنها چیزی که فکرم کنه احترامه ومن به احساسات.ازتون ممنونم.

  120. فاطمه :

    من الان ۲۳سالمه ازدواجم کردم ولی بازم کارای گذشتم یادم میوفته توصیه میکنم خواهرانه که کسی رواذیت نکنین دل نشکنین بخصوص به بزرگترا خودم تاوانشوخیلی بدپس دادم( جسمی )واسه همینم میگم فقط به بزرگترازخودتون بی احترامی وبی ادبی نکنین

  121. فاطمه :

    سلام مهدیه منم قبلا کلی معلممو اذیت میکردم وبعدچن روزقهرباهام اشتی میکرد اما اخرش یه اشتباهی کردم که گف به خدامیسپرمت وحلالت نمیکنم میخوام بگم این اشتباهات کوچیکو دست کم نگیرمن کاری کردم که فکرشم نمیکردم یااذیتش نکن اگه هم دیدی دست خودت نیس کم کم رابطتتوکم کن ک اخرش بدمیشه بزاراحترام بینتون بمونه

  122. مهدیه جان :

    سلام.فاطمه جان.راستش من دست خودم نبود توعینایی که کردم.چیزی که تعریف کردی تنمومیلرزونه.نمتونم فکریه روزبدون اونوبکنم.تمام احساسات منه.هردفعه سعی کردم ازدلش درارم.براش چیری خریدم.یا یه کاری کردم.اماشایدازته دل نبخشیده.والان کم کم میاد.شایدازم خسته شده.ولی این وابستگی داره عذابم میده.

  123. مهدیه جان :

    سلام.من چهارسال میشودبامعاون مدرسمون ارتباط دارم.ازوقتی فهمیدم دوسش دارم که باهام قهرکردسریک ماجرا.فهمیدم دوسش دارم ووابستش شدم.خیلی مهربونه.تاالان من خیلی اذیتش کردم اماتحمل کرده.چیزای خوب یادم داده.گاهی قهر رده تاادم شم.بعدچهارسال بازم من گاهی اشتباه دارم.من ابجی خطابش میکنم.واون هنوزمنومیبخشه.این نوضوع با میل دوستام نمیخونه وهمیشه میگن نبایدمعاونمو که حالا مدرسمون نیست ودوست داشته باشم.بهم امیدمیده.اماوقتی قهرمیکنه یاناراحتش میکنم میخوام بمیرررم.دلم میسوزه.من کاری به زندگیش ندارم.فقط بهش توی برنانه سروش پیام میدم وحرف میزنیم راهنماییم میکنه.اندازه یه مادردوسش دارم.میخوام توزندگیم باشه.البته نمیخوام ازوابستگیش گریه کنم وا قدرداتنگش شم.نمیخوامم برام عادی شه ولی میخوام تااخرعمرم قهر ان زندگیم واسطوره ى زندگیم باشه.چکارکنم کمتراذیت ش کنم؟کمتر عصبانی شه.خیلی مهربونه.بیست سال هم اختلاف سنی مونه.

  124. حسین پور :

    سلام این راهی که شما میرین ویایه روزی رفتین من تا تهش رفتم غرق دلدادگی وغرق غفلت ازدل آفرین بودم روزی .شاید قبول نداشته باشین حرفموولی تازمانی که دلتون رو به خداندین دلتون همینطورسرگردان میمونه امسال عاشق یکی سال بعدیکی و…دراین میان خداهمچنان منتظره که برین سمت خودش بخدا قسم به جان خودم قسم هرعشقی آخرش پشیمانی وجدایی وحسرته الا عشق به خدا ..قلبت متعلق به خداس دریک دل دو دوست نمیگنجد …دوس داشتن غیر خدا نتیجش افسردگیه تاجوانی قدر خودتو بدون معلمتوهم مقصرندون اگه زیادتوجه نمیکنه زندگی خیلی سخته بخدا …خلاصه باخداباش پادشاهی کن بی خداباش هرچه خواهی کن

  125. فاطمه :

    عقل امروز روداشتم نمیگم اون معلم رو دوس نداشتم ولی زیادی وابسته نمیشدم وهیچ وقت به بزرگترازخودم بی احترامی نمیکردم مهم نیس اون چی کرد ولی کاره من بدبودبخصوص منی که اسمم فاطمه هس ..انسان ممکن الخطاست ولی متاسفانه هرخطایی هم البته ازطرف انسان قابل بخشش نیست ..باخدا باشین درغیراین صورت هرلحظه منتظر شکست باشین چون خدامیخوادبنده ازغیرخودش دل بکنه و بره سمت خودش ن اینکه کسی رو نخوایین اینکه اونقد وابسته ی کسی نشین که خداروازیادببرین ..من ازچن تاازدوستام که دلشون منحرف شده بود میگفتم به یادخداباش همه چی حل میشه ناراحت میشد میگف من یادخدا هستموو…درحالی که ن نمازمیخوند ن حجابشو رعایت میکردیادخداوعاشق خدابودن ک فقط ب گفتن خدادوست دارم وبس نیس باید ثابت کرد..والبته گفته های من فقط براساس تجربه ی شخصی بود چون خودم ی دوره ای اززندگیم بابی خدایی سپری شد متاسفانه

  126. فاطمه :

    فاطمه جان یکی که نسبت به شخصی نظرش عوض بشه دیگ نمیشه کاری کرد شما معلمتو فراموش کن چون معلم منم گف ک تاابدحلالت نمیکنم و سعی وتلاشت بی فایدس وزمانی حلال میکنم که زمان برگرده وتوبگی غلط کردم منوببخش درحالی که زمان برمیگشت هم من نمیگفتم غلط کردم چون من ۱۷سالم بود وخطا کردم وایشون ۳۰به بالا وبدی من متاسفانه بخاطر دوس داشتن زیادی ب بی احترامی کشید (بخاطرازدست ندادن)و اونم بهم تهمت زدوپشت سرم حرفای خیلی بدی میگف ک به گوشم میرسید..ازلحاظ قیافه خیلی بهترازمعلمم بودم ودلیل دوس داشتنم کمبودمحبت بودکه بعدا شد عادت توروزای عیدوخوب همش باناراحتی میگذشت حتی دلم میخواس هرسال یبارفقط صداشوبشنوم یه دیوونه ی به تمام معنابودم خلاصه گذشت بازم بااین حال دنبال حلالیت بودم تایه ماه پیش که به دوستم گفت تاابدحلال نمیکنم منم گفتم همچنین و رفتم دنبال زندگیم …بزرگترا یکم بهتره باگذشت باشن

  127. فاطمه :

    سلام همگی ..من توسوم دبیرستان عاشق معلمم شدم تاحد جنون که بنا به دلایلی رابطمون خراب شد و ازم خواست دورش خط بکشم چون کارایی کردم که بهم گفت تاابد حلالت نمیکنم حق داشت اما خیلی دوسش داشتم ونمیخواستم ازدستش بدم چن سال هم ازش معذرت خواهی کردم ک قبول نکردالبته ناگفته نمونه ایشونم درحق بنده بدی کردن خلاصه میخوام بگم رابطه های این چنینی یعنی صمیمی شدن زیاد خوب نیست چون من سه سال افسردگی گرفتم ومریض شدم روحی وجسمی طوری ک توخواب هم حالشو از باازما بهترون میگرفتم بگم دیوونه شده بودم کم نگفتم …حال وروزم خیلی خراب بود وهمش سراغشو میگرفتم و نمیبخشیدمنم دلخوربودم اماچون دوسش داشتم کاراشوندیده گرفتم میخوام بگم معلما شمارشونو ب دانش اموزا ندن و زیادی صمیمی نشن ودانش اموزا هم فقط فکره درس باشن وبس …خداروشکر الان بعد۴سال ۱۰روز میشه ک عقدکردم وعاشق همسرمم خداروشکر روزای بدگذشت ..

  128. فاطمه :

    منم الان ۶ ساله عاشق دبیرمم.بی حدواندازه دوسش دارم. از سه سال قبل بخاطر سو<تفاهم رهام کرد دوستیش کم شد افسردگی شدید گرفتم دلم مرگ میخاد بس که خسته شدم از غیبتش

  129. حیات :

    من یه مدت حدود دوسال کمتر عاشق دبیر یکی از درسای تخصصی شدم..الان پیش دانشگاهی ام وحتی یه روزم بهشون فکر نمیکنم..الان که دیگه بود ونبودش برام مهم نیست میبینم که چقدر حماقت کردم..ادم وقتی یکیو دوست داره عیباشو نمیبینه..خلاصه بگم ک ول کنید این علاقه های مضحک رو

  130. nojavanha-com :

    کاربر عزیز “sadaf”
    خانم دکتر سلیقه دار اینگونه به پرسش شما پاسخ داده اند:
    دوست خوبم
    نمیدانم چه اتفاقی منجر به سوء تفاهم شده و آیا این سوء تفاهم آن قدرمهم بوده که آثارش تا زمان هایی باقی بماند و یا اینکه فراموش شدنی است؟ این سوالات می تواند تعیین کننده این موضوع باشد که تا چه زمانی وتا چه اندازه امکان داردکه این رابطه دوباره قوت بگیرد و به شرایط عادی تری برگردد.
    اما یک چیز خیلی مهم و مسلم است که اگر در این زمان و در شرایطی که می دانی معلمت از تو ناراحت است و یا دیگر به تو توجهی ندارد تلاش کنی تا رفتار معقولی داشته باشی و دست از پا خطا نکنی در اغلب موارد درآینده شرایط احیا می شود و تو می توانی ببینی که اتفاقات گذشته با درست رفتارکردن تو در شرایط بعد از آن فراموش می شود و میتوانید دوستان خوبی درآینده باشید.
    برای مثال اینکه بخواهی به کسانی که برایش پیام می گذارند چیزی بگویی و یا اینکه بخواهی تلاش کنی تماس بگیری با اینکه به تو گفته که از این کار راضی نیست در این صورت اعتماد او را به درست بودن خودت کم می کنی.
    از طرف دیگر فکر اینکه با معلمان دیگر هم روابط خوبی را تجربه کنی فکر بدی نیست. هر چند که هیچ فردی مثل دیگری نیست و نمی تواند جایگزین آن باشد اما اتفاقا حالا بیشتر میدانی که چطور باید روابط را کنترل کنی و جلوی سوء تفاهم ها را بگیری. در این صورت تجربه های جدید تو را پخته تر و متعادل تر در رفتارت می کند و نیز کمک می کند تا هم دوستان بیشتری داشته باشی و هم اینکه کمی از این فکرها فاصله بگیری و اجازه تفکر بیشتر و راحتی بیشتری به معلمت بدهی.
    موفق باشی

    با تشکر
    نشریه اینترنتی نوجوان ها

  131. Sadaf :

    من عاشق یکی از معلم هام شدم.در مورد من دچارسوء تفاهم شده وما دیگه ارتباطی باهم نداریم دارم دیونه میشم لحظه به لحظه پرو فایلشو چک می کنم دوس نداره بش زنگ بزنم هروقت میاد توی تلگرام میخوام اوناییکه بهش پیام میدن حالشوون بگیرم حتا اگه فامیلشیا خانوادش باشن نمی تونم فراموشش کنم الان دو ماه ازش بی خبرم می خوام یهکی دیگه رو جایگزینش کنم ولی هیچ کس مثل اون نمیشه یعنی میشه ما دوباره مثل قبلن بشیم یعنی اونم دلش تنگ شده اگه تنگ نشده که خیلی باید سنگدل باشه یکی جوابمو بده

  132. مهتاب :

    سلام منم دوبار تاحالا عاشق دوتا معلم شدم.البته الان از علاقم به یکیشون کم شده ولی دیگه از این وضع خسته شدم بخدا!
    ممنون از مطالبتون

  133. فاطمه :

    سلام. من ۱۰ سال پیش عاشق ذبیر ریاضیم شدم بعد از پذشت ۱۰ سال هنوز فراموشش نکردم و دوریش داره عذابم میده…
    می دونم هیچ وقت فراموشش نمی کنم فقط خواستم یه درد دلی کرده باشم. ..

  134. sepideh :

    مطالبتون مفیدبود.من عاشق معاونمون بودم وهستم وشایدازنزدیک ترین افرادزندگیمه.الان دیگه ازش دورم ودارم وابستگیموتحمل میکنم.خیلی سخته.اول دبیرستانم هستم والان مدرسم عوض شده.عذاب میکشم ازدوریش.باهاش درارتباط هستم.اما نبودش درکنارم واقاودشواره.

  135. زینبب زهرا :

    سلام من یه دانش آموز دختر ۱۶ ساله ام دوساله عاشق دبیرم شدم که داستان اینه : مادرم پارسال سرطان خفیفی داشت و من تازه وارد دبیرستان شده بودم و ازنظر درسی به شدت به مادرم وابسته بودم و چون مادرم مریض بود نمیتونست این نیاز منو برطرف کنه از طرفی من یه دبیر خانم بسیار مهربون داشتم که دوستش داشتم اما نه اینقدر بعد مادرم به من گفت تنها دبیرت اینو میدونه و میخواد باهات حرف بزنه از اون به بعد خانم( دبیرم ) برام مثل مادرم شد خانم بسیار مذهبی ودرضمن خیلی سر روان دانش آموزا کار میکنه و من رو خیلی عوض کرد و به خدا نزدیک تر ….
    از اون به بعد هرچی میگذره و به خدا نزدیک تر عشق و علاقه ام به او هم بیشتر میشه ….. نظرتون در این باره چیه؟ آیا بده؟

    من همون مهدیه در پیام قبلی ام طاعتتون قبوب باشه لطفا به پیام من هم جواب بدید ممنون

  136. مهدیه :

    سلام من یه دانش آ»وز دختر ۱۶ ساله ام دوساله عاشق دبیرم شدم که داستان اینه : مادرم پارسال سرطان خفیفی داشت و من تازه وارد دبیرستان شده بودم و ازنظر درسی به شدت به مادرم وابسته بودم و چون مادرم مریض بود نمیتونست این نیاز منو برطرف کنه از طرفی من یه دبیر خانم بسیار مهربون داشتم که دوستش داشتم اما نه اینقدر بعد مادرم به من گفت تنها دبیرت اینو میدونه و میخواد باهات حرف بزنه از اون به بعد خانم( دبیرم ) برام مثل مادرم شد خانم بسیار مذهبی ودرضمن خیلی سر روان دانش آموزا کار میکنه و من رو خیلی عوض کرد و به خدا نزدیک تر ….
    از اون به بعد هرچی میگذره و به خدا نزدیک تر عشق و علاقه ام به او هم بیشتر میشه ….. نظرتون در این باره چیه؟ آیا بده؟

  137. safariali :

    بنظرمن عشق به خدابهترین عشق توجهان است.
    مثلا هنگام نمازباعشقمون خدادرددودل میکنیم خیلی قشنگه

  138. ستاره :

    سلام. به همه دوستان.طاعاتتون قبول در گاه حق باشه.من هم اینجا هستم خانم مهلا .ولی مثل شما انرژی ندارم.. یکی هست به من هم کمک کنه؟؟

  139. مهلا :

    سلام.عرض میکنم خدمت دوست های قدیمی ام خانم پانی و سارا و ساره و کاملیلا وسیما و دوست کوچک مون.رکسانا.سلام ویژه به خانم مهرگان و خان م شریفی .دوستان خوبید؟روزهای مهمانی خدا خوش می گذرد؟
    باخودم گفتم نشریه تابستان شلوغ.ولی انگار کسی نیست!! جای همه اینجا خالی ..میخواستم .خبری رابگم ولی انگار کسی نیست. کیا در نشریه هستن؟؟تا خبر رابگم؟متنی که برایتان فرستادم زیبا بود یا ؟خلاصه من باکلی انرژی های مثبت اینجا هستم.ومن دراین جمع به قول قدیم ترها حاضر!:-)

  140. مهلا :

    یک آواز و ترانه شو. با زندگی خوش باش. با باد و خورشید و باران شاد باش
    زمینی که روی آن راه می روی مقدس است. همه چیز و همه جا الهی است. آواز و
    ترانه نشدن، ناسپاسی است. تنها کاری که برای
    سپاس گذاری از خدا می توانیم انجام دهیم، خواندن آوازهای کوچک و اجرای بهترین کارها
    های کوچک است. می توانیم زندگی کوچک خود را جشن بگیریم. پس بگذار زندگی یک
    جشن، یک شادمانی و یک سپاسگزاری شود. پیشنهاد میکنم که شاد باشى!
    خورشید هر روز صبح،بخاطر زنده بودن ما طلوع میکند!
    هرگز، منتظر” فرداى خیالى” نباش.
    سهمت را از” شادى زندگى”، همین امروز بگیر.
    نگران نباش . چای گرم را با شادی بنوش .این متن زیبارا تقدیم میکنم به همه ی شماعزیزان
    البته اون چایی که گفتم و افطار نوش جان کنید:-))

  141. مهلا :

    سلام. به خانم مهرگان و
    سلام به تمام بچه ها.
    حال همه خوبه؟
    منم خیلی خوبم.وباانرژی هستم.نماز ٬روزهاتون قبولل باشه

  142. پانی :

    سلام امروز روز اخر بودو و خیلییییی برام سخت بود ،یکشنبه دلمو زدم به دریا و با اینکه میدونستم خودش میدونه احساسمو بهس گفتم و بر خلاف تصورم خیلی خوب رفتار کردو ساده گرفت و گفت که اونم دوسم داره و کلی ارزوهای قشنگ برام کرد. امروزم روز اخر بود و شاید دیگه هیچ وقت نبینمش و این خیلی عذابم میده ، بازم دوستام امروز بهش گفتن که این خیلی دویت داره کلی عکس انداختیم .
    فقط میخوام بگم اگه هنوز میتونید معلمتوتو ببینید و هفتم هشتمید از همه ی لحظات در کنارش بودن استفاده کنید و خیلی ساده همه چیزو بگید چون اگه نگید بدجور میمونه تو دل ادم من از وقتی بهش گفتم خیلی سبک شدم البته سعی کنید خیلی جلوی بقیه بچه ها و تو جمع دورو ورش زیاد نباشید و اگه حتی شمارشو دارید باهاش ارتباط بیرون مدرسه نداشته باشید چون باعث میشه ازتدن سرد شه .
    ولی حتما بهش بگید و مطمئن باشید راحت میشید من از یکشنبه که بهش گفتم رابطم باهاس خیلی بهتر شد و راحتتر در کنارش بودم.
    دلم براش تنگ میشه:)

  143. مهرگان :

    سلام به همه

    خانوم رکسانا من کتاب رو فقط به شما معرفی نکردم ،به علت تایپیک صفحه شاید برداشت شما این بوده ،چون اوقات فراغت هست گفتم همه مطالعه کنن، رمان نوجوانان هست .

  144. رکسانا :

    اگرچه به قول خانم مهرگان کوچکم .ولی من برخلاف سن کمم دختری هستم که درتابستان سفر کردن رادوست دارم و اهل هنر هستم وزمان برایم ارزش زیادی دارد…من ازاینکه اینجا هستم و ابتدایی هستم .نمیتونم در جمعتون باشم ؟:-)

  145. Hajar :

    سلام
    ممنونم خانم مهرگان عزیز از اینکه درک میکنید.من قبلا ی کامت گذاشته بودم بابت اینکه چرا با چندا اسم امدم. …..رسانا جون مگه کلاس چندمی؟

  146. رکسانا :

    گاهی سوالات خیلی زیادن.و ذهن آدمی حیران می ماند .و گاهی ازاینکه سوالی نداری مات و مبهوت.من هزاران سوال دارم که.فکرکردم اگرخودم به جستجوی جواب بگردم بهتر است.وحالا برای جواب سوالاتم به مشهد آمده ام.وبهد به شیراز می روم.وخوشحالم ازاین که بعدا احساس خوبی دارم.ممنونم ازشما سرکارخانم مهرگان که قصد پایخ گویی به سوالم راداشتید.من هم توصیه ای دارم به تمام دوستان بزرگوار .که خوشحالی را با ایده های جدید تجربه کنید.خداوند مهربان چیزی به من آموخت که حالا …………..

  147. رکسانا :

    سلام.بچه ها خوبید؟…چرا دیگه نمی آیید به نشریه؟ من تمام نمره ها م خوب شد و خیلی خوشحالم.وازاینکه دیگه نمیرم مدرسه ناراحتم.ولی میخوام برم مشهد..

  148. مهرگان :

    سلام به همه
    هاجر خانوم از نظر من اشکال نداره که شما چند اسم داشتی گاهی وقتها آدما دوست دارن پنهان باشن،حتما دلیلی داشتین ،مهم خودتون هستین واینکه این رفتارتون به دیگران آسیب نزنه.
    احتمالا این کامنت رو گذاشته بودین برای اینکه دیگران نظر بدن،منهم نظرم رو گفتم.
    خانوم رکسانا من پاسخ خیلی از سوالات رو نمی دونم ولی می تونید سوالتون روبگید با همفکری همه پاسختون رو دریافت کنید.

    یه رمان قشنگ با عنوان: خواهران غریب ،بهتون معرفی می کنم نوشته: اریش کستنر .
    دعای امروز رو تقدیم می کنم به خودم …..
    .

    .
    .
    .

    توی دلم دعا کردم منتظر شنیدنش نباشید.د ی

  149. رکسانا :

    سلام.من نمیدونم چرا باید معلم هاتون و دوست داشته باشید.و چه دلیلی برای این کار دارید.نمیدونم عشق به معلم یعنی چی و شاید من در کتون نمیکنم.وهیچ وقت هم نمیخوام تجربش کنم.این دوست داشتن هارو.
    از نظرمن معلم ها خودشون و با یه دانش آموز یکی نمیدونند.و انتظار هاشون یه طرفه است.و رفتارشون با دانش آموز فقط ظاهری است و قلبی نیست.
    هاجر جون من واقعا نمی فهمم چرا با اسم های مختلف آمدی این نشریه ‌مگه معلمت توی نشریه است؟حالا چرا گفتی ؟
    همه چیز اینجا برای من سوال

    • مهدیه :

      سلام ببخشید با این نظرتون که میگید از ننظر معلما خودشون رو با دانش آ»وز یکی نمیدونن مخالفم معلم بعضی اوقات مثل مادر یا برا پسرا مثل پدر ادمه

  150. Hajar :

    سلام.
    من همون فرزند آسمان.ساره و الهامم.درسته با سه تا اسم مختلف امدم ولی هویت اصلی خودمو دادم و واقعا عاشق .معلم.بودم البته دوتا معلم*
    نمیدونم الان درموردم چی فکر میکنید ولی خواهشا انصافانه فکر کنید.حتما دلیلی داشتم*
    اینجا خیلی تغیر کرده خیلی از بچه ها دیگه نیستن.غزال.مارال.فاطمه.zahra.زهرا.رها.شکیلا.دنیا.سارا.سارا و……
    شاید الان پشت پرده دارین کامنتا رو میخونید و یا شایدم اصلا مارو فراموش کردید بی معرفتا……
    خیلی دوست دارم بازم مثل قبلنا اینجا حرفامونو بزنیم نه تو شبکه های اجتماعی ……….
    .
    .
    .
    بسیار متشکرم از اینکه این مطالب مفید رو در اختیار گذاشتید*

  151. farzande aseman* :

    سلام.
    فکر کنم اینجا این قانون همچنین پابرجاست .که دقیقا یک هفته باید بگذره تا یکی کامنت بزاره:|||
    من که خیلی از این نشریه راضیم مطالبی که در اختیار گذاشتید بسیار مفید هستن(.بسیار متشکرم )

  152. رکسانا :

    سلام.ازهمه ممنونم به ویژه خانم مهرگان و سیما
    امروز تونستم باراهکارهای شما عزیزان با شجاعت بالایی حرف دلم را به دوستانم بگویم البته نه با حالت بد بلکه با خوشرویی گفتم .و سعی کردم که تاحد امکان ازم ناراحت نشن.و خیلی آرامش گرفتم. و امروز بو م نقاشی و قلمو و رنگ برداشتم و طبیعت را کشیدم .ولی با مقاله هایی که سرچ کردم و خوندم با شجاعت حرف زدن را یاد گرفتم و فکر نمی کردم در مدت زمان کوتاه این کار امکان پذیر باشد.وحالا احساس میکنم دراین چندساعتی که با دوستانم در کوه بودیم بهترینزمان بود ازشما ممنونم خانم مهرگان.از تجربه ی طلایی که در اختیارمن گذاشتید.خوشحالم از اینکه همه چیز با خوبی و خوشی تمام شد و کسی از من نرنجید و بازهم تشکر میکنم

  153. سیما :

    رکسانااینکه پرسیدی بدی کنن چیکارمیکنی بایدبگم …من قبل اینکه بایکی دوست بشم اولین شرطم تودوستی احترام وصداقت هست دوست زیادی هم ندارم چون بیشترشون قبول این شرط براشون سخته اماهستن کسایی ک شرطموقبول کردن والان هم دوست هم خواهرم شدن حرفتوبایداول بزنی تاجرات نکنن ناراحتت کن من الان هرکی باعث ازارم بشه یه ثانیه هم تحملش نمیکنم ورابطموباهاش قطع میکنم چون خودمومهمترازهمه میدونم فک کن مغرورم منی که اینجور توارامشم ونمیزارم کسی اذیتم کنه برام کافیه ….الان وقتی یکی رومیخوای تابهش میگی فک میکنه کیه وازکجااومده لطفا ادمای بی ارزش روبزرگ نکنین ..تادلتونوکنترل نکنین هرماه هرسال یکی رومیخوادوارامش روازتون میگیره من ادماروفرشته میدونستم ادماهم منوچون باکسی کاری نداشتم ومهربون بودم اما بااون معلم ک اشناشدم فهمیدم چقدساده ام اخلاقشودوس داشتم اماظاهراخوب بود چون به پدرومادرم درموردمن دروغ گفته بود یعنی تهمت زده بود ..گفتم ک سال عذاب کشیدم امابعدش باخدابیشتردوست شدم وفهمیدم خداس ک بیشترازهمه مارودوس داره واون صداقتی ک دنبالشم درخدابی نهایته الان دیگ حرف دلم برام اهمیتی نداره زیاد …قلب ومنطقم باهم ک باشن زندگی خوبه

  154. مهرگان :

    بله میشه موفق هم نشد این چیز عجیبی نیست .حتما راههای بهتری هم وجود داره اگر شما بخواهید .مثلا کمک خواستن از مشاور .مادرتون .خواهر.برادر.
    با آرزوی موفقیت شما
    امشب درود می فرستیم به آدمهایی که تلاش می کنن مهریونتر از از گذشته باشن.

  155. مهرگان :

    من روانشناس یا کارشناس نیستم.نظرم در حد تجربه کاری یا مادرانه هست.
    ۱_شاید بهتر باشه شما اول به ترستون غلبه کنید .برای غلبه به ترس کتاب و مقالات زیادی هست که می تونید سرچ کنید.
    ۲_اعتماد به نفستون رو با تقویت نقاط قوتتون بالا ببرید مثلا شما شاید خیلی متنهای قشنگی بنویسید.یا یاد گیری خیلی خوبی داشته باشید .این نقاط قوت را خیلی بهتر کنید.
    ۳_با دوستهاتون همدلی کنید .
    ۴_مطمئن باشید یه تذکر کوچولو همراه با حس محبت ادمهارو ناراحت نمی کنه.
    ۵_ودر اخر اگه واقعا نمی تونید این آدمهارو تحمل کنید ترکشون کنید حتمادوستهای بهتری پیدا می کنید.

  156. رکسانا :

    ما تعدادمون در کلاس کم .۱۰تاهستیم.وهمه بچه ها باهم هستن .وگروه ندارند.چون در یک روستا هستیم.می ترسم ازاینکه ازم ناراحت بشن و نتونم بعدا ازدلشون دربیارم

  157. رکسانا :

    سلام خانم مهرگان خوشحال شدم که آمدید و به عنوان بزرگتر گروه اینجا حضور پیدا کردید خیلی خوشحالم کردید
    سوالم اینه که تاکی باید آدم ها پشت نقابی باشند که چهره ی واقعی شان را نشون نمیده تاکی باید در جامعه دوروی باشه .چرا دیگه سادگی معنا ندارد ؟چرا دیگه این محبت ها برای همه بی ارزش .چرا همه انقدر خوب نقششون توی دنیا بازی نمی کنه.چرا همه میخوان خودشون بالاتر از همه باشن .این چیزا من و ناراحت میکنه خانم مهرگان

  158. ساره :

    رکسانا جان من وقتی عاشق معلمم بودم هدفی نداشتم اصلا انگار نمیدونستم هدف یعنی چی؟فقط واسه خودم رویا میساختم اینکه ی روز اینکه ی روز بل آخره معلمم باهام خوب میشه باهم دوست میشیم ورابطه برقرار میکنیم و تا ابد باهم میمونیم و به امید همین خیال پردازی های بی خودی رفتارهای بدش رو به رو نمیوردم حتی به خودم اجازه نمیدادم ازش ناراحت بشم و گریه کنم.اصلا نمیدونستم منطق یعنی چی قبل از اینکه عاشق معلمم بشم خیلی چیزا رو نمیدونستم نه که نمیدونستم بلکه نمیتونستم درک کنم.
    راستش بی رحمیهای مردم دیگه برام عادی شده چون هر روز دارم بد میبینم.جلو چشام بهم دروغ میگن.حرف زور میزنن.هر کاری هم که دلشون میخواد میکنن آخرش هم برای رهایی از عذاب وجدانشون با سیاست و ریا باهام رفتار میکنن و سادگیمو حماقت فرض میکنن…. ولی ی روز همشون پشیمون میشن مطمعن باش:-)
    فکر میکنم کسانی که هر روز میان تو این نشریه و کامنت میزارن خیلی حرفا برای گفتن دارن ولی کسی رو ندارن که بهش بگن.
    رکسانا جان حرف مردم حرف خودشونه لازم نیست اینقدر عذابت بده.فقط دلت رو بزگتر کن و گذشت داشته باش و فقط و فقط به فکر امروزت باش و برای آیندت تصمیم بگیر…….

  159. رکسانا :

    من مثل شماها معلمی ندارم که بخوام دوستش داشته باشم.و نمیدونم چه احساسی دارید.ودر این مورد تجربه ای ندارم ونمیخوامم که داشته باشم.چه فایده ای دارد؟مثلا بهکجا میخواید برسید با این دوست داشتناتون؟واقعا بران سوال چه هدفی هست توی این دوست داشتن ها ؟؟؟؟به نظر من هیچی.

  160. رکسانا :

    هـــر بار کـه دلــم هـــوای خـــــــدا کـــرد …
    نــــه !
    هــر بار کـه خـــــــدا یــاد ِ دلــم کــــرد …
    تـنـم لــرزید …
    نــه از خــــــدا …
    از خــــودم !
    که از شــیطــان هـــم شـیطـان تــَر شــدم …
    نـگـاهم را مــی دزدم …
    ۳
    مبادا چشــمم در چشـــم خدا گــــیر کند
    خدا چه با اونایی که دوستشون داره و چه اونایی که دوست ندارد مهربون.

    من ازهمه میخوام این سوال و بپرسم پانی ٬سیما٬فرزند آسما ن ساره سارا .ماری …خانم مهرگان و خلانم شریفی خانم مهلا و دنیا و خلاصه همه
    آیا میشه نسبت به رفتارها و اطرافیان بی تفاوت بود ؟؟؟آیا شما اگه کسی بهتون بد بکنه عکس العملتون چیه؟؟؟
    (لطفا هر کس نظر شخصیشو بنویسه البته اگه اشکال ندارد و و خواهشمو رد نمیکنید.امیدوارم اینجا دیگه آدم هاشبا آدم ها ی دیگه تفاوت داشته باشن)

  161. رکسانا :

    اسمت قشنگ فرزند آسمان.

    من سنم کم و نمیدونم تاچه حد حرفام درسته و نمیدونم این حرفایی که زدم درسته یانه.ونمیدونم ازبین بچه ها کی بزرگتر.فکرکنم بزرگتر ازمن و همه ی بچه ها معلم های عزیزی هستن که اینجا حضور دارن.
    خانم شریفی و خانم مهرگان میشه شما من و قانع کنید که چجوری این اوضاعجامعه و آدم هارو میشه تحمل کرد؟

  162. *farzande aseman :

    سلام
    خیلی ممنونم سیما جان من هم مثل شما دلم شکسته از معلمی که حاضر بودم بخواطرش جون بدم ولی خودش تنها غرورش حکم میکرد.
    رکسانا جان نوشته هات خیلی قشنگن و من حرف به حرفشون رو لمس کردم.من هم از آدما خیلی بد دیدم ولی دیگه برام عادی شده.به همین خاطر اسمم رو گذاشتم فرزند آسمان*
    من هم مثل شما دانش آموزم*
    پانی اگه به معلمت چیزی نگی خیلی بهتره فقط برو پیشش و ازش تشکر کن و همینطور غیر مستقیم بهش بگو که ازش انتظار زیادی نداری، زیاد نسبت به این حس زود گذر حساس نباش*

  163. رکسانا :

    .و لی ای کاش همه میدونستن که یه روزی باید جواب این کارهاشون بدن.کاش میدونستن به جای اینکه زندگی رابرای دیگران سخت کنیم و اون هارا برنجانیم …….
    کاش محبت و دوستی را از خدا یاد می گرفتیم .کاش بدون توقع کاری که از ما انتظار میرد را انجام میدادیم ولی من از این آدم ها دل خوشی ندارم چون دنیا را با کارهاشون با حرفاشون با فقط استفاده کردن (من) همه چیز و خراب کردن .آسمان خداهم از این اوضاع ناراحت هست چرا که دیشب تا صبح می گریست.
    کاش راستی و درستی اجبار بود کاش به جای حسرت معرفت و وجدان اجباری بود
    من خوشحالم برای خودم که این چیزهارو دارم درک میکنم .و حتما یه روزی میرسه که همه چیز درست بشه
    یادگرفته ام که دلگیرنباشم .گاهی لازم است دیگرن را گم کنیم تا خودمان را پیداکنیم.
    من فکر میکنم فقط شما هستید فرزند آسمان که در این نشریه بامن هم عقیده هستید .درسته؟؟

  164. سیما :

    معلمادوس داشتن شماروهیچ وقت نمیتونن درک کنن ب اوناهم حق میدم خانواده وبچشوول نمیکنه بیاد یه غریبه روبخواداصلابراچی بخواد ازمدرسه ک میرن بیرون کلا فراموششون میشه

  165. سیما :

    فرزنداسمان …مرسی ازحرفای پراازمنطقت وخوبت …رکسانا قلب ک خود ب خودنمیشکنه وقتی بدی دست هرکسی عاقبت همین میشه…قلب منم شکسته بعدسه سال خوب شدم که هرروزش برام یه سال بوداماحالاخداروشکرحالم عالیه قلب شکستموخداخریدمنم دادم تاابدقلبم پیش خدابمونه والان درارامش زندگی میکنم والان سه ساله که دل ب هیچ کس جزخداندادم

  166. رکسانا :

    چقدر ملال آور که هیچ کی نمیتونه کاری کنه.تا آدم ها مثل قدیم بشن.چقدرسخته که اون زندگی ساده و اون خوبی ها دارد از بین میرد ما آدم ها تا کجا میخواهیم پیش بریم.این دنیا دارد ازریشه از بین میرد.فقط به خاطر خودخواهی آدم ها.فقط به خاطر اینکه همه دوست دارن خودشون ازهمه بالاتر باشن.کاش به جای کلاس های مختلف.یه کلاس میگذاشتن که ازاین چیزها درس داده میشد به همه.

  167. رکسانا :

    حالا چرا فرزند آسمان؟شما معلمی یادانش آموز؟
    چرا انقدر آدم ها اینجوری شدن؟چرا همه این خوب بودن را فراموش کردن این موضوع منو ناراحت میکنه خیلی خیلی.و هیچ کس نمیتونه من و قانع کنه

  168. پانی :

    سلام اون معلمی که کفته بودم احساس میکنم جدیدا خیلی باهام خوب شده مخصوصا این دوروز اخیر امروز ازش خواستم که برام یه یادگاری بنویسه و حتی خودش اومد تو حیاطو صدام کرد که برام بنویسه و چیزای قشنگی برام نوشت مطمئنم که میدونه دوسش دارم اما تاحالا خودم بهش نگفتم . تو چیزی که برام نوشته غیر مستقیم بهم گفته که من ازش انتظار زیادی دارمو اون نمیتونه انتظار منو براورده کنه در صورتی که اینجوری نیست و من ازش انتظاری ندارم هم جایگاه حودم و هم جایگاه اونو میدونم . حالا دوشنبه ی هفته ی دسگه اخرین روزیه که میرم مدرسه و میترسم کدیگه نبینمش به نظرتون برم و حسم و بهش بگم؟ میدونم میدونه اما خب خیلی دوس دارم خودم بهش بگم!

  169. رکسانا :

    گنجشک می خندید به اینکه چرا هر روز
    بی هیچ پولی برایش دانه می پاشم…
    من می گریستم به اینکه حتی او هم
    محبت مرا از سادگی ام می پندار

  170. رکسانا :

    سلام
    دلم برای بچه گیام تنگ شده .دلم برای آدم های مهربون تنگ شده .دلم برای اون سادگی های گذشته تنگ شده .دلم برای خودم تنگ شده.
    تاکی باید سکوت کرد و تاکی باید …..
    وقتی دل هاتون را زدن و شکستن باید بشینید و تیکه های شکستتون و به هم بچسبونید تا یه آدم دیگه بشید.همین وبس.باید قلب های همه توی این زمونه مثل سنگ ودیگه کم تر کسی پیدا میشه که قلبش پر از خوبی و دوستی باشه.همه با کارهای بد دیگران و به زمین میزنند و خودشون را بالا می برند آخه این درسته؟؟؟؟
    تاکی باید آدم ها پشت نقابی باشند که چهره ی واقعی شان را نشون نمیده تاکی باید در جامعه دوروی باشه .چرا دیگه سادگی معنا ندارد ؟چرا دیگه این محبت ها برای همه بی ارزش .چرا همه انقدر خوب نقششون توی دنیا بازی نمی کنند.اگه کسی میتونه نظرشو برام بنویسه .اصلا تاحالا به این چیزا فکر کردید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

  171. *farzande aseman :

    *سلام*
    سیما خانم با این که خیلی تند میری ولی حق با شماست*
    منم مثل شماها عاشق یکی از معلمام بودم ولی هیچ سودی نکردم که هیچ کلی هم ضرر کردم بیخودی خودتون رو گول نزنید اینکه دوست داشتن معلم ی عشق پاکه….فقط عشق خداس که پاکه♡
    معلماتون هرچند سال هم که بخوان بهتون درس بدن نمیتونید خود واقعیشون رو بشناسید اونا هم آدمن مثل من مثل شما آدما رو دوست داشته باشید ولی هیچ وقت عاشقشون نشید چون هیچ وقت نمیتونید بهشون برسید فقط خداس که اول و آخرش بهش میرسید هم تو این دنیا هم تو آخرت درسته مذهبی نیستم ولی دارم حقیقت رو بهتون میگم شماها الان عقایدتون رو فراموش کردید و ی جور دیگه دنیا رو میبینید فقط به حرف قلبتون گوش میدید ولی آخرش به بم بست میرسید و راه برگشتی هم وجود نداره چون روزهای از دست رفته رو نمیشه به دست اورد خودتون میمونید و ی دنیا حسرت……….مگه معلماتون چی دارن که مادراتون ندارن………
    این ی ذره محبت معلماتون زیاد به زرگ به چشمتون نیاد اگه کسی رو برای دوست داشتن عمیق ندارید خدا که هست پس چرا اجازه میدید دیگران فکر کنن که کمبود دارید مطمعن باشید هر معلمی همچین فکری میکنه مهربونی. صداقت.دوست داشتن خوبه ولی ی جاهایی غرور صدق میکنه*
    شاید از شماها کوچیک تر باشم یا شایدم بزرگتر،،،،،،!!!…نمیدونم ولی تجربه ربطی به سن و سال نداره.
    به نظر من لازم نیست از معلماتون کمک بخواین فوقش فوقش یا نصیحت میکنن یا سرد میشن ممکنه وابسته تر هم بشید.
    موفق باشید****☺

  172. سیما :

    به فکرخودباشیدوبس….باخداباش پادشاهی کن بی خداباش هرچه خواهی کن دلتونو ب خدابسپاریدادم مذهبی نیستم ولی تنهاعاشق خدام وخواهم مونددوستایی داشتم ک میگفتن شعارمیدی حالابعدچن ماه وچن سال ب حرفم رسیدن وب خودم گفتن….شماهم فکرکنین شعارمیدم خداروعشقه

  173. سیما :

    اصلادوست داشتن چیه چرابایدخودتونواسیراین احساس کنین باباجوانی کنین منظورم ازجوانی کارای خلاف نیس جوانی یعنی شادی پیرک شدین میگین کاش قدراون روزارومیدونستم من پیرنیستم مثل شمام ولی منطقی فکرمیکنم

  174. سیما :

    بیخیال بابا اون معلمی ک شمارشومیده به دانش اموزاخودش کمبودمحبت داره یعنی چی سوم دبیرستان میخونی وعاشق معلمتی این میشه همجنس گرایی ول کنین اینکاراروبعضی معلماهم فقط اسمشون معلمه فک میکنن ریاضی وفارسی بدونن عاقلن درحالی ک ن اخلاق دارن ن شخصیت ….

  175. مهلا :

    من همیشه لبخندرا دوست دارم‌.و آرزومیکنم کسی ازم ناراحت نباشه و و همیشه همه را شاد کنم و باعث خوش حالی دیگران شوم‌.اگرچه قلبم از دیگران شکسته.ولی ..
    شب خوش خانم مهرگان و بجه ها

  176. مهرگان :

    خدا رو شکر .
    امشب درود می فرستیم به همه آدمهایی که تلاش می کنن گرد ناراحتی رو از صورت همدیگه پاک کنن .اگرچه شده با یک لبخند.
    شب خوش

  177. مهلا :

    ممنونم از پاسخ زیباتون.امشب ازشما آموختم که بهترین چیز در زندگی چیست.ومن چه وظیفه ای دارم.وشاید به قول شما هر کاری وظیفه هر فرد به خصوصی .من ازهمه عذر خواهی میکنم.و طلب بخشش میکنم.

  178. مهرگان :

    صحبتهای ما اینجا ماندگار میشه من ازتون خواهش می کنم .همون طور که سردرد ویا بیماری جسمی داریم به دکتر مراجعه می کنیم برای شناختن روحمون هم به دکتر ومتخصص این کار مراجعه کنیم اگر واقعا قصد کمک به خودمون رو داریم.هر گز توی حیطه هایی که تخصص نداریم وارد نشیم .چه بسا که باعث مشکلات مضاعف بشیم .هنوز هم معتقدم صداقت اصل مهمیه .حتی دروغ های کوچولویی که ممکنه از نظر ما مهم نباشه ولی ممکنه برای دیگران مهم باشه .وباعث کمرنگ شدن دوستی ها بشه.
    من از اینکه کمکی نکردم قلبا ناراحتم ولی وقتی تخصصی ندارم چه حرفی می تونم داشته باشم.

  179. مهلا :

    اکثر آدم های این نشریه نظرسون و در مورد من گفتن .میخواستم شما هم نظرتون را بگید .بله این امکان ندارد .ولی باتوجه به نوشته ها .میخواستم نظرتون بدونم و

  180. مهلا :

    همیشه بدون اینکه مقصر باشی مقصر شناخته میشوی.همیشه آدم ها باید ناراحتت کننداز اینکه گناهی نداشتی.من امیدوارم هیچ کس ازم بهخاطر کاری که نکردم.و دیگران باعث این ناراحتی ها میشن .ناراحت نباشن.نمیدونم چرااین جملات و میگم شابد احساس کردم منم باید مثل شماها احساسم رابگم.من همیشه بالبخند و مهربانی بادیگران گفت وگو میکنم.ولی هیچ وقت بالبخند تموم نمیشه این گفت و گو ها.امیدوارم ناراحتی درونش نباشه.من بچه ها به نظر خودمم مهربونم.شب همگی به خیر

  181. ماری :

    مرسی خانوم مهلا.تمام سعی من تو کل زندگیم روی این بوده که کسیو معذب نکنم با رفتارم.بنا به دلایلی که هنوز واسه خودمم خیلی مشخص نیست این حس افراطی بوجود امده.نمیخوام که باعث به هم ریختن آرامش معلمم بشم‌.فقط یه وقتایی ادم نیاز داره یه حرفایی رو به عزیزانش بگه تا سبک شه.نمیدونم تا چه حد نظر من درسته.به هرحال خیلی لطف کردید که نظرتونو گفتید.

  182. مهلا :

    سلام ماری جان.اگه معلمت به نظرت همراه خوبی هست برات میتونی براش احساست رابگی و از صحبت هاش استفاده کنی .واگه نمیخوای خودت این کار رابکن .با وجدان خودت کنار بیا با احساست .از علامت های سوال هایی که در ذهنت هست.افراط اصلا خوب نیست در رفتارت و کارهات متعادل باش .معلمم در ددوران دبیرستانم به من می گفت که همیشه صداقت و مهربانی و نداشتن افراط بهترین چیز.

  183. مهلا :

    کاملیا جان به نظرم نمیشه گفت کی مقصر .ولی شاید باید گفت این رفتارهاو اعمال ماست که مشخص میکنه کی مقصر.دررابطه بااون سوالت هم گفتی معلم هم میتونه دانش آموز و دوست داشته باشه یانه.باید گفت کهبله میشه اما دوست داشتن ها باهم متفاوت.وهرکس دوست داشتنش فرق دارد.و سوال آخرت هم خیر من بادانش آموزام دوست نیستم.

  184. مهرگان :

    خانوم کاملیا چه اسم قشنگی داری.
    من متاسفانه نمی تونم راهنماییت کنم چون رابطه ام با دانش آموز هام خیلی عمیق نیست .انشا الله بقیه بتونن به شما کمک کنند.

  185. ماری :

    زیاده روی تو این حس برای هر دو‌طرف بنظرم بده.ولی یه سوال ازتون دارم؟اگه یکی بدونه این احساساتش منطقی نیست و بخواد به یه حس نرمال برسه درسته که از معلمش کمک بخواد؟یعنی اون معلم ممکنه بتونه کمکش کنه تا این هیجانش عادی بشه؟من واقعا سعی خودم رو کردم با خودم و حسم کنار بیام.ولی واقعا پیشرفتی نکردم.کاملا دودلم که از معلمم کمک بخوام یا نه :((((

  186. کاملیا :

    توی این رابطه ها کی مقصر؟من از معلم های این نشریه میخوام به این سوال پاسخ دهند.آیا معلم ها هم دانش آموز را میتونند دوست داشته باشن؟

  187. کاملیا :

    سلام.من تازه به این سایت آمدم.فکر نمی کردم همچین سایتی باشه.هیچ کس نیست؟
    خانم مهرگان من نوشته های شما راخوندم .معلم باتجربه ای هستید.شماهم دانش آموزانی دارید که دوستتون داشته باشند؟
    خانم مهلا نوشته های شما به من آرامش خاصی میده.و خیلی زیباست.دوست داشتم بودید و به من کمک می کردید.ولی حیف…معلم مهربانی هستید خوش به حال دانش آموزانی که شما معلم شان هستید.راستی شما دانش آموزی دارد که مشتاق دوستی باشماباشه؟
    ساره و سارا و باران و کیانا و پانی جان پیام های شماراهم خوندم .نمیتونم قضاوت کنم اما به نظرم همه ی شما .دخترهای هستید که سنجیده عمل میکنید و من معتقدم آدم های مهربون خیلی کم است.

  188. مهرگان :

    چشم خانم شریفی میام به اون صفحه مطالبتون رو اونجا مرقوم بفرمایید.از اینکه اینهمه جویای احوالم بودید باور کنید یک عالمه سپاس گزارم .بله من معلمم.ولی تدریس نمی کنم.حس خوبی به من دست داد از اینکه راحت ابراز احساسات می کنید .

  189. مهلا :

    ممنونم ساره عزیزم.دیدارما تابستان.درهمین سایت.
    بچه ها خداحافظ من رفتم.حرفامو فراموش نکنیدا اا
    وگرنه ازتون ناراحت میشم.
    پیش به سوی انرژی مثبت و شادی و درس . و با آرزوی موفقیت براهمتون.خداحافظ

  190. سیما :

    شب خوش همگی حرفام ب دلتون ننشست ولی ب دل خودم خیلی نشست مهم هم دل خودم بود خخخخ همین عشق مزخرف منواینجوربی دل کردوگرنه منم روزی مثل شما بودم تجربموگفتم تاخدایی نکرده سرتون نیومده ب خودتون بیاییدوگرنه عشقتون پاکه میدونم منم ادمم فقط قلب ندارم فقط یکی زخم میزنه دردندارم همین ساره راست گفت بی احساس شدم …بای

  191. مهلا :

    ساره جان چندسال دیگه بزرگ میشی تو باید درزمان حال زندگی کنی و از اون بهترین استفاده راکنی تا هیچ وقت احساس پشیمونی نکنی.دیدی وقتی مریض میشی باید درزمان های مشخص قرص بخوری تا خوب بشی دعا و نماز هم همینطور او باید در هر زمان چه غم و وچه خوشحالی با یادخداباشی.تنها کسیی که همیشه باتوخداست‌.اگه باخداباشی دیگه استرس نداری.وبرنامه هات همه سامان پیدامیکند.وخودش همه چیز ودست میکند تو فقط باید توکل کنی و ازیادش غافل نشی.دختر خوب فق دیگه تنرژی منفی نداشته باش خوب؟و به امید خدا انشاالله که قلبت همیشه باخداباشه.کتاب های بانوشته های آرامش دهنده بخون .و براخودت خاطراتو بنویس.ساره عزیزم من دیگه تو این نشریه تا تابیتان نمیام.تو دیگه با برنامه ریزی در س بخون .از نعمت هایی که خدا بهت داده خوشحال باش

  192. سیما :

    خدارگ احساسموبریدم تاتوهستی به هیچ کسی نیازی ندارم عاشق خودتم ویکیم عاشق تنهایی به دورازادمای رنگارنگ زندگی خیلی عالیه قدره دلمومیدونم دیگ دست هیچ کسی نمیدم خودموبیشترازهمه دوست دارم

  193. سیما :

    اینم میگم دیگ میرم پشیمون میشین ی روز ب احتمال زیاد دلیل این دوس داشتنتون یانمازنخوندنتونه یعنی باخدارابطتتون ضعیفه ویاشدیداکمبودمحبت دارین ..دیگ بای محمودزاده خخخخ حلالم کن یاهم نکن منم نمیکنمت

  194. ساره :

    خانم مهلای عزیز حرفاتون بهم کمک کردن ولی متاسفانه من نمیتونم دائم خوشحال و شاد باشم واز زندگی لذت ببرم نمیتونم در زمان حال زندگی کنم همش اضطراب آینده رو دارم شاید دلیل وابستگیم همین باشه خودمم نمیدونم شاید چون ایمانم قوی نیست اینطوریم.لطفا راهنماییم کنید

  195. مهلا :

    نه عزیزم ناراحت نشدم.امیدوارم در همه ی کارهات موفق و پیروز باشد.وهمیشه شادباشی.
    بچه ها دیگه برید سراغ درساتون و آیندتون و دیگه وقتتون و توی این سایت و شبکه های دیگه تلف نکنید از وقتتون بهتریتن استفاده راکنید.امیدوارم به حرفم گوش بدید دخترا.مواظب مهربونی هایتان باشید.خداحافظ

  196. سیما :

    اینوهم بگم خاله ی خودم معلمه وقتی ازش پرسیدم که نسبت ب اونایی که میگن دوست دارن چه احساسی داری گف هیچی وقتی ازمدرسه میرم بیرون اصلایادشون نمیفتم درجریان باشین
    وخودتومعطل این مزخرفانکنین

  197. پانی :

    مرسی مهلا جان، صحبتاتون خیلی کمک میکنه بیشترم به خاطر اینکه خودتون معلمید و از دیدگاه یه معلم میبینید ❤
    ببخشید بابت اون سوال اگه ناراحت شدین❤
    امیدوارم همیشه موفق باشین❤

  198. مهلا :

    پانی جان تصمیم گیرنده خودتی.ببین و بشین وقتی تمام زندگیت شده یه نفر و جایی برای کسی ندارد قلبت …تو باید باخودت کنار بیای.ببین از این رابطه چی میخوای؟ آیاباعث آرامشت؟پانی جون توکه میخوای از معلمت جدابشیو بری سراغ آیندت پس بهتر کاری نکنی که هم خودتو ناراحت بشی و هم باعث ناراحت معلمت بشی خیلی زیاده هم نکن .تو فقط یه دانش آموزی .امیدوارم موفق باشی

  199. پانی :

    قبلنا که باهاش خوب بودم انگار همه چی بهتر بود? اخه من یهو سرد شدم بدون دلیل ? اینکه تو مدرسه حضور داره و میبینمش و به خودم فشار میارم نرم پیشش فشار بیشتری بهم وارد میکنه خیلی اعصابمو بهم ریخته 🙂 قبلنا اینقدر فکرم درگیرش نبود فقط روزایی که تو مدرسه بود الان هرروز 🙂 بعضی وقتا فکر میکنم با همون روند قبلی پیش برم و باهاش خوب باشم دوماه دیگه ازش جدا شم بالاخره فراموشش میکنم از طرف دیگه هم میگم لیاقت نداره?

  200. سیما :

    اگه عقل دیروزروداشتم سراغ این علاقه ودوس داشتنانمیرفتم …چون الان تودرونم حس دوس داشتن مرده البته اخلاق هیچ کسی مثل من نمیتونه باشه ترس تووجودم نبود یادمه گوشی روکه پرت کردم ب طرف معلمم کم بود بهش بخوره و….چی بگم دوس داشتن زیادی روانیم کرده بود

  201. سیما :

    تهدیدش کرده بودم اونم میترسیدچون منومیشناخت ومیدونس هرچی بگم میکنم شایدم چون زیادی دوسش داشتم نمیتونم زیادتوضیح بدم خلاصه میکنم سه سال گذشته واون وقتی منوجایی اتفاقی میبینه باترس ونفرت نگام میکنه من ازخداغافل بودم اماالان دوسالی میشه توبه کردم ونمازمومیخونم وفقط وفقط عاشق خداشدم

  202. پانی :

    امروز دوباره اون معلم رو دیدم کلی از دور اونم منو دید احساس کردم توقع داشت برم سلام کنم یه چیزی بگم اما نرفتم فک کنم ناراحت شد اخه منو دید اول نگاه ک لبخند همیشگیش بود بعد گه دید من دارم میرم یهو لبخندشـ رفت:) نمیدونم از قصد اینکارو میکنه که من بهش وابسته نشم یا اینکه واقعا چیز دیگه ایه:)

  203. سیما :

    من توسوم دبیرستان باهاش اشناشدم ومثل شمادوسش داشتم شایدم بیشترازشماباهم حرف میزدیم شبا زیادی صمیمی بودیم ازدواج نکرده بودامابه دلایلی رابطمون بدشد اونم منومیخواس چون عکسای شخصیشونشونم میدادکه توعروسی گرفته بود یاحرفایی ک به هیچ کس نمیگف بهم میگف ولی باهم دعوامون شدومن فکرانتقام افتادم

  204. مهلا :

    دعواکن، ولی با کاغذت
    اگر از کسی ناراحتی یک کاغذ بردار و یک مداد
    هرچه خواستی به او بگویی، روی کاغذ بنویس
    خواستی هم داد بکشی؛ تنها سایز کلماتت را بزرگ کن نه صدایت را.

    آرام که شدی، برگرد و کاغذت را نگاه کن،
    آنوقت خودت قضاوت کن.
    حالا میتوانی تمام خشم نوشته هایت را با پاک کن عزیزت پاک کنی.

    دلی هم نشکانده ای، وجدانت را نیازرده ای…
    خرجش همان مداد و پاک کن بود، نه بغض و پشیمانی.
    گاهی میتوان بهترین تصمیم راگرفت

  205. مهلا :

    هر چه در زندگی بیشتر شاد باشی؛
    درهای موفقیت بیشتری به رویت باز می شود.
    و موهبت های بیشتری نصیبت می شود…

    فقط خودت مسئول زندگی ات هستی.
    وقتی فرکانس ذهن خود را بر شادی و امید تنظیم کنی؛
    نیرومندترین انرژی کائنات هم قادر نیست آن را از تو پس بگیرد…

  206. مهلا :

    امشب شب آخری هست که من دراین نشریه هستم .و دیگه نمیتونم بیام همراهتون باشم. و بیام پستاتون رابخونم هرکس میخواد میتونه بیاد اگه سوال دارد بپرسه.من در خدمتون هستم.امشب.دخترا

  207. مهلا :

    بچه هابه نظر من عشق مادر یه چیزی بالاتر و باارزش تر.مادر جایگاه بالایی دارد.ماهممون هرچی داریم از زحمات مادرامون داریم.من به مادرم افتخار میکنم.همه ی شماهم باید همین کاروکنید.سارا و ساره ی عزیزم از لطفتون نسبت به من ممنونم.

  208. ساره :

    یک سلام قشنگ بر معلمان عزیز و مهربانی که تو این نشریه پشت پرده حضور دارن و همینطور دوستان گلم.
    و سلامی خاص به دوست خوبم پری ناز جون.امیدوارم که حالت خوب باشه.من که شمارو شناختم نمیدونم شماهم منو شناختی یانه؟
    امیدوارم تو درسات هم مثل همیشه موفق باشی گلم?
    قبل از هر چیزی هفته ی معلم رو تبریک عرض میکنم به تمامی معلمان دلسوز این نشریه و همینطور معلمانی که وقت میزارن و صحبتهای ما رو میخونن ❤❤❤
    خانم مهلای عزیز باز هم بسیار سپاس گزارم از پست های قشنگتون و تجربیات خوبتون که در اختیارمون میزارید☺
    کیانا جون خیلی حساسیت به خرج میدی گلم اگه من به جات بودم فقط از داشتن رابطه ای به این خوبی لذت میبردم این که خیلی خوبه عشق به معلمت باعث پیشرفتت شده درست برعکس من که خیلی ضرر کردم و الان خیلی پشیمونم نمیگم عشق بی اندازه خیلی خوبه تا جایی که میتونی سعی کن علاقت رو کمتر کنی ولی هیچ وقت قطع رابطه نکن☺

  209. کیانا :

    ممنون از حرفاتون مهلا خانم…حسابی استفاده کردم….میدونین….من اون درسم تا دو سال پیش متوسط یا خوب بود ولی از موقعی ک عاشق این دبیرم شدم این قد انگیزم بالا رفت که کلی رتبه میاوردم و خیلللی عالی شدم فقط به خاطر ایشون… یه ماه پیش به این نتیجه رسیدم اصن مامانمو دوس ندارم…اما دیدم ک این طور نیس…اول مادرم بعد ایشون…شایدم مثل هم…با خداهم احساس میکنم رابطم خیلی نزدیکه…کسی حاضر نیس ب حرفای من گوش بده بنابراین من همیشه با خدا درد و دل میکنم…اما فهمیدم که نمیتونم ترک کنم به دلیل اینه که از ته دلم نمیخام ینی دلم نمیاد شاید به خاطر همین…میدونین یه جور انگیزه تو زندگیمه و بدون فکر کردن به اون خیلی زندگیم یکنواخت و مسخره و بی دغدغه میشه و اینو دوس ندارم…بازم مرسی از جوابتون…شما خیلی مهربونین

  210. مهلا :

    سلام کیانا جان.عشق وعاشقی دست انسان نیست ولی ما میتونیم بر اون غلبه کنیم و میتونیم رفتارهای مناسب و شایسته ای داشته باشیم.ومیدونم که از کمبود محبت یا هر چیز دیگه ای نیست .ولی عزیزم افراط در هر چیزی مناسب نیست .هر چیزی باید در تعادل باشد .من بهت توصیه میکنم به اون شدت برا ی خودت و معلمتت قانون نگذار خیلی راحت نمیتونی همه چیز و تموم کنی چون به هرحال شاید یه کم قلب مهربونت را ناراحت کند.وازطرفی هم من بااطمینان کامل بهت میگم که بامرور زمان میتونی که فراموش کنی البته اگه پشت کار داشته باشی ونگذاراز قطار زندگی جا بمونی.دوستی بامعلمت باید قسمتی از برنامه هات باشد.سعی کن یه دانش آموز درس خون و در کناردرس خوندنت یه دختر مهربون و با انرژی باشی.موفقیت تو معلمت را هم خوشحال می کند.کار گردان فیلم زندگی من وتو و همه ی آدم ها خداست.خدایی که ثابت کرده که چقدر هممون و دوست دارد.خدا همیشه در کنارت و مطمئنم تورو خیلی خیلی دوست دارد همیشه عاشق مادرت باش چون هیچگاه دیگر مثل او پیدا نمی کنی.
    نفس عمیقی بکش چشم هایت راببند و به خودت بگو که بزرگ شدی و میتوانی در هر شرایطی مدیریت زمان داشته باشی و زندگیت باید پراز شادی باشد.مواظب خوبی هایت و مهربانی هایت باش.

  211. کیانا :

    خانم مهلا ی عزیز…همه ی حرف های شما درستن و ته دل همه ی ماهم همینه…ولی راستش من بقیه رو نمیدونم…اما من دست خودم نیس ک عاشق معلمم هستم بارها ب طور جدی قصد به ترک کردم اما بزودی مث اول شد…واقعا دست خودم نیس…پیشاپیش هفته ی معلمو بهتون تبریک میگم و امیدوارم موفق باشین…میدونین بعضی دبیرا اون قدر دوس داشتنی و مهربونن که حتی فک کنین مدیر مدرسمون هم از همه دبیرا بیشتر دوسش داره و مدام ازش خوب میگه…دیگه وای به حال ما ……. درسته همه ی بچه های مدرسمون دوسش دارن اما من به نوعی از همه بیشتر و دوس دارم بیشتر موقعا کنارش باشم….و دلیل این عاشق شدنمم نمیدونم از هورمونه کمبود توجه یا هر چیز دیگه ای ک هس دس خودم نیس

  212. مهلا :

    خانم شریفی شما دانش آموزتون را دوست دارید؟بهترنیست که اندکی براش وقت بگذارید و بامهربانی و منطقی باهاش صحبت کنید.میدونم که ازش ناراحتید و جواب خوبی این نبود اما من متقعدم شما مهربان تر از آن هستید که همه فکرش را میکنند..ازآشنایی باشما خوشحالم

  213. مهلا :

    تو زندگی اگه رسیدی به یک در بزرگ که یه قفل بزرگتر هم بهش بود نترس و ناامید نشو چون اگه قرار بود اون در هیچ وقت باز نشه حتماً به جاش یک دیوار می ساختند.

  214. مهلا :

    گاهی به شما آنچه که می خواهید داده نمی شود چون قرار است بجایش چیز بهتری نصیبتان گردد.
    مهم نیست که دیگران چگونه در مورد شما فکر می کنند.مهم این است که شما چگونه در مورد خودتان فکر می کنید.

  215. پری ناز :

    با سلام به همه دوستای گلم..و معلمای عزیز!من تمام این پستا رو از وقتی نبودم تا الان خوندم….خانم شریفی خوب هستید؟من احترام خاصی برای تمام معلمای هر کجای دنیا قائل هستم…باید بگم من با اینکه یه معلمو دوست دارم اما الان دیگه اون حد افراطی نه یه حد واسط و ب عنوان بهترین دوست و سعی کردم رابطمو در یه حد نگه دارم باید بگم من اصلا دانش آموزی که در مقابل شما قرار دارد و درک نمیکنم!!!و حق رو ب شما میدم من با اینکه امسال سال سرنوشت ساز زندگیمه و من کنکور دارم با ترس و لرز همان ۲ یا ۳ اشکالی که در درس زیستم دارم رو از معلم میپرسم چون میترسم ک فکر کند من قصد سواستفاده رو دارم….به نظر من این دانش آموز یه مشکل داشته ک ریشه در کودکیش داره و هنوز طرز صحیح جلب کردن یک نفرو به خودش یاد نگرفته و تصور میکنه که با هر روشی میتونه کسی رو ک دوست داره به سمت خودش جذب کنه….و یه چیز دیگه شما نگفتید که چند سالشه؟اگه که در دوران راهنماییه یا اولای دبیرستان به نظر من چون تو دوره ی بلوغ قرار داره و تاثیرات هورمونی هم میتونه باعث اینگونه رفتارا بشه به هر حال خیلی جالب بود برام که اینجا یکی از معلما مشکلشو طرح کنه و من درک کردم واقعا که چه حس بدیه…امیدوارم که هر چه سریعتر این دانش آموزتون جایگاه خودشو بشناسه و اشتباهاتشو تصحیح کنه!???

  216. خانم شریفی :

    سلام همکار فرهیخته :
    باعث افتخار بنده هست که در وزارت خونه ای کار می کنم که کارمندان چنین دلسوزی داره.
    ولی مخاطب من شما نبودید ودلیلی برای ناراحتی شما نمی بینم .
    .
    .
    .
    .
    مهرگان جان از اینکه اون سوال رو تو پست قبلیم ازت پرسیدم ببخشید .البته الان به مرحله ایقان رسیدم خوشبختانه.
    ازاین به بعد پست هام رو داخل همون صفحه که نشریه به سوالم پاسخ دادن میذارم .لطفا به اون صفحه بیا .پیشاپیش تشکر. منم دوستت دارم یادم می رفت که بهت بگم.

  217. مهلا :

    بااینکه یه معلم هستم ولی الان احساس ناراحتی درونم شعله ور شد.ولی اشکال نداردخانم شریفی.من انرژیمو ازدست نمیدم.من فقط به خاطره بچه ها اینجا آمدم که کمکشون کنم

  218. خانم شریفی :

    مهرگان جان بازم نیستی که واقعا معلم بودی
    آدم اینجا به همه چی شک میکنه
    چه پستای تعجب برانگیزی.
    لااقل میلتو بذار نتایج رو بهت بگم.
    خب باید درک کرد اینجا سایت نوجوانان وخلق وخوی نوجوانانه بهش حاکم.

  219. مهلا :

    بهترین چیز لبخنداست که مینوانید انرژی های مثبت را به دیگران منتقل کنید .بچه ها شما درسن نوجوانی هستید جوری ازاون استفاده کنید که بعدا یه حس خوب یه خاطره ی زیبا از اون داشته باشید یادتون باشد همه آرزوی داشتن چنین روزهایی را دارند.پس شتاب به سوی این آدرس >شهر زیبایی ها خیابان زندگی ٬کوچه ی مهربانی .پلاک محبت منزل بچه های سرشار از انرژی .

  220. مهلا :

    سلام ساره عزیزم.ازلطفت ممنونم.من بهت افتخار میکنم .واین خیلی زیباست که تو به وجود ت که مثل الماس می درخشد پی بردی.امیدوارم همیشه شادی و خوشحالی درونت شعله ور باشد

  221. ساره :

    از تمام دوستان عزیزی که تو این نشریه شرکت میکنن و حرفها و تجربیات خوبشون رو در اختیار ما قرار میدن بسیار متشکرم:خصوصا خانم مهرگات عزیر.باران جان و خانم مهلای عزیز.

  222. ساره :

    سلام.
    خانم مهلای عزیز حرفاتون خیلی قشنگ و دل نشینن.
    واقعا هیچ عشقی نمیتونه جای خدا رو بگیره.
    منم که دوبار عاشق(معلم)شدم هیچ سودی نکردم فقط بیخودی افکارم رو درگیر دیگران کردم
    اگه سخت بگیریم فراموش کردن سخت میشه ولی اگه خودمون بخوایم و ارادمون رو قوی کنیم میتونیم فراموش کنیم.

  223. مهلا :

    خوشحالم.وامیدوارم موفق شوی .دنیا خیلی زیباتر و بارزش تر از اون چیزی هست که ما آدم ها فکر میکنیم.با کارها و رفتارهای ناپسند دیگران را ناراحت می کنیم و بعد برایمان مهم نیست .واین شده یه عادت .کاش که زودتر دنیا را با کارهایمان و رفتارهای مودبانه و بدون قضاوت های سریع زیباتر کنیم.کاش دنیارا از دید خدا وند می دیدیم.کاش میدانستیم کسی بزرگ تر از خدا نیست.کاش به رفتارهایمان فکر می کردیم و می دیدیم چقدر تاحالا دیگران را آزرده خاطر کردیم.و ای کاش های دیگر که میدانم هیچ کدام عملی نمشود.بچه ها قدر خوبی هایتان و گوهری که در وجودتان نهفته را بدانید که آن قلب های مهربان شماست.و آرزو دارم که قلبتان خانه ی کسانی شود که واقعا برای گوهرهایی مثل شما ارزش زیادی دارد.و یک توصیه هیچ وقت هیچ وقت از یاد خدا غافل نشوید وماه و خورشید (پدر و مادر)زندگی هایتان را دوست خود بدانید«.دوستدارشما.یک معلم»

  224. پانی :

    مرسی مهلای عزیزم❤واقعا ممنونم از راهنمایی هات خیلی کمک کرد. الانم امروز فهمیدم یه مشکلی دازم که اصلا دیگه اینقدر مهمه نمیتونم بهش فک کنم .

  225. مهلا :

    پانی عزیزم .به نظر من که نگو .وقتی کسی از اینکه دیگران دوستش داشته باشند ناراحت میشن .به نظرم انقدر تلاش لازم نیست.مثل دانه های باران باش که وقتی نمیبارد همه ناراحتن اما وقتی شروع به باریدن میکند همه مجذوبش میشوند.موفق باشی

  226. پانی :

    دیروز تو این فکر بودم که بهش بگم و خلاص اما امروز از یکی از دوستام که باهاش خوبه یه چیزایی شنیدم. پارسال یکی دیگه مثل من دوسش داشته ولی اون بهش گفته و تو تلگرام و پی ویش میرفته میگفته خانوم عاشقتونم و از این حرفا اونم جواب نمیداده. منم که امسال تولدشو تبریک گفتم اخرش گفتم دوستون دارم جواب نداد. بعد دوستم گفت که پارسال که اون دختره دوسش داشته معلمه به این گفته من ناراحت میشم یه دانش اموز منو دوست داره . دوستم گفت که چندشش میشه?البته من مثل اون کنه نیستم و دوستم میگفت اون با من خیلی بهتر از اون دخترس کلا با من خیلی بهتر از خیلیاست. الان میخوام فراموشش کنم اما میترسم دوشنبه که میبینمش بازم اون حس برگرده. از طرفی دیگه نمیدونم بهش بگم یا نه. از عکس العملش میترسم

  227. مهلا :

    میتونی احساست را زمانی که دیدی اوضاع خوب است بگی.البته با آرامش .ویک بار برای همیشه بشین و باخودت کناربیا.بهترین تصمیم را بگیر و انرژی های منفی را از خودت دور کن.ولی یه چیز یادت باشد.هیچ وقت از خط قرمز جلوتر نرو یعنی همیسه به خودت یاد آوری کن که یک دانش آموزی و ابنکه تو برای خودت شخصیت بزرگی هستی

  228. پانی :

    مرسی مهلای عزیز . البته هر وقت میبینمش سلام میکنم نسبت به بقیه بچه ها احساس میکنم بهتر برخورد میکنه و همیشه نگاه و لبخنداش به من با بقیه فرق داره اینو همه ی دوستام گفتن . من الان مطمئنم که نمیتونم به این سادگیا فراموشش کنم. فقط دودلم که الان برم بهش بگم یا اینکه کلا نگم با همین روند پیش برم یا اینکه بزارم روز اخر بگم؟ کلا خیلی درگیرم . نمیدونم باید چیکار کنم

  229. مهلا :

    تو بزرگتر از آن هستی که فکرش را بکنی.پس خودت را انقدر کوچک نبین.تو دارای ارزش هستی.عاقلانه رفتار کن.وهروقت معلمت رادیدی.یاد حرفاش و بی اعتنایی که بهت کرد فکر کن.

  230. مهلا :

    سلام پانی عزیزم.اگه نظر من و بخوای یا برای همیسه برو و حرف دلت و بزن البته خیلی مودبانه .یا این عشق زود گذر و فراموش کن.وقتی خودش این ارتباط و دوست ندارد توهم زیاد خودتو در گیر این مسئله نکن.به آرزوهات وبه خدا فکر کن.بی شک بهترین همراه تو فقط خدا و خانواده ات هستن

  231. پانی :

    سلام من ۱۵ سالمه و دوساله یکی از معلمامو خیلی دوست دارم . به طوری که وقتی میبینمش دت و پام می لرزه. امسال معلممون نیست و فقط تو مدرسه میبینمش . منم ادم پررویی نیستم که بتونم برم باهاش خوش و بش کنم. خودشم خیلی بی احساس و مغروره. شماره ی تلفنشم دارم . دوبار با کمک دوستام تونستم بغلش کنم البته اون منو بغل کرد . خودشم روانشناسی خونده و مشاوره ولی اصلا محل نمیده . یکی از دوستام گفت که بهش گفنه اونم فهمیده من دوسش دارم گفته اخی بدبخت. الان واقعا نمی دونم چیکار کنم. تاحالا هم خودم مستقیم نگفتم که چقدر دوسش دارم. باید چیکار کنم؟ اگه نگم میمونه تو دلم. چند بار سعی کردم فراموشش کنم اما به محض اینکه میبینمش دوباره اون حس میاد?

  232. مهلا :

    دوست داشتن معلم هیچ گاه از کمبود محبت یا چیزهای دیگه نیست.فقط یک ارتباط دوستانه است.ارتباطی که نباید منجر به این شود که ازاین فکرها شود.ولی در کل به نظر من …

  233. مهلا :

    شاید بعدا یه کم پشیمون شی .ولی تا حالا هیچ کس در این کار ها موفق نشده.دوست شدن با معلم یه کم از نظر روان شناسی خوب نیست.امیدوارم از نظرم ناراحت شی.

  234. مهلا :

    خانم شریفی حالتون خوبه؟خانم مهرگان شما چطور؟ .باران جان منم تا حدودی با حرف های شما موافقم.خانم reyقبلا از اینکه به عشق و علاقت فکر کنی .یه کم بیشتر فکر کن به دوست داشتنت معلمت.

  235. مهلا :

    خوشحالی یعنی بتونید قوی باشید.بتونید زندگی را طوری که دوست دارید پیش ببرید.مهم نیست براتون چه اتفاقی افتاده قبلا و لی به یاد داشته باشید که مهم ترین چیزخودتون هستید و وجودتون که باید سرشار از شادی و آرامش باشد.زندگی را طور دیگه نگاه کنید .همان جوری که خدا دوست دارد.

  236. مهلا :

    بچه ها دنیا ارزش این عشق های چندروزه و چندساله را ندارد.اززندگی لذت ببرید.از وجود خدا.از حضور پدر و مادرتون.از وقتتون بهترین استفاده را کنید.

  237. کیانا :

    البته شاید این بارم یکی ازون دفعه هاییه که میگم ترک میکنم و نمیتونم…آه…آخه خیلی مهربون و دوس داشتنیه… تازه من عاشق دو تا معلم هستم که یکیشون امسال دبیرمون نیستو پارسال بوده…اول سال داشت منو از خودش متنفر میکرد خودشم بهم گفت ولی یه بار رفتم باهاش منطقی حرف زدمو بعدش خیلی خوب شد…برا روز تولدم کادو خرییید!!!! باورم نمیشه هنوز…
    با عشق اون کنار اومدم و اذیت نمیشم امیدوارم این یکیم به خوبی و خوشی متعادل شه…

  238. کیانا :

    علی آقا
    خیلی ممنونم از حرفات…حسااااابی استفاده کردم واقعا فوق العاده گفتی ازت متشکرم
    خیلی کمکم کردی…البته من تو عید یه کوچولو با خودم کلنجار رفتم که متقاعد شدم یک ادم عادیه و من لازم نیست عاشق ایشون باشم و خداروشکر کم و کمتر شد…اما امروز که دیدمش یه کم حسم برگشت اما ازین وضع الانم راضیم چون اذیت نمیشم…
    ببخشید میتونم ازت بپرسم از کدوم شهری و مامانت دبیر چیه؟ چون…حالا بگو مطمئن شم… فکر نکنم ولی ممکنه…نمیدونم…

  239. بی بی دست گنده :

    شلااااااااام
    اونی که باید بدونه میدونه با کی هستم:)))) این اسم عجیب غریبم لقبمه که اون یارو بهم میگه
    که بقیه درکت نمی کننن:||||| بشکنه این دست که نمک ندااااره من که دو ساله دارم گوش میدم به حرفات که فقط دو روز اخر حوصله نداشتم شما هم یوخده پر حرفی کردی اخه ….:)))))
    سال نوت مبارک امیدوارم به عشقت برسی خخخخخ هموتون به ارزوهاتون برسین …..
    خیلی دوست دارم دوستم خیلی هم درکت میکنم تو درک نمی کنی که دکت میکنم خخخخ
    واااااااای چیزه چطوری بگم ااا سان مدوووو….؟!؟!؟؟!!! بابا ایول چه باحااال فک کن خودش باشهشهههه اوه مای گاد “!!!!!!!
    راستی مسافرت خوشبگذره سوقاتی هم یادت نررررره هااااا ببین یادت بره دیه نه من نه توووو فهمیدی یه چیز درست حسابی ام ور دار بیار خخخخخ
    شوخی کردم :)
    بابای
    بوس بوس

  240. علی :

    باران خانون
    حرفاتون خیلییی خوب بود عااااالی بود خیلی خوشحالم که عشقتون کم تر شده و اون دوریه قابل تحمل تر ……درسته خدا کسی که مارو بوجود اورده میتونه کمک زیادی بکنه
    فکر کردن به خاطرات خوبیه داشتین همه میتونه داتنگیتونو از بین ببره …..باید با فکر کردن به اونا خوشحال بشین و انرژی کسب کنید نه اینکه افسردگی بگیریت من خیلی رو ایین نوضوع تاکیدد دارم دانش اموز های مادرم اونایی که دوستش دارن و عاشقش هستن احساس شادی مناسب رو ندارن و لذتی از زندگیشون نمی برن ……
    نمی دونم والا چی بگم ::::::

  241. علی :

    رها :
    چقد خوب که بین شما این صمیمیت بوجود اومده قدر این صمیمیت رو بدون این که حرفاتو بهش میگی خودش امتیاز خوبی به حساب میاد …..
    شماره…………ازش بگیری مثلا میخواد با خودش چی فکر کنه؟؟ یه شمارست دیگه ….خودتو بزار جای اون و فکر کن شاگردت میخواد ازت شماره بگیره……….چیز عجیبیه؟؟؟….میتونی بهش بگی من میخواستم فردا که امتحان دارین یا کلا بخاطر مشکلات درسیم از شما کمک بگیرم اگه دطف کنید و شمارتو بهم بدین ممنون میشم خیلی ممنون …..و اونم میده……:)))))))

  242. علی :

    ایناس جان
    ببین شما نباسد دست دست کنی
    برو و بهش بگو چقد دوستش داری …..باید خجالت رو بزاری کنار درسته اسون نیستش اما نتیجه ی بعدش بهتره اینکه اونم بدونه و بهت ابراز علاقه کنه واسه خودت بهتره ……..یه نفس عمیق بکش و لبخند بزن و بهش بگو …..من میدونم موفق میشی

  243. علی :

    کیانا خانوم :
    این سن کلا همینجوریه و ادم تند تند احساسش عوض میشه و این عاشق شدن هم یکی از مساءلی هست که واسه همه اتفاق می افته شما عاشق معلم شدین و ایین بنظر من خیلی خوبه خیلیا هستن عاشق جنس مخالفشون میشن و این خیلی بدتره کم هم نیست ادمایی که عاشق معلمشون میشن اگه یکم به دور و برت یا همکلاسی هات نگاه کنی حتما هستن ممکنه جور دیگه ابراز علاقه کنن و یا رفتارشون با تو متفاوت باشه ولی بازم هستن …….فک کن…..دیدی هستن؟؟….یا ممکنه بعضی ها هم عاشق یه شخص دیگه ای باشن منظورم اینه که معلم نباشن ولی تو با خودت میگی مگه اون چیداره که این دوست خل ما عاشقش شده
    پس باید خودتو یه ادم عادی بدونی از حرفات متوجه شدم انگاری خووتو گناه کار میدونی و این اشتباهه تا وقتی خودت از دست خوودت عصبانی هستی توقع داری بقیه نظرشون چی باشه؟؟
    اینکه دور و بریات شاید با تو موافق نباشن خب اونا جای تو نیستن …..شاید خود تو هم وقتی اونا شرایط خاصی داشتن برخورد خوبی تداشتی و همچنین درک درستی مثلمن اونا هم نمیان درکت کنن……….میدونی راهش چیه؟؟؟؟ بری پیششون و وقتی دارن بد نگات میکنن خیلی محکم بگی کار من خودشیرینی نیست میدونم شاید اونقدر خوب و درست نباشه ولی بعضی وقتها دست خود ادم نیست به هر حال خواستم بگم لطفا اینجوری دربارم فکر نکن من خودشیرین نیستم …..
    باید یکی رو پیدا کنی باهاش حرف بزنی ….. ولی نباید اون رو خسته کنی ….حرف زیادی درباره ی موضوع خاصی اصلا پسندیده نیست اصلاااا دوستتم حوصلش سر میره خب نمیگم نباید حرف بزنی اما به اندازه و مناسب حتما خودت میدونی به اندازه یعنی چی …:)))
    بیست جلسه مدت زیادیه و میتونی بهترین ماهارو برا خودت ایجادکنی …اگه هر جلسه بشینی فک کنی وای چقد کم واااای یعنی بعدش چی میشه چجوری تحمل کنم دوریشو میدونی چی میشه؟؟؟بجای اینکه از کلاساش استفاده کرده باشی و بتونی لذت کافی روببری ,,, داعما سر کلاساش غم باد گرفتی ناراحت و افسرده هستی و استفاده خوب رو نمی بری اتفاقا نتیجه عکس هم داره ….
    درسته سال دیگه ممکنه اسون نباشه ندیدنش اما می تونی هفته ای یبار یا دو هفته ای یبار بری مدرسه قبلیتون و ببینیش …..یجور تفاوته از این دید نگاش کن گفتی دوست داری بقلش کنه خب وقتی دیر به دیر ببینیش میتونی به خواستت برسی در ضمن سال دیگه بری . ببینیش و بقلش کنی پشتت حرف های الان رو نمی زنن ……..نیمه ی پر لیوانو ببین …….اون اینجوری شاید علاقش نسبت به تو بیش تر هم بشه و اینجوری میتونی بیش تر تلفنی و اسی باهاش در ارتباط باشی کاری که شک ندارم ارزوش رو داری …….. یه لبخند بزن و به این فک کن سال دیگه چقد میتونه برات خوب باشه
    همیشه وقتی یچیزی رو بدست میاری یچیزی رو هم از دست میدی این یه قانونه درسته شاید کم تر ببینیش ولی به چیزای دیگه ای میرسی …… تلفنی حرف زدن باهاش اس ام اس دادن ,بغل کردنش , نظرات بقیه عوض میشه و فکر خودت هم فکرت ازاد تر میشه
    یچیز دیگه ای که ممکنه دچارش شده باشی افسردگیه …..سعی کن رفعش کنی واسه خووت میگم
    امیدارم تونسته باشم کمکت کنم
    منم شاید مثله همه ی کسایی که اینجام باشم …عااششق….درک میکنم بخاطر همین این حرفارو زدم
    محور زندگیت شده اون شخص و این شاید اونقدرا خوب نباشه باید محور دستی رو انتخاب کنی ….صبر , صداقت , عشق , روراستی , سخت کوشی , ارامش , پشت کار………اگه بقیه در بارت بد فکر میکنن فکر کن ببین چراا همه مشکل دارن همممه …حتما اون وسط مشکلی وجود داشته ….خودت باید فکر کنی و به این نتیجه برسی که باید خوودتو عوض کنی تا بتونی رفتار بقیه رو هم عوض کنی
    هر کسی حاضر نمیشه بشینه پای درد و دلت اگه تو این بقول خودت دو سال همه خرفاتو تو خودت ریختی و خالی نشدی شرایط فرق میکته ولی اگه کسی رو یا کسانی رو داشتی قدرشوتو بدون :)))))
    ممنونم به حرفام گوش دادین
    راستش مادر خودم معلم هست اونجور که خودش تعریف نیکنه یه چند تایی عاشق پیشه داره خخخخ این شد که من اومدن اینجا
    اولش نظر خوبی نداشتم و با خودم میگفنم چرا و اینا ولی الان تظرم عوض شده و درکتون میکنم
    موفق باشین

  244. باران :

    دوستان سلام عیدتون مبارک باشه. امیدوارم امسال بهترین سال زندگیتون باشه. ببینید بچه ها همه ی ما از یه درد
    مشترک رنج میبردیم یا میبریم. همه ی ما یه نقطه مشترک مشخصی داریم و اونم عشق افراطی به دبیرامون بوده و خلاص. درسته نحوه آشنایی با دبیرامون،مدت علاقمون و یا اینکه رشته تدریسی معلم مورد علاقمون باهم فرق میکنه ولی از همه ی اینا که بگذریم، تمامی دوستانی که وارد این سایت میشن یه درد مشترک، یه تجربه مشابه و و یه علاقه افراطی دارند که نمیشه کتمان کرد. دوستان همه ما تو یه سنی هستیم بسیار حساس و پرهیجان، از حساس و پرهیجان بودنش که بگذریم سن نوجوونی دوره ای هست که سرنوشت سازه بچه ها. تو این دوره بیشتر از هرچیز دیگه ای آینده شمابه تصمیماتی که میگیرید بستگی داره. پس باید تصمیماتتون عاقلانه و منطقی باشه نه احساساتی. من حال تک تک شما رو درک میکنم. حرف به حرف کلمه ها و رنج هایی
    که مینویسید رو با تمام وجودم حس میکنم بچه ها چرا؟ چون من تجربه کردم قبلا هم گفتم نمیدونم خونده باشید یانه. ولی احساسات شما رو خوب میفهمم. میدونم دست خود آدم نیست وگرنه مگه دیوونه ایم که خودمون روعذاب بدیم. بچه ها باید یه چیز رو باور کنیم، همه ما باید باور کنیم که نمیتونیم همیشه کنار دبیرمون باشیم، نمیشه تا آخر عمر ببینیش، نمیتونی هروقت دلت خواست هروقت اراده کردی اون کنارت باشه. نمیشه بچه ها باور کنید نمیشه… خودمونو بکشیم پرپر کنیم همیشه چرخ روزگار مطابق میل ما نمیچرخه. باید با سرنوشت کنار بیای. باید با این سختی ها، مشکلات مبارزه کنی باید رودر روش وایسی نه اینکه خودتم هم جهت باد حرکت کنی و باهر ساز و آوازش برقصی نه این اشتباهه. بالاخره هرکس زندگی خودشو داره، هرکس باید به فکر آینده خودش باشه. این احساسات و هیجانات تو دوره نوجوونی کاملا طبیعیه. به علت ترشح بیش از حد یه سری هورمون تو بدن هست و علت های دیگه هم داره… اینو میخوام بهتون بگم باور کنید دبیراتون تک تکتون رو دوست دارند. بعضیا دبیراشون بهشون مستقیم گفتند بعضیا با نگاهشون و رفتارشون سعی کردند بهتون بفهمونند که دوستون دارند ولی شاید شماها نفهمیدید ولی همتون رو دوست دارند. دوم اینکه بچه ها انتظار و توقع ما خیلی بالاست. دبیرمون رو خیلی دوست داریم، بهش ابراز احساسات هم میکنیم و همچنین توقع داریم که اون هم خیلی زود بهمون بگه دوسمون داره، هروقت بهش پیام دادیم سریع جواب بده اگه جواب نداد فوری دلخور میشیم، دوست داریم حالا که از علاقمون خبر داره باهامون متفاوت رفتار کنه، نمیدونم یه جور با صمیمیت بیشتری باهامون رفتار کنه که اینها همش توقعات بیش از حد ماست که باعث شکل گیری افکار منفی در ذهنمون میشه. ما باید شرایط دبیرمون رو هم درک کنیم دوستان فقط به فکرعلاقه خودمون نباشیم.
    اگه یه بار پیاممون رو جواب نده یا اگه یکم سرد رفتار کنه ما فک میکنیم ازمون خسته شده یا اینکه دیگه دوسمون نداره نه اصلا اینجور نیست. و سوم اینکه فک نکنید با تموم شدن مدرسه و یا ساعت کلاسی دبیر، علاقه و دوست داشتن ماهم باید تموم بشه. خیلی از ما از همین عذاب میکشیم چون فک میکنیم باید کسی رو که اینقدر دوسش داریم برای همیشه فراموش کنیم درصورتی که این طور نیست. قرار نیست علاقمون با تموم شدن مدرسه به پایان برسه. ما میتونیم همیشه با دبیرمون ارتباط داشته باشیم ولی در حد معقول و معمولش نه کمتر ونه بیشتر. دوسش داشته باشید و بهش ابراز علاقه کنید به طوری که این علاقه زندگی طبیعیتون رو مختل نکنه. عادی رفتار کنید بچه ها عادی. میدونم اولش سخته، همتون هم لابد میگید نمیشه و فلان … ولی هیچ کاری نشد نداره. شما اراده کنی خیلی خوب میتونی از پس احساست بر بیای.

  245. رها :

    دست خودم نیس ولی خودمو میزنم به یه راه دیگه چون اگر بهش فکر کنم داغون میشم گاهی حس میکنم اصلا حوصلمو نداره
    میدونم خیلی مهربونه بهم ثابت شده ولی خب ابراز نمیکنه
    من فقط سعی کردم با رفتارام بهش ثابت کنم ینی همه کاملا فهمیدن چقدر دوستش دارم ولی خودش نگفتم چون حس میکنم واقعا هیچ حسی بهم نداره
    ولی با من به جوری رفتار میکنه که بقیه حسادت میکنن و من نمیدونم رفتارش اینطوریه یا من متفاوت

  246. رها :

    کیانا جان میتونم درکت کنم خودمم همینطوری بودم و بعضی اوقات گریه شده کارم اصلا به خاطر حرف دوستات ناراحت نباش از رو حسادت پشت سر منم خیلی حرف میزنن
    من خیلی وابستش هستم ولی میدونی اون معلم منه و بعضی موقع ها که جواب پیاممو نمیده واقعا ناراحت میشم ولی خب پیش خودم میگم من که کاره ای نیستم تو زندگیش چرا باید به من توجه کنه ولی من خیلی دوسش دارم از همه ی دنیا بیشتر میخوامش ولی اون نمیتونه درک کنه بازم تو که رابطت بهتر از من با معلممه

  247. ساره :

    خواهش میکنم کیانا جون♥
    من خودمم وقتی با شما همدردی میکنم کلی آروم میشم.
    درسته هر دومون به دو صورت متفاوت عاشق شدیم ولی هر دومون حسمون یکیه☺
    بله عزیزم من اهوازیم ۱۴سالمه کلاس نهمم.
    فقط کیانا جون سعی کن به خودت تلقین مثبت بکنی و هر وقت خواستی گریه کنی خودت رو سرگرم چیزایی که دوست داری بکنی.
    اگه زیاد سخت بگیری سخت میگذره درسته که ی جاهایی باید جدی رفتار کنی ولی اگه همه چی رو به شوخی بگیری و شادی کنی زیباتر میگذره بل آخره که چی ی روز این عشق به پایان میرسه.

  248. کیانا :

    ساره جون حرفات و همدردیات فوق العاده بود…
    واقعا ممنونم:-* نمیدونم چجوری تشکر کنم…^_^
    میدونی من تو یه نظر با تو فرق دارم…
    به همین دبیرمون تا حدودا ۶ ماه هیچ احساسی نداشتم و کمکم شکل گرف…ینی من طول میکشه تا عاشق شم… ولی اگه بشم دیگه بدبختم…ولی تو خیلی برام جالبه که با ۵ دیقه عاشقش شدی! ولی در هر صورت دوتاییمون یک دردو میکشیم…ممنون از صحبتات… گفتی اهوازی هستی…میتونم بپرسم دقیقا چند سالته؟…

  249. ساره :

    سلام کیانا جون.
    راستش رو بخوای برای خودمم خیلی عجیبه!!!معلمی که دوسش دارم فقط در حد کمتر از پنج دقیقه امد کلاسمون اونم به لطف دبیر ریاضیمون?
    اوایل با خودم میگفتم من فقط خوشم میاد ازش اما بعدا کم کم علاقم بیشتر شد.
    بدون هیچ دلیل و حتی کوچک ترین محبتی!♡
    با اینکه معلمم نیست ولی مدام از دانش آموزاش پرس و جو میکنم خیلی کم هم میبینمش.
    درسته دبیرم نیست ولی جلوتر از خودم از احساسم با خبر شد اینو از نگاهاش فهمیدم،جدیدا هم ابراز علاقه کردم خیلی مهربانانه جوابمو داد.خیلی مهربونه ولی من خیلی خجالتی و کم رو هستم.
    راستش منم همینطوریم ی لحظه شاد و نورمالم ی لحظه هم غمگین و افسرده خیلی دورهی سختیه ولی هر چی هست بل آخره با تمام سختیهاش میگذره.??
    بله کیانا جون خب آدم مگه دست خودشه که عاشق میشه.عاشقی که خوشحالی نداره فقط اونی درک میکنه که همچین حسی رو تجربه کرده.♡

  250. کیانا :

    ممنون ساره جون از حرفات… راست میگی من خودمم پشیمونم از گفتنم…ولی کاریه که شده… و اینکه من دست خودم نیست که ول کنم… و اگر کسی تجربه شو داشته باشه میدونه که بی اختیار عاشق معلما میشن… وگرنه مسلما عاشق دبیرم نمیشدم… فقط میخوام این سن زودتر بگذره…خیلی سالهای عجیبیه… من خودم که یه دیقه خوشحالم و دیقه ی بعد افسرده! اصن عجیبه…
    امیدوارم این جوری که میگی باشه ساره و کم بشه… ولی من از پارسالم که دبیرم بود بدتر شدم… و همین طور داره شدیدتر میشه…و من از الان برا اینکه فقط ۲۰ جلسه دیگه باهاش داریم عذا گرفتم:(( و نمیدونم چجوری میتونم بعدش تحمل کنم…
    ساره جون من یک سوال داشتم…
    تو با این خانم که دبیر شما نیس گفتی حتی یک سلام علیک هم نکردی… اون تو رو میشناسه با این حساب اصن؟
    چجوری وقتی باهاش حرف نزدی دوسش داری؟…

  251. ساره :

    فقط کیانا جون ای کاش هیچ وقت ازش نمیخواستی بخاطر دوستات از نظر ظاهری رفتارش باهات سرد بشه خب دوستات از حسادتشونه اینطور رفتار میکنن اونم اینطوری فکر میکنه دوستات برات مهم ترن.

  252. ساره :

    سلام بچه ها منم مثل شماها عاشق معلمی هستم♡
    همینطور که قبلن گفتم معلمی که دبیر من نیست و در هفته فقط یبار میتونم ببینمش منم چون هیچکی نمیتونه درکم کنه و بیشتریا مسخرم میکنن.بخاطر همین هم همیشه اینجا هستم درسته نظر نمیدم چون خودمم یکی مثل شماهام و نمیتونم کمکی بکنم فقط میتونم همدردی کنم.
    ولی فکر نکنم بشه فراموش کرد ولی به مرور خود به خود ناخواسته این عشق به اندازه میشه.

  253. کیانا :

    خواهش میکنم باهام همدلی کنین… کمکم کنین خواهش میکنم… من از فکر کردن به اون تو هر لحظه ی زندگیم خسته شدم…و با این حال نمیخوام ترکش کنم… به حرفای قشنگتون نیازمندم…^_^

  254. کیانا :

    من ۱۵ سالمه…و خب منم عاشق یکی از دبیرام شدم تقریبا یکی دو ساله…ما خیلی رابطه ی نزدیکی باهم داریم… به طوری که تو کل تابستون تو تلگرام حرف میزدیم وبا یکی از دبیرای دیگه که امسال معلممون نیستن رفتیم رستوران…. بار ها بهم گفته دوست دارم…و منم بیش از حد عاشقشم و هر روز گریه میکنم… خسته شدم ولی نمیخوامم ترک کنم…چون طاقت ندارم و بارهام تلاش کردم ولی چون از ته دل نخواستم موفق نشدم… فقط یه مشکل خیلی بزرگ هس که اذیتم میکنه… بچه های دیگه مدام پشت سرم و روبهروم تیکه میندازنو حرفای بیخود میزنن… میدونین دیگه… خودشیرین…و حتی میگن همجنس باز!!!!!! و این واقعا منو آزار میده… و این مطلبو تا حدودی باهاش در میون گذاشتم و از اون موقع که قرار گذاشتیم قرار شده فقط به خاطر من و از دست ندادن دوستام زیاد بهم توجه نکنه… و حتی الان دیگه تو کلاس موقع درس دادنم نگام نمیکنه ولی باز جدیدا خودمو بهش نزدیک تر کردم چون اون جوری به هیچ عنوان طاقت نداشتم… ولی احساس میکنم دیگه دوسم نداره…حداقل در ظاهر تغییر کرده… الانم که تعطیل شده و قراره تا۲۰ روز نبینمش معلوم نیس چه بلایی سرم بیاد…من هرروز با ایشون تا جای ماشین همراهیش میکردمو حرف میزدیم و همین باعث حرفای بچه ها شده…و طوری که یه روز باهاش حرف نزنم حالم به طرز فجیهی بهم میریزه و گریه هام چن برابر میشه… و مشکل بعدیمم این بوده که تلگرام ندارم دیگه و چون نمیتونم وقت دیگه ای باهاش حرف بزنم مجبورم… مامانم خیلی نامرده که نمیذاره تلگرام تو طول سال بمونم…و یه چیز دیگه اینکه خیلی دوس دارم بغلش کنم… دست خودم نیست ولی واقعا خیلی دوس دارم…ممنون میشم کمکم کنین یا حتی همدردی کنین… آخه مامانم و همه دوستام مدام مسخرم میکنن و من خیلی تنهام و نیاز به درد و دل با یکی دارم…

  255. Mehrnoosh :

    من الان ۷ ماه که عاشق معلم زبانم شدم و نمیدونم باید چی کار کنم هر روز کارم اینه که بشینم در کلاسش تا تعطیل شه اونم چون از خانواده شهیده زیاد راحت رفتار نمیکنه

  256. مهتاب :

    سلام من ی دختر ۱۶ ساله ام من شدیداوابسته دبیرم شدم رشتم ریاضیه ولی عاشق دبیری شدم ک دبیره زیسته و من حاظرشدم تنها بخاطره دبیرم تغییر رشته بدم الانم برامون کلاس زیست گذاشتن من کارم شده گریه نمیدونم بایدچکارکنم خیلییییی دوسش دارم جوری ک حاظرم تمام زندگیموبراش بدم من زیاد ب مامانم علاقه ای ندارم توروخدا بهم بگید چی کنم؟

  257. رها :

    باران جان و ساره جان خیلی حرفاتون بهم کمک کرد و خب درست میگید خیلی حساس شدم پس دلم به دریا میزنم
    بعد نتیحشو میزارم
    برام دعا کنید
    ممنون که بهم روحیه دادین
    حرفاتون خیلی خوب بود مرسی

  258. ساره :

    سلام.
    به به باران جان چه حرفای
    قشنگی❤
    رها جون کار من که سخت تر بوده ولی بل آخره تونستم ابراز احساسات بکنم و همه چیز رو به معلمی که دوسش دارم گفتم منم فکر میکردم اگه بهش بگم دوسش دارم ممکنه برام خیلی بد بشه و خیلی بد باهام رفتار کنه ولی همه چیز بر عکس افکارم صورت گرفت و خیلی مهربانانه جوابمو داد❤
    شما الان خودت هم مطمعن نیستی که بهت شماره نمیده و خودت هم داری میگی اگه بهم شماره نده چی؟خودت هم داری میگی شاید بهم شماره نده؟
    پس خودت هم مطمعن نیستی که عاقبت چی میشه؟
    شاید بهت شماره بده*
    پس با درخواست شماره چیزی عوض نمیشه معلمت همون مهربونی سابق خودش رو داره شاید بهت بده.شایدهم نده.
    اگه به اعتماد به نفسه من بدتر از توام!همین که تونستی از مشکلات خونوادگیت بهش بگی بدون که اعتماد به نفس بالایی داری.
    نمیدونم!شاید مشکلت غرورت باشه که میترسی ی وقت بهت شماره نده و آبروت بره.
    ولی اصلا به این چیزا فکر نکن.
    من که مطمعنم حتما بهت شماره میده پس زیاد نگران نباش?

  259. باران :

    رهاجان شما نباید نگران باشید، چون ارتباط خوب و صمیمی با دبیرت داری و خیلی راحت میتونی مشکلاتت رو باهاش در میون بذاری. با ترست مقابله کن و دل و به دریا بزن و بهش بگو. شماره گرفتن خیلی چیز عادی و طبیعیه، بابت یه چیز عادی که نباید اینقدر ذهنتو درگیر کنی. اصلا فکر منفی به ذهنت راه نده، همیشه مثبت نگر باش. فوق فوقش دوحالت که بیشتر نداره، یا شماره رو میده یا میگه نه نمیشه. من مطمئن هستم با ارتباط خوبی که شما دارید حتما دبیرت درکت میکنه که واسه چی شمارشو میخوای و بهت میده. زیادی نسبت به این موضوع حساسیت به خرج دادی به همین دلیل تو ذهنت ازش یه تصویر ترسناک ساختی و مانع میشه که باهاش رو به رو بشی. یا علی بگو و دل و به دریا بزن، ان شاءالله که نتیجه مثبت میشه.

  260. رها :

    مرسی باران جان خیلی ممنونم
    وابسته شدم ولی میتونم بدون اون
    ولی بهش فکر میکنم نمیتونم
    شماره هم ازش بگیرم واکنش نمیدونم چی باشه از این میترسم

  261. باران :

    سلام، رهاخانم به شما توصیه میکنم که زیاد به خودتون سخت نگیرید. همین جور که خیلی راحت با دبیرت دردو دل میکنی، به همین راحتی هم میتونی شمارشو ازش بگیری. اینکه در خودت این باور رو به وجود آوردی که اعتماد به نفس نداری کاملا اشتباهه. اعتماد به نفس ندارم چیزی نیست جز سه کلمه منفی که تو ذهن شما جا گرفته. حالا من به شما میگم به جای اون سه کلمه این جمله رو جایگزین کن. خواستن، توانستن است. شاید فکر کنی جمله پیش پا افتاده و تکراری هست ولی باور کن که اگه به این جمله از ته قلبت اعتقاد داشته باشی عین همین برات اتفاق میفته. اگه بخوای،اگه اراده کنی و برای رسیدن به خواستت با عشق تلاش کنی، قطعا موفق میشی.
    در رابطه با دبیرت سعی کن در نهایت دوست داشتن، احساست فقط دوست داشتن باشه نه وابستگی.
    باور داشته باش که بدون معلمت هم میشه زندگی کرد،میشه خوشحال بود، درس خوندو موفق شد. دوسش داشته باش، باهاش حرف بزن در ارتباط باش اما در حد معمول و معقولش، توی رابطه ای که باهاش داری نه افراط کن نه تفریط، همیشه میانه رو باش.

  262. رها :

    اره خیلی باهاش راحتم ولی این که بگم شماره میترسم بگم اعتماد به نفس ندارم
    میترسم بگه نه میدونم طبیعیه ولی خب نمیدونم از بلاتکلیفی خسته شدم?

  263. ساره :

    رها جون اگه بخوای ازش شماره بگیری فکر نکنم برات کار سختی باشه چون گرفتن شماره ی چیز خیلی طبیعیه اگه من به جات بودم خیلی وقت پیش ازشون شماره میگرفتم همینطور که تونستی مشکلاه خونوادگیت رو براش مطرح کنی،گرفتن شماره هم برات کلر سختی نیست مستقیم بهش بگو که من میتونم شمارتو نو داشته باشم؟?

  264. ساره :

    سلام
    چه خوب ایناس جون منم اهوازی هستم.یعنی اهوازی اهوازی که نه،طرفای اهواز هستم.
    راستش ی چیز خوبی که من دارم اینه که در هفته فقط یک بار میتونم دبیر مورد علاقم رو ببینم اون یبار هم خیلی وقتا نمیاد خخخخ اینش خوبه که زیاد وابسته نمیشم و از درس و زندگی هم نمیوفتم.خب اوایل خیلی اذیت میشدم ولی الان کم کم دارم عادت میکنم.با اینکه ایشون معلم ما نیستن ولی بیشتر از دانش آموزاش ازش میدونم درصورتی که هیچ ارتباطی باهاش ندارم خخخخ.

  265. ایناس :

    من ایناس۱۶اهواز هستم عاشق دبیر ادبیات شدم اسمش خانم قاسمی خیلی دوسش دارم پیش از حد از این عشقی که بهش دارم دارم دیونه می شم همه ی اطلاعاتشو جمع کردم ومی دونم چه ساعتی با چه کلاسی داره وخیلی دیگه درموردش می دونم حتی بیشتر بچه های مدرسه می دونن که من عاشقشم به دوستام بهش گفتن که من عاشقشم اون گفت که منم ایناسو دوست دارم ولی من نمی بینم که بهم ابراز علاقه کنه بخاطر همین دارم دیونه می شم

  266. دنیا :

    اینم بگم مهرگان جان نمیدونم چی باعث شده که فکر کنید اول راهم، در هر حال باید بگم حدود سه سال از اولین تجربه چنین مسائلی با دانش آموزانم میگذره و با اینکه ظرفیت و صبر بسیار زیادی دارم، ولی چه اولین بار و چه در مقابل تجربه های مشابه بعدی مقاومت زیادی داشتم و دارم اما بعضی چیزا فقط دست خود آدم نیست…..

  267. دنیا :

    مهرگان جان منم از آشنایی با شما خوشحالم. کامنتای شما نشان دهنده دقت نظر، دانایی و فهم بالای شماست و فکر میکنم تجربه مشابهی داشتید اگرچه مستقیما عنوان نکردید، همیشه با تمرکز بیشتری کامنتای شما رو میخوندم.

  268. رها :

    من کلا خانوادم متلاشی شده از هم میدونی
    فقط دوستام هستن و تنها امیدم به مدرسه رفتن و این چیزا دلم خوشه
    خیلی چیزا هم تو زندگیم دیدم و اتفاق افتاده
    مشکلاتم یه طرف
    این دلبستگی به معلمم یه طرف
    تو رو خدا هرکسی میدونه
    بگه من چیکار کنم

  269. رها :

    ساره جون من ارتباطی با خانوادم ندارم از نظر نزدیکی به خدا هم همین معلمم کمکم کرد
    من خیلی دوسش دارم میخوام باهاش در ارتباط باشم
    محبتاش و کاراش باعث شد اینطوری شم
    نمیدونم واقعا

  270. ساره :

    سلام.رها جان من در این مورد تجربیات زیادی ندارم چون خودم هم مثل شما عاشق معلمی هستم.تنها چیزی که میتونم بهت بگم اینه که سعی کن به خدا و خانوادت بیشتر نزدیک بشی چون تنها چون خدا تنها عشقیه که دل با وجودش آرامش میگیره.
    تا جایی که میتونی سعی کن به خودت تلقین مثبت بکنی اینکه من فقط معلمم رو مثل ی دوست صمیمی دوسش دارم و عشق به معلم ی چیز باور نکردنیه و بیشتر از اون عاشق خانوادم هستم.هر چند که مشکلات خانوادگی زیادی داری ولی اگه به خدا نزدیک تر بشی آرامش دل میگیری.معلمت فقط وسیلست و جای خودشو داره. هیچ وقت نمیتونه جای خانوادت رو برات پر کنه.

  271. رها :

    من به یکی از دبیرام به شدت وابسته شدم
    خب درسته از بعضی معلمام خوشم میاد ولی ایشونو خیلی دوست دارم ارتباطم باهاش خیلی خوبه من خیلی مشکلات دارم از نظر خانوادگیه و کلا همه چیز و من با ایشون حرف زدم ر اهنماییم میکنه خیلی دوسش دارم بیش از حد از خانوادمم بیشتر
    ولی میترسم بهش بگم شمارتونو بدید میخوام باهاش در ارتباط باشم
    همش گریه میکنم به خاطرش
    ر اهنماییم کنید
    البته بگم رفتارای ایشونم با من جوریه که همه حسادت میکنن که چقدر باهم اولین
    کمک میخوام?

  272. ساره :

    سلام
    خانم شریفی عزیز ممنونم بابت پاسخی که دادین❤
    ولی من با دانش شما فرق میکنم چون کمبود محبت ندارم.
    و نیاز ندارم کسی باهام درد و دل کنه،خدارو شکر مادر مهربونی دارم و قبل از خانم…بیشتر عاشق مادرم هستم☺
    راستش من تا حالا به ایشون ابراز علاقه نکردم حتی ی سلام علیک خشک و خالی هم نکردم.
    ولی هیچ وقت نمیتونم ایشون رو با معلم دیگه ای عوض کنم چون دوست ندارم وابسته ی کسی بشم حتی خود ایشون♡
    و دارم سعی میکنم این وابستگی رو تا حدودی کنترل کنم.
    خب من بیشتر شیفته ی اخلاق و رفتار ایشون شدم و از ایشون انتظار زیادی ندارم.
    اینم میدونم که رفتارای من برای ایشون زجر آوره.
    ولی سعی میکنم کاری نکنم که باعث ناراحتیشون بشه.
    واز اینکه با دبیر مهربونی? مثل شما آشنا شدم خیلی خوشحالم چون باعث شد که بیشتر به احساسات خانم… نزدیک بشم و کاری نکنم که باعث ناراحتیشون بشه?

  273. خانم شریفی :

    ساره جان شاید متوجه نشده باشی ولی این ایده وفکر اولیه رو از خوندن پست های تو گرفتم ،وفکر کردم که اگراین دانش آموز باشخص مطمئن دیگری مثل مدیر یا کادردفتری مدرسه که فرصت وتماس بیشتری با دانش آموزان را دارند رابطه برقرار کند ،حتما برایش بهتر خواهد بود ،تشکر .

  274. خانم شریفی :

    متفاوترین معلم چرا نتونستم وارد وبلاگت بشم خیلی خوشحال شدم که معلم هستی. حتما آدرس وبلاگت رو بگذار تا بیشتر باهات آشنا بشم.چرا خداحافظی کردی ؟
    من هم یک کار جدید کردم وفعلا منتظر نتیجه های خوب هستم،اون دانش آموز مورد بحث رو با مدیر مدرسه آشنا کردم ،چون رفتارهاش زیاد تغییر نکرده بود
    منهم دیدم مدیر مدرسه خیلی وقت زیاد و شرایط مناسبی برای این رابطه دارد ،و وقتی خودش وارد ماجرا بشود بهتر می تواند دیگران را درک کند ،ضمنا ازمن هم بسیار جوانتر وپر انرژی تر است ،مهرگان جان اگراین پست رو خوندی دعا کن این رابطه ختم به خیر شود که فوائد ومحاسن زیادی داردوارتباط مدیر بتواند موفقیتهای زیادی برای این دانش آموز داشته باشد. کاش آدرس وبلاگت رو داشتم تا توضیحات بیشتری می دادم .

  275. باران :

    سلام ساره جان، ببین دوست من اکثر مشلات و گرفتاری های ما به طرز فکر و عقیده ما برمیگرده. اینجور بهت بگم که آینده ما همیشه اون چیزی میشه که خودمون باورش داریم. به نظر من هیچ وقت احساس وابستگی به اون دبیر رو باور نکن نه تنها اون بلکه هیچ کس دیگه. اگه دقت کنی میبینی که طرز فکر و باور ما چقدر روی عمیق تر شدن این وابستگی تاثیر داره. نمیدونم منظورم رو متوجه میشی یا نه. به طور کلی به خودت هیچ وقت تلقین نکن که وابسته شدی، افکار منفی رو زیاد تو ذهنت تکرار نکن چون باعث میشه که خیلی سریع تر به چیزی که دوست نداری اتفاق بیفته، برسی. حتی اگه بهش وابسته هم شدی، اگه دوریش یا ندیدنش برات سخته، به خودت تحمیل کن که یه رابطه عادی داری مثل قبل. زیاد تو ذهنت بزرگش نکن. هروقت فکرتو مشغول کرد، به خودت بگو که همه چیز مثل قبله. اینقدر تکرار کن تا برات عادی بشه و نقطه عکسش هم اینه که افکار منفی رو از خودت دور کنی. زیاد حساسیت به خرج نده چون باعث میشه وابستگیت بیشتر بشه. و درمورد اینکه وقتی مبینیش کنترل خودتو ازدست میدی یا اگه دانش آموزی بهش نزدیک بشه ناراحت میشی، اینا همش افکاری هست که به خودت تحمیل کردی وگرنه از اولش یه رابطه عادی و معمولی داشتی درسته؟ قبلا هم گفتم تمام فکر و خیالاتی که ناراحتت میکنه رو بریز دور انگار نه انگار که مشکلی وجوداره. اصلا بهشون اهمیت نده چون عقیده های مخربی هستند که ذهن شما رو مشوش میکنه. همه چیزی به خودت بستگی داره عزیز من. اگه بخوای و باور کنی که میتونی هنوزم مثل قبل یه رابطه عادی و معمولی داشته باشی،حتما موفق میشی این کار رو انجام بدی. برات آرزوی موفقیت میکنم. ان شاءالله در سایه الهی بتونی زندگی سرشار ازمحبت، دوستی و عشق رو تجربه کنی.

  276. ساره :

    سلام
    مهرگان جان منم از آشنایی با شما خیلی خوشبختم عزیزم.
    باران جان حرفات خیلی قشنگن♡خب راستش منم تو تجربه ی اولم به همین نتایج رسیدم و همینطور با خودم عهد بسته بودم که دیگه وابسته ی کسی نشم.برا خودم هم خیلی عجیبه بیشتر از اینکه وابسته ی معلمی شدم که اصلا معلمم نیست.اوایل از داشتن همچین حسی خوشحال بودم چون به اندازه و معمولی بوده.اما جدیدا خیلی نگرانم چون غیر قابل کنترله و به تدریج بیشتر و بیشتر هم میشه.من در هفته فقط یبار میتونم ایشون رو ببینم و اون یبار هم اگه نبینمشون خیلی افسرده و ناامید میشم و حس درس خوندن هم ندارم.جدیدا هم اگه ببینم دانش آموزی بهشون نزدیک بشه خیلی ناراحت میشم و کنترل خودم رو از دست میدم.
    به مشاور مدرسه هم گفتم به این منظور که ازشون راهنمایی میخواستم ولی ایشون اشتباه گرفتن و هیچی نگفتن.
    اوایل سعی کردم به 《خدا》نزدیک تر بشم تا مطمعن بشم که از همه بیشتر عاشق خود خدا هستم?
    هنوزهم همینطوریه ولی وقتی به معلم مورد علاقم فکر میکنم از خدا و ایشون حس خجالت بهم دست میده که خیلی اذیتم میکنه.
    من تاحالا هنوز ابراز احساسات نکردم.
    ولی نشون دادم.وقتی ایشون رو میبینم کنترلم رو از دست میدم و این خیلی خجالت آوره راستش خودم هم از این رفتار بچه گانم خوشم نمیاد و موجب خجالتم میشه.
    شاید بعضیاتون بتونید درکم کنید بعضیا هم نتونن چون تجربه نکردید ولی من به نظرات همه ی شما عزیرانم نیازمندم?

  277. باران :

    سلام ممنونم فرناز خانم. مهرگان جان دبیرم مشکلی نداشت. گریه های من بابت علاقه بیش از حد بود. وقتی دلم براش تنگ میشد و نمیتونستم ببینمش میزدم زیر گریه، البته اینم بگم هیچ کدوم از اعضای خانواده ام از این موضوع خبر نداشتند. یعنی هیچ کس نمیدونست من بابت دوست داشتن دبیرم گریه میکنم حتی خودش. من به این راحتیا به کسی وابسته نمیشم و احساسم رو به سادگی بروز نمیدم. همونطور که گفتم من سه سال اسیر این احساس افراطی بودم و الان با توکل به خدا،الحمدالله تونستم که به این احساسم غلبه کنم. و درپاسخ به حرف فرناز خانم هم اینجوری بگم که ما اول باید با خودمون و احساسمون رو راست باشیم. بیایم به عقل و منطقمون دروغ نگیم.ما آدما معمولا همیشه حقیقتا رو اونجوری که دوست داریم و مطابق احساس درونی ما هست تعبیر میکنیم . و هزار و یک جور دلیل و منطق برای خودمون میتراشیم تا چیزی رو باور کنیم که دوست داریم و خوشایند و رضایت بخش هست نه اون چیزی که واقعا وجود داره ، خیلی کم پیش میاد ما حقیقت ها رو اونطوری که هستند باور کنیم و بپذیریم.دوستان چند ساعت فقط چند ساعت عمیق بشینند و با خودشون فکر کنند؛آخر این جاده به کجا میرسه؟ درنهایت چی میخواد بشه؟آیا همیشه میتونی باهاش باشی؟ بالاخره یه روزی باید از هم جدا بشید. باید با دوریش کناربیای. به هر حال هر کس زندگی خودشو داره. شاید بعضی از بچه ها این حرف بزنند که من نمیتونم فراموشش کنم، هرجا میرم هرکاری انجام میدم تصویرش تو ذهنم میاد، خاطراتش جلو چشامه، میخوام فراموشش کنم اما هرکاری میکنم نمیشه و از اینجور حرفا. من کاملا احساس و حال این عزیزان رو درک میکنم چون خودم هم اولش دقیقا همین حرفا رو میزدم و میدونم که خیلی سخته اما غیر ممکن نیست. غیر ممکن یعنی کاری که هنوز کسی اون رو انجام نداده باشه. اول به خدا توکل کن بعد با یه اراده مصمم تصمیم بگیر و باور کن که میتونی. اون موقع است که دیگه کارغیر ممکنی وجود نداره. بچه ها برای رهایی و نجات از این احساس وابستگی فقط به سه چیز لازم دارند؛ اول توکل به خدا، دوم اراده مصمم و مطمئن و سوم اینکه خودشونو باور کنند. دوست داشتن دبیرت خیلی خوبه ولی بیش از حد که بهت ضرر برسونه نه. علاقه بیش از حد که نه بلکه هرچیزی بیش از اندازه معمولیش زیان آوره. دوست داشتن زیادی هم نوع مرضه. دقیقا مثل آلرژی میمونه، پاسخ بیش از حد بدن نسبت به برخی آلرژن ها. حساسیت بیجا نسبت به یه شخص یه نوع بیماری هست. از بعد معنوی هم که بخوایم این موضوع رو مورد تحلیل و بررسی قراربدیم، اینجور بگم که خداوند چهارنعمت اساسی رو تو بدن ما با توجه به درجه اهمیت اونا به ترتیب آفریده. اول عقل و اختیار هست که در بالاترین نقطه بدن یعنی سر ما قرار داره، دوم قلب که در قفسه سینه وجود داره، سوم شکم و چهارمین اونا که از درجه اهمیت کمتری برخوردار هست شهوته. بنابراین با توجه به ترتیب وجایگاه عقل و قلب، متوجه میشیم که عقل و منطق همیشه در مقایسه با قلب و احساس در اولویت قرارداره. اگرتصمیمات زندگی، رفتارها و گفتارهای ما بر مبنای قلب و احساس باشد، چه بسا که با گذر زمان احساسات رنگ میبازد، تغییر میکند و آنجاست که پشیمانی بابت انتخاب ها و تصمیماتی که در گذشته گرفته ایم، بروز پیدا میکند. بنابر این ما همیشه باید آینده خود را بر پایه ی عقل و منطق بسازیم نه احساس و عاطفه ای که معلوم نیست در آینده به آن پایبندیم یا نه.

  278. مهرگان :

    سلام خانم شریفی عزیزم وبلاگ من فعلا مشکلی داره ونمیشه واردش بشی
    از آشنایی با شما خیلی خوشوقت وخوشبخت شدم وای اینا جملات کلیشه ای هستن والان اینقدر پرم از شادی که نمی تونم خیلی ادبی بنویسم.
    چند سال پیش وارد این سایت شدم والان از اون آدمای گذشته خبری نیست حتما همه مشکلاتشون وعلایقشون کنترل شده وبه زندگی عادی برگشتن ،خداروشکر.
    اینجا با خیلی ها آشنا شدم ،از اینکه همه یک مشکل داشتن برام جالب بود .از اینکه این اواخرخانم شریفی رو شناختم خانم دنیا وخانم باران خانم ساره،خانم غزال ،خانم فرناز…… خوشحالم ،
    همه از یک چیز نگران بودن واین حس مشترک شاید باعث همدلی میشد.
    چرا من امروزر اینقدر ،سبک شدم ،راحتم چون از قوی بودن وبزرگ شدن آدم های اطرافم خیلی شادم ،ودیگه وقت خداحافظی رسیده ،توی جشن فارغ التحصیلی همه خوشحالن معلم ،دانش آموز ،توی اونروز یه آدم موفق مقابلت که دیگه اون دختر کوچولویی نیست که روز های اول مدرسه دیدیش ،یه خانم شده که براش آرزوی خوشبختی وسعادت داری،،،،،،
    دیدید یکی که میخواد بره سفر حج از همه حلالیت می خواد وهمه از ته دل میبخشنش.من الان مثل همون آدمم .
    خوشحال میشم که همه منو ببخشن. منم که مهربون، همه روبخشیدم.
    ویه نصیحت مثل همه ی آدم بزرگا، اول به خودم توصیه می کنم:
    ما هر چه مزین به خصلت های انسانی باشیم موفق تریم وهر چه صبر ،تواضع وصداقت رو در خودمون رشد بدیم به خدا نزدیک تریم ،مهم نیست چه پست ومقامی داشته باشیم.مهم اینه که ما یکروزی از این جهان میریم ،وچقدر خوبه که همه از ما به نیکی یاد کنن .خب به غزل خداحافظی رسیدیم
    اگر بار گران بودیم رفتیم
    اگر نامهربان بودیم رفتیم
    بقیه اش رو اگه حفظید دسته جمعی بخونیدمن حفظ نیستم

    امضا: متفاوت ترین معلم دنیا

  279. فرناز :

    باران خیلی دانشو حکمت زیادی داری مشکل بچها اینه که دست خودشون نیست رها شدن از این وابستگی وگرنه کیه که همچین علاقه ای رو بخاد چون واقعا اخرش بن بسته

  280. مهرگان :

    خانم باران☺ خوشحالم که از این وابستگی رهایی پیدا کردید. چقدر صادقانه احساستان را توضیح دادید .چرا برای معلمتان گریه می کردید ؟ معلمتان مشکلی داشت؟خودش هم می دانست برایش گریه می کنید؟من فقط دوست دارم واقعیت را بشنوم اگر در بیان واقعیت معذوراتی  دارید پاسخ ندهید .

  281. مهرگان :

    خانم دنیا من به شما توصیه می کنم چون در اول راه هستید با دانش آموزانی که احساس می کنید رفتاری فراتر از معلم ودانش آموزی از شما توقع دارند همان ابتدا مقابل آن به ایستید در غیر اینصورت عواقب آن را باید تحمل کنید قبلا هم گفتم اگر حوصله و ظرفیت زیادی دارید  تن به این کار بدهید چون انرژی زیادی باید داشته باشید.همیشه هم این روابط به خوبی وخوشی تمام نمیشود.

  282. مهرگان :

    سلام به همه
    خانم شریفی کار خوبی کردید دانش آموززتون رو بخشیدید وقتی خودمو جای شما گذاشتم دیدم وقتی یکی از آدم طلب بخشش کنه میشه نبخشیش ؟
    انشاالله که متوجه اشتباهاتش بشه ،ولی حالا چگونه باهاش بر خورد می کنید ؟خیلی سوال به ذهنم اومده اگه دوست داشتید بنویسید.از برخورد مادرش هم نرنجید در عوض شما دانش آموز های زیادی دارید که عاشق مهربانی ورفتار های خوبتان هستند☺

  283. مهرگان :

    خانم شریفی نمی دونم چی بگم یعنی میدونم پرم از حرف ، ولی شوکه شدم،وقتی صحنه ی که گفتید رو تجسم می کنم نمی دونم بخشش شما کار درستی بوده؟؟؟؟؟؟؟
    ایثار تا کجا؟؟؟
    عطوفت تا کجا، تحمل اینهمه توهین !اصلا چرا باید به شما توهین بشه چقدر حیف که بازنشسته میشید
    از جهتی هم جامعه ما، لیاقت امثال شمارو نداره
    چقدر برای اون دختر وقت گذاشتید
    چقدر توهینهای فقط خودشو تحمل کردید
    آیا جواب خوبی بدیه
    دلم براتون پر غصه است
    من دعاتون کرده بودم ولی چرا دعایم نتیجه معکوس داد
    شاید هم از یه بعد دیگه باید به قضیه نگاه کرد
    شما متوجه شدید این بچه چه شرایطی رو داره
    شاید خدا شمارو سر راهش گذاشته تا راه درست زندگی رو یاد بگیره
    شاید ها زیادن فقط خواهشا صبر وصداقتتون رو از دست ندید
    صبوری وصداقت گوهر هایی هستن که متاسفانه در جامعه امروز ما نسلشون در حال انقراض
    الان حالم خوب نیست
    میام با حال بهتری براتون می نویسم دوستون دارم

  284. باران :

    چند کلامی هم با دبیران عزیز خانم شریفی و خانم حسینی دارم. البته بنده در حدی نیستم که بخوام قضاوت ، انتقاد یا نصیحت کنم ولی اون چیزی که در حد خودم میدونم رو دوست دارم به شما عزیزان هم بگم. بعضی از دانش آموزا همون طور که خانم دکتر فرمودند بنابر مشکلات خانوادگی، فشار های روانی و کمبود های عاطفی که دارند به معلمانشون وابسته میشند و سعی میکنند که خلا هایی که دارند رو با اونها پر کنند. بعضی از دانش آموزا واقعا معلمانشون رو دوست دارند واین احساس از ابتدا یه حس دوست داشتن عادی بوده و رفته رفته و با مرور زمان منجر به وابستگی شدید میشه. به نظر بنده شما عزیزان در برخورد با این دسته ازدانش آموزان که نسبت به شما چه مستقیم و چه غیر مستقیم ابراز احساسات میکنند و اعلام میکنند که واقعا دوستون دارند،با احتیاط بیشتری رفتار کنید. منظورم این نیست که بین اونا و بقیه تبعیض قائل بشید نه بلکه به اونا بفهمونید که همشون رو دوست دارید. این دانش آموزان وقتی که با شما صحبت میکنند وقتی که احساساتشون رو بیان میکنند،مسلما انتظار دارند شما هم نسبت به اونا همین احساسات رو بروز بدید و درواقع این یک نیاز در آنها تلقی میشه که ناشی از عومل زیادی است. رد شدن این دانش آموزان از طرف شما ضربه سنگین روحی و روانی رو به اونا وارد میکنه. به نظر من توی برخورد و رفتارتون با این قبیل از دانش آموزان از روند ثابتی پیروی کنید. طوری نباشه که ابتدا دانش آموز فک کنه شما هم به همون اندازه دوسش دارید و بعد که با سردی رفتار شما مواجه میشه احساس زیادی بودن بهش دست نده. به نظر من شما دبیران نقش مهمی رو تو زندگی دانش آموزانتون ایفا میکنید به حدی که حتی میتونید با رفتار،گفتار و کردارتون مسیر زندگی یه دانش آموز رو عوض کنید. شماها میتونید یه دانش آموز رو از مرگ تحصیلی و علم نجات بدید و یا بالعکس یه دانش آموز رو از زندگی سیر کنید. همه چیز به شما بستگی داره. به طرز نگاه شما به لبخند شما و…
    به عقیده من سکوت کردن و اینکه گذر زمان میتونه اونا رو از این احساس نجات بده غلطه. حرف زدن بااین دانش آموزان ،گوش دادن به احساساتشون و درد ودل کردن با اونا خیلی تاثیر گذارتره. البته شاید فک کنید وابستگیش بیشتر میشه بله درسته احتمال این وجود داره ولی باز م همه چی به شما بستگی داره. حرف زدن شما با آنها بهشون احساس اهمیت داشتن میده، احساس اینکه مهم هستند و شما دوسشون دارید. میتونید به اونها کمک کنید که احساس افراطی رو کنترل کنند. اونا به حرف شما گوش میدن و چون دوستون دارند سعی میکنند کارایی که شمارو خوش میکنه انجام بدن واین یه نقطه مثبتی هست برای شما تا به اونا کمک کنید که دچار این احساسات افراطی نشند. بی تفاوتی شما و سرد رفتار کردن بعداز اینکه از احساسشون با خبر شدید توی ذهن این دانش آموزان تصوری با مضمون اینکه دوسشون ندارید،ازشون خسته شدید و… رو به وجود میاره و خیلی برای اونا دردناک هست. اینا نظرات و عقیده های منه شاید دوستان با من موافق نباشند، من به انتقادات و نظرات تک تک عزیزان احترام میذارم. آرزوی موفقیت برای شما عزیزان دارم.

  285. باران :

    سلام به همه دوستان، دختری ۱۷ ساله هستم و حرف های شما عزیزان رو خوندم. منم سه سال گرفتار علاقه ای بیش از حد نسبت به یکی ازدبیرام شده بودم ولی الان خدا رو شکر تونستم ازین علاقه افراطی نجات پیدا کنم. دوست دارم از تجربه های خودم تو این سه سال به دوستانی که به همین مشکل دچار شدن بگم. ببینید دوستان همه ما از یه چیز حرف میزنیم. اکثریت ما در مواجهه با این مشکل از یه سری نقاط مشترکی برخوردار هستیم. وهمچنین باید قبول کنیم که این علاقه و احساس افراطی ما در نهایت به بن بست میرسه. باید این عقیده رو باور کنیم که یه روزی باید از هم جدا بشیم، باید باور کنیم که هرکسی زندگی خودشو داره و بالاخره ما ازاون مقطعی که تحصیل میکنیم دور میشیم. نمیشه همیشه با اون معلمی که دوسش داریم باشیم. توصیه اول و آخرم به شما عزیزان اینه که با خدا ارتباط عمیقی داشته باشید. باور کنید چنان تاثیری روی روند زندگیتون میذاره که حتی خودتونم باورتون نمیشه. من با تمام وجودم تجربش کردم و این چیزایی که میگم فقط در قالب حرف و شعار نیست. سعی کنید آرامش حقیقی رو با حرف زدن با شرچشمه آرامش هستی، با خدا به دست بیارید. همیشه این باور رو داشته باشید که خدا تنها پنهاه بی پناهان، تنها تکیه گاه و آرامش دهنده قلب های ماست. خدا تنها کسی هست که بی منت بنده هاش رو دوس داره، هرقت دلتون برای کسی که دوسش دارید تنگ شد،هروقت تنهایی، دوری و دلتنگی امانتون رو برید،با خدا دردو دل کنید. هرچی تو دلته خالی کن و بهش بگو. شک نکن حرفاتو بی جواب نمیذاره. گریه میکنی واسه بنده خدا؟؟؟ کسی که تمام عالم هستی رو خلق کرده شبانه روز مواظبته،بهت نگاه میکنه،منتظر هست تا باهاش حرف بزنی، بعد اونوقت ما واسه کی گریه میکنیم. حرفام شاید شعاری به نظر برسه دوستان ولی جز حقیقت چیز دیگه نگفتم. اینکه معلمتو دوست داشته باشی خیلی خیلی خوبه و شک نکن که همه معلما دانش آموزاشونو دوست دارند. اما اینم بدون که هرچیزی حدی داره و دوست داشتن و ابراز احساسات هم تا زمانی که زندگی عادیتو رو تغییر نده،تا زمانی که بهت ضرر نرسونه خوبه ولی ازین که رد بشه یعنی خط قرمزو رد کردی، یعنی رفتی تو جاده خطر و میخوای چشم بسته رانندگی کنی. حرف آخر ، آرزوی موفقیت و سعادت برای همه شما عزیزان دارم و امیدوارم که توی زندگیتون همیشه اعتدال رو رعایت کنید و خط قرمزا رو رد نکنید.

  286. غزال :

    خانوم شریفی استاددلسوزومهربان
    شما چرا سعی نمی کنید علاقه این دانش اموز رو در جهت مثبت پیش ببرید ؟! چرا سرکوب این احساسات!!همیشه اشتباه دیدن این علاقه ها میتونه منفی پیش بره و صدمه روحی بزنه اما میتونه باعد پیشرفت و بالارفتن اون دانش اموز از نظر فکری و روحی و درسی شه

  287. خانم شریفی :

    مهرگان جان واقعا ملاقات با مادر دانش آموزم ،خالی ازلطف نبود ،پر بود از احساسات ضد ونقیض.
    درپی اعتراض دانش آموزان ومادرانشان، اولیا مدرسه مجبور شدند مادر دانش آموز مذکور را به مدرسه بخواهند ‌من به آخرماجرا رسیدم،ولی همان لحظات اندک هم ،پراز مطالبی بود که باید زودتر می دانستم .
    من از اینکه شغل وپست و جایگاه مهمی ندارم ،ناراحت نیستم.
    از اینکه غرور تمام زندگیمو نگرفته ،ناراحت نیستم.
    از اینکه هرچه مادرها ومعاون مدرسه از رفتار ها واهانت های دانش آموز می گفتند ولی مادر با پر خاش می گفت،حالا مگه دخترم چه کار کرده!!!!! ناراحت نیستم.
    من ازاینکه وقتی یک مشاور خوب به مادر معرفی کردند با پر خاش گفت شما معلم ها نیاز به مشاور دارید ناراحت نیستم.
    من از کیف وکفش مارک!!!مادر دانش آموز ناراحت نیستم .
    من از این که که وقتی مادر دانش آموز پرونده دخترش راطلب کرد دختر ش با گریه گفت من به خاطر خانم شریفی ازاین مدرسه نمی رم واز همه خواست که اورا ببخشند هم ناراحت نیستم .
    من از فقر فرهنگی ناراحتم.

  288. دنیا :

    سلام.
    ممنون از پاسختون، مطالعه کردم. از جملاتتون حس میکنم بیشتر خود معلم مخاطبو دارای تقصیر دونستید. منکر وجود افراد با مقاصد و عملکردهای مختلف نیستم، ولی حداقل در مورد خودم میتونم بگم علیرغم اینکه بسیار سعی دارم رفتار عادی در مقابل چنین دانش آموزانی نشون بدم و مثلا هرگز نخواستم به قول شما اینطور عمل کنم:
    “از آن به عنوان بهانه ای جهت ارتباط و تسلط با دانش آموزان استفاده می کند و دیگر موارد مشابه”
    چون نه تنها نیازی ندارم، بلکه با علاقه زیاد و تعهدی که نسبت به انجام کارم دارم، همواره مورد تایید و محبوبیت شاگردانم بوده ام، اما متاسفانه برخی رفتارهای نسنجیده و مکرر چنین دانش آموزانی و حتی گاهی اظهارنظرهای نادرست و یا رفتارهای عجیب و مغرضانه ای که همکارانم! در ارتباط من و دانش آموزانم دارند سبب میشود که به مساله دامن بزنند و از کاه، کوه ساخته شود و …
    در صورتیکه که اگر تاثیر منفی این عوامل بیرونی نبود، خیلی خوب و حتی مفید میتوانستم این احساسات را برای دانش آموز مدیریت کنم و به تعادل برسانم. چطور این عوامل را تحت کنترل دربیاورم؟

  289. نوجوانها :

    کاربر عزیز “دنیا”
    بعد از دریافت سؤال کاربران عزیز به دلیل تعدد پیام ها از صفحه حذف می شوند و پس از دریافت پاسخ از خانم دکتر سلیقه دار، مشاور و روانشناس سایت علاوه بر انتشار سؤال و پاسخ آن در سایت از طریق ایمیل به شخص سؤال کننده اطلاع رسانی می شود.
    سؤال خانم “مریم سادات حسینی” از طرف خانم دکتر پاسخ داده شده است. برای مشاهده پاسخ روی لینک زیر کلیک بفرمایید.
    http://www.nojavanha.com/consulting/%D8%A8%D8%A7-%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4-%D8%A2%D9%85%D9%88%D8%B2%D8%A7%D9%86%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%A8%DB%8C%D8%B4-%D8%A7%D8%B2-%D8%AD%D8%AF-%D8%A8%D9%87-%D9%85%D8%B9%D9%84%D9%85-%D8%A7%D8%A8%D8%B1/

    شاد و سلامت باشید
    نشریه اینترنتی نوجوان ها

  290. نوجوانها :

    معلم عزیز
    خانم “مریم سادات حسینی”
    ضمن تشکر از اینکه سؤال خود را با ما در میان گذاشته اید، خانم دکتر سلیقه دار، مشاور و روانشناس سایت به سؤال شما پاسخ داده اند.
    لطفا ایمیلتان را چک و یا روی لینک زیر کلیک بفرمایید.
    http://www.nojavanha.com/consulting/%D8%A8%D8%A7-%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4-%D8%A2%D9%85%D9%88%D8%B2%D8%A7%D9%86%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%A8%DB%8C%D8%B4-%D8%A7%D8%B2-%D8%AD%D8%AF-%D8%A8%D9%87-%D9%85%D8%B9%D9%84%D9%85-%D8%A7%D8%A8%D8%B1/

    سلامت و شاد باشید
    نشریه اینترنتی نوجوان ها

  291. دنیا :

    سلام.
    مساله ای که همکارم خانم حسینی اینجا مطرح نموده بودن و گویا الان حذف شده، برای من هم بارها پیش اومده. خوشحال میشم خانم دکتر راهنمایی بفرمایند.

  292. ساره :

    خانم مهرگان عزیز.ممنونم از راهنماییتون ولی اینکه رابطه ها خوب یا بد پیش میرن به دو طرف معلم و دانش آموز بستگی داره.خب رفتارها و روحیات باهم یکی نیستن رابطه هایی هم هستن که خیلی خوب پیش میرن.

  293. ساره :

    سلام
    ببخشید اگه خیلی تند رفتم وقضاوت نادرست کردم.برای ی لحظه کنترلم رو از دست دادم و صحبتهای بقیه ی کاربران و خانم مشاور یادم رفت. شاید واقعا دانش آموز خانم شریفی به منظور ابراز علاقه و جلب توجه این کارا رو میکنه و به محبت نیاز داره و نیاز داره یکی بهش راه درست رو نشون بده.شاید محبت تنها راه درمانش باشه.

  294. مهرگان :

    خانم شریفی مهربان خسته نباشید.دست دعا در مقابل خداوند وکائنات بلند میکنم وبرای شما طلب صبر وبردباری میکنم. آمین.
    تحمل رفتار های اینچنینی سخت است .چه برسد که از طرف دانش آموز باشد، آنهم کسیکه روزی نسبت به شما ،علاقه مضاعف داشته است.حال شما را درک می کنم وبه احساسات شما کاملا واقف هستم. اینکه عصبانی باشید طبیعی است.ولی چیزیکه که کمی غیر طبیعی ست ،ناراحتی طولانی مدت شماست از دانش آموزتان،هر وقت از احساس خشم خالی شدید فکر کنید (همانطور که در مقاله بالا هم اشاره شده)دانش آموز شما روش متفاوتی برای ابراز علاقه دارد.وبه نظر من حتما با اولیا این دختر یک ملاقات حضوری داشته باشید .الزاما از این مشکل با صراحت صحبت نکنید.ولی با ارتباط با آنها متوجه خیلی مسائلی که کوچک ولی راهگشاست ،خواهید شد.از صحبت مدیر محترمتان تعجب می کنم که حل این مشکل شما ودانش آموز را درد سر می داند!!!!
    خود داری وخویشتن داری شما یکی از کلید های مهم است .وبعید می دانم عنصر نمره در این علاقه ورابطه،آیتم قابل بررسی باشد.به نظرم این رفتارها یک ناپختگی است که این دختر از محیط پیرامونش آموخته وهمیشه هم در مقابل، خواسته هایش را بدست آورده.شما با قاطعیت ولی مهربانی،با او برخورد کنید.
    صحبت خانم فرناز ممکن است درست باشد .گاهی لبخند بزنید.
    توصیه های خانم مشاور کاملا راهگشاست .
    امیداورم تدبیرتان چراغ راهتان باشد.☺

    یک توصیه هم به همه معلمان بزرگوار:
    اگر رفیق راه هستید،اگر صبر حوصله فراوان دارید،اگر وقت زیادی دارید ،اگر خودتان عاشق هستید ……به دانش آموزتان اجازه ابراز علاقه اینچنینی بدهید ،من همیشه گفته ام این رابطه پر از سوء تفاهم ،مجهولات،دلخوری ،ناراحتی وعدم شناخت است .بیشتر وبلاگها ومقالاتی که در این زمینه هاست ،خوانده ام ولی اغلب این روابط مطلوب نیست.
    این روابط ممکن است اول با احساسات رمانتیک وگل و نامه و…..همراه باشد ولی عموما به خاطراتی تلخ می انجامدکه برای طرفین به خصوص دانش آموز عواقب تلخی دارد.

    وتو دانش آموز عزیز :معلم هرگز مثل دوست همسن تو نخواهد شد.سعی کن در این رابطه کمال ادب را رعایت کنی.

  295. مریم سادات حسینی :

    با سلام من هنوز پاسخی برای سوالم دریافت نکردم
    ولی متوجه شدم یه کاربر دیگه هم بااسم من کامنت گذاشته.
    بهر حال من سادات حسینی دبیر ریاضی متوسطه اول هستم از خانم مشاور درخواست دارم در مورد نحوه رفتار با دانش آموزانی که بیش از حد به معلم ابراز علاقه میکنند راهنمایی کنند
    قبلا هم عرض کردم من در مورد عواقب این رفتارها و بخصوص ایجاد وابستگی بچه ها به خودم نگرانم

  296. فرناززززز :

    اره ساره احتمالش خیلیییییی پایینه که معلم یکی از دانش اموزاشو بیشتر از بقیه دوست داشته باشه ولی به نظر معلما هم تا حدود زیادی مقصرن اگه بدشون میاد از این حالتا باید به طرف بگن برو خوشم نمیاد نه اوایل باهاش خوب باشن بعد انگار تکراری شده باهاش رفتار کنن خب واقعا کارشون اشتباهه البته منظورم همه معلما نیس . مریم همینایی که اینجا میگیو برو به خودش بگو تا خیالت راحت شه و بفهمی چی به چیه
    انقد بدم میاد معلما دانش اموزه بیچاره رو تو خماری میذارن انگار به عشقشون محتاجن خخخخخ

  297. ساره :

    فرناز من باشما کاملا مخالفم همچین دانش آموزایی حقشونه باهاشون بد رفتاری بشه اگه واقعا عاشق بود هیچ وقت اینطوری رفتار نمیکرد خب یعنی این دانش آموز اینقدر بچس که اینطوری جلب توجه میکنه. ببخشید قصد توهین ندارم آ ولی این طرز رفتارش اصلا درست نیست و نشون دهندهی عشق نیست.
    .
    .
    خب از ی معلم نمیشه انتظار داشت که عاشق دانش آموزش بشه اصلا نمیشه ما دورهی سنیمون باعث میشه عاشق معلمامون بشیم.خب وقتی معلماتون بهتون میگن دوستتون دارن حتما دوستتون دارن دیگه اصلا واسه چی باید دروغ بگن معمولا از هر معلمی بپرسید میگه من همه ی دانش آموزا مو به ی اندازه دوست دارم.

  298. ساره :

    سلام.
    خیلی ممنون از اینکه جوابمو دادین.
    وخیلی خوشحالم از اینکه این عشق از نوع صحیحش اشتباه نیست❤
    منم از این به بعد سعی میکنم این عشق رو تاحدودی کنترل کنم.
    اما مشکلی که جدیدا برام پیش امده اینه که هیچکس با این عشق من موافق نیست حتی یکی از معلما اینو غیر مستقیم تو کلاس کلی گفت.همه فکر میکنن معلم مورد علاقم طرز رفتارش درست نیست یا اینکه زورشون میاد ولی خب تو مدرسمون خیلی از دانش آموزای دیگه هستن که وابسته ی دو نفر از معلمامون شدن.
    و هیچکس با وابستگیشون مشکلی نداره خیلی هم براشون عادیه.
    همه فکر میکنن به تیپ و قیافس ولی من اینطوری فکر نمیکنم
    همه فکر میکنن معلمی که عاشقشم بداخلاقه ولی اینطوری نیست ایشون خیلی آروم هستن.
    نمیدونم این عشق عاقبت خوبی داره یانه؟
    نمیدونم من اشتباه فکر میکنم یا بقیه؟
    تصمیم گرفتم براشون ی نامه بنویسم از نظر شماها نوشتن نامه کار درستیه؟
    راستش ی وقتایی حس میکنم خیلی مسخرست ولی نمیتونم احساسمو کنترل کنم.
    سعی کردم به حرف کسی توجهی نکنم ولی نمیشه آخه معلمامن اگه باهام لج کنن خیلی بد میشه مثل دبیر ریاضی که از موقعی که فهمیده خیلی رفتارش تعقیر کرده یا دبیر زبان. یا علوم که قبلن وابستشون بودم.نمیدونم باید چجوری رفتار کنم آخه من به زور میتونم دبیر مورد علاقم رو ببینم خب معمولا تو دفتر میتونم ببینمشون و این باعث میشه که بقیه بفهمن.نمیدونم باید چیکار کنم لطفا راهنماییم کنید.

  299. مریم سادات حسینی :

    عاقا یکیم ب من کمک کنه
    منم عاشق معلمم شدم اوایل اونم خیلی دوسم داشت ولی الان فک میکنم دوسم نداره ولی ازش میپرسم میگه دارم ولی من میگم دروغ میگه…چیکار کنم همه چی مثل قبل شه؟؟؟؟

  300. فرناززززز :

    خانم شریفی لزوما نمیشه گفت به خاطر نمره اینجوره شایدم وقتی باهاش خوب و صمیمی میشید یا بعضی اوقات به دلیل مشغله هاتون نمیتونید بهش زیاد توجه کنید یه جورایی میخاد جلب توجه کنه و درحقیقت ایشون ثبات رفتاری نداره یه روز خوبه یه روز نه

  301. خانم شریفی :

    خانم مشاور فکر نمی کردم جواب بدهیدخیلی ممنون از پاسخ شما.حتما به راهنمایی هایی که فرمودید عمل می کنم.
    مهرگان جان نمی دونم چند سالته.ولی وقتی به سن من برسی شاید متوجه حرفم بشی.توی کل زندگیم هیچ وقت از هیچ شخصی اینقدر تنفر نداشتم. روزهایی که به این مدرسه میخوام برم رو اصلا دوست ندارم، خودمو به کارهای زیادی مشغول میکنم که دیرتر به کلاس برم ،برای رفع اشکال درسی بچه ها زنگ های تفریح طبق نظر خود بچه ها به کلاس های دیگه میریم که اون نیاد،اینقدرسر کلاس با همه جرو بحث بی مورد میکنه که بچه ها فریاد می کشن به سرش،که کافیه دیگه،وسط درس ،یک دفعه کیف وکتابهاشو می اندازه روی زمین و حواس همه رو پرت می کنه.
    به قول صحبت های شما خواستم در موردش قضاوت نکنم.ولی با انواع کارها که مثلا بخواد سر من کلاه بذاره از من به زورمیخواد نمره بگیره ، یکروز مهربان ومودب شده بودبه طوریکه سر کلاس بچه ها بهش میگفتن تا دیروز که خانم بد بود چرا امروز خوب شده، منم متوجه شده بودم برای گرفتن نمره این کار هارو می کنه ،و دلم میخواست بالاترین نمره رو بهش بدم ولی سر کلاس نیاد.البته الان فهمیدم که با این روش میتونم آروم نگهش دارم و لیست نمراتم رو نگه داشتم ،و متوجه شدم دوست داشتنش هر گز واقعی نبوده.
    تمام تعجب من از اینه که یه بچه چقدر می تونه دیگران رو اذیت کنه از کجا چنین توانایی منفی پیدا کرده ،با اینکه میدونه توی اجتماع مدرسه به خاطر اخلاش محبوب نیست،چرا تلاش نمی کنه خودشو درست کنه ؟ حاضرم ده تا کتاب روانشناسی بخونم ،واز مشاورهای مختلف کمک بگیرم خودمم اگر اشتباهی کردم جبران کنم تا لا اقل کمی خودشو اصلاح کنه،واقعا دلم نمی خواد توی این دوسال آخر یک تجربه ناخوشایند داشته باشم.

  302. مهرگان :

    خانم شریفی عزیز قضاوت کردن آدم ها کار سختیه وقتی خودمو جای شما میذارم حق رو به شما میدم .وقتی خودم روجای دانش آموزتون می ذارم حق رو به اون میدم.البته کلا با گستاخی وبی ادبی مخالفم.

  303. مهرگان :

    دوست داشتن معلم ها برای بچه هاخیلی بزرگ ودست نیافتنی است .
    این دوست داشتن برای معلم ها ،کوچک ،بعضا دست وپاگیر وبی معناست.
    برای همینه که اغلب این دوستی ها سر انجامی نداره ،وپر از دلخوریه

  304. غزال :

    باعرض سلام خدمت شما استاد بزرگوار خانوم شریفی
    از نظر من شما بهتره کاملا بی توجه به این دانش اموزا باشید اینطور علاقه و احساسش کم می شود او قطعا با این رفتار ها قصد جلب توجه شما را دارد. هرچقدر با او.صحبت کنید فقط دنبال توجه هست و نصیحت هارو گوش نمی دهد بهتر است بعد از مدت طولانی بی توجهی بعد درباره رفتارهای بچگانه اش بدون این که احساس کند بخاطر علاقه از طرف شماست و فقط برا این است که از رفتارای بچگانه ش خجالت بکشد او را در جریان بگذراید و با او گفت و گویی کوتاه کنید. موفق باشید

  305. نوجوانها :

    سرکار خانم “شریفی” عزیز
    ضمن تشکر از اینکه سؤال خود را با ما در میان گذاشته اید، خانم دکتر سلیقه دار، مشاور و روانشناس سایت به سؤال شما پاسخ داده اند.
    لطفا ایمیلتان را چک و یا روی لینک زیر کلیک بفرمایید.

    http://www.nojavanha.com/consulting/من-یک-معلم-هستم-که-با-یکی-از-دانش-آموزان/

    سلامت و شاد باشید
    نشریه اینترنتی نوجوان ها

  306. نوجوانها :

    کاربر عزیز “ساره”
    خانم دکتر سلیقه دار، مشاور و روانشناس سایت اینگونه به پرسش شما پاسخ دادند:
    دوست خوبم
    در سایت راجع به این موضوع گفتگوهای بسیاری انجام شده که می توانی به همان ها مراجعه کنی اما برای سوال روشن و کوتاه تو باید بگویم که عشق به دیگران مثل معلم به تنهایی خوب یا بد نیست. اینکه ما به بهانه عشق چه رفتارهایی از خودمان نشان می دهیم و اینکه چقدر به خاطر عشق، عقل و منطقمان را نادیده می گیریم و اینکه چقدر در این راه تعادل و میانه روی را رعایت می کنیم ملاک های خوب یا بد بودن عشق هستند.
    بسیاری از دانش آموزان با داشتن حس خوب نسبت به معلم و یا درس و مدرسه تلاششان را بیشتر می کنند و نتیجه بهتری هم می گیرند. بنابراین این شرایطی غیرطبیعی نیست اما هستند دانش آموزانی که معنا و تفسیر نادرستی از عشق دارند و با زیاده روی کردن در آن و خارج شدن از تعادل آسیب جدی به خودشان و طرف مقابل وارد می کنند.
    بنابراین تمام ملاک های کفته شده می تواند به سوال تو پاسخ دهد که آیا آن عشقی که از آن حرف می زنی خوب است یا بد؟
    موفق باشی

    با تشکر
    نشریه اینترنتی نوجوان ها

  307. خانم شریفی :

    سلام،من یک خانم معلم هستم وسال آینده بازنشسته میشوم.در این مدت سابقه کاری ،همیشه دانش آموزانی داشتم که رابطه ی خوبی باهم داشتیم که الان هنوز هم بعد از گذشت سالها ومتاهل شدنشان باهم در ارتباط هستیم.متاسفانه اخیرا گرفتار دانش آموزی شدم که ظاهرا مرا دوست دارد ولی بعد از مدتی متوجه شدم از توجه من به خودش سوء استفاده می کند .مدت زیادبه علت اینکه درس رانفهمیده از من می خواست درس را برایش توضیح دهم ومن مجددا درس را برایش توضیح میدادم، بعدها دیگر درس نبودحرفها یی مثل اینکه چه غذایی دوست دارید.یا چه رنگی دوست دارید وازاین مدل حرفها. بعدها از طرف من نقل قولهای زیادی می کرد ویا امتحان را لغو می کرد،
    من برای جلوگیری ازاین رفتارهای ناخوشایند به این دانش آموز تذکر دادم که دیگر از طرف من بدون اجازه نقل قول نکند وبهتر است در این رابطه که مفهوم خاصی ندارد تجدید نظر کنیم .
    بعد از گفتن صحبتهای من دانش آموز مذکور با حالت توهین آموزی از من جدا شد واز آن روز به بعد رفتار ناخوشایند ی دارد مثلا سر کلاس بی اجازه بیرون میرود ودر پاسخ سوالات درسی سکوت می کند وجواب نمی دهد. ویا روزهاییکه من دراین مدرسه هستم به بهانه های بی مورد وارد دفتر شده وبا دبیران دیگر صحبت میکند وسوالهایی که همه می فهمند بی ربط است می پرسد.
    یکروز اورا صدا کردم ودلیل این رفتارها را خواستم ولی با لحن بسیار بد در جواب سوالم گفت شما به ما گفتید دیگه از طرف من نقل قول نکن منم با شما کاری ندارم، شما مشکلی دارید؟ از مدیر مدرسه در خواست کردم که والدین دانش آموز را به مدرسه بخواهد وخانم مدیر عنوان کرد والدین منطقی ندارد وممکن است درد سرهای زیادی درست کند.از یک طرف خوشحالم که این اتفاقات باعث شد این دانش آموز را بهتر بشناسم ،از طرف دیگر بعد از این همه گستاخی احساس ناخوشایندی دارم ایا راهی برای حل مشکل این دانش آموز وجود دارد؟
    آیا من باید در رفتارم تجدید نظر کنم؟
    یا این دانش آموز ممکن است مشکلات بزرگتری داشته باشد که حل آنها در توان من نیست؟

  308. ساره :

    مطهره.اگه من به جات بودم ی خرده دلو میزدم به دریا ولی زیاده روی نکن یعنی جلوی معلمای دیگه علاقتو نشون نده چون بعضی از معلما خوششون نمیاد.و این باعث میشه که ازت بدش بیاد.ولی معلما همه ی دانش آموزاشونو دوس دارن.چون خیلی وابستشی فکر میکنی دوست نداره،سعی کن به طور مستقیم هم بهش بگی ولی کسی نفهمه.و کاری نکن ازت بدش بیاد.

  309. مطهره :

    سلام بچه هامنم۱۴سالمه ودوساله که عاشق ی معلم هسم معلم هنرمونه من نمیدونم دوسم داره یانه یبارمن بارفتارم بهش نشون دادم ک فک میکنم دوسم نداره اونم دادزدسرم گف من چیکارکردم ک فک میکنی دوست ندارم ولی من فک میکنم الکی گفته راسی اون ازمدیرمدرسمون میترسه ب خاطرهمین ابرازعلاقه نمیکنه البته نظرمنه هامن خیلی روی این معلم تعصب دارم دوس ندارم کسی دوسش داشته باشه ودوس دارم بغلش کنم ولی نمیدونم چراروم نمیشه لطفاکمک کنیدراسی وقتی یکشنبه ها وپنجشنیع جمعه هانمیبینمش داغون میشم همه دوسام تنهام گذاشتن ب خاطراینکه معلممودوس دارم کمکم کنید

  310. @@@ :

    سلام
    دنیاجان ممنون عزیزم♡
    نگار:اگه من به جات بودم اصلا به این رفتار بچه ها اهمیت نمیدادم معمولا این عادتشونه.پس زیاد به این مسئله فکر نکن خوشحال باش از اینکه عشقت ویا بهترین دوستت بیشتر از همه هواتو داره?

  311. نگار2 :

    سلام منم تازه اومد تو این سایت.من سال سومم دقیقا همین اتفاق برای منم پیش اومده دبیرم دیدگاهش نست به من باهمه بچه ها فرق میکنه خیلی هوامو داره طوری که بچه ها بهم خسیسی میکنن.اینقد که دوسش دارم وقتی میبینمش دست و یام میلرزه.چیکارکنم

  312. @@@ :

    سلام
    من دختر ۱۴ساله ای هستم که الان تجربه ی دوممه ومعلمی که پارسال عاشقش بودم درحال حاضر تو مدرسمونه وبامون کلاس داره.ولی بخواطر رفتار بدی که باهام داشتن الان ازشون متنفرم.و معلمی که امسال وابستشون شدم اصلا به ما درس نمیده .فقط تو مدرسه میتونم ببینمشون.نمیتونم برم پیش مشاور.چون نمیخوام کسی از این موضوع باخبر بشه.
    نظر شما چیه؟

  313. ... :

    سلام
    من دختر ۱۴ ساله ای هستم که قبلن هم این احساس رو تجربه کردم والان تجربه ی دوممه معلمی که سال گذشته عاشقش بودم درحال حاضر تومدرسمونه و با ما کلاس داره ولی بخواطر رفتار بدی که باهام داشتن .از ایشون متنفرم.و معلمی که امسال
    وابستشون شدم به ما درس میده

  314. nojavanha.com :

    کاربر عزیز “nasim”
    خانم دکتر سلیقه دار، مشاور و روانشناس سایت شما را راهنمایی کرده اند.
    لطفا ایمیل خود را چک نمایید و یا روی لینک زیر کلیک بفرمایید.

    http://www.nojavanha.com/consulting/%D8%A8%D9%87-%D9%85%D8%B9%D9%84%D9%85%D9%85-%D8%AE%DB%8C%D9%84%DB%8C-%D8%B9%D9%84%D8%A7%D9%82%D9%87-%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D9%85-%D9%88%D9%84%DB%8C-%D8%AF%DB%8C%DA%AF%D9%87-%D9%86%D9%85%DB%8C%D8%AE%D9%88/

    با تشکر
    نشریه اینترنتی نوجوان ها

  315. nasim :

    سلام من دختری ۱۵ ساله هستم وخیلی معلمم رو دوست دارم اونم منو دوست داره ولی نه به اندازه من ودل کندن ازش برام سخته چی کار کنم والان ۳ ساله که باهمیم ولی من دیگه نمیخوام بهش فکر کنم چون هر وقت که میخوام درس بخونم به اون فکر میکنم وگریه ام میگیره

  316. دنیا :

    به قول یکی از دوستام از وقتی این تکنولوژی ارتباط از راه تکست اومده…خیلی قهرها و دلخوری ها رو همین لحن گذاری طرف مقابل ایجاد کرده…و باعث سوتفاهم شده

  317. zahra :

    منم معلمم دیگه برام اهمیت ان چنانی نداره هرچند ازاول هم اصلا بهش وابسته نبودم و دل کندن ازش هم اصلا سخت نبود ولی امیدوارم شما دوستای گلم هم مثل من و الهام جونم بتونین به این مرحله برسید

  318. الهام :

    دنیا جون اینکه تو کسی رو دوست داشته باشی که هیچ علاقه ای بهت نداره این رابطه به درد نخوره چون اینطوری یکی باید عذاب بکشه و دیگری با رفتاراش فقط عذاب بده و احساساتشو جریحه دار کنه این کجاش خوبه؟!؟!با گذر زمان کم کم همه چیز درست میشه…ولی بهتره ما هم زیاد به این رابطه ی ی طرفه دل نبندیم و سعی کنیم فقط معلمامونو دوس داشته باشیم.هر چقدر هم که خوب باشن;-)

  319. سارا :

    خانم اسدی من شخصا اصلا طرف معلمم نمی رم اینم که دوسش دارم خودشون فهمیدن و امسالم که دیگه معلمم نیستن تصمیم گرفتم فراموششون کنم ولی وقتی خودشون می فرستن دنبالم و از بی معرفتیم گله میکنن خب من راه دیگه ای ندارم و منطقم میگه ادامه بده

  320. دنیا :

    آبجی فرناز در مورد کامنت بالاتون از نظر من اینکه کسی دوستت داشته باشه مهم نیست مهم اینه که تو دوستش داری

  321. دنیا :

    خانم اسدی ممنون از نظرتون اما من عمرا به شما توهین نکردم
    شاید شما هم منظور منو اشتباه فهمیده باشید
    به هر حال الهی زنده باشید به حیات طیبه الهی

  322. خانم اسدی دانشجوی رشته مشاوره :

    با سلام
    متاسفانه کامنت قبلی بنده از جانب برخی از شما دوچار سوء برداشت شد،لازم به ذکره که اگر کسانی مانند بنده در این باره به شما مشاوره ای دادن سعی داشتن تا حدودی مشکل شما عزیزان حل بشه اگر به کامنت قبلی من توجه کنید متوجه میشوید که بنده خدای نکرده هیچ گونه قضاوتی در این خصوص عرض نکردم
    در ضمن دوست عزیز اگربا عقیده ای مخالفت دارید ذکر کنیدباتوهین کردن شخصیت خودتونو نشون دادید،بنده اگر مطلبی در این خصوص بیان کردم چون مواردی رو به عینه مشاهده کردم که ذکر اینگونه تجربیات ممکنه مجددأ از جانب شما عزیزان دوچار سوء برداشت بشه پس صلاح نمیبینم که ذکر کنم.
    شاد و پیروز باشید?

  323. من :

    اتفاقا خیلی هم خوب یادمون هستند همه مثل هم نیستن
    خانم اسدی مطمئنین مدرکتون اصله؟ بنازم به اون دانشگاهی که به شما مدرک دادن معلومه خیلی عقب افتاده بودن استاداش

  324. فرناز :

    وقتی اونا به شما علاقه ندارن و ذره ای براشون اهمیت نداره چی؟؟؟؟؟؟…..اگرم بگن دوست داریم لحظه ای و انقد گرفتاری دارن که دانش آموز یادشون نیست… واقعیت این

  325. الهام :

    سلام
    خانم اسدی من میفهمم شما چی میگین و هممون هم ی زمانی به این نتیجه رسیدیم ولی نتونستیم باش کنار بیاییم چون عشقمون خیلی عمیقه و شما نمیتونید اینو درک کنید چون جای ما نیستین هر چقدر هم که با تجربه باشین نمیتونید ما رو درک کنید ……فرناز خانم قصه ی شما فرق میکنه پس قضاوت نادرست نکنید خیلیای دیگه هم هستن که علاقشون روز به روز داره بهتر میشه ….

  326. دنیا :

    خانم اسدی منم واقعا برای شما متاسفم که اینقدر راحت در مورد چیزی که نمی دونید قضاوت میکنید
    معمولا این عادت بد همه افراده که در مورد چیزایی که اطلاعی ندارن حرف میزنن و ادعای دانستن دارن و قضاوت میکنن و دل خیلیا رو میشکنن و دل شکستن یکی از بدترین گناهاست

    فرناز خانوم شما هم معلومه خیلی دلت گرفته که حرفای خانوم اسدی رو غلط میفهمی و حس غرور میکنی
    لازم به نظر شما نبود …
    ما خودمون میدونیم چطور با خودمون کنار بیایم و اینم هیچ ربطی به شما نداره خانومی

  327. سارا :

    متاسفانه بیشتر دبیر ها خودشون باعث این حس ها میشوند و وقتی که دانش آموز وابسته شد تصمیم به بد رفتاری و کم محلی میکنند و همینطور اینکه ما انقدر شعورمان می رسد که خودمان را تحمیل و کوچک نکنیم

  328. خانم اسدی دانشجوی رشته مشاوره :

    باسلام
    من تمامی پستهارو از ابتدا تا انتها مطالعه کردم جای تاسف داره که میبینم بعضی دوستان به شدت احساس ناراحتی میکنن و عذاب میکشند درصورتی که تلاش زیادی میکنن که این علاقه رو به دبیراشون درمیون بگذارند اما بیشتربه جای اثبات علاقه به دبیرتون سعی کنید منطقی با این موضوع برخورد کنید متوجه وخامت موضوع هستم وبا دوستان زیادی مثل شما روبرو شدم و درکتون میکنم اما حتی برای یکروز هم که شده احساس رو کنار بگذارید و با خودتون رو راست باشید وبا عقل و منطق این قضیه رو به اتمام برسونید امیداوارم بتونید با این بحران کنار بیاید

  329. پری ناز :

    سلام دوستای گلم!خوبید؟حوش میگذره؟خیلی وقت بود نتونسته بودم بیام تو سایتت…صفحه ها زیاد شدن نتونستم بخوونمشون…چه خبرااا؟خوبی غزال جون؟سارا جون خوبی؟
    تو تلگرام هستین ؟دوست داشتم اونجا هم حرف بزنیم…

  330. دنیا :

    غزال جان بله من همونم. چطور؟

    نیلوجان شاگرد منم مشابه رفتارای سیمونه و حتی عذاب آورتر داشت.. علیرغم کلی سوال بیجواب که برام به وجود آورد، کنار گذاشتمش…

  331. الهام :

    دوستان سلام….
    راستش من خیلی پشیمونم از اینکه همیشه معلمم رو مقصر میدونستم و هیچ وقت خودم رو جای اون نمیزاشتم چون که اصلا نمیتونستم خودمو جای معلمم بزارم خیلی هم دلم براش تنگ شده خیلی زیاد بچه ها ی کلاسمون میگن شاید امسال معلممون نشه و بره جای دیگه درس بده ولی خدا کنه شایعه باشه ??????بچه ها شماها که معلماتون رو دارید حرف دلتونو بهشون بگید تا بعدا مثل من پشیمون نشید:( ….التماس دعا….

  332. نیلو :

    شماره۱۱
    ۹۴/۶/۱۳
    اولین جمله ای که میشنوم :چرا مثل دلقک ها شدی از طرف عَبِد .مامان چیزی نمیگه می خندم .میرم تا تعویض لباس کنم توی آینه نگاهی به خودم می کنم عبد راست میگه مثل دلقکها شدم جواب عبد رو میدم من اگه دلقکم تو هم برادر دلقکی راستی ….مامان نمیذاره ادامه بدم :نیلو غذا حاضره.سر میز عبد مزه میریزه منم می خندم به حرفاش، وخبر خوب اینکه بابا در راهه ……

    پشت میزم هستم می خوام مشکلم وخودم حل کنم.
    خانم فیروزی چرا دورو هست؟چون آدم ترسویی هست که جرئت مبارزه رودر رو رو نداره واین نشون میده من آدم موفقی هستم .
    چرا سیمونه دروݟ گفت؟نمی دونم علت دروغها ورفتارش رو نمی دونم.ولی به خودم قول میدم جواب سوالم رو پیدا کنم.
    قانع میشم ازجواب هام .
    تصمیم می گیرم با خانم احمدی قراداد نبندم .وقتی کلاسهام شروع بشه دیگه فرصتی برای کار گاه نیست.
    بابا اومد وبا خودش همه چیز از جمله امنیت رو آورده…….
    صبح پر انرژی آماده میشم که برم کارگاه بابا منو میرسونه.باهم تعریف می کنیم تادم در .پیاده میشم.خانم احمدی منو میبینه وباهم به دفترش میریم .میگه چرا دیروز نیومدی؟میگم نشد قصور منو بپذیرید.قرداد جدید رو با خودکار میزاره که امضا کنم .نگاهی به کاغذ می کنم سفیدبا حاشیه تذهیب فیروزه ای چقدر شکیل ،با دفعه قبل فرق داره…..میگم خانم احمدی نمی تونم این ترم در خدمتتون باشم کلاسهام شروع میشه……خیلی صحبت می کنه تا منو قانع کنه…..نگاهی به ساعت می کنم یک ربع از شروع کلاس گذشته باهم میریم تا نزدیک کارگاه، سیمونه دم در تا منو میبینه میره داخل کارگاه خانم احمدی دم درِ کار گاه میگه: بازهم فکر ها تو بکن شاید نظرت عوض شد وخواستی بمونی سیمونه باشنیدن این جمله نگاهی به من میکنه.ومن هم به اون، کلاس رو شروع می کنم.نگرانی وناراحتی توی صورت سیمونه رو میبینم آیا واقعیه……..؟قبل از تمام شدن تایم کلاس می پرسه ؟ دیگه اینجا نیستید ؟میگم :نه. ظاهرا ناراحت میشه من واقعا از دلش خبر ندارم.بچه ها ساعت استراحتشون شروع میشه، میرن بیرون از کارگاه.سیمونه مثل همیشه میگه: نیلو جون شما بهترین دوستم بودید ……(دلم نمی خواد با خانم فیروزی روبرو بشم می مونم توی کارگاه ).سیمونه می پرسه شما هم منو دوست دارید؟ .نمیدونم چی بگم .میگم وقتهایی که صداقت داری ودروغ نمیگی….دوستت دارم برق خوشحالی تو چشم هاش میبینم.( البته اگه واقعی باشه) میگه من هیچ وقت دروغ نمیگم.میرم به سمت کارگاه بعدی وسیمونه خداحافظی می کنه.یاد این می افتم یکروز سیمونه برام تعریف می کرد وقتی داشته می آمده کارگاه خورده زمین ..ومن از این اتفاق خیلی ناراحت شدم وگفتم بهش مواظب باشه ……چند روز بعد یکی از بچه های کارگاه گفت نیلو جون توی راه خوردم زمین واین اتفاق روهمون طور که سیمونه در مورد خودش گفته بود تعریف کرد دوست هاشم تایید می کردن.من اون موقع اهمیتی ندادم ولی حالا……

    امروز روز آرامی بود وقت خونه اومدن بازهم خانم احمدی بهم میگه که بیشتر به پیشنهادش فکر کنم……
    تا مسیر سوار شدن تاکسی بایکی ازبچه ها همراه میشم با هم گپ میزنیم که میگه: نیلو جون منو سیمونه تو یک مدرسه ایم ،حساس میشم میگم چه خوب پس تنها نیستی میگه باهم صمیمی نیستیم اون بیشتر با معلمها خوبه به خصوص یکی از خانم هامون وخیلی دوستش داره همه بچه ها میدونن………!

    رسیدیم به ایستگاه خداحافظی می کنیم ومن سوار تاکسی میشم وتلاش می کنم برای همیشه قصه سیمونه رو فراموش کنم ویکی از علامت سوالهام باقی بمونه……………

  333. صحرا :

    سلام زهرا جون
    من یادمه تا اونجایی گفتی که آخرین روز هم خودت هم معلمت اشک ریختین و معلمت گفته بود می خواد از مدرستون بره . چی شد توی تابستون باهاش بیرون رفتی؟

  334. زهرا :

    سلام بجه ها منو یادتونا من زهرام ک عاشق معلمم بودم چهارسال باهاش بددم zahra منو یادته؟؟؟؟ دلم خیییلی براتون تنگ شده برا حرفاتون قربون همتون برم

  335. نیلو :

    سلام به همه دوست های گلم غزال جون.دنیا جون.دنیا جون.الهام جون وZahraجون هوارتا! ممنون برای لایکها وتشویق هاتون.
    دنیا جون که وبلاگ داری ببخشید که توضیح نمی دم فکر می کنم در ادامه خیلی از حقایق روشن میشه.
    دنیا جون،من دبیر نیستم.دانشجوی سال آخر هستم که توی گارگاهای آزاد هنر آموز هستم .برای هر ترم با ما قرار داد می بندن.

  336. دنیا :

    نیلو ، خانم فیروزی دروغ میگه نه سیمونه
    سیمونه کاری نکرده خانم فیروزی عمدا حرف ساخته از کجا معلوم سیمونه خودش پیام داده یا زنگ زده یا خانوم x هم همدست خانوم فیروزی که اینقدر دو رویی کرده نبوده!

  337. نیلو :

    شماره ۱۰
    ۹۴/۶/۱۰
    توی کارگاه سیمونه مشغول کاره بچه ها منوکه میبینن روی صندلیهاشون میشینن .تو ترکیب رنگها ضعیف هستن ازشون می خوام جدول ترکیب رنگ کار کنن به هرکس رنگی میدم تا به یکی از سه رنگ اصلی برسن سیمونه ابتدای کار میاد که ازم سوال بپرسه .قلبم تند میزنه از عواقب رفتار سیمونه نگرانم ولی بهش می گم سوالهایکه داری بپرس جواب میدم، انگاربه خانم فیروزی زنگ زده بودی؟ ……میگه:نه نیلو جون زنگ نزدم .!میگم اشکال داره که زنگ زدی گفتم شاید منم بتونم کمکت کنم .ناراحت میشه برای‌‌‌نمی دونم چندمین بار، میگه :من اصلا ششمارشو ندارم ،دیگه توی این فضا بهتره که حرف نزنم تا آخر تایم از دست هم دلخوریم .توی زمان استراحت به خانم فیروزی میگم واقعا سیمونه به شما زنگ زد؟میگه نیلو باور نداری بیااین گوشی من …..نگاه می کنم گوشیشو بله شماره خود سیمونه است به تاریخ وساعت هاش دقت می کنم .میگه بیا اینم پیام هاش…..
    سیمونه یکی دوباری زنگ میزنه جواب نمی دم ناراحتم از انکار سیمونه چرا نباید راست بگه …..چند روزه جواب زنگ هاشو نمیدم دیگه از کمک کردن درک کردن دست برداشتم.
    امروز توی کار گاه بودم که خانم فیروزی سرش کرد توگفت :خانم احمدی من وشمارو کار داره برای قرداد ترم جدید .میگم بهشون بگید من توی زمان استراحت میام اگر ضروری نیست ،میگه باشه ومیره .هفت هشت دقیقه بعد تلفنم زنگ میزنه دوستم پریسا هست میام بیرون. میگم کارگاهم، زود خدا حافظی می کنه فکر میکنم حالا که اومدم بیرون پیش خانم احمدی هم برم .درِ اتاق خانم احمدی بازه اسم خودم روکه میشنوم متوقف میشم …..خانم فیروزی:برای چی میخوای کلاس ۷ و۵رو به نیلو بدی …۷و۵ روبده به من آخه اون هنوز تازه کاره…خانم احمدی:درستِ تازه کار ولی کارش خوبه ازش راضیم……
    دیگه گوش نمی کنم این خانم فیروزی بود!از اینکه استراق سمع کردم می خوام بمیرم بهتره که زودتر بمیرم با این آدمهاییکه اطرافم هستن با عجله میرم به سمت کارگاه انگار امن ترین فضا اونجاست در میزنم بچه ها هیاهو می کنن وهیچ کس مشغول کار نیست با ورود من میرن سر بوم هاشون منم میشینم پشت میز وبه تک بچه ها نگاه میکنم همه قیافه های معصوم دارن. نگاهم با سیمونه تلاقی پیدا می کنه ازم اجازه می گیره بره بیرون ……حواسم نیست سرم رو به نشونه اجازه تکون میدم …باز به بچه ها خیره میشم سرشون گرم کار خودشونه آیا اینها هم……آدم هارو چه جوری باید شناخت سیمونه با یک لیوان وارد میشه اهمیتی نمیدم فکر می کنم برای کارش آورده وقتی لیوان رو میذاره روی میزم جواب نگاه پرسش انگیزم رو بااین جمله میده:نیلو جون رنگت خیلی پریده…..تشکر می کنم واقعا می خوام گریه کنم با خوردن آب به خودم مسلط میشم…….
    توی زمان استراحت به خانم فیروزی بر می خورم انگار من گناهکارم خجالت می کشم خانم فیروزی میگه وای نیلو کلی از خانم احمدی خواهش کردم این ترم هم بمونی با هم بازم همکار بشیم خیلی کارت واخلاقت عالیه!….من یک لبخند مرده روی لبهام .پیش خانم احمدی نمیرم کلاس ساعت بعدم رو که بچه های گروه دیگه ای هستن رو می گذرونم ومثل فنر به سمت خونه میرم .پیاده راه می ا فتم وفکر میکنم .دلم می خواد مامان جریان روبشنوه وسرزنشم کنه شاید بدونم عیب از کجاست .چرا اجتماع من رضایت بخش نیست چرا تنها کسیکه باید حواسش به من باشه اونم اینقدر زیاد باید سیمونه باشه ؟.چرا سیمونه دروغ میگه ؟چرا خانم فیروزی ظاهر وباطنش یکی نیست؟ چرا من اینقدر این چیزها برام مهمه؟ خسته شدم سوار تاکسی میشم توآینه قیافه خودم رو میبینم وای یه مرده شدم لبامو گاز میگیرم برای اینکه یه ذره پر رنگ تر بشه به خودم میام خیلی خودمو باختم .از توی کیفم رژ در میارم ولبهامو رنگ میدم به گونه هام هم میزنم خانم بغل دستیم با تعجب منو نگاه میکنه ومن با نگاهم بهش میگم تو نمی دونی من چه حالی دارم وگرنه منو این طوری بر انداز نمی کردی ،کمی بهتر میشم……….‌

  338. نیلو :

    شماره ۹
    ۹۴/۶/۳
    نشستم پشت میز تا نقشهای متفاوتی بازی کنم گاهی بشم سیمونه گاهی نیلو گاهی خانم X…..خلاصه هر کس که توی این ماجرا نقش داره…..با هیچ کسی هم مشورت نمی کنم چون کسی نمی فهمه من چی می گم واز روی اطلاعات خودش می خواد قضاوت کنه….یکدفعه سیمونه رو مقصر می دونم ودفعه بعد میشم وکیل مدافعش، بلاخره هیئت منصفه درونم رای به بیگناهی سیمونه میدن من التماس میکنم واونا هی کو تاه میان دیگه تموم می کنم جلسه رو می ترسم یک دفعه خودم مجرم بشم ،در حین ترک جلسه محاکمه، سیمونه زنگ می زنه ودر توی صحبت هاش میگه نیلوجون توبهترن دوستم هستی تا حالا با یه غریبه این قدر راحت نبودم ومن تمام محبتم رو توی صدا م می ریزم (دیگه نمی گم پس خانم X کی بود؟)این فکر رو کنار میزنم ،اون از کارهای جدیدو ترکیب رنگهاش میگه .یه تصویر ذهنی درست می کنم ،به نظرم کارش قابل تحسین وتشویقش می کنم خوشحال میشه ،زود خداحافظی می کنه ومن سر مست از باده موفقیت وبه نتیجه رسیدن جلسه ای که خودم باخودم تشکیل دادم.به خاطر این پیروزی به خودم جایزه میدم ومی خوام مانتویی که خیلی وقته چشمم دنبالشه رو بخرم با همین تفکرات شیرین به خواب میرم.
    امروز سر حال وشاد راهی کارگاه میشم حس خوبی دارم مثل شاعرا به درختها به پرنده ها سلام می کنم توی مترو مهربون میشم وصندلی رو به افرادی که صندلی ندارن تعارف می کنم ولی کسی نمیشنه فکر کنم بقیه از من مهربون ترن،توی اون صبح دل انگیز باد با موهام بازی میکنه ومن هم یه فرشته واقعی ، با برنامه هایی مثبت…..
    وارد کارگاه میشم اولین کسیو که می بینم خانم فیروزی با انرژی سلام واحوالپرسی می کنم یه قیافه نگران می گیره ومیگه سیمونه چند روز که بهم زنگ میزنه .میگم چرا چه کاری داره میگه نمی دونم نمیگه که فکر کنم عاشق منم شده یه جورایی هم بهم فهمونده تو چیزی نفهمی……………………………………
    منم می خندم از ته دلم انگار یه جورایی سبک شدم .انگار یه مسئولیت از روی دوشم بر داشته شده
    فقط نمی دونم سیمونه این همه معشوقه رو کجای دلش جا میده …………………

  339. نیلو :

    شماره ۸
    ۹۴/۶/۱
    امروز خانم xاومده بود کارگاه یه قیافه معمولی یه دماغ سر بالا داشت خونگرم دوست داشتنی بود خانم فیروزی به خوبی تحویلش گرفت وبه من چشمک زد این خانم Xهستن که قبلا معرفی کرده بودم . داشتم فکر می کردم چقدر زود ملاقات حاصل شد….گروه سیمونه کلاس نداشتن ومن هی فکر می کردم که چرا خانم X با سیمونه هماهنگ نبوده که امروز که میاد اونم باشه چقدر دلم می خواست عکس العمل سیمونه رومی دیدم.خانم فیروزی من روهم معرفی کردوگفت راستی سیمونه هنر آموز ایشونه …خودمو آماده کردم که سوالهامو بپرسم در مورد سیمونه. که خانم X پیشدستی می کنه ومیگه خوب سیمونه چه کار می کنه با یه لحن کشدار…
    من :خوبه ….
    .می خوام اولین سوالمو بپرسم .
    میگه بهتر شده:
    من:مگه مشکلی داشته ،پیشرفت نقاشیش که خوبه ،میگه آخه یه جورایی خیلی وابسته بود اَمونم وبریده بود.وروبه خانم فیروزی میگه یادته فلان کار رو می کرد …….خانم فیروزی هم کارهایی رو که سیمونه می کرده رو تایید میکنه من نگاه می کنم..به اونها وگوش میدم به یاد آوری خاطراتشون..آروم آروم دلم می خواد از سیمونه دفاع کنم دوست ندارم پشت سرش این طور بگن البته چیزهای بدی نمی گن تجدید خاطره است شاید ،ولی دلم می خواد دیگه ادامه ندن وقتی اون شخص سوم نیست که از خودش دفاع کنه .جلوی ادامه حرفاشونو با این جمله می گیرم خب سیمونه بچه است کم کم بزرگ میشه ویاد می گیره ،کار بچه ها رو بهانه می کنم وازشون جدا میشم .ناراحتم از طرز صحبتشون .دلخوریم از سیمونه بیشتر میشه که چرا باعث این حرفها شده یکدفعه می بینم دارم فکر می کنم جه جوری می تونم به سیمونه کمک کنم اصلا بلدم کمک کنم…….

  340. لیلی :

    سلام عزیزان خوبین؟؟؟
    من ودوستای وبلاگیم یعنی فقط اونایی که عاشق دبیرشون هستن,تو تلگرام یه گروه زدیم.
    اگه میخواین میتونم شمارم عضو کنم.
    این شمارمه:۰۹۳۰۳۷۱۶۳۴۱
    از تلگرام بهم پی ام بدین تا ادتون کنم.فدای همتون

  341. نیلو :

    شماره ۷
    ۹۴/۵/۲۸
    امروز با خانم فیروزی نشسته بودیم وصحبت می کردیم کم کم بحث کشیده شد به رفتار نوجوانها.وعلت رفتار های بچه ها وادامه داد مثلا همین سیمونه ترم پیش که با خانم Xکلاس داشت همین طوری که عاشق شما شده عاشق اون بود …….دیگه گوش به حرفهای خانم فیروزی نمی کردم فقط لب دهنش رو می دیدم که تکون می خوره با حال تهوع شدید به طرف دستشوی ها رفتم تو دلم آشوب بود .کلاسها روتموم کردم وتوی راه برگشت حرفای خانم فیروزی رو تکرار می کردم ……پس این عادت سیمونه بود ……حس کرده بودم دروغ رو……..حس کرده بودم منفعت طلبی رو ولی باور نداشتم…….یعنی سیمونه توی این رابطه دنبال چی بود…….وبعد فهمیدم خیلی چیزها…….خیلی چیزها……من اشتباه کرده بودم والان که دارم می نویسم چقدر خوشحالم اگه خانم فیروزی چیزی به من نگفته بود من از کجا باید می فهمیدم .یاد این جمله سیمونه افتادم که یک روز در بین صحبت هاش می گفت نیلو جون من خیلی دختر زرنگی هستم مامانم هیچ وقت نگران من نمیشه…..ومن دارم فکر می کنم بله خیلی زرنگی!!!!!!!!!!!!!!!. خدایا متشکرم مثل همیشه خیلی خیلی خوبی……..

  342. نیلو :

    شماره ۶
    ۹۴‌/۵/۲۱

    توی راه کارگاه با خودم فکر می کنم که چه رفتاری داشته باشم به این نتیجه میرسم که بدون خنده و معمولی..بچه ها زیاد حرف میزنن ازنمایشگاه، مثل یه عده گنجشک جیر جیر میکنن. از اینکه کارهاشون مورداستقبال قرار گرفته خوشحالن اماسیمونه چیزی نمیگه به زور مجبورشون می کنم کار هاشون رو انجام بدن همین طور که کار هاشون رو نگاه می کنم میرسم به کار سیمونه یه جنگل پر درخته، می گم چرا پرسپکتیو رو رعایت نکردی؟در انتهاکار درختای کنار
    جاده یکی میشن میگه اون درختهای اونور جاده بااین وری ها قهرن!!!!!!!جوابی نمی دم ودر حالیکه خودم رو به نفهمی میزنم رد میشم ومیگم پرسپکتیو رعایت کن…..
    توی تایم استراحت یه شاخه گل ویک نامه ویه معذرت می خوام تندوسریع از طرف سیمونه به من میرسه……..نه ناراحتم نه خوشحال دچار یه جور بی تفاوتیم…..

  343. الهام :

    ????سلام
    نیلو قصه ی خیلی قشنگیه از اون جایی که گفتی سر زنگ دبیری که با حرفاش اذیتت میکرد از مدرسه فرار کردی ی لحظه به سرم خورد که همین کار رو سر زنگ یکی از دبیرا که خیلی اذیتم میکنه بکنم?

  344. نیلو :

    شماره ۵
    ۹۴/۵/۲۰
    چشم می گردونم ببینم کی شاهد این صحنه بوده ظاهرا کسی متوجه نشده یه صندلی خالی پیدا می کنم که بشینم بغض اومده تا توی چشمام اگه بهش فرصت بدم میریزه بیرون ……حالا نه باید برم خونه هر وقت رفتم خونه بهش فکر می کنم بلند میشم وخودم سر گرم میکنم وبا خودم تکرار می کنم وقتی رفتم خونه…….
    خونه که رسیدم بابا خونه بود بی خبر اومده بود یعنی دنیای من بابامه .توی کشتیرانی کار می کنه بعضی وقتا تا دو ماه هم نمی بینیمش برام سوغات یک جعبه خوشگل لاک دوازده رنگ آورده اول فکر کردم رنگه.
    فرداش رفتیم ناهار دَرَکه منم یکی از اون رنگهای قشنگ رو روی ناخن هام زدم. دلم می خواد در مورد سیمونه با بابا صحبت کنم آخه مطمئنم هیچ کی جز بابا حرفمو نمی فهمه اگه به عبِد بگم حتما اولین جمله اش اینه:حقته آخه آدم به یه بچه اینقدر رومیده……مامانونمی دونم اولین جمله اش چیه ولی حتما سرزنش آمیز .بابا سر زنشم نمی کنه ولی فکر نمی کنم بتونم توضیح قانع کننده ای بهش بدم،( بعدا بعدا در موردش فکر می کنم فعلا بابا اینجاست از حضورش لذت ببر.)یکی در درونم اینو تکرار می کنه.
    شب می رم سراغ یه بوم سفید ،از رنگهایی که انتخاب می کنم می فهمم هنوز ناراحتم ولی نه مثل دیروز،رنگ میزنم وفکر میکنم …..دبیرستان که بودیم یه معلم داشتیم سر کلاس خیلی تیکه می انداخت .بخصوص فکر می کردم بامن بیشتر ناراحت بود با دفتر صحبت کردیم فایده نداشت به مامان گفتم بیاد .با کفشای تاق تاقی و اون رژ ملیح،واون صدای ملایمش معلومه که هیچ کس به حرفش گوش نکرد.منم اون ساعتی که با اون معلم درس داشتیم از مدرسه فرار کردم….زنگ زده بودن خونه….مامان اومده بود مدرسه…..منم یک ساعت بعد از تعطیل شدن مدرسه رفتم خونه ….دیگه توضیح نمی دم چقدر حرف شنیدم فقط حدس بزنید وقتی فرار کردم کجا رفتم؟؟؟؟
    خونه مستخدم مدرسه مون …یه خانم بیوه بود بادوتا دخترکوچولو….تمام اون لحظه های ترسناک من توی مدرسه بودم تقصیر خودشون بودکه منو پیدا نکردن!!!!!
    دست آورد این فرار :تیکه ننداختن معلم.حضورو غیاب شدید مدرسه .سرزنش مامان .خنده بابا بعد اینکه شرح مبسوطی بهش دادن وبخشی هم اغراق بود.ومهم تر از همه احساس غرورم که بلاخره یه جا حقمو گرفته بودم……
    با همه این توضیحات سیمونه بچه است.منکه نمی تونم باهاش مبارزه کنم وبعدش احساس غرور کنم.
    شاید بهتر باشه فعلا عکس العملی نشون ندم…..

  345. نیلو :

    شماره ۴
    ۹۴/۵/۱۷
    قراره نمایشگاه بزنیم از کارهای بچه ها وخودمون،هرکس میتونه پنج تا کار ارائه بده .برای بچه ها نحوه کاروابعادوهمه چیز رو توضیح میدم برای اونهاییکه طرح پیدا نکردن از دانشگاه طرح های جدید میارم با ده دوازده روزفرصت ،توی هر جلسه ایراد کار بچه هارو میگم سیمونه هنوز طرح پیدا نکرده واز من طرح خوب می خواد.اون قضیه بد شدن حالش به بوته فراموشی سپرده شده.قول میدم براش طرح پیداکنم.داریم وسایلمون رو جمع می کنیم آخرای تایم یکی از بچه ها میگه نیلو جون شمارتون رو بدید تا کارهامون رو براتون بفرستیم وشما ایراد هاشو بر طرف کنید ما هم هر جلسه همه کارهامون رو نیاریم ،پیشنهاد خوبیه ،شب بعضی از بچه ها عکس کارهاشون رو می فرستن ومنهم راهنماییهای لازم رو انجام میدم.سیمونه هم زنگ میزنه وچند تا تصویر هم برای اون می فرستم.ظاهرا شروع به کار میکنه ولی با صد بار زنگ وپیام ….کوتاه کوتاه جواب میدم طرح های خودم هم مونده با هر بار زنگ زدن از حسم بیرون میام ودوبار برگشتن مشکله.
    بلاخره به روز نمایشگاه کم کم نزدیک میشیم.همه باهم داریم کمک می کنیم .سیمونه از همه بیشتر کمک میکنه واز همه هم بیشتر زنگ میزنه فکر کنم دارم دوستش میدارم وبه زنگها وپیامهاش دارم عادت می کنم.گهگاهی خارج از نقاشی هم صحبت می کنیم .گاهی وقتا فکر می کنم همسن خودمه.مامان وعبِد گاهی متعجبانه نگاه می کنن وسر تکون میدن ومن در حالیکه دارم رنگ میزنم حرف هم میزنم والبته بیشترش بچه گانه…..
    روز افتتاحیه همه خیلی خوشحال وهیجان زده ایم آدمهای تقریبا مهمی میان بازدید چندتا از استاد های ما هم میان…..توی لحظات پایانی روز از سیمونه بابت همکاریهاش تشکر می کنم ومی گم زیاد خودشو خسته نکنه شاید مثل اون روز حالش بد بشه می خنده ومیگه شما که باشید کنار مون ما خسته نمیشیم منم می خندم.میگم سیمونه اون روز واقعا خیلی بد حال بودی ؟یک دفعه عصبانی میشه …..ومیگه لابد فکر می کنید برای جلب توجه ودلبری از شما حالم بد شد بومی که دستش هست پرت می کنه روی زمین ومیره به سمت وسایلش واز در نمایشگاه میزنه بیرون ……
    من دارم فقط نگاه می کنم………..

  346. نیلو :

    شماره ۳
    ۹۴/۵/۸
    امروز همه بچه ها توی کارگاه نشسته بودن وداشتن از روی مدلها طراحی می کردن.که یک دفعه صدای وحشتناکی آرامش کارگاه رو …..کار از شکستن گذشته بود وبه ناپدید شد آرامش رسید …. سیمونه با صندلی گردان فلزی وتخته شاسی ،روی زمین افتاد یه دفعه ولوله شد….وصدای خانم، سیمونه غش کرد تنها موزیکی بود که شنیده می شد به سرعت به سمت سیمونه رفتم وبچه ها به طور خودکار یکی رفت دنبال آب ویکی دنبال خانم احمدی ویکی وسایلش رو جمع می کرد منهم تلاش می کردم هوای بیشتری بهش برسه همه ترسیده بودیم بعضی از بچه ها گریه میکردن توی اون ازدحام تنها صدای قلبم وکلمه سیمونه چِت شد رو می شنیدم.بلاخره همکاران با تجربه ترم رسیدند ومشغول کمک کردن شدند ومن هم فریاد میزدم زنگ بزنید اورژانس در حین عملیات احیا ء قلبی من وخانم احمدی متوجه حرکت پلکهای سیمونه شدیم ولی هر چی صداش می زدیم حرکت نمی کرد بلاخره اورژانس ومادر سیمونه آمدندولی من دیگر کاملا متوجه بودم که سیمونه بیهوش نیست .آنها رفتند من ماندم وهمهمه بچه ها وتفکراتم که تمام روز مرا مشغول کرده بود……

  347. سارا :

    سارا باهاش در ارتباطی؟ اون چجوری باهات رفتار میکنه؟ اگه خوبه که فقط سعی کن دوستش داشته باشی ولی اگه بد رفتار میکنه بکش کنار

  348. دنیا :

    سلام امروز می خوام درباره ی یه عشق بنویسم.عشق یه دانش اموز به معلم.جالبه نه.دخترک به حدی عاشق معلم شده بود که اخر سال نمی تونست از معلمش جدا بشه.قضیه خیلی ساده شروع شد ولی با یه نامه اوج گرفت.اون تو نامش از خانم حسنی سوال کرده بود که ایا شما منو دوست دارید وتونامه از عشق صادقانش نوشته بود.تا اینکه معلم بهش گفت من هم تو رو دوست دارم .دخترک خیلی خوشحال شد اما بعد ها فهمید که همش دروغ بود.عشق اون به معلمش نه عشق معلمش به اون.ولی چاره ای نداشت هر کاری می کرد فراموشش کنه نمی شد.یه جورایی زندگیشو مدیون اون بود.دخترک تا اون موقع معنای واقعی عشقو نمی دونست و خدا رو نمی شناخت.ولی خانم حسنی یه دنیای با خدا و یه حس عاشقی به اون داد که بدونه خدا هست.از اون به بعد دخترک سعی کرد وابستگیش به خانم حسنی رو فراموش کنه و فقط عاشق خدا باشه.از دروغ نفرت داشت وفهمیده بود صادقانه ترین عشق فقط عشق خدا به بندشه.می دونست که تا سر ادم به سنگ نخوره معنای سنگ رو نمی فهمه.از وقتی خدا رو شناخته بود شعر می گفت و داستان می نوشت و بیشترش برای خدا بود.اون عشق حقیقی رو تو خدا پیدا کرد.امیدوارم روزی همه ی ما بفهمیم که تنها عشق حقیقی خداست…

    __________________________________

    منبع : eshghemamnoo.persianblog.ir

    واسم جالب بود کپی کردم گذاشتم شما هم ببینید

  349. سارا :

    من خودم درگیر عشقی هستم که واقعا برای خیلی ها عجیب است زیرا معلم ما متاهل است من انقدر به صورت مستقیم و غیر مستفیم به او ابراز علاقه کردم که خودش نیر متوجه شده اصلا نمیتوتنم فراموشش کنم کمکم کنید

  350. دنیا :

    صحرا من همیشه بدون دعوت میرم اصلا بدون اینکه خبر داشته باشه یه دفعه ای
    سارا آره رفتم خیلی خوب بود یه سوتفاهمی واسم پیش اومده بود که درست شد
    بهمم گفت خیلی خیلی خیلی خیلی دوسم داره و برام احترام قائله و با هیچکدوم از دانش آموزای دیگش اینقدر صمیمی نیست و براش مثه بچه های فامیل خودشونم و …
    راستی رو اسمم کلیک کنید بیاید تو این وبلاگم
    مشاوره میدم 🙂

  351. نیلو :

    شماره ۲
    ۹۴/۵/۲
    عَبِد،برادرمه اسمش عَبِد نیست( از وقتی بابا ازکربلا براش یه دشداشه آورده منم بهش می گم عَبِد)منو رسوندکارگاه دیر رسیدم در رو که باز کردم سیمونه پشت در بود ونگران ،تا منو دید خنده ی عمیقی کردپر از آرامش، می گم سیمونه منتظر من بودی ؟با اخم میگه نه می خواستم برم بیرون پالتم رو بشورم ،نگاه به دستاش می کنم،دیگه نمی پرسم پس پالتت کو؟با عجله به طرف روشویی ها میره،یه جورایی بهم بر می خوره چیزی دیگه تا آخر ساعت نمی گم می فهمه ناراحتم سوال های بی ربط می پرسه،تو ساعت استراحت همکارم خانم فیروزی باهام شوخی می کنه وحال سیمونه رو می پرسه انگار همه می دونن این دوست داشتن زیاد سیمونه رو ݟیر از خودش…نمی دونم جواب خانم فیروزی رو چی بدم هول شدم .فکر کنم شرایطم رو درک می کنه.می خنده ومیگه: خوبه یکی آدمو اینقدر زیاد دوست داشته باشه.ومر کز توجه باشی…..ولی من حس خوبی ندارم .دلم هم نمی خواد مر کز توجه یه بچه مثل سیمونه باشم.ازش یه جورایی می ترسم اصلا مگه سیمونه منو زیاد دوست داره ؟روزهای دیگه از خانم فیروزی حذر ودوری می کنم از سوا لهای اونم خوشم نمی یاد……

  352. صحرا :

    سلام بچه ها یه مدت نتم قطع بود
    سارا جان خیلی خوشحالم داری با معلمت می ری بیرون امیدوارم بهتون خوش بگذره
    دنیا جان می رفتی خونه معلمت با دعوت یا بدون دعوت؟
    غزال جان من تازه تلگرام نصب کردم ولی نمی دونم چطوری باید بیام توی گروه
    آیدی من
    Aseman111

  353. سارا :

    غزال منظورم اینه که یکدفعه ای کشیدی کنار خب من واسه خودت میگم فقط امیدوارم ضربه نخوری و از کارت پشیمون نشی.
    اره دنیا

  354. نیلو :

    شماره ۱ ۹۴/۴/۳۱
    بخشی از اتفاقات تخیلی است تلاش می کنم .هر روز یه خاطره بنویسم.
    امروز دوباره بین منو سیمونه شکر اب شد .حرفایی می زنه که من خوشم نمی یاد خیلی بچه هست.توی مدرسه نقاشی این رابطه ها طبیعیه.مامانم میگه منم که درس می خوندم بعضی بچه ها معلم هاشونو زیاد دوست داشتن نگران نباش.ولی من نگرانم چون نمی دونم چرا سیمونه سر کلاس یه جوری منو نگاه می کنه .وقتی دارم طریقه اتود زدنو بهش یاد می دم فقط داره توی صورت من نگاه می کنه حواسش به حرفام نیست .بعضی وقتا یه آه بلند می کشه.امروز یه شال قشنگ پوشیده بود حواسم به این تنوع طلبی های اخیرش هست.کلا حواسم بهش خیلی هست همینه که نگرانم کرده.وقت رفتن به خونه مامانش اومد دنبالش خیلی دلم می خواست در مورد سیمونه اطلاعات جامع تری بدونم،ولی خجالت کشیدم از مامانش بپرسم .داداشم شب بعد از شنیدن حرفای من گفت:تو دانشجوی سال آخر گرافیکی نباید در گیر احساسات هنر جو هات بشی.همیشه با آدم های جدیدی سروکار داری.نمی تونی برای همه وقت بذاری.!!!…. .ولی من هنوز به یاد نگاه سیمونه بودم…..

  355. دنیا :

    بابا برو خداروشکر کن که همدیگه رو حداقل میبینید
    خیلی از دانش آموزا هستن که بعد از اون هیچ ارتباطی با معلماشون ندارن
    ما هیچوقت بیرون نرفتیم
    همش من بدبخت تا چند مدت قبل میرفتم خونشون
    هیچوقتم اون نمی تونست بیاد
    ولی حالا بخاطر یه سری مشکلات منم دیگه نمی تونم برم خونشون
    شماره تلفنشم جوریه که نمی تونم زنگ بزنم
    فقط یه شماره خونه هست که الان نزدیک یه هفته شایدم بیشتره که قطعه
    مجبورم شنبه یه جوری که واسش مشکلی درست نشه یواشکی برم خونشون
    خانواده من میدونن من میرما
    ولی آقای اون نمی دونه !
    بحثش طولانیه نمی تونم بگم

  356. دنیا :

    سارا چون همه بچه ها میگن خلوتع و نمی رن اینجوری خلوت میمونه دیگه
    سارا واست فرستادم رمزو به ایمیلت
    شقایق چرا پس نظر ندادی که بفرستم به آدرست آبجی؟

  357. الهام :

    دوستان سلام:
    منم این روزا اصلا حال خوشی ندارم وفوق العاده ناامیدم✨
    معلم من هم سال دیگه احتمال داره بازهم بیاد مدرسمون درس بده…………..
    شقایق جان امیدوارم به آرزوی قلبیت برسی♥♥♥
    بچه ها برای همتون آرزوی مـــــــــــــــــــــــــــــــوفـــقـــــــــــیــــــت میکنم♥♥♥♥♥
    و به امیدوارم به آرزوی قلبیتون هر چی که هست٬البته اگه به صلاح باشه…….‌…‌……..برسید
    ✴✴✴التماس دعااااااااا✴✴✴

  358. الهام :

    دوستان سلام:
    منم این روزا اصلا حال خوشی ندارم وفوق العاده ناامیدم✨
    معلم من هم سال دیگه احتمال داره بازهم بیاد مدرسمون درس بده…………..
    شقایق جان امیدوارم به آرزوی قلبیت برسی♥♥♥
    بچه ها برای آرزوی مـــــــــــــــــــــــــــــــوفـــقـــــــــــیــــــت میکنم♥♥♥♥♥
    و به آرزوی قلبیتون هر چی که هست٬البته اگه به صلاح باشه…….‌…‌……..برسید
    ✴✴✴التماس دعااااااااا✴✴✴

  359. شقایق :

    سلام..دلم گرفت با خوندن بعضی چیزا..
    منم دلم بی نهایت تنگه براش…یه خواهش دارم…دعاکنین سال دیگه معلمم باشه،من بدون اون دووم نمیارم…
    دنیا جان میام وبت و برات ادرس میذارم،ممنون میشم رمزتو بدی بهم

  360. ساجده :

    سارا جان منم هیچ خبری ندارم روز اخر امتحانا دیدمش و دیگر ندیدمش
    چندروز پیش واسه ثبت نام رفتم مدرسه شنیدم که تو مدرسه کلاس داره خییلی خوشحال شدم صبر کردم تا کلاسش شروع شه ببینمش اما وقتی اومد اونقدر عجله داشت که فقط می دوید منم بیخیالش شدم الان بیشتر ی ماهه که ازش بی خبرم

  361. ساجده :

    سلام بچه ها چطورید چه خبرا ؟؟؟
    چند وقت بود نیومدم اینجا دلم تنگ شد!!!!
    سارا غزال زهرا و بقیه حالتون خوبه؟؟؟
    چه خبر از معلماتون
    ی گزارش کلی بهم بدید ببینم چی یه چیه

  362. دنیا :

    سارا آبجی ، ۵ سال معلمم نبوده از سال اول راهنمایی تا سوم راهنمایی بعدشم به زور کاری کردم که با هم در ارتباط باشیم
    داستانمون خیلی طولانیه
    الانم دارم میرم دوم دبیرستان

  363. سارا :

    ستاره‍ چقدر احساساتی هستی تو بابا بیخیال خب اونا هم مشغله دارن خودتو بیخودی اذیت نکن تو هم همینطور دنیا راستی دنیا داستان تو و معلمت چیه؟ خوشبحالت ۵ سال معلمت بوده

  364. yedokhtartizhoosh :

    وای بچه‌ها بالاخره بعد از ۱۰ روز جواب‌مو داد!!! تازه شماره موبایلشم داد و گفت اگر باز یه مدتی ازم خبری نشد میتونی با یه اس ام اسی چیزی ازم خبر بگیری. راستی یه سایت باحالم بهم معرفی کرد. در کل اون ۱۰ روز تاخیر رو جبران کرد!!! 🙂 🙂 🙂 🙂 🙂 🙂 🙂 🙂 🙂 🙂 🙂 🙂 🙂 🙂 🙂 🙂 🙂 🙂

  365. دنیا :

    امسال پنجمین سالیه که معلممو میشناسم و چهارمین سالیه که عاشقشم ولس تا حالا اینطوری نبودم
    نمی دونم چرا اینهمه حساس شدم
    از دیشب متوجه شدم تا حالا شماره خونشون هر چی میخوام زنگ بزنم میگه (در حال حاظر امکان برقراری ارتباط با شماره مورد نظر مقدور نیست) قبلشم اصلا یه هفته و خردی میشد که بهش زنگ نزده بودم جایی دیگه رو نداشتم که بخوام چیزی بگم
    الان فشار روحی شدیدی رومه
    بچه ها دعا کنید اتفاقی براش نیفتاده باشه
    خیلی نگرانشم
    توروخدا دعا کنید حالش خوب باشه

  366. yedokhtartizhoosh :

    وای بچه‌ها این روزا من حال خوشی ندارم… ۹روزه جواب ایمیلمو نداده… امکان نداره که دیگه به ایمیلام جواب نداه چون اون بهم قول داده بود… با خودم میگم نکنه اتفاق بدی واسش افتاده باشه… یا شاید اصلا مشکل ایمیل من یا ایمیل اونه… تو تمام این ۹روز هر روز صبح با این امید که امروز حتما جواب ایمیلو داده از خواب پا می شدم کامپیوترو روشن می‌کردم و با inbox خالی ایمیلم مواجه می شدم…
    نمی دونم باید چی کار کنم… لطفا کمک کنید و برام دعا کنید.

  367. zahra :

    Tanhaجون ممنون که به حرفمون گوش کردی.درسته منم که معلمم رو دوست داشتم علاقم کمتر شده و شاید هر پنج روز یکبار به فکرش بیوفتم مطمئنم تو هم همین جوریمیشی ببین عزیزم من کاملا با بچه ها موموافقم.ولی یک پیشنهاد دیگه میتونی رفتارت رو باهاش یکم سرد کنی مثلا وقتی که باهات میخواد بخنده و حرف بزنه بگو ببخشید من کار دارم یا بهونه ای جور کن میدونم خییییلی سخته این حس ولی من ایمان دارم که تو میتونی پس خودت هم باید ایمان داشته باشی.ببین من کاملا حق رو به تو نمیدم ولی به نظرم هفتاد درصد تقصیر اون آقاست که با تو گرم میگیره و با این که از تو عاقل تره این رفتار ها رو میکنه شایدم منظوری نداشته ولی به نظر من که نباید این قدر گرم میگرفته البته که تو هم تقصیر داشتی و نباید اصلا بهش رو میدادی چون مردا پررو میشن.به حرف های بچه ها هم محل نده اگه فکرش اومد تو ذهنت یا چیزی شد بگو لعنت بر شیطون و پناه ببر به خدای عزیز و رحیم.آفرین که رابططت رو باهاش بهتر کردی.نمیری پیش مشاور؟توی همین سایت زیر کادر عشق بی اندازه به معلم زیرش نوشته مشاوره میتونی انتخابش کنی و مشکلت رو بگی این جوری یک خانم یا آقا جوابت رو میدن و راه حل بهت میدن.البته میل خودته گلم.
    غزال ایول واقعا مثل مشاور ها حرف میزنی معلومه درست رو خوب خوندی.آخه آجی گلم تو که اینقدر خوب مشاوره میدی یه مشاوره بده خودت حالت خوب شه عزیزم.به فکر روح و روانت باش گلم.

  368. tanha :

    من همتنون موافقم یه جاهایی مشکل از من بوده به خاطر همین هم بعد از حرف زدن خیلی راحتتر شدم الان کمتر از اون حس های مزخرف دارم با توجه به حرفای شما الان یه پنج روزی میشه که بهش فک نمیکنم فک کنم دارم بهتر میشم…
    رابطه ام هم با خدا بهتر کردم.
    من بچه رو چه به این حرفا

  369. الهام :

    من باغزال جون و سارا جون کاملا موافقم حتما منظور دیگه ای داشته شاید حسی که تو داری خیلی بیشتر از حسیه که ماها نسبت به معلمامون داریم ولی مطمئن باش اگه مدرست رو عوض کنی همه چیز درست میشه………………..اگه من به جات بودم حاضر بودم تو بدترین مدرسه درس بخونم و دچار این حس بد نشم

  370. سارا :

    tanha جان همه ی پسرا اینجورن کلا همشون عادت دارن خیره بشن این عادیه ولی مطمعن باش اگه منظوری داشت خودش از این مدرسه میرفت چون بالاخره به گوش دفتر میرسید. در ضمن تو این سنی که هستی عادیه ولی از من به تو نصیحت به احساست رو نده وگرنه پشیمون میشی. ما که معلمامون زنن اینجوریم وای که اگه مرد میبودن

  371. tanha :

    تا حالا چندبارم سعی کردم باهاش گرم نگیرم اما خودش نمیذاره هر بار چیزی گفته که ناراحت شدم فوری برگشته گفته ناراحت شدی؟ معذرت میخوام! فک کنید یه معلم مرددد به دانش اموزش میگه ببخشید ناراحتت کردم یا اگه چند جلسه بعد هم بوده برگشته گفته منظوری نداشتم. الان تقصیر من بوده از اول یا خودش؟

  372. tanha :

    اره داشتم می گفتم ازش تعریف میکردم اما حسی نبود داداشم باهام شوخی میکرد میگفت برم بهش بگم چجور خواهرمو خر کردی شوخی میکرد
    اما بعد چندوقت اوضاع فرق کرد ببخشید که مستقیم اشاره میکنم
    اما یبار یکی از دوستام تو کلاس بهم گفت خیلی بد نگات میکرد اما من برام مهم نبود تا اینکه یبار سرکلاس بچه ها بهش گفتن عکس وایبرتون خیلی قشنگ نیست منم لال بشم گفتم اره این چیه عوضش کنید شاید اگه خیلی صمیمی نبود با بچه ها بهش نمیگفتن تا اینکه شب عکسشو عوض کرده بود کلی با بچه ها خندیدیم ولی دوستام می گفتن بخاطر تو عوضش کرده ولی من بازم اصلا همچین فکری نمیکردم تا اینکه بچه ها انقدر گفتن که چند جلسه به رفتاراش دقت کردم خیلی به ادم نگا نمیکنه ولی اگه بکنه همه میفهن سر کلاس آموزشگاه تقریبا که نه میشه گفت خیلی رفتارش بامن بهتره خب منم یه نوجونم دوستام هم همینطور وقتی یه کسی با کس دیگه ای از بقیه مهربون تر باشه طبیعتا همه میفهمن چند وقتی میشه که بچه ها همش میگن اون از تو خوشش میاد اما من هنوزم باور نمیکنم من حتی تو شبای قدرم دعا کردم خدا یه زن خوب بهش بدع که خوشبخت بشه دلم میخواد بهش فک نکنم اما رفتاراش نمیذاره کاش با منم خشک رفتار میکرد باهام شوخی نمیکرد نمیخندید رفتاراش منو بیشتر اذیت میکنه.
    می تونید کمکم کنید باور کنید من از اون دختراش نیستم من همیشه سعی کردم خودمو کنترل کنم اما…
    من تاحالا از یه پسرم خوشم نیومده بوده این معلم از کجا سر درآورد خدا میدونه

  373. tanha :

    من واقع نمیدونم چجور باید براتون توضیح بدم اما تلاشمو میکنم.
    راستش خیلی خوبه که شماها هستید چون من واقعا نمیتونم اینو با کسی در میون بذارم حتی دوست صمیمیم.
    بیشتر بچه های کلاس هر وقت چیزی میشه میگن توبرو باهاش حرف بزن باتو بهتر از ماست توی مدرسه همیشه فوق العاده ها رو میدن بهش حتی تو کلاسهای مدرسه هم هر وقت بچه ها سوالی داشته باشن منو واسطه میکردن اصلا از اون پسرای قرتیم نیست مودبه ولی خب شاید رفتارای خودش باعث شد من اینطور فک کنم روزای اول اون طور نبود یه معلم عادی بود اما…
    چند وقت بعد خیلی دیگه صمیمی شده بود البته تو مدرسه از ترس مدیرمون لبخندهم نمیزد.
    توی آموزشگاه باهیچکدوم از کلاسا شوخی نمیکنه همه میگن خشکه اما کلاس مارو میذارع رو سرش.
    در واقع خیلی مهربونه اوایل خیلی تو خونه ازش تعریف میکردم

  374. الهام :

    چقدر راحت وساده وابسته میشیم فقط با ی نگاه ساده کاش دل کندن هم به همین راحتی بوده باشه حس خیلی عجیبیه ی وقتایی وقتی یاد کاراش میوفتم ازش متنفر میشم ی وقتایی هم از دلتنگیش گریم میگیره……………………….زهرا جان مگه اون چجور معلمیه که تنش میخواره. ؟؟؟اگه من جای تو بودم حاضربودم تو بدترین مدرسه درس بخونم و دچار این حس بد نشم واقعا که مو قعی که معلم مرد میزارن ی لحظه هم باید به فکر اینجاهاش باشن.
    اصلا حالم داره از معلما بهم میخوره
    آه آه آه آه

  375. zahra :

    چراtanhaجون چیزی گفته؟از این مردای لوس و قرتیه؟(ایشششش)چرا تنش میخاره؟یه همچین حدسایی زده بودم.میشه کامل کامل و با جزییات برام تعریف کنی؟ببین عزیزم شاید ما بتونیم کمکت کنیم ولی بهت توصیه میکنم که در اولین درجه به این فکر کنی که شما واقعا به درد هم نمیخورید اون سی و پنج سالشه میدونی چقدر زیاده؟من خودمم تا همین چند وقت پیش تا مرز یه همچین موردی رفته بودم ولی با همین پیشنهاد هایی که بهت دادم خیلی زود بر طرف شد در حد دو روز بعدش.

  376. tanha :

    سلام دوستان من یه سه ساعتی میشه برگشتم کلاس ساعت شیش تموم شد.
    راستش بایذ حرفتون رو تایید کنم که طنش میخاره

  377. yedokhtartizhoosh :

    وای بچه‌ها یه هفتس جواب هیچ کدوم از ایمیلامو نداده… از یه طرف می‌ترسم اتفاقی براش افتاده باشه که نمی‌تونه جواب بده از یه طرفم می‌ترسم…
    وای بچه‌ها نکنه منم به وضعیت بعضی از شما دچار شم… نکنه معلم منم با هام قطع رابطه کنه… آخه می‌دونید اگه دیگه به ایمیلام جواب نده دست منم به هیچ جا بند نیست… نه شماره موبایلی ازش دارم و نه سال دیگه تو مدرسه می‌بینمش…
    تو رو به خدا واسم دعا کنید… دعا کنید زودتر جواب ایمیلامو بده… 🙁 🙁 🙁

  378. tanha :

    zahraجان نه هنوز نرفتم کلاسم بعد از ظهره .
    اره مجرده بالای سی میشه حدودا سی و سه سی و پنج اینا دارم سعی خودمو میکنم به امید خدا فراموشش میکنم.
    بعد از کلاس حتما میام براتون توضیح میدم.

  379. zahra :

    tanha جون چه کار کردی؟رفتی سرکلاس چی شد؟ببخشید ها ولی به نظرم این معلمت خودش تنش میخاره.چند سالشه؟مجرده دیگه مگه نه؟ببین گلم هیچی مثل این نیست که از خدا کمک بخوای فراموشش کنی.تلقین کردن از همچی بهتره همش به خودت بگو که دوستش نداری.شنیدم یک نفر رو گذاشتن تو یخچال و برقش رو کشیده بودن تا ببینن تلقین چه میکنه،بعد اون یارو این قدر به خودش تلقین کرده(البته بدون اینکه بدونه برقش قطعه)که تمام بدنش یخ زده.اگه برق یخچال هم قطع باشه چه جوری میشه که یخ بزنه؟فقط با تلقی.درحالی که اگه مواد غذایی رو توی اون یخچال میذاشتی از گرما خراب میشدن.

  380. صحرا :

    من که خبری ازش ندارم و نمی دونم بعد از یه سال و خورده ای که ندیدمش و اون شاگردای جدیدی داره من با چه بهونه ای برم پیشش
    من خیلی خیلی الان وابستگی ام کمتر شده همونطوری که گفتم من هر وقت یه مهمونی دعوت می شدیم یا واسه خرید بیرون می رفتیم به امید اینکه اتفاقی ببینمش همش با نگاه دنبالش می گشتم . اونقدر خاطراتشو تو ذهنم مرور میکردم که توی عید نوروز همون سال تقریبا تمامشو با جزییات نوشتم(البته تو این سه سال که باهاش بودیم فقط سال اول این کار رو کردم)
    ولی هنوز دوسش دارم(ولی دیگه وابسته اش نیستم)و فقط دلم می خواد باهاش در ارتباط باشم
    غزال جان خبری از معلمت داری؟ فقط خوبیش اینه که تو میدونی دوستت داشته ولی من عشقم یه طرفه بود

  381. tanha :

    ممنونم غزال جان.
    ولی من واقعا نمیتونم مدرسمو عوض کنم من توی نمونه درس میخونم نمیدونم چه دلیلی بایدبرای مادرم بیارم تازه توی اموزشگاهم کلاسای مارو برداشته نمیدونم چیکار کنم جز اینکه باهاش بجنگم

  382. الهام :

    غزال جان من کاملا باهات موافقم‌❇
    ولی معلم من از اون دسته معلمایی نبود که کمبود داشته باشه و خیلی به دانش آموز رو بده و بیش از حد بادانش آموز صمیمی بشه یعنی صمیمی میشه ولی نه در حد عشق فقط ی خورده میزان درکش پایینِ➰

  383. الهام :

    سلام
    آره زهرا اشتباه معلم مرد بزارن اونم برای پایه ی دبیرستان.
    من دیگه خبری از معلمم ندارم………………..سال دیگه هم احتمال داره دوباره معلمم بشه……

  384. صحرا :

    سلام بچه ها
    کاش یکی اینجا پیام ها رو کنترل می کرد آخه کلی پیام های تکراری و کوتاه هست تازه۶۲صفحه هم شده و یه معلم یا هر کسی بخواد احساسات و حرف های بچه ها رو درک کنه باید این همه صفحه رو بخونه که نمی شه
    مارال جون و غزال جون اینجا بهتره آخه تلگرام که دیگه هیچ معلمی نمی تونه حرفامون رو بخونه

  385. tanha :

    نمیتونم مامان و بابام نمیذارن مدرسه رو عوض کنم کلاس هایی که آموزشگاه هم میرم باز هستش اصلا اشتباه معلم مرد مجرد بیاد واسه ما.
    اصلا من هیچی بقیه بچه ها چی

  386. دنیا :

    سلام بچه ها من عاشق معلم زبانم هستم
    یعنی معلم زبانمم خیلی هوامو داره
    الانه ۴ ساله که میشناسمش
    همیشه هم تو همه سختی هام پشتم بوده
    هیچ بدی ای هم ازش ندیدم
    باعث شد مذهبی بشم
    خیلی چیزا رو ازش یاد گرفتم
    و در نهایت عاشقش شدم
    ولی مواظب خودتون باشید
    چون خیلی از معلما یعنی ۵۰ درصد از معلمای خودمون امکان داره بخاطر کمبود های خودشون با ما در ارتباط باشن
    اگه وقتی عصبانی شدی معلمت سرت عصبانی شد مطمئن باش همه چی کلکه
    الان اینو واسه این گفتم که خیلی از دوستامم هستن که همشون یه سره دارن با معلماشون دعوا میکنن
    ولی خودشونم متوجه نمیشن
    لطفا بیشتر دقت کنید
    چون منم خیلی دلم واستون میسوزه
    همتون مثه خواهرای خودم هستید
    خیلی دانش آموز و معلما هم میشناسم و باهاشون در ارتباطم ک مشکل داشتن

  387. tanha :

    همه معلممامون که نه سه تاشون مردن.
    دوشنبه ها همیشه روزای بدین واسه من چون باهاش کلاس دارم.
    خودم اصلا روحم راضی نیست ولی دست خودم نیست انگار

  388. Hajar :

    آره zahra جون من عاشق دبیر علومم هستم یعنی حاضرم براش جون بدم ♡
    آره ستاره جون چرا که نه حتما بهش بگو منم قبلنا از حسم چیزی بهش نمیگفتم وسعی میکردم احساسمو بروز ندم ولی حالا خیلی پشیمونم. ………..زهرا جان ببخش اگه تند رفتم همه بچه هایی که اینجا هستن عاشق معلم همجنسشون هستن وهمشون هم همین مشکلو دارن.

  389. tanha :

    بله من دخترم اسمم زهراست.
    فقط میخواستم بدونم شما چجور بحثی دارید منظورتون از عشق به معلم چیه.
    من شانزده سالمه نمی دونم ازتون بزرگترم یا نه ولی همین که این سایتو باز کردم حس کردم شما میتونید کمکم کنید.
    منم معلمامو خیلی دوست دارم بخصوص معلم پرورشی م رو شمارشو رو هم دارم یه چندباری هم بهش پیام دادم.
    ولی این وسط واقعا نمیدونم چرا از معلم ریاضیم که یه مرده خوشم میاد شاید به خاطر ایت باشه که دوستام بیش از حد در موردش حرف میزنن.می تونید کمک کنید ؟؟؟
    من رو تو گروهتنون را میدید؟؟

  390. yedokhtartizhoosh :

    بچه‌ها به نظرتون من به معلمم بگم که دلم واسش خیلی تنگ شده یا نه؟ با توجه به این که یک ماهه ندیدمش.
    تو رو به خدا زود جوابمو بدید.

  391. yedokhtartizhoosh :

    tanha عزیز! معلمی که من دوستش دارم خانمه و تا جایی که اطلاع دارم معلم همه‌ی بچه‌هایی که این جا هستن خانمه. خب می‌دونی این که یه دختر(دختری دیگه مگه نه؟)عاشق یه مرد بشه چیز عجیبی نیست. خود من هم تا مرز عاشق یه مرد(معلم زبانم) شدن پیش رفتم ولی خدا رو شکر قبل از این که عاشقش بشم دیگه ندیدمش و ارتباط‌مون به کلی قطع شد.
    فاطمه خانم سایت بازی آنلاین نداره و ما هم توی این صفحه راجع عشق به معلمامون حرف می‌زنیم.

  392. Haja :

    میگم حالا تو اسمت فاطمه س یا ریحانه؟ انگاری درست نگرفتی موضوع اینجا عشق بی اندازه به معلمه حالا تو چیکار میکنی تو این سایت چجوری امدی اینجا؟؟؟

  393. tanha :

    خیلی ممنونم .فقط من یه سوال داشتم شماها درمورد عشق به معلماتون صحبت می کنید،این معلم هایی که میگید همجنس ان؟؟ به نظر من میشه یه معلم رو خیلی دوست داشت ولی اگه عاشقش بشی فرق داره نداره؟ من دوستای خودم عاشق معلم ریاضیمون شدن که یه مرد مجرده حدود سی و پنج سالست نظرتون چیه؟

  394. yedokhtartizhoosh :

    tanha اگر منظورت عضو شدن تو سایته صفحه اصلی سایتو که باز کنی اون بالای بالا یه نوار سفید هست که گزینه دومی از سمت راست نام نویسیه که با کلیک رو گزینه یه صفحه فرم باز می‌شه که با پر کردن اون می‌تونی تو سایت عضو شی.

  395. شادی :

    ممنون دوستان… زهرای عزیز من ۱۴ سالمه.. بچه اردبیلم تو مدرسه ی تیزهوشان درس میخونم و عاشق ریاضیم.. و دوس دارم تجربی بخونم و مهندس ژنتیک بشم…

  396. yedokhtartizhoosh :

    سلام بچه‌ها
    شادی جون خوش اومدی. اگر می‌خوای تو گروه‌ها عضو بشی باید اول توی سایت عضو شی.
    منم با سارا موافقم. به نظرم نرین تلگرام. همین جا خوبه.
    ببخشید که من خیلی نمی‌آم این جا!
    ایشاالله همتون خوب و خوش باشید.

  397. zahra :

    بابا شما خاهشا سکوتتون رو یک جای دیگه داشته باشید.خسته شدم دیگه.غزال؟؟؟؟!!!!مارال؟؟؟؟؟!!!!!!!کجایین پس؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!

  398. zahra :

    وای من نیستم چقد خلوته.شادی جون خوش اومدین.آهای شما ها خودتون رو معرفی نکردید ها!ما همه اینجا هم دیگرو میشناییم.شادی جون و مارال جون،سن و شهر محل اقامت اگه دبیرستانی هستید رشته،اگه خواستید خصوصیات اخلاقیتون رو بگید.بچه ها من امروز دارم میرم مهمونی سر سفره افطار و نماز با زبون روزه فراموشتون نمیکنم شما هم منو فراموش نکنین مهمونی امشب تقریبا برام مهمه برام دعا کنین پیش همه دوستام باشم.

  399. شادی :

    ممنونم فاطمه و غزال عزیز”’ فقط یه سوال چه جوری میشه تو گروه های عمومی مثل پاپیون و پرنس های والت دیسنی عضو شد???

  400. مارال :

    وای غزال جون ببخشید اگه با حرفام ناراحت میشی
    من و تو احساساتمون کارامون یجوره فکر کنم اگه دوست میشدیم دوستای خوبی برای هم میشدیم
    اجی چند سالت بود

  401. مارال :

    هاجر من بخاطر این نبود معلممو خیلی حس میکنم چون همه رازامو بهش میگفتم حرفایی ک به مامانم نمیتونستم بگم ب اون میگفتم همیشه درد و دلام با اون بود توی همه کاریم راهنماییم میکرد باعث شد خیلی چیزا یاد بگیرم و خیلی تغییر کنم بخاطر این نمیتونم با نبودنش کنار بیام سخته
    همیشه اذان صبح که میشد من زنگ میزدم بیدارش میکردم الان هروقت صدای اذانو میشنوم گریم میگیره

  402. مارال :

    غزال جون برو توی ستینگ تلگرامت به جا نوشته یوزرنیم بعد جلوش نوشته none
    بزن روش اونجا به اسم به انگلیسی انتخاب کن بعد اونو بده ادد کنم اون میشه ایدیت

  403. Hajar :

    مارال آجی بیخالش شو این همه خودتو عذاب نده، مگه اگه معلمامون نباشن چی از دنیاکم میشه……که ماداریم بخواترشون جون میدیم.
    آره عزیزم من به روانشانسی خیلی علاقه دارم ………فقط شبای ماه رمضون اینطوریم تاصبح بیدار میمونم★٭
    زهراجون منم هرچی سعی کردم نشد نه مارال جون اشکال از اسمشم نبود!؟!؟؟
    معلم منم علوم درس میداد منم که از علوم متنفر بودم اَه اَه اَه
    راستی بچه ها تلگرام چجور برنامه اییِ؟؟؟
    خوب غزال جون منم بیشتر بخواطر همینکه اسم خودمو ندادم ولی حالامطمعن شدم که معلمم اصلا نمیاد اینجا.
    راستی سارا جون الان درچه حالی؟

  404. مارال :

    بچه ها دارم فکر میکنم تا کی قراره به این وضع ادامه بدیم اونا اصلا عین خیالشون نیست بعد ما همش داریم غصه میخوریم…

  405. zahra :

    بچه ها من دیگه شاید نیام تو این سایت و خیلی کم میام بااااای دم افطءر دعا فراموش نشود.التماس دعا منم براتون دعا میکنم.

  406. yedokhtartizhoosh :

    من حتی یه درصد هم احتمال نمی‌دم که معلمم بیاد این جا و حرف‌های ما رو بخونه.
    راستی معلمم من معلم درس مطالعات اجتماعی و تفکر و سبک زندگیه.

  407. zahra :

    مارال جون من هر کار کردم نمیشه حتی برام ایمیلم اومد تا آخر آخرش هم رفتم ولی نمیشه که نمیشه.میشه مراحلش رو برام توضیح بدی شاید اینجوری یکم از تو فکرم دربیای.میری دانشگاه؟پس خیلی باهم اختلاف سنی داریم.اینجوری اگه کمکم کنی مزاحم درست نمیشم؟

  408. مارال :

    هاجر جون من اصلا نخوابیدم دیشب از ساعت نه شب تا شیش صبح زبان میخوندم و کلش بازی میکردم هفتم رفتم دانشگاه الان تازه اومدم خونه میخوام بخوابم تو چرا بیدار بودی

  409. مارال :

    هاجر جون نمیدونم همیشه نگران کارام و نمره هام بود بخاطر من مرخصی گرفت از سر کارش همیشه میگفت حرفاتو به خودم بگو قبلا هم گفتم هر شب چت میکردیم روزی یکی دوساعت تلفنی باهاش حرف میزدم بهترینم بود همیشه با اون میرفتم خرید یبار قبلا ازش معذرت خواهی کرده بودم گفت مگه کسی با دخترش قهر میکنه خیلی چیزای دیگه… ولی اگه اون منو حتی یه ذره دوست داشت نمیتونست الان اینجوری بشه
    اگه دوستش داشتم اگه برام مهم بود اره میبخشیدمش الانشم خیلی هاکه در حقم واقعا بد کردنو بخشیدم
    عزیزم منم رشتم روانشناسیه

  410. zahra :

    الهام جون منم خواستم بسازم البته شد ولی نمیدونم چجوری شد و یکدفعه خراب شد تو بلاگفا هم که کلا نمیاره وبلاگو.دیگه منصرف شدم خیلی خسته شدم دیروز پدرم در اومد ولی نشد.
    مارال جون میتونی تو ساختش بهم کمک کنی؟

  411. Hajar :

    دوستان سلام :
    نماز روزه هاتون قبول باشه امیدوارم هر آرزویی که دارین تواین ماه مبارک برآوره بشه میگن توماه رمضان دعاها سریع تر به آسمون میرسن پس یادتون نره ماروهم دعا کنید.التماس دعا.
    من همون الهامم فقط چون دیدم جمع خیلی خودمونی شده بااسم خودم اومدم.
    غزال آجی جون من چند بار خواستم تو مهین بلاگ ی وب بسازم ولی نشد؟!؟!؟؟!
    خوب پس ساعت ۲/۵ظهر همه اینجا هستین دیگه…
    خانم دنیای عزیز خوش به سعادت دانش آموزتون که همچین معلم مهربونی مثل شماداره اگه معلم من جای شمابود یبارهم دانش آموزتونو نمیبخشید…کاش همه ی معلمامثل شمابودن اونوقت هیچکدوم از بچه های اینجادچار مشکل نمیشدن……….
    خوب معلم من هم بد نبود فقط ی خورده بدبین بود فکر میکرد فقط بخواتر خودشیرینی که دوسش دارم حالا به دلایلی هم حق داشت تقصیر من بود که چیزی بهش نمیگفتم چون خیلی کم رو وخحالتی بودم خیلی هم بدشانسی میوردم یبارهم واسش نامه نوشتم اما کل احساسمو ابراز نکردم فقط از دوستداشتم گفتم ولی واقـــــــــــــــــــــــــــــــــعا خیلی بچگانه بودخخخخخخخ وقتی میدیدمش هُل میشدم وزبونم قُفل میشد ونمیتونستم چیزی بگم حیف که نتونستم عشقمو ثابت کنم.
    درک کردن باید دوطرفه باشه هم مامعلمامونو درک کنیم هم اونامارو درک کنن.
    مارال جان یعنی عشقتون دوطرفه بوده؟خوب خودت اگه جای معلمت بودی چیکار میکردی حاضر بودی بازم دانش آموزتو ببخشی؟
    راستش من عاشق درس ومدرسم ولی سالی که گذشت خیلی سال بدی بود بزور درس میخوندم ،حتیٰ ازمدرسه ای که توش درس میخوندم هم بدم اومد اگرهم بخواتر دوستام نبود مدرسمو عوض میکردم.
    منم در آینده روانشناس ونویسنده میشم به آرایشگری هم علاقه دارم.
    بچه ها موضوعاتی بگین که درموردشون بحث کنیم اگه بخواین همش از غم وگریه بگین اینطوری افسورده میشیم کــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه آخه وقتی کامنتاتونو میخونم خودمم گریم میگیره خخخخخخخخخخ.

  412. مارال :

    غزال جون اره اوایل خودشم ناراحت بود پشت تلفن با بغض گفت نمیدونی وقتی میرفتی بیرون من چه قدر میترسیدم چه قدر ناراحت بودم تپش قلب میگرفتم
    به دوستم گفته بود وقتی با مارال قهر کردم خودمم اول ناراحت بودم ولی بعد که فکر کردم دیدم این کار درستیه
    گفته بود خودش نخواسته دخترم بمونه
    وای خدا دوباره گریم گرفت

  413. مارال :

    صحرا جون شیش ماهه ندیدمش
    اره اجی دارم سعی میکنم دیگه بهش اس ندم تا مهر که تولدشه هرچند شاید بهتر باشه اونروزم اس ندم روز تولدش باعث ناراحتیش نشم

  414. صحرا :

    مارال جون گفتی هشت ماهه ندیدیش؟
    مگه حس بد نسبت به کسی چقدر می تونه ادامه داشته باشه؟ پس صبر کن آروم بشه
    هر چند معلمت هم حق داره وقتی ازت خواسته اشتباهتو انجام ندی و چندین بار بخشیدتت
    با این وجود دیگه سعی کن بهش اس ندی چون هر چی احساس ضعف و وابستگی بهش نشون بدی نمی تونه حس خوبی بهت داشته باشه پس سعی کن اول خودت نسبت به خودت حس خوبی داشته باشی

  415. مارال :

    اره غزال جون شایدم اگه ازدواج کنم کمتر بهش فکر کنم
    ماه بعد تولدمه و اون نیستش خیلی بده پارسال برام یه تابلوی ونیکاد خریده بود بابام امروز پشت تابلورو خوند خانوم با دست خطش برام نوشته بود انقدر گریه کردم عصر رفتم پیش یکی از دوستاش گفتم انقدر دیشب دوباره معذرت خواهی کردم ولی بلاکم کرده دوستش گفت باید اروم بشه تا بعدا خودم باهاش حرف بزنم هرچند بعید میدونم چیزی درست بشه

  416. مارال :

    زهرا جون هرچی بوده بالاخره خودشو نشون داد امروز رفتم سیمکارتمو عوض کردم که حتی نبینه کی آن و اف میشم
    اینجا میام خیلی دلم میگیره امروز کلی کتاب زبان خریدم که سرمو گرم کنم انقدر گریه نکنم
    اره اجی بلدم قبلا هم یکی واسه معلمم ساخته بودم

  417. سارا :

    متاسفانه ستاره منم امسال معلمم نخواهد بود اخه چراااااا هیییییی امروزم مدرسه بوده بعد که رفته خونه بهم میگه مدرسه بوده خب چرا زودتر نگفت بعضی وقتا دلم میخاد خفش کنم خخخ

  418. zahra :

    ولی غزال به نظرم معلم من خیلی رفتارش خوبه البته من به معلم تو حق میدم چون هیچ چی به اندازه غم از دست دادن فرزند نیست و از تو آبجی گلم هم انتظار دارم که اونو درک کنی.

  419. yedokhtartizhoosh :

    بچه‌ها می‌دونید من من از چی می‌ترسم؟ وقتی امسال بعد از چندین ماه تعطیلات تابستون برم مدرسه و یادم بیاد که اون دیگه نمی‌اد تو این مدرسه؛ بعدش هر جا رو نگاه کنم خاطرات اون واسم زنده می‌شه، هر جا رو نگاه کنم اونو می‌بینم. واااااااااای این خیلی بده. نمی‌دونم امسال می‌خوام بدون اون چی کار کنم. می‌دونید من از اول عاشقش نبودم، فقط خیلی دوسش داشتم و وابستش بودم. تو تابستون وابستگی‌م بهش از بین رفته ولی می‌ترسم تو سال تحصیلی آینده دوباره شب و روز فکرمو درگیر کنه. تو مدرسه همه جا با هم خاطره داشتیم و من می‌ترسم که اون خاطره‌ها دوباره زنده شه….

  420. zahra :

    مارال خودتو ناراحت نکن.آجی غزال راست میگه.به نظر من تو میتونی فراموشش کنی .من مطمئنم الکی گفته که به خاطر خداست مگه میشه آخه فقط اینقدر باتو دوست بشه و آخرم هیچ؟مطمئن باش اونم داره زجر میکشه ولی ارزش نداره اینقدر خودتو ناراحت کنی حالا بگو ببینم تو بلدی وبلاگ درست کنی؟

  421. مارال :

    غزال جون نمیشه نمیدونم چرا نمیتونم فراموشش کنم الانم دارم گریه میکنم اون قول داده بود همیشه باشه حتی درباره روزایی ک من ازدواج کنم و بچه هامم حرف زده بودیم فکرشو بکن!!!
    حالا ک واسم خواستگار اومده همش دارم گریه میکنم که اگه ازدواجم کنم حتی نمیتونم عروسی دعوتش کنم مطمعنم نمیاد نزدیک ترین ادم زندگیم شده بود الان چرا اینجوری شده چجوری انقدر تغییر اون میدونه من چه قدر احساساتی ام همیشه هوامو داشت چرا الان انقدر خوردم کرده انقدر اعصابم خراب شده انقدر اخلاقم بد شده ک از خودم بدم میاد

  422. مارال :

    زهرا جون اره عزیزم تقصیر خودم بود تاوانشم دادم میدونین چه قدر ازش معذرت خواهی کردم انقدر شب و روز گریه کردم که همش چشمام سیاهی میره ولی دیگه معلممم شورشو دراورده خب اشتباه کردم حالا پشیمونم یعنی نباید ببخشم؟یبارم با یه خط دیگه بهش زنگ زدم تا گفتم سلام خانوم قطع کرد دلمو خیلی شکسته به دوستمم گفت دیگه مارالو دوست ندارم دیگه واسم مهم نیست گفت من با همه ی شاگردام رفتارم خوبه فقط بخاطر این که توی اون دنیا رستگار بشم
    فکرشو بکن یک سال و نیم فقط من دوستش داشتم اون همه کاراش فیلم بود همش الکی بوده نباید منو اینجوری ب خودش عادت میداد دلمو خیلی شکسته

  423. مارال :

    وای باورم نمیشه من دیشب بهد از چند وقت بهش پبیام دادم کلی باز معذرت خواهی و گفتم شما منو خیلی عوض کردی هنوزم ادامسایی ک هشت ماه پیش بهم دادی رو نخوردم دلم نمیاد هرشب دارم گریه میکنم بخاطر شما انقدر گریه کردم ضعیف شدم همش ازمایش خون دارم میدم مریض شدم هنوزم خیلی دوستون دارم فراموش نمیشین با کلی حرف دیگه امروز خوندشون نه تنها جواب نداد حتی بلاکمم کرد ازش دیگه متنفر شدم حیف من ک شیش ماه بخاطرش گریه کردم بعد بهش اس دادم گفتم دیگه شورشو دراوردین خیلی رفتارتون بچه گونس متاسفم دیگه واسم مهم نیستین بای

  424. zahra :

    آره ولی هر کسی یه سلیقه ای داره.غزال جونم بلدی وبلاگ درست کنی؟اگه بلدی میتونی کمکم کنی که برا معلمم یکی درست کنم؟خیلی دوست دارم بهش بگم براش وبلاگ درست کردم.راستی مادرت معلم یا دبیر؟

  425. zahra :

    غزال جون آجی آره رفتم ولی نیاورد سعی میکنم دوباره برم.غزال اگه با گوشی میای نمیتونی زودتر بیای؟راستی روزه ای؟اینجا کیا روزن؟شنیدم که میگن آدم وقتی روزست دعا کنه مستجاب میشه من که هر وعده سر نماز با زبون روزه معلمم رو دعا میکنم.التماس دعا داریم تو این ماه عزیز غزال ساعت دو بیا تو سایت با هم حرف بزنیم.چون دیگه مطالبش خودش میاد رو سایت کسی تایید نمیکنه.

  426. zahra :

    بچه ها نمیتونید با تبلت یا گوشی بیاید تو سایت تا بیشتر باهم حرف بزنیم؟خسته شدم آخه که هر نیم ساعت یا یک ساعت یکبار بیام به اینجا سربزنم

  427. بهار :

    سلام خانم دنیا… احتمالا کامنت و داستان من خوندید.. نظرتون شخصا برام مهم که چ نظری دارید؟اینکه من صبر کردم با هر غروری کنار اومدم و نزدیک۱۰ سال که عاشقشم..

  428. zahra :

    خانم دنیا من از روی احساسات توی حرف هاتون این رو فهمیدم اگه یه دانش آموزی مثل من داشتید دوست داشتید چجوری بود بهتر بود؟اصلا چه رفتاری باهام داشتید؟

  429. سارا :

    خانم دنیا یعنی هنوز؟؟؟؟؟؟ وای که مردم چقد رو دارن خخخخ . منم با زهرا موافقم شما خیلی خوبین خوشبحال دانش اموزاتون.
    خانم دنیا شما اگه یه دانش‌اموزی مثل من داشتین چه برخوردی میکردین و دوست داشتین چجور باشه ؟

  430. سارا :

    هیچی غزال خیلی سردرگمم خیلی هم دلم واسش تنگ شده الان حدود ۳ هفتس بهش اس ندادم و ازش خبری هم ندارم حیف که خیلی کم رو هستم و احساس خجالت میکنم.
    مبینا وقتی کسی هنوز انقدر فهمش پایینه که بهت میگه همجنس باز حتی لیاقت پوزخند زدن بهش رو هم نداره

  431. مارال :

    صحرا جون نه عزیزم نرفتم دیگه هیچ وقتم نمیرم ببینمش وقتی براش أهمیت ندارم وقتی انقدر عوض شده دیگه تلاش کردن بی فایده اس

  432. دنیا :

    غزال جان بپرس، اگه مناسب بود ج میدم.
    بله خوش به حالش..خودش اومد سمتم ولی قدر ندونست..
    سارا جان تنها راه باقیمونده کنار گذاشتنش بود که چندماهه انجام دادم..اگرچه خودش غیرمستقیم هنوز دنبالمه..
    Zahra جان چرا این نظرو راجب من داری؟

  433. zahra :

    چرا خانم دنیا مگه ماچه کار کردیم/؟میتونم بپرسم معلم چه مقطعی هستید؟به نظرم خیلی با وقار و مهربون هستید.

  434. سارا :

    خانم دنیا خیلی ناراحت شدم امیدوارم بتونید از پسش بربیایدمنم معلم قبلا یه همچین موردی واسش پیش اومده بوده که خدارو شکر حلش کرده بود

  435. دنیا :

    مارال جان شاگرد من با همه شما فرق داره..بارهااا بهش فرصت دادم ولی بعد از یکی دو روز بازم همون آدم سابق شده و حتی بدتر..شما میگی ۶ ماه عذرخواهی کردی و بیفایده بوده..من چی بگم که شاگردم انقدررر خودشو قبول داره که حتی یه بارم بابت اشتباهاتش عذرخواهی نکرده و کاملا خودشو میزنه به اون راه..!!
    اون مشکلات شخصیتی زیادی داره و من بیشتر ازین نمیتونم خودمو به خاطرش عذاب بدم..تا همینجا هم مدام خودمو سرزنش میکنم که بهش توجه کردم…
    با خوندن حرفای شما فقط میتونم بگم خوش به حال معلمهای شما…

  436. zahra :

    غزال درست صحبت کن مامان منم دبیره ها.
    بچه ها کسی بلده ایمیل و وبلاگ درست کنه؟شاید برا معلمم درست کردم.

  437. صحرا :

    Zahra جون منم با مامانم خیلی درباره ی اتفاق های سر کلاس معلمم حرف میزدم البته هر از گاهی از معلم های دیگه هم حرف می زدم ولی خب کاملا تابلو بود همش به یکیشون فکر می کنم ولی الان که یکسال گذشته دیگه روم نمیشه درباره ی اون معلم حرف بزنم
    یه بار روز معلم به مامانم گفتم می خوام گل بخرم مامانم هم گفت واسه کدوم معلم هات منم گفتم خانم فلانی ،وقتی داشتم اسمشو می گفتم صدام می لرزید مامانم هم فهمید ولی به روش نیاورد (البته وقت نشد چیزی بخرم)

  438. زهرا :

    سلام دوستان تو این چند وقتی ک نبودم خیییییییلی پیاماتون زیاده و من نتونستم همشو بخونم اومدم سلامی عرض کنم و بهتون از معلمم بگم از اون روزی ک باهاش خداحافظی کردم دیگه ن بهش اس دادم ن اون بهم اس داده دیگه ازش خبری ندارم فعلا هم اصلا دلم براش تنگ نشده خداروشکر

  439. مبینا :

    ماراجان چی شده بودکه عذرخواهی کردی؟
    ساراجان من میخواهم توی اینده دبیرریاضی بشم درست مثل دبیرم…
    بچه هاداستش خیلی سخته بامارال جان موافقم شایدباورتون نشه ازبیست خردادکه تعطبل شدم حوصله هیچکاری ندارم دیگه انگیزه ای ندارم بقط یه تیویم وروزایی که میگذره خط میزنم وشباباخواحرف میزنم میگم من که پیشش نیستم تومراقبش باش بااینکه میدونم مسلمادبیرمن چون متاهله ودخترای هم سن وسال من داره اصلابه فکرم نیست ومشغله داره ولی به جرات میتونم بگم که هرلحظه بیادشم…هرشب خوابشومیبینم ورویام این شده که توخواب بغلش میکنم هرشب مرورخاطدات وگریه حرف دیگران که معذرت میخواهم بهم میگن توهمجنسبازی که عاشق همجنس خودت شدی واقعاشرمنده خدام به جای اوناکه اینقدرفکرهای…..میکنن ولی خوب چی بگم عقیده ادمای دیگه بامافرق داره…
    هه….جالبه اختلاف ادمابایکدیگه

  440. zahra :

    سارامن دوست دارم دکتر بشم.رازنگه دارم،سعی میکنم خیلی کم دروغ بگم و یکم زود رنجم،خیلی هم احساسی با مسائل رفتار نمیکنم حالا شما بگید
    مارال جون بالاخره تو هم اومدی؟معلمت باهات آشتی نکرد؟ببخشید،خیلی معذرت میخوام ولی به نظرم تقصیر خودت بود من یادمه اون موقع که باهم خوب بودین خیلی بهت اهمیت میداد ولی خودت کاری کردی که رفت.

  441. مارال :

    من هنوزم یه تار موی معلممو با یه دنیا عوض نمیکنم با وجود اینکه شیش ماه ازش معذرت خواهی کردم ولی نتیجه ای نداشت البته حقمه

  442. مارال :

    دنیا خانوم با وجود اشتباهای زیاد شاگردتون اگه از کاراش پشیمون شده باشه إمکان داره دوباره باهاش اشتی کنین؟چجوری باید بهتون ثابت کنه
    الان شاگرد شماهم حتما حال منو داره از بس گریه کردم انقدر ضعیف شدم که همش حالت غش بهم دست میده
    ادما تا کسی رو از دست ندن قدرشو نمیدونن من که شخصا خیلی پشیمونم

  443. سارا :

    بچها بیاین از علایقمون بگیم مثلا اینکه دوس دارین چه کاره شین ؟ از خصوصیات اخلاقیتون بگین.
    منم هستم زهرا جونم

  444. سارا :

    بچها بیاین از علایقمون بگیم مثلا اینکه دوس دارین چه کاره شین ؟ از خصوصیان اخلاقیتون بگین.
    منم هستم زهرا جونم

  445. zahra :

    اگه به فانی بافت علاقه دارید تو آپارات بافت فانی بافت با انگشت یا مداد رو بزنید خیلی جالبه یا تو یوتیوب اگه دارید ویدیو های سارا بیوتی کرنر خیلی جالبه من به یوتیوب وصل نیستم ولی اگه بودم همش رو دان میکردم.خوب حالا نوبت شماست من منتظرم فقط نگید نه که ناراحت میشم البته میتونید هنر هاتون رو به ما هم یاد بدید من هم از چیزی دریغ ندارم فقط خواهشا از این دپرسی دربیاید.ماه رمضون ماه خوبی هاست بیاید به هم کمک کنیم تا ناراحت نباشیم و از چیزی هم دریغ نکنیم.

  446. zahra :

    خواهشا این سکوتتونو یک جای دیگه داشته باشید امروز ده بار اومدم ولی خبری نیست که نیست بیاین درباره آیا میدانید یا فیلم ها و سایت های جالبی که دیدید صحبت کنیم و آدرسش رو بدیم اول خودم یه سایت دریاره عشق به معلم:http://nazi12001.blogfa.com جالب بود کسی بلده که چجوری میشه یک وب ساخت؟اگه بلدید بگید تا برای معلمامون بسازیم فقط خواهشاً خسیسی نکنید و همه نکته ها رو بگید.

  447. zahra :

    وای صحراجون اصلا نمیتونم بپرسم.نمیدونم چرا !مطمئنم خیلیا دوستش دارن و تو کارش خیلی موفقه البته یک ذره جدیه ولی نمیدونم چی بگم؟چون همون طور که گفتم با تعریف هایی که من از معلمم کردم که البته احتمالا زیاده روی کردم یا نه نمیدونم،با معلمم یکم لجه بعد اگه من بپرسم که چجوری رفتار میکنه ممکنه یکم شک کنه.

  448. zahra :

    ساراجون بهانه؟؟؟؟اگه میخوای صد تا بهانه برات جور میکنم مثلا امروز روز ولادت امام حسن (ع) و تو میتونی اینو بهش نبریک بگی بعد آخرش بنویسی خیلی دوستون دارم و این حرفا.من مشکلم اینه که سیم کارت ندارم وگرنه بهش اس میدادم اما تا همین چند وقت پیش و موقع امتحانا خودش یکبار بهم گفت اس بده تو سایت اومدن برام سخته آخه من بهش گفته بودم نمیخوام براتون ایجاد مزاحمت کنم.و گفتم که تا همین چندوقت پیش هر دو سه روز یکبار اس میدادم.

  449. الهام :

    خخخخخخخ آره آجی غزال من شبای ماه رمضونو تاصبح بیدارم فقط ماه رمضون اینطوریم ساعت۷-۸که میخوابم ساعت۶_۷عصر بیدار میشم خخخخ
    مبینا مگه عینک زدن چه عیب وایرادی داره من ازهمون بچگی آرزوداشتم عینکی باشم مبینا چرافکر میکنی تمام دردای دنیارو فقط تو داری اینجا خیلیا وضعشون بد تر ازمن و توِه منم ی وقتایی آرزوی مرگ میکنم ما که از پس مشکلی به این ظریفی برنیومدیم بعدارو میخوایم چیکار کنیم.
    سارا بنظرم بهترین موقع برای پی ام دادن موقعیه که آنلاینه به قول غزال هر دو ،سه روز بهش زنگ بزن یا پی ام بده.
    صحرا اهمیت دادن به کسانی که دوست دارن خیــــــــــــــــــــــــــــــــلــــــی بهتـــــــــــــــره.

  450. صحرا :

    مرسی Zahra جون تو این مدت به ندرت بهش اس می دادم بعضی هاشو جواب می داد بعضی هاشو هم نه
    من خیلی دیر بهش گفتم و قبل از اون شاید حتی فکر می کرد من ازش بدم میاد( چون همونطور که توی پیام قبلی ام گفتم چون روم نمی شد محبتم رو ابراز کنم ناراحت می شدم و یه وقت هایی از روی ناراحتی یه چیزی بهش می گفتم )
    آبجی اگه تونستی از مامانت بپرس با شاگردایی که خیلی دوسش دارن چجوری رفتار می کنه آخه ما معلم های فامیلمون مرد هستن نمی شه ازشون بپرسم

  451. سارا :

    نمیدونم ولی احساس میکنم خیلی دلم واسش تنگ شده اما بهانه ای هم برای اس دادن ندارم.
    بچها شما چند وقت یه بار پیام بهشون میدین و به چه بهونه ای ؟؟؟

  452. zahra :

    آخی…یعنی عشقم منو دوست داره که اهمیت میده بهم؟صحرا جان نیاز نداره فکر کنی که زیادیه این جوری خودت زجر میکشی.به نظرم هر دوهفته یک بار یا کمتر یا زیادتر اس ام اس بده ولی اگه دیدی که با ذوق جواب نمیده دیگه اس نده البته ممکنه که خودت فکر کنی اشتیاق نداره ولی اگه دیدی واقعا واقعا اشتیاق نداره دیگه اس نده

  453. صحرا :

    یه موقع هایی که خودم رو جای معلمم می زارم میبینم من هم ، زیاد پیش اطرافیانی که خیلی شدید دوستم دارن نمی رم حتی یه وقت هایی از ابراز محبت هاشون خسته می شم و نمی تونم دوستشون داشته باشم
    خوب معلما هم آدمن و از کسی که غرورشو پیششون شکسته شاید خوششون نیاد و با توجه به سوالی که پرسیدم خیلی ها واسه اونی که دوستشون داره ولی دوسش ندارن زیاد اهمیتی قائل نیستن
    یکی از دلیل هایی که باعث شد که این یه سالی که ندیمش دیگه بهش اس ندم این بود یعنی ترسیدم از عشقم خسته بشه
    نمی دونم درسته یا نه

  454. zahra :

    ستاره جون امیدوارم رابطت با معلمت بهتر شه ولی من فقط میخوام برای ماه رمضون زیاد نرم تو فکرش.تازه اون بیچاره برای من خیلی بیشتر از یه معلم برام بود.خیلی هم ملاحضم رو میکرد و رفتارش عالی بود و هست تازه من سال اول بود که باهاش بودم هنوز دوسال مونده چرا فراموشش کنم؟ببین گلم یه توصیه بهت میکنم که حالا که رابطتون خوبه سعی کن وابستش نشی چ ون اون جوری هم خودتو عذاب میدی هم اونو.من هیچ وقت وابستش نبودم چون زود این سایت رو پیدا کردم و وقتی وضعیت مارال و بقیه بچه ها رو دیدم سعی کردم ففط دوستش داشته باشم و عاشقش باشم نه اینکه وابستش بشم.به هر حال روزه و نمازات مورد قبول درگاه حق.
    سارا جون مگه عینک چی داره؟من خودمم عینکیم.از عینک بدم میومد اما حالا میفهمم خیلی هم خوبه و درباره معلمت این رو بدون سربار نیستی و معلمت چون یک معلمه به این چیزا عادت داره.

  455. yedokhtartizhoosh :

    سلام بچه‌ها
    این طور که متوجه شدم شما می‌خواید معلماتون رو فراموش کنید ولی من و معلمم تازه داره ارتباطمون خوب می‌شه. این که معلما یه درصد فکرشون رو درگیر ما نمی‌کنن در مورد معلم من صدق نمی‌کنه. من مطمئنم که خیلی به فکرمه. این چند بار تا حالا بهم ثابت شده. این روزا هر روز دارم ازش یه چیز جدید می‌فهمم. که مثلا یه چیا علاقه داره، تو اوقات فراغت چی کارا می‌کنه و… با همه‌ی اینا دلم خیلی واسش تنگ شده. دعا کنید بعد از ماه رمضون جور بشه یه روز با هم بریم بیرون!!! 🙂
    من واسه شما دعا می‌کنم. که به هر چی که می‌خواید برسید 🙂

  456. مبینا :

    غزال جان ولی من ازعینک خوشم نمیادیعنی متنفرم ازش …
    اینهابه کنارمن لخاطرش چشمام که ضعیف شدهیچ…
    غرورم شکست…جلوی همه ایستادم …ولی دبیرم تنهاکاری که میکردومیکنه اینه که دستم ومیگیره بغلم میکنه….گاهی اوقات میگم خوب ماکه قراره بمیریم پس چرابه دنیااومدیم…اومدیم کخ زجربکشیم نه؟؟؟…
    باورکنیدخسته ام خیلییییییی ازهمه چیزوهمه کس مخصوصادبیرم…

  457. سارا :

    پس غزال بالاخره فکراتو کردی خب حالا میخای چیکار کنی؟
    شاید الهام ولی فکر میکنم توقع هایی که ازم داره رو نتونستم براورده کنم . تا بهم ثابت نشه که سر بار نیستم نمیتونم کاری کنم و به قولا صمیمی شم. شایدم من در اشتباهم

  458. الهام :

    سلام.
    آره آجی غزال منم تمام شبو بیدار بودم ،راسته که میگن دل به دل راه داره خخخخخخ هر ساعت هم به اینجا سر میزدم ،بابت معلمت هم تو بهتر اونو میشناسی پس هر طورصلاح میبینی رفتار کن٭★
    سارا جان ظاهرأ معلمت ازت توقع زیادی داره توهم میتونی باش مثل ی دوست خوب رسمی باشی و وابستگیتو کُنتُرول کنی★٭
    میناجان منم وقتی معلمم میومد سرکلاسمون قلبم تند تند میزد طوری که نمیتونستم خودمو کنترل کنم از جام تکون نمیخوردم وبیش از حد استرس داشتم منم شبایی بخواطرش گریه میکنم ولی نه اونقدرکه تومیگی ولی معلما ازش اشکامونو ندارن،تقصیر از دوطرفه هم ما نتونستیم خودمونو کنترل کنیم وتوقعاتمون میرفت بالاهم معلما درکمون نکردن★٭
    زهرا جون منم برا کلاس زبان وکلاس خیاطی ثبتنام کردم .شماها چی بچه ها؟

  459. مبینا :

    سلام بچه ها….
    الهام جان خوب این دبیری که من دوسشون دارم این ماجرایه دفعه ای شدکه من اونقدرعلاقه بهشون پیداکردم من متنفرازدرس وزنگ ایشون بودم اماالان برداشتم بهش عوض شده نه اینکه قبلا ازشون بدم میمودا نههه من قبلا به چشم یه دبیرکه حالامیاددرسشوتدریس میکنه نگاه میکردم اما یه دفعه ای تقریباوسط سال برداشتم بهشون عوض شددیگه تموم دنیام شده بود اونقدرکه وقتی میومدسرکلاسمون واقعاناخوداگاه فقط دستمومیگذاشتم روقلبم وگریه میکردم ولی طوری که ایشون نفهمن اونقدرشبهاگریه کردم که متاسفانه چشمام ضعیف شدودکتربهم گفته وقتی اب های چشم ادم کم میشه چشماش ضعیف میشه و دیگه هیچوقت نمره چشمام پایین نمیادالبته دارم الان باخودم میجنگم واصلاعینک نمیزنم حسرت اینوندارم که چراگریه میکردم فقط حسرت اینودارم که چرا وقت نشدحتی یه ساعت تنهای تنهاکنارش باشم باهاش حرف بزنم من کاری به دبیرخودم ندارم امابرخی دبیرااون درکی واحساسی که بایدبه دانش اموزشون داشته باشن دریغ میکنن …شایدم حق من ازاین عشق فراترازاین نباشه ولی شایدم تقصیرخودم بوده ..

  460. سارا :

    غزال بازم فکر کن تا از تصمیمت
    مطمعن شی.
    وای اره الهام‌هنوز کارناممون ندادن. ازم قول گرفته بود که هیچوقت رهاش نکنمو فراموشش نکنم

  461. zahra :

    بچه ها شما تعطیلاتتون رو چه جوری سپری میکنید؟من چند تا ویدیو از sara beauticorner دان کردم خییییلی باحالن میخوام اگه تونستم انجامشون بدم.کلاس زبانم حدود سه چهار سالیه میرم کلاس هنر های دستی و همیچین چیزی ثبت نام کردم شما چی؟

  462. الهام :

    آره سارا جونم اونا که ی درصد فکرشونو در گیر مانمیکنن پس همون بهتر فراموششون کنیم و این دوماهو حال کنیم.
    هنووووووووووووووز کارنامه نگرفتین!چرا اینقدر دیر؟

  463. سارا :

    منم همینطور الهام میخام واسه این دو ماه فراموشش کنم چون بعد که مدرسمون شروع شه دوباره……. ازم هم قول گرفته
    وای هنوز کارناممونو نداده

  464. سارا :

    غزال به نظر من داری تند میری .یکم دیگه فکر کن یا اینکه واقعیتو بهش یگو و یه سری از خواسته هاتونو بگین یا دلخوریتو بگو ولی بازم فکر کن که بعدا پشیمون نشی

  465. الهام :

    غزال جان وقتی میری پیشش فقط حس قلبیتو بگو هرچی که تاالان خواستی بهش بگی روبگو تمام احساستو بیان کن اینطوری هم خودت راحت میشی هم دیگه حسرتشو نمیخوری سعی کن خداحافظی شیرینی داشته باشی.
    موفق باشی گلم

  466. غزال :

    بچه ها ساعت دوربع فکروخیال نمی ذاره بخوابم. یعنی دیگه از فردا…….. هی چه برنامه هایی داشتم چه فکرایی چه کارایی می خواستم واسش انجام بدم خیفففففففففففففغ شد

  467. غزال :

    منظورم اینه چه طوری بیان کنم که بعدا چیزی سردلم نمونه چون وقتی خداحافظی کنم دیگه تا ابد نمیرم سمتش حتی اگه خیلی دلتنگ شم فقط نمی خوام چیزی سر دلم بمونه نمی خوامم خراب کنم اصلا حرف دل من چیه

  468. الهام :

    منم هستم ومیخوام معلممو فراموش کنم نه اینکه به کل فراموشش کنم وفکرنکنم این کار شدنی باشه فقط میخوام دوسش داشته باشم.
    ولی من به اونی کمک میکنم که دوسم داره چون برام ارزش قاعله چون احساسشو درک میکنم چون خودمم کسی رو دوست دارم که دوسم نداره.
    مینا جان میشه ماجرای خودتو معلمتو برامون تعریف کنی؟
    بچه ها متناتون خیلی قشنگن.

  469. صحرا :

    چه سخت است در میان جمع بودن
    ولی در گوشه ای تنها نشستن
    میان دیگران چون کوه بودن
    ولی در خود به آرامی شکستن

  470. صحرا :

    آموخته ام …که گاهی تمام چیزهایی که یک نفر می خواهد ،فقط دستی است برای گرفتن دست او و قلبی است برای فهمیدن وی

  471. صحرا :

    فکر کنم من همچین مواقعی دیگه هیچ تفاوتی بین اونها قائل نباشم و حس همنوع دوستیم گل بکنه ،و هر طوری شده یکیشونو نجات بدم حتی اگه جون خودم به خطر بیفته

  472. صحرا :

    بچه ها ایام امتحانات اینجا شلوغتر بود نسبت به حالا !!
    اگه لبه ی یه پرتگاه دو نفر باشن یکی اونی
    که دوسش داری ولی اون دوستت نداره یکی هم کسی که دوستت داره ولی تو دوسش نداری فقط یکی رو می تونی نجات بدی چیکار می کنی؟

  473. zahra :

    من ارادم قوی حتی تا الآن هم موفق بودم چون از همون اول وابسته نبودم و فقط یک دوست داشتن عادی بود.امیدوارم شما هم موفق بشید.

  474. فاطمه قوامی :

    سلام بچه هااینکه شماهامیخوایدتلاش کنیدکه فراموش باتبدیل به یه دوست داشتن ساده ومعمولی بشه خیلی خوبه من اینکاروپارسال انجام دادم امانشدنمی خوام ناامیدتون کنم ولی اراده خیلی قوی میخواد…
    من نزدیک دوساله توی این سایت میام وازاون اول بابچه هایی اشناشدم ودیدم که تونستندوبهم قول دادن که دیگه اینجانیان وکلمه ای به نام عشق به معلم درگوگل سرچ نکنن…خوب اوناموفق شدن ومسلما خوب به نفعشون بوده ولی خب شایدپارسال من خودم نخواستم چون دوستشون داشتم ودارم ،چطورادم میتونه کسی که باخاطره هاش زنده است خوابشومیبینه حتی دوسال همش یاسه سال جلوی چشمش بوده روفراموش کنه به نظرم این ازمنطق دوره خب درسته این عشق بادوست داشتن یه دفعه ای میشه فراموش کردولی اسیب خیلی بدی به روحیه میزنه مخصوصاکه مادختریم وخب مسلمادوحیه لطیف تری داریم…

  475. ليلا :

    سلام بچه ها رفتید انگار یه ارزو میدونم سخته براهمتون ولی ایشاا..دیگه کسی اینجانباشه یعنی به خاطرمعلمش البته من ابدا خانمم فراموش کنم ایشا..یه روز بتونم کمکش کنم ..بچه یه .ایشاا.. موفق میشید فراموشش کنید البته من باشما فرق دارم نگید پس چرا خودت فراموش نمیکنی موفق باشید.

  476. مبینا :

    بچه ها…بنظرمن خوب دوست داشتن یه دبیرخیلی عالیه وبنظراین عشق بعدازعشق به خــــــــــدابهترین عشقه ولی خوب بستگی داره اون دبیرچه رفتاری داشته باشه…گاهی یه دبیرخیلی بی توجهه خوب شایدبخاطردانش اموزمقابلشه ویه دبیردلیل بی توجههی اش ازروی سهل انگاری وغروریاحالاتفاوت سنی که بین یه معلم ودانش اموزاست.یه دبیرهم سعی میکنه توجه لازم داشته باشه مگه چندسال میخوادیه دانش اموزپیشش باشه….خوب همه ماهم برفرض مثال من خودم کم روهستم خیلییی یعنی اون حرفی که تودلم هست الان ۲یا۳ساله خواستم بهشون بگم هنوزنتونستم ،بآاین خجالتی بوده خوب کارخاصی نمیشه کردحالاراه هایی هست که هممون میدونیم نامه وازاین جورا…ولی خب تاثیراون حرفی که شایدرودرروهست توی نامه نباشه…نمیدونم نه من روانشناسم نه دبیر…ولی یه جورایی شایداگه سوال یاحرفی داشته باشیدمیتونم راهنماییتون کنم….
    ممنون…

  477. مبینا :

    سلام…الهام جان من نمیگم که معلماکارخوبی میکنن بابی توجهی ورفتاراوناروتاییدنمیکنم ولی خب بنظرم یه خرده تندرفتیدببینیدالان که دوسشون داریم واقعادارن ازارمیبینن به شدت…اونم توفضای کاریشون البته خودمم اینطوریماتوی حالادوست داشتنم افراط داشتم ودارم ولی خیلی احساسی برخوردکردیم خیلی…..اینکه یه معلم باتدریس بلاخره سخته دیگه نمونه اش دبیرمن چون ریاضی خب درس جدیه ومیدونم میدونید….من سایردبیرای شمارونمیدونم چه درسی تدریس میکنن ولی خب من که خودموجای دبیرم میگذارم شایداون انتظارایی که من ازدبیرم دارم براورده نکنه ولی خب مطمئنم اگه هم براورده میکردانتظارمافراترمیرفت.ودرکامنت قبلیم گفتم درکتون میکنم چون منم مثل شمام ازجنس شماشایدهم من همیشه فکرمیکردم هیچکس به اندازه من ایشون یاهردبیری رودوست نداره وعقیده داشتم وهنوزهم دارم که حس من به ایشون ازعشق فراتره…
    خب ایشون تقریبابی توجه بودندوهستندولی خب بدون اینکه ایشون بفهمندمن خیلی کاراکردم واسشون من ازجونم گذشتم ولی ایشون……..
    ولی خب هنوزهم اون عشقه هست وجالب تراینکه این عشقه داره فراترمیره ومتاسفانه میتونم بگم من سال اخریه که توی اون مدرسه هستم وفقط یه سال دیگه توی مدرسه هستم واین عذاب دهنده است….
    شایدراجب کامنت قبلی من بدبرداشت کردیدعشق من خیلیه بهشون….
    هنوزهم دوسش دارم کاش هیچ چیزتودنیانداشتم جزایشون….

  478. سارا :

    اره الهام رابطمون خیلی خوبه اما خب من چند تا دلیل دارم که ترجیح میدم فعلا فراموشش کنم مثلا اینکه گفتم اونا دارن کیف میکنن ولی ما خودمونو عذاب میدیم و متاسفانه تنها چیزی که این وسط هردومونو اذیت میکنه غرورمونه من عمرا بهش بگم بیا بریم بیرون و اینکه خوشم نمیاد سربار کسی باشم و حس اضافی بودن کنم واسه همین ترجیح میدم فعلا بیخیالش شم من اگر بخام احساسمو کنترل کنم واسم مثل اب خوردنه پس چه بهتر که خودمو خرد نکنم

  479. الهام :

    خانم دنیای عزیز شما حق دارید ولی اینجا فکر نکنم همچین دانش آموزی پیدا بشه، یکی از همکلاسیهامم همینطوریه سرکلاس درس همش به معلمم میگفت دوستون دارم عاشقتونم معلمم هم ی وقتایی بهش بی توجهی میکرد ی وقتایش هم بزوقش میزد.

  480. الهام :

    مینا جان من همیشه خودمو جای معلمم میزاشتم و درکش میکردم ولی بد نیست اوناهم ی خورده مارو درک کنن.خوب درست این وظیفه ی ی معلم نیست ولی ما چه گناهی کردیم که وابستشون شدیم بد نیست اوناهم ی خورده ملاحظه ی سنمونو بکنن.

  481. الهام :

    آبجی غزال منم همون بهتر که فراموشش کنم واقعا همینطوریه معلمامون دارن حال میکنن ما به اونافکر میکنیم کاش آدما همیدیگه رو اندازهی هم دوست میداشتن اون موقع دیگه هیچ دلی نمیشکست بعضی ازمعلما ارزش دوست داشتن وعشق مارو ندارن وقتی یاد روزایی که باش داشتیم میوفتم نخواسته بلند میخندم ولی یهویی گریم میگیره.
    خانم دنیا من درست برعکس دانش آموز شماهستم منو معلمم میتونستیم دوستای خوب ومحترمی برای همدیگه باشیم ولی من اونقدر کم رو وخجالتی بودم که جرعت نمیکردم بهش بگم دوستون دارم یاوقتی نگاش میکردم نمیزاشتم چشم توچشش بیوفته خیلی سخته یکی رو دوست داشته باشی ولی خودش چیزی نفهمه وبارفتاراش آزارت بده معلمم خیلی دیر فهمید که وابستشم اون باخیلی از رفتاراش ناراحتم کرد ولی من یبار نخواسته ی کاری کردم که بهش برخورد بدجور ازم ناراحت شد و تاالانشم احساس میکنم منو نبخشید .ی وقتایی خودمم به اینکه وابسته ی معلمی شدم که اصلا واسش ارزشی نداشتم تعجب میکنم .
    درست قصه ی هرکدوممون از یِ رنگه ولی من از تجربیات شماها خیلی چیزا یاد گرفتم.
    آره غزال جونم فراموش کردن اراده میخواد که من دارم .سال دیگه اگه بازم معلممون شد همه چیرو بهش میگم .

  482. الی :

    به نظر من اصلا معلم ارزش دوست داشتنو نداره اصلا اگه نبینیش فراموش میشن من خودم دوسال در گبر بودم اما باور کنین قلبم شکست به اسونی شیشه نمیدونم اما به نظرم اگه قلب ادم بشکنه دیگه نمیتونه اونو تقدیم کسی کنه من دیگه از عشقو دوست داشتن بدم اگه فک کنین میبینین ما الکی داریم خودمو خوش میکنیم .نمیدونم اما من قلبم یه بار شکسته دیگه نه اون شورو نشاط سابقو دارم نه اون انرزی رو.ادما یه بار میشکنن منم دیگه شکستم …..

  483. مبینا :

    سلام بچه ها….
    اینکه شمامیگیدمعلممون چنین اخلاق ورفتاری باهامون داشت واون حالاتوقعاتی که شماداریدبراورده نمیکنه خودتون بزاریدجاشون ببینیدواقعامیتونیداون احساسوبه خودتون بقبولونیدکه اگه من خانم فلان دوستم داشتم واقعاباهاش چه رفتاری میکردم اهمیت میدادم اصلاباورمیکردم؟
    اینکه یه عشق پاک وخیلی خوب به معلمتون داریددرست ولی خوب توی این اتمسفردنیای الان که بایه نگاه عاشق میشن بایدبه دبیراتون این حق روبدیدکه توجه انچنانی نداشته باشن….
    البته این عشق گذرااست مطمئنم بعداخودتون به این خاطرات خندتون میگیره…
    من کاملادرکتون میکنم…

  484. صحرا :

    دنیا خانم چون می خواهید رفتار و احساسات بچه ها رو درک کنید بهتون می گم،
    من کسی بودم که پیش دوستام نمی گذاشتم کسی از معلم ها بد بگه و ازشون دفاع می کردم (کلا از یه طرفه به قاضی رفتن خوشم نمی اومد)
    یکی مثه من که معلمو شدید دوست داشتم ولی چون روم نمیشد ابراز کنم ناراحت می شدم و باعث می شد یه موقع هایی یه حرفایی بهش بزنم که فکر می کرد می خوام باهاش لجبازی کنم و اذیتش کنم
    و یکی دو نفر دیگه رو هم دیدم که می دونستم اون معلمو قبلا خیلی دوست داشتن و چون نتونستن توجه همیشگی معلم رو به خودشون جلب کنن با لجبازی نسبت به حرف های معلم می خواستن توجه اونو به خودشون جلب کنن (می دونم شاید این رفتار ها خنده دار به نظر برسه ولی کسی
    که تو شرایط قرار بگیره می تونه این حرفا رو درک کنه)
    راستی دنیا خانم شما خودتون قبل ها نسبت به یه معلم خاص علاقه شدید نداشتید؟

  485. دنیا :

    نمیخوام جزئیات رفتاراشو بگم، ولی در کل میگم که حد و حدودا رو رعایت نمیکرد و رفتاری که با دوستای هم سنش داشت با منم داشت و متاسفانه با علم به اینکه برخورداش اشتباهه اونارو تکرار میکرد..
    میدونم که با خودش درگیری فکری زیادی راجب رفتاراش داشت و شاید داره! مطمئنم وقتی بزرگتر بشه پشیمون میشه…

  486. سارا :

    غزال میدونم که میتونی کلا فراموشش کن منم میخام اگه بشه دیگه کلا بذارمش کنار اینهمه چیزای خوب دیگه واسه فک کردن ،ما داریم خودمونو عذاب میدیم در صورتی که اونا دارن کیف دنیا رو میکنن پس ارزششو نداره

  487. نیلو :

    بچه ها اگه یکی یه کارهایی بکنه.که متوجه بشید خیلی چاخان.خیلی فیلم بازی می کنه.خیلی جای این واون نقش بازی می کنه.چه کار می کنید.بار اولش هم نیست.
    ۱_دلتون به حالش می سوزه.سعی می کنید کمکش کنید.
    ۲_ازش فاصله می گیرید.ولی ناراحت هم نمی شید.
    ۳_ازش متنفر می شید .
    ۴_بهش می گید متوجه دروغاش شدید ومحلش نمی گذارید .
    ترو خدا زود جواب بدید منو راهنمایی کنید

  488. zahra :

    خانم دنیا ما منتظر توضیحات شما درباره دانش آموزتون هستیم.اگه میشه دربارش بیشتر برامون توضیح بدید.واقعا برام جای تعجب داره که چطوری تونسته نظر شما و خانم پندار یا مثل شما رو اینقدر نسبت به دانش آموزهایی مثل ما تغییر بده خواهش میکنم توضیح بدید من موفق نشدم که درباره دانش آموزتون کامنتی رو پیدا کنم ولی اگه زحمتی نیست برامون توضیح بدید ما مشتاق صحبت های شما معلم عزیز هستید با حرف ها و راهنمایی هایی که به غزال کردید فهمیدم که باید خیلی اذیت شده باشید چون من فکر میکنم که شما خانم متشخصی باشید نمیدونم اون چه کار کرده ولی برام خیلی جالبه بدونم.

  489. الهام :

    خانم دنیا میشه درمورد خودتون و دانش آموزتون بیشتر برامون بگید؟میشه بگید الان شماچه حسی دارید ؟خوب واسه چی اذیت میشید؟ه‍

  490. سارا :

    خانم دنیا یه کم از تجربتونو با ما هم در میون بذارید
    من که یه سری اتفاقا واسم افتاده که دیگه معلمم توش گمه هیییییییییی روزگار

  491. ليلا :

    اخه خیلی دقیق گفتی که حساس شدوبرات مشکل پیش میاره گفتم شایدهی یه جورای ازکارشناس های تربیتی ازاین جورچیزاباشی فکرکردم البته.حالاخدایش تومعلمت رو فراموش کردی ومیخوای کنی

  492. ليلا :

    غزاله توچرااین قدرمیدونی توهرصفحه هم نگاه کردم همشون توهستی مشکوک میزنی همه روراهنمای میکنی وخیلی رک هستی به هرحال کسی نبودیه کم امیدارمون کنه اینجاروحیه بده

  493. ليلا :

    نه اون باشوهرش ازقبلامشکل داشت شایدمنوبهونه کرده تاخانمم عزیت کنه اخه خانم احوالموازبچه هاهی میپرسه خانم به خاطربچه هاش تحملش میکنه راستی ازمدرسه که من باهاش دوست شدم هم رفته .غزاله راست میگی شایدخانم به خاطرمن رفته چون وقتی اومدخونمون میگفت شوهرم نمیدونه …من باواسته یکی ازدوستاش بهش گفتم ازش اصلا ناراحت نیستم بگوفکرزندگیش باشه ولی نمیتونم فراموشش کنم نمیدونم که چراهی فکرمیکنم یه روزدوستم میشه هی منتظرش هستم .غزاله اگه معلمت خوبه باهات دیگه إ ن نداره باباهردوهم ببخشیدوخوشحال باشید

  494. فاطمه قوامی :

    خوب این خیلی خوبه که…
    امابنظرم وبه نظرتون هیچوقت دبیرمن به من این حرفونزدنمیدونم مزاحمش هستم یابودم شایدهم بخاطراینه که خودش دخترتقریباهم سن وسال من داره اونم دوتادرنتیجه احتیاجی به من نداره …

  495. فاطمه قوامی :

    غزال جان نمیدونم حرفام درسته یانه ولی خوب اینارویکی میخوادبیادبه خودم بگه ولی ازطرفی خوب بایدبگم که اینکه حالاتوجه داشته باشه ومعلم احساسات ادم روزیرپانزاره…
    خوب سخته دیگه بخوادادم به خودش بقبولونه

  496. فاطمه قوامی :

    لیلاوغزال جان اینکه دبیرامون مقصرن یانه خوب میشه گفت علت اصلی اینکه مابهشون وابسته شدیم این نیست چون اعتقاددارم یه جورایی دبیرامونم.بااین دوست داشتن اذیت میشن مثلابه شخصه دبیرمن توی جووفضای مدرسه خوب زیرذربینه اگه احیانابیادوهمش به من توجه کنه خب سوءتفاهم پیش میادوپیش هم اومده که بچه هامیگفتن اون تورودوست داره و…واسه چی توروبایدبغل کنه وجواب سلام سردحتی به مامیده ومیگفتن یه زمانی که خالته….
    خوب همه این شرایط هست حالارفت وامدهم بنظرم شایدجالب نباشه که حالایه معلم بخوادپذیرای دانش اموزش توی زندگی باشه بلاخره فرازونشیب های زندگیه دیگه ماداریم شرایط خودمون میبیم اینکه مثلامن بیام بگم خوب حالاالان که من خانم ایکس دوست دارم همش بایدبه من توجه کنه اززندگیش بزنه وقابل توجه اینکه فکرمیکنم بیشتردبیرای ماهم متاهل باشن خوب یه معلم صبح معلمه ظهرمادره شب همسره .برداشت بعضیامون بنظرم غلطه…..

  497. دنیا :

    ممنون غزال جان. کاش شاگردمم این درک رو داشت و انتظارات زیادی و نابجا ازم نمیداشت که باعث شد کنار بذارمش..من فقط به خاطر شناخت روحیات دانش آموزام این سایتو میخونم..
    شاید قبلا خاطراتتو خونده باشم ولی الان یادم نیس..میتونی بگی کدوم صفحه س؟..

  498. ليلا :

    چرابایدترسید من که نمیخوام زندگیشو باشوهرش درست کنم میخوام دوستی براش باشم که بتونه حرفهاشوو ناراحتی هاشوحالاشادی هاش براخودش بهم بگه غزاله چرابایدترسیدچی میشه مگر؟؟?؟

  499. دنیا :

    آخرین کامنت من به غزال نیست، با اینکه مطمئنم ارسال شده و مورد خاصی هم نبود!؟!
    اگه کامنتا انتخابی تایید میشن ترجیح میدم دیگه کامنت نذارم..

  500. zahra :

    لیلا جون من وقتی اومدم تو سایت شما نبودید ولی خوش اومدی.ببخشید میشه کامل و مفصل برامون بگی چی شده تا شاید بتونیم کمکت کنیم.

  501. ليلا :

    سلام بچه ها چطوری غزاله جون وقت کردم سری به اینجابزنم بابادوستان خیلی زیادشدن قبلااین قدرزیادنبود به هرحال امیدوارم شماهامسل مانشید چیزی باعس شدکامنت بزارم حرفهای بهارخانم بوداگه اشتباه نکنم بهارجان منم خیلی تحمل کردم اون حرفهای بهم میزدکه اکه به به هرکسی میزدبازمیرفت البته راست هم میگی بعضی موقع هاهم جواب میدادولی باعس شدمن دیگه پیشش ارزش نداشته باشم البته اون ازاول گفت من دوستی دارم نفسمه ممکن باوجوداون اسیب ببینی منم گفتم هرکی جای خودشوداره من که نمیخوام جای اون روبگیرم اونم قبول کردبه نظرتون اشتباه کردم؟؟؟؟این یک سال سه ماه باهم قهریم بهارخانم میشه بگی چطورتحمل کردی چیشو….اینم بگم من به هیچ کس نگفتم باخانم دوست هستم حتی خانواده خانمم حتی اومدخونمون به خانوادم گفت بدجورخانوادم دعوام کردم اگه خبرازخانم بگیرم خانم به خانوادم میگه .من فقط دوست داشتم خانم دوستم بشه اصلا وابستش نبودم من تابستونه مگر یه پیام مناسبتی براش میفرستادم البته خانم من باشوهرش مشکل داشت به خاطربچه هاش بود..منم به خاطرهمین مشکل خانمم میخواستم دوستش بشم میتونستم درکش کنم ببخشیداین قدرحرف زدم اخه دیگه معلم منم ٣۵سالشه البته ٧سال پیش ٢٩بود..بااینکه این همه بهم حرف زده ولی خیلی دوسش دارم ای کاشک تمام گذشته ازذهنمون باک بشه تابازدوست بشم

  502. فاطمه قوامی :

    نمیدونم واقعاچی بایدبگم ولی خیلی سختــــــــــه اونی که باتموم سلول های بدنت دوسش داری ووقتی بغلش میکنی انگاردنیاروبهت دادن بهت اینطوربگه میدونم دوستم نداره ولی خب این دبیرم یه طوراییه درسته این حرفارومیزنه ولی خب گاهی بغلم وبوسم میکنه….
    راستش دیگه باحرفاش وکاراش خودمم موندم خب دوسش دهرم ودویاتقریباسه ساله وخوب مسلما به این اسونی نمیتونم فراموشش کنم….چی کارکنم؟

  503. دنیا :

    غزال جان اینکه خوبه مامانت باهاشون صحبت کرده..وقتی هم که خودشون خواستن پیششون بری که دیگه بدیی نداره، حتی میتونی با مامانت بری البته با اطلاع..به نظرم شما فقط نگران وابستگی بیشتری و البته حق داری..بازم هرطور خودت راحتتر کنار میای عمل کن..
    اگه همتون از اول دید معمولی و متعادل به ارتباطتون داشتین مشکلات بعدی پیش نمیومد..

  504. الهام :

    غزال حیف شد آجی آخه ی وقتایی نت خیلی ضعیفه اینجاهم برام باز نمیشه اگه تو یکی از شبکه های اجتماعی ی گروه بدوروستیم خیلی خوب میشه

  505. zahra :

    الهام جون هیچ خبر ولی وقتی نظرهای شمارو خوندم فهمیدم خیلی درکم میکنه و واقعا رفتارش باهام خوبه …خداروشکر.البته شاید چون روانشناسی خونده اینطوریه ولی خوب خودش هم خیلی خوبه خیییلی دوستش دارم.

  506. سارا :

    فاطمه من جای تو بودم یه جواب دندون شکنیش میدادم مگه خدا هس که اینجور میکنه این غرور نیس شخصیت و لیاقت ادمو نشون میده
    بچها اگه با شماره داشتن موافقین بگین من یه فکر خوبی دارم

  507. فاطمه قوامی :

    بچه هادبیرمن به همکارش گفته که به من بگه هرکس دیگه ای جای من بوددیگه دوست داشتنشوفراموش میکردواین خیلی بده….
    منظورش چیه والبته یه سری هن به خودم گفت که من جای مامانت.؟؟؟

  508. الهام :

    سلام
    خانم دنیا حرفای شما خیلی شبیه حرفهای معلم خودمه اما معلم من بااین غروری که داره هیچ وقت حاضر نمیشه بیاداینجا غزال جون همون بهتر که به راه خودت ادامه بدی زهرا جون حرفی که زدی کاملا درست بود ولی افردا دیگه به جز غزال هم هستن که میتونن به معلمش کمک کنن واگه بازم بخواد بامعلمش در ارتباط باشه وابستگیش هی بیشتر و بیشتر میشه درصورتی که نمیتونه این عشقو به یک دوستداشتن به اندازه تبدیل کنه فاطمه جان اگه معلمت رفتارش باهات خوب بوده باشه عاقبتت مثل غزال ومارال میشه.
    غزال جون درست سخته وما هیچ وقت نمیتونیم درست درکت کنیم ولی همون بهتر که معلمتو فراموش کنی حتی اگر رفتارشو درست کنه.

  509. دنیا :

    غزال چرا میگی درست نیست بری؟ یا از خجالتت میگی یا ترس از وابستگی بیشتر؟ که فکر میکنم علت دومیه..اگر اینطوره پس دیگه نه اس بده و نه فکر کن، بذار تکلیف خودت و خانومت مشخص باشه، اگرچه شرایط روحی فعلی خانومت خاصه و ازت انتظار داره! تا حالا بهش گفتی این وابستگی برام سخته؟
    و یه مساله دیگه اینکه اگه خانومت تغییر رفتار داشته ، حتما شما هم تغییری داشتی که مجبور شده! البته اینو به همتون میگم …

  510. فاطمه قوامی :

    واقعابه نظرمن بایدیه کارکنیم بیان این متن هاروبخونن شایدبه خودشون بیان ودبیرامون مهربون شن یه دبیری مثل دبیرمن که بقول خودتون خیلی بی توجهه

  511. zahra :

    غزال به نظرم توهم داری نامردی میکنی غم از دست دادن فرزند از همه چی بدتره تپ نباید انتظار داشته باشی که از زندگیش بگذره و به تو برسه.یک لحظه مامانت رو جای معلمت بذار اگه اون بود چه کار میکرد؟به نظرم دوستت شورش رو درآورده واقعا.آخه واقعا به نظرت این بی عقلی نیست که بخواد خودکشی کنه؟بهه نظر من که …بگذریم حالا اون یه چیزی گفته ولی تو خودت حاضری به خاطر معلمت خودکشی کنی؟مردم عقلشون رو ازدست دادن.خودکشی یعنی چی واقعا؟

  512. دنیا :

    سلام. غزال جان با چیزایی که گفتی به نظرم معلمت منتظره که بری پیشش. به خصوص که خودشم بهت گفته بیا، برا همین رفتار الانش اینطوره ..

  513. الهام :

    غزال واسه چی خودتو عذاب میدی عزیزم همین سه ماهو داری برو حال کن گذشته رو ولش امروزو باش اصلا چرا واسه کسی که قدرتو نمیدونه خودتو عذاب میدی امروزو زندگی کن فردا دیگه دیره حالاشم که دیر نشده دنیا که به آخر نرسیده ریلکس ی آهنگ شاد بزار حالت جا بیاد معلمت قسمتی از گذشتته گذشته هم سهمی از حال و آینده نداره.
    منم مثل توام تمام آرزوهام پوچ شدن ولی این ی تجربست که باید ازش درس گرفت.
    بچه ها باهمتونم غزال ،سارا،فاطمه،زهراو….. واسه چی خودتونو عذاب میدین ومایل به فراموش کردن گذشته نیستین زندگی پراز فرازو نشیب کلی تجربه های تلخ وشیرین وروزهای قشنگ در انتظارتونه دنیا که به آخر نرسیده ما تازه اول راهیم جادهی روزگار پیچ وخم های پیچده تری هم داره.
    موقصر اصلی خودِ ماایم معلماهرچی هستن باشن ولی ماهم کم بی تقصیر نیستیم اوایل وابستگی راحت تر میتونستیم خودمونو کنترل کنیم ولی اونقدر غرق رویاهاوتخیلات خودمون شده بودیم که مایل به پذیرش حقیقت نبودیم.

  514. فاطمه قوامی :

    به هرحال غزال جان وساراجونم هرادمی یه مشکلی توزندگیش داره دیگه ولی خوب به نظرم فکرنمیکنم مشکل خیلی بزرگی داشته باشه …البته اینم بگم خوب ازروی ظاهرنمیشه تشخیص دادولی به هرحال ربطی به من نداره که بخوان حالارفتارای سردی نشون بدن مگه من چقدرمیرفتم پیششون؟؟؟شایدم توقعم زیاده …..
    کاش درک میکرد

  515. سارا :

    اره فاطمه منم با غزال موافقم اونجور علاقت بیشتر میشد ولی من فکر میکنم معلمت یه مشکلی تو زندگیش داره که باهات اینجوره و اره اینم درسته که توقع ما زیاده ولی بعضی وقتا خود معلمامون باعثش شدن

  516. فاطمه قوامی :

    سارادرست ولی خوب بستگی به خوددبیرامونم داره اینکه مثلادبیرمن به شخصه ،وقتی بی توجه ازاین موضوع میگذره مسلما خوب این بی اهمیٌتی یابی توجهی به من انتقال میشه وخب شایداگه پس زده نمیشدم این عشق یاوابستگی یادوست داشتن بی حد اینقدرپیش نمیرفت….
    درست مثل بچه های که وقتی میگی اینکارونکن تحریک میشن…خوب من دراین رابطه باخیلی هاحرف زدم وبرداشتم این بوده والبته نظرهامتفاوته…
    شایددبیرمن بادبیرهای شماهافرق داشته باشه وحتمااین طوره ولی همشون یه نوع وظیف دارن واینوهم میگم که اگردبیرمن تآلان هرلطفی حتی جواب سلام احوال داده ازروی وظیفه نبوده میتونست سردترایناباشه..
    به قول بعضیا یه معلم فقط وظیف تعلیم وتربیت داره همین…
    منتهامتاسفانه وقتی پیام های بعضیاتون میخونم انگارتوقعتون یاتوقعمون خیلی خیلی فراترازاونی رفته که ….
    ببخشیدزیادحرف زدم.

  517. سارا :

    فاطمه این بستگی به خودمون داره که کی تمومش کنیم درسته که با هر بار دیدنش دوباره خاطرات و احساسمون تکرار میشه اما اگه کنترلش کنی به مرورکمرنگ میشه اینو مطمعنم که میگم.
    وای هنوز کارناممونو ندادن دیگه کم کم هم باید واسه کنکور شروع کنم

  518. فاطمه قوامی :

    نمیدونم بقیه زندگیمونوولی خوب بخشی اژندگی همه مادبیرامونن وحداقل این شباهت داریم..وحرفاهای بعضیاتون حرف دل خودمه وخیلــــــــــــــــــــی سخته نمیدونم این عشق یک طرفه کی میخوادتموم شه…

  519. zahra :

    مامان من دبیر دبیرستانه و معلم محبوبی هم هست تقریبا ولی من تا حالا دقت نکردم که ببینم نامه هارو چه کار میکنه ولی همون طور که گفتی نامه ها رو میخونه و بعضی وقت ها هم میخنده تا الآن که چند بار تو مدرسشون نظر سنجی کردن البته بدون اسم بچه هاهمشون نوشتن که دوستش دارن و خیلی خوب درس میده اکثرا این ها رو باهم میخونیم ولی نامه هارو زیاد نمیدونم صحراجون راستی شما کجا زندگی میکنی و چندسالته؟

  520. صحرا :

    Zahra جان گفتی مامانت معلمه نمی دونی اون چه جوری با شاگردایی که خیلی دوسش دارن رفتار میکنه؟ یکی از آشناهامون معلم راهنمایی بود و می گفت بچه ها براش نامه می نوشتن و وقتی میومده خونه نامه هارو می خونده و می خندیده
    سارا جان من باهات تقریبا همسن ام،معلمم هم فهمید البته سر امتحانای ترم که خب دیر بود.
    غزال جون من دلتنگی داشتم مخصوصا بعد از پنج شش ماه که ندیدمش و زود گریه ام می گرفت هر وقت بیرون می رفتم مهمونی یا پارک یا…همش با نگاه دنبالش می گشتم که شاید اتفاقی ببینمش .همچین موقع هایی ادم با اینکه می دونه داره اذیت میشه ولی دلش نمی خواد خاطراتی که جزو بهترین لحظه های عمرش بوده حس های قشنگی رو که موقع بودن پیش معلمش بهش دست میده و محبت ها و…فراموش کنه
    من تصمیم گرفتم اتاقمو با اتاق خواهرم عوض کنم و با یه دکور جدید وسایلم رو بچینم تا یه خورده فضا رو واسه خودم عوض کنم و با اینکه دلم نمی خواست ولی تا خاطراتش توی ذهنم میومد سریع می گفتم فکر بعدی و یه فکر دیگه توی ذهنم میومد این روش رو از توی یه کتاب خوندم و واقعا موثره
    ولی اگه فکر می کنی دوست داشتنتون دو طرفه است به نظرم یه سری از ویژگی های خوبشو که باعث شده برات با بقیه متفاوت باشه و با وجود یه سری از رفتار های به قول خودت غیر قابل تحمل ولی بازم دوسش داشته باشی رو براش بنویس اخه می دونی آدما عاشق این هستن که بقیه خوبی ها شونو ببینن و بهشون توجه کنن البته نه در حد اغراق که چابلوسانه بشه
    مثلا من از دوستای صمیمیم یاد گرفتم وقتی یکی رو میبینم که خوش خط و منظم می نویسه بهش بگم چقدر توی دفترت منظم می نویسی و یا کارهاتو با دقت انجام می دی و …
    و محترمانه باشه و چیزی از دلتنگیت نگو بزار با هر حسی داره جوابتو بده اگرم جوابتو نداد به نظرم دیگه چیزی براش نفرست البته فقط یه پیشنهاد بود هر جوری خودت صلاح می دونی

  521. فاطمه قوامی :

    سلام.بچه هاآینکه من بادبیرم رابطه خوبی ندارم نمیدونمم چرا،ولی خب اخلاق دبیرم اونچنان نیست که رابطه خیلی سردی داشته باشه ولی دراون حدی هم نیست که بی توجه بی توجه باشه خوب گه گاهی حالم میپرسه ولی اونطورهم نیست که خودش بیادسراغم وپیشم همیشه من رفتم.خب اره یکم مغروره واین غرورشایدبخاطرموقعیت کاری هردبیری باشه مثلاروزاخرمدرسه خانم من بادانش اموزان که خداحافظی کردفقط درحدموفق باشیدبودولی وقتی من رفتم خداحافظی کنم باهام حرف زدخودش بغلم کردوبوسم کرد…ولی متاسفانه بچه هاطغیان کردندواعتراض که خوشبختانه دبیرم به حرفشون گوش نداد…
    گاهی هم واقعارفتارخیلی سردی دارن که خیلی بهش فکرمیکنم ولی خب به نظرم ممکنه همون موقعیت کاری باشه که گفتم چون ایشون دبیرریاضی هستندمخصوصاباحجم کتابی که واقعاتدریس کردن توی تایم کوتاه کمی زجراوره گاهی وقت هست بچه هانیستن وگاهی بچه هاهستن وقت نیست..خوب واقعاخستگی خاص خودشوداره..
    ولی خوب یه طورایی من خودمومتقاعدکردم که صذرصداون حسی که من به طرف مقابلم دارم نبایدتوقع داشته باشم ایشون هم همون حس وخواسته منوبراورده کنن….
    به هرحال من هنوزهم میگم دوست داشتن ایشون یاهردبیری مشابه ایشون کمی که چه عرض کنم خیلــــــــــی سخته….
    اماخوب ادم سخت بین دوراهی میمونه.منتظرنظرتون راجب حرفام هستم.

  522. بهار :

    زهرا جان این شرایط همه ی خانم های متاهل دارن… اتفاقا من برعکس فکرمیکنم ک اگه معلمم بود شاید اون همه جر و بحثم پیش نمیومد.. همه چیز به اولویت های آدم و البته نحوه ی برخورد شما برمیگرده..

  523. zahra :

    بهارجون قبول داشته باش که وقتی واقعا معلمت نیست یعنی نمیاد سرکلاستون راحتتر ارتباط برقرار میکنی و به رفتار معلمت هم ربط داره مثلا تو همین سایت فاطمه قوامی به خاطر اخلاق معلمش رابطشون زیاد خوب نیست مثلا خود من اگه خونوادش مطرح نبود تا بیست سال دیگه هم باهاش رابطه داشتم ولی شوهرش یکم سختگیره و خودش هم خونواده داره و نمیشه من انتظار زیادی داشته باشم.

  524. الهام :

    دوستان سلام!
    نه سارا جان اگه ده سال هم بگذره و نتونم ببینمش بازهم فراموشش نمیکنم البته اگه خودم بخوام. ولی بخواتر آرامش روحیمه که میخوام فقط دوسش داشته باشم وهیچ وقت قصد ندارم فراموشش کنم. بخواتر دوریش نیست که مثل قبل دوسش ندارم .
    صحرا جون منم تصمیم گرفتم اگه سال دیگه بازهم معلممون بشه به اندازهی ی دوست خوب دوسش داشته باشم ،قبلنا هفته ای دوبار اگه نمیدیدمش دیونه میشدم ولی الان بااینکه نزدیکایِ ی ماه ندیدمش ولی زیاد بهش فکر نمیکنم وزیاد دلتنگش نیستم فقط چند روز پیش که برا ثبتنام رفته بودم مدرسه یادش دوباره برام زنده شد دلم خیلی هواشو کرده بود،ولی این فقط ی دلتنگی سادست وتا جایی که میتونم سعی خودمو میکنم که فقط دوسش داشته باشم.
    بنظرم دوست داشتن قلبی بهتر از عشق وجنونه.
    بهار جون ده سال پیش هم معلمت متأهل بوده؟
    خوب دل به دل راه داره منم به این معتقدم ولی ی جاهایی اینطوری نیست نمونشم خوده من که فکر میکردم همینطور که من عاشق معلمم هستم اونم دوسم داره ولی ی مدت که گذشت فهمیدم که اون ی جورایی ازم متنفره البته قبل از اینکه بدونه وابستشم.
    خوب ی وقتایی این ماییم که از معلمامون فرشته میسازیم وفکر منیکنیم که اونا از هرنظر نمونن وبه این فکر نمیکنیم که اوناهم مثل ما آدمن و نقاط ضعف خودشونو دارن.
    تینا جون از معلمت چه خبر؟

  525. سارا :

    اسم رمان چیه فاطمه؟
    صحرا من غیر مستقیم بهش گفتم دوسش دارم راستی نگفتی کلاس چندمی؟ معلمت نمیدونه دوستش داری؟
    الهام تو میخای چیکار کنی حالا!

  526. زهرا :

    بچه ها سلا تازگی ها یک ارامش ب خصوصی پیدا کردم جوری ک خیلی ب معلمم اهمیت نمیدم ولی جواب اس هاشو میدماولی خودمو خیلی درگیر نمیکمم

  527. zahra :

    صحرا به نظرم واقعیت داره چون تووقتی کسی رو دوست داری بهش محبت میکنی پس چطور ممکنه طرفت تورو هم دوست نداشته باشه؟البته این در همه جا ممکن نیست.

  528. صحرا :

    تینا جان درست می گی وقتی ما خودمون رو جای بقیه بزاریم بهتر می تونیم درکشون کنیم و دلیل رفتار هاشون رو بفهمیم و خیلی کمتر دلخوری پیش میاد
    -یه سوال به نظرتون دل به دل راه داره؟

  529. صحرا :

    می دونی الهام جان منم سعی می کردم در
    طول تابستان عشقمو کنترل کنم و کمتر بهش فکر کنم ولی وقتی بعد از سه ماه دوباره میدیدمش و میومد سر کلاسمون دوباره همون حس قبلی رو بهش پیدا می کردم و چون گفتی سال دیگه احتمال داره توی مدرسه تون باشه باید سعی کنی کمتر به خاطراتش فکر کنی وگرنه میشه مثه فاطمه قوامی جان با اینکه حتی دیگه معلمش هم نیست ولی چون دوباره اونو می بینه همون حس برمی گرده یا اگه می تونی باهاش مثه یه دوست البته محترمانه رفتار کنی، بهتر از اینه که مثه من عشقتو تو دلت نگه داری البته نظر شخصیه منه هر طور خودت می دونی
    سارا جان می فهمم چی می گی منم همه عشقم این بود که ازش یه چیزی یاد بگیرم و سعی کنم توی درسش بهترین باشم و جزو بالاترین نمره ها باشم تا اینجوری خوشحالش کنم و تقریبا تونستم و برام شیرین تر از این بود که بخوام فقط بگم دوسش دارم و ازش بخوام باهام بیرون بیاد و مدام از احساساتم بگم

  530. تینا :

    سلام.گاهی توقعات ما دانش آموز ها زیادتر از اون چیزی هست که فکرش را میکنیم. شاید گاهی به جای اون که انتظار داشته باشیم معلم هایمان مارا درک کنند برعکس ما باید شرایط آن هارا درک کنیم. ویه زمان هایی باید حق را به ان ها داد. نمیشه خیلی راحت یه رابطه ای که آروم شکل گرفته را به راحتی و به سرعت دیوارهایش را ریخت/نمیشه تمام احساسات را کنار گذاشت و به خاطر اتفاقات کوچک همه چیز را تمام کرد.به نظرم توی این رابطه های معلم و دانش آموزی هیچ مجهولی قرار ندارد. بله واقعا وجود ندارد . یه معادله ی خیلی راحت و آسون هست. و این چیزی نیست جز اینکه دانش آموز معلمش را دوست دارد/توی این دنیا هرکسی توی زندگیش نمیگم همه .ولی چند نفر را بیشتر از همه ی آدم هایی که خدا آفریده دوست دارد/واین عادلانه نیست که حالا این دوست داشتن را سریع خراب کرد/و تمام خاطرات را فراموش کرد گاهی ما دانش آموزا بیشتر از اون چیزی که معلم ها تصورش را میکنند آن هارا دوست داریم.معلمی شغل انبیا است .شاید تنها شغلی هر معلمی عاشقانه در آن با اراده ی قوی که دارد تمام تلاشش را میکند تا لبخند دانش آموزش راببیند .و به نظرم زندگی چیزی نیست که به سراغش رفت زندگی باهمین عشق و محبت و به دست آوردن دل آدم هاست که دونه دونه آجرهاش روی هم قرار می گیرد و شاید کار همیشه وجود دارد. …..

  531. فاطمه قوامی :

    بچه هاشماتابه حال رمان درباره همین عشق به معلم خونیدید؟ویه سوال دیگه الان من ۱۷روزه دبیرم ندیدیم خیلی دلم براشون تنگ شده .به طوری که توی شبکه های اجتماعی هرموقع بادوستم حرف میزنم همش ازدبیرم میگم ودوستامم خیلی اندکشون درک وبعضی منوموردتمسخرقرارمیدهند.دیگه نمیدونم چیکارکنم راستی بچه ها ایدی های لاینتون بدیداینجاخیلی سخته حرف زدن…

  532. بهار :

    سلام.. بله متاسفانه بعضی معلما غرورشون زیاده…. حالا بستگی به خودت داره چقد بخوایش و تحمل کنی..ب قول خانم؟ هرکی آرامش روحت بگیره باید دورش خط قرمز بکشی… اینم یه نظریه… بهتره کمی روش فکر کنیم.

  533. الهام :

    سارا جون بهتره سعی کنی بامعلمت رسمی باشی زیاد وابستش نباش فقط دوسش داشته باش اگه بخوای میتونی از پسش بربیای بنظر میرسه دختر صبور وتو داری هستی.

  534. الهام :

    وای بچه ها ببخشید توروخدا ی جا نوشته بودم آهنگ مرتضی پاشایی توکنار منی رو دوست دارم اشتباه بود نگران منی خخخخخخ حواس ندارم که….
    از ترانه ی گریه کن و باید کاری کنی هم خیلی خوشم میاد درصورتی که در روز ی ده بیست باری گوش میدم .
    ؟ میشه کل ماجراتو برامون تعریف کنی؟عرفانه جون میشه درمورد معلمت بیشتر برامون بگی؟
    غزال جون تو بیشتر از همه صلاح خودتو میدونی پس بهتره خودت تصمیم بگیری.

  535. ؟ :

    ممنون عرفانه فقط میخواستم اطمینان پیدا کنم که من از روی عصبانیت قضاوت بد نکردم و واقعا رفتار اون آدم زشته.کمک کردی که تصمیم قطعی برای بیخیال شدنش بگیرم.

  536. ؟ :

    حق وقتی با معلماست که من اس بدم و توقع داشته باشم جوابمو بده.ولی اینکه خودش اس بده و به قول تو بره تو کما واقعا یعنی چی؟

  537. ؟ :

    غزال ببین با این که ما سن و سالمون خیلی کمتر از اوناست ولی متوجه هستیم که این رفتار کاملا زننده و بی احترامیه.درسته ما سنمون کمه ولی خب هر فردی یه شخصیتی داره.دلیل نمیشه من چون شعور و احترام حالیمه اون آدم سواستفاده کنه.گاهی فکر میکنم این سن و سال نیست که آدمو با شعور میکنه یکسریا صد سالشون هم که باشه درک و منطقشون در حد یه بچه ی خله.این خل بی انصافی نیست دقیقا حسیه که خودشون باعث میشن تو آدم پیش بیاد.

  538. عرفانه :

    از اینکه حالا هم متوجه اشتباهت شدی خوشحال باش اینا تجربیاتی که باید کسب کنید واز اینکه درمقابل معلمتون رعایت احترامو می کنید جای بسی خوشحالی ونشان دهنده شخصیت بالای شماست. قصدم آرام کردن شمابود.نمی دونم بهتون کمکی کردم یانه.آرزو می کنم همه آرامش داشته باشن.التماس دعا.

  539. غزال :

    ای که ؟ گل گفتی یعنی دقیق معلم خله من این طوره فرقی نداره چه من پیام بدم چه اون کلا بعد چندین روز جواب میده بعدم که کلا میره تو کما اخ که چه قدر حرصم میده . اما خب یه سری چیزا باعث میشن این کارا زیاد به چشمم نیان ولی سخته تحمل کردن همچین اخلاقی .

  540. ؟ :

    عرفانه فک میکنم از کامنت اولم مشخص بود که من تمایل به ارتباط با ایشون و ندارم ولی خب برام عجیبه این کاری که میکنه باعث شده به سلامت عقلش شک کنم.ولی من از روی احترام جواب ایشون رو محترمانه دادم ولی درک نمیکنم چرا باید یه آدم تحصیل کرده با این سن و سال همچین رفتاری کنه به هر حال توصیه من به همه دوستانیکه فکر و احساسشون رو صرف این مورد کردن اینه که یکم ارزش و منزلت خودشون رو برای خودشون مرور کنن تا بفهمن که هیچ چیزی مهم تر از آرامش روحیشون نیست و هرکس به هر دلیلی اگر بخواد این آرامشو بگیره در هر مقام و منزلتی هم که باشه لیاقت محبت رو نداره.من واقعا اگر موضوع احترام نبود حتی جواب ایشون رو هم نمیدادم ولی خب ظاهرا رعایت ادب در مقابل بعضیها تصورات دیگه ای توشون ایجاد میکنه.

  541. عرفانه :

    شاید هم اشتباهی دستش روی کلیدها خورده برای خود من چند بارپیش اومده..که اشتباه کردم بابتش عذر خواهی هم کردم ولی به شما توصیه می کنم بااین معلم به قول خودتون (خل) دیگه ارتباط برقرار نکنی وحیف شما و وقت گرانبهاتون نیست که برسراین کارمیذاری؟به نظر میاد شما خیلی فرد محترمی هستید.
    من توی کامنت هام خیلی اینو تکرار کردم…این یک رابطه دوسویه نیست پرازمجهولات که هیچ وقت برای سوال ها جوابی نیست .معلم های ما باید خیلی با درایت ودانایی عمل کنن که متاسفانه این طورنیست وخیلی خیلی خیلی اشتباه می کنن ازاول باید جلوی این رابطه به طورمنطقی گرفته بشه.البته الان هم دیر نیست.وشما یه تابستون لذت بخش پیش رودارید از این فرصت استفاده کنید وبی خیال معلم ومدرسه بشید.برای همه آرزوی موفقیت ولحظه های شاد دارم. 🙂

  542. ؟ :

    سلام یه سوال بچه ها اگر شما به معلمتون اس ام اس ندین که مزاحمش نشین مثلا ولی اون خودش اس ام اس بده و بعد که شما جواب دادین دیگه جواب نده و این کار هم هر چند روز یکبار تکرار کنه شما چه واکنشی نشون میدید؟برداشتتون چیه؟

  543. سارا :

    اله‍ام جون الان یک ماهو نیمه ندیدمش خیلی دلم واسش تنگ شده و از یک طرفم پیش خودم میگم اون متاهله واسه همینم واسه من وقت نداره ،تصمیم گرفتم واسه این دو ماه تامدرسه ها باز میشه فراموشش کنم که یکدفعه چند دقیقه بعدش بهم اس داد و دوباره دلتنگی… سر دوراهی هستم.
    صحرا جون الان معلمت از حست با خبره؟ راستی چند سالته؟

  544. سارا :

    میدونی بهار منم معلمم خیلی مغروره جوری که وقتی به بچها میگی خانم فلان تنها چیزی که میگن اینه که خدای غروره با اینکه واسه من خیلی غرور شکنیا کرده که من فکر میکنم اون باعث این علاقم شد ولی من خیلی کم رو هستم و دقیقا مثل صحرا جان هستم و بودم خیلی دوست دارم رابطم باهاش صمیمی شه اما سال دیگه معلممون نیست و واسه بیرون رفتنم روم نمیشه بهش بگم

  545. الهام :

    سلام
    بهار جون خیلی امیدوارم کردی عزیز معلم من درست مغروره ولی از درون ی مهربونیت خاصی داره پس بهتره بگم غرورش بی جاس اولای سال بخواتر همین غرورش هیچکدوم از بچه ها دوسش نداشتن نمیدونم چطورشد که عاشقش شدم درصورتی که یکی از دبیرا خیلی پیش بچه ها تعریفمومیکرد وهوامو داشت ولی من اصلا دوسش نداشتم وزیاد بهش اهمیت نمیدادم .
    سال تحصیلیی که گذشت خیلی سال بدی بود همش لحظه شماری میکردم تموم بشه حالاشم دیگه مثل قبلنا عاشقش نیستم فقط خیلی دوسش دارم ، راستشو بخواین قبلنا ی وقتایی احساس میکردم بیشتر از مادرم دوسش دارم درصورتی که خیلی وابسته مادرم هستم ولی الان دیگه اونقدر عاشقش نیستم فقط خیلی دوسش دارم .
    صحرا جون قصه ی منم ی جورایی مثل قصه ی توِ ولی من فقط همین ی سالو باهاش داشتیم سال دیگه هم احتمال داره دوباره بیادمدرسمون درس بده.
    غزال جون خودت بهتر از هر کسی میتونی تصمیم بگیری .ماکه کفشای همدیگه رو نپوشیدم تادرمورد راه رفتن هم نظر بدیم ،هیچکدوم از ما شرایط تورو تجربه نکردیم.
    ولی بعضیا واقعا لایق عشق ومحبت بیش از حدنیستن.
    رها جون خوش حال شدم از اینکه ماه مبارک رمضان رو به عربی تبریک گفتی .

  546. غزال :

    الهام دیشب بهش پیام دادم حالا پیام روزای قبلمم به کنار دیشب نوشتم سر افطار دعاتون کردم در جواب دویست تا علامت سوال فرستاده بعد کلی اصرار دوباره نوشتم یعنی چی جواب داده که بازم علامت سوال بود بعدشم رفت تو کما جواب نداد قبلا هم این عادتو داشت مثلا یه بار با خط چینی واسم یه چیزی نوشت بعدم نگفت معنیش چیه خیلی تحملش سخته . رها مرسی ازت اما به نظرم لیاقت نداره که دوباره خودمو به خاطش اذیت کنم شایدم داره نمی دونم اما گاهی وقتی به کسی یه فرصت می دی یه گلوله بهش میدی دوباره بهت شلیک کنه بعدم اون انقدر الان دورشن که خیلی هم دوسش دارن و تنهاش نمی ذارن . البته مثل یه دوسته دیگه احساس قبلیو ندارم پنج ماه حرف کمی نیست حالا گه گاهی بهش پیام میدم هر چی خودش خواست و البته خدا

  547. مهرناز :

    سلام بچه ها…. من سفر بودم نتونستم بیام…zahra جون تا حدودی درست گفتی…ولی قدش بلند نیس….قد متوسطی داره…چشم و ابرو مشکی و فوق العاده ناز و بیبی فیس
    معلم من ۳۲ سالشه….مجرده …قیافش جوونتر میخوره….در ضمن بگم من عاشق معلمم نیستمممممم
    فقط خیلی دوسش دارم و مثل خواهر یا یه دوست صمیمی میدونمش

  548. صحرا :

    من سه سال شدید دوسش داشتم ولی خودش نمی دونست معلمی بود که حتی شاگردهای جدید که چند جلسه سر کلاسش نشسته بودن شیفته اخلاقش می شدن چه برسه به من که سه سال سر کلاسش بودم زنگ های تفریح معمولا به بهانه های مختلف توی دفتر و راهرو مدرسه بودم که واسه یه لحظه هم شده ببینمش متاسفانه کمرو بودم و نمی رفتم باهاش سر صحبت رو باز کنم .وقتی برمی گشتم خونه می رفتم رو تخت می خوابیدم چشمامو می بستم و همه اتفاقایی رو که سر کلاسش افتاده بود توی ذهنم مرور می کردم .عید نوروز رو دوست نداشتم ولی فقط به این امید که بعد از عید می بینمش اروم میشدم .حتی فکرشو هم نمی تونستم بکنم که سال
    بعد معلممون نباشه.
    یه سالی که ندیدمش خیلی از شبها کارم شده بود گریه.
    الان دیگه با اینکه زیاد بهش فکر میکنم ولی خیلی کمتر گریه ام میگیره یا کمتر دعا می کنم پیشم باشه چون سعی میکنم خاطراتشو زیاد واسه خودم زنده نکنم و سریع به چیزای دیگه فکر کنم و خودم رو سرگرم کار های دیگه کنم

  549. بهار :

    ن سارا جان.. متاهل بود ۲تام بچه داشت.. از اوم معلمای مغرور بود ک اصلا نگای دانش آموزم نمیکنه… ولی فقط صبر کردم…. درکش کردم… کوتاه اومدم… انقد عاشق بودم و تحمل کردم که بهش ثابت شد بخاطر خودش میخوامش و شخصیتش… بچه های اینجا اکثرا کم تحملن.. بخدا هرکی جای من بود میبرید.. ولی علاقه قلبی یه چیز دیگس ک باعث شد دوام بیارم.. حرف کسیم برام مهم نبود جز نظر خودش… من با همه چیزش کنار اومدم . با جواب ندادناش.. بیرون نیومدنش.. چون میدونستم شرایطش خاص…این علاقه ها واقعا کم پیش میاد..

  550. سارا :

    بهار چند سالشه؟ وقتی بهش علاقه پیدا کردی مجرد بوده ؟چی باعث شد انقدر صمیمی شین؟منظورم اینه که چیکار کردی که اینجور شدین؟

  551. بهار :

    سلام مرسی غزال جون… آره الهام عزیز من در حال نامزدیم ولی هنوز عاشق اونم البته با منطق… منظورت از محصل چی؟ ن عزیزم اون معلم… البته هیچ وقت معلم من نبود… یادم وقتی قهر میکردیم روزای اول هر دوتامون بغض میکردیم… سری اول ک صداش بغض کرد حس کردم واقعا عاشقشم.. البته بچه ها اونا مطمعنا اندازه ما عاشق نیستن باید درکشون کرد حتی اگه بخوانم نمیتونن چون خودشون زندگی دارن.. ما دو تادوستیم همین.امیدوارم شمام ب این مراحل برسید.

  552. raha :

    الهام جون من ساکن گلستانم.
    غزال درسته خیلی دورشن ولی اون کسی رو نیاز داره که دوستش داشته باشه…اگه هزار نفر دورت باشن ولی هیچکدوم نتونه درکت کنه چه فایده؟
    الان داره سختترین روزای زندگیشو میگذرونه.به احترام روزای خوبی که باهم داشتین سعی کن کنارش باشی…
    خیلی آهنگا هستن که منو یاد اون میندازن ولی از آهنگ عکس یادگاری از مازیار فلاحی خیلی خاطره دارم

  553. الهام :

    غزال جون راستشو بخوای معلم من درکنار خوبیهاش ی سری خلقیات بدی هم داشت یکیشم غرورشه که من از تنهاچیزی که متنفرم غروره بخواتر همینه ی وقتایی دلتنگشم ی وقتایش هم ازش متنفرم الآنم هیچ خبری ازش ندارم ولی خداییش تو تمام مدرسه فکرنکنم دانش آموزی پیدا بشه که اندازهی من دوسش داشته باشه ولی بعضیا واقعا قدر نشناسن ولایق عشق نیستن.

  554. yedokhtartizhoosh :

    دیروز معلمم بالاخره جواب ایمیلمو داد!!! بعدشم چندتا از عکسایی که تو مسافرت اخیرشون انداخته بودنو واسم فرستاد و البته آهنگ مورد علاقه‌شو!!!!!!! من از دیروز ۱۰۰بار گوشش کردم و الانم دارم گوشش می‌کنم!!! اسمش a single lifeـه. خعلی قشنگه! منم هی گوشش می‌کنم و بهش کنم می‌کنم!!! حالــــــــــــــــم خوبه 🙂 🙂 🙂

  555. سارا :

    من خودم اهنگ دیدار از مهدی یراحی و سلام آخر و تاوان از احسان خواجه امیری رو که گوش میدم یادش می افتم اتفاقا واسشم فرستادم اونم خیلی دوسشون داره به خصوص تاوان

  556. الهام :

    وای بهار چه جالب یعنی الانم که نامزدی بازهم به همون اندازه دوسش داری راستی اونم مثل خودت محصل بوده.
    صحرا گل گفتی منم ی وقتایی احساس میکنم به همون اندازه ای که عاشقشم ازش متفرم ولی ی وقتایی از دلتنگیش گریم میگیره.
    وقتی به ترانه ی پاشایی توکنار منی گوش میدم به یادش میوفتم خدا بیامرزتش طرفدار همه ی ترانه هاشم.

  557. زهرا :

    سارا جان اهنگی ک روز معلم تمام این چهارسال میخوندیم همیشه روز معلم معلم من مینشست جلوم و بچه ها میرفتن بالای سکو سرود روز معلم رو اجرا کنن وقتی سرود روز معلم رو میخوندم معلمم فقط ب من نگا می و منم فقط ب اون نگاه میکدم یر سرود برام شکلک در میورد شکل قلب نشون میداد بعدشم ک از سکو میومدم مایین میگف این اهنگرو برا من خوندی بعد بغلم میکرد میگف دوستم داره ۴ سال تمام کار منو و معلمم روز معلم دقیقا همین شکلیه هرموقع این اهنگرو گوش میدم یاد معلمم میفتم

  558. صحرا :

    سلام ، می گن سیگنال عشق و تنفر دقیقا مثه همه و مغز اونها رو از هم تشخیص نمی ده به خاطر همینه که یه لحظه هایی حس می کنی از اونی که عاشقش بودی متنفری
    به خاطر همینه که یه بار میگیم دلمون براش تنگ شده یه مدت بعد تصمیم می گیریم دیگه جوابشو ندیم و محلش نذ اریم

  559. غزال :

    ستاره مگه چی فرستادی ؟ خب شاید نت نداره معلم من تازه جواب پیامم که به تلفن بود بعد چندروز می فرستاد منفی فکر نکن فقط صبر کن

  560. yedokhtartizhoosh :

    بچه ها من ۳ روز پیش بهش یه ایمیلی دادم ولی تا الان جواب نداده. خودش گفته وقتایی که دیر جواب می‌دم سرم شلوغه و وقت نمی‌کنم ولی من دارم نگرانش می‌شم چون تا حالا پیش نیومده بود این قدر دیر جواب بده. می‌گم نکنه اتفاقی براش افتاده یا از ایمیل من ناراحت شده. نمی‌دونم چی کار کنم؟
    راستی معلم من ۲۸ سالشه و متاهله.

  561. سارا :

    بچها راستش به خاطر دلتنگیم تصمیم داشتم معلممو فراموش کنم اما هر دفعه که این تصمیمو میگیرم چند دقیقه بعدش ازش اس ام اس میاد ولی من جواب نمیدم میخام این ۲ ماهو فراموشش کنم هر چند سخته

  562. بهار :

    آره الهام عزیز من همین جورم.. چون در آستانه نامزدیم.. ولی اون یه جای دیگه تو قلبم داره ک نامزدم جای خود ولی اون یه چیز دیگه بود وهست..

  563. الهام :

    زهرا جون خودت خیلی موضوعو بزرگش کردی باید خوشحال باشی از اینکه اونقدر بامعلمت صمیمی هستی که باهم میتونید برید بیرون .
    راستی سارا جون مشاوره چی شد ؟

  564. الهام :

    سلام بچه ها خوب هر کدوم ازمااز عشق ی دید متفاوتی داریم چیزی که ما الان داریم تجربه میکنیم ی عشق افراطیِ که هرچند سال هم که بگذره بل اخره ی روزی از بین میره همینطور که گفتین عشق واقعی فقط وفقط بین خدا وبندش ومادرو فرزنده .
    رها جون آخرش نگفتی کجای اهوازی؟
    Zahraجون چه جالب هم سن هم هستیم ومعلمامون هم علوم درس میدن ولی معلم من حدودن۳۲سالشه یعنی یکی دوسال از مادرم کوچیک تره.
    غزال جونم اگه بخوای از معلمت فاصله بگیری اینطوری معلمت در بدترین وسخت ترین شرایط تنها میمونه اما عوضش خودت راحت میشی ولی بعدا حسرتشو میخوری بخواتر همینه که میگم بهتره بایکی مشورت کنی یکی که باتجربه باشه حالا میتونه ی دوست باشه یایکی از آشناها یا ی مشاور ولی اگه نظر منو بخوای همون بهتر که تنهاش نزاری خوب این نظر منه بقیش باخودت هر طور صلاح میدونی رفتار کن عزیزم .من که خیلی ناراحت شدم.
    بچه ها شماها اگه ازدواج کنید بازهم به همین اندازه معلماتونو دوست دارید؟

  565. زهرا :

    سلام دوباره zahra جونم اره عزیزم متن هاتو خوندم و سعی کروم بهشون عمل کنم الان حالم خییییییییلی بهتره امروز داشتم ب معلمم فکر میکردم ک یکهو پیام داد بهم گف دیدم تو فکرمی گفتم پیامی بدم منم از تعجب شاخ دراوردم واقعا چجوری فهمیده تو فکرشم راستی معلم منم ۲۵ سالشه

  566. پرى ناز :

    فکر میکنم البته مطمئنم ما نمیتونیم واسه همیشه و همه جا کسیو داشته باشیم کنارمون واسه همین وابستگی خیلی بده….

  567. zahra :

    آفرین پری ناز راست میگی منم همین رو گفتم
    غزال همش درست بود ولی همه اینا رو که من خودم گفته بودم.ببخشید که حدسام غلط بود آجی آخه تو بیشتر درباره خودت و احساست میگی تا اون خیلی کم پیش میاد تا درباره اون بگی

  568. پرى ناز :

    دوستای گلم!عشق یعنی علاقه ی شدید قلبی!که همونجور غزال جون گفت عشق فقط بین خدا و بندش و مادر و فرزندشه!هروقت تونستی عین یه مادر ب اون عشق بورزی و سر یک ثانیه ببخشیش از دستش دلگیر نشی یا اگرم شدی سر یه لحظه ببخشی این میشه عشق یعنی از خودت بگذری واس اون…حتی جونت….واست خودت مهم نباشه اون مهم باشه….که عشق درستش فقط مال خداست فقط خدااا…..چون هیچ کس مث خدا لیاقت عشقو نداره

  569. zahra :

    من احساس میکنم معلم غزال قد متوسط،با چشم های قهوه ای و معمولی تقریبا و البته یکمم مغرور شاید باشه.
    و معلم آجی مهرنازم:قدش تقریبا بلنده و چشم ابروی مشکی تقریبا جوونه و قیافش هم بد نیست.من حدس زدنم اصلا خوب نیست اینا هم تصورات منن حال غزال درباره معلم من بگو.
    زهرا جون پست هام رو خوندی؟بهشون عمل کردی یانه؟

  570. بهار :

    سلام.خوب غزال جان فرق علاقه و عشق چی؟ وقتی یکی با تمام وجود بخوای و علاقت عمقی باشه این میشه عشق…. برای من فرق نداره اسمش عشق یا علاقه بهرحال خیلی میخوامش… امیدوارم شمام به این مراحل برسید. سن من از۱۵ سالگی عاشقش شدم

  571. zahra :

    نه بابا من معلمم یه پسر ۱۶ ساله هم داره ولی امیدوارم که معلم تو ازدواج کنه مگه چندسالشه؟چرامعلم های شما اینقدر جوونن؟معلم من با اینکه۴۴سالشه ولی بازم شادابه بیا و ببین ازمنم روحیش بهتره خداوکیلی خیلی هم مارو درک میکنه همچین میدوئه و سریع میره همه تعجب میکنن ان شاءاللّه همیشه همین جوری بمونه
    بچّه ها میاین درباره خصوصیات ظاهری معلم هامون نظر بدیم؟موافقین؟اگه موافقین پس شروع کنین.
    چند روز دیگه ماه رمضونه امیدوارم شاد باشید و وقتتون رو در عبادت خدا بگذرونین وعشق واقعی رو اثبات کنید.

  572. مهرناز :

    زهرا ایشالله که واسش رفته باشه….اوهوم خیلی باحال میشه…ولی تو همین ۳.۴ سال هم امکان داره معلمم ازدواج کنمه :)))))
    منم به عنوان دخترش دعوت نکنه خفش میکنم…خخخخ
    همین امروز میخواس بره عروسی به من میگف بیا بریم

  573. zahra :

    ایول ساراجون منم موافقم عشق فقط بین خدا و بنده ست.
    مرسی مهرناز جونم ولی آجی گفتم که نمیدونم براش رفت یا نه آخه گوشی بابام همیشه بعد میگفت پیام ارسال شد ولی من یک دقیقه که وایسادم نگفت بعد اومدم بیرون اتاق ولی خدا کنه براش رفته باشه.

  574. سارا :

    بالاخره امتحانامون تموم شد . بهار خانم به قول غزال جون بستگی به معلم داره و اگر اخلاقا جور در بیاد چرا که نه
    در ضمن همه ی ما خوب میدونیم که این عشق نیست و فقط یک دوست داشتنه که بعضی وقتا افراطی میشه

  575. محیا :

    حضرت محمد : هر کسی سوره فتح را در شب اول ماه رمضان سه بار بخواند خداوند درهای رزق و روزی را تا رمضان سال بعد به روی او می گشاید .
    هر کسی سوره نصر و سوره یس را در روز اول ماه رمضان بخواند در طول سال خوش حال و مسرور خواهد بود
    این فضلیت رو از دست ندید . به بقیه هم بگین

  576. yedokhtartizhoosh :

    آخیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــش! بالاخره به تعادل رسیدم! نه مثل هفته پیش واسش گریه می‌کنم و نه مثل دیروز پریروز که نه تنها دوسش نداشتم یه کوچولو ازش بدمم می‌اومد(نمی‌دونم چـــــــــرا؟!؟!؟!؟!). الان به جز این که حوصله‌ام سر رفته هیچ مشکلی ندارم!!!!! حالم خوبه! ایشاالله شما هم به تعادل برسین و اگرم رسیدن که خدا رو شکر!!! 🙂 🙂 🙂

  577. zahra :

    مهرناز فکرکنم تا ده سال دیگه باهاشون رابطه داشته باشیم ،باید برای مراسم عروسیمون دعوتشون کنیم هه چه باحال میشه ها فکرش رو بکن.

  578. مهرناز :

    آفرین زهرا…خوبه…خوشال شدم :)))
    بهار جان ما اکثرا ۱۶.۱۷ سال یا کوچیکتریم…..ایشالله بعد ۱۰ سال بهت خبر میدیم
    راستی منم چند ماهی با معلمم مشکل خوردم و خیلی اتفاقات افتاد تا باز باهم خوب شدیم

  579. غزال :

    ده سال چیه من بیست سالم می مونم به شرط این که طرفت لیاقت داشته باشه بهار جان شماهم که یک سالو نیم قهر بودی فکر کنم علاقه اس ن عشق البته عشق فقط بین بنده و خدا و مادر و فرزنده عزیزم

  580. بهار :

    دعواهای ما رو هر کس دیگه بود تحمل نمیکرد..۱سال و نیم قهر بودیم… اگه جایی همو میدیدیم بی تفاوت میگذشتیم.. ولی صبر کردم تا آروم شد و آروم شدم و رفتم آشتی کردم… الانم مثل نفس من… حتی کنار کس دیگم باشم اون برام جایگاهش خاص ک خودشم این میدونه….. ب این میگن صبر و عشق ک بهش افتخار میکنم…شمام اگ واقعا عاشقید با منطق و صبر عشق نگه دارید ک لذت بخش ترین حس دنیاست…

  581. بهار :

    منم کسی دوس داشتم ک معلمم نبود ولی تو مدرسمون بود … ولی واقعا عاشق بودم… با غرورش ساختم چند بار بحث داشتیم ولییی الان ده سال باهاشم… رابطمون خوب شد خداروشکر.. بچه بودم درکش نکردم ولی الان اندازه جونم دوسش دارم.. جایی تو قلبم داره ک خاص….ده سال کم سالی نیست… ولی با منطق تو قلبم ک دوطرف میخوایم… ببینم کدمتون ده سال ب پاش میمونید….؟ اونوقت ادعا کنید عاشق بودید

  582. zahra :

    آره براش فرستادم ولی نمیدونم براش رفت یانه آخه گفته بودم که جواب نده معلم من که اینقدر از این چیزا اتفاق افتاده براش فکر نکنم که مهم باشه زیاد مثلا همین امسال تو منطقه معلم های علوممون اول شدن.معلم من خیلی موفق و من و بقیه هم به خاطر همینه که اینقدر دوستش داریم

  583. مهرناز :

    غزال جونم خیلی خوبه که مقاوم شدی….پس اگه میتونی بهترین کار اینه که همین راهتو ادامه بدی… همیــــــــــــشه هم میتونی رو من حساب کنی آجی….هر کاری داشتی در خدمتتم

  584. مهرناز :

    سلام همگی….خوبید خوشید؟
    زهرا به نظرم اشتباه کردی که جواب ندادی….وابسته شدن بحثش جداس تا اینکه جواب معلمتو ندیدی…معلمت خیلی غرورشو گذاشته کنار و بهت محبت کرده که همچین حرفی بهت زده عزیز دلم…باید حداقل میگفتی…نگران من نباشید باهاش کنار میام…این حرفا رو نزنید دور از جونتون
    ZAHRA تازه اومدم….چه خووووووووووب…..ایولللل…حالا بهش خبر دادی؟

  585. zahra :

    آره خیلی خلوته هیچکی نیست غزال جون.
    زهرا خندوانه رو میبینی؟برای روحیت خوبه به نظرم.ولی اگه میتونی آهنگ هاش رو دانلود کن خیلی برا روحیت خوبه من که گوش کردم تو میومدی نو ذهنم.
    مهرناز هنوز نیومدی تو سایت؟میخوام یک خبر خوب رو امروز بهش بدم.دبیرراهنمای چندتا پژوهش بوده.حالا اون پژوهش ها مقام آوردن میخوام من این خبر رو بهش بدم .البته اگه کسی بهش نگفته باشه.

  586. zahra :

    زهرا جون پست هام رو خوندی؟
    ستاره جون منم مثل تو شدم ناراحتی نداره .مقاله بالا رو بخون اون هم همین رو گفته.گفته:عشق های گذرا هستند و سریع فراموش میشن تازه الآن وابستگی تو هم داره به یه دوست داشتن معمولی مثل من تبدیل میشه منم یکبار که گریه کردم دیگه انگار اصلا حسی بهش نداشتم.دوستش دارم زیاد هم دارم ولی الآن وابستش نیستم.
    الهام جون منم معلم علوممه الهام جون تو خیلی شبیه یکی از دوستام حرف میزنی حتی همسن اون هم هستی اگه تو تهران بودی باور میکردم اونی البته فرق معلم من با شما اینه که اصلا مغرور نیست حتی اسمش هم به این معناست.تازه شمارش رو هم اکثرا دارن.امیدوارم تو هم شماره معلمت رو گیر بیاری.
    زهرا داری نابود میشی.به خودت کمک کن یکم عزیزم.روحیت رو باختی.به نظرم معلمت ارزش این رو نداره که خودت رو نابود کنی البته ببخشیدها !بازهم میگم که تمامپست های اخیری که برات نوشتم رو ببخون.اگه نخونی و عمل نکنی ناراحت میشم و مطمئن میشم نمیخوای به خودت کمک کنی.

  587. yedokhtartizhoosh :

    سلام بچه‌ها جون. من از اون روزی که گریه کردم به طرز عجیبی آروم شدم… دیگه هر لحظه تو فکرش نیستم… می‌تونم احساستمو نسبت بهش کنترل کنم… حالم خیلی خوبه می‌تونم منطقی دربارش فکر کنم… ولی می‌دونید دارم می‌ترسم چون انگاری بیش از حد آروم شدم! دیگه وقتی بهم ایمیل می‌ده هم ذوق نمی‌کنم… وای بچه‌ها انگار دیگه دوسش ندارم! من یا از اون ور بوم می‌افتم یا از این ور!!! یه خرده هم ازش دلخورم چون به من گفته بود که داره از این مدرسه می‌ره ولی نگفته بود چرا ولی امروز فهمیدم به اون یکی دوستم گفته که چرا داره می‌ره. به هر حال که احساس می‌کنم یدفعه خیلی نسبت بهش بی‌تفاوت شدم نه دلم می‌خواد بهش ایمیل بدم و نه حتی دوس دارم خاطره‌هامونو مرور کنم! واقعا نمی‌دونم چم شده؟!؟!؟!

  588. yedokhtartizhoosh :

    سلام بچه‌ها جون. من از اون روزی که گریه کردم به طرز عجیبی آروم شدم. دیگه هر لحظه تو فکرش نیستم. می‌تونم احساستمو نسبت بهش کنترل کنم. حالم خیلی خوبه می‌تونم منطقی دربارش فکر کنم. ولی می‌دونید دارم می‌ترسم چون انگاری بیش از حد آروم شدم. دیگه وقتی بهم ایمیل می‌ده هم ذوق نمی‌کنم. وای بچه‌ها انگار دیگه دوسش ندارم. من یا از اون ور بوم می‌افتم یا از این ور!!! یه خرده هم ازش دلخورم چون به من گفته بود که داره از این مدرسه می‌ره ولی نگفته بود چرا ولی امروز فهمیدم به اون یکی دوستم گفته که چرا داره می‌ره. به هر حال که احساس می‌کنم یدفعه خیلی نسبت بهش بی‌تفاوت شدم نه دلم می‌خواد بهش ایمیل بدم و نه حتی دوس دارم خاطره‌هامونو مرور کنم! واقعا نمی‌دونم چم شده؟!؟!؟!

  589. الهام :

    رها جون ماطرفای ویسیم ی شهر کوچیک،توچی عزیزم ؟
    Zahraجون حدس زده بودم هشتمی .
    غزال جون توزندگی واسه هرکسی مشکلی پیش میاد که به مشاوره نیاز داره چه مشکلات کوچیک چه مشکلات بزرگ این نظر من بود هرطور خودت صلاح میبینی رفتار کن عزیزم.درضمن فقط اونایی که وضعشون حاد نمیرن مشاوره هرکسی به مشاوره نیاز داره.
    سارا جون حالا که خود معلمت ازت خواسته پیشش بری پس این فرصت طلایی رو از دست نده وبرو پیشش وحرف دلتو محکم بزن.
    آره zahraجون اگه خودمون باخواست وارداه ی خودمون بخوایم معلمامونو فراموش کنیم حتما میتونیم از پسش بر بیایم یکیش خود من که هفته ای دوبار اگه معلممو نمیدیدم دیونه میشدم ولی الان بااینکه چند هفته ای میگذره ندیدمش ی خورده بهترم درسته شبایی تاساعت ۳-۴بخواترش گریه میکنم ولی خداروشکر روز به روز دارم بهتر میشم راستی معلم منم علوم درس میده خخخخخ همیشه تو همه ی درسا شانس میوردم به جزء درس علوم ۱۸-۱۹بودم
    راستی بچه ها ترانه های شاد برای اعتماد بنفس هم خوبن.

  590. سارا :

    فکر کنم من از همتون پیرترم خخخخ ۱۷ سالمه سوم تجربیم و شیرازی هستم
    راستی بچها به نظرتون سه شنبه برم پیش معلمم یا بیخیال شم ؟ واقعا نمیدونم چیکار کنم راستش یه جورایی خجالت میکشم ولی خب خود معلمم هم بهم گفت بیا ولی احساس خجالت

  591. zahra :

    چی رو چه کار کنم؟ای بابا بچه ها شما ها چرا اینقدر دپرسید همتون یکم کمتر به معلماتون فکر کنید.یک آهنگ شاد بذار دلت واشه مثلا آهنگ منصور به اسم زندگی چیست اگه زیاد نری تو فکر معلمت به نظرم خوبه منظورم هم از برف توی زمستون بود زهرا جون.من دیگه نمیدونم چی بگم!شما ها اصلا خودتون نمیخواید به خودتون کمک کنید من دیگه واقعا در توانم نیست زهراجون درسته ما هم دردیم ولی فرق من با شما اینه که خودم به خودم کمک میکنم و نه به معلمم اینقدر وابسته شدم.تو وقتی هی میری توی فکرش و خودت رو زجر میدی من چه کارکنم؟خودت باید به خودت کمک کنی گلم نه من یا امثال من.من از وقتی که عاشق معلمم شدم از خدا کمک خواستم تا الآن هم ازش کمک میخوام تا کمکم کنه.من دیگه نمیدونم چی بگم خواهشا همه پست هام رو با دقت بخون و بهشون فکر کن.خوب فکر کن خواهشا مطمئنم کمک میکنه اگه بهشون عمل کنی و باورشون داشته باشی

  592. زهرا :

    Zahra جان برف کجا بود دلت خوشه ها حالا مگه منو و تو چ قدر باهم فاصله داریم مهم اینه ک دردیم عزیم منطقش مهم نیس ک تازه زهرا جان نمیدونم چی کار کنم

  593. zahra :

    زهراجون چقدر خودت رو زجر میدی؟وابستشم یعنی چی؟مگه بالا رو نخوندی؟گفته که این نوع عشق ،عشقیه که سریع فراموش میشه.پس تو هم میتونی من اطمینان دارم.بعد هم به نظرم به معلمت نگو و نشون نده که اینقدر ناراحتی.چون فکر میکنه که آدم ضعیفی هستی.

  594. zahra :

    بابا ای ول زهرا جون تو فکر کنم از اون خرپول هاشی نه؟کیف میکنین اون بالا بالا ها؟نامردا هرچی برف رو بردین واسه خودتون و سرماش برای ما موند.

  595. زهرا :

    ۴ سال تمام کنارش بودم ۴ سال تمام عاشقش بودم حداقل زودتر بهم نگف داره میره حرفای اخرمو میزدم منم استن تهران منطقه ۱ زعفرانیه

  596. زهرا :

    غزاله جان و دوستان عزیزم من روحیه ی بسیار بدی خوردم جوری ک از صبح تا حالا فقط تو اتاقمم دارم گریه میکنم اخه من خودمو برای سه چهار سال دیگه اماده کرده بودم ک برم خداحافظی نمیدونم چجوری الان شد من واقعا وابستشم وقتی اون لحظه ای ک قیافش میاد جلو چشمام داشت گریه میکرد دلم میخواد بمیرم دوستان معلمم همین الان اس داد ک زهرا ی عزیزم میدونم دلتنگی سزاوار تو نیس ولی اینو بدون اگه تو دلتنگ باشی مردن هم سزاوار من نیس چون اگه بفهمم دلتنگمی میمیرم منم بهش جواب ندادم از دستش عصبانیم میخوام فراموشش کنم ب نظرتون جوابشو بدم چی بدم؟! راستی من مال استان تهرانم

  597. مهرناز :

    منم دقیقا حرفم همینه غزال جون…عالیه رفتارت….نه قهر باش نه مثل قبل….یه حد تعادل که نه غرورت آسیب ببینه نه روح لطیفت

  598. مهرناز :

    ریاضی والا کلا دوم یه سال مبهمیه….نمیتونم بگم سخت بود ولی آسونم نبود…درسای ریاضی و فیزیک کلا مبهمه تو دوم..ولی همه میگن سوم و پیش سخته ولی اگه علاقه داشته باشی خوبه…من اینجوری شنیدم…..اگه ریاضی علاقه داری حتما برو ریاضیه…رشته ی خوبیه از همه لحاظ
    من تهرانپارس منطقه ۴
    تو چی؟

  599. مهرناز :

    سلام بچه ها….
    زهرا جونم خیلی ناراحت شدم…خیلی 🙁 فقط میتونم بگم به خدا توکل کن و بس….خیلی سخته ولی سعی کن آروم باشی
    ستاره جونم…همه ی بچه های اینجا دقیقا یا حال تو رو دارن یا یه زمانی داشتن و یا خواهند داشت….غصه نخور…اشتباه میکنی..تنها کسی که میتونه تو رو خوب و آروم کنه خودتی نه اون…این فقط یه تلقینه
    تو تا الان تونستی مقاوم یاشی پس از الان به بعد هم میتونی….تو رو خدا گریه نکن…دلم میگیره..یاد گریه های هرلحظه ی خودم میوفتم…سال پیش بدترین سال زندگیم بود…انقدی که تو اون سال گریه کردم…تو جمع سالای زندگیم گریه نکرده بودم….گریه کردن تاوان عشقه…عاشق شدی تاوانش زجر و عشقه….درست میشه غصه نخور…یه روزی میشی مثه من که همش میخندم حتی اگه غمگین باشم غممو تو خندم پنهون میکنم….این چیزا لازمه تا خیلی چیزا رو یاد بگیری…تا مقاوم بشی واسه ضربه های بیشتر تو زندگیت(که امیدوارم هیچ وقت نخوری)
    غزال جونم میفهمم چی میگیا….تو داری خود و احساستو کنترل میکنی…این خیلی خوبه…همینطوری ادامه بده…من منظورم از کنار گذاشتن غرورت این نیس که دوباره وابستش شی…فقط اینه که دلتنگیت رفع شه…وگرنه حتی اگه همه چیزم مثه روز اول شد…تو با این اراده ای که داری باید سعی کنی که دیگه مثه اون موقع وابستش نشی
    zahra راس میگی با معلم بیرون از مدرسه راحتتر میشه ارتباط داشت 🙂

  600. الهام :

    سلام دوستان گلم .
    وای رها چه خوب خوشبختم همشهری منم (خوزستان-اهوازم)
    بچه ها درست نمیتونم بهتون کمکی بکنم امابه همتون پیشنهاد میکنم برید با ی مشاور مشورت کنید بخصوص شماغزال جون وستاره جون.
    زهرا جون زیادغصه نخور بل اخره ی روزی این رابطه تموم میشه دنیاکه به آخر نرسیده شمارهی معلمتو که داری واونقدر باش صمیمی هستی که میتونید باهم بریدبیرون .
    سارا جون شماهم همینطور عزیزم .
    Zahraجون من کلاس نهمم شماچی؟
    غزال جون عزیزم نمی ارزه بخواتر حفظ غرورت از عشقت بگذری اینطوری چیزی هم درست نمیشه.

  601. zahra :

    حالا که چیزی نشده زهرا جون بالاخره همه باید یک جوری ازشون جدا شیم حالا هر چه زود تر بهتر تا خودمون رو بهشون وابسته نکنیم فکرش رو کردی اگه بیشتر پیشت بود وقتی میخواست بره چه ضربه روحی میخوردی؟راستی شهر و استان تو چیه؟

  602. زهرا :

    سلام دوستان امروز اخرین روز بود ک دیدمش یادتونه بهتون گفتم من میتونم تا پیشدانشگاهی با معلمم باشم امروز معلمم بهم گف متاسفانه داره از این مدرسه میره بچه ها نمیدونم چرا اینجور شد اوضام خیلی بده من قرار بود تا پیش دانشگاهی باهاش باشم امروز همش میخواست شادم کنه کلی از دستش حرص خوردم اخرین روزی گف داره میره امروز بهش گفتم خانم خیلی بدید برا چی ب من نگفتید ما قرار بود تا پیشدانشگاهی با هم باشیم معلمم هم خندید و گف اشکال نداره ببخشید دیگه بچه ها کل مدرسه خالی شد همه بچه ها رفته بودن منتظر مامانم بودم ک وقتی اومد برم از معلمم خداحافظی کنم معلمم حیاط تنها نشسته بود وقتی رفتم پیشش بغلم کرد و بهم گف خیلی خوشحالم ک با تو اشنا شدم بعدشم گف همیشه ب یادتم اشک تو چشام جمع شد نگاش کردم اشکم سرازیر شد بهش گفتم دلتنگی سزاوار من نیس ک دیدم معلمم خودش داره اشک میریزه بچه ها اولین بار بود ک اشکشو دیدم با دستاش اشکمو پاک کرد و گف باور کن نمیتونم پیشت بمونم ولی اینو بدون هروقت دلتگ شدی همیشه یادت بمونه معلمت عاشقته عاشقه عاشق بعدم بوسم کرد و دوباره همیدگر رو بغل کردیم هم من گریه میکردیم هم اون بچه ها دیگه خاطرات من تموم شد خوشبحالتون ک معلمی دارید

  603. raha :

    سلام دوستان.شکیلا ببخشید دیر ج دادم.گلم من رشتم تجربیه
    غزال جون اینو باید بدونی که عشق و غرور با هم نمیسازن و حتما باید یکیشونو انتخاب کنی…یا عشقتو به خاطر غرورت ترک کن یا غرورت بخاطر عشقت! من که حس میکنم داری مورد اولو انجام میدی ولی کار اشتباهی میکنی.آدم تا وقتی که میتونه خوشبخت باشه چرا ک نباشه؟

  604. zahra :

    ستاره جون تینقدر خودت رو عذاب نده سعی کن با کار های مختلف خودت رو سر گرم کنی مثلا سعی کن خودت رو با نماز و قرآن و صلوات آروم کنی خدا خیلی کمکت میکنه اصلا طوری که خودت هم نمیفهمی آروم میشی سعی کن از وابستگیت بهش کم کنی مثلا سعی کن ایمیل فرستادنت رو کم تر و کم تر کنی تا کم تر بهت اظطراب وارد بشه من خودمم که به معلمم اس میدم استرس میگیرم ولی من هر سه یا چهار روز یکبار بهش اس میدم.احساس میکنم که داشتم بهش وابسته میشدم اما از وقتی اومدم توی این سایت و وضعیت مارال و کاری که امثال معلمش انجام میدن رو دیدم دیگه این وابستگی به یه دوست داشتن معمولی تبدیل شد و تقریبا رابطم هم با معلمم خوبه البته ایشون خیلی مهربونه و من رو درک میکنه.این نظر من بود ستاره جون امیدوارم که بتونه یک ذره کمکت کنه.سعی کن زیارت عاشورا بخونی من هر وقت میخونم خییییلی آروم میشم.موفق باشی ستاره جونم.

  605. zahra :

    غزال منم کاملا با مهرناز موافقم
    مهرناز، خوش به حالت ای کاش معلم من هم معلم زبان بیرون از مدرسه بود البته معلمم زبان هم تدریس میکنه اما الان دبیر علوممونه من هم اگه توی بیرون از مدرسه بود خیلی باهاش راحت تر بودم اما الان یکم فرق داره.

  606. yedokhtartizhoosh :

    کل سال تا الان مقاومت کردم ولی الان یدفعه بغضم شکست… خیلی چیزا هست که رو قلبم سنگینی می‌کنه… دیگه تحمل ندارم… قطره‌های اشکم می‌ریزه رو کیبورد… حالم بده… دیگه کشش ندارم… جرئت ندارم چیزی بهش بگم… ولی آروم آروم دارم نابود می‌شم… کل سال این وضعو تحمل کردم و صدا در نیومد ولی دیگه نمی‌تونم… نه می‌تونم بهش بگم که انقد حالم بده و نه می‌تونم مقاوم باشم… نمی‌دونم چی کار کنم از دیروز جواب ایمیلمو نداده… حالم خیلی بده…. دارم می‌میرم… هیچ کس به جز خودش نمی‌تونه آرومم کنه… ولی خودش که نمی‌دونم حالم انقد بده… 🙁 🙁 🙁 🙁 🙁 🙁 🙁 🙁 🙁 🙁 🙁 🙁 🙁 🙁 🙁 🙁 🙁 🙁 🙁 🙁 🙁

  607. مهرناز :

    غزال ستاره یه دختر تیزهوشه
    آره میفهمم چی میگی غزال ولی تو که میدونی به این راحتی حل میشه چرا غرور داری؟ غرور به چه قیمتی؟ به قیمت اذیت شدن و از دست دادن کسی که انقد دوسش داری؟ به نظرم تو دوست داشتن بی معنی ترین چیز غروره

  608. مهرناز :

    خوب ستاره اگه نظرش اینه …میتونی مطالبی که واست جالبه با موضوعاته مختلف واسش بفرستی که واسش جذابیت داشته باشه و جدید باشه

  609. yedokhtartizhoosh :

    مهرناز جون آخه بدیش این که نمی‌گه به چی علاقه داره… حتی وقتی ازش خواستم بهم بگه… می‌گه به نظر من هر کس هر چی رو که دوست داره می‌تونه واسه اون یکی بفرسته… ولی آخه ممکنه من یه چیزی رو خیلی دوس داشته باشم ولی اون نه… مثلا فکر کن تو به یه موضوعی علاقه نداری ولی یکی هی مطالب مربوط به اونو واست می‌فرسته… تو حوصله‌ت سر می‌ره ودیگه مشتاق ایمیلاش و چیزایی که واست می‌فرسته نیستی و این واسه ارتباط من و معلمم خیلیییییییییییی بده… نمی‌دونم متوجه منظورم می‌شی یا نه؟
    ولی به هر حال ممنون از راهنمایی‌هایت 🙂 سعی می‌کنم مقاوم باشم… 🙂

  610. مهرناز :

    ستاره جون …انرژی منفی نده گلم…وقتی گفته میتونید همو ببینید غمت نباشه دیگه…ایشالله که جور میشه
    بعدم به نظرم بهش ایمیل نده که حالت بده..اینطوری برداشت میکنه که یه آدم ضعیفی که نیاز به ترحم داری…اون خودش میدونه دوریش واست سخته و ناراحتت کرده…ولی تو حتی شده به دروغ باید خودتو مقاوم نشون بدی…کاری کن که معلمت از ترحم نباشه که باهات خوبه و همیشه به خاطر اینکه دوست داره بهت این حرفا رو بزنه که میتونید برید بیرون و اینجور چیزا
    تو ایمیل میتونی واسش مطالب جالب یا خنده دار یا چیزی که به درسش مربوطه رو بفرستی….سعی کن از علایقش باخبر شی و درباره ی چیزایی که دوست داره مطلب بدی….
    یه کم تحمل کن…به قول غزال حالت از اون بدتر نیس که
    در ضمن عشق و علاقه به دیدن همدیگه و همش پیش هم بودن نیست….مهم اینه که تو دوسش داری و اون خیلی بهت اهمیت میده…..اگه دوسش داشتی و اون دوست نداشت بحثش جدا بود

  611. yedokhtartizhoosh :

    وای بچه‌ها امروز آخرین روزی بود که دیدمش 🙁 خیلییییییییییییییی ناراحتم می‌خوام گریه کنم 🙁 به احتمال زیاد سال بعد تو مدرسه‌مون نیست 🙁 می‌خوام بمیرم 🙁 آخه از دوریش چی کار کنم تو تابستون 🙁 گفته می‌تونیم با هم بریم بیرون ولی من فکر می‌کنم جور نشه 🙁 بچه‌ها تو به خدا کمکم کنید 🙁 می‌خوام بهش ایمیل بدم که حالم بده ولی اون چی کار می‌تونه بکنه. بعدم بیکار که نیست بخواد بشینه همش ایمیلای منو جواب بده و مشکلات منو حل کنه 🙁 نمی دونم چی کار کنم 🙁 حالم بده 🙁
    کمــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــک 🙁

  612. zahra :

    بازهمینم خوبه دیگه ساراجون.همین که برات وقت بذاره خیلی مهمه که میدونم میذاره سعی کن زیاد ناراحت نباشی و به چیز های مثبت فکر کنی نه منفی.امیدوارم موفق بشی

  613. سارا :

    اخه غزال یک ماهه ندیدمش هنوز نتونستم با این موضوع کنار بیام ما فقط امروزم مدرسه خودمون بودیم ولی اون کل هفته رو گفت هست بجز امروز هی خدا . اره غزال قبول دارم واسه تو سخت تره ولی تو دیگه عادت کردی ولی من نه هنوز. zahra من حالا فعلا یک سال دیگ رو دارم و خوبیش اینه که چون میرم پیش دانشگاهی از اول شهریور شروع میشه ولی اون معلمم باهامون کلاس نمیگیره اما خب بعضی روزا میتونم ببینمش

  614. مهرناز :

    بچه هااا…دیشب از دست یه نفر عصبی بودم …خیلی اعصابم خرد بود و خسته شده بودم…بعد من خیلی بد عصبی میشم هیشکی نمیتونه بیاد سمتم….به معلمم پیام دادم که منو نجات بده و اینا….اومد گف چی شده…منم با حالت عصبانی همه چیو تعریف کردم….اول به حرفام گوش داد بعد کلی آرومم کرد….ینی استاد این کاره…فوق العادس واسه درد و دل…کلیم بهم گفت که چیکار کنم 🙂
    بعدش دیگه انقد باهم حرف زدیم و خندیدیم…خیلی اوکی شدم…اگه نبود یکیو میکشتم از عصبانیت

  615. zahra :

    سارا جون خودت رو زیاد ناراحت نکن پس روزی که میخوای از این مدرسه بری چه کارمیخوای ببکنی؟ سعی کن زیاد بهش فکر نکنی.

  616. مهرناز :

    نه معلم کلاس زبانم بود….دو سال پیش یه ترم معلمم بود…از اسفند هم کلا از موسسه رفت و دیگه تدریس نمیکنه
    آفرین زهرا به نظرم اینطوری بهتره

  617. zahra :

    مهرنازجون پس بهش نمیگم راست میگین ممکنه فکر کنه داره بهم رو میده ولی بیچاره اصلا اینجور آدمی نیست.ولی به هر حال نمیگن

  618. مهرناز :

    آره غزال درکت میکنم واقعا…یه مدت بود نه میدیدمش نه در ارتباط بودم..یه ۳.۴ ماهی اینطوری بود…زندگی نداشتم…کل روز تو مدرسه گریه میکردم همه فکر میکردن افسردگی گرفتم دیگه…میفهمم چی میگی…تازه فقط ۳ ماه اینطورا ارتباطمون اینطوری بود…تو ک الان ۵ ماهه ندیدیش و خبری ازش نگرفتی

  619. مهرناز :

    آخه میدونی چیه زهرا؟ میگم که من تمام خانواده ی معلممو میشناسم و تمام خانواده ی معلمم منو میشناسن…ولی خودم روم نمیشه اصلا که بخوام به خونشون زنگ بزنم…خوب وقتی شماره ی گوشیشو داری به همون بزنگ خو
    مثلا من فکر میکنم به اینکه من بزنگم خونشون و مامانش گوشیو برداره…من از خجالت آب میشم همون موقع

  620. zahra :

    مرسی مهرناز جونم که راهنماییم میکنی پس بهش نگم؟به چند نفر شماره خونشون رو داده.بعد اگر هم بهش بگم میگم که ناراحت نمیشم اگه نده و بدون اجازه خودش یا حتی اصلا بهش زنگ نمیزنم.چون شماره گوشیشم که بهم داد خودش بهم گفت که بهم اس بده من تا خودش اجازه نده زنگ نمیزنم راستی مهر ناز با گوشی میای تو سایت؟

  621. مهرناز :

    راستی زهرا اینم درباره ی شماره بهت بگم
    من حتی یه بار معلمم میخواست بزنگه بهم که بحرفیم…بهش گفتم هر وقت میخوای بزنگی بهم بگو که من بزنگم…واسه اینکه گفتم شاید نخواد شماره ی خونشونو داشته باشم….
    تو هم اگه میخوای باهاش بحرفی قشنگتره که به گوشیش بزنگی….اینطوری هم یه حدی رعایت میشه هم باهاش حرفیدی

  622. مهرناز :

    بچه ها من از وقتی از این سایت اومدم بیرون ینی ۵ ساعت پیش نزدیک ۳ بار باهاش حرفیدم….ینی کلی میحرفیدیم…بعد یه چیزی میشد بای میدادیم دوباره میومدیم میحرفیدیم :)))))

  623. مهرناز :

    راستی زهرا گفتی که اونا واسه خودشون زندگی دارن…من حواسم به این موضوع هس و خیلی وقتا منتظر میشم تا خودش پیام بده وقتی که سرش خلوته

  624. مهرناز :

    مرسی زهرا جونم…منم امیدوارم که موفق بشی
    زهرا به نظرم نگو که شمارشو بده…چون نه فکر میکنم که بده…نه درسته که بگی…من که انقد با معلمم صمیمی هستم و همه ی فامیلاشونو میشناسم و با پسر خواهرش چت کردم و با داداشش تو بازی میحرفم و حتی شماره ی باباش رو هم دارم تاحالا ازش اینو نخواستم که شمارشو بده….به نظرم درست نیس

  625. مهرناز :

    الهی سارا جون…حتما نهایی داری؟ امیدوارم که ببینیش
    راستی یه ساعت پیش گوشیمو برداشتم…از صبح که اون پیام داد و رفت بیرون گوشیمو بر نداشته بودم…وقتی برداشتم دیدم یه ساعت بعد از اینکه خدافظی کردیم پیام داده بود…گفته بود برم یه آهنگو دان کنم…منم بهش جواب دادم که دیدم آنلاینه و دوباره کلی حرفیدیم و بعد رفت…خیلی خوبه که نتش خوبه اونجا… بهش گفتم با اینکه تهران هم بودی نمیدیدمت ولی وقتی میری مسافرت بیشتر دلم واست تنگ میشه…گف منم همینطور 🙂 بعدشم گف خوب میشیم ما…منم گفتم امیدی ندارم که خوب شیم مگر با دعا ( منظورش این بود که دیوونه ایم…منم زیاد میگم اینو )

  626. zahra :

    نگران نباش مهرناز جون،ان شاءالله میبینیش.اجی جونم خوش حال باش که عکساش رو برات میفرسته و بازم به فکرته آجی عزیزم گفتی گلم یاد معلمم افتادم آخه همیشه میگه گلم البته یکبار هم بهم گفت دخترم راضستی مهرنازجون داشتم به این فکر میکردم که همین که هوام رو داره و میگه منم دوستت دارم و نمیخواد دلم رو بشکونه برام با ارزشه توی اس ام اسم براش چند تا چیز نوشتم بعد نوشتم:میتونم بیام بغلتون کنم؟نوشت باشه دخترم بعد فردا که رفتم تا دیدمش اصلا نفهمیدم چه جوری خودم رو انداختم توی بغلش.بگذریم من سعی میکنم زیاد دلتنگش نشم و بهش وابسته نشم و موفق هم بودم.برام دعا کن آجی جون تا موفق باشم منم برات دعا میکنم تا معلمت رو زود تر ببینی البته اگرم ندیدی ایرادی نداره چون باهاش در ارتباطی البته این هم در نظرداشته باش که اونم خودش زندگی داره مثلا معلم من یک بچه داره و شوهرش هم سخت گیره ولی باز هم به فکر ماست.مهرناز جون میخواستم بهش بگم که شماره خونش رو اگه میتونه بهم بده البته من تا خودش اجازه نده زنگ نمیزنم برای اس دادن هم خودش گفت بهم اس بده.بعد آخر سر مینویسم اگه هم نداد ناراحت نمیشم و همین که به فکرمه تا ناراحت نشم برام با ارزشه حالا بنظرت بهش ااینارو توی اس بگم یا نگم؟ناراحت نمیشه؟

  627. سارا :

    مهرناز من الان دقیقا یک ماهه که ندیدمش البته شنبه باید بریم مدرسه ی خودمون واسه رفع اشکال ریاضی . دعا کن اونم باشه منم خیلی دلم واسش تنگ شده خیلییییییییییییییییی

  628. مهرناز :

    خیلی دلم گرفته و دلتنگشمممممم…..شماها دو سه روزه ندیدین معلمتونو اینطوری دلتنگین…من باید چی بگم که از اسفند ندیدمش….درسته هر روز باهاش حرف میزنم و درد و دل میکنیم و عکساشو واسم میفرسته….ولی دلتنگشم…دوس دارم ببینمشششششششش

  629. مهرناز :

    فدات…آهااا….بازم شکر که عکساشو داری…منم دوستت دارم گلم
    منم هیچی…بالا گفتم…معلمم مسافرته…کم میاد چت…آخه کلا چن روز رفت مسافرت بعد برگشت دو روز تهران بودن دوباره رفت مسافرت….مثلا صبح اومد دو سه تا پیام داد که گف رسیدن و نگران نباشم…بعدم رفت….امیدوار م تابستون زودتر بتونم ببینمش
    راستش زهرا من نمیتونم بگم خودم چه شکلیم چه برسه به تو….واقعا نمیدونم ولی میدونم خوشگلی …با چشم و ابروی مشکی…فک کنم البته 🙂

  630. zahra :

    مهرنازجون ممنون منم دلم واست واست تنگ شده بود خبری نیست بعضی وقتا بهش اس میدم اونم جوابم رو میده رفتم یکی دوبار بغلش کردم ولی آخرین روز نشد باهاش خداحافظی کنم ولی ایراد نداره خیلی ازش عکس دارم اونا رو که میبینم دلتنگیم بر طرف میشه.مرسی که به فکرمی خییییلی دوستت دارم.چه خبر از شما؟راستی به نظرت من چه شکلیم؟نظرت رو دربارم بگولطفا.
    الهام جون شما کلاس چندمی میتونم بپرسم؟

  631. ریحانه :

    منم راهنمایی که بودم شدیدا معلم زبانم رو دوست داشتم.اما از وقتی اومدم دبیرستان از بس سرم با درس خوندن گرم شد که دیگه خیلی کم سراغشو می گیرم.البته فردا کنکور دارم ووقتی قبول بشم حتما بهش زنگ میزنم.^_^

  632. مهرناز :

    واااای این فال این بغل چه قد درستهههه…من الان فال گرفتم درست درست بود….آخه چند وقته بی دلیل دلم خیلی گرفته و خیلی ناراحتم…بد نوشت خوش به حال شما که دوستان و اطرافیانتان همراه و محرم رازتان هستند..پس چرا ناراحتید و دیگران رو نگران کردین….آخ آخ کاملا درستهههههههههههه

  633. مهرناز :

    منم خیلی دلم واسه معلمم تنگ شده…روزی حداقل ۲ . ۳ بار باهم چت میکردیم….الان رفته مسافرت …هر از گاهی یه پیامی میده و بعد میره و زیاد نمیتونم باهاش بحرفم….تا قبل ماه رمضون بر میگردن
    من خیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلی دلتنگشم ولی نمیتونم فعلا ببینمش…بعدشم که ماه رمضونه و نمیتونم ببینمش….همه برنامه ها میوفته واسه بعد ماه رمضون….اون موقع هم دیگه ما میخوایم بریم مساغرت و اینا کلا وقت زیادی نداریم :((((((
    دعا کنید ۲.۳ بار تو تابستون بتونیم بریم بیرون
    خیلی دلتنگشم با اینکه کلی باهم حرف میزنیم ولی نمیبینمش…از اسفند تا حالا ندیدمش

  634. مهرناز :

    سلام بچه هااااااااااا……….دلم واستون تنگ شدههههه بود
    غزال جونم غصه نخور عزیزکم…واقعا هیچ راهی به ذهنم نمیرسه که بهت بگم ….فقط میتونم بگم غصه نخور که میدونم نمیشه 🙁
    رها و ستاره جون خیییییییییییلی خوشحال شدممممم…امیـــــــــــدوارم همیشه همینطوری باشید
    زهرا جونم واسه تو هم خیلی خوشحالم…معلمت خیلی مهربون و با احساسه

  635. تارا :

    سلام متن خیلی خوبی بود منم دبیر هنرم رو دوست دارم دیوانه بار ،خداروشکر رابطه ی خوبی باهاش دارم و خیلی میتونه منو درک کنه چون خودشم همچین تجربه ای رو داشته …ولی نمیدونم چیکار کنم باید ازش دوری کنم؟؟خیلی خیلی وابستش هستم دوسش دارم تا پای چون …

  636. raha :

    دوستای خوبم به خاطر همه ی حرفای خوب و نصیحتاتون ممنونم…
    انشاءالله رابطمون اینجوری بمونه و بهتر شه.البته از قبل ما با هم صمیمی بودیم ولی بهش نگفته بودم که خیلی دوستش دارم.
    +شکیلا جون من دومم سال دیگه میرم سوم.

  637. yedokhtartizhoosh :

    وای بچه‌ها خیلی خوشحالم. ارتباطم با معلمم خوب پیش می‌ره. تازه اون واسه اولین بار تو متن ایمیلش منو با اسم کوچیک بدون هیچ پسوندی خطاب کرد! آخه همیشه بعد از اسمم یه جان یا بانو می‌نوشت. این یعنی این که باهام صمیمی‌تر شده. تازه تو ایمیلشم گفته بود که می‌خواد این هفته چه کارایی انجام بده و همچنین گفت که بزودی از اون جایی که من بهش پیشنهاد داده بودم بازدید می‌کنه. این خیلی خوبه!!! من خیلی خوشحالم 🙂

  638. شکیلا :

    خوشبخت ترین مخلوق خواهی بود
    اگر امروزت را آنچنان زندگی کنی که گویی
    نه فردایی وجود داردبرای دلهره و
    نه گذشته ای برای حسرت..
    اگر برای شاد بودن در پی دلیل نباشی….
    اگر قبل از هر چیز در دوست داشتن ها
    و دوست داشته شدن هایت صادق باشی…
    اگر بجای آنکه وابسته باشی دلبسته باشی!!!
    خوشبخت ترین خواهی بود
    اگر بخشنده باشی…در عشق،صداقت،قضاوت
    خوشبخت ترین خواهی بود
    اگر در همین لحظه زندگی کنی…

    +چقد خوب میبود اگه میشد اینقد راحت زندگی کرد …..

  639. شکیلا :

    سلام
    رها جونم خوشحالم از خوشحالیت …. ولی چقدر عجیبه که معلما حرفاشون مثل همه !دقیقا این حرفایی که معلمت به شما تو پیاماش زده به منم معلمم همینجوری هست ….. اجی گلم امیدوارم دوستیتون پایدار باشه به امید روز های بهتر 🙂

  640. raha :

    من دقیقا باید از چی خوشحال شم؟ از اینکه گفت یه دنیادوستت دارم یا از اینکه قرآنی که بهش دادم رو میخونه و بیادمه؟از اینکه گفت بیا خونمون؟از اینکه بهم گفت دختر خوب و ناز کلاس؟ قبلا هم گفته بود تو بهترین دانش آموز کلاسی……
    خدایا شکرت

  641. raha :

    اول بهش پی ام دادم سلام و احوال پرسی کردم
    این هم بقیه ی پی اما….
    خانم: دیگه صبح ها مدرسه نمیرم راحتم
    من: خانم شما راحتین ما رو نمیبینین ولی من راحت نیستم
    خانم: نه اختیار داری ،در خونه ما ب روی شما بازه
    من: خانم بخدا نمیدونم چطوری بهتون بگم تا باور کنین، شما بیشترین دبیری هستین که تا حالا دوسش داشتم.تا حالا از هیچ دبیری انقد خوشم نیومده بود.دوست نداشتم اینو زودتر بگم تا فکر نکنین منظور دیگه ای دارم.
    روز آخر خیلی دوست داشتم بیشتر باتون حرف بزنم ولی متاسفانه کار داشتین
    خانم: الهی فدات شم چقدر لطف داری.قران رو میخونم و به یادتم. هر وقت دوست داشتی بیا پیشم منم یک دنیا دو ستت دارم
    من: ممنون خانم.بخدا این چیز یه دنیا برام ارزش داره. ببخشید اگه تو ابراز احساسات زیاده روی کردم
    خانم: این حرفا چیه ،دختر خوب و ناز کلاس
    من: مزاحمتون نشم.ممنون به خاطر لطفتون
    خانم: شب خووش ،مرسی ک بهم سر میزنی
    من: شبتون ناز.وظیفس

  642. عرفانه :

    سلام.خسته نباشید،از ماراتن نفس گیر امتحانات.بچه های سوم که هنوز باید سه تا غول دیگه رو ضربه فنی کنن.

    عزیزم،تینا امیدوارم اوضاع به اون بدی گه میگی نباشه،من دعا می کنم
    وستاره های انرژی برات می فرستم.

    ★***********************************************★*
    ★************************************************★*
    ★************************************************★*
    حالابخند
    🙂
    وبا
    آرامش
    بیشتری درس بخون

    مهم اینه که داری تلاش می کنی.

  643. raha :

    دخترا امروز امتحاناتم تموم شدن……الان باید باور کنم که دیگه نمیبینمش.سال دیگه که نمیتونه بیاد، شاید سال بعدش اگه زنده بودم ببینمش چون خودش گفته بود من هیج مدرسه به جز اینجا درس نمیدم.

  644. پرى ناز :

    خواهش میکنم غزال جان!وظیفمونه دوست خوبمونو همراهی کنیم….ولی سعی کن یه کاری کنی که بیشتر از این ناراحت نشه ب هرحال هم تو اونو دوست داری هم اون تورو..

  645. سارا :

    غزال مطمعن باش دوستت داره که تو این اوضاع به تو پناه اورده ولی تو هم باید از این موقعیت استفاده کنی و اگه باهاش رفتی بیرون حرف دلتو بهش بزن بگو واسه چی ناراحتی اینجور باعث میشه بهم نزدیکتر شین

  646. پرى ناز :

    غزال جان عزیزم بعضی وقتا نیازه که آدم غرورشو بذاره کنار…..ب نظر من یه فرصت بهش بده یه فرصت دیگه و برو باهاش قشنگ حرف بزن

  647. فاطمه قوامی :

    غزال جان ولی خیلی سخته دوسال من اینقدردوسش داشتم وایشون حتی حاضرنشدن شماره تماسشون به من بدن حالاهم معلوم نیست بازم میبینمشون یامن نمیدونم چراخدااین همه سختی توزندگی من قرارداده

  648. شکیلا :

    سلام .
    غزال جون ببین من فکر نکنم از اینکه من با خانم هستم ایشون مشکلی داشته باشه چون ایشون هر وقت سرش شلوغ نباشه پاسخ گوی من هستن و نباید بیشتر از اینم توقعم زیاد شه همین که جواب پیامام رو میدهه ینی برام ارزش قائله در اصل باید بگم این رابطه دوستانه از من نبود سر نخ از معلم بود ینی بیشتر شاگردا عشقشون از رفتار معلمشون به اوناست منم همینجور داستان عشق من طولانیه و ایشون خیلی خیلی خیلی خیلی مغرور هستن به شاگردا معمولا توجه نمیکنن یه روز میخندن بقیش همیشه سر کلاس سر سنگینن ولی از همون پارسال ایشون تو کلاس رفتارش با من یه جور دیگه بود همیشه هوامو داشت اگه یه دانش اموز یه چیزی میگفت حالش رو میگرفت و یه بار یکی از دانش اموزا رفته بود پشت سرم تو دفتر الکی خود شیرینی کرده بود و از قضا خانم من هم تو دفتر بوده خانم جوری اون رو جلو مدیر خرد کرده بود که جای هیچ حرفی باقی نذاشته بود بعدم به مدیر گفته بود این خود شیرینی میبینن یه شاگرد حواسش به درس و زندگیشه میخوان پشتش حرف بزنن مدیر هم گفته بود میدونم کی حرف اینا رو گوش میکنه . پس ببینه یعنی تنها وانمود جلوم نمیکنه بلکه پشت سرمم ازم دفاع میکنه ….. اگه میبینی به مامانم گفته داره وابستم میشه دلیلش میتونه خیلی چیزا باشه شاید میخواسته ببینه از نظر مامانم مشکلی نداره که بخواد ج پیامامو بده اگه خودش نمیخواست حتما اینو به خودم میگفته مثلا بهم میگفت شکیلا جون ببین تو داری وابستم میشی دیگه از این به بعد کمتر اس بده …. و وقتی مامانم گفته شکیلا شمارو دوست داره جواب پیاماشو بدین اونم گفته اگه از نظر شما مشکلی نیست من پس باهاش هستم تا موقعی که خودش بخواد این حرف رو مامانم اون روز بهم نگفته بود همین دیروز گفت که اینطوری گفته و چون الان میدونه مامانم مشکلی نداره با جواب پیامای معلمم تازه رابطشم باهام خیلی بهتر شده ببین غزال جون معلم من کسی نیست شمارشو به دانش اموز جماعت بده یا کسی نیست بیاد به دانش اموزش زنگ بزنه بگه امتحانتو چیکار کردی کسی نیست که از اول امتحانا پیام بده بگه شکیلا خانومی تا اینجا خوب پیش رفتی ؟؟؟؟؟!!!!!پس تازه ایشون میشه گفت یه جورایی حتی جایگاه خودشون رو فراموش کردن و با من فراتر از یه دانش اموز هستن و حتی بیشتر از دختر خودشون باهام رفتار میکنن ….. یکی از بچه ها خانم رو میشناسه میگفت حتی به دختر خودش اینقدر صمیمی نیست …..

    اهان اینو هم بگم اوایل قبل اینکه با مامانم حرف بزنم پیاماشون خیلی رسمی بود ولی الان خیلی صمیمی شدن بهم خیلی خودمونی حرف میزنن و همیشه هم ته پیاماش مینویسه دوستت دارم عزیزم یه معلم مغرور حتی الکی هم نمیتونه دوست داشتن رو به زبون بیاره ….. بازم ممنون از راهنماییت غزال جان !!!!!!!! ولی من سعی میکنم رفتارم رو متعادل نگه دارم و اگه یه زمان دیدم خودشون نمیخوان بهشون اس بدم منم دیگه تموم میکنم گر چه برام سخت باشه چون من کسی نیستم بخوام خودمو سر بار اینو اون کنم …. و حرف شمام ناراحتن نمیشم چون خودم دارم به چشم خودم واقعیت رو میبینم …..و خودم خوب و بد رو تشخیص میدم ……

  649. پرى ناز :

    مثل اینکه اینجا بیشتر سوم دبیرستانن!!!منم سومم….راستی غزال جان چرا نمیخای بری با معلمت بیرون؟حالا که اون بهت رو زده و ازت خواسته که بیای کار قشنگی نیست نری!!!

  650. پرى ناز :

    سارا جون عزیزم!درسته بزرگتر از ما هستن ولی خودشون این دوره رو گذروندن و شاید برحسب اتفاق خودشون ب یکی از معلماشون علاقه داشتن ولی در هر حال سارا یه معلم درک و فهم بالایی داره و خود معلم خوشحال میشه که دانش آموزاش دوستش داشته باشن همونجوری که گفتم باید دلتو ب دریا بزنی و یه روز خیلی قشنگ باهاش صحبت کنی حالا یا با اس ام اس یا رو دورو که میگی بخاطر حوزه ندیدیش با زنگ زدن میدونم خیلی راحت نمیشه صحبت کرد ولی پیام و دیداری بهترین راه حله!اتفاقا معلم من هم معلم زیسته!سعی کن وقتی باهاش صحبت میکنی خودتو محکم نشون بدی چون آدما از کسایی که ضعف نشون بدن خوششون نمیاد….من که خیلی تلاش کردم و خودمو ب آب و آتیش زدم تا معلمم باهام اینقد خوب شد….همینجور دست رو دست بذاری هیچی نمیشه خودتم اذیت میشی!!!بقول معلممم بهم میگه خیلی لجبازی رو یه چیز لج میکنی و ب خواستت هم میرسی اینش جالبه!من نمیگم مث من لج کن و همینجوری هم نشین…تو ابراز احساساتتم خیلی زیاده روی نکن تا زده بشه…

  651. سارا :

    پری ناز جون منم خیلی دلم میخاد همه چیو بهش بگم باورت میشه من فقط یک بار باهاش درمورد حسم اونم غیر مستقیم صحبت کردم حدود ۱۰ دقیقه دیگه هیچوقتم باهم دراین باره حرف نزدیم واسه همین میگم یکم سختمه و بخصوص این که خب اونا خیلی از ما بزرگترن و این موضوع ها نیاز به یک ارتباط رودررو داره متاسفانه به خاطر امتحان نهایی حوزه ی امتحانیمون مدرسه ی خودمون نیس و من الان حدود یک ماه ندیدمش ، اره معلمه زیسته میگی چیکار کنم؟؟

  652. زهرا :

    سارا جون ممنون نمیدونم تو این یک ماه اخیر چ اتفاقی افتاد ک معلمم خیلی باهام صمیمی شده قبلنا حتی حاضر نبود بیاد سلام کنه الان حتی خودش میاد بغلم میکنه راستی برای ما فقط ۳ تا امتحان دیگه مونده برای شما چطور؟!

  653. فرشته :

    سلام الهام ممنون از پاسخت .نمیدونم من و مادرم باز به بهانه ی رفتیم و مادرم رو توی دفتر مدرسه دیده بود و احوالپرسی کرده بود باز سراغم رو گرفته بود و سلام رسونده بود .کاش میرفتم حرف میزدم متاسفانه دیگه نمیتونم چون مدرسه تموم شد و دیگه هیچ نشونی ازش ندارم

  654. فاطمه قوامی :

    سلام،بچه هااین روزهاحالم اصلاخوب نیست نمیدونم دوستام برای اروم کردن من میگن یانه ولی میگن رفتارش خوبه اخه من نمیدونم نه شماره ای نه چیزی فقط دوتاامتحان به پایان مدرسه مونده دبیرامونم میگن شایدروزاخربیان دارم کلافه میشم موندم چیکارکنم؟؟

  655. شکیلا :

    سلام .

    پریسا جون من کی گفتم دبیرا ما رو ترک میکنن اونم همینجوری من منظورم اینه که تمام این دوستی ها بستگی به دانش اموزم داره اگه معلم بدونه دانش اموز حد خودش رو میدونه چرا بخواد دیگه باهاش در ارتباط نباشه …..!!!!!!تازه من به این نکته هم اشاره کردم که یکیو میشناسم با وجود اینکه دانشجو شده و ده سال گذشته ولی اون هنوز که هنوز با معلمش در ارتباطه ….. شما بد متوجه شدی گلم ….!!!!!!برو متن صفحه ۴۸ رو بخون متوجه میشی چی شده اون خبری که نوشتم …..و جواب غزال رو بخون …..

  656. سارا :

    سلاااااام مرسی زهرا جونم ببخشید من نتونستم بیام . خوشحال شدم گفتی معلمت اومده پیشت خوشبحالت عزیزم.
    غزال به نظر من این به نفع هر دوتونو ولی بازم خودت میدونی

  657. پـریـسـا :

    غزال باهاش برو.تو روحیش تاثیر مثبت داره و حالشو بهتر میکنه.وقتی یه دبیر از دانش آموزشش میخواد که باهاش بیاد بیرون یعنی دلش خیلی تنگه که غرورشو گذاشه کنار
    تینا به قول شاعر جانا سخن از زبان ما میگویی.منم خیلی خراب کردم
    زهرا خوشحالم که مشکلت حل شده و حالت خوشه
    شکیلا حرفات بدجوری ترس به دلم انداخت.خب الآن من و دبیرم خیلی صمیمی هستیم و ایشون خودشون اجازه این صمیمیت و ورود به حریمشون رو بهم دادن.یعنی ممکنه ارتباطمون ادامه نداشته باشه؟وای نه.خدانکنه

  658. تینا :

    سلام. تقریبا همه ی امتحانامو خراب کردم . حالم خیلی بده نمیدونم چرا اینطوری شده. من خیلی خوندم . اما …….دیگه نه گریم میاد نه خنده . دارم دیونه میشم . یعنی دارم نابود میشم معدل کتبیم میره توی ۱۵. و من خییلییی ناراحتم. دلم یه آرمش میخواد /دیگه خسته شدم . از همه چیز ازخودم از درس خوندن از کتاب از بی دقتی هام/دیگه حتی بااین وضع آرزوهامم بهم انرژی نمیدن. خانم عرفانه من چکارکنم؟؟؟؟؟
    دیگه نمیتونم .کشش ندارم . دیگه هیچی ازم باقی نمونده.

  659. زهرا :

    وای بچه ها خیلی خوشحالن امروز معلمم بالاخره اومد مدرسه اول ندیدمش داشتم درس میخوندم یکهو دیدم یکی چشمام رو از پشت گرفت اولش فک کردم دوستامن بعدش صداش رو شنیدم دیدم خودشه وقتی دیدم خودشه اون قدر ذوق کردم ک نمیدونم چجوری تو بغلش بودم خودم پریدم تو بغلش بعد معلمم بهم گف ببخشید این دوروز نیومدم اخه یک سرما خوردگی کوچولو گرفته بودم منم بهش گفتم الان بهترید اونم گف ادم وقتی ادم زهرا رو میبینه بدم میشه بعدشم کلی باهم حرف زدیم

  660. شکیلا :

    سلام دوستان .
    غزل جون میشه بگی چرا خودمو دلخوش نکنم ؟؟؟؟؟!!!!!منظورت اینه رفتار معلما ثبات نداره !!!!!!؟؟؟؟؟البته هر چیزی ممکنه همه چی تو زندگی ما ادما ممکنه ولی من به کوچیک ترین چیزا اهمیت میدم همین که فعلا هست و سراغ کارام رو داره راضیم تا بعدم خدا بزرگه چونکه ادما همیشه درکنار هم نیستن ولی اگه خودمون بخواییم این دوستی میتونه سالها بمونه ….. خودم یکیو میشناسم ده سال با معلمش دوسته با وجود اینکه دخترهه دانشجو شده معلمش هنوز که هنوزهه مثل قبل براش اهمیت قائله البته این بستگی به دانش اموز هم داره که حد خودش رو بدونه و جایگاه دانش اموزی و معلمی رو بدونه اگه زیاد روی کنیم امکان از دست دادنشون هست …..!!!!! شاید یه دلیل اینکه بعضی معلما با دانش اموزی که دوستش دارند رفتارشون سرد میشه یکی بخاطر اینه که وابسته شدید شده و دوم زیاد شدن توقع دانش اموز و خودمونی شدن بیش از حدشه و چون من سعی میکنم حد خودم رو همیشه بدونم امکانش کم پیش میاد بخاطر همین هم هست معلمم ازم خوشش میاد چون همیشه احترامشون رو داشتم و تو مدرسه هم هیچ وقت جلو دانش اموزا مزاحمش نشدم حتی یکی از دوستام میگفت فکر کنم تو رو از دختر خودش بیشتر دوست داره . ولی این دیگه اغراقه نمیشه اینجوری گفت ولی برام ارزش قائله چون براش ارزش قائلم و منو اگه میخواست ناراحت کنه حتی بهم دیگه جواب نمیداد و با اینکه شاید بدونه ممکنه وابستگیم بیشتر شه…..!!!!
    و بهتر ما دانش اموزا خودمون رعایت حالشون رو داشته باشیم بالاخره اونا هم برا خودشون هزارتا مشکل دارند و همیشه هم نمیشه توقع داشته باشیم که فقط با ما باشن پس من همه چیز رو میسنجم و سعی میکنم بیشتر از اینم توقعم رو بالانبرم و همین که هستن و گاهی وقتا صداش رو بشنوم یا برم مسجد تو تابستون ببینمش برام کافیه …..

  661. الهام :

    سلام دُخیها خوفید ببخشید این روزا دیر میام همه ی پیاماتونو خوندم فاطمهٔ عزیز هر طور خودت صلاح میبینی رفتا ر کن آخه اولای سال معلم منم همینطوری بود بخواتر همینم ی وقتایی وقتی کامنتاتو میخونم گریم میگیره .
    رها جون خوشحالم ازاینکه به دل نگرفتی وناراحت نشدی .
    فرشته جون احساس میکنم معلمت هنوزم دوست داره ولی نه مثل سابق.
    بچه هاهر آدمی بیشتر از بقیه صلاح خودشو میدونه ماها نمیتونیم درموردهم نظر بدیم چون همه چیز همو نمیدونیم ولی میتونیم از تجربیات هم دیگه استفاده کنیم و همین طور که پری نازجون گفتن باهمدیگه همدردی کنیم .
    غزال جون مگه معلمت چی گفتن؟

  662. زهرا :

    غزاله جان گفتم ک قسم خوردم بهش تا یک مدتی پیام ندم چجوری بفهمم حالش خوبه یا ن اخه امروزم مدرسه نیومد هرچ قدر هم از ناظممون میپرسم چرا نیومد میگه نیمدونم

  663. محیا :

    خدایا
    جهان سرشار از دل بستن ها و دل شکستن هاست
    و چه حسی دارد
    وقتی با دلی شکسته از دل بستن ها
    به تو روی می آورم
    تا بار دگر آرامشی را تجربه کنم
    که کنار بندگانت از دست دادمش…

  664. زهرا :

    سارا جان یادت باشه ممکنه زمانی معلمت جواب اس امست رو بد بده درست مثل معلم من اصلا خودت رو ناراحت نکن بعضی اوقات معلم ها درگیرن و جواب بچه ها رو بد میدن ولی واقعا منظوری ندارن سارا ب نظرت من چی کار کنم معلمم امروز نیومده بود خیلی نگرانشم

  665. زهرا :

    سارا جان وقتی شنبش خودش اومده پیشت ابن یعنی اونقدر ب فکرته ک یادش بوده اس امست رو و بهت اهمیت میده پس معطل نکن

  666. سارا :

    زهرا قبلا امتحان کردم توی عید بهش اس دادم اونموقع هنوزم بهش از علاقم نگفته بودم بهش گفتم دلم واستون تنگ شده گفت منم همینطور شنبه میبینمت بعدش شنبش خودش اومد پیشم خداییش خیلی مراعات حالمو میکنه مرسی حالا شاید بهش گفتم

  667. پرى ناز :

    من خاطراتتونو نخوندم و آشنایی آنچنان ندارم که بدونم چقد معلمتون بهتون نزدیکه و چیکارا کردین اما همونجور که دوستای خودمو تو مدرسه کمک کردم و نتیجه هم داد خداروشکر شما رو هم کمک میکنم!این چیزایی رو که مبگم روشون کار شده و نتیجه هم داده از نزدیک دیدم و تجربه کردم

  668. پرى ناز :

    سارا جان عزیزم میتونی خیلی قشنگ تمام حرفای دلتو توی یه پیام جمع کنی و بهش بزنی تا قشنگ روشون فکر کنه اگه ثابت کرده دوستت داره پس چرا دیگه معطلی ؟!اگه بهش نزدیک نشی چطوری میخای ببینی که دوستت داره یا نه؟باید بهش نزدیک شی و مهمتر اعتمادو محبتشو جلب کنی!!معلم زیسته؟

  669. زهرا :

    سارا جان م طمعن باش دوستت داره با این خاطراتی ک تو تعریف میکنی مطمعن باش دوستت داره اخه اگه دوستت نداشت ک باهات همدردی نمیکرد تازه اس امس دادن بهانه نمیخواد ک مثلا بهش بزن دلم براتون تنگ شده یا بهش بگه مثلا دیشب خوابتون رو دیدم خواستم سلامی عرض کنم بعدم واقعا حرف دلت رو بهش بگو منم اولا مث تو میترسیدم ولی وقتی دوبار جرعت کردم و بهش دادم دیگه فهمیدم ک خیلی هم ناراحت نمیشه تو هم بهش یک بار بده اگه خیلی با علاقه جواب نداد دیگه بهش از این اس امس های محبتی نده

  670. سارا :

    میدونید من اگه وضعم مشخص باشه خیلی راحت میتونم برم جلو میخام مطمعن شم که مزاحم نیستم و یا اینکه معلمم از ته دل دوستم داره یا نه کاش میشد بفهمم البته یه بار بهم ثابت کرده ولی الانو میخام بدونم به نظرتون از کجا بفهمم؟

  671. سارا :

    اره غزال باهات موافقم مرسی و مرسی پری ناز ولی واقعا واسم سخته اخه بدبختیش اینه که خب مثلا حالشو بپرسم میگه ممنون بعدم تموم میشه متوجه منظورم میشید؟

  672. پرى ناز :

    سارا جان عزیزم خجالت نداره تو باید یه جوری سر بحثو باز کنی و صحبت کنی باهاش! اگه بخای باهم راحت باشین نباید خجالت بکشی!ب هر بهانه ای شده باید خودتو بکشی جلو و سر بحثو باز کنی خب؟هر بهااانه ای….

  673. پرى ناز :

    یه دختر تیزهوش عزیزم باید یا دلتو بزنی ب دریا و باهاش صحبت کنی یا خودتو اذیت کنی اینجوری!ب نظر من که دلتو بزن ب دریا بهش ایمیل بزن و هرچی تو دلته بگو منم اولا همینجوری بوودم ولی الان دیگه مث دوستام سر بحث باز میشه و همینجور صحبت میکنیم!

  674. سارا :

    میدونی غزال اخه خودمو میذارم جای معلمم واسه همین کارامو بیهوده و شاید مسخره میبینم واقعا یک لحظه خودمونو بذاریم جاشون اگه ما بودیم چه برخوردی میکردیم؟؟ تاحالا بهش فکر کردین؟؟
    خوب میفهمم چی میگی یه دختر تیزهوش منم خیلی سردرگم و البته دلتنگم.
    غزال منظورم این بود که مطمعنی نمیخای بری پیش معلمت؟؟

  675. yedokhtartizhoosh :

    سلام سارا جون
    فکر کنم من و تو خیلی شبیه همیم! چون منم خجالت می‌کشم به معلمم ایمیل بدم. یعنی می‌دونی شاید خجالت نباشه؛ در اصل نمی‌دونم چه موضوعی رو پیش بکشم. منم مثل تو قبلا چند بار به بهانه مشکل درسی بهش ایمیل داده بودم ولی الان که امتحانمم دادم دیگه نمی‌دونم چی کار کنم؟ تازه من چند بهانه دیگه هم پیش کشیده بودم و الان واقعا نمی‌دونم چی باید بهش بگم. البته حرف برا گفتن بهش خیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلی زیاد دارم ولی روم نمی‌شه 🙁
    بچه‌ها کــــــــــــــــــــــــــــــــمکم کنید!!!

  676. زهرا :

    سلام دوستان امروز منتظر معلمم بودم تو مدرسه اخه هر روز میاد مدرسه ولی امروز نیومده بود نمیدونم چرا خیل ناراحتم من سه هفتس بهش اس امس ندادم به خودم قول دادم تا زمانی ک بهم خودش اس امس نده منم مزاحمش نشم ولی الان خیلی نگرانشم واقعا چرا امروز نیومد

  677. سارا :

    اره غزال فکر کنم هممون از امتحانا خسته و ناامید شدیمو به اینجا پناه اوردیم خخخخخ .راستی حالا تصمیمت قطعیه؟؟؟ خوشبحالت پری ناز من واقعا روم نمیشه بهش پی ام بدم اگرم بدم یا سوال درسی میپرسم یا مگراینکه کار خیلی واجبی داشته باشم حالا هم که امتحان درس معلممو دادم دیگه بهونه ای ندارم ای خدا اخه نمیدونمم بهش چی بگم.

  678. سارا :

    اره غزال فکر کنم هممون از امتحانا خسته و ناامید شدیمو به اینجا پناه اوردیم خخخخخ .راستی حالا تصمیمت قطعیه؟؟؟ خوشبحالت پری ناز من واقعا روم نمیشه بهش پی ام بدم اگرم بدم یا سوال درسی میپرسم یا مگراینکه کار خیلی واجبی داشته باشم حالا هم که امتحان درس معلممو دادم دیگه بهونه ای ندارم ای خدا اخه نمیذونمم بهش چی بگم.

  679. شکیلا :

    سلاممممم

    امررررررررررررررررررررررروز خیلی خوشحاااالم با وجود اینکه بعد امتحان کلافه بودم امتحان رو به معنای واقعی گند زدم میخواستم خوب بشم چون امروز همون درسی امتحان داشتیم که معلمش عشقمه بعد دیروز موقعی داشتم درس میخوندم خانوم بهم اس داد :(خوبی خانمی تا اینجا خوب پیش رفتی و اینکه گذشته ها تجربه اند اینده را دریابید گلم ^ــ^) منم بابت پیام تشکر کردم و گفتم پیامتون واقعا شارژم کردم و اینکه دارم بکوب میخونم ….:) بعد امروز به محض اینکه امدم خونه دیدم گوشیم داره زنگ میخوره بعد دیدم عشقم خانومم داره زنگ میزنه امروز به دلم گذشته بود یا بهم اس میدهه یا میزنگه اخه تا حالا نزنگیده بود ….. ولی به دلم افتاده بودش 🙂 بعد سلام احوال پرسی کردیم گفت امتحان رو چیکار کردی گفتم خانم خراب کردم بهم گفت اشکال نداره به فکر اینده باش و دلداریم داد گفت میدونم خوبی کمیشی بیخودی غصه نخور برات دعاااا میکنم گفتم مرسی خانم همین که زنگ زدین خیلی خوشحالم کردین کلی شارژم کردینننننن بعد دیگه گفت تو بهترین دانش اموزمی این حرف رو نزن باورم نمیشه بعد دیگه خدافظی کردیم به هر حال خیلی خوشحالم کرد …..:)

    +رهااااااااااااااااااا من که عاشقتم به مولا. دل به دل راه داره خانومی بهترینا رو برات ارزو دارم خوشگلم 🙂

  680. فاطمه قوامی :

    سلام بچه هاوای امروزرفتم پیش مدیرمدرسمون که چراخانمم نیومده گفت دانشگاه داره احتمالادیگه نمیادوای توروخدادعاکنیدبیادفقط یه باردیگه ببینمش ای خدااا وای حالم خبلی بده خیلیییی

  681. پرى ناز :

    سارا جان منو معلمم هر روز اگه من یه روز اس ندم دیوونه میشم هم من هم معلمم عادت کردیم حتی خودشم میگه من منتظر پیامت هستم هر روز! ولی از امروز تصمیم گرفتم کمتر پیام بدم چون عادت بدیه!ولی تماس خیلی خیلی خیلی کم!

  682. raha :

    سارا جون من که سعی میکنم هر هفته یه بار بهش پی ام بدم و حالشو بپرسم ولی واسه تماس خیلی کمتر اقدام میکنم.تا حالا فقط دو بار باهاش تلفنی حرف زدم.بنظرم اگه زیاد زنگ بزنی یا پی ام بدی اذیت میشه واسه همین هر یه هفته استاندارده

  683. raha :

    سارا جون من که سعی میکنم هر هفته یه بار بهش پی ام بدم و حالشو بپرسم ولی واسه تماس خیلی کمتر اقدام میکنم.تا حالا فقط دو بار باهاش تلفنی حرف میزنم.بنظرم اگه زیاد زنگ بزنی یا پی ام بدی اذیت میشه واسه همین هر یه هفته استاندارده

  684. سارا :

    یک دختر تیز هوش وضعیت تو کاملا شبیه منه منم رابطم با معلمم عالیه منتها سال دیگه معلمم نیست متاسفانه، و با وجودیکه رابطم باهاش خوبه متاسفانه روم نمیشه بهش پی ام بدم و واقعا وقتی میبینم آنلاینه خیلی زجر میکشم منم هر شب خوابشو میبینم واقعا دوری خیلی سخته امیدوارم بتونی باهاش کنار بیای چون چاره ی دیگه ای نداری .
    بچها یه سوال شما چند وقت یه بار به معلمتون زنگ میزنید یا اس میدید؟؟؟

  685. پرى ناز :

    سلام دوستان در چه حالی هستین؟خوبین؟بچه ها ب نظر من اینکه فکر و تمرکز آدم هی پیش یک نفر باشه خیلی اشتباست!من خودم نمیتونم درس بخونم درست یک لحظه از فکرم بیرون نمیره با اینکه خیلی با هم خوبیم!و جای خاله ی من هست….ولی خودم خیلی پشیمونم که تمرکزم هی بهم میخوووره…

  686. زهرا :

    یه دختر تیز هوش عزیزم ما هیچکدوممون نمیتونیم کمکت کنیم چون خودمونم درست مث تو هرشب و هرلحظه ب فکر معلممونیم و وابستشونیم پس هیچ کمکی نمیتونیم بکنیم فقط یادت باشه چون اول رابطتته هرچه زودتر ازش فاصله بگیری راحتری چون وقتی یک مدت میگذره و خاطره هات باهاش زیاد میشه همش خاطراتت میاد تو ذهنت و فراموشی رو سخت میکنه درست مثل ماجرای من ۴ ساله با معلمم و کلی باهاش خاطره دارم با هرچیز و همه جا باهاش خاطره دارم حتا یک نفر یک کلمه ای رو میگه یاد یکی از خاطره معلمم میفتم برا همینم فراموشی برام غیر ممکن شده

  687. زهرا :

    مهرناز جونم منم دوست دارم تابستون تموم نشه اخه تازگی ها اونقدر ب معلمم وابسته نیستم ک بخوام بخاطرش لحظه شماری کنم ک تموم بشه تابستون تازه خودمم با اینکه تابستون معلمم رو نمیبینم ولی کلی قراره خوش بگذرونم تازه با معلمم هم اس امسی در تماسیم تازه میتونم بهش زنگم بزنم پس دیگه دلتنگی معنایی نداره پس منم دوست دارم تابستون دیر تموم شه

  688. مهرناز :

    غزال تازه متوجه شدم…خیلی صبوری خیلی 🙁
    فاطمه جون حتما میرم میبینم وبلاگتو…راستی اسم معلم منم فاطه است…خیلی اسمتونو دوس دارم
    راستییی بچه ها فردا بر میگرده از مسافرت تا دو شنبه فکر میکنم اینجا باشه واسه عروسی…بعد بازم میره مسافرت تا قبل ماه رمضون…باز خوبه یکی دو روزی هست….الان اینترنتش به زور وصل شد و وقتش آزاد بود…باهم صحبت کردیم 🙂

  689. yedokhtartizhoosh :

    سلام بچه‌ها
    من یه چند وقت پیش به معلمم گفتم که خیلی دوسش دارم و تابستون دلتنگش می‌شم؛ اونم گفت یه تو مدرسه بیا دربارش حرف بزنیم. منم سه شنبه رفتم؛ بعدش گفت:(( ما که ایمیلی در تماسیم و هر وقت بهم ایمیل بزنی جوابتو می‌دم. سال بعد به احتمال زیاد از این مدرسه می‌رم ولی اگر برم شمارمو می‌دم بهت. تو تابستونم می‌تونیم با هم برنامه بزاریم بریم بیرون.))
    بعد از شنیدن حرفاش می‌خواستم بمیرم از خوشحال و البته ناراحتی چون ممکنه سال بعد نبینمش 🙂 🙁
    فقط یه مشکلی دارم بعد از اون روز هر لحظه تو فکرشم. حتی شبا هم خوابشو می‌بینم. یه لحظه هم نمی‌تونم از فکرش بیرون بیام. شما می‌تونید کمکم کنید؟؟؟

  690. mehrnaz77 :

    سلام….خیلی خوشحال شدم زهرا جونم…من همون مهرنازما….کلا هر مهرنازی اینجا پیام میده منم 🙂 D:
    امیدوارم همیشه شاد باشی…فقط لطفا خوشحالیت طوری نباشه که کلا به اون فکر کنی و نتونی درس بخونی….به فکر تابستونم نباش…شوق دیدنش بعد تابستون باعث میشه تابستونت مثه برق و باد بگذره
    ولی امیـــــــــــــدوارم تابستون من مثه برق و باد نگذره 🙁 آخه خیلی برنامه ها دارم…تازه توی تابستون میخوایم کلی با معلمم بریم بیرون…بعد امتحاناتم که ماه رمضونه…امیدوارم واسه اونایی که منتظرن تابستون تموم شه زود تموم شه…واسه ماهایی که نمیخوام تموم شه … دیر تموم شه 🙂

  691. مهرناز :

    فاطمه نمیتونی فراموشش کنی ولی اینطوری همش داری خورد میشی و خودت و معلمتو آزار میدی….دوسش داشته باش ولی تو که میبینی رفتن پیشش بیشتر آزارتون میده…پس دیگه نرو پیشش…کم کم باید روی خودت کار کنی که هر سری کمتر بری پیشش…تابستون هم فرصت خوبیه واسه اینکه وابستگیت کم بشه…راستی آدرس سایتتو میدی؟

  692. زهرا :

    سلام بچه ها امروز دوباره معلمم بهم پیام داد بهم گف دلش برام تنگ شده بچه ها باورتون میشه معلم من غرورش رو شکست و بهم گف دلش برام تنگ شده فقط یک هفته دیگه میبینمش توی تابستونم کلاس تابستونی نمیرم حیف شد ولی سال دیگه بازم معلممه خدارو شکر

  693. فاطمه قوامی :

    سلام بچه هاغزال والهام جان نمیدونم ازوبلاگ من چه نتیجه وبرداشتی کردیدولی خب من دوسشون دارم ولی ایشون هم گاه بارفتاراشون منوآزارمیدن اینکه ایشون خب حقیقتامغرورهستندوجواب سلام بعضی بچه هاروبه زورمیدهندولی خب بامن سلام احوال پرسی دارندولی خب هرموقع میرم پیششون همش نصیحت مثلامیگن جلوی معاونهاو…بچه هاو…زیادنیاوازاین حرفایامن دارم درمورداحساساتم میگم ایشون بحث درس رومیکننددیگه واقعاخسته شدم دیگه نمیدونم چیکارکنم باهرچیزی من یادشون میفتم ولی خب نمیتونم فراموششون کنم من دوسه ساله دوسشون دارم چطورمیتونم فراموشش کنم؟!!!

  694. mehrnaz77 :

    آها غزال جون متوجه شدم…غزال قشنگ میفهممت منم کشیدم این موضوع واسه منم پیش اومده…خخخ چرا من در هر زمینه ای تجربه دارم؟ هر چی میگید واسه منم اتفاق افتاده
    غزال جون در واقع معلمت خیلی دوست داره ولی نمیخواد که وابستش شی…اون الان بیشتر از تو دلتنگته…تازه حس کرده که داره خودشم وابستت میشه واسه همین گفته همه چی تموم
    به نظرم مغرور نباش…یک بارم شده غرورتو بذار زیر پات و برو سمتش…ببین عکس العملش چیه…اگه حل شد موضوع که شده…اگر نه دیگه نرو سمتش….منظور از رفتن سمتش یه اس ام اس کوتاه…یه حال و احوال کردن هر چند سرد و نه مثل قدیم

  695. raha :

    عرفانه جون من از دوستای خوب سایت ناراحت نمیشم هر چند اونا بی محلی میکنن 🙂 الهام جون نظرت کاملا درسته ۳>
    شکیلا میدونی خیلی ازت خوشم میاد؟

  696. سارا :

    وای چه خوبه الهام خوش به حالت امیدوارم همین شه و تو هم روز به روز رابطت بهتر شه با معلمت چه فرصت خوبی میخاد واست پیش بیاد اگه شد نهایت استفاده رو ببر عزیزم

  697. فرشته :

    و با اندیشه های حاصل از تجربه ی شغلشون من رو از این ناپایداری رها کنند خانم پندار عزیز از شما خواستار شدم به این دلیل که موضوع عشق بی اندازه معلم به دانش اموز بود نه عشق بی اندازه دانش اموز به معلم

  698. fahimeh.mahdikhani :

    غزال خوبم
    عزال عزیزم
    خوشحالم که اومدی

    دلت را یک دل کن ابجی یا آره یا نه
    یا دل بکن برا همیشه فراموشش کن یا پا پیش بذار و گذشته ها را فراموش کن

  699. فرشته :

    سلام الهام جون وغزال والا دانشگاه بودم برای فرجه امتحانات برگشته ام .رفتم اما باز فقط نگاه و سکوت ………………….

  700. الهام :

    سارا جون هیچی عزیزم معلمم به بچه ها گفته بود سال دیگه شاید معلممون بشه یعنی احتمالش هست که سال دیگه بتونم ببینمش آخ که دلم براش ی زره شده .

  701. الهام :

    آخ ببخشید مهرناز جون حواس ندارم که خخخخخ شکیلاجون متنات خیلی قشنگن .آره غزال جون رابطه ی هر کدوممون از ی رنگه ما که کفشای همدیگه رونپوشیدیم تا درمورد راه رفتن هم نظر بدیم واز هم اشکال بگیریم.
    فاطمه جون منم باغزال موافقم بنظر میرسه معلمت از اون دسته معلمایی که زیاد خوشش نمیاد بادانش آموزای کم سن وسال رابطه ی صمیمانه داشته باشه وبیشتر نمیخواد احساساتتو بهم بریزه ی لحظه خودتو جای اون بزار موقعی که دوست نداری دانش آموزی وابستت بشه چیکار میکنی پس فراموشش کن هرچه زود تر بهتر من هیچ وقت نخواستم اینو بهت بگم چون فکرمیکردم شاید بهت بر بخوره اما دارم میبینم بدجور عذاب میکشی آدم باید عاشق کسی باشه که واسش ارزش قاعل باشه نه احساسشو زیر پاش لِه کنه این نظرمن بود بقیش باخودت .

  702. fahimeh.mahdikhani :

    سلام به همه دوستای خوبم
    و یه سلام مخصوص به آبجی قد بلند خومجل خودم
    اومدم بگم ببخشید که کم پیدا شدم
    ولی باور کن به همتون با همین چهره هایی که مشخصات دادید و تصور کردم فکر میکنم

  703. زهرا :

    بچه ها معلمم امروز اس امس داد بهم گف با اینکه از دستم ناراحته ولی بخشیدتم و گف باهام دوست شده بعدشم گف شنبه زود برم مدرسه میخواد بغلم کنه بچه ها خییییییییییلی خوشحالم

  704. شکیلا :

    رفتار عاشقانه ی دختر را بایــد از دلتنگـیش فهمید

    از شـــوق و بی تابیـش برای دیدار

    از حس کودکانه اش برای آغــــــــوش

    از خجالتش برای بوسیدن

    دختر بـی دلیل بهانه نمیگیرد

    شاید بهانه ی دستانِ گرمـت را دارد

    که دستانش را بگیری …..!!!!!!

  705. شکیلا :

    چنان تشنه ی بودن توام که شنیدن هر لحظه صدای تو هم سیرابم نمیکنه !!
    نمیتونم به واژه ای پناه ببرم برای این همه آشفتگی !!
    من مجنون قصه های شبونه ام …
    اونجا که یکی بود به یکی نبود میرسه …
    منو فریاد کن …!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

  706. شکیلا :

    جان غمگین ، تن سوزان ، دل شیدا دارم

    آنچه شایسته عشق است مهیا دارم

    سوزدل ، خون جگر ، آتش غم ، درد فراق

    چه بلاها که ز عشقت من تنها دارم….:(

  707. شکیلا :

    و آسمانی و من ریشه در زمین دارم

    همیشه فاصله ای هست ، داد از این دارم

    قبول کن که گذشته ست کار من از اشک

    که سال هاست به تنهایی ام یقین دارم….:(

  708. شکیلا :

    در زندگی به کسانی دل می بندیم که ما را نمی خواهند
    و از وجود کسانی که ما را می خواهند بی خبریم
    شاید این باشد دلیل تنهایی مان….!!!!!!

  709. مهرناز :

    بچه ها من کاااااااااااااااااااملــــــــــــــــــــــــــا بانظر (ماری یا همون خودم ) موافقم…منم با فکر به همین موضوعات بود که تونستم از وابستگی افراطیم کم کنم…البته ۵ سال طول کشید تا خوب شم
    ولی به مرور زمان همه چی اوکی میشه…جدی میگم…من خودم کسی بودم که فک میکردم عاشقتر از من رو زمین پیدا نمیشه 🙂

  710. مهرناز :

    الهام جون به خدا من فرناز نیستم…مــــــــــــــــــــهــــــــــــــــــــــــــــــــرنـــــــــــــــــــــــــــــــــــازم

  711. الهام :

    مرسی ماری خانوم منم تاجایی که میتونم دارم درموردش تحقیق میکنم وسعی خودمو میکنم .سارا جون خجالتو که همه دارن فقط باید بیشتر روخودت تمرین کنی.منم نمیتونم جلوی غرورمو بگیرم.
    رها جون شما ی دختر موفق درس خون زرنگ وباهوش وعزیز همه ی معلما تو دارو مهربون.

  712. تینا :

    سلام . خانم عرفانه و خانم الهام من از معلمم ترسی ندارم .وایشون اصلا سخت گیر نیستن خیلی مهربون و خوش اخلاق هستن . وما رابطه ی خوبی داریم . ومن خیلی دوستشون دارم . چشم خانم عرفانه فکر نمیکنم .شاید معلمم به من فکر نمیکنه.وشاید به قول شما نمره هام براشون مهم نباشه.

  713. عرفانه :

    رها :
    شما آدمی هستی با آستانه تحمل بالا.صبور وبا درایت ،چون علی رغم اینکه کسی براتون نظری نذاشته ولی بدون ناراحتی وبا لبخند نظرت رو گفتی .

  714. عرفانه :

    تینای عزیزم من نمی دونم تو چه تصوری از معلمت تو ذهنت داری.ولی اینطور القا می کنی وبه نظر میرسه که از معلمت ترس داری .برا م عجیبه که این چه جور رابطه بین شما ومعلمت هست .همینطور که بچه ها گفتن این رابطه استرست رو بیشتر می کنه.چون هم نگران نمراتت هستی وهم قهر معلمت یا به نوعی از دست دادنش.وخود اینها یه طور طبیعی اضطراب آور هستن .من پیشنهاد می کنم( اینو جدی می گم )توی ایام امتحانات بی خیال رابطه با معلمت بشی وفقط تلاش کن برای رضایت خودت نه معلمت.
    اینم که ازت پرسیدم اینقدر برای معلمت مهمی به این دلیل بود که معمولا معلم ها خیلی به نمرات دانش آموز سخت گیری نمی کنن شاید در حد مثلا تذکر وتوصیه.نمی دونم معلمت اینقدر سختگیره یا تو در موردش این طور فکر می کنی.درهر صورت زندگی کن واز زندگی لذت ببر.

  715. عرفانه :

    سلام صبح همگی به خیر
    سلام مخصوص هم برای خانوم پندار
    🙂 خیلی دوست داشتم با شما درارتباط باشم وشما اندکی صحبت کنید به نظرم موفق هم شدم.شما یک معلم بسیار با اخلاق هستید چون با اینکه
    از دست دانش آموزتون دلخورید ونارحت ولی برای حفظ حرمتش حتی از مشکلش هم برای دیگران نمی گید مبادا رازشون فاش بشه واقعا قابل تقدیره.

  716. خودم :

    الهام میفهمم حست رو و درک میکنم که بخوای معلمت کمکت کنه که راحتتر با این حست کنار بیای ولی خب گاهی معلماهم نمیدونن تو این شرایط چکار کنن اوناهم آدمن و همونقدر که شما سختتونه با معلمتون و روحیات و خواسته هاش آشنا شین برای اونم سخته که شمارو و حستون رو درست درک کنه و کمکتون کنه.ولی بنظر من سعی کن خودت تو مسیری بری که این حس افراطی کمتر شه راه حل خاصی نمیدم بهت چون هرکسی ممکنه یه روحیاتی داشته باشه.ولی شاید داستان خودم و معلمم رو اینجا بگم تا حدودی منظورمو بفهمی.فاطمه قوامی جان ایشون شاید خواسته با این کار از شدت علاقه و وابستگیت کم کنه.شاید فکر کرده با دادن شمارش ممکنه تو شما این توقع بوجود بیاد که بیشتر باهاش در ارتباط باشی.این عجیب نیست.من معلمی داشتم که قرار بود برای کلاس خصوصی برم پیشش شمارشو بهم داد هزاربار قسمم داد که شمارشو به هیچکس ندم.دلیلشم گفت که بعضیها با اس دادن به معلماشون و رفتن تو فکر و خیال از درس و زندگی میوفتن و ایشون ازین موضوع حرص میخوره.تازه این معلمی که میگم مجرد هم بود!!پس خیلی ازین موضوع ناراحت نباش.راستی من ۱۸ سالمه خیلی اختلاف سنی نداریم منو ماری صدا کنین 🙂

  717. الهام :

    عجب وفایی دارد این دلتنگی ….!

    تنهاش که میزاری میری توجمع کلّی
    میگی ومیخندی….

    بعد که ازهمه جداشدی ازکنج تاریکی میاد بیرون
    می ایسته بغل دستت…دست
    گرمشو میذاره روشونت

    بر میگرده درگوشت میگه:

    خوبی رفیق ؟؟!!!بآزم خودم وخودت.

    ساراجون دلتنگی چیزی که کم کم باید بهش عادت کنی به حرف بقیه بی توجه باش مهم اینکه چیزی که میخواستی بهش رسیدی سعی کن معلمتو دلداریش بدی وبیشتر جلوش از خوبیاش بگی بهتره غرورو بزاریش کنار راستش منم بیشتر غرورم جلودارم بود که به معلمم بگم چقد دوسش دارم خخخخخخ
    وای ببخشید کامنت قبلیم اشتباهی رسید خیلی وقت نوشته بودمش الان رسید.

  718. الهام :

    غزال جون حدسیاتت کاملأدرست بودعزیزم.
    زهرا جون حدس میزنم قدت متوسط یکم توپُلی بالباسای یاسی بعضی وقتا عصبی هم میشی.
    آخوب منم زیادبهشون اهمیت نمیدم ولی دیگه شورشو دراوردن بدجور زورم میاد ازاینکه یکیشون میاد پیشم بهم میگه من خانومو دوست دارم آخه به کی بگم منم بهش گفتم تو دوسش داری ولی من عاشقشم وللش مهم اینکه معلمم درک میکنه .
    غزال جون معلمت دوست داره درکت میکنه واست خیلی ارزش قاعل وتورو مثل ی دوست ی خواهر ویک دختر به حساب میاره ولی معلومه که مشکلات زیادی

  719. زهرا :

    ساجده جون ممنون گلم خیلی حتسات درست بود من یک دختر قد بلندم ولی کندمی نیستم تقریبا سفیدم ساجده جون من و معلمم چهارساله باهمیم اخه ما حتی یک ماه از تابستونا هم میریم مدرسه برا همین هم اینقدر همو دوست داریم تازه من میتونم تا پیش دانشگاهی با معلمم باشم البته اگه هیچ کدوم از این ندرسه نریم من ک نمیرم معلمم هم فک نکنم بره تمام بچهامون هم معلمم رو خیلی دوست دارن اخه چهارساله با ایشونیم تازه ایشون خیلی باحالن بچه ها همه عاشق اینن این معلم بیاد سر کلاسمون ولی با این وجود خودم میدونم منو و بیشتر از بقیه دوست داره اخه خودش یک بار بهم گف تازه تمام بچهام فهمیدن منو خیلی دوست داره ولی خوشبختانه دوستای خوبی دارم هیچکدومشون قصد مقابله با من رو ندارن تازه خیلی وقت ها ک با معلمم دعوام میشه کل کلاس میان پا در میونی ساجده جان ب نظرم تو دختر کمی تپل ولی بسیار درسخون و باهوش و تپل هستی

  720. فاطمه قوامی :

    خانمی که گفته بودیدماتوقع زیادداریم ولی ببخشیدمن بقیه بچه هارونمیدونم ولی دبیرمن حتی حاضرنشدشماشونوبهم بدن بااینکه دوساله دوسشون دارم مگه من چه توقع زیادی داشتم اینکه من شبهاهمش گریه کنم حقمه ولی ایشون حتی شمارشوندن حقشونه والله دیگه نمیتونم طاقت بیارم

  721. الهام :

    زهرا جون فرناز جون تورو خدا فکرنکنیداینجا کسی بهتون اهمیت نمیده.
    شکیلا ،غزال،عرفانه ی وقتایی حس میکنم اینامعلمامن که دارن نظرمیدن آخه همش درست.
    خانم ناآشنا منم بخواتر همین که خودمو عذاب میدم از ی جا عاشق معلمم هستم از ی جا به به این فکرمیکنم که اون ی معلم بزرگتراز من مغروره ازدواج کرده بچه داره هیچ وقت نمیتونه دوست صمیمی من باشه بیشتر بخواترهمین که احساسمو قایم میکنم وقتی بغص گلومو خفه میکر دحتی موقعی که تنها بودم جلو خودمومیگرفتم گریه نمیکردم اما این بده تو دردی که میکشی کسی حاضر نیست شریکت باشه خیلی بده دوست داشته باشی لحظه های باارزشی که دراختیار داری زود بگذرن خیلی بده کسی نباشه ی لحظه به حرف دلت گوش بده پس بهتر معلما هم از حس ما باخبر بشن نمیگم باهامون مثل ی معشوقه رفتار کنن بلکه کمکمون کنن وابستگیمون تبدیل بشه به ی دوستداشتن عادی.
    بچه ها اینا همش تجربست ی تجربه ی شیرین از زندگی ودوران مدرسه که فردا پس فردا تبدیل میشه به خاطره که وقتی به یادش میوفتی بغص گلوتو خفه میکنه وحسرت اون روزا رو میخوری.
    کاش میشد روزهای قشنگو مثل اشیا قشنگ داخل صندوقچه ای قرار بدیم اما…ازروزهای قشنگ چیزی به جز ی دنیا خاطره نمیمونه که وقتی یادش میوفتی بغض گلوتو خفه میکنه .

  722. ساجده :

    و اما زهرا یه دختر درسخون یکم حسود(البته حسادت تو ذات همه دخترا هست فقط باید کنترل بشه) خب البته حساس هم هست اما خوش قلب و صادقه
    از نظر ظاهر هم فکر میکنم قد بلند و گندمی باشه و از رنگهای روشن خوشش میاد….
    و من نمیدونم چیکار کرده که اینقدر معلمش دوسش داره والا ماکه دبیرستانی بودیم سه سال خودمونو کشتیم تره هم واسمون خورد نکردند….. نمیدونم زهرا توچقدر خوب و صادق بودی که اینقدر معلمت دووست داره
    میدونی پارسال منم میخواستم از مدرسمون برم و روی تصمیمم هم مصر بودم اما به دلایلی پدرم مخالفت کردند قبللش به معلمم گفته بودم میخوام برم تا نظر ایشونو بدونم و ایشون گفتند موردی نداره برو…مدرسه ی خوبی رو انتخاب کردی به همین راحتی اما قسمت نشد که بریم…
    به خاطر همین میگم قدر معلمتو بدون و به خاطر چیزای کوچیک خودتو حساس نکن و فکر رقیب و این چیزا رو هم از سرت بنداز بیرون اینا همش توهمات عشقیه….
    راستی یه موقع نریاااااا…..

  723. خودم :

    سلام رفقا.من خیلی اتفاقی با این سایت آشنا شدم کامنت های شما و بعضی از معلمارم تا حدودی خوندم.یه چیزی رو دوستانه بهتون میگم.یک خانوم متاهل با داشتن همسر و فرزند و چندین سال اختلاف سنی با شاگرداش و داشتن یک عالمه شاگرد و کار و مشغله و زندگی چطور میتونه پاسخگوی نیاز شاگردی باشه که به شدت اون رو دوست داره؟یعنی توقع شما چیه؟خودتون رو تصور کنین که با داشتن امتحان و کار بازم حاضرین با یک بچه که چند سال ازتون کوچیکتره با وجود اینکه خیلی هم دوستون داره و وابستتونه تمام وقتتونو بگذرونین؟میتونین اون و راضی نگه دارین؟قبول کنین که اینکار واقعا نشدنیه.این نهایت لطف یک معلم رو میرسونه که حاضر میشه وقت خارج از مدرسش رو به دانش آموزش اختصاص بده و براش اهمیت قایل شه ولی این به این معنی نیست که در من و شمای شاگرد توقعی ایجاد شه.از کجا میدونین که فقط شما این حس رو به اون معلم خاص دارین؟از کجا مطمعنید که افراد دیگه نیستن که همین حس و دلتنگی رو به ایشون دارن؟این چه عشق و محبتیه که باعث عذاب وجدان یا معذب شدن طرف مقابل میشه؟اون معلم چقدر از برنامه هاش رو باید کنسل کنه تا جوابگوی همه ی دانش آموزایی باشه که بهش علاقه مندن؟تاحالا به این موضوع ها فکر کردین؟این انصاف نیست که توقع بیش از حد داشته باشین.ابراز علاقه کنین محبت کنین ولی معلمتون رو وادار به کاری نکنین که دوست نداره.قاعدتا یه آدم تو سن و سال معلمای ما سرگرمی ها و دغدغه های خاص خودشون رو دارن و این کاملا طبیعیه.ولی خواهش میکنم حس پاک محبت به معلمتون رو با توقع بیش از حد خراب نکنین و زندگیرو به خودتون و اون ها سخت نکنین.هیچ آدمی از اینکه یکنفر بیش از حد بهش وابسته شه حس خوبی پیدا نمیکنه و بیشتر معذب میشه حتی تو روابط عاشقانه با جنس مخالف.حالا فقط کمی تصور کنین معلمی که حس میکنه یک شاگرد با اون همه اختلاف سن و عقیده تا این حد بهش وابستست چه حالی پیدا میکنه.این رفتار افراطی شماست که باعث میشه یا محبت بیش از حد برای جبران و ارضای حس شما بهتون بکنن که فایده ای هم نداره چون توقع بالاتر میره و حدی نداره و در نهایت رفتاری مثل معلم مارال خانوم پیش میاد که برای هردو طرف عذاب آوره و یا اینکه مجبور به بدرفتاری و سردی میشن که این هم برای شما خیلی سخت و زجرآوره.پس منطقی ترین راهش حفظ حدود رابطست و اینکه یاد بگیرین بدون توقع و یا توجه به واکنش بقیه دوستشون داشته باشین و تو هر شرایطی خودتون رو جای طرف مقابل بزارین.طولانی شد.ولی امیدوارم تونسته باشم کمکی کنم.امیدوارم تک تکتون تو زندگیتون موفق و پیروز باشید.در ضمن من هم تجربه ی مشابه با شماهارو با یکی از معلم هام داشتم و این حرفا رو برای این زدم که حستون رو درک کردم.

  724. خانم پندار :

    عرفانه گفتم یه کمی خود شیرینی ظاهرا بیشتر از اینها چای نباتی.به دل نگرفتم هر موقع میام سایت بیشتر پیام های تورو می خونم احتمالا مطالعه زیاد می کنی.
    با نظرت موافقم شغل معلمی خیلی عجیبه به شاگردات محل بدی متهم میشی .بی محلی کنی باز هم متهم میشی.یکی از همکارهای من مجبور شد به خاطر کار های شاگردش انتقالی بگیره واز این شهر بره.معلم باید بدونه کجا وچه موقع چه کاری رو انجام بده که بچه ها هم در معرض آسیب قرار نگیرن .منم می خواستم در مورد رفتار شاگردم توضیح بدم ولی دلم براش سوخت حتما سالهای دیگه به اشتباهاش آگاه میشه.ومن باید راز شاگردم را حفظ کنم هر چند واقعا رو اعصابه.

  725. زهرا :

    بچه ها تو این سایت هیچ کس ب من اهمیت نمیده مثلا اومدم اینجا همدردی کنم اصلا من دیگه نمیام خدانگهدار:-( یک وقت نیگید زهرا چ قدر لوسه ها

  726. ساجده :

    ممنون واسه نظراتتون نظر بعضیا درست نظر بعضیا هم غلط
    من یه دختر قد متوسط عینکی سبزه درسم هم بدنیست البته مخ تر از من هم تو کلاسمون هست البته شاید تو خونه خیییلی پرحرف و شیطون باشم اما تو مدرسه ۱۸۰ درجه فرق دارم و مظلووووووم میشم…..به قول مامانم من تو خونه از دیوار راست بالا میرم اما تو ممدرسه موش میشم

  727. شکیلا :

    سلام الهام جونم و ساجده گلم و بقیه دوستان …..

    ممنون از اینکه نظراتتون رو در موردم گفتید الهام جون من انتقام جو هستم خیلی شدید ولی از درون اینطوریم ولی شاید اصلا پیش نیاد انتقام بگیرم البته تا حالا اینجوری نشده از دوست جماعتم که اصلا شانس ندارم همشون پر از دروغ و درمورد احساسم که گفتی دقیقا همینجوریه همیشه حرف دلم رو نمیتونم از کسی پنهون کنم یه جورایی رازای دلم رو زود فاش میکنم …..!!!!!!!
    ساجده ولی شما عین حقیقتو گفتی نکنه منو میشناسی خخخخخ دقیقا از کجا فهمیدی پوستم سفیدهه میگما چه حس ششم قوی داری گلم ….. شما و الهام جون چقدر باهوش هستین 🙂

    راستی یه دختر فوق العاده استرسی هستم یعنی دوستام ازم فراری میشن گاهی وقتا خخخخخ رو درسام هم فوووووووووووق العاده حساس …..تا پارسال اگه از ۱۹ کمتر میشدم میخواستم خودمو خفه کنم خخخخخ ولی امسال بهترم خداروشکر خخخخخ امسال به ۱۰ هم البته تو امتحان نهایی ها راضی شدم همین تاریخ پریروز قبل امتحان وقت برا خوندن کم اورده بودم تو سه روز کلی گریه کردم یعنی در این حد استرس دارم 🙁

    ساجده : مهربون >خاکی>دارای حس ششم قوی >فوق العاده درسخون مخ کلاس >تو دلبرو >

    الهام :مهربون >ساکت کلاس >خجالتی>درس خون و شاید یکم حساس رو درساش >ساده و معصوم >

  728. الهام :

    آره غزال منم از اول مدرسه تاالان دارم سعی میکنم خودمو کنترل کنم بی توجه باشم اما فکرشو بکن یکی بیادپیشت بهت بگه من خانومو خیلی دوستش دارم آخه به کی بگم طوری حرف میزد انگار حاضره جونشم بده منم باخون سردی بهش گفتم اگه تودوسش داری من عاشقشم درضمن لازم نیست بهش ثابت کنی آدم فقط بایددوست داشته باشه .من دوست ندارم دلشوبشکونم آخه اون دلش بدطور شکسته امادیگه شورشو دراورده اون ی سال ازمن کوچیک تره فکرمیکنه جوابشو نمیدم بخواتر اینکه حق باخودشه از ی جا معلمم خیلی هواشو داره اگه بخواتر خدا نبود اون روز نمیرفتم پیشش برا معذرت خواهی میدونم که خدایی که من دارم خیلی بزرگ تر ازاین حرفاس بخواتر همینِ تاحالا هیچ وقت امیدمو از دست ندادم .

  729. مهرناز :

    وایییی چه خبره…حال نداشتم پیامارو بخونم فقط بعضیا رو خوندم…..عرفانه تو روانشناس خوبی میشی آفرین
    الهام جان من فرناز نیستم مهرنازم….من در واقع عاشق معلم دومیه نشدم …ولی خیلی دوسش دارم….واقعا مثل خواهرمه…اونم منو به همه دخترش معرفی میکنه 🙂 ممنونم عزیز دلم…امیدوارم این ارتباط واسه شما هم پیش بیاد
    ZAHRA جان امیدوارم امتحاناتو با موفقیت بدی و با معلمت حرفاتو بزنی
    بچه ها همگی واستون آرزوی بهترین نتایج امتحانی رو میکنم
    عید همگی هم مبااااارککککک

  730. الهام :

    سلام دوستان عزیزم واقعا چقدرخوبه آدم باهمدردایی مثل خودش آشنابشه راستشو بخواین من حتی باصمیمی ترین دوستمم اینطوری راحت نیستم غزال جونم وعرفانه جونم حدساتون کاملا درستن مرسیییییییی آجیای گلم.
    تینا جون عزیزم توتاجایی که میتونی داری سعی خودتو میکنی ناراحتی نداره که تو بایدبه اینکه این قدربه امتحانا ونمراتت اهمیت میدی خوشحال باشی بروپیش معلمت و ازش بخوا دلداریت بده بهش بگو که تاجایی که میتونی شب وروز داری تلاش میکنی معلومه که بیشتر استرسی که داری بخواتر اینکه بتونی رضایت معلمتو جلب کنی .
    غزال جون بنظر میرسه معلمت سن بالا میزنه دوست داره درکت میکنه برات ارزش قاعل وتورو مثل یک دوست صمیمی ی خواهر و دختر خودش ب حساب میاره اما بعضی خلقیاتش قابل تحمل نیست شاید به دلیل مشکلاتی که داره اینطوریِ .
    ساجده جان بنظرم شما ی دختر :قد بلندصورت کشیده اندام متوسط شوخ طبع وبانمک وهمینطورشاد .
    بچه اگه درموردخصوصیات معلماتون هم بگیدخیلی خوشحال میشم.
    معلم من:قد بلندصورت کشیده قیافشم بانمک مغروره شوخ طبع بعضی وقتاهم خیلی جدیِ سخت گیروسنگین به هیچ دانش آموزی هم رونمیده مهربونِ ولی زیادمهربونیشوبرو نمیاره وهمینطور دلبروودوستداشتنی.

  731. عرفانه :

    من عاشق شدم رفت.
    .
    .
    ..
    …خانم پندار عزیزم وقتی شما از بین این همه، فقط جواب کامنت منو میدید من نباید فکر کنم منو خیلی دوست دارید.
    معلمها آدمو عاشق می کنن بعد میگن ما بی تقصیریم………..
    از دیروز تا حالا دارم به این موضوع فکر می کنم.
    شوخی کردم خانم پندار مدیونید اگه به دل بگیرید.
    خانم پندار با این نظرم موافقید که این برای معلم اصلا خوب نیست که دانش آموز رو به خودش وابسته کنه.بعضی ها اینو برای خودشون یه امتیاز حساب می کنن.
    الهام:
    به نظرم شما یه دختر شیطون واجتماعی هستی .وتوی کلاس ردیف دوم میشنی.واز کسی هم حرف نمی خوری.
    بچه ها از دیروز تا حالاچقدر اینجا انرژی مثبت ردوبدل شد.حتی اگه ما بعضی از این ویژگی هارو هم نداشته باشیم.تلاش می کنیم اونا رو کسب کنیم وبهشون فکر می کنیم.

  732. غزال :

    واقعا آی کیو در حد ستاره دریایی دویست باره دارم کامنت می فرستم الان متوجه شدم کامنتم صفحه بعده من برم تو افق محو شم .

  733. غزال :

    سلام عیدتون مبارک حالا همه دست ها بالا جیغ دست صلوات . تینا خانوم به نظر من شما برو پیشه معلمتون و بگین من توم تلاشمو کردم ببخشی که نشد و کاملا براش توضیح بدید ایشون چون دوست دارن قطعا به خاطر این چیزا از شما چیزی به دل نمی گیرن و شاید یه خرده ادعای ناراحتی کنن اما واقعا به خاطر علاقه شون نسبت به شماس . ممنون سارا جونم منم فکر می کنم معلم شما خانوم قد بلند لاغر تقریبا سی و دو سال سن مهربون مغرور دلسوز پرشور و وقار . یادش بخیر معلمم یه بار داشتم باهاش راه می رفتم یه دفعه کوبیدم به دیوار لهم کرد بعد گفت اخیش به طور مبالغه تا دو هفته شونم له شد عحب زوری داشت .آخ یادش کردم . عیب نداره ساجده حونم اینقدر خودتو به خاطر نمره ناراحت نکن جات تو سایت خالی بود دنیا ارزش غم خوردن نداره . وای عجب جشنی بشه رفقا چه خوبه شما هستین اما دیگه عهد می بندم صد بارم دلتنگ شم سمتش نرم ولی بازم یادش بخیر رابطه ای که واسه من مرد دوباره نبضشو گرفتن اشتباه داغ زانو زدنم رو به دلش می زارم با تموم دلتنگی. ساجده قشنگم شما یه دختر با قد متوسط زیبا یه سبزه فهیده بادرک دلسوز عاقل با شخصیت واسه خودتم احترام قایلی با معرفت و دوست خوب

  734. ساجده :

    و اما غزال قد متوسط …با یک چهره نمکی و تو دل برو و خییییلی دلسوز…. و مهربون…. وخیلی هم صبور….
    و خانم عرفانه قد بلند چهره سفید…. پرحرف ویکم شوخ طبع….یکم هم رک حرف میزنه….. و از این دانش آموزای فعال و زرنگ….. درسش هم متوسطه….
    فاطمه قوامی…. یه دختر خجالتی یکم گمدمی قدکوتاه… نمیشه گفت چقدر ولی خوشگل به نطر میاد
    شکیلا هم قد بلند نه لاغر نه چاق خیلی پوستش سفیده و حسااااس

  735. ساجده :

    راستی در مورد خانم پندار یه خانم قد بلند و لاغر و عینکی یکم البته فقط یکم جدی ….و علاقه به پوشیدن کفش پاشنه بلند دارند…. راجب سنشون هم….. ببخشید من درمورد سن معلم ها قضاوت نمیکنم….

  736. ساجده :

    غزال جان توروخدا برو دیدن معلمت ….
    اصلا هم زشت نیست…. برا خودت افکار منفی درست نکن …. بهونه دست اراده و عزمت نده….
    برو ما رو هم بی خبر نزار میخوایم هروقت که رفتی و حال معلمت خوب شد واست تو سایت جشن بگیریم… چطوره؟؟؟

  737. ساجده :

    بچه ها وقتی من نیستم چقدر شماها کامنت میذارید…..
    .
    .
    .البته دیگه حال و حوصله ندارم….امتحانات یکم روحیمو خراب کرد خیر سرم میخواستم معدلم بالای۱۹/۵ بشه ولی دیگه با این وضه فک کنم زیر ۱۹ بشم…..
    .

  738. سارا :

    ممنون زهرا جون امیدوارم همین باشه
    اره غزال فکر خوبیه من فکر میکنم معلم تو ادم فوق العاده احساسی هست و دوست داره خودشو واست لوس کنه کلا ادم خیلی جالب و جذابیه

  739. تینا :

    سلام . خانم عرفانه .من تمام تمرکزم روی امتحانام و کتابام هست . حتی شب هاهم خواب درس و کتاب میبینم. نمیدونم چقدر برای معلمم مهم هستم . ولی باتوجه به امتحان های سختی که دارم میدم . نمره هام میدونم کم میشه. و من نمیتونم با نمره های کم به چشم های معلمم نگاه کنم. چون خجالت میکشم . ولی تمام تلاشم را کردم تا به قولم عمل کنم. ولی انگار خدانخواست . به نظرتون معلمم من و بابت نمر اتم میبخشه و ازم ناراحت نمیشه؟
    خانم غزال و خانم الهام و خانم فهیمه شما چه نظری دارید در مورد این سوالم
    ؟؟؟

  740. فرشته :

    سلام بچه ها چچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچ خبررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررره اینجا

  741. زهرا :

    سارا جون ب نظرم معلمت خیلی دوستت داره که باهات درد و دل میکنه وگرنه اگه همه بچه هارو ب اندازه تو دوست داشت با بقیه بچه ها هم درد و دل میکرد به نظرم تو براش عزیزترینی تازه سارا جون معلمت اصلا غرور نداره وقتی باهات این همه حرف میزنه غرورو نداره ک سارا جون معلم منو باید ببینی اینقدر غرور داره ک مثلا تا من نرم پیشش اون نمیاد پیشم اون روز دفترم رو میخواست کار واجب داشت اونقدر غرور داره ک نیومد خودش بگه یک زنگ منتظر شد تا من برم پیشش بعد بگه دفترم رو میخواد

  742. سارا :

    سلام بچها خوبین دلم واستون تنگ شده بود راستش دلم خیلی پره به کمکتون احتیاج دارم راستش من رابطم با معلمم خیلی خوبه مثلا روز قبل از امتحان زنگ زدم رفع اشکال کلی نمونه سوال باهان کار کرد میگفت امتحان نهایی حل کن بقیه خاستن حل کنن نخاستنم نکنن ولی تو حتما حل کن یا مثلا بعد از امتحان خیلی ناراحت بود که بچها بهش چی گفته بودن ولی همیشه با من دردودل میکنه ،زنگ زد بهم و کلی وقت داشتم ارومش میکردم ولی نمیذاشت بهشون چی بگم میگفت ولشون کن خداروشکر خیلی خوبه ولی مشکلم اینه که دلم واسش تنگ شده حدود ۳ هفتس ندیدمش میگه بعد از امتحانت بیا مدرسه ولی خب نمیشه خیلی طول میکشه از یک طرفم حس بدی بهم دست میده که غرورم جلوش شکسته میشه چون خودشم مغروره ولی به قول خودش به پای من نمیرسه ولی من برعکس فکر میکنم خیلی دوست دارم بدونم من واسش مثل بچهای دیگه هستم یا فرق میکنم البته منظورم بچهای کلاسای دیگس چون تو کلاس خودمون فقط من طرفدارشم و خودشم اینو میدونه خیلی هم خوب مراعاته غرورمو میکنه هر وقت میخاد از احساسم نسبت به خودش حرف بزنه نمیگه دوسم داریو اینا میگه طرفدارمی خخخخ خب حالا به نظرتون من از کجا بفهمم متفاوتم یا نه واینکه خیلی دلم واسش تنگ شده دلم میخاد ببینمش،دیدن کی بود مانند شنیدن

  743. الهام :

    که خیلی دوست دارم بدونم بخصوص شما عرفانه جون ببخشید ی جانوشته بودم عرفانه منظورم غزال بود.
    واما خانم پندار ی خانم سنگین که خوشش نمیاد به دانش آموزاش رو بده هرچند که نمیتونه جلوی خودشو بگیره با مانتوی توسی مقنعه ی زرشکی وشلوار مشکی که عینک آفتابی زده قد متوسط .
    خانم دینا ی خانم شیک پوش سنگین با مانتو شلوار سیاه قد بلند مهربون وخوش قلب .

  744. الهام :

    سلام بچه ها هرروز به اینجاسرمیزنم وکامنتاتونو میخونم ولی متأسفانه حال تایپ کردنو نداشتم ومرسی بابت نصیحتاتون وتجربیاتی که دراختیار میزارین همیشه ازاین کارا بکنید.تیناجون منم دوسه تا ازامتحاناتو بد جور خراب کردم یکیش هم علوم تجربیه که عشقم معلممونه بدترین امتحانم بود همه ی بچه ها خیلی کنجکاو بودن بدونن نمرم چندمیشه اون روز ی روز پراز استرس بود همینطور ی روز خیلی بد وقتی برگمو دادم وازجلسه ی امتحان خارج شدم خیلی خوشحال بودم اما تاکتابو بازکردم متوجه شدم ۳-۴سوألو اشتباه نوشتم نمیدونم چی شداولش همرو درست نوشتم ولی بعد خط زدم غلط نوشتم خوب بگذریم.اما این دلیل نمیشه که درست نمرت برات مهمه ولی اگه بخوای فقط به گذشته فکرکنی حال وآینده رواز دست میدی پس به تلاشت ادامه بده وبقیه رو بسپار بخدا .عرفانه جون منم بانظرات فهیمه جون موافقم اما بهتره بیشتر ازروش فکری خودت استفاده کنی خوب ی حرفایی هستن که گفتن ندارن واگرم ماچیزی بهت بگیم فقط بین دوراهی قرار میگیری پس بهتره از افکارخودت استفاده کنی اینطور که معلومه دختر باهوشی هستی وبهتراز هرکسی صلاح خودتو میدونی فقط ی کوچولو مغروری.
    زهرا جان معلمت ازاینکه میخوای ازاین مدرسه بری ناراحتِ اگه من بجات بودم هیچ وقت از معلمم جدا نمیشدم به نظر میرسه ارزشی که برات قاعلِ بیشتر از بقیست ولی تو به اندازهی تمام دانش آموزاش دوست داره همه ی معلما همینو میگن یکیش معلم خودم یبار ازش پرسیدیم خانوم چراشما هوای ثریارو بیشترازبقیه دارین گفت درست ثریانورچشمیمِ ولی من همتونو به یک اندازه دوست دارم ولی بدم نیست آ این همه ماازدست اونا ناراحت میشیم وتوخودمون میریزیم بزاربرا یبارهم که شده اونا ناراحت بشن مگه چی میشه خخخخخخخ.zahraجان عزیزم خوشحال باش ازاینکه معلمت درکت میکنه منم خیلی دوست داشتم معلممو برا یبارهم که شده بقلش کنم هههههههه باورتون نمیشه حتی ی شب خوابشم دیدم .اما ی حسی بهم میگه که یبار دیگه هم میتونم ببینمش میدونم که نمیتونم چیزی بهش بگم چون وقتی میبینمش دستوپامو گم میکنم ونمیدونم باید چیکارکنم خوب عرفانه جون درست معلما هم اون طور که مافکرمیکنیم معصوم ومهربون نیستن واقعا هم همینطوریه ولی معلما ی سری خصوصیاتی دارن که دانش آموزو جذب خودشون میکنن مثلامعلم خودمن شوخ طبعیش غرورش سنگینیش روندادن به دانش آموز بخواتر همین که کشتو مردشم البته قبلنا اینطوری بود ونمیخواست که دانش آموزی بهش نزدیک بشه ولی این اواخر محبوب دل همه ی دانش آموزاش شده الهی قوربونش برم.
    بابا آجی شکیلا تو دیگه کی هستی خوب داری حقشو میزاری کف دستش آآآآآآآآآآ واقعا همینطوریه تو این دورو زمونه آدم به خواهرشم نباید اعتمادکنه چه برسه به دوستش رفیقم و روفقای قدیم آهی هی
    چی بگم منم به یکی از دوستام اعتماد کردم واز جیک وپوک وابستیگم بهش گفتم چون فکرکردم کمکم میکنه ،کمکم نکر که هیچی باخود شیرینیاش زد رودستم لامصب چه رویی داره پیش من تعریف بدازمعلمم میکنه پیش ومعلمم خودشیرینی میکنه معلمم هم که میدونه چقد نسبت به اون حساسم همش بهم میخنده ،خوب حالا بنظرت من این بلای آسمونی رو چیکارش کنم؟؟؟
    اصلا کلی بلای آسمونی اونم ازنوع خودشیرانش ریخته رو سرم الهی بگم خدا چیکارشون کنه که دستم بود تک تکشونو خفه میکردم .
    راستی فرناز جون این سوال همیشه توذهنم میپیچید که تاحالا شده دانش آموزی دوباره عاشق ی معلم دیگه ای بشه ؟ولی ازاینکه معلمت باهات مثل ی خواهر رفتارمیکنه خیییییییییییلی خوشحالم امیدوارم تاابد رابطتون همینطوری بمونه .موفق باشی عسیسم.وهرچند میدونم براش خیلی ارزش قاعلی ولی بازم میگم قدر چنین فرشته ی نازنینی روبدون .
    بچه ها من ازهمتون ی تصویری توذهنم دارم ولی مطمٔن نیستم درست.
    خوب عرفانه:یک دختر درس خون زرنگ وباهوش عزیزهمه ی معلما مهربون وبااحساس حس ششم اووووه فوران بالباسای سرمه ای قد متوسط ونسبتأ کوتاه .وبیشتر سعی میکنه تجربیاتی که کسب مینه رو دراختیار دیگران بزاره
    غزال:ی دختر درس خون وزرنگ اجول ومغرور مهربون وخوش قلب وشاد بالباسای سبز قد متوسط .
    تینا :ی دختر حساس درس خون ومهربون که همیشه سرش تولاک خودش با قدنسبتأ بلند.
    زهرا:یک دختر حساس ومهربون وخوش قلب که خیلی قشنگ ومعصومانه میتونه حسشو بگه و ته دلش هیچی نیست.
    Zahraحس اصلیشو قایم میکنه ازهمه حتی خودش نمیدونه چی میخواد حساس وتودار.
    شکیلا ی دختر شاد وشیطون بلا که نمیتونه حس واقعیشو ازبقیه قایم کنه مهربون ولی یکم نسبت به دشمناش گستاخ ههههه .
    خوب بچه ها این نظرمن بود نظرشما درمورد من چیه که خیلی

  745. fahimeh.mahdikhani :

    برای غزال
    من فکر میکنم
    غزال هم خیلی با هوشی هم روابط اجتماعی بالایی داری قلم فصیحی داری ارتباط کلامیت خیلی خوب و با احساس
    فکر میکنم خیلی نکته سنج و دقیق باشی و یکم زود رنج و با معرفت مهربون
    در مورد چهره ات هم تصور میکنم چشمات قهوه ای روشن مایل به عسلی رنگ پوستت گندمی نه درشتی نه ریز متوسط
    در کل دوست داشتنی

  746. fahimeh.mahdikhani :

    اللهم عجل الولیک الفرج

    شبی را به خوابم بیا، نازنین!

    دلم را پُر از بوی خورشید کن

    بیا چشمه غصه‌های مرا

    پُر از جوششِ شعر امید کن

    بیا که جهان، زیر هر گام تو

    پُر از رویش سبزه‌ها می‌شود

    دلِ آسمان، پُر زِ رنگین کمان

    زمین، غرق ذکر خدا می‌شود

  747. raha :

    مهرناز جون دبیر من تو شکمشون بیبی دارن و تا سال دیگه زایمان میکنن واسه همین نمیتونن بیان.از طرف دیگه اون دبیری هم که باهاش صمیمیم باز هم به خاطر یه سری شرایط واسشون سخته سال دیگه باشن.راستی عرفانه نظرت در مورد من چیه؟

  748. عرفانه :

    ممنون خانم پندارعزیزم حرفاتون حامل انرژی مثبت برام بود. 🙂
    زهرا حدس میزنم شما یه دختر خیلی حساس به حرف دیگران هستی.غمخوار بامحبت.تخیلت خیلی قویه .
    غزال شمامتوسط.درس خون.صورت کشیده وچشم وابروی مشکی .وخیلی با اراده ای.

  749. zahra :

    ممنون مهرناز جون سعی میکنم برم بغلش کنم البته جلوی بچه ها یکم سخته ولی سعیم رو میکنم.راستی عیدت مبارک باشه عزیزم من فکر نکنم تا بیستم زیاد بتونم بیام ولی سعیم رو میکنم.امیدوارم موفق باشی.خییییلی دوستت دارم بهم خیلی کمک کردی.برام دعا کن تا بتونم برم پیشش.فعلا خداحافظ.
    زهراجون امیدوارم ملعلمت بخشیده باشتت که البته بخشیده و میدونم داره خودش رو لوس میکنه واست.توهم برام دعا کن که هم امتحانام رو خوب بدم و هم معلمم رو بغلش کنم منم همسن تو هم واسم دعا کن یادت نره ها!
    فهیمه جون امیدوارم که حال تو هم خوب بشه و مشکلت حل بشه نگران نباش خدا کریمه اونقدر که خودش درستش میکنه عزیزم.موفق باشی.

  750. خانم پندار :

    عرفانه جون دختر گلم چقدر خندیدم.بعضی چیزهایی گه گفته بودی درست بود .منم فکر می کنم.شما یکی از اون دانش آموزهایی هستی که دست چپ مدیرا هستن.کوشا ویه کمی فقط یه کمی چای شیرین وشاید نماینده کلاسی.

  751. عرفانه :

    در مورد اون شخصی که کامنت های مارو تایید می کنه:-) !!!!!!
    یه خانم سن حدود۲۵ سال.عینک می زننن.قد متوسط.شیک پوش.شوخ طبع.بعضی وقتا حوصله اش از دست این پیام های ما سر میره:-) .دلسوز.

  752. عرفانه :

    بچه بیایید چون همدیگه رو نمیشناسیم در موردخصوصیات هم نظر بدیم.
    من از تینا شروع می کنم:
    یه دختر مهربون.حساس.قد متوسط. لاغر.فوق العاده درسخون ومسئولیت پذیر.محتاط.موفق.
    خانم پندار:
    یه خانم مهربون.قد کوتاه.همیشه مقنعه های رنگی می پوشه وبیشتر صورتی.یه کمی تپل.زود از دست دانش آموز هاش عصبانی میشه.و لی هواشون رو هم داره.
    دنیا:
    یه معلم منظم.عینکی.فکر کنم ریاضی یا فیزیک درس میده. سنشون حدودسی سال.ظاهرش نشون نمی ده ولی خیلی مهربونه.وکم حرف.

  753. عرفانه :

    سلام به همه
    میلاد امام مهربونم امام زمان(عج ا…) رابه همتون تبریک میگم.
    وای عزیزم تینا امروز فکر کنم پر انرژی تری.گاهی وقتا آدم تمام سر گرمی های ظاهری رو می ذاره کنار ولی فکرش هنوز مشغول.مهم اینه که آدم به فکرش هم مسلط باشه ولی این تسلط هم کار خیلی سختیه ولی به نظر میاد تو خیلی توانایی.
    واقعا معلمت باهات قهر می کنه اگه نمره هات خوب نشه؟؟؟
    اینقدر براش مهمی؟؟؟؟؟!!!!!

  754. fahimeh.mahdikhani :

    نه چه زشتییی؟
    شما که قبلا هم تنها با هم بودید و بیرون رفتید
    اینجوری راحت تر ی
    اگه حرفی تو دلتم باشه بهش میگی

  755. شکیلا :

    سلام دوباره.
    یه چیز بگم بچه ها !!!!!!! به این دوستای تو مدرسه هم نمیشه اعتماد کرد اخر میشن رقیبت حالا که همه چی گذشت و رفت و ما دیگه خانمم رو نمیبینم تا سال اینده تازه اگه سال بعد نریم با خانوادم تو یه شهر دیگه ….حالا از اینا گذشته سعی کنید تا میتونید خودتون مشکلات تو مدرستونو با معلماتون حل کنید چون من یه دوستی دارم خیلی رو درسام حساسه مثلا اگه نمراتم ازش بیشتر میشه خیلی حرص میخوره و همش میگه تو میخونی تو نمیخونی خوشبحالت بد بحالت از این حرفا …. نمیدونم چرا تو این دوسال دندون رو جیگر گذاشتم درمورد عشقم به معلمم به هیشکی هیچی نگفتم از قضا امسال دیگه مثل بمب تو کلاس پیچید که من خانم فلانی رو دوست دارم …. و این دوست گرامیمونم خودم بس که دیگه احتیاج به حرف زدن داشتم ورداشتم گفتم عاشق فلان معلممونم دیگه هی هر روز هر اتفاقی میفتاد من برا این تعریف میکردم ….. ولی هیچ وقت نمیگفتم شمارشو دارم چون دوست نداشتم شماره خانمم رو دانش اموزای دیگه هم بخوان داشته باشن… چند وقت پیشا ورداشت گفت شکیلا من میدونم که تو شماره خانم رو داری و از این حرفا نمیدونم شاید میخواست یه دستی بزنه …. منم اقرار کردم گفتم نه ندارم اگه داشتم تا الان که دیگه هیچی ….. حالا هی اینم میگه نمیخواد دروغ بگی اون روزی داشتی شماره رو میگرفتی کسی نفهمه ولی من فهمیدم !!!!!!منم که همش میگم نه بابا ندارم خانم فکر نکنم شمارشو به کسی بده از این حرفا بعد اینم کوتاه امده بود دیگه ازم درمورد شماره چیزی نمیپرسید …. یه رو ز باهاش داشتم حرف میزدم ورداشتم گفتم خانم گفته فلان دوستت خیلی دختر خوبیه باهم خیلی خوبه که دوستید اونم الکی بهش گفتم ببینه حرفش چیه چون این دوستم از وقتی فهمید که خانم رو میخوام همیشه میگه منم خانم رو دوستش دارم مثلا میخواد حسادت من رو تحریک کنه دیگه نمیدونه من مثل خودش حسود نیستم ….. بعد که اینو گفتم الکی که خانم گفته خوبی این دیگه بسی تا بسیار خوشحال شد اخه همیشه میگفت شکیلا خانم رفتارش با تو فرق داره فکر میکنم اونم خیلی دوستت داره منم همیشه اقرار میکردم و میگفتم این عشق یکطرفس اون که نمیدونه دوستش دارم !!!!!!چون نمیخواستم اینجوری برداشت کنه که خانم بین دانش اموزاش فرق قائله …. بعد اون روز که حرف میزدیم یکی از دوستای صمیمی دیگمم پیشم بود گفت شکیلا میخوای برم به خانم بگم دوستش داری !!!!!منم گفتم نه بابا مگه دیونه شدی …. بعد اون حسود خانمم ورداشت گفت نه نرو بهش بگو اینجوری خانم دیگه بدتر بهت نگاهم نمیکنه …. منم تو دلم گفتم نترس بابا خانم خودش میدونه من چقدر دوسش دارم اگه تو بفهمی که خودتو میکشی …. بعد همین چند روزا رفته به یکی از بچه ها پرسیده که شماره خانم رو دارید بهم بئدین …..این کسی بود که همش میگفت من از همه معلما بدم میاد و از این حرفا ادم مگه دیونه به معلم مدرسه پیام بده …. اون وقت فکر کرده خانم هم ازش تعریف کرده بقول خودش هوا ورش داشته میخواد با خانم در ارتباط باشه …. خیلی ازش بدم میاد …. دلم میخواد همین پس فردا دیدمش بش بگم خانم اصلا درمورد تو حرف نزدهه اووووفففففف اون موقعه قیافش دیدنیه اون وقت دلم میخواد باز ببینم شماره خانم رو میخواد یا نه خخخخخخخ دوست ادم بشه رقیبت واویلاست …. مثلا میخواد بگه منم عاشق خانمم شدم هه خودش الکی مثلا میخواد حرصم رو در بیارهه منم که اصلا لام تا کام نمیگم چرا چطور چون نباس به دوست جماعت نقطه ضعف نشون داد !!!!!!!من که میدونم اون خانم رو دوست نداره حتی خانمم بهش توجه نمیکنه …. این میخواد از دوستام شماره خانم رو پیدا کنه و تریپ عاشقی ورداره …. منم خوشم میاد کسی شماره خانمم رو نداره فقط به من داده …. ولی میخوام همین پس فردا بزنم تو ذوق بچه بگم من شوخیدم حرفم رو که جدی نگرفتی خانم اصلا درمورد تو بهم هیچی نگفته اوف اون موقعه حالش خوشگل دیدنیه خخخخخخخخخخخخخخخخخخ:)

  756. تینا :

    سلام.خانم عرفانه .
    .من تمام انرژیم و تمام وقتم را روی امتحانام گذاشتم . وتمام نکاتی که معلمم گفتند را انجام دادم تمام چیزهایی که باعـث میشود به تمر کزم لطمه بزنه را کنار گذاشتم.وفقط درس میخونم و نمونه سوال حل میکنم . ووقتی میام پاسخ نامه هارو از سایت بگیرم یه سری هم به این نشریه میزنم .ولی خیلی امسال سخت میگیرن. ودر واقع گاهی دوست دارم همه ی کتابامو جمع کنم و دیگه درس نخونم . ولی نمیشه . من قبل از امتحانا به معلمم قول دادم که نمرات خوبی بگیرم و دوست دارم به قولم عمل کنم. تا لحظه ای که کارنامه ام را میگیرم خوشحالیشان راببینم.۵تا دیگه امتحان دارم . یعنی ۵فرصت دیگه. واز طرفی اگه نمراتم کم باشه نمیتونم یه تابستان خوب داشته باشم. به نظرتون اگه معدلم کم بشه معلمم ازم ناراحت میشه و فکر میکنند کم کاری کردم؟/؟؟یا به نکاتی که گفتند عمل نکردم؟؟یعنی باهام قهر میکنند و فکر میکنند من بد قول هستم؟

  757. fahimeh.mahdikhani :

    سلام غزال جونم
    تا آبجی مثل تووووووووووووووووووووو دارم ناراحت نیستم .
    برا شکلک ها تو گوگل بزن دانلود شکلک چت روم ها یا اینجور چیزایی سرچ کن باید بیاره
    می خوای با مادرت برو پیش معلمت
    ولی قول بده بعدش ذهنتو درگیرش نکنی

  758. مهرناز :

    زهرا خوب چرا دلیلشو ازش نمیپرسی؟ ازش بپرس که چرا ازت دلخوره و یا بهش بگو اگه کاری کردم که باعث ناراحتیتون شده معذرت میخوام
    به همین راحتی

  759. raha :

    واااااااااااای چه روز بدی.امروز مجبور بودم با دبیری که خییییییلی باهاش صمیمیم خداحافظی کنم.چقدر بده اول با دبیری که عاشقشم خداحافظی کردم و امروز با بیشترین کسی که تا حالا باهاش صمیمی بودم.تو این یه سال خییییلی با هم صمیمی شده بودیم و خیلی با بقیه فرق داشتم براش و حتی از بین همه اولین نفر شمارشو به من داد و خیلی وقتا خودش بهم پیام میده.با اینکه اون دبیرمو بیشتر دوست دارم اما این بیشتر درکم میکرد و بیشتر وقتا باهام بود.تا جایی رسید که حتی درمورد زندگی هم دیگه هم خبر داریم.خیلی حالم بده روز خیلی بدی داشتم.هم خودم خیلی ناراحت بودم و هم خودش.گفت خیلی برام سخته که سال دیگه اینجا باشم ولی سعی میکنم.اما قول نمیدم و احتمالش خیلی کمه

  760. مهرناز :

    خواهش میکنم گلم….آره به نظرم بغلش کن…چون خودتم میگی که اونم بغلت کرده و حستو میدونه پس خجالتی نداره….دست و پا گم کردنت عادیه ولی باید سعی کنی غلبه کنی بهش
    راستی من هر وقت برنامه ریزی کردم که یه کاری کنم بهم خورده…به نظرم زیاد فکر نکن به اینکه چه جوری بری جلو و بغلش کنی….فقط به چیزای کلی فکر کن و برو پیشش.خودش جور میشه 🙂 امیـــــــــــــــــــــدوارم موفق باشی و. بهترین نتیجه رو ببینی

  761. zahra :

    مهرنازجون خیییییلی ممنون از اینکه اینقدر کمکم میکنی ولی یه سؤال وقتی معلم من اومد مدرسه برم بغلش کنم؟خیلی وقتی میرم جلوش دست و پام رو گم میکنم حال بغلش کنم معلم من معلوم نیست کی بیاد بیرون که من برم ولی حالا اگه رفتم برم بغلش کنم؟ یکمی خجالت میکشم و ممنون از پیشنهادت عزیزم روز آخر مدرسه ها یک کادو براش گرفتم برای یادگاری با یه نامه دادم بهش بعد خودش اومد جلو بغلم کرد و خیلی تشکر کرد بعد چشمک زد و گفت توش چیه؟گفتم نمیتونم بگم و باز تشکر کرد و رفت

  762. مهرناز :

    فهیمه آجی نبینم غمتو….ایشالله مشکلت هر چی هس زودتر حل شه و امیـــــــــــــــدوارم به امتحانات لطمه نزنه

    شکیلا من همه امتحانامو دارم گند میزنم میره :(((((((((((((

  763. مهرناز :

    فاطمه شرمنده این حرفو میگم چون دوسش داری درست نیس بگم ولی متنفرم از آدمایی که احساسات دیگرانو به مسخره میگیرن…
    به نظر من دیگه ابراز نکن احساستو…خیلی عادی باهاش برخورد کن این روزای آخرو و به روی خودت نیار که دوسش داری…میدونم سخته ولی این بهترین راهه
    کسی که اینطوری برخورد میکنه ینی اصلا دوس نداره که عاشقش باشی…پس طوری برخورد کن که ینی عاشقش نیستی ولی دوسش داری خیلی معمولی
    فکر میکنم با این روش دیدش نسبت بهت عوض شه
    از یه طرف من جات بودم میزدمش وقتی گفت من شمارمو به دانش آموزایی که باهاشون چیز بودمم ندادم…
    فاطمه البته یه چیز دیگه هم هست که نمیخواد تو بهش وابسته شی و خودتو اذیت کنی….اینم میتونه یکی از دلایل رفتارش باهات باشه
    امیدوارم خیلی زود رفتارش بهتر شه…به تابستون هم فکر نکن و خودتو سرگرم کارایی کن که دوست داری….خیلی زودتر از چیزی که فکر میکنی تموم میشه و میتونی باز ببینیش…..اینطوری که تو از وضعیتت میگی فقط صبر و یه کم توداری بهت توصیه میکنم….بوز زیاد احساسات بعضی اوقات دردسر سازه

  764. مهرناز :

    زهرا پس دیگه واقعا نباید بدبین باشی وقتی شرایطت اینطوریه….اصلا به دلت بد راه نده چون تفکر منفی رو رفتار اونم تاثیر میذاره…بدون که ۱۰۰% دوست داره و وقتی اینطوری میگی که رقیبتو تا حالا بغل نکرده ینی تو واقعا واسش یه جایگاه دیگه ای داری…پس سخت نگیر
    من دوم دبیرستانم

  765. مهرناز :

    zahra رفتار معلمت طوریه که نمیخواد بین بچه ها اختلاف بیوفته که کی بیشتر دوسش داره و کیو بیشتر دوس داره…اینو بدون که دل به دل راه داره…خیالت راحت باشه…در ضمن تو عاشقشی و این مهمترین چیزه…به چیزای دیگه فکر نکن

  766. شکیلا :

    سلام بچه ها . با امتحان امروز چیکار کردید …..!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
    من برا امتحان فقط وقت کردم از ۲۶درس ۱۰ تاشو فقط بخونم حالا شما فکرشو بکنید …. داشتم دیونه میشدم امروز همه سوالا تو ذهنم میچرخید اوف یه مشت چرت و پرت نوشتم موندم منی که تاریخم از۱۹ و ۲۰ کمتر نبود چجوری میخوام بعدا برم مدرسه معدلمم رو بگیرم ؟؟؟؟؟!!!!!!!اصلا نمیشه نمیدونم چرا حال درس خوندن نیست با این وجود همش دارم میخونم 🙁

  767. fahimeh.mahdikhani :

    غزال جونم برای تو
    روزهاست که روز ها را فراموش کرده ام …

    تاریخ شمسی و قمری و میلادی اش چندان مهم نیست

    حتی کدامین بهار زندگی سپری میشود ..چندان اهمیتی ندارد.

    کدام روز جوجه اردک پر سرو صدایم دار فانی را وداع گفت ..

    چند ساعت بغض کردم ..

    یا اصلا در چند سالگیم این اتفاق افتاد ..دیگر چندان اهمیتی ندارد.

    میگذرد !! خوبیش همین است ..یا شاید بدیش !

    ایستادن بر بلندای ثانیه شمار باعث نمیشود که عقربه های دیگر دست از

    کار بکشند.

    این بد است !!!

    من بر اوج سال های زندگی …ایستاده ام !!!!

    اما زمان با تمام توان دارد عبور میکند .

    این روزها شبیه همان دخترک شلوغ کنار ریل قطار شده ام که

    شیطنت هایش را کنار گذاشته و هرروز برای دیدن عبور قطار ها میرود

    و با غروب باز میگردد.

    یکهو ایستادن خطرناک است !

    و من در میانه خطرم …

    وقتی میگویم دستم به نوشتن نمیرفت..

    دیگر خودت تا آخرش را بخوان !

  768. زهرا :

    Zahra جون تو باید از رفتاراش یک جوری بفهمی ک دوستت داره یا ن اخه همه ی معلما با شاگرداشون یک جور برخورد میکنن ولی با توضیحاتی ک تو میدی من مطمعنم دوستت داره

  769. زهرا :

    مهر ناز عزیزم واقعا ممنونم از کمکت خیلی صحبت های خوبی بود مهرناز جون من خودم توقعی ندارم و اینکه معلم من فقط چهار ساله معلم شده ک منم تو تمام این چهارسال لحظه ب لحظه در کنارش بودم و اینکه معلم من تا ب حال ب خودم نگفته ک من یک جایگاه دیگه ای دارم ب دوستام اینو گفته ولی بهشون گفته این موضوع رو هیچ کس نفهمه و تا ب حال همچین چی ی ب رقیبم نگفته ولی من حس میکنم دروغ میگه و اینکه تا ب حال رقیبم رو بغل نکرده ولی منو تاحالا صدبار بغل کرده ولی با این وجود رقیبم رو خیییییییییییلی دوست داره خیلی بیشتر از من مهرناز جون من کلاس هشتمم تو کلاس چندمی؟!

  770. فاطمه قوامی :

    بچه هادبیرمن اصلامنودرک نمیکنه تازه مغرورهم هست ولے خب تکیه هایی هم به من میندازه وبهم میگه ودلم میسوزونه خیلییی بداحساس میکنم عشقموبه مسخره گرفته وقتی درخواست شماره کرده بودم گفتن من باشاگردایی که خیلی چیزبودم هم ندادم نمیدونم منظورازاین چیزچیه ولی بخداقسم به جون خودم هیچکس تاحالانه به اندازه من دوسش داشته نه برایش گریه کرده.

  771. zahra :

    زهرا جون برو خدارو شکر کن که دوستت داره .تو وقتی به رقیبت حسادت میکنی معلمت هر کاری رو که کنه باز فکر میکنی که اون رو بیشتر از تو دوست داره درحالی که اینطور نیست حالا باز صد رحمت به تو که میدونی دوستت داره ولی من از کجا بفهمم میگن از روی رفتاراش ولی من نمیتونم بفهمم چون معلم من سعی میکنه با همه یک جور رفتار کنه اما وقتی که میری جلوش باهات خوب رفتار میکنه البته بامن که این طوره ولی بقیرو نمیدونم حالا من از کجا بفهمم دوستم داره یانه؟

  772. مهرناز :

    فاطمه جون….من حتی عید هم طاقت دوریشو نداشتم ولی پیش اومد و به ناچار مجبور شدم که نبینمش….الانم ۴ ساله که ندیدمش…۴ ساله پیش هم که دیدمش اتفاقی بود
    این چیزا آدمو مقاوم میکنه واسه مشکلات بزرگتر….حستو میفهمم…میدونم چی میگی
    ولی غصه نخور…خدا بزرگه….دلتنگی تو زندگی هر آدمی به وجود میاد….باید بسازی
    راستی حالا که شمارشو نمیده میتونی ازش ایمیلشو بگیری که اونجوری در ارتباط باشین؟حتی اگر جوابتو نده هم تو واسش مینویسی و مطلب میفرستی و دلتنگیت کم میشه

  773. مهرناز :

    زهرا جون رقیبتم نسبت به تو همین حس رو داره و فکر میکنه معلمت تو رو بیشتر دوس داره…این خاصیت عشقه که حس حسادت رو به وجود میاره و همچنین حس بدبینی رو
    معلمت هر دوتون رو به یک اندازه دوس داره و شاید به جفتتون هم این رو بگه که یه جایگاه دیگه ای دارید ولی جفتتون رو دوست داره و نمیخواد دلتون رو بشکنه و واسه خوشحال کردنتون میگه که یه جایگاه دیگه ای واسش داری…
    زهرا حستو درک میکنم و میدونم که دوس داری واسش با بقیه بچه ها فرق داشته باشی و خاص باشی ولی اینو بدون توقع زیادی هم خودتو آزار میده هم اونو…اونو آزار میده چون از رفتارت میفهمه که ازش انتظار محت بیش از این رو داشته باشی و اینطوری معذب میشه
    خودتو آزار میده چون هر چی از خواسته هات هم عملی شه باز انتظار بیشتری داری و اگر انتظارت بر آورده نشه خیلی اذیت میشی….دوستانه بهت میگم گلم…به دیگران محبت بکن…عشقتو بروز بده و… ولی از کسی انتظار اون عمل متقابل رو نداشته باش…به خصوص معلمت که در طول سابقه ی کاریش خیلیا مثه تو رو دیده…اگر میخواس همونطوری که شاگرداش عاشقشن عاشق شاگرداش بشه که الان دیگه زندگی نداشت
    من خودم تمام این راه رو گذروندم و میفهمم قشنگ چی میگی….فقط میگم انتطارتو بیار پایین و قانع باش به چیزی که الان هست….به این فکر کن که تو هم شاگردشی…ولی حتی به دروغ هم که شده بهت میگه که دوست داره…به این فکر کن که تلاششو میکنه تا تو ناراحت نباشی
    دیدتو رو زندگی مثبت کن…نه تنها فقط در این مورد…کلا مثبت به زندگی نگاه کن
    راستی درباره ی قهر کردن معلمت هم چون دلیلشو نمیدونم نمیتونم نظری بدم…فقط به نظرم بهترین کار اینه که اگر دیدی همچنان سرد برخورد میکنه برو ازش دلیل رفتارشو بپرس و با یه معذرت خواهی سر و تهشو هم بیار
    راستی زهرا شما چند سالته؟

  774. yedokhtartizhoosh :

    فاطمه جان
    تو باید به معلمت بگی که تابستون دلتنگشون می‌شی و ازشون بخوای که یه راه حلی بهت پیشنهاد بدن. خود من به معلمم گفتم و حالا قراره فردا مفصل با هم در این باره حرف بزنیم.

  775. زهرا :

    مهر ناز جان دلیل قهر کردن معلمم این نبود ک من دارم از این مدرسه میرم دلیلش واقعا نمیدونم چی بوده تازه قبل از قهر شدنم من بهش گفته بودم دیگه از این مدرسه نمیرم ب هر حال خود معلمم فهمیده ک من ب رقیبم کمی حسادت میکنم ولی خود معلمم گفته منو و رقیبم رو ب یک اندازه دوست داره ولی من براش جایگاه دیگه ای دارم همش داره دروغ میگه کاملا زایس ک رقیبم رو بیشتر دوست داره ولی الکی میگه ب دوستام زهرا واسه من جایگاه دیگه داره خیلی خالی بنده:(

  776. yedokhtartizhoosh :

    سلام بچه‌ها
    اگر تو سایت عضوید می‌تونید از این به بعد گفتوگوتونو تو گروه “عاشقتم خانم معلم!” انجام بدید. کافیه درخواست عضویت توی گروه بدید.

  777. عرفانه :

    خانم تینا وبقیه بچه ها:پیشنهاد می کنم در صورتیکه امتحان دارید.لطفا بعد از امتحانها به این سایت بیایید.
    البته این پیشنهاد.

  778. عرفانه :

    سلام تینا
    خوشحال شدم چون این اتفاق باعث میشه حواستو بیشتر جمع کنی.وبا دقت تر درس بخونی.
    نمره اینقدر برات مهمه؟؟؟؟

  779. مهرناز :

    بچه ها تلگرام دارید باهم در ارتباط باشیم؟ اگر دارید آیدیتون رو بدید…اونجا راحتتر میتونیم با هم صحبت کنیم و از تجربیات هم استفاده کنیم

  780. مهرناز :

    زهرا جان…معلمت در واقع اون زمان هم باهات قهر نبود…از علاقه ای که بهت داشته دلگیر بود از رفتنت…اگر دلیل اینکه میگفته باهات قهره همین موضوع رفتنت بوده باشه…پس وقتی شنیده که نمیری خیلی خوشحال شده… به خصوص اینکه خودش ۱۰۰ در ۱۰۰ متوجه شده که یکی از دلایلی که صرف نظر کردی از رفتنت همون معلمت بوده
    در ضمن خودت گفتی لبخند زده بهت…
    اگرم گفت که هنوزم قهره داره خودشو لوس میکنه….تو هم باهاش قهر نکن….بگو حالا ببخشید و اینا که ادامه دار نشه

  781. مهرناز :

    zahra واسه بغل کردن کسی که واقعا دوست داری دلیل و بهونه نیاز نیست…سخت نگیر عزیزم…معلمت عادت داره به اینکه بچه ها بغلش کنن…شاید تو تا حالا بغلش نکرده باشی و واست مشکل باشه…ولی موضوعی نیست که بخوای زیاد دربارش فکرتو مشغول کنی….به نظرم روز آخر که میتونی ببینیش.یه هدیه ی کوچیک یا یه شاخه گل واسش بگیر و ازش بخواه که باهاش صحبت کنی…حرف دلتو بهش بگو ولی طوری نگو که معذب شه….بگو که خیلی واست مهمه و این حرفا و خیلی دلت واسش تنگ میشه…وقتی هم حرفاتو زدی موقع خدافظی به احتمال زیاد خودش بغلت میکنه بابت کادویی که دادی ولی اگر بغلت نکرد هم خودت یا ازش بخواه که بغلش کنی یا بغلش کن همینطوری ییهو

  782. تینا :

    سلام خانم عرفانه شما واقعاخوشحالید که من نمرم کم میشه؟؟ولی من ناراحتم چون تمام فکر هام فقط شده زیست . چون خنده هام شده یه بغض که کسی ازش خبر نداره و. خوشحالیام تبدیل به یه غم شده . و قلبم شکسته و هوای دلمم دیگه ابری نیست چون بارونی شده. توی لحظه ی ناراحتیمم دوستام بهم توجهی نکردن و تحقیرم کردن. ومن حالا فقط . به این فکر میکنم که اصلا مهم نیستم . برای دوستام .دیگه آفتابی در دلم طلو ع نمی کند

  783. fahimeh.mahdikhani :

    سلام غزال جونم یه مشکلی برام پیش اومده حالم این روزها خیلی بد شده
    تو در چه حالی آبجی جونم
    به دیدن معلمت رفتی

  784. زهرا :

    Zahra جان من واقعا با اینکه ۴ ساله با معلمم ولی نمیدونم تو چجوری بغلش کنی اخه اولین بار ک معلمم منو بغل کرد خودش بغلم کرد و تا حالا من بغلش نکردم اون بغلم کرده ولی ب نظرم روز اخر ک داری خداحافظی میکنی برو بهش بگو خانم دلم خیلی براتون تنگ میشه بعد بهش بگو اجازه هس بغلتون کنم

  785. zahra :

    به نظرم آشتی کرده زهرا جون چون خودت میگی لبخند زده.تازه اگه تو دوستش داری فقط یک لبخندش هم برات با ارزشه و این که باهات آشتی کرده خیلی مهم نیست.حالا تو بگو من چه کار کنم برم معلمم رو بغل کنم؟چه کار کنم خوش حال بشه؟معلم من ۴۴سالشه و ۲۰سال از معلم تو بزرگ تره

  786. زهرا :

    مهرناز جون تو چرا میگی معلمم باهام اشتی کرده چجوری اینقدر مطمعنی؟! من ک شک دارم zahra میشه تو نظرت رو بگی به نظرت معلمم باهام اشتی کرده ؟! چرا؟؟

  787. زهرا :

    Zahra جان اخه وقتی فکر کردیم دیدیم ک این مدرسه ای ک توش هستم از لحاظ فرهنگی و همچی خیلی بالاتره فقط کمی سطح علمیش از اون مدرسه ای ک قرار بود برم کمتره ولی عیبی نداره مهم فرهنگشه ک خیلی خوبه تازه معلمم و دوستام هم تو این مدرسه هستن

  788. عرفانه :

    ساجده بلاخره باید این امتحانها انجام بشه،حالا چه معلم ها مقصر باشن ونباشن،یه اصل غورباغه را قورت بده هست فکر کنم توی همین سایت باشه اگه اونو انجام بدیم راحت تر با امتحانها کنار می آییم انشاء ا… امتحان بعدی همه با خوشحالی مطلب بذارن.ودل همه از جمله تو هم شاد باشه.

  789. عرفانه :

    من دیگه ناامید شدم….
    از دس درس وزندگی…..
    من دیگه خسته شدم….
    از دس عشق بیهوده….
    خدا بهت عوض نده….
    با این سوال طرح کردنتون…
    از دست این معلما……
    که نکته هارو نمی گن….
    من ازشون نمی گذرم……
    هر چی می خواد بشه بشه……..
    ببخشید این شعر!با توجه به صحبتهای ساجده گفتم

    *****★****
    وقت درس خوندن که میشه،زمین وزمان عمه معلم ورئیس…..زیر سوال میرن.آش کشک خاله اس باید این امتحانهاروبخونیم ونمر های خوب هم بگیریم شوخی نیست نتیجه یک سال زحمت.لطفا بی بهانه ،با لبخند، پر انرژی ،بشنیم درس بخونیم.

  790. ساجده :

    سلام بچه ها من دیگه واقعا ناامید شدم از درس و زندگی و …… از این عشقای بی سرانجام…………
    دیگه خسته شدم از درس خوندن همه رو دارم بد میدم…….
    خدا بگم چیکارشون نکنه با این سوال طرح کردنشون……
    شایدم معلمای ما خوب نیستن که بعضی از نکات رو نگفتن………
    ازشوووووووون نمـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــیگذرم……

  791. مهرناز :

    الهی….زهرا جون اگه دوس داری حرفاتو بزنی بزن حتما…چون حداقالش اینه که خالی میشی..و شاید صمیمیتتون هم بیشتر شه…اما اگه واقعا نمیتونی پس بغلش کن…مشخصه معلم با احساسی هم هست

  792. zahra :

    پریسا و مهرناز جون مثلا چه‍ حرفی بزنه من واقعا نمیتونم برم بهش بگم یه لحظه باهاتون کار دارم؟بعدش چی بگم؟ولی میرم این چند روزه اینقدر بغلش میکنم که حسرت نمونه رو دلم خودش هم فکر نکنم بدش بیاد چون یکبار با یکی از دوستام رفتیم پیشش بعد دوسثم گفت خانم زهرا می خواد بغلتون کنه تا چند دقیقه بعدش تا من رو میدید میگفت بیا بغلت کنم .

  793. عرفانه :

    سلام دخترها شما فکر می کنید معلم ها معصوم هستن،بدون عیب،همانطور که ما دارای خصوصیات بد یا خوبی هستیم اونها هم همین طور،البته آدم وقتی شخصیو زیاد دوست داره بدون عیب، وکامل تصورش می کنه ولی وقتی این دوست داشتن آرام شد عیب ها مشخص می شوند،حالا تصور کنید معلم ها ( پدرومادر)از اول عیب ماهارو می بینن ،با این حال به ما مهربانی می کنن،وقت برای ما می ذارن ومیدونن ما کامل نیستیم،توقعی هم ندارن ،هر اشتباهی هم بکنیم می ذارن پای بچگی،سطح توقعتون رو از معلمها بیارید پایین تا آرامش بیشتر داشته باشید،اگر مهربان وبا گذشت باشیم خدا هم آدمهای مهربان وبا گذشت سر راهمون قرار میده:-)
    وای خانم دنیا شما معلم هستید؟؟؟؟؟؟
    میشه در مورد رفتار دانش آموزتون توضیح بدید؟
    خانم تینا خوشحالم که نمره زیستت کم میشه این باعث میشه حواستو بیشتر جمع کنی:-(

  794. زهرا :

    دوستان امروز ب معلمم گفتم ک من سال دیگه از این مدرسه نمیرم بعدشم ازش عذر خواهی کردم نمیدونم باهام اشای کرد یا ن ولی من فکر کنم با لبخندی ک زد باهام اشتی کرد بعدشم گف برو ب سلامت عزیزم یعنی باهام اشتی کرده؟!نظر شما چیه؟!

  795. پـریـسـا :

    ممنون غزال و مهرناز
    برای همتون آرزوی موفقیت میکنم.برای رسیدن به هدفتون تلاش کنید
    و اینکه دعا یادتون نره.هم برای خودتون هم برای سرایدار ما و خانوادش
    در پناه حق …

  796. مهرناز :

    زهرا منم با پریسا موافقم
    فاطمه دلیلش اینه که نمیخواد به درست لطمه ای بخوره و میخواد وقتی بزرگتر شدی اگر همچنان به فکرش بودی باهات ارتباط برقرار کنه…آخه تو از دید خودت به این موضوع نگاه میکنی…معلمت خیلی چیزا دیده که شماره نمیده….تو امیدت به خدا باشه…این سالهای باقی مونده تا گرفتن دیپلمت مثل برق و باد میگذره…اگه واقعا دوسش داری باید صبر داشته باشی
    پریسا کاملا میفهمم…شرایط تو و من تقریبا تو یه حالته…خیلیییی صمیمی و فوق العاده…خیلی خوبه امیدوارمـــــــــــــ همیشه همینطوری بمونه…خیلی خوشحالم که خوشحالی

  797. پـریـسـا :

    مهرناز زیاد دیدم که معلمی مثل خواهر شاگردش باشه و این خیلی خوبه.معلم من چون ۲۰ سال سابقه کاری دارن با همه مثل دخترشون برخورد میکنن ولی تا شاگردشون نباشی نمیتونی متوجه بشی ارتباطی که الآن با من دارن چقــــــــــــــــــدر عمیقه.حتی دوستای خودمم که تو تک تک لحظه ها بودن و خبر داشتن باورشون نمیشه.معلم منم تازگیا همین که من گریم میگیره بغض میکنن.خیلی دل نازک و مهربونی دارن که البته کمتر کسی خبر داره.خودم بهشون میگم که من کشفشون کردم
    zahraاینم در نظر داشته باش که شاید معلمت بخواد حرفی بزنه که اگه تنها باشین بهتره.این پیشنهادی که دادم روش دبیر خودمه و خیلی تو افزایش صمیمیت موثره

  798. فاطمه قوامی :

    مهرنازجان من ازایشون درخواست شماره کردم ایشون گفتندمن ایشالله وقتی دیپلم گرفتی بهت ده تاشماره میدم من هشتمم واقعاازدستش ناراحت شدم خیلییی ازش خواهش کردم ولی ندادوگفت به خاطردلایلی چیکارکنم؟!؟!؟!

  799. پـریـسـا :

    بچه ها خبر رسیده که حال سرایدار خیلی بده
    در این حد که میگن دعاکنید زنده بمونه
    از همتون التماس دعا داریم برای مردی که همیشه با لبخند بود.دعاکنید بازم بتونیم لبخندشو ببینیم

  800. zahra :

    آره مهرناز جون به خاطر همین نمیتونم بهش اس بدم شانس آوردم که سایت مدرسه هست تا بهش بگم ولی همه میتونن این سایت رو ببینن و مشکل دیگه ای هم هست و اونم اینه که دیر میاد تو سایت مثلا از روز معلم به بعد نیومده وقتی بهش گفتم که نمیاین گفت بعد از ظهر ها میرم خونه مامانم که دسترسی به اینترنت ندارن برام سخته بیام.حالا مهر ناز چه کار کنم که مامانم فهمیده؟واقعا حتی یه ذره هم درکم نمیکنن.باز بابام خیلی بهتر رفتار میکنه ولی بدبختی این جاست مامانم معلمم رو ندیده و اصلا نمیدونه اخلاقش چجوری معلم من هم مثل زهرا به دلیل شوخ طبعی خیلی محبوبه و دوستش دارن بچه ها دیروز تولدم بود اینقدر دلم میخواست بهش بگم اما نتونستم و اصلا نزدیکش هم نرفتم دلم میخوات بغلش کنم ولی نشد جلوی اون همه آدم یه جوریه برم بغلش کنم البته خیلی این کار رو میکنن ولی معلمم فکر نکنم زیاد از این کار خوشش بیاد و
    پریسا جون این اصلا امکان پذیر نیست که بهش بگم این کار رو بکنه تازه اگرم بکنه من چی بهش بگم؟بگم خیلی دوستتون دارم؟این رو که هر جا میرسم میگم.من فقط دلم میخواد دوستام باشن نگفتم که همه همه برن.

  801. مهرناز :

    بمیرم واست تینا جون…درکت میکنم…تو رو خدا اینطوری نکن با خودت…درست نیس به خاطر یه امتحان بقیه امتحاناتم بد بدی….میدونم که زیست واست خیلی خاص بوده و اهمیت داشته ولی چیزی رو نمیتونی تغییر بدی…با توکل به خدا واسه بقیه درسات تلاش کن تا جبران زیستت بشن

  802. مهرناز :

    زهرا دیدی گفتم مامانت متوجه میشه…خو معلومه درک نمیکنن…چون هم تو سن ما نیستن…هم تا کسی این حسو خودش تجربه نکرده باشه درکش نمیکنه

  803. مهرناز :

    بچه ها خیلی دوستون دارم و خیلی خوشحالم که اینجارو دیدم…چون اولین جاییه که احساسمو میگم و بهم نمیخندن…که درکم میکنن

  804. مهرناز :

    زهرا این خودشیرینی رو به منم خیلی گفتن…اصلا توجه نکن….واقعا تا خودشون اینطوری نباشن نمیفهمن حس ما رو…پس توجه نکن بگو آره خودشیرینم و برو پیشش….به خاطر حرف بچه ها کاری نکن که بعدا حسرت حتی یک دقیقه رفتن پیش معلمتو بکشی

  805. مهرناز :

    پریسا جون منم با یکی دیگه از معلمام همینطوریم….ولی چون تو دوران راهنمایی یکی دیگه رو هم دوس داشتم میدونم که بعد از گذشت یه مدتی که باهم ارتباط زیادی نداشته باشی دیگه خودتو انقد واسش اذیت نمیکنی….آخه من خیلی اذیت میشدم…الانم دوسشون دارم ولی اذیت نمیشم واسش
    اتفاقا منم با یکی دیگه از معلمام الان همینطوریم…اونو نگفتم چون بچه ها الان خیلی دلتنگن….ترسیدم دلشون بخواد
    ولی من با معلمم تا ساعت ۶ هم حرفیدم و دوتایی باهم گریه کردیم…تازه ساعت ۶ من خوابیدم اون تا ساعت ۷ پیام داد بهم وقتی پا شدم دیدم
    و کل خانوادشون منو میشناسن و به همه میگه که من دخترشم….الان جفتمون منتظر تابستونیم که باهم بریم بیرون……حتی به اسم صداش میکنم…کلا ارتبازمون فوق العادس و اصلا دوست ندارم که خراب شه….واقعا مثل خواهر بزرگترم شده….خیلی ماهه و همچین ارتباطی رو واسه همه آرزو میکنم
    و حس میکنم دلیل اینکه خودمو واسه اون معلم اولیه انقد اذیت نمیکنم اینه که با فاطمه(معلمم) خیلی خوبیم…
    امیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدوارم همه این حسو تجربه کنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن

  806. تینا :

    همه ی سوال هایی که درست نوشته بودم را وقتی داشتم میخوندم همه را پاک کردم و یه جواب دیگه نوشتم .از وقتی آمدم مدام دارم افسوس میخورم . کاش همه چیز فقط یه خیال بود . بهم خیلی فشار آمد.امروز. انگار تمام دنیا روی سرم خراب شده بود.مخصوصا که دوستات ازبد دادن امتحانت خوشحال بشن . ومن چیزی نتونستم بگم. به جز اینکه سکوت کنم .دلم خیلی گرفته . آسمان دلم ابری .

  807. زهرا :

    تبسم جان معلم من ۲۴ سالشه و خیلی شوخ طبعه به خاطر همین رفتاراش همه دانش اموزا عاشقش شدن ولی خود معلمم میگه هممون رو ب یک اندازه دوست داره ولی ب من گفته تو یک جایگاه خاصی واسم داری اخه من اولین نفری بودم ک عاشقش شدم

  808. پـریـسـا :

    غزال نمیدونم چرا نمیخوای با معلمت در ارتباط باشی.مثلن الآن که من به معلمم وابسته شدم و مطمعنن ایشون هم به من وابسته شدن خیلی بده؟وقتی یه نفرو دوست داری سعی میکنی رفتار هایی رو که اذیتش میکنه نداشته باشی.انقدر رو خودت کار میکنی که شاید از خودِ قبلیت فاصله بگیری ولی همین که ببینی اون خوشحال میشه برات کافیه.معلم من یه اخلاقای خاصی دارن(به قول آقوی همساده)مثلن قبلن به هیچ وجه نمیتونستن تو اس محاوره ای صحبت کنن و میگفتن که سختشونه.ولی حس کردن که من اینجوری راحت نیستم بخاطر همین الآن خیلی محاوره ای صحبت میکنن
    zahraدرکت میکنم.از معلمت بخواه که خودش یه موقعیتایی رو ایجاد کنه یا مثلن وقتی که میخوای باهاش حرف بزنی باهات بیاد تو یه اتاق یا کلاس خالی که هردو راحت باشین و کسی هم مزاحم نشه

  809. zahra :

    خوش به حالتون که میرین پیششون من بیچاره که معلمم اینقدر محبوبه که امروز تا دوسه بار اومد بیرون همه جمع شدن پیشش من نتونستم برم چون اگه میرفتم بچه ها بهم هی میگفتن خیلی خود شیرینی

  810. فاطمه قوامی :

    کم کمک داره روزهای آخرمدرسه میادودوری ودلتنگی های من خیلیییی زیادترازاونی که هست میشن،بچه های توی این چندروزای آخرچی کارکنیم بهتریعنی بریم پیششون چی بگیم؟!

  811. غزال :

    پریسا و الهام جونم ممنون اما نمی شه با یکی که بهش حس داری باشی کمکش کنی معلم منم احساساتش رو بروز بده اونوقت بهش وابسته نشم . الهام جان اگه معلمت رو دیدی تموم احساساتت رو بهش بگو یا به یه دوست یا بزرگتر عاقل بتونی به لطف خدا علاقه ات رو کم کنی چون به هر حال باید تموم شه موفق باشی عزیزم . راستی بچه ها من که اگه معلم بودم شماره ام رو به بچه ها نمی دادم

  812. الهام :

    سلام دوستان گلم این چندروزه نتونستم سر بزنم آخه نت قطع بود،
    غزال جون منم بافهیمه جو ن موافقم بامعلمت رابطه ی دوستانه داشته باش اما واسش حدودی بزار فقط درحد دوستی نه عشق ووابستگی اینطوری واسه هردوطرف بهتره هم خودت وهم معلمت وهمیشه بهش سربزن
    فرناز جون من امیدمو نسبت به خدا هیچ وقت از دست نمیدم ولی دیگه خسته شدم آخه معلمم نه درکم میکنه رفتارش هم باهام آنچنانی نیست و بیشتر وقتا احساس میکنم ازم فرارمیکنه قبلنا هیچکی از علاقم نسبت به معلمم چیزی نمیدونست حتی خود معلمم حتی مادرم که نزدیک ترین وصمیمی ترین دوستمه اما دیگه طاقت نیورده بودم صبرم تموم شده بود چون همه ی بچه ها هردمو دقیقه میرفتن پیشش ومن حتی جرعت نمیکردم زل بزنم تو چشماش ونگاش کنم کارهرشبم شده بود گریه تااون موقع که ناخواسته همه چیز رو به یکی ازهمکلاسیهام گفتم اونم سرکلاس جلوی همه ی بچه ها همه چیز روبه معلمم گفت منم براش ی نامه نوشتم بعداز اون رفتارش باهام بهتر شد اماتازگیابه ی دلایلی رفتارش سردترشد .اون نمیدونه که من چقد دارم بخواترش عذاب میکشم واسش گریه میکنم احساس میکنم بخواترش دارم افسورده میشم تمام فکرو ذکرم شده معلمم حتی شبا که خوابم بهش فکرمیکنم وخودش هیچی نمیدونه.
    خیییییییییییییییلی سخت شاید دیگه اصلا نتونم ببینمش
    مهرناز الان چی ازمعلمت خبری هم داری؟هنوزم باهاش درارتباطی؟

  813. سارا :

    وای امتحان زیستمو عالی دادم میشم ۱۹/۲۵ معلمم هم بهم زنگ زد با هم چک کردیمو کلی هم با هم حرف زدیم خیلی روز خوبیه ولی داشت باهام دردو دل میکرد هر دومون خیلی ناراحت بودیم به خاطر اینکه بچها بهش حرف های بدی میزنن و دلشو میشکونن منم خیلی عصبانی بودم و با بچها کلی دعوا کردم اونم زنگ زد بهم که ارومم کنه ولی خودشم مشخص بود داغونه

  814. تبسم :

    زهرا خانم اگ معلمت۲۴ سالش همسن من… اختلاف سنیش با شما زیاد نیست پس این حسم زیاد عجیب نیست ک دوست داره… با۱دسته گل خوشگل ازش عذرخواهی کن/

  815. تبسم :

    سلام بچه ها به کمکتون نیاز دارم .من سال۸۹ تو رشنه تجربی رفتم دانشگاه اما الان مجدد قصد کنکور دارم… میخوام ببینم چ کتابایی عوض شده؟ زیست شیمی…. در ضمن سوال درسی داشتید در خدمتم… چون جز رتبه۱ ها بودم… امتحانای نهایی زمان ما هم بعضیاش سخت بود ولی بخونبد معدل کتبی خیلی مهم…..

  816. تینا :

    سلام.من امتحان زیستم را خوب ندادم خییلیییی ناراحتم.اشک هام مدام می آید من خیلی خوندم ولی خراب کردم ..دیگه تلاش نمیکنم .امتحان زیست روحیمو خراب کرده . انرژیم دیگه تمام شد ه.خداهم کمکم نکرد حتی به ذره . من تمام انرژیمو روی زیست گذاشتم ولی.. همه ی خنده هام به ناراحتی تبدیل شده .حالا چی میشه بچه ها؟//؟؟؟؟؟

  817. پـریـسـا :

    زهرا و غزال به نظر من حرف دلتونو گوش کنین.به هیچ وقت زمانو هدر ندین که ممکنه بعدن خیلی پشیمون بشین
    با اینکه ۴شنبه با معلمم رفتیم مدرسه که فقط همو ببینیم و من کلی نگاهشون کردم ولی بازم الآن حس میکنم کم بوده و دلم براشون خیلی تنگ شده

  818. fahimeh.mahdikhani :

    با هم اومدیم غزال
    لایک
    انشاالله که روز به روز بهتر باشی
    به نظرم ازش خبر بگیر ولی ذهنتو درگیرش نکن
    به خودت بگو فقط یه علاقه ساده است یه خبر گرفتن ساده بعدشم بهش فکر نکن
    البته هرجور خودت میدونی
    چون خودت بهترین تصمیم را میتونی برا خودت بگیری

  819. زهرا :

    سلام من و معلمم ک باهم قهریم یک دوهفته ای هس باهم کاری نداریم من قبلن براش یک نامه نوشته بودم دوستام نامرو دادن بهش اونم نامرو خونده و گفته زهرا باید بیاد معذرت خواهی کنه تا باهاش اشتی کنم منم با اصرار دوستام امروز قرار شد برم معذرت خواهی تا میخواستم برم پیشش دیدم میره اینور و اونور کار داره دیگه امروز نتونستم ازش عذر خواهی کنم دعا کنید فردا بتونم ازش عذر خواهی کنم این هفته اخرین هفته ای هست ک معلمم رو میبینم

  820. پـریـسـا :

    شکیلا منم امسال شب تولد معلمم داشتم باهاشون صحبت میکردم ساعت از۱ شب گذشته بود.دیدم طاقت نمیارم صبح بهشون تبریک بگم همون موقع بین صحبتام گفتم.ایشونم کلی خوشحال شدم
    ولی خب الآن بخاطر وضع سرایدار و خانوادش خیلی ناراحتن و منم نمیتونم کمکشون کنم 🙁

  821. پـریـسـا :

    فاطمه جان شاید همسر معلمت راضی نیست که با شاگرداش در ارتباط باشه
    دبیر من هم شمارشون رو به هیچ وجه تا قبل از اعلام نتایج کنکور و قبول شدن فرد تو یه رشته و دانشگاه خوب شمارشون رو بهش نمیدن.منم شانسی شمارشونو پیدا کردم

  822. شکیلا :

    سلام دوستااااان . منم با زهرا موافقم احتمالا اون دسته از معلمایی که شماره نمیدن بخاطر اینکه نمیخوان دانش اموزشون بیشتر از این بهشون وابسته بشه ….. و من دلیل دیگه ای نمیبینم ….!!!!!!

    +امروز تولد خانومم بود خانومم حتی روحشم خبر نداره که من میدونم تاریخ تولدش رو چون از خودش نپرسیدم چون میخواستم غافلگیرش کنم موقع تبریک گفتن وسطای سال از بود رفتم تو دفتر و از اونجا که مدیرمون منو خیلی دوست داره ازش تولد خانومم رو خواستم ایشونم تو یه دفتری نگاه کرد و بهم گفت منم اینقد منتظر این روز بودم که غافلگیرشون کنم صبحی ساعت چهار صبح بیدار شدم اولین کاری کردم بهشون اس دادم تبریک گفتم بعد دیگه الان از سر جلسه امتحان امدم دیدم نوشته :(سلام گلم .اولین نفری هستی که بهم روز تولدم رو تبریک گفتی . خیلی خوشحالم کردی امیدوارم توزندگیت همیشه شاد شاد باشی .دوستت دارم عزیز دلم )

    منم باز اس دادم :سلام .واااای الهی قربونتون برم خیلی خوشحالم که اولین نفر بودم …..:)

    در واقع امروز خانومم رو با اس تبریک خیلی خوشحال کردم خیلی غافلگیر شده بود خوشحاااالم 🙂

    +امتحان امروز هم که بی نهایت وفوق العاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااده سخت بود یعنی امتحانات نهایی امسال نسبت به سال پیش سخت ترن من نسبت به اون امتحاناتی دادم راضی بودم ولی فلسفه و منطق امتحان امروز سخت بود ….. ولی با این حال بدک نمیشم …..:)

  823. پـریـسـا :

    zahraجان مثل اینکه گاز نشت کرده.سرایدار بنده خدا هم رفته چراغو روشن کنه که خونش منفجر شده.سقف خونش کلن اومده پایین
    دعاشون کنید بچه ها

  824. raha :

    واقعا من تعجب میکنم چرا بعضی از دبیراتون شماره هاشونو نمیدن.مگه میخواین با شماره هاشون چکار کنین؟من شماره ی همه ی دبیرامو دارم.البته بعضیاشون شمارشونو به همه نمیدن و گفتن چون به تو اعتماد داریم بهت دادیم.

  825. zahra :

    فاطمه جان شاید ایشون صلاح میدونن که این کار ها رو میکنن و شماره به شما نمیدن
    فهیمه جان همه بچه ها شماره مهلم من رو دارن و ایشون خیلی دیر جواب اس هاشون رو میدن
    مهرناز جون امروز مامانم لو داد که میدونه من معلمم رو دوست دارم ولی اصلا درکم نمیکنه

  826. yedokhtartizhoosh :

    سلام بچه‌ها
    اگر تو سایت عضوید می‌تونید از این به بعد گفتوگوتونو تو گروه “عاشقتم خانم معلم!” انجام بدید. کافیه درخواست عضویت توی گروه بدید.
    در ضمن خوشحال می‌شم به وبم سربزنید. http://manvazendegi.blogfa.com/

  827. فاطمه قوامی :

    سلام.بچه هاتوی این چندروزه که واقعادبیرم حالموگرفته هرموقع میرم بیشش ازدرس وامتحاناازم میبرسه اصلامنودرک نمیکنه باهزارالتماس هم که کردم شمارشونداددیگه موندم چیکارکنم خیلی بی توجهه من فقط چندروزدیگه بیششم چیکارکنم دلم خیلیییی شکسته؟؟؟؟؟/

  828. fahimeh.mahdikhani :

    نه عزیزم
    به نظر من هر آدمی یه خوبیهایی داره یه بدی هایی داره
    اگه این خوبی ها و بدی ها را بزاری کف ترازو ببین کدومش سنگین تر میشه
    و یه چیز دیگه تو یه رابطه دوستانه . دوست ها برا هم گذشت میکنند و همین گذشت که رابطه را پایدار و زیبا میکنه
    ولی بازم هرجور خودت صلاح میدونی آبجی
    غزال جونم من آبجی ندارم خوش . خیلی خوشحالم که آبجیم شدی

  829. fahimeh.mahdikhani :

    سلام آبجی
    ساعت خواب ؟
    صبحت بخیررررررررررررررررررررررر و شاااااااااااادی و نشاط
    به نظر من باهاش در ارتباط باش مخصوصا حالا که مشکل براش پیش اومده
    اما وابسته نباش یه دوستی صمیمی معمولی
    سعی کن تعداد دوستات زیاد باشن

  830. fahimeh.mahdikhani :

    غزال جان میشه بدونم چرا رابطه ات یهو باهاش بد شد و تصمیم گرفتی کات کنی ؟
    اخه رابطتون خیلی خوب پیش میرفته
    البته اگه اذیت نمیشی بگو
    وگرنه که بیخیالش

  831. fahimeh.mahdikhani :

    مراحمی آبجی جونم
    فردا سر فرصت حتما پیداش میکنم میخونم غزال جونم
    اصلا نگران نباش خدا بزرگه مشکلت حل میشه

  832. پـریـسـا :

    zahraجان برعکس معلم تو، حتی پیش اومده که من و معلمم تا ۴صبح بیدار بمونیم و حرف بزنیم
    مهرناز درست میگی.خیلی ها درسته حسشون نسبت به دبیرشون زیاده ولی آتیش تند زود خاکستر میشه.به منم همین حرف رو زدن ولی تا حالا که ذره ای از حسم به معلمم کم نشده و حتی بیشتر هم دوسشون دارم.خودشون هم بهم گفتن که متوجه تفاوت حس من با بقیه شدن و از همون اول میدونستن که نبودن و ندیدنشون اذیتم میکنه بخاطرهمین اوایل خیلی رفتار بدی باهام داشتن که ادامه ندم ولی بقیه حسشون گذراست و اذیت نمیشن.درهرصورت اصلن دوست ندارم که هیچوقت این ارتباط قشنگمون از بین بره و یا حسم نسبت به دبیر عزیزم کم بشه

  833. پـریـسـا :

    سلام
    بچه ها از همتون میخوام برای سرایدار مدرسمون و خانوادش دعاکنید.متاسفانه امروز مدرسمون منفجر شده و سرایدار و خانوادش سوختن.سوختگی خودش و خانومش شدیده ولی دخترش فقط پاهاش سوخته
    توروخدا دعاشون کنید.به هر کی هم که میتونید بگید براشون دعاکنه
    ممنون

  834. شکیلا :

    شنبه هم امتحاااااان فلسفه منطق دارم دوتا کتاب با همه بقول معلممون که میگه هر ساله امتحانات فلسفه منطق رو سخت دادن حالا ببینید امسال چیکار میکنن ….:(

  835. شکیلا :

    سلام دوستان خوبین .من که دیگه دارم میترکم توانم برا امتحانا کم شده فکر کنم تا اینجا امتحان دینی از همه سخت تر بود ….!!!!!
    با عربی و ادبیات مشکلی نداشتم حداقل امتحان عربی نهایی از امتحان معلم خودمون اسون تر بود و من میگم بخاطر اینکه امتحانات خیلی ریز سوال رو طرح کردن گند میزنیم و از یه طرف دیگه امتحان هر چی اسون تر باشه بیشتر گند میزنیم ….. من تا اینجا هیشکدوم رو فکر نکنم بالا ۱۸ بشم چون همش بخاطر سادگی سوالات بی دقتی کردم …. وبیشترین ترسم هم از امتحان تاریخ ایران جهان هست چون هم کتاب پر حجم وزیادی هست و هم معلممون امسال خیلی از زیر بارش در رفت حداقل ۱۰ تا درسش برام جدیدهه چون بخاطر حجم کتاب هی درس میداد تا کتاب تموم شه این ترمی هم امتحان مستمر زیاد نگرفت بیشتر از ۴ الی ۵ تا چون وقت نبود خیلی از تاریخ میترسم همش کابوس میبینم خدا کنه اسون باشه …..:(
    +من معلمم دیگه از شروع امتحان نهایی ندیدم قرار بود مراقب باشه برای امتحان نهایی ها ولی بخاطر اینکه تو مدرسه های دیگه مراقب بود نیومدن دلم براشون تنگ شده بود دیروز که بعد امتحان همراه مامانم رفتم بیرون تو خیابون دیدمشون و من رفتم وباهاشون حرف زدم دستمو گرفتم تا اخر حرفامون دستمو گرفته بود ازم پرسید امتحانات رو چطور دادی منم گفتم بد نیست فعلا که خوبه بعد بهم گفت دیدی گفتم الکی حرص و جوش الکی نخور من همیشه دعات میکنم تو نماز.
    ایشاالله که قبول میشی با نمرات خوب ….!!!!!
    (حتی پرسید دینی رو چیکار کردم اخه بیشتر بچه ها ناراحت بودن بخاطر این امتحان یه جورایی خیلی مفهمومی داده بودن سختر از سال قبل بود )با اینکه من جزوه هم کار میکنم فاید ه ای نداره تو کل جزوه ها از ۸۵تا ۹۳ فوق فوق اگه هم بیاد یکی دو نمره هست اونم تا الان تو این امتحانات اصلا نیومده بود پس اینقدر معلما میگن جزو ه هم بخونید نمیشه اعتماد کرد جزوه فقط از از ترس قبل امتحان نهایبی کم میکنه تا امادگی برا امتحان داشته باشیم پس بیشتر بچه ها حواستون رو تو کتابا تون جمع کنید وبیشتر کتابارو بخونید و جزوه هم بخاطر کمتر شدن استرس و میزان اینکه چقد فهمیدین کار کنین …..

    التماس دعا و امیدوارم ههمون با نمرات خوب امتحان نهایی رو پشت سر بزاریم در ضمن اگه میخواهید ببینید امتحان رو در چه سطحی دادین حتما به این سایت که میگم برید چون ۵ الی ۶ ساعت بعد امتحان نهایی که دادین ساعت ۲ ظهر برید به این سایت قسمت (نظری )کلیک کنید و هر رشته ای که هستید بزنید سوالات بعد ۵ ساعت تو سایت قرار میگیره و شما میتونید بفهمید حداقل نمرتون در چه سطحی میشه اسم سایتم این هست :(سایت رشد نمونه سوالات امتحانات نهایی )

    موفق باشید دوستان گلم :)والتمااااااس دعااااااا

  836. fahimeh.mahdikhani :

    خوشحالم زهرا جان که ارتباطتتون دو طرفه است
    از اونجایی میگم با احساسی که قلم قشنگی داری حتی جملات محاوره ات پر از احساس لطیف که قابل لمس اند

  837. zahra :

    فهیمه جون من از معلمم خیلی راضیم.ممکنه اونم دوستم داشته باشه ولی نمیدونم.ایشون هروقت میگم خیلی دوستتون دارم میگه منم دوستت دارم به هر حال مهم نیست دوستم داره یا نه مهم اینه که من کاری میکنم دوستم داشته باشه.در ضمن ارتباط من با ایشون بد نیست و ایشون با هر شاگردش خوب رفتار میکنه ولی با بعضی ها بهترن

  838. zahra :

    مشکلی ندارم فقط نمیخوام که توی تابستون ازش بی خبرباشم همونطور که گفتم م فقط دوستش دارم
    چرا فهیمه جون مگه من چی گفتم که فکر میکنی با احساسم.من اگه عرضه داشتم این احساسات رو بروز میدادم

  839. مهرناز :

    آهان زهرا جان متوجه شدم…حق داری….
    خوب با گوشی پدرت اس ام اس بده
    فقط اگر وابسته ی معلمت نیستی الان دقیقا مشکلت چیه؟

  840. zahra :

    ممنونم مهرناز جان ،من به معلمم وابسته نیستم و در حد دوست داشتن دوستش دارم من شماره ی سه چهار تا از معلم هام رو دارم ومادرم روی این مطلب حساس نیست تازه من فقط یک بار یادوبار به معلمم اس دادم.چرا همتون میگید که با گوشی مادرم اس بدم ؟من با بابام از این لحاظ بهترم .من اصلا با خانوادم درباره ی معلمم حرف نزدم و سعی میکنم که نزنم و خودم رو وابسته به ایشون نکنم.مهرناز جان معلم من شوهر و بچه داره بعد بیاد با من بریم بیرون؟شوهرش چون میدونه زنش یکی از معلم های محبوبه به خاطر همین گفته از شاگردات از ساعت فلان دیگه زنگ نزنن.حالا انتظار دارید من با معلمم برم بیرون؟

  841. مهرناز :

    زهرا جون چرا دوست نداری با معلمت ارتباط داشته باشی ؟
    ازش بخواه که برید بیرون…با پدر و مادرت هم صحبت کن که اجازه بدن همدیگرو ببینید….اگر اینطوری بشه به نظرم بعد از مدتی به جای عشق به چشم یه دوست صمیمی به معلمت نگاه میکنی…بهش وابسته هستی ولی فکرت کمتر درگیرش میشه…البته مواظب تعادل هم باید باشی چون اگر بنا به هر دلیلی این ارتباط قطع بشه ضربه ی بدی میخوری
    البته این نظر من بود
    بعد هم با گوشی مادرت اس ام اس بده به معلمت و بگو که شماره ی مادرته….اینطوری حرفی هم نمیزنه که واست ایجاد دردسر کنه…از طرف دیگه اگر مامانت با وجود اینکه معلمتو ندیده ازش بدش میاد تنها دلیلش حساسیتیه که خودت نشون دادی نسبت بهش یا اینکه حس میکنه که تو داری به خاطرش اذیت میشی…هرچند فکرکنی مادرت متوجه عشقت نشده ولی کم و بیش در جریان احساساتت هست
    سعی کن حساسیت درباره ی معلمت نشون ندی پیش خانوادت و شماره ی یکی دو تا دیگه از معلماتو هم بگیری و وانمود کنی که این هم مثل بقیه ی معلمات هست…بعد به همشون باهم پیام تبریک یا متن قشنگ و یا هرچیزی که دوست داری بفرستی
    اینطوری حساسیتشون نسبت به اون معلمت کم میشه
    سعی کن وانمود کنی ارتباطی که با اون معلمت داری با خیلی دیگه از معلمات هم داری
    بازم میگم این نظر و تجربه ی شخصیه خودم بود…وگرنه هرجور که صلاح میدونی

  842. مهرناز :

    الهام جون غصه نخور….منم این درد و کشیدم….خدا خودش جای حقه…کمکت میکنه
    منم وضعیتم یه جورایی مثل تو بود سال اول راهنمایی…معلمم از مدرسه رفت و دو سال کاملا ازش بیخبر بودم…بعد از دوسال توی مسابقات منطقه دیدمش…شمارشو بهم داد…از اون به بعد باهم ارتباط داریم…من خیلی خودمو واسش اذیت کردم بیشتر از چیزی که فکر کنید….کافی بود یه بار جواب اس ام اسمو نده….من تب و لرز میکردم و غذا نمیخوردم و ….
    خانوادم اطلاعی نداشتن و نمیدونستن چرا اینطور میشم…این عشق من ۴ سال و خورده ای طول کشید ولی خودمم باورم نمیشه چه طور بدون افتادن اتفاقی یهو این عشق تبدیل شد به یه دوس داشتن معمولی…دیگه مثل قبل به فکرش نیستم و هر لحظه به خاطر دلتنگی گریه نمیکنم واسش
    این چیزا تموم میشه همشششششش….الان تازه چشمم باز شده…الان دوم دبیرستانم..تازه فهمیدم چه قدر با عشقم خودم و حتی معلمم رو آزار میدادم…به نظرم هر کسی که عاشق معلمشه بروز نده…چون بالاخره تموم میشه این حس….سخته ولی تموم میشه….عوضش نه غرورتونو شکستید نه خوار شدید نه زبون زد همه بچه ها و بقیه ی معلما میشید
    من که خیلی از معلمام بهم تیکه مینداختن سر این موضوع

  843. fahimeh.mahdikhani :

    زهرا چقد با احساسی
    خوش به حال معلمت
    من اگر جای معلمت می بودم خیلی دوستت میداشتم و سعی میکردم همیشه ارتباطم را در حد معقول باهات حفظ کنم

  844. zahra :

    زهراجون ازش معذرت خواهی کن و بگو من اگه برم فلان مدرسه برام خیلی بهتره و توی زندگیم موفق ترم بگو که میام میبینمتون و بهتون اس میدم مطمئن باش زمان خودش همه چیز رو درست میکنه.نگران نباش نمیخوام ناراحتت کنم ولی من مامانم خودش معلمه و میگه اینا که میگن عزیزم و گلم فقط توی مدرسس.توی خونه اصلا شما ها رو نمیشناسن.
    غزال جان من مامانم به همون دلیلی که به زهراجون گفتم نمیگذاره و اصلا هیچ چیزی درباره علاقه من به معلمم نمیدونه البته حدس میزنه ولی میگه این گلم و عزیزم ها الکین.من فقط میتونم با گوشی بابام اس بدم.یکی دو بار پیام فرستادم یکبار هم میلاد حضرت عباس رو بهش تبریک گفتم گفت ممنون گلم بعد فردا که بابام اداره بود پیام داده شماره خودته تو گوشیم ذخیره کنم؟آخه من قبلا بهش گفته بودم سیم کارت خودم نیست پس اگه میتونه سریعتر جواب بده.حالا بادر نظر گرفتن شرایط من چه کار کنم؟رفتن به خونشون و رابطه داشتن هم که یک درصد احتمال نداره چون خودمم دوست ندارم یک همچین‌‌‌ کاری رو بکنم البته من توی سایت مدرسه براش پست زیادی گذاشتم به حدی که بچه ها بهم میگن خودشیرین و من جوابشون رو دادم و دیگه همه میدونن عاشق معلمم حتی خودش.

  845. زهرا :

    من که معلمم باهام قهره معلمم ب دوستام گفته زهرا هرچ قدر منو دوستوداشته باشه من دوبرابر دوستش دارم امروز تو مدرسمون جشن داریم ب نظرتون من برم جشن؟! ب نظرتون چی بگم ب معلمم ک باهام دوست بشه؟!

  846. zahra :

    مشکل اینجاست که پدر و مادرم نمیدونن اینفدر دوستش دارم تازه مادرم ازش زیاد خوشش نمیاد چون اصلا ندیدتش حالا چه کار کنم؟

  847. دنیا :

    عرفانه جان خیلی وقته که ارتباطمو با دانش آموزم قطع کردم.
    منظورم این بود که با پایان سال تحصیلی دیگه حتی باهاش رودررو هم نخواهم شد و تمام!

  848. fahimeh.mahdikhani :

    زهرا جون
    به نظرم اول از اسمس های عارفانه کوتاه یا جالب شروع کن و اخر متن مسیجت هم بنویس براش که دلت تنگ شده یا احساسی که اون لحظه بهش داری را براش بنویس .

  849. سارا :

    اره منم فک میکردم آرایه باید بنویسم بعد واسه سوالایی که کلی توضیح میخاست ۲۵/ گذاشته بودن خیلی بد بارم بندی کرده بودن نه اصلا وحدت وجود چی بود من از خودم نوشتم

  850. zahra :

    بچه ها شما وقتی به معلماتون اس میدید چی میگید؟من چند روز پیش معلممر اومد جلوم صورتم رو رو به خودش کرد گفت بهم اس بده.ولی من با گوشی بابام اس میدم،خودم سیم کارت ندارم حالا چی بگم بهش؟نمیدونم .اگه میشه کمکم کنین

  851. پـریـسـا :

    یه سری از بچه ها فکرکردن منظورش آرایه بوده یا همچین چیزی
    اصن به شما چیزی درباره وحدت وجود گفتن؟
    اگه یکم به مفهوم توجه کنن شاید۲۰ بشم

  852. الهام :

    بچه هامن عاشق معلمم هستم هرچند اون خیلی مغروره ولی من بازم خیییییییلی دوسش دارم وای دارم دیونه میشم نمیدونم بایدچیکار کنم.شاید دیگه اصلانتونم ببینمش شمارشم که ندارم امروز آخرین روزی بود که معلممودیدم خواستم برم پیشش و باهاش حرف بزنم اما امان از این مزاحمای همیشگی که همیشه جلو دارمن اه اه اه اه اه

  853. سارا :

    میشده سبز پریسا چه سوال چرتی بود واسش نیم نمره گذاشته بودن منم رو این حساب فکر کردم باید یه سوال توضیحی باشه اه

  854. پـریـسـا :

    خداوکیلی دینی افتضاح بود.من نمیدونم طراح چه فکری کرده بود؟
    سوالای امروزم خیلی مسخره بود.یعنی چی رنگ مشترک؟

  855. سارا :

    اره ساجده مثله اینکه یکی از مسعولین گفتن امتحان ادبیاتتمون نصفی از سوالاش ،سوالای کنکور سالای قبل بوده و معلما هم گفتن برید اعتراض بزارید خیلی سخت بوده،
    برگه های دینی هم تصحیح شده و گفتن میانگین کل کشور شده ۱۳ و۴۰ درصد افتادن دیگه خدا به داد بقیش برسه من که ذهنم له له شده شنبه هم امتحان زیست دارم ترو خدا واسم دعا کن اینو ۲۰ شم تا معلم مورد علاقمو خوشحال کنم ،‌خیلی وقتش کمه

  856. ساجده :

    بچه ها امتحان ادبیات خیییییییلی بد بود یه چیزایی داشت که اصلا معلم ما تا حالا به مانگفته بود.
    نمیدونم چرا همه رو دارم بد میدم اینرو هم ۱۸ میشم……
    .
    .
    تازه شنبه حسابان داریم نمیدونم چیکار کنم خییییییییییلی زیاده…

  857. zahra :

    چرا نمیدن؟ حالا ایرادی نداره،خودت رو زیاد ناراحت نکنfatemehجان سعی کن به خدا فکر کنی و زیاد توی فکر معلمت نری.ان شاءالله موفق میشی و خداهم کمکت میکنه.

  858. fatemeh :

    رفتم پیش دبیرم بهشون گفتم تابستون چیکارکنم ایشون گفتندچشم به هم بزاری میگذره اول که ماه رمضان بعدهم تموم میشه امامتاسفانه وقتی هم که درخواست دادن تلفن همراه کردم ایشون گفتندمن ترجیح میدهم به شاگردان تادیپلم شماره ندهم .هروقت که دیپلم گرفتی من ده تاشماره میدم واقعادیگه نمیدونم چی بگم حالم اصلاخوب نیستم لطفاکمکم کنید ممنون.

  859. عرفانه :

    سلام
    امتحانها اینقدر هم سخت نیست.تینا عزیزم چرا انرژیت کم شده هشت تا امتحان دیگه داری.
    ریلکس نفس عمیق……. فکر کردن به هدفهای مهم .شاد بودن وغذا هایی مثل ماهی وسبزیجات تازه خوردن فراموش نشه 🙂 فعلا بای

  860. یه دختر تیزهوش :

    خلاصه ایمیلش اینه:
    “کار خیلی خوبی کردی که به خودم ایمیل زدی و احساست رو گفتی… اصلا درباره تابستون نگران نباش… با هم درباره‌ش صحبت می‌کنیم… تا وقتی که آدما دوست داشته باشن رفاقتی رو حفظ کنن و براش تلاش کنن اون رفاقت هم حفظ می‌شه… :-)”

  861. ساجده :

    خدا کمکمون کنه منم نمراتم واسم مهمه اما سعی میکنم بی تفاوت باشم چون وقتی یه امتحانو بد میدم خیلی بهم فشار وارد میشه و خودمو زجر میدم….
    اما امروز عربی رو هم خوب ندادم فکر کنم ۱۸ یا ۱۸.۵بشم امروز بعداز طهر که خوابیده بودم کابوس عربی رومیدیدم…….
    خدا واسه ادبیات بخیر کنه خیلی وقتش کمه …. مطمئنم این یکی رو هم مثل بقیه گند خواهم زد

  862. elahe :

    سلام بچه ها..امیدوارم توامتحانا موفق باشین..بچه ها من اول مهردیوونه ی معلمم بودم هرروز گریه گریه وگریه،،اماازاونجا که امسال سال آخرمدرسمه وکنکور دارم دیدم خیلی دارم لطمه میبینم ،،قبلا هم کامنت گذاشتم،،تصمیم گرفتم عشق معلممو توقلبم نگه دارمو تونستم ..اما توی امتحانای عملی خطایی ازم سرزد،،وقت امتحان عملی بود خانممون گفتن از بچه ها تحویل بگیر،من از همه تحویل گرفتم اما این آخریه ازم کمک میخواست ،منم کمک کردم اماتصمیم داشتم وقتی برگ نمره هاشو خواستم بدم نمره واقعیشو بدم ،که یک دفعه خانوم اومد ازش پرسید دید چیزی یادنداره،،من اصلا آب شدم ..بعد خانوم گفت تو به جای من ،چطوری تحویل گرفتی ازش؟؟ازهمه همینطوری تحویل گرفتی؟خلاصه آخر امتحان رفتم راستشوبه خانمم گفتم ونمره هاشو دادم اونم گفت خودم فهمیدم.اما امروز توی دفتر که دیدم سلام کردم،سرد جواب داد،احساس عذاب وجدان دارم..دوست ندارم این همه از اول سال دست راستش بودم ،حالا وجهه ام پیشش خراب شه،،من از اعتمادش سواستفاده کردم !چیکارکنم ازدلش دربیاد؟ببخشید انشایی شد واسه خودش..کمکم کنید لطفا..!

  863. سارا :

    وای اره ساجده من نمیدونم با این امتحان گرفتناشون به چی میرسن امتحان دینی که خیلیییییی سخت بود عربی هم بد نبود خدابه داد بقیش برسه وای واسه ادبیات خیلی وقت کمه من که خواب به چشمام نیومده حالا خداروشکر معلمم جویای امتحانامه و دلداریم میده

  864. زهرا :

    دوستان امروز رفتم مدرسه دیدم معلمم نشسته رفتم گفتم سلام بعدشم رفتم توی کلاسم نشستم داشتم درس میخوندم یکهو اومد بالا سرم گفت بچه ها برید پایین فقط به من میگف برو پایین گفتم چشم خانم میرم پایین بزارید بقیه برن منم الان میرم بعد همه بچه ها رفتن پایین معلمم اومد دید من نرفتم اومد گوشام رو محکم گرفت با خودش بردتم پایین بهش گفتم خامم خوبید اونم گف معلومه که نه وقتی تو داری از این مدرسه میری توقع داری خوب باشم؟! بعدشم رفت منم دیگه جوابش رو ندادم

  865. پـریـسـا :

    ساجده جون منم ترم اول اینجوری بودم
    ولی این ترم نمیدونم چرا انقد بیخیال شدم.دینی رو افتضاح دادم ولی اصلن برام مهم نیست

  866. پـریـسـا :

    سلام
    عربی خوب بود.کمتر از یه نمره غلط دارم
    بچه ها دو روز پیش فهمیدم چیزی که تو این سه سال فکر میکردم توهم خودمه و محاله اینجوری باشه حقیقت داره.انقدر این فکر دور از ذهن بود که حتی با صمیمی ترین دوستم هم در میون نذاشته بودمش
    پیش خودم میگفتم شاید اصلن اول معلمم به من علاقه پیدا کردن بعدش من حسم بهشون عوض شده.عاخه من اولا ازشون متنفر بودم.چندهفته اول مدرسه ها استراحت داشتن و من هرروز برای اینکه نیان مدرسه کلی صلوات نذر میکردم.معمولنم پیش نمیاد که اول از کسی بدم بیاد بعد حسم بهش عوض بشه
    پریروز معلمم بهم گفتن که از اول دوستم داشتن و دلیل اینکه دو سال طول کشید تا رابطمون اینقدر خوب بشه بخاطر این بود که میدونستن حسم خاصه و مثل بقیه که میگن دوسشون دارن نیستم و از نبودن و ندیدنشون اذیت میشم
    خدا رو هزار مرتبه شکر که دارمشون
    امروز دیدمشون ولی خیلی کوتاه.دلتنگیم کم که نشد هیچ تازه بیشترم شد
    اگه خدا بخواد قراره چهارشنبه مفصل ببینمشون
    توروخدا دعاکنید که بشه و موقعیت پیش بیاد که یه دل سیر ببینمشون

  867. تینا :

    سلام ساجده.منم خیلیی ناراحتم همه ی امتحانات را دارند سخت می گیرند .منم از وقتی امتحانا شروع شده خوابم نمیبره خیلی درس میخونم .ومدام نمونه سوال حل میکنم و ولی انگار فایده ندارد .انرژییم دارد تمام میشه . بچه ها چکار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟.من نمره هام برام خیلی مهم . من دارم تمام سعی ام را میکنم .لطفا بگید چکار کنم؟؟؟؟؟؟؟

  868. ساجده :

    بچه ها واقعا خسته شدم از امتحانا نمیدونم هنوز شروع نشده اما چرا اینقدر زور میگه درس خوندن و ای کاش این امتحانای نهایی رو یکم آسون تر میگرفتند لااقل گند نمی زدیم…..
    من هر شب دارم کابوس امتحانات رو میبینم واقعا خیلی خستم

  869. ساجده :

    سلام غزال جان نه عکس نگرفتم امروز هم مدرسه بودن ولی خب ندیدمشون.. نه دیگه بی خیال شدم آخه واسم مهم نیست راستی حتما حتما حتما…..حتما شماره ی معلمت رو بگیر و فعلا در مرحله ی اول تلفنی صحبت کنی بهتره چون شاید شرایطش رو نداشته باشند که بری خونشون….

  870. یه دختر تیزهوش :

    وای بچه‌ها!!!
    من دو روز پیش به معلمم ایمیل زدم که خیلی دوسش دارم (چون قبلا نگفته بودم) و نمی‌دونم که تو تابستون از دوریش چی کار کنم.
    یه جوابی بهم داده که هر بار می‌خونمش قند تو دلم آب می‌شه…!!!! اصلا فکر نمی‌کردم این جوری، اینقدر مهربونانه جواب بده. اینقدر دست به قلمش خوبه که نگو و نشو… اون خاطره‌ای هم که واسم نوشته بود همین جوری بود… اونقدر با احساس که آدم توش غرق می‌شه…
    الانم من دارم از خوشحالی می‌میرم… 🙂

  871. الهام :

    بچه ها من دیگه تصمیم گرفتم اینجانیام و دیگه به معلمم فکرنکنم فقط تو قلبم نگهش دارم .
    برا همتون آرزوی موفقیّت میکنم امیدوارم به آرزوی قلبیتون هرچی که هست برسید .وازتون میخوام دعام کنید تمام امتحاناتم روخوب وبانمرات بالا بدم.
    با آرزوی خوشبختی خدا نگه دار.

  872. الهام :

    فاطمه جان فکرنکن فقط خودتی بدبخت تراز توهم هست من که دارم حسرت اون روزای بدی که کنارم بود وباتمام غرورش بهم بی محلی میکرد رومیخورم راستش من اصلاروز خوبی بامعلمم نداشتم اگرم داشتم ی موش مزاحم جلومو میگرفتن.معلمم هم موقعی فهمیدکه دیگه خیلی دیرشده بود من هیچ وقت نتونستم عشقمونسبت به اون ثابت کنم کاش برای لحظه هم که باشه بتونم ببینمش واین هم همش تقصیر ی موش مزاحم بی چشم وروِ که همیشه جلو دارم بودن.

  873. زهرا :

    Zahra جان معلومه ک منم خیلی دوستش دارم راستیتش قبل از این که بگم بهش دارم از این مدرسه میرم خیلی باهام خوب رفتار نمیکرد یعنی خیلی معمولی رفتار میکد ولی همیشه میگف دوستم داره بعد از این که بهش گفتم دارم از این مدرسه میرم خیلی ناراحت شد و بعد وابستگیش به من رو بهم گف ولی خودمونیما هنوزم مغروره دوستام دیروز رفتن بهش گفتن خانم شما یک چیزی به زهرا بگید که از این مدرسه نره معلمم هم گف من چ میدونم بزار بره ولی در واقع دوست نداره من برم بچه ها من و معلمم ۴ ساله تمامه باهمیم برای همینم خیلی به هم وابسته شدیم اخه مدرسه ما تو تابستونا دو ماهش رو کلاس داره من حتی دوماه تابستون رو هم با معلمم بودم ما خیلی به هم وابسته شدیم تازه اگه من از این مدرسه نرم تا پیش دانشگاهی میتونم با معلمم باشم ولی حیف ک باید برم

  874. الهام :

    اما این رسمش نیست این دوهفتس که اصلامعلمم روندیدم هفته ی آخرکه حتی نگامم نکرد حتی باش خداحافظی هم نکردم .دوست دارم تمام دانش آموزایی که به قول خودشون جرعت حالیشون میشه وهردمودقیقه میرن پیشش تک تکشونو خفه کنم.ی وقتایی حتی وقتی اسمشومیارن دوست دارم خفشون کنم.امامن دیگه اصلا نمیتونم ببینمش شمارشم که ندارم پس همون بهترکه فراموشش کنم هرچند سخت اما سعی خودمومیکنم.

  875. zahra :

    خوش به حالت زهرا واقعا قدرشو بدون.یعنی واقعا ایقدر بهت وابستس؟تو از این وابستگی زجر نمیکشی؟تو هم به اندازه ای که دوست داره دوستش داری؟

  876. زهرا :

    بچه ها من تا ۲۳ خرداد معلمم رو میبینم بعدشم که میرم یک مدرسه دیگه تو این چند روز معلمم خیلی ناراحت بود ک دارم از این مدرسه میرم تازگی ها هر روز که سلام و خداحافظی میکنم بغلم میکنه میگه میخوام اونقدر بغلت کنم ک تا اخر عمر دلتنگت نشم

  877. raha :

    قصه به پایان رسید…همه چی تموم شد..امروز اخرین بار بود میدیدمش!بعد از امتحان صداش زدم گفت کار دارم نمیتونم الان بیام.با یکی از دخترا کلاس خصوصی داشت.من و مریم رفتیم دم در کلاسش بهش گفتیم میخوایم باهاتون خداحافظی کنیم.گفت بفرمایید تو.یکم باهم حرف زدیم و باهامون روبوسی کرد و خداحافظی کردیم و رفتیم..چون کلاس داشت نمیتونستیم وقتشو بگیریم.فکر نمیکردم انقد ساده تموم شه.

  878. الهام :

    درضمن اگه سعی کنید معلماتون روفقط دوستشون داشته باشد اینطوری از لحظاتی که درکنار اوناهستید هم لذت بیشتری میبرید .راستی فاطمه خوب حالا که آخر سال میتونی واسه معلمت ی نامه بنویسی وتمام حست روبهش بگی.عزیزم میشه بگی چندسالته ؟وچند ساله بامعلمت رابطه داری؟واز اوایل تاحالا رابطتت بامعلمت چجوری بوده ؟

  879. الهام :

    فاطمه جان بنظرم معلمت بی توجه نیست اما نمیخواد فکر زیادی تو نسبت به اون به درست لطمه بزنه لازم نیست فراموشش کنی فقط سعی کمتر بهش فکرکنی وفقط دوسش داشته باشی ،شایدهم معلمت مشکلی داره که رفتارش اینطوری پس سعی کن مثبت اندیش باشی.بچه ها قدر لحظاتی روکه با معلماتون میگذرونید چه خوب چه بد رو بدونید .واقعا لحظات با ارزشین .

  880. فاطمه قوامی :

    رهاجان همون طورکه قبلاگفتم دبیرمن مغروره هنوزهم وقتی مراقب هست میبینمش ولی نمیرم پیشش شمارشوبگیرم چون میترسم ضایع ام کنه نده

  881. الهام :

    سلام بچه ها نمیدونم دلیلش چیه وچرا خدا این روزا خیلی داره تنهام میزاره بخدا دیگه خسته شدم توی دوراهی گیرکردم نمیدونم بایدبه چی فکر کنم انگاری هرچی میخوام همش رویاست ی رویای نشدنی توروخدا بچه ها دعام کنید بدجور محتاج دعام دعا کنیدامسال معدلم کمتر از۱۹نشه اگه معدلم کم بشه برام خیلی بدمیشه تاحالاهیچ وقت توچنین شرایطی گیرنکرده بودم این روزا خیلی دارم بدشانسی میارم حتی معلمم اون دفه گفته بود چهارشنبه میاد مدرسه مراقبت داره اما امروز که ازمعاونمون پرسیدم گفت دیگه نمیاد .هرچی میخوام بهش فکر نکنم نمیتونم وشب وروز فقط بخواترش گریه میکنم ،بچه ها دعام کنید این دوتا امتحان آخری روخوب بدم وبتونم معلمم روفراموشش کنم هرچند میدونم نمیتونم از پسش بربیام اما سعی خودمومیکنم.التماااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااس دعاااااااااااااااا،

  882. غزال :

    رها و زهرا جون ممنونم از راهنمایی هاتون سه شنبه می بینمش . فقط بچه ها به نظرتون تلفنی باهاش صحبت کنم یا برم خونشون ببینمش ؟ بچه ها برام دعا کنید امروز امتحان دارم

  883. raha :

    غزال بهش بگو کار خییییییییلی خییییییلی ضروری دارم با دبیرم و مطمئنم دبیرم اجازه میدن که شمارشونو بهم بدین.اگه هم میخواین مطمئن بشین باهاشون تماس بگیرین و بهشون بگین که فلانی شمارتونو میخواد!ببینین چی میگه؟…..غزال تموم سعیتو بکن چون این آخرین فرصتته بهش چنگ بزن.موفق باشی دوست گلم

  884. فاطمه قوامی :

    راستش دبیرمن ازطرفی مغروره ازطرفی میگه دوستت دارم،حالاهم دارم ازش دورمیشم تاسه ماه همینطوری که هررروزتقریبامیبینمش کلی شبابرایش گریه میکنم حالانبینمش مطمعنم یه کاری دست خودم میدم خیلییی دوسش دارم ولی اون درک نمیکنه میگم خانم دلم واستون تنگ میشه میگه واسه امتحانامیام درستوخوب بخونیاااا،اصلابی توجهه،فکرنکنیدمن تازه اومدم اینجاهااااهمه پیاماتونوخوندم امانمیتونستم پیام بنویسم قبلاپیامام هست،توروخداکمکم کنید

  885. raha :

    دو روز دیگه ممکنه عشقمو واسه اخرین بار تو زندگیم ببینم.چقدر سخته این جمله.امروز ازش پرسیدم خانم شنبه اخرین روزه میاین؟گفت اره دیگه.دلم واستون تنگ میشه.چقدر سخت بود واسم تحمل این جمله.اشکم داشت در میومد که دوستم گفت تحمل کن و جلوی خودتو بگیر.گریه نکن.نمیدونم پس فردا چکار کنم.راستی امروز دوباره باهاش عکس گرفتم.این دومین باره

  886. محیا :

    سلام بچه ها به خاطر عشق های پاکتون تبریک میگم اما می دونید که تنها عشق همه ی ما خداوند به همین منظور یه وبلاگ درست کردم البته مدت زیادی نیست و به خاطر امتحان ها فرصت زیادی نکردم که فعالیتی داشته باشم خوش حال میشم اگه بتونم کمکتون کنم . اگه سر زدید دوست داشتید نظر بدید ممنون

    http://mabode-man.mihanblog.com/

  887. الهام :

    سلام بچه ها
    عرفانه جان ازت این سوٱل روپرسیدم چون بنظر میرسه خیلی تواین مسله خبره ای ومطالبی که دراختیارمون میزاری خیلی مفیدن.
    شکیلا جان پس منتظرت میمونم.
    رها جان مرسی بابت ذکر وصلوات.
    پریسا جان خوشحالم ازاینکه مشکل معلمت حل شده امیدوارم همیشه خندون باشن.
    بچه ها هفته ی دیگه فقط سه تا امتحان برام میمونن تورو خدا دعام کنید این سه تا امتحان رو۲۰بگیرم آخه دوتا امتحان اولی رو بدجور گند زدم البته خدا رو شکر بقیه رو خوب دادم.التماس دعااااااااااااا.

  888. پـریـسـا :

    سلام بچه ها
    خبرای خوب.خداروشکر معلمم حالشون خوب شده و دوباره میخندن.دلم خیلی برای لبخندشون تنگ شده بود
    امروز روز آخر بود.البته بین امتحانات میرم مدرسه که بهشون سر بزنم.خداروشکر ایشون تابستون تو مدرسه کلاس دارن و میتونم ببینمشون
    امروز انقد جو سنگینی داشت که هیچ کدوم از حرفایی که بهشون میزدم دست خودم نبود.تنها چیزی که مطمئن بودم این بود که دلم نمیخواد ازشون جدا بشم
    ازشون خواستم عینکشونو بردارن تا بتونم به چشماشون نگاه کنم.هروقت به چشماشون نگاه میکنم غرق نگاه مهربونشون میشم

    امیدوارم هممون بتونیم تو این امتحانا بهترین نتیجه رو بگیریم

  889. raha :

    دوستای گلم….
    دوست دارم یه چیزی رو بابت شروع امتحانات بهتون هدیه کنم
    فکر کنم همتون بهش نیاز دارین
    **ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺧﺮﻭﺝ ﺍﺯ ﻣﻨﺰﻝ ﻭ ﺭﻓﺘﻦ ﺑﻪ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﺍﯾﻨﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻧﯿﺪ
    -۱ ﺍﯾﺖ ﺍﻟﮑﺮﺳﯽ ۵ ﻣﺮﺗﺒﻪ
    -۲ ‏( ﺑﺴﻢ ﺍﻟﻠﻪ ﻻ ﺣﻮﻝ ﻭ ﻻ ﻗﻮﻩ ﺍﻻ ﺑﺎﻟﻠﻪ ‏) ۶ ﻣﺮﺗﺒﻪ
    ﺳﭙﺲ ﺍﯾﻦ ﺫﮐﺮ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺳﺮ ﺟﻠﺴﻪ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﯾﺎ ﮐﻨﮑﻮﺭ ﻭ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﻭﺭﻗﻪ
    ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﻣﺮﺗﺒﺎ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﮐﻨﯿﺪ
    ﯾﺎ ﺻﻤﺪ ﺍﻧﺖ ﺛﻘﺘﯽ ﻭ ﺭﺟﺎﯾﯽ ﯾﺎ ﺻﻤﺪ**
    امیدوارم از این دعاها استفاده کنید

  890. raha :

    شکیلا جونم تولد معلم من هم نزدیکه.واسه همین من فکر کردم که روز تولدشون وبلاگ درست کنم و بهشون ادرس وبلاگ رو بدم.همین که میفهمه که چقدر دوسش دارم به نظرم هدیه ی خوبیه.در ضمن شکیلا این نکته رو به یاد داشته باش که هدیه ارزشش به قیمتش نیس.پیامبر (ص)فرمودند:چیزایی رو که دوست دارین و براتون عزیزن هدیه بدین.مثلا من روز معلم بیشترین چیزی رو که دوست داشتم به معلمم هدیه دادم.اونم قرآنه.تا حالا ندیده بودم دبیرم اینقد خوشحال شده باشه و خیلی بابت هدیه تشکر کرد

  891. شکیلا :

    امروز فکر کنم دیگه اخرین روزی بود که خانم رو میدیدم 🙁 ولی مثل اون هفته وقتی امدم خونه گریم نگرفت چون امیدوار هستم که تابستون هم خانم رو ببینم وباهاشون درتماس باشم ولی بازم تو دلم اشوبه امروز احتمال نمیدادم که بیان چون روز قبلش بخاطر اینکه معلم زمین شناسی تجربی ها هم هستن برده بودنشون یکی از شهرستان ها برای بازدید ولی دیدم امدن …..!!!!!
    من سرگرم نوشتن امتحان بودم یکهو سرم رو اوردم بالا دیدم خانم بالا سرمه از خوشحالی ذوق مرگ شدم که یکی از سوالات موقعه نوشتن یادم رفت .
    بعد سلام کردم خانم گفت سلام گلم و ازم پرسید حالت چطوره بهتر شدی ؟؟؟؟؟!!!!!چون اون شب که مامانم زنگ زده بود خونه خانم اینا اصلا حالم خوب نبود و مامانممم بهشون گفته بودن بعد منم گفتم بد نیستم شما خوبین و خانمم گفتن ممنون وگفتن امیدوارم حالت خوب شه گلم .الهی قربونشون برم اینقد تا حالا به خودم نزدیک و صمیمی احساسشون نکرده بودم …..بعدم امتحان رو دادم و خدافظی کردم رفتم ….. !!!!!!
    از یک طرف تولد خانمم نزدیکه دلم میخواد براشون هدیه بگیرم ولی چجوری هدیه رو بهشون بدم اخه ایشون رو دیگه ممکنه تا اخر امتحانا نبینم امتحانات نهایی یه جای دیگه برگزار میشه وقرار بود خانم هم یکی از مراقبین حاضر در جلسه باشن ولی امروز صبح تو مدرسه اعلام شد تمومی مراقبین مرد هستن :(دیگه نمیدونم چی بگم و چاره ای جز یه تبریک گفتن ساده ندارم اونم با پیامک 🙁
    اگه شما یه راه حلی به ذهنتون میرسه بهم بگین که چجوری روز تولدشون هدیه بگیرم و بهشون بدم .
    تازه اگه اونم قبول کنن اون دفعه که با التماس قبول کردن …..

  892. شکیلا :

    سلام .
    z.sچطور عزیزم ؟؟؟؟؟؟!!!!!
    یکبار اونم پارسال ادرس وب رو دادم به یکی از دوستام رفت بهش داد و ایشونم تشکر کرده بودن چون پارسال مثل امسال با معلمم صمیمی نشده بودم خودم خجالتم میشد بهشون بدم ایشون تو خونه به نت وصل نیستن ولی امکانش هست از طریق کامپیوتر های مدرسه رفته باشن دیده باشن البته حدس میزنم! اخه نیمه اول سال به یکی از دوستام گفته بود شکیلا چون منو دوستم داره برام وب ساخته و همش از دوست داشتن من نوشته .
    اخه یکی از دوستامم از خانم خوشش میومد ولی درسش خوب نبود اونم به همین دلیل گفته بود شکیلا هم درس خون هست هم برام برای اثبات دوست داشتنم وب ساخته .
    و منم از این نظر میگم چون از پارسال هنوز یادش هست براش وب درست کردم احتمال میدم دیده باشن ….ولی چیزی به خودم نگفتن …..

  893. سارا :

    بچها چند روز دیگه امتحان نهایی شروع میشه و من دیگه نمیتونم بیام اینجا دلم واستون تنگ میشه امیدوارم رابطتون روز به روز با معلم مورد علاقتون بهتر بشه ،واسم دعا کنید تا امتحان زیستمو این ترم هم ۲۰ بشم که معلم مورد علاقمو خوشحال کنم . موفق باشید فعلا خداحافظ

  894. fahimeh.mahdikhani :

    من وقتی سوم دبیرستان بودم عاشق معلم ادبیاتم بود
    روز آخر کلی گریه کردم
    هنوزم تو دلم مهرش پررنگ و یادش زنده
    دلم میخواد یه بار دیگه اون روزها تکرار میشد

  895. raha :

    سعی میکنم که تو تعطیلات رابطه رو بهتر کنم اما اینکه برم خونشون این اتفاقیه که هرگز نخواهد افتاد.در ضمن دوست داشتن اینطوریه که اگه دیدی طرف از ته دلش خوشحاله تو هم خوشحال شی؛حتی اگه به ضرر خودت باشه.همینکه شادیشو میبینم واسم کافیه حتی اگه این موضوع باعث بشه ازش دور شم.موفق باشی شکیلا جونم

  896. شکیلا :

    سلام بچه ها صبح قشنگتون بخیر
    رها از یک طرف خیلی خوبه از یه طرفم واقعا اینکه ادم بدون دبیرش سال دیگه تو مدرسه نیست یکم زجر اورهه ولی چاره دیگه نیست ….بالاخره یه روزی زمان وداع فرا میرسه چه بخواهیم چه نخواهیم البته این دوستی میتونه پایدار بمونه سعی کن با دبیرت بیشتر باشی اون موقعه سال دیگه که نیست میتونی بری خونشووووون …..موفق باشید دوستان …..

    درضمن یادتون نره برم دعا کنید امروز صبح امتحاااااان دااااااارم لاعقل این یکی رو گند نزنم 🙁

  897. raha :

    دوستان دیروز فهمیدم که دبیری که دوستش دارم تو شکمش نی نی داره.سه ماهشه.خیییییلی خوشحال شدم ولی از یه طرف دیگه تا وقتی که مدارس شروع میشه تقریبا ۷ ماهش شده.یعنی الان مطمئن شدم سال دیگه دبیرمون نیس.خییییلی ناراحتم

  898. عرفانه :

    نه الهام من به معلمم وابسته نشدم. ولی بر دستان همه معلم هام بوسه میزنم،

    زهراچطور تحمل میکنی اینقدر معلمت دوست داره؟
    یکبار به فکرنیفتی از اون مدرسه بری ،شاید معلمت دور از جونش سکته کننن این معلمه،یا فرشته آسمونی یا هیچ کدام ،ولی قدرشو حتما بدون.

    ✴✴✴✴✴✴✴✴✴✴✴✴✴✴
    این دوست داشتن افراطی به تعادل میرسه، زمان بَر هست،ولی کم میشه. 🙂
    مطمئنِ مطمئن باشید،

  899. شکیلا :

    قربونت ابجی رها .منم موافقم با ایستاگرام . البته فکر کنم تو لاین بهتر باشه هیشکی لاین نداره!!!!!؟؟؟؟؟
    رها جون لاین داری ؟!!!!!!

  900. الهام :

    زهرا قدرمعلمتو بدون معلوم شدکه خیلی واست ارزش قا عله .
    آره فاطمه جان توراست میگی انتظارات ماس که داره میره بالا اشکال از رفتارمعلم نیست !اما غزیه ی معلم من دلیلش ی چیز دیگست.
    ساجده جان خجالت نداره به قول سارا بهش بگو میخوام باهاتون ی عکس یادگاری داشته باشم.

  901. زهرا :

    سلام دوستان دیروز معلمم توی مدرسه یک کلمه هم باهام حرف نزد وقتی میرفتم پیشش میگف نمیخوام ببینمت بعدشم گف اخه حالم خیلی بده بعد امروز با هزار بار منت کشی زنگ ناهار قبول کرد باهام حرف بزنه بهش گفتم خانم چرا حالتون بده جوابم رو نداد گف بیا بریم حیاط منو برد حیاط بهم گف زهرا شاید باور نکنی ولی تو این چهار سال این قدر بهت وابسته شدم که مطمعنم اگه روزی ازدواج کنم و بچه دار بشم تورو ب اندازه بچه خودم دوست دارم بهم گف زهرا خیلی دوستت دارم چون تو این چهارسال این قدر گل بودی که نمیتونم فراموشت کنم بعد برگشت بهم گف حتما مدرسه ای که میخوای بری خیلی برات بهتره بعدش بغلم کرد و گف مهم اینه که این چند روز باهمیم بعدشم گف قلبم همیشه دوست داره بعدشم رفت بالا تا اخر امروز خیلی باهام بهتر رفتار کرد ولی دلش گرفته بود سر کلاس وقت داد مشقامون رو انجام بدیم من داشتم مشقام رو انجام میدادم که یکهو دیدم داره نگام میکنه و اشک از چشاش میاد جلو بچه ها نتونستم بهش چیزی بگم معلمم الکی ب بچه ها گف تو چشمم گرد و غبار رفته بچه ها گریم گرفته

  902. فاطمه :

    خیلی وقتا دبیر رفتارش سرد نشده ، بلکه ما انتظاراتمون رفته بالا و اون رفتارش پاسخگوی انتظارامون نیست … بهترین راه ، ایجاد رابطه ی دوستی معمولی هست ؛ حالا با هر سطح احساساتی که بود ! و اینکه « المومن اشدُّ حُباً لله » : مومن بالاترین درجه علاقه ش به خداست …… موفق باشید و شاد 🙂

  903. ساجده :

    بچه ها کاش منم میتونستم یه عکس دوتایی با معلمم داشته باشم چون معلوم نیست سال دیگه باهام باشه میخوام لااقل این آخرین یادگاری رو ازش داشته باشم….
    اما من هر حرفی رو به معلمم میزنم اما این یکی رو واقعا خجالت میکشم
    شما ها چجوری گفتید که باهاتون عکس بگیرند؟؟؟

  904. ساجده :

    غزال جان میدونم کارت سخت شده اما چندبار گفتم بازم میگم از خدا بخواه هرچیزی که به صلاح تو و معلمته همون اتفاق بیفته ….
    اگه حالا نتونستی شمارشو پیدا کنی شاید به صلاحتون نبوده شاید بعدا بتونی پیداش کنی

  905. الهام :

    سلام بچه هاخوشحالم از اینکه رابطتون بامعلماتون خیلی خوب شده.
    امیدوارم معلم منم همینطوری درکم کنه وفکرنکنه علاقم نسبت به اون همش برا خودشیرینی و نمرست.
    خوب غزال جان اگه هنوزهم دیرنشده میتونی شماره رو از مدیرتون بگیری .
    رها جان منم کاملا باشما موافقم اما بزارینش برا بعداز امتحانات.
    راستی اون دفه معلمم باهام ی عکس گرفت البته باهمه ی دانش آموزاعکس گرفت اما باتنها کسایی که صمیمانه عکس گرفته بود منو یکی از دانش آموزایی که اونم ی جواورایی عاشق معلممه .اما ازدستم خییییییییلی ناراحت بود.
    یکشنبه هم که باذوغ وشوق رفته بودم مدرسه و میخواستم احساس واقعیم رو به معلمم بگم نیومده بود ،خیلی ناراحت شدم چون شاید دیگه اصلا نیاد ومنم تا ابد هیچ وقت نمیتونم ببینمش…
    توروخدا بچه ها دعام کنید سه شنبه بیاد.
    راستی شکیلاجون منم وبلا گت رو دیدیم خییییییییلی خوشم امد منم میخوام ی وبلا بسازم وبه راهنماییت نیاز مندم.

  906. سارا :

    اره رها فکر خوبیه به نظر من.
    وای بچها روز آخر بچها هر چی به معلمم اصرار کردن که باهاشون عکس بگیره ،نگرفت درحقیقت یه نگاه به من کرد بعدجواب اونا رو داد ولی با تنها کسی که عکس گرفته با منه خیلی حال کردممممممممم

  907. raha :

    شکیلا خیییییییییلی خوشحالم کردی.دیدی استرست چقد بی جا بود؟روز معلم وقتی ایستاده بودم پیش معلمم و باهاش حرف میزدم به من و دوستم گفت شما دوتا خیلی برام عزیزین و از بهترین دانش اموزام هستین.بعدش گفت ادرسمو اخرین روز بهتون میدم تابستون بیاین خونمون سر بزنین.خیلی خوشحال شدم از اعتمادی که به من و مریم داشت.ولی چ فایده؛حتی اگه ازش بگیرم هم نمیتونم برم

  908. raha :

    غزال خب میتونستی صداش بزنی بهش بگی اگه ممکنه چند دقیقه وقتتونو بگیرم.میتونی از همکارای دیگش یا از مدیر شمارشو بگیری اگه هم قبول نکردن بگو کارم خیلی ضروریه،اگه امکانش هست با دبیرم تماس بگیرین و ازش اجازه بخواین که شمارشو بهم بدین.

  909. شکیلا :

    سلام بچه ها .ساجده جان منم برای شما ارزوی موفقیت دارم همچنین برای تموم بچه ها ….امروزواقعا اعصابم خورد بود بخاطر این امتحان لعنتی .دیگه مامانم امروز گیر داده بود میخواست زنگ بزنه خونه دبیر مورد علاقه ام و ازش تشکر کنه بابت امروز که امده بود مدرسه بخاطر ارامش من و برام قران خونده بو.د .هر چی من گفتم مامان نزن زشته بخهدا مامانم کوتاه نیومد دیگه یه ساعت پیش زنگ زد باز دوباره کلی با خانوم حرف زدن بعد خانوم به مامانم گفت شکیلا امروز واقعا خیلی استرس داشت دستاشو که گرفته بودم واقعا سرد بود .بعدم وقتی با مامانم حرف زد گفت گوشی رو بدید به شکیلا میخوام باهاش حرف بزنم بعدم کلی باهم صحبت کردیم و کلی نصیحتم کرد گفت یه روزی میشه به این کارات میخندی و میگی چه دورانی بود و چقدر الکی خودمو بخاطر درس عذاب میدادم و پشیمون میشی بعد خانوم یه چیز خنده داری گفت برا اینکه منو بخندونه کلی پشت تلفن خندیدیم دوتاییی وای الهی قرب.ونش بشم تا حالا تلفنی نحرفیده بودم هر چی میگفتم بهش تو اس بود خب ادم تو اس راحتر هست البته برا من اینجوریه نسبت به تلفنی حرف زدن …. ولی حرف زدن با ایشون بهم ارامش فوق العاده ای بخشید ارامش گرفتم الهی فداشون بشم خوشحالم که هستن . اینم اضافه کنم که خانوم ادرس خونمونو از مامانم پرسیدهه و بعد گفته کاش خونه هامون کناار هم بود تا همیشه باهم در ارتباط بودیم به مامانمم گفته اگه میدونستم شکیلا همچین مامان مهربونی داره زودتر در ارتباط بودبیم و گفته که یه روز مامان منو ببره خونشون و ایشونم میاد خونمون اگه این رابطه دوستانه تر بشه چی میشه چقد خوب میشه مامانم با خانوم در ارتباط باشن اینجوری به نفع منم هست خدا کنه من که از خدامه …..

    التماااااااس دعاااااا دوستااااااان …..^_^

  910. sajedeh.n :

    زهرا جان نمیدونم چی بهت بگم منم اگه جای تو بودم تو دوراهی گیر میکردم…
    به نظر من برو از یک آدم قابل اعتماد مشورت بخواه
    آخه حالا مثلا از معلمت جدا هم بشی میتونی خارج از مدرسه ارتباط داشته باشی… نمیدونم خیلی برام عجیبه که چرا معلمت اینقدر خودش رو ناراحت میکنه….
    راستی مدرسه شما چه جور مجتمعیه؟؟؟ یعنی از ابتدایی تا آخر دبیرستان همش یک جاست؟؟

  911. sajedeh.n :

    سلام غزال جان نه به لطف الهی و دعاهای مکرر ما دانش آموزا امروز مدیرمون اجازه دادند که دیگه نیایم مدرسه ولی همین امروز هم به زور تو مدرسه نگهمون داشتند….خدا را هزاران مرتبه شکر…
    راستی چه خبر شماره معلمت رو پیدا کردی عایا؟؟؟

  912. sajedeh.n :

    شکیلا جان انشاالله که امتحانای بعدی رو خوب میدی حواست رو واسه تاریخ ادبیاتت جمع کن من رشتم ریاضیه و امروز امتحان کامپیوتر داشتم و بعد هم تاریخ معاصر دارم

  913. پـریـسـا :

    بچه ها حال معلمم از لحاظ روحی اصلن خوب نیست
    خیلی ناراحته.اونقد که حتی با منم حرف نمیزنه.همیشه باهام درد و دل میکرد و سبک میشد ولی ایندفه هیچی نمیگه
    خیلی دلم میخواست کمکتون میکردم ولی راستش حال خودمم خراب شده
    براش دعاکنید لطفن:(

  914. شکیلا :

    سلام رها جون اره من قبلا هم مطمئن بودم دوستم داره …. فقط یکم بخاطر اینکهخ به مامانم گفته بود وابستش شدم ترسیده بودم ……رها جون من اینستا گرام دارم البته با تبلت عضو شدم و اونم الان بابام تو امتحانات گرفته چند بار سعی کردم از طریق کامپیوتر برم ولی صفحه رو برام باز نکرد ولی به محض اینکه بابام تو تابستون تبلت رو در اختیارم قرار داد شمارو هم فالو میکنم 🙂

  915. شکیلا :

    سلام دوستان . امروز امتحان رو دادیم قبلش که رو حیاط بودم دیدم دبیرم امد خوشحال شدم فکر نمیکردم بیاد چون ما یه درس دیگه امتحان داشتیم وایشون فکر کنم بخاطر من امده بود دیروز تو اس ازشون خواسته بودم دعا کنه وقتی امد رفتم سمتش بعد سلام کردم جوابمو داد و گفتی خوبی عزیزم هیچوقتم ازم نمیپرسید خوبی !!!!! بعد دستمو گرفت گفت وااااای شکیلا چقدر دستات سرده دختر!!!!!!! گفتم خانوم استرس دارم کلی نصیحتم کرد و بهم گفت تو که درست خوبه ایشا الله موفق میشی ناراحتی نداره که!!!!!!
    قربونش برم کلی دلگرمی بم داد بعد وقتی امتحان شروع شد من صندلی جلو بودم ایشونم روبه روم رو صندلی نشستن و تا موقعی که من امتحان میدادم قران خوندن برام باورم نمیشه خانوم زمانی که برگه مو دادم تا اون موقعه برام قران خوندن ولی من امتحان رو افتضاح دادم فوووووقققققق العاده سختتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت بووووووووووووود 🙁
    بعداز امتحان ازم پرسید امتحان رو خوب دادی گلم من روم نشد بگم نههههه گفتم بد نبود چون گفتم شاید ناراحت بشه اخه همش برام قران خوندن ….الان میگم اصلا مهم نیست امیدوارم امتحانات بدی جبران کنم وجود خانوم بیشتر از امتحان دلگرمیم داد حالا که فکر میکنم یکی برام اهمیت قائله همین برام کافیه و امیدوارم اونقئدا هم امتحان رو بد نداده باشم لاعقل خدا که امروز اینهمه دعا کردم منو نادیده گرفت لاعقل از دعاها معلمم شده امیدوارم امتحان روانشناسی امروزم از ۱۸ کمتر نشم 🙁

  916. زهرا :

    ساجده جان من از ابتدایی با معلمم هستم و الان چهارساله که به ایشون وابستم رابطمون اونقدر تو این چهارساله قوی شده که دیگه حتی معلمم نمیتونه ازم جدا بشه تازه چون مدرسه من مجتمعه معلمم تا پیش دانشگاهی معلم من خواهد بود که دیگه من دارم از این مدرسه میرم بچه ها چی کار کنم؟! دارم دیونه میشم؟!

  917. zahra :

    بچه ها من معلمم کسی رو به اسم کوچیک صدا نمیکنه مگه این که اون اسمش خیلی خاص باشه تازه بعضی وقتا اسمای خاصم با فامیلی صدا میکنه چه برسه به اسم من که فراوونه درضمن معلم من اگه کسی رو دوست نداشته باشه میگه ممنون گلم و نمیگه منم دوستت دارم.خیلی ممنون از راهنماییهاتون براشون کادو گرفتم خیلی قشنگ شد اون قدر که دلم میخواد یکی اون رو به خودم کادو بده!

  918. شکیلا :

    ساجده جون امتحان روانشناسی دارم ؟؟؟؟؟شما امتحان ندارید اخه این هفته ما دوتا امتحان ترم داریم روانشناسی فردا و تاریخ ادبیات سه شنبه ترم هست ….شما سال چندم بودی و رشته تحصیلی…..

  919. شکیلا :

    ساجده جون میدونی اصلا من چجوری از این معلم خوشم امد من کلا کسی نبودم بخوام دور و بر معلما باشم و کلا به زور مدرسه رو دوست داشتم وقتی به دوم دبیرستان وارد شدئم این دبیری که دوستش دارم امد سر کلاسکمون اوایل خیلی ……..!!!!!:)ولی بعد سر موضوعاتی که پیش امد کم کم بهش علاقه مند شدم طوری که دوستم میگفت تو همونی نبودی که میگفتی نمیتونی تحمل کنی از این حرفا …. درواقع نمیدونم بخاطر اهمیت دادن ایشون بود که من اینجوری وابسته شدم اخه تو کلاسی که بودیم من همیشه داوطلب بودم برا درس و شاگرد اول بودم و هنوزم هستم و ایشون یه جوری خاص بهم نگاه میکرد طوری من تو کلاس درس سرم از خجالت پایی بود گردن درد میگرفتم …. ولی امسال وقتی فهمیدن دوستشون دارم تو کلاس بهم توجه نمیکنه و فقط هر چی جواب پیامامو بده …. اون میخواد دوستش داشته باشم بقول شما وابسته نباشم ….منم دارم سعیمو میکنم چون نمیخوام ایشون تحت فشار قرار بگیره امیدوارم موفق بشم …..!!!!!

    برا فردا دعا م کنید . امتحان روانشناسی ترم دارم خیلی اضطراب دارم ….ملتمس دعا هستیم دوستاااااان …..!!!!!

  920. sajedeh.n :

    zahra جان دادن هدیه و یادگاری به کسانی که دوستشان داریم هیچ ایرادی نداره و اسلام نیز به این امر سفارش کرده چون دوستی ها را پایدار تر ومستحکم تر میکنه….
    این کار رو حتما انجام بده ولی اگر خیلی تحویلت گرفت جوگیر نشو
    در ضمن در مورد اینکه با اسم کوچیک صدات میکنند هم خیلی اهیمت نده و برات مهم نباشه خیلی از دبیرها هستند که شاگردهاشون رو با اسم کوچیک صدا می زنند ولی شاید اصلا اونهارو دوست نداشته باشند…
    اگر خودشون گفتند که دوستت دارند باور کن که دوستت دارند اما متوجه باش که معلم ها شاگردهاشون رو فقط از ته قلب دوست دارند و مثل ما وابسته و عاشق مجنون نیستند….
    واگر هم به دوست داشتنشون شک داری صادقانه ازشون سوال کن….
    به همین راحتی!!!!!!!

  921. sajedeh.n :

    شکیلا جان مگه شما چیکار کردی که بخواد ازت دور بشه اگر که جزو دانش آموزای تنبل و بی انضباط و…. خلاصه از این دانش آموزای غیر قابل تحمل هستی(که البته مطمئنم که نیستی) بله این منطقیه که بخواد ازت دوری کنه…
    ولی وقتی شما کاری اشتباهی نکردی چرا باید ازت دوری کنه… تنها اشتباه شما اینه که وابسته شدی که باید تلاش کنی که وابستگیت رو از بین ببری و فقط دوسش داشته باشی…..همین
    اینقدر افکار منفی برای خودت درست نکن خیلی زجرت میده هاااا!!!

  922. شکیلا :

    سلام zahraجان . بنظرم فکر خوبیه بالاخره ادم به کسی که دوستش داره باید یه هدیه ای بده …. بنظرم یه چیز یادگاری و قشنگ بگیر و بهشون هدیه بده …. و همیشه سعی کن از روی توجه های که بهت میکنه بفهمی دوست داره یانمه اخه خیلی مشخصه و اینکه خودتو بسنج ببین تو کلاسش چجور شاگردی هستی درست و ادبت نسبت به بقیه بهترهه اینجوری بفهمی اخه اگه تو ازش بپرسی دوست داره اونم میگه اره چون شاید نخواد دلتو بشکنه پس از رفتارش متوجه شو ….

  923. شکیلا :

    سلام دوستان . من فردا امتحان ترم درسای عمومی رو دارم امروز اینقد تا یک ساعت پیش درگیر خوندن بودم که اصلا متوجه نشدم و یادم رفته بود عید مبعثه من کلا منتظرم یه مناسبت پیش بیاد تا به دبیرم تبریک بگم …. ولی امروز رو به کلی فراموش کردم و همیشه من به دبیرم اس میدم تا ایشونم بهم یه اس تبریک میگه …. ولی امروز بعد تموم شدن درسم وقتی رفتم سر گوشیم دیدم بهم اس تبریک گفته کلی تعجب کردم همیشه من پیشقدم بودم و این اولین اس بود که ایشون داده بود ….یه جورایی امروز خیلی خوشحالم کردم فهمیدم براش مهممم من فکر میکردم حتی دیگه ج اس هامو نده چون گفته بود به مامانم دارم وابسته میشم امروز خیلی سوپرایزم کردم بعد منم فورا بهش اس دادم گفتم (سلام خانم عید شماهم مبارک ببخشید اصلا متوجه نبودم امروز عیدهه وگرنه زودتر اس میدادم ….. و ازشون خواستم برا امتحان فردام دعا کنن )بنظر من خیلی عجیبه از یه طرف میخواد ازم فاصله بگیره و بعد اس میدهه ….!!!!!شاید ایشون تا قبل از اون فکر میکرد برا خود شیرینی بهش اس میدم شاید الان واقعا فهمیدهه چقد دوسش دارم و به این حسم احترام میزارهه چون شب قبلش تو اس تموم احساسمو گفته بودم که چقد دلم براش تنگ میشه و روز بعدش اون از جریان وابستگیم به مامانم تو مدرسه گفته بود …..!!!!!! پریساجون شما که تجربت از ما بیشترهه میگی کنار نکشم یعنی بیشتر از این خودم رو بهش ثابت کنم ازم فاصله نمیگیره ….!!!!!؟؟؟؟؟اخه شگفت زدم کرد با اس ام اسش …..و ساجده منم باهات موافقم اون فقط نمیخواد وابستش باشم میخواد فقط دوستش داشته باشم البته با اس ام اسش اینو فهمیدم اگه میخواست ازم دور شه بهم پیام نمیداد بنظرت همینطوریه …..!!!!!؟؟؟؟؟؟

  924. zahra :

    بچه ها من از وقتی نظراتتون رو میخونم خیلی چیز هارو فهمیدم و رابطم با معلمم خوبه فقط یک مشکل هست و اونم اینه که معلم من یکی از بهترین ها توی مدرسس به همین دلیل بچه ها دوستش دارن(البته نه زیاد)من چند بار به ایشون گفتم که خیلی دوستشون دارم و ایشون هم گفتن منم دوستت دارم البته اینو تریبا به بعضی ها میگه.من خیلی دلم میخواد که احساس واقعیشون رو درباره ی خودم بدونم.ایشون از زمانی که خیلی برای اثبات دوست داشتنم به ایشون پافشاری کردم باهام بهتر شدن و با اسم کوچیک صدام میکنن (ایشون خیلی کم کسی رو با اسم کوچیک صدا میزنن)اما من میخوام بدونم که به نظرتون ایشون واقعا دوستم دارن یا نه؟می خوام این چند روز آخر یک نامه و یک هدیه یادگاری بهشون بدم. بنظرتون کار خوبیه؟

  925. مرضیه :

    سلام بچه ها چندتا کامنت های آخر و خوندم.
    معلم من حالش زیاد خوب نیست البته از خطر دور شده اما ملتمسانه خواهش میکنم براش دعا کنید…..

  926. زهرا :

    دوستان من صدبار به معلمم گفتم که مجبورم برم و بهش گفتم اگه منو دوست داره باید بزاره من برم امشب بهم اس امس داد یک اس امس خیلی غمگین اونقدر غمیگن که بعد از خوندنش که من تا امروز برای معلمن گریه نکردم امروز برای اون اس امس نیم ساعت داشتم گریه میکردم بعد از این اس امس معلمم بهم زنگ زد گف میخوام صدات رو بشنوم فقط حرف بزن بعد من شروع کردم به حرف زدن که یکهو دیدم معلمم داره گریه میکنه پشت تلفن بهم گف بهترین دوستم بودی و هستی و خواهی بود و بهم گف بهترین دوستم خوش باشی بعدشم نزاشت من یک کلمه حرف بزنم بچه ها من چجوری پس فردا باهاش روبرو شم؟!

  927. پـریـسـا :

    سارا برای من هم گفتن خیلی سخت بود چون تا اون لحظه از هیچ کس خوشم نیومده بود و به هیچ کس ابراز علاقه نکرده بودم.یک سال طول کشید تا به معلمم گفتم که دوستشون دارم اونم تو شرایطی که هر لحظه چشمام از اشک پر میشد و کلی استرس داشتم.ایشون فکر میکردن که بچه بازی و بخاطر نمره س و با این طرز فکر باهام برخورد کردن.مطمئنم میتونی حدس بزنی چه اتفاقی افتاد.تابستون اون سال سعی کردم فراموششون کنم ولی نتونستم و با شروع سال تحصیلی جدید دیدم که باهام مهربون تر شدن و منم روی علاقم مصر شدم
    ایشون هم تا نزدیکای امتحانای ترم اول امسال باهام خیلی با غرور برخورد میکردن و همین، تشخیص حسشون رو برام مشکل میکرد ولی خداروشکر حالا به قدری خوب شدن که حاضرم هر کاری براشون انجام بدم و حتی اگه تو بدترین شرایط هم باشم،لبخندشون و دیدن چشمای مهربون و خندونشون حالمو خوب میکنه

  928. سارا :

    بچها راستش من تاحالا یک بار هم به معلمم نگفتم عاشقشم راستش هم روم نمیشه هم میترسم خوشش نیاد واسه همین نمیدونم چه طور بهش ثابت کنم که علاقم واقعیه به خصوص این که امسال تموم شد و دیگه هم معلممون نیست و فقط هر از گاهی باهم میریم بیرون پریسا ،زهرا واقعا خوشبحالتون که معلماتون غرورشونو گذاشتن کنار معلم من خیلی مغروره و فقط با رفتاراش بهم نشون میده که درکم میکنه و دوستم داره ولی بازم خدا رو شکر به خاطرش واقعا دومی نداره وتکه

  929. پـریـسـا :

    به نظر معلم من اگر باهاشون رودررو صحبت کنی خیلی خوبه.چون اونطوری چشماتم حرف میزنن و تُن صدات و لحنت میتونه حست رو منتقل کنه الهام جون
    زهرا جان شاید فقط رو در رو حرف زدن بتونه مشکلت رو حل کنه.بشین پیششون و براشون توضیح بده که باید بری.بگو اگه دوستت دارن باید بیشتر به فکر آینده تو باشن و در جهت موفقیتت کنار تو تلاش کنن
    نه سارا جون ایشون متاهل هستن و دو تا دختر دارن.بعله خودشونم میگن که مغرورن و اینکه این اصلن خوب نیست ولی خصوصیتشون اینه
    منم قبلن خیلی مغرور و خشک بودم ولی الآن خیلی بهتر شدم.البته هنوز غرورم رو دارم و بااینکه سعی میکنم پیش معلمم بدون غرور باشم بازم خیلی وقتا از دستم در میره و ایشون خیلی خوب متوجه میشن و هوام رو دارن.سعی میکنم در برخورد با ایشون خیلی مهربون باشم

  930. زهرا :

    پریسا جان تا حالا بهش صدبار زنگ زدم صد بار بهش گفتم عاشقشم کلی بهش اس امس زدم ولی فقط یک بار جواب داد لطفا مزاحمم نشو من بهش زدم اخه چرا خانم معلمم زد خودت میدونستی خیلی دوست دلشتم و دارم ولی بازم میخوای از این مدرسه بری بعدشم نوشت خیلی دوستت دارم ولی از اون به بعد دیگه جوابمرو نداد ب چی کار کنم بچه ها من باید از این مدرسه برم

  931. الهام :

    آخه پریسا جون معلم من فقط همین ی سال رو بامون داره ومن وقت زیادی برای ثابت کردن عشقم نسبت به اون ندارم همش فقط دوروز دیگه میتونم ببینمش !!!بنظرت چطوری میتونم بهش ثابت کن کنم که دوسش دارم؟؟؟

  932. پـریـسـا :

    خودمم نمیدونم چیشد سارا جون
    تنها کاری که انجام دادم این بود که عقب نکشیدم.انقدر رو عشق خودم اصرار کردم که ایشون باورشون شد که پاک و بی ریا دوستشون دارم
    البته سه سال زمان برد تا این اتفاق بیفته

  933. پـریـسـا :

    زهرا جان باهاشون تماس بگیر.اینطور که من متوجه شدم ایشون خیلی حساس هستن.باید خیلی در برخورد باهاشون دقت کنی.دبیر من هم همینطور هستن

  934. پـریـسـا :

    الهام جون معلمم رو چشمم جا داره.راستی درکت میکنم.داشتن یه رقیب خودشیرین خیلی سخته.من کلی رقیب دارم و خیلی هم بخاطرشون اذیت میشم.اصلن نمیدونم چطور باهاشون کنار بیام
    شکیلا جون اتفاقن من به شدت بهشون وابسته شدم در حدی که گاهی اوقات زنگ تفریح که میدیدمشون بعدش که با یه دبیر دیگه کلاس داشتیم دلم خیلی براشون تنگ میشد.بهشون اینو گفتم ایشون هم گفتن که خیلی وقتا وقتی خونه هستن دلشون برام تنگ میشه و میخوان که باهام حرف بزنن
    خدارو شکر ما هرروز همو میبینیم.با این حال که ۴شنبه ها هم مسیر بازگشتو تا یه جاهایی با هم میریم بازم ۵شنبه دلمون برای هم تنگ میشه.این که اینقدر مطمئن حرف بزنم بخاطر اینه که یه ۵شنبه بهشون گفتم دلم براشون تنگ شده ایشون هم گفتن که مثل من هستن
    سارا جان درست میگه.من همیشه سعی میکنم پیش معلمم هیچ غروری نداشته باشم.ایشون انسان مغروری هستن و بخاطر غرورشون خیلی کار ها رو انجام نمیدن.ولی یه بار که بهم پیام داده بودن گفتن که برای من غرور ندارن

  935. ساجده :

    بچه ها خواهش میکنم دعا کنید مدرسه اجازه بده هفته ی دیگه رو نریم به خدا خیلی زور میگه اصلا دلم نمیخواد برم تازه امروز هم نتونستم از معلمم خداحافطی کنم اصلا برای چی باید خدافظی کنم؟؟ آخرش هرچی هم که کمتر ببینمش ولی بالاخره یه روز که می بینمش….!!!!

  936. زهرا :

    بچه ها امرور به معلمم اس امس زدم یک سوال ضروری در مورد درس ازش پرسیدم بهم جواب داد گف قلب من تا اطلاع ثانوی به کسانی که دل میشکنن جواب نمیده بعد از این جواب من صد بار بهش اس امس زدم و گفتم مجبورم باید از این مدرسه برم ولی جوابم رو نداد بچه ها جی کارش کنم؟!

  937. ساجده :

    شکیلا چرا فکر میکنی معلمت میخواد ازت فرار کنه؟
    اصلا اینطور نیست اونکه اینقدر ازت تعریف کرده پس چرا باید ازت فرار کنه عایا؟
    با افکار منفی خودت رو زجر نده تو درسات مشکل پیدا می کنیاااا
    این درسته که معلم ها ناراحتند که دانش آموزا بهشون وابسته بشند نه فقط معلم بلکه هیچ کس دوست نداره که کسی بهش وابسته باشه و خودش رو به خاطر اون اذیت کنه به طوری که از موضوعات اساسی زندگیش عقب بمونه
    ولی این به این معنا نیست که معلم ها بخواند از شاگرداشون فرار کنند اسم این رو میشه گذاشت یک کنترل رفتار ساده برای از بین رفتن وابستگی و تبدیل شدنش به دوست داشتن واقعی….
    مطمئن باش معلمی که شاکردش رو دوست نداشته باشه و براش ارزش قائل نباشه هیچ وقت به خاطر از بین رفتن وابستگی شاگردش خودش رو به زحمت نمی اندازه و رفتارش رو کنترل نمی کنه….

  938. ساجده :

    غزال جان انشالله که حتما شمارشو میده…
    تا یکشنبه هم کلی وقت داری بشین خوب فکراتو بکن و یک تصمیم صحیح بگیر و از خدا کمک بخواه
    اگر خدا بخواد آخرش همه چیز به خوبی و خوشی تموم میشه….

  939. الهام :

    سارا جان راستشو بخوای معلمم خیلی خوبه اما ی خورده مغروره ومنهم جلوش خییییییییییلی خجالتیم واون فکر میکنه این غرور مه که باعث میشه بهش بی توجهی کنم درصورتی که من اصلا مغرور و ازخود راضی نیستم ولی دوست ندارم وقتی نگاش میکنم چشم بیوفته تو چشش بخواتر همین که وقتی ازدم دفتر ردمیشم اصللللللللللللا بهش نگاه نمیکنم وهمیشه از بچه های کلاسمون میپرسم که خانم فلانی امروز کدوم مانتوشوپوشید چه رنگیه ،وهمیشه یواشکی نگاش میکنم راستشو بخواین اصلا تاحالانشده یبارمنومعلمم ی جاخلوت کنیم وباهم حرف بزنیم .میدونم که داره فکرمیکنه ازکمبود محبت که من وابستشم …………اماجدیدن یکی از بچه های کلاسمون که عند خود شیرانس خیلی حرصمو دراورده معلمم هم اوووووووووووه کلی تحویلش میگیره ……………خوب من حسود نیستم اما خیلی منودست کم گرفته ……………..بچه ها بنظرتون من باید چیکار کنم به راهنماییتون نیاز دارم.خوب درست که من میخوام فقط دوسش داشته باشم ولی اگه از احساسم چیزی نفهمه تا آخر فقط عذاب میکشم.

    غزال جان رو راست باش واگه همکارش ازعشقت نسبت به معلمت خبر داره بهش بگوکه واسه چی شمارشومیخوای.

  940. سارا :

    غزال جان توی عشق و دوست داشتن غرور جایی نداره پس به همکار معلمت بگو نگرانشی و میخای از حال معلمت باخبر شی باور کن وقتی این کارارو کردی یه نفس راحتی میکشی

  941. شکیلا :

    سلام بچه ها . اره حق باشماست الهام و سارا جان نمیدونم چرا اینقد خودم رو درگیر کردم بابام همش میگه دختر اینقد فکرای الکی نکن و خیالات واهی رو از خودت دور کن بهم میگه نگران چی هستی اگه بخاطر معلمته تابستون که شد دعوتش میکنیم خونمون و یا من تو رو میبرم اونجا ….!!!!!خب این دیگه مشکلی نیست ….!!!!!ولی دردم از این نیست درد من از اینه که به مامانم گفته وابسته شده و قصد داره دیگه جواب اس هامو کمتر بده وقتی ایشون میخواد ازم فرار کنه چجوری عذاب نکشم ….همیشه یکی از دوستام میگفت وقتی بفهمه وابستش شدی ازت دور میشه منم میگفتم نه اینطوری نیست …..!!!!!ولی امیدوارم این رابطه تا موقعه ای که مدرسم و درسم تموم میشه باقی بمونه البته امیدوارم از وابستگی کم بشه و در حد متعادل دوستش داشته باشم و اونم منو به حال خودم نزارهه ….!!!!!!
    پریسا جون قدر معلمتو بدون شما احتمالا معلمت رو دوست داری مثل من وابستگی همرا با دوست داشتن نیست …. وگرنه اگه غیر اینو بود حتما سرد رفتار میکرد ….!!!!!!به هر حال عشقتون پایدار ….

    +رها جون چشات قشنگ میبینه بهت کمک میکنم اگه خواستی وب بسازی ولی ایشا الله بعد امتحانات میتونم اگه کمک خواستی چون سایت بلاگفا فعلا خرابه عزیزم …..

  942. الهام :

    سلام دوستان
    نگین جان منم کاملا باساراجون موافقم خوب حالا که آخر سال پس کاری نکن که بعدا باعث پشیمونیت بشه شمارشو ازش بگیر وبهش بگو من شمارو به عنوان یکی از بهترین معلمام دوست دارم و هینطور خودتو زیادوابسته نشون نده بنظر میرسه معلمت بخواتر وضعیت درسیته که دوست داره پس نزار فکرکنه که داری از این رفتارش سو استفاده میکنی زهرا جان اگه رفتن زیاد ضروری نیست پس بهتره توهمین مدرسه بمونی آخه معلمت خییییییییییلی دوست داره واقعا خوش بحالت قدر معلمتو بدون.معلم من که سال دیگه اینجا نیست فقط امسال باهاش داشتیم
    فرشته ی عزیز م موفق باشی.

  943. فرشته :

    غزال جان معلم شما چشم به راه شماست که گفته غزال میدونه این اتفاق برام افتاده برو وبه این چشم انتظاری پایان بده حالا هم به اندازه ی خودتون دیر کردید نذارید دیر دیر شه.در خصوص معلمم اره اون ختر نداشت و یادمه یکبار گفت تو خیلی مثل خودمی از لحاظ فیزیک و رفتار .

  944. سارا :

    مرسی الهام جان کار درستی میکنی منم میخام این یک ماهو کامل بچسبم به درسم .
    نگین جان تو که میدونی درکت میکنه واونم دوستت داره پس چرا داری وقت تلف میکنی؟ تا سال تموم نشده بهش بگو و ازش بخواه که با هم در اتباط باشین ولی خودتو وابسته نشون نده البته اینجور که معلومه سنشون زیاده ولی فک کنم بتونه درک کنه

  945. پـریـسـا :

    سلام بچه ها
    من قبلن تو این سایت بودم.نظرهای بچه ها رو میخوندم و نظر میدادم.یک سالی میشه که اینجا نیومدم
    من سوم دبیرستانم و به دبیر ریاضیم علاقه دارم.سه ساله که ایشون دبیرم هستن و من دوستشون دارم.ایشون دبیری هستن که بخاطر قلب پاکی که دارن تقریبن میشه گفت همه شاگرداشون دوستشون دارن.سال اول یک رابطه خیلی عادی داشتیم.سال دوم کمی بهتر شدیم ولی امسال فوق العاده رابطه زیبایی داریم
    از طریق اس ام اس با هم در ارتباطیم و خیلی خیلی صمیمی شدیم.درسته که ایشون نسبت به بقیه دبیرا با دانش آموزا صمیمی تر هستن ولی به هیچ وجه شمارشون رو به کسی نمیدن و ارتباطشون با بچه ها محدود به مدرسه س
    ولی بخاطر حقیقی بودن حسم نسبت بهشون خدا کاری کرد که ایشون هم نسبت به من علاقه پیدا کن و من رو یکی از بهترین تجربه های بیست سال کاریشون خطاب کنن و حتی گاهی اوقات کارایی انجام میدن که شک میکنم که علاقه ایشون به من بیشتر از علاقه من به ایشون باشه
    سال اول ایشون فکر میکردن که حس من بچگانه و بخاطر گرفتن نمره س.ولی من بهشون ثابت کردم که اینطور نیست و شاید یکی از دلایل حضورمون در این شرایط همین باشه
    از خدای خوبم برای داشتن معلم به این خوبی که حالا دوستم محسوب میشه و دوستم داره خیلی ممنونم
    خدایا شکرت 🙂

  946. الهام :

    شکیلاجان توکلت بخدا باشه واین همه خودتو عذاب نده خوب دوسال سه سال ده سال بیست سال بل آخره روزی میرسه که این وابستگیا تموم شدنی
    عشق روفراموشش کن فقط دوستش داشته با ش اینطوری معلمت هم راضی تره ،من قشنگ میتونم وضعیت تو رودرک کنم ،سارا جان خوشحالم که معلمت درکت میکنه.
    بچه ها من تصمیم گرفتم فقط معلمم رو دوستش داشته باشم واین افکار منفی وعشق رو از خودم دور کنم وحالا تنها هدفم کسب نمرات عالیه.
    .
    .
    .
    فرشته جان خبرای خوبت هستیمممممم!

  947. نگین :

    سلام بچه ها منم به کمکتون نیاز دارم منم دو ساله که عاشق معلم زبانمان شدم خیلی دوسش دارم و اونم خیلی تو کلاس بهم توجه و محبت میکنه و هی بهم لبخند میزنه من تو زبان نمراتم همیییییییییشه بیسته ولی نمیدونم این عشق اونم به خاطر درسته یا…..
    بچه ها من خیییییییلی دوسش دارم و اون از این موضوع که دوسش دارم خبر نداره و گفته که شاید سال بعد بره
    آخر ساله به نظرتون بهش بگم که وابسته اش شدم یا نه؟
    خواهش میکنم کمکم کنید
    خیلی وقت ها هم به خاطر رفتنش گریه میکنم.میخوام شمارشو بگیرم که باهاش ارتباط داشته باشم تازه اون متاهله و دو تا هم بچه داره یکیش پسره که همسن خودمه و هشتم میخونه و با پسرش هم تو ششم میرفتیم کلاس فوق برنامه تازه معلمم میدونه که پسرشو میشناسم یکیشم دختره که شش سالشه
    خواهش میکنم کمکم کنید ممنون

  948. سارا :

    شکیلا تو داری با افکارت خودتوداغون میکنی خب با معلمت حرف بزن و تکلیفتو مشخص کن.
    زهرا سعی کن توجیهش کنی و بهش بگو که همیشه با هم در ارتباط هستین مهم قلباتونه نه فاصله.
    بچها راستش دیروز اصلا به معلمم نگفتم که دلم واسش تنگ میشه و اینا ولی خوشحالم که درکم میکنه فکر میکردم با تموم شدن مدارس دیگه کاریم نداره ولی همین دیشب هم واسم چند تا جوک و عکس و فیلم فرستاد واقعا خدا رو شکر که درکم میکنه

  949. الهام :

    خوب زهرا جان توکه تا ابد نمیخوای تواون مدرسه بمونی وبل ٱخره ی روزی میری توومعلمت هم میتونید باهم برید بیرون وهم دیگه روببینید،معلمت هم چون که مجرده این چنین دوست داره حتما اگه از دواج کنه ووارد زندگی تازه ای بشه علاقش نسبت به تو کمرنگ ترمیشه.
    وزیاد هم فکرتو درگیرش نکن.

  950. زهرا :

    سلام بچه ها ساجده جان من به خاطر سطح علمی دارم از این مدرسه میرم و همچنین من هفتمم معلمم رو تابه حال این قدر ناراحت ندیده بودم معلم من همیشه شوخی میکرد و میخندید من تا به امروز که چهار ساله باهاشم حتی اخمشم رو ندیده بودم چه برسه به گریش بچه ها من با معلمم چهارساله باهمیم چهارساله که عاشقشم شما فکر کنید حالا میخوام بعد از چهارسال ازش دور بشم امروز بهش اس امس زدم گفتم خانم اگه یک خورده هم ناراحت باشید مدیونید میدونید اون چی زد ؟! بهم اس امس زد چهارسال تمام باهم بودیم توقع داری ناراحت نشم بعدشم من دیگه جوابش رو ندادم بچه ها دارم دیونه میشم مطمعنم معلمم منو یادش میره ولی من با دلتنگیام چی کار کنم؟!

  951. الهام :

    زهرا اتفاقا خلقیات من کاملا باتوفرق میکنه ازآدمای موقر وسنگین والبته مهربون وشوخ تلق خیلی خوشم میاد ومعلمم هم تمام این خوصیات رو داره اوووووووووووووووووآه رفتارش هم خیلی باهام خوب وجالب نبو،………………………………………….دبرعکس بقیه ی معلمام ،و سرکلاس حرفهایی میزد که باعث ناراحتیم میشدوهمیشه ازیکی ازدانش آموزای کلاس پیش من خیلی تعریف میکرد تاحرصمودربیاره ولی من درست ناراحت میشدم اونم نه یکم خیلی ازاین رفتارش ناراحت میشدم ولی سعی میکردم به روی خودم نیارم وعادی رفتارکنم ،اولای سال همه چیز خیلی خوب پیش میرفت منم معلمم رو تاحدودی دوست میداشتم.ی جورایی هم ازش متنفر بودم راستش من اصلا به درس علوم اهمیت چندانی نمیدادم ونمراتمم متوسط بودن تا اون موقع که مامانم امد درسموازمعلمم بپرسه ظاهرأ زیاد ازم راضی نبود ومادرم چیزی بهم نگفت فقط بم گفت درستوبخون وقدرمعلمتو بدون خیلی خانم خوبی…..بعد ازاون علاقم نسبت به درس علوم تجربی روز به روز بیشتروبیشتر میشد ونمراتم بلاتر میرفت ودر کنارش روز به روز عشقم نسبت به معلمم هی بیشتر وبیشتر میشد واونم روز به روز اخلاقش باهام سرد وخشک تر میشد طوری که حتی جواب سلامم روهم نمیداد درواقع اون نمیدونست که من عاشقشم منم شاید سرکلاس باهول بازیام ودستپاچگیام تابلو بازی در میوردم ولی بازهم سعی میکردم جلوی خودموبگیرم وبه هیچکی هیچی نگم حتی دوستامم متوجه این رفتارهای من شدن وهمیشه ازم میپرسیدن چرا سرکلاس خانم فلانی خیلی ساکت وآرومی منم بهشون میگفتم چون میدونم از دانش آموزای موأدب خوشش میاد ماه ها گذشت ومن مدام ازاین رفتارهای معلمم زجر میکشیدم وحتی به مادرم که نزدیک ترین شخص به من بود چیزی نمیگفتم تا قبل از تعطیلات عید این موضوع رو به چند نفراز همکلاسیام گفتم واونا رفتن وهمه چیز روبه معلمم گفتن ومن هم روز آخر قبل ازتعطیلا ت براش ی نامه نوشتم ودادم دست یکی از بچه ها که بهش بده ازاون موقع بود که رفتار معلمم روز به روز باهام بهتر میشد وبه عشقم نسبت به خودش احترام میذاشت شاید ممکن بود هیچ وقت بهش نگم چون فکرمیکردم اگه بهش بگم اخلاقش حتی بدتر ازاینی که هست بشه ولی وقتی دیدم یکی از دانش آموزا بهش ابراز علاقه کرد واونم رفتارش بااون دانش آموز خیلی خوبه امیدم بیشتر شد.
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .کاش عشقم نسبت به اون عین او مثل همه ی دانش آموزا بود ولی تنها چیزی که میدونم اینکه هیچ کارخدا بدون حکمت نیست.
    ودلیل این وابستگیا فقط بخواتر کمبود محبت وتعریف معلم از دانش آموزو بیشتر اهمیت گذاشتن به دانش آموز نیست!
    وقسمتی از اون بخواتر دورهی سنیه که ماالان توش هستیم.
    راستش من یکی از معلمای دورهی ابتدایمم خیلی دوست داشتم اونم باهام خیلی صمیمی بودولی هیچ وقت عاشقش نبودم فقط دوسش داشتم .

  952. ساجده :

    سارا جان نه بابا ما که نمیریم حالا مدرسه یه چیزی میگه کو گوش شنوا
    من همین فردا که کلاس فوق برنامه داریم از معلمم خداحافظی میکنم تموم شه و بره حوصله صبر کردن ندارم

  953. شکیلا :

    سلام بچه ها .رفتم دکتر اون موقعه جلو من چیزی نگفت ولی وقتی رفته بودم بیرون به مامانم گفته داره افسردگی میگیره باید مواظب باشید کمتر فشار اعصبی به خودش وارد کنه اخه چجوری میتونمممممممممممممم:و کلی قرص واین چیزا برای ارامشم داده 🙁
    زهرا جان قدر معلمتو بدون و همیشه اینو بدون تو دانش اموزی و اون معلم پس حتی اگه ایشونم خودش بخواد تو باهاش راحت باشی سعی نکن پاتو فراتر از حد بزاری و کلیشه ای و مثل دوستات باهاش رفتار کنی همیشه احترامشو داشته باش و باهاش باش اون دوست داره شک نکن موفق باشی ….به امید روزای بهتر ….!!!!!!!

  954. raha :

    زهرا جون خوشبحالت که دبیرت اینقد دوست داره.اگه من جای تو بودم هیچ موقع ناراحتش نمیکردم.قدرشو بدون.اول و اخرش یه روزی میاد که تو از این مدرسه میری یعنی فرقی نمیکنه چ امسال باشه چ سال بعد؛اما اگه امسال میخوای بری تا معلمتو فراموش کنی بدون دور بودن دلتنگی رو بیشتر میکنه.

  955. raha :

    دخترا میدونین من قبل از اینکه بیام تو سایت دبیرمو خیلی دوست داشتم ولی فکر میکردم که فقط من اینطوریم و اگه به کسی بگم بهم میخنده.اما از وقتی که اومدم تو سایت دیدم خیلیا مثل من و شایدم بیشتر دبیراشونو دوست دارن.ازتون ممنونم به خاطر اینکه خیلی وقتا باهام همدردی کردین،خیلی وقتا وقتی باتون همدردی کردم خودم راحت شدم.دوستتون دارم

  956. ساجده :

    بچه ها من معتقدم که ما نوجوونا به اقتضای سنمون این وابستگی خواه ناخواه برامون بوجود میاد اما اینکه معلم ها بخواند به ما وابسته بشند یه چیز غیر منطقیه
    من دوست ندارم معلمی داشته باشم که به دانش آموزش وابسته بشه

  957. سارا :

    زهرا خیلیییییی دوست داره خب نرو .
    خوشبحالت ساجده جون کاش منم تا هفته دیگه میرفتم .
    راستشو بخاین من کلی فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که معلممو خیلی دوس دارم و دلم براش تنگ میشه اما وابستش نیستم که با دوریش ضربه بخورم یا ذهنم درگیر شه امیدوارم شما هم همینطور باشین

  958. ساجده :

    زهرا جان واقعا راست میگی؟؟خب معلمت که خیلی تو رو دوست داره، فکر نمیکردم اینقدر ناراحت بشه. میشه بگی واقعا علت اصلی که میخوای از مدرستون بری چیه؟؟؟راستی شما چندمی؟؟؟
    معلم شما متاهله یا مجرد؟
    حالا اگرم میخوای بری اینقدر معلمت نباید خودش رو ناراحت کنه شما میتونید بیرون از مدرسه با هم رابطه داشته باشید….
    آخرش اگر امسال هم نری چندسال دیگه که مجبورید از هم جدا شید چه فرقی داره امسال یا چند سال دیگه؟؟؟

  959. زهرا :

    راستی دوستان قرار بود امروز بهش بگم که دارم از این مدرسه میرم براش نامه اخر رو نوشتم که دارم میرم البته من هفته ی دیگم میرم مدرسه حدس بزنید چی شد ؟! وقتی نامرو بهش دادم خیلی خوشحال شد فکر کرد نامه عاشقانه بهش دادم نامم رو نگه داشته بود که زنگ تفریح با احساس بخوندش رفت تو اتاقش داشت نامشو میخوند که من رفتم جلو دفتر دیدم داره نامرو میخونه و هی داره از عصبانیت قرمز میشه باور کنید من هیچی بهش نگفتم تازه توی نامه هم کلی نوشتم که عاشقشم و بهش گفتم مجبورم از این مدرسه برم تا دیدم این قدر عصبانیه دویدم رفتم تو کتابخونمون که پیدام نکنه دم در کلاسم وایساده بود سریع رفتم تو کلاس دستم رو گرفت و با عصبانیت بردم حیاط خیلی ترسناک شده بود بهم گفت میدونم شوخی میکنی شوخی میکنی که داری میری دیگه نمیدونستم بهش چی بگم اشک تو چشای معلمم و خودم جمع شده بود که یکهو گریه کردم معلمم تا این صحنرو دید اونم گریه کرد بعد محکم بغلم کرد و بهم گف زهرا تو رو خدا نرو بدون تو این مدرسه جهنمه همین طوری که اینارو میگف من تو بغلش گریه میکردم اونم گریه میکرد حال هردومون فوق العاده بد بود بچه ها نمیدونم چی کار کنم یک هفته دیگه فقط باهاشم خیلی معلمم ناراحته از زمانی که بغلم کرد تا اخر ساعت حتی پاشو از اتاقش بیرون نزاشت خیلی ناراحت بود چی کا رکنم خوشحال بشه بچه ها؟!

  960. زهرا :

    بچه ها همه ی وابستگی هامومون تقصیر معلمامونه من دانش اموز بسیار مغروری بودم جوری که حتی به مامان خودمم ب زور میگفتم دوستش دارم همه ی معلمام خیلی برام عادی بودن ولی معلم من خودش با رفتاراش کاری کرد عاشقش بشم هی بهم میگف تو خیلی مهربونی هی روسریم رو درست میکرد این قدر از این کارا کرد که من عاشقش شدم پس تقصیر خودشه

  961. فرشته :

    سلام. نمیدونم شاید دلایل علاقه اش همین ها بوده که گفتی غزال جان .باید بفهمم علتش چی بوده تا بتونم برم .از طرفی هم فرصت زیادی ندارم من دانشجو راه دورم باید برگردم.

  962. ساجده :

    بچه ها شما امروز روز آخری بود که مدرسه می رفتید؟؟ما هم قرار بود تا امروز بریم اما مدرسه گفت تا چهارشنبه هفته آینده باید بیایم من خیلی ناراحتم خیلی دلم نمیخواد برم از هفته ی دیگه امتحانام شروع میشه آخه چطور برم. این واقعا غیر منصفانه است

  963. سارا :

    اره واقعا خخخخ خیلی حال داد.
    معلمم میگفت بهم زنگ بزن ،خو اون بزنه چرا من خخخ امروز همه گوشی برده بودیم منم شارژم تموم شد حوصلمم سر رفته بود ولی خب چی بهتر از ور رفتن با گوشیه معلمم خخخ‌.بچها واسه امتحانا میخاین با احساسو افکارتون چیکار کنین ؟منظورم اینه که مزاحمه درس خوندنمون میشه

  964. الهام :

    ولی امروز برای من خیییییییییییییییلی روز بدی بود !نمیدونم شاید بخواتر رفتارمادرم بود چون نرفت پیشش شایدم بخواتر این که سه شنبه ی هفته ی پیش ازش شماره خواستم بهم گفت یکشنبه بیا اما امان از این کم رویی که هرکاریش کنی هم درست نمیشه…………امروزم که حتی فرصت نکردم برم پیشش فقط موقعی که زنگ خورد امد بیرون حتی بهم نگاهم نکردددددددددددد
    خوب حالا بنظرتون من باید چیکار کنمممممممممممممم ………هااااااااا دختلا؟؟؟؟؟

  965. فرشته :

    سلام سارای عزیز خوشحالم خداحافظی شیرینی داشتی و خوشحال تر ار درک متقابل معلمت که از صحبتش هویداست که تابستون با هم میریم بیرون.افرینننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننن سارا به تو برا کتک کاری.

  966. سارا :

    بچها دیگه مدرسه تموم شد هی خدا ! ولی نمیدونم امروز چم شده بود من که دیروز همش غصه میخوردم امروز اصلا عین خیالمم نبود و با خوشحالی ازش خدافظی کردم بهم گفت واسه اعلام نتایج میبینمت ،تابستونم میریم بیرون در کل روز بدی نبود با یکی از بچهای مدرسه به خاطر اینکه به معلمم چیز بدی گفته بود دعوام شد و متاسفانه به کتک کاری کشید بعد که معلمم فهمید فقط از این میخندیدو خوشحال بود که من طرفداریش کردم ،ما تو چه دنیایی هستیمو اونا تو چه دنیایی

  967. فرشته :

    شکیلا جان چرا اخه اتفاق رو بزرگ کردی ها.شما دبیرت رو عذاب نمیدادی چه برداشتیه که میکنی .این اتفاق رو به فال نیک بگیر که معلمت هم علاقه زیادی به شما داره گفتم وگرنه اصلا به وابستگی شما فکر نمیکرد و مثل خیلی از دبیرا پیامهات رو جواب میداد و وابستگی شما هم اهمیتی نداشت.با ارزوی حجم زیادی از شادی

  968. شکیلا :

    سلام ممنون از همتون دوستان عزیزم فرشته جان و ساجده جان و الهام جان و …. چه کنم دیگه پیش امده ….!!!!!! من بخاطر موضوع دیروز نتونستم امروز برم مدرسه الانم به زور امدم تو سایت تا ببینم کسی با من همدردی کرده یا نه اخه فشارم خیلی زده بالا مامانم از صبح هی منو دارو وقرص میدهه ولی فایده نداره فشار روانی سختی رو دارم تحمل میکنم …. دیشب بعد نماز کلی با خداراز ونیاز کردم کلی قران خوندم یکم اروم تر شدم و بعد اون تا امدم بخوابم اشکام شروع به ریختن کرد بابام کلی نصیحتم کرد ولی فایده نداره من حالم خوب نمیشه …. هر جارو نگاه میکنم از خانوم خاطره دارم و حالا که فکر میکنم اونم از رفتارام داره ناراحت میشه عذابم میدهه تمرکزم کم شده یکشنبه امتحانات عمومی ترم دارم و اصلا تمرکز ندارم و حالم رو به راه نیست سرم از دیروز داره منفجر میشه …. بچه ها به ارامش نیاز دارم چیزی که تا یه هفته پیش نسبتا باهام بود و الان نزدیک امتحاناته کارم شده اشک ریختن حالا اون به کنار فشارم خیلی بالاست سرگیجه دارم نمیدونم چرا خوب نمیشم …. برام دعا کنید این روزا خیلی محتاج دعا هستم بازم ممنون که به حرفای دلم گوش دادین ….التماس دعا دوستان گل 🙁

  969. الهام :

    خوب فرشته جان به بهانه ی احول پرسی برو وببین درچه حد تحویلت میگیره وکم کم برو سر اصل مطلب .شکیلا جان این مورد یبار برای منم پیش امد ولی بنظرم معلما زیاد به این چیزا اهمیت نمیدن پس زیادی خودتو عذاب نده سعی کن سرگرم درسات بشی هرچی باشه معلمت بزرگتر و باتجربه تره وبااین موضوع بهتر میتونه کنار بیاد ،وبازم میگم زیاد بهش فکرنکن وبچسب به درسات .
    موفق باشیدددددددددددددددد.

  970. فرشته :

    شکیلا جان عزیز واقعا ناراحتم .ببین میدونم معلمت رو دوست داری و ایشون هم شما رو دوست داره اما به شدت احساس شما نه تنها راه حل شما اینه که یا احساستون رو متناسب با معلم کنید حالا کمی بیشتر چون دانش اموزا معمولا بیشتر دوست دارن معلماشونو یا خواستم بگم ترک علاقه کن که میدونم نشد نیست اما سخته .اینم بدون معلم شما شخص دلسوزیه نسبت به شما وگرنه به وابستگی شما فکر نمیکرد .

  971. فرشته :

    سا جده جان سعی نکن احساساتت رو به خاطر وابستگی سرکوب کنی.برو وبیان کن در عوض کنترل کن تا وابستگی ایجاد نشه .با ازوی احساسی زیبا و بدون وابستگی

  972. فرشته :

    سلام از همتون ممنونم هم فکرهاتون با من کمک بزرگی کرد همون طور که قبلا گفتم نمیتونم با کسی صحبت کنم چون سریعا پاسخم اینه که دیگه بزرگ شدی.اتفاقا یکی از دلایلی که اونوقت به ایشون علاقه نداشتم همین بود که چرا انقدر من رو دوست داره .هنوزم برام سواله برا همین یکم دودلم برم دوباره ببینمش هنوز اخه نباید علقه اش بدونم ریشه اش چیه .بازم همکفری از کجا بفهمم.

  973. سارا :

    خوشبحالت ساجده ،من خیلی به معلمم وابستم ولی بروز نمیدم به قول خودش خیلی خوددارم .
    ممنون علی آقا از نصیحتتون واقعا متاسفم بابت دبیرتون

  974. علی :

    داشتم دنبال یه سایت درباره خاطرات می گشتم
    یهو توی یاهو این سایت رو دیدم
    متن هایی که شما دختر ها نوشته بودیم برام جالب بود
    اما فکر نکنید که فقط شما خانم ها عاشق معلماتون میشن ها
    من الان دیگه خیلی وقته از درس و دانشگاه دور شدم
    اما موقعی که دبیرستان بودم سه تا از معلم ها م رو خیلی دوست داشتم
    اما بی دلیل سینه چاک یکی شون بودم ، سالها گذشت و من از کرمانشاه اومدم به تهران و بعد از سالها شنیدم که فوت کرده
    ساعتها گریه کردم ، مراسم تشییع جنازه اون چه پرشکوه بود
    حدود ۱۵ سال بعد اتفاقی تنها دختر اون دبیر عزیز رو دیدم با شوهرش ( یعنی داماد همون خدا بیامرز ) خیلی اتفاقی توی مغازه الکتریکی …
    بی اختیار زدم زیر گریه … اینقدر حالم بد شد که دامادش منو برد به خانه و آخرین عکس های پدر زنش رو نشونم داد
    می دونم برای اونها خیلی مسخره بود ، اما من انگار بغض سالهای سالم شکسته شده بود
    هنوزم یادش که می افتم ، اشکم در میاد ، مثل الان
    بچه ها دوست داشتن بزرگترین هدیه خداست
    سعی کنید تا می تونید به هم محبت کنید ، به دوستاتون ، معلم هاتون ، اطرافیونتون
    حسابی خوش باشید که بعدا حسرت نخورید
    من عاشق اون معلمم بودم خوشحالم که در طی سه سالی که به من درس داد ، هیچوقت ناراحتی و دلخوری از هم نداشتیم
    خیلی دوست داشتم الان بود و ثمره زحمت های خودش رو میدید
    شاید هم همین الان داره منو می بینه

  975. ساجده :

    اما یه چیز عجیب اینکه چند وقت پیش یک نامه قشنگ طراحی کردم و توی یک متن زیبا بهش گفتم که دیگه وابسته نیستم اما از بعد از اون رفتارهاشون برام عجیبه گرمی شون رو از دست دادند فوق العاده سرد شدند چندان برام مهم نیست ولی عجیبه
    نمیدونم خدا عالمه شاید واقعا یه مشکلی داشته باشه امیدوارم این مشکل درمورد من نباشه…
    حالا مثلا در مورد من هم باشه بازم مهم نیست
    من که کاری نکردم

  976. ساجده :

    سارا جان چرا رابطه نداشته باشم؟ رابطه دارم بهتر از همیشه بیشتر از همیشه
    خدا رو شکر همه چیز خوبه فقط گاهی یه مشکلاتی هست که لاینحل نیست خودم حلش میکنم
    الانم که آخر ساله میدونم که خیلی هاتون ناراحتید ولی من اصلا ناراحت نیستم معلوم نیست سال آینده تو مدرسه ما باشه.معلوم نیست که تابستون بتونم ببینمش.تازه ماهم امتحاناتمون نهایی هست وایشون مراقب ما نیستند ولی اصلا ناراحت نیستم چون وابستگی ندارم و فقط دوسش دارم….

  977. ساجده :

    شکیلا جان رفتار مامانت یه سوءتفاهم ساده بوده و اصلا این موضوع ساده باعث ناراحتی یک معلم نمیشه خودت رو با افکار منفی زجر نده…
    بله همه ی معلم ها ناراحتند که ما بهشون وابسته هستیم اونها دوست ندارند کسی به خاطرشون خودش رو زجر بده و اذیت بشه شما باید خیلی خیلی رو خودت کار کنی تلاش کنی در درجه ی اول از خدا کمک بخواه که از وابستگی تو کم کنه و تو فقط دوستدار معلمت باشی و بعد هم از معلمت بخواه که بهت کمک کنه والبته تلاش خودت هم مهمه … انشالله که به مرور موفق میشی..
    بازم میگم اینقدر افکار منفی نباف و هیچوقت مادرت رو به خاطر چیزهای بیخود و ساده سرزنش نکن

  978. شکیلا :

    سلام دوستان خوبین همگی ؟؟؟؟؟!!!!!من هم قبلا به این سایت سر میزدم و هنوزم سر میزنم ولی نظر نمیزارم چون اینقد حرف برای گفتن دارم که گاهی وقتا حوصله تایپ کردن ندارم …. ولی امروز خیلی حرف دارم خیلی دلم گرفته حتی برای تخلیه کردن خودمم شده باید بنویسم تا اروم شم …. امروز روز اخر بود که با خانومم داشتیم از صبح که میخواستم برم مدرسه دلم گرفته بود اینقد که دلم میخواست فقط گریه کنم شب قبلش به خانوم اس دادم گفتم خانوم خیلی ناراحتم برای فردا که روز اخرهه تحمل دوریتون سخته و تا لحظه ای که بمیرم دوستون دارم دلم میخواد فردا که میبینمتون بغلتون کنم و بگم چقد دوستون دارم …. بعد چند مین برام اس امد سلام گلم منم خیلی دوست دارم مسجد هستم برات دعا میکنم سلام مامانت برسون با یه شکلک چشمک که همیشه ته پیاماشون میزارن …. امروز جلسه برای مامانا بود برای امتحانات نهایی و اینکه چکار باید کرد دعوت شده بودن مدرسه ….مامان منم تا حالا خانوم رو ندیده بودن امروز وقتی مامانم صدام زدم رفتم پیشش مامانم همش میگف میخوام طوری بیام که با خانومت هم کلام نشم چون ندیدمشون نمیدونم چی بگم …. فقط بهم گفت نشونش بده ببینم چجوریه ولی همینطور که مامانم همراهم امد تو دفتر تا خانوم رو نشونش بدم خانوم مامانم رو دید و سریع امد به سمت من ومامانم . مامانم دست پاچه شده بود جوری که اصن متوجه نشد که ایشون خانوم مورد علاقه منه خداییش وقتی یاد اون لحظه میفتم دلم میخواد فقط بمیرم …. خانوم من داشت احوال پرسی میکرد مامانم با یه سلام سرد خدافظی کرد و دفتر رو ترک کرد اخه مامانم تا اون لحظه هنوز نفهمیده بود ایشون دبیر مورد علاقه منه …. بعد منم همراهش از دفتر امدم بیرون وکلی دعوا کردم گفتم چرا دقت نمیکنی ایشون همون کسیه که دوسش دارم و مامانم باز رفت تو دفتر من که از خجالت اون سلام سردش بیرون موندم و باهاش داخل نرفتم بعد وسط حرفاشون رفتم تو دفتر خانوم یه حالت غمگین تو چهرش نشسته بود منم نگران بودم با مامانم حرف زدبعدم خانوم لپم رو کشید نمیدونم مامانم چی بهش گفته بود و خانوم محکم لپمو میکشید میگفت اینقدذ تو درسا خودت رو اذیت نکن تو دختر خوبی هستی مطئنم تو امتحان نهایی هم موفق میشی :اینو بگم من تو درسام خیلی استرس دارم بخاطر همین .بعد دیگه خدافظی کردن و مامانم رفت خونه …. زنگ اخرم با خانوم داشتیم خانوم هنوز ناراحت بود زنگ که خورد رفتم پیشش گفتم خانوم خدافظ دستمو گرفت و نصیحتمک کرد گفت این حرص و جوش درسارو نخور منم گفتم خانوم اونقدا هم مهم نیستش :بعد بهم گفت اگه مهم نیست پس بیخیال تر شو ….گفتم چجشم اون لحظه فقط دلم میخواست محکم بغلش کگنم ایشون هم خودش یه جورایی مشتاق بود فقط واکنش میخواست از طرف من …. که خجالت مانع شد و من با یه خدافظی ساده روز رو تموم کردم چیزی که تا صبیح خواب نرفتم و همش به فکر خدافظی خوب بودم ولی اونجوری نشد که میخواستم .بغض گلومو بهم میفشردئ امدم خونه دنیا داشت رو سرم میچرخید وقتی وارد خونه شدم نا خدا گاه شروع به گریه کرئدن کردم اینقد گریه کردم که مامانمم همش میگفت چتهعه اونم شروع کرد با من به گریه کردن دوتامون گریه میکردیم …. فشارزمو گرفت خیلی بالا بود اصلا حالم خوب نبود :بعد پرسیدم امروز چی گفتین که خانوم دپرس بد …. مامانم گفت رفتم پیش خانوم گفتم ببخشید نشناختم ایشون گفتن عیب نداره خب اولین بار هست همدیگر رو میبینیم .و بعد سر حرف تو شد و من گفتم دخترم شکیلا خیلی شما رو دوست داره خیلی ازتون تعریف میکنه و اونم گفته منم اون رو دوست دارم شکیلا مثل دختر خودمه خیلی دوستش دارم دختر درسخون و مودبی هست و از این حرفا و بعد خانوم گفته شکیلا خیلی بهم وابسته شده داره اذیت میشه دیگه از این به بد تصمیم دارم کمتر ج اس هاشو بدم شما یه وقت ناراحت نشید …. وقتی این حرف رو از مامانم شنیدم گریه هام بیشتر شد …. گفتم تو چی گفتی باید میگفتی اگه جوابمو نده من دیونه میشم اینجوری افسردگی میگیرم مامانمم گفت بهش گفتم و گفتم که اگه ج شو بدین مشکلی نیست اینجوری اونم ارامش میگیره …. به هر حال مکن از امروز به عنوان اخرین روز خاطره خوبی ندارم و امروز کلی فقط گریه کردم وفردا هم امتحان دارم و بخاطر همین اصلا نمیتونم برم مدرسه حالم اصلا خوب نیست تا یه ساعت پیش کلی گریه کردم …..:(رفتارای مامان :(و گفتن خانوم به اینکه شکیلا وابستم شده 🙁 یه جورایی خودکم باعث شدم کاش دیشب بهش سه تا پیسام پشت سر هم نمیدادم فکر کنم الان دارم میفهمم چرا خانوم مثل قبلنا نگاهم نمیکنه اخه فهمیده اگه نباشه دیونه میشم میخواد ازم دور شهخ …. بخدا به ولای علی قسم اگه ازم دور شه من میمیرم …. من امروز کلی گریه کردم و روزم اون طوری نشد که میخوام و خیلی ناراحنتم مامانم اصرار داشت بیا به خانوم زنگ بزنم ولی گفتم بهتر بیشتر از این تحت فشارش نزارم تا یه مدت موقعه تولدش که ۱۰ روز دیگس بهش اس تبریک میگم تا یه مدت پا رو دلم میزارم و یکم دور میشم …. چون نمیخوام تحت فشارز قرارش بدم میدونم اونم از وابستگی من عذاب میکشه نمیخوام طوری بشه که دیگه جواب اس هامو رو نده …. ببخشید سرتون رو به درد اوردم اخه خیلی دلم پرهه و همینجور که تایپ میکنتم اشکام خود به خود میریزهه …. لطفا برام دعا کنید و هر کی که حرفامو خوند راهنمایی کنه منو به بمبست خوردم نمیدونم ردلیل ناراحتی خانوم دوست داشتنه بیش از اندازه منه یا رفتار صبح امروز مامانم که خانوم رو نشناخته ؟؟؟؟؟؟!!!!!!!خیلی ناراحتم لطفا راهنمایی کنید بگید چیکار کنم که خانومم ازم دور نشه ممنونم ازتون 🙁

  979. raha :

    ساجده جون من هم خیلی از این مورد تعجب کردم.البته من یه دبیری دارم که خیلی باهاش صمیمیم.جالب اینجاس که معلمی که من دوستش دارم صمیمیترین دوستشه.این دبیره خیلی دوستم داره و رابطمون عالیه؛شاید به خاطر این باشه که مسیر خونمون یکیه و با هم برمیگردیم خونه.تو راه همیشه باهم صحبت میکنیم حتی در مورد زندگی شخصیش هم بام صحبت میکنه و شمارشو فقط به من و یکی از دوستام داده و همیشه بهم پیام میده.با وجود این همه صمیمیت ولی باز هم من اون معلممو بیشتر دوست دارم

  980. ساجده :

    سارا جان روابط من با معلمم دست کمی از شما نداشت شما ها شرایطتون خیلی بهتر از منه معلم من خیلی به این چیزها اهمیت نمیداد.
    فوق العاده خوب و از هر لحاظی عالی بود اکثر بچه های مدرسه ایشون رو دارند اما مثل من وابسته نشدند
    متاسفانه من افتخار این رو نداشتم که شاگردشون باشم و ایشون معلم من باشند.فقط سال اول دبیرستان ایشون معاون ما بودند که وابستگی من از همون زمان آغاز شد…بعدش ایشون تو همون مدرسه دبیر شدند
    ولی الان به لطف الهی دیگه اونقدرها وابسته نیستم ولی هنوزم از ته قلب دوستشون دارم و براشون ارزش قائلم….

  981. raha :

    سلام.دخترا دیگه فقط یه بار دبیرم رو میبینم اون هم شنبه دو هفته دیگس.چند شبه دارم به لحظه خداحافظی فکر میکنم.واقعا خیلی سخته.میدونم نمیتونم خودمو کنترل کنم و حتما گریه میکنم.اون بار که گریه کردم خیلی ناراحت شد و اومد دنبالم گفت عزیزم گریه نکن ناراحت میشم.خیلی برام سخته.کاش اصن شنبه نشه

  982. ساجده :

    زهرا جان انشاالله که موفق باشی…
    هرجور که صلاح میدونی رفتار کن
    ولی رابطت رو باهاش قطع نکن چون با رفتاری که امروز باهات داشته معلومه که خیلی دوستت داره
    گناه داره!!!

  983. ساجده :

    بچه ها یه چیز جالب!! تو این سایت همه اول وابسته به معلم هاشون شدند و دوست داشتنشون رو ابراز کردند اما معلم فرشته جان اول ایشون رو دوست داشته و دوست داشتنش رو ابراز کرده
    .
    .
    .
    خیلی جالبه من واقعا برام سواله آخه مگه میشه که معلم ها هم اینقدر زیاد دانش آموزاشون رو دوست داشته باشند و مرتب ابراز احساسات کنند؟؟؟
    خیلی عجیبه نه؟؟؟!!!

  984. ساجده :

    فرشته جان نظرهاتون رو خوندم
    بهانه خاصی نمیخواد.فقط با بهانه دوست داشتن صادقانه. اگر واقعا از ته قلب و صادقانه ایشون رو دوست داری برو و همه ی صحبت هاتو بگو یا اگر در مرحله اول برات سخته میتونید در قالب یک نامه بهش بگید
    هرجور راحتید!!!
    راستی چه دلیلی داشت که این معلم اینقدر به شما علاقه داشت؟؟علت اصلیش چی بود؟؟واقعا میدونی یا نه؟؟ من فکر میکنم خیلی ضروری باشه که شما علت این علاقه رو بفهمی…

  985. الهام :

    خواهش فدات ،بهونه ای لازم نیست به قول زهرا صادقانه حرفتو بزن حتما معلمت هم خیلی خوشحااااااااااااااااااااال میشه .
    موفق باشیییییییییییییییییی عزیزم.

  986. زهرا :

    سلام دوستان ممنون از راهنماییتون ان شا الله فردا میرم و بهش میگم دارم از این مدرسه میرم فقط خداکنه گریه نکنم جلوش اخه زمانی که گریه میکنم خیلی ناراحت میشه فرشته جون بهانه نمیخواد که خیلی صادقانه برو بهش بگو دلم براتون تنگ ده بود اومدم ببینمتون

  987. فرشته :

    حقیقت بود الهامممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم

  988. فرشته :

    غزال عزیز دبیر شما حضورتون رو میخاد حالا نه بعد که تسیکین پیدا کرد .حال برو و تسکین باش حالاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

  989. فرشته :

    سارا میدونم برات خیلی سخته روز اخر.اما برو و همین سختی ها که اینجا ازش حرف زدی به حالت یکم رسمی تر با خودش در میون بذار .و اما خودت اوقاتت رو پر کن حتما با معلمت هم در ارتباط باش و بدون مهم نیست که دیگه همدیگر رو نبینین این دور بودن ها ندیدن ها اهمیتی نداره مهم احساس و قلب های شماست که به یکدیگر نزدیکه .ببین من دبیرم و دبیرم منو بعد از گذشت ۴پنج سال فراموش نکنیم دور دور بدون هیچ ارتباطی .پس برو حرفهاتو بگو و وقتت رو پرکن و در ارتباط باش با دبیرت.با ازوی خداحافظی شیرین سارا

  990. سارا :

    مرسی فرشته جون کار درستی میکنی ادامه بده به نظرمن هیچ چیزی موثر تر از صداقت نیست بهش بگو دلت میخاست اونو ببینی تازه خوشحالم میشه.
    زهرا بهش بگو به خاطر بعضی شرایط که نمیتونی توضیحش بدی باید بری و بهش بگو که میدونم درکم میکنین.
    شاید فردا که روز آخر هست با معلمم خداحافظی نکردم چون نمیخام کسی گریمو ببینه من حتی اگه باهاش بیرونم برم مثل مدرسه ۳ روز در هفته که نمیبینمش راستش هر کاری میکنم نمیتونم با این موضوع کنار بیام

  991. فرشته :

    سلام زهرا جان.من حرفهاتو خوندم توی صفحه های قبل .تو مجبور نیستی بری به خاطر وابستگی بمون و در عوض ارتباطت رو مدیریت کن .نه اینکه بری با حجم زیادی از ناراحتی و احساسی هنوز اون جا جا گذاشتی نمیگم نمیتونی میتونی اما درد داره دردش باشه کنار .افسوس داره اه زیر لب داره حسرت داره.چند سال دیگه نمیگی افسوس چرا نموندم ها.میخام ازتو با خودت وبا ترازوی عقل و احساس بسنجی تموم مزایا و معایب موندن یا رفتن

  992. فرشته :

    سلام الهام جان به صفحه های قبل مراجعه کردم و صحبت های شما رو خوندم .شجاعتت در بیان احساست رو تحسین میکنم به خاطر نوشتن نامه بدون دبیرت دوستدار شما هست و اگر نبود در کلاس کوچک ترین واکنشی به شما نشون نمیداد.با ارزوی لبخند

  993. فرشته :

    سارا جون واقعا متاسفم شدم .که اون حرف های نابجا رو خوندم وشرم دارم از بیانشون.عزیزم کوچک ترین ذره ای حساس نشو و واکنش نشون نده .مهم معلم شماست و بالاتر اگاهی خودتون که این حرفها اصلا در شان شما نیست .

  994. فرشته :

    سلام سارای عزیزم بله صحبت های مفید همه ی شما رو مطالعه کردم .عقل و تا حدی احساسم میگه پاس بدارم انسان های که صادقانه دوستم دارن .به خصوص در این برهه زمانی .بله توجه شدم که من دوستش داشتم و حال اون زمان رفتار مناسبی نداشتم .متاسفانه ویزگی رفتاری من نداشتن کنترل بر برخورد مناسبه و همه را از خود دور میخواهم اما متوجه شدم که باید اصلاح کنم و میخاهم از همین دبیرم شروع کنم .البته علاقه هم مدخل در این بحثه.

  995. زهرا :

    بچه ها من در هر صورت باید از این مدرسه برم ولی به نظرتون چ جوری بگم ب معلمم اینو؟! امروز از کلاس اومدم بیرون داشتم کتاب میخوندم بکهو دیدم وایساده دم در دست به سینه و هی داره منو نگاه میکنه و میخنده منم بهش خنیدیدم و رفتم ولی از شانس بدم دستم رو گرفت از پشت منو نگاه کرد بعد گف خودت میدونی که چ قدر دوستت دارم پس اذیتم نکن بعدشم گذشات من برم بچه ها من واقعا دلم براش تنگ میشه ولی باید از این مدرسه برم چ جوری بهش اینو بگم؟!

  996. سارا :

    فرشته جون عزیزم تو نظر همه ی ما رو شنیدی ولی به ندای دلت گوش کن ببین واقعا چی میخای.
    غزال یه جوری خودتو به معلمت برسون و باهاش صحبت کن گناه داره بنده خدا شاید حالش بهتر شه

  997. فرشته :

    دوست های خوب و مهربانم بسیار ازتو ن ممنونم از پاسخ های با اندیشه تون.بله باید به یک بهانه ی باز به اون مدرسه برم و ببینم عکس العملش چیه. نظرات شما دوستان به من کمک خوبی کرد چون من نمیتوانم حرفم رو با کسی در میان بگذارم .تا میام صحبت کنم بهم میگن تو دیگه بزرگ شدی بس کن نمیدونم شاید حق با اونها باشه .

  998. الهام :

    فرشته جان بنظرم بهتره باهاش صحبت کنی مگه نمگی چندوقت پیش ازطرف مادرت بت سلام رسوندوگفت که دوست داره پس مطمن باش که هنوزم مثل سابق دوست داره .
    پس باهاش صحبت کن وبقیه رو بسپا ر بخدا…

  999. فرشته :

    سارا الهام و غزال عزیز از نظرهاتون ممونم . اما از کجامتوجه بشم همون حس رو داره یا نه .لطفا همفکری کنید فرصت زیادی ندارم و چیزی به پایان مدارس نبوده

  1000. الهام :

    سلام بچه ها
    فرشته خانم بنظرم معلمت هنوز م مثل سابق دوست داره پس برو و باهاش صحبت کن.
    زهرا جان عزیزم کاردرستی میکنی مدرستو عوض کن ومعلمتوفراموشش کن وبچسب به درس وزندگیت .
    مووووووووفق باشییییید .

  1001. سارا :

    ساجده از هر جاش که دوس داری بگو خیلی دوس دارم بدونم تو چیکار کردی.
    خب فرشته بهش بگو اون زمان هنوز درست متوجه این چیزا نبودی البته اول ببینش بعد مطمعن شو که هنوز همون حسوبهت داره بعد بگو وگرنه اگر حسی نداشته باشه بی فایدس

  1002. ساجده :

    زهرا جان مطمئنی که معلمت این کار رو میکنه و به مامانت زنگ میزنه؟
    در ضمن اگر قصدت از عوض کردن مدرست دوری از معلمت هست اصلا این کار رو نکن چون به خاطر افکار منفی که برای خودت ساختی داری این کارو انجام میدی…
    یکی از دوستان خیلی صمیمی من که دقیقا مثل بچه های اینجا مشکل وابستگی داشت سال پیش علی رغم اصرار های شدید من این کارو کرد ولی خیلی اذیت شد

  1003. فرشته :

    از وقتی که حدود چند سال پیش توی خیابون دیدمش تا حالا که دانشجویی پزشکیم با خودم میگم منم خیلی دوستش داشتم اما چرا اصلا به بهش اهمیت نمیدادم خیلی پشیمونم خیلی .حالا از شما میخوام تا قبل از پایان مدارس بهم بگید چطور برم بگم که پشیمونم بهش .

  1004. فرشته :

    سلام بچه ها من هجده سالمه .زمانی که سوم راهنمایی بودم دبیری که دبیر من هم نبود خیلی من رو دوست داشت طوری که هر بار بهم میگفت من تو رو خیلی دوست دارم چرا با من قهری چرا با من حرف نمیزنی حتی یک روز رفتیم سینما به زور من رو نشوند کنار خودش و دستم تا اخر سفت گرفت ..راستش من اون زمان دبیر دیگه ای رو دوست داشتم این دبیرم که دوسم داشت میدونست که من دبیرم دوست دارم اما باز همیشه بهم میگفت خیلی دوستم داره .تا این که روزی دعوای بدی با دبیر مورد علاقم تو دفتر شد این دبیرم که شاهد دعوامون تو دفتر بود باز بهم گفت به خدا خیلی دوست دارم به خاطر خودت بیا اون مدرسه که من هستم اخه مدرسه ی دیگه ای هم تدریس میکردمنم گفتم نه .حالا گذشت و گذشت من چن بار اون رو تو خیابون دیدم و فقط به هم نگاه کردیم .تا این که مادرم رو یه روز جایی دیده بود و گفته بود بهش بگو خیلی دوستش دارم و بهش سلام برسون .من اصلا زمان راهنمایی اهمیتی بهش نمیدادم چند روز پیش برای ثبت نام یکی از اقوام به یک مدرسه ی راهنمایی رفتم ودیدمش باز فقط نگاه اما بلند شد که با مادرم حرف بزنه مادرم متوجه اش نشد .

  1005. زهرا :

    امروز پعلمم همش سر جلسه بود و من ندیدمش من قراره از این مدرسه برم ولی نمیدونم به معلمم اینو بگم یا نه اخه اگه بهش بگم خیلی ناراحت میشه و زنگ میزنه به مامانم و نظر مامانم رو عوض میکنه من دوست ندارم نظر مامانم عوض شه چون میخوام از این مدرسه برم یکم از معلمم دور بشم شاید فرا موشش کنم ب نظرتون چه جوری بهش بگم؟!

  1006. raha :

    دخترا مدرسه تموم شد…….فقط یه بار دیگه میتونم دبیرمو ببینم اون هم سر جلسه ی امتحان عربیه.خییییلی ناراحتم.تازه آخر سال داشت همه چی درست میشد.تازه داشتم باهاش صمیمی میشدم.چرا الان باید همه چی تموم شه؟احتمال زیاد سال دیگه بره یه شهر دیگه.اون روز بهم گفت دعا کن همه چی درست شه و بتونم برگردم شهر خودم.با اینکه اصن دوست ندارم بره ولی میدونم خوشبختیش اونجاس؛واسه همین براش دعا کردم با اینکه خیلی برام سخته.اگه سال دیگه بره من مدرسمو صد در صد عوض میکنم.راستی دیروز باهاش عکس گرفت

  1007. raha :

    سلام دوستان.دلتنگتونم.دو روز پیش کلاس عربی داشتیم من نرفتم.بعد دبیرم گفته بود که خیلی از دست اونایی که نیومدن ناراحتم.وقتی اینو فهمیدم نگران شدم.پیام دادم گفتم خانم از من ناراحتید؟گفت”نه عزیزم تو به کلاس نیاز نداری اینو به مدیرتون هم گفتم.تو بهترین دانش اموز کلاسی ان شالله موفق باشی.”خیییییییلی خوشحال شدم وقتی پیامشو خوندم.

  1008. ساجده :

    سارا جان خیلی ناراحت شدم وقتی فهمیدم بچه ها در موردتون همچین حرفی زدند…
    یعنی میگی معلمت اصلا در مورد این حرفا خبر نداره؟؟؟
    اگر خبر نداره این موضوع رو در قالب نامه باهاش در میون بگذار شاید همچین چیزی رو رو در رو نگی بهتر باشه گفتم که نگذار کار به جاهای باریک بکشه…

  1009. سارا :

    زهرا فکر کنم معلمت یه مشکل اساسی تو زندگیش داره وگرنه دلیلی نداره بخاد بیخودی رفتاراش تغییر کنه.
    الهام سعی کن کمتر به معلمت فکر کنی وقتی درس میخونی این یک ماه واقعا سرنوشت سازه و ارزش نداره بخایم با افکار و احساساتمون خرابش کنیم

  1010. سارا :

    اره ساجده جون من سوم دبیرستانم،همهی پیام هامون درسی بوده و هیچ چیزه بدی توش نبوده ولی متاسفانه یکی از دوستای سابقم بعد از اینکه باهم رابطمون قطع شد رفت توی کلاس واسم حرف ساخت که سارا با خانم … همجنسبازن ، واسه همین اون دختره این حرفو زده ،خیلی ناراحتم چون ما هممون میدونیم که به این حس ما همجنسگرایی نمیگن، با این وجود به نظرت به معلمم بگم؟

  1011. الهام :

    تینا جون من همین الانشم که میبینمش روزو شب بخواترش گریه میکنم.خیلی دوست دارم فراموشش کنم ولی نمیتونم ،کاش زمان یا خیلی برگرده عقب یاخیلی زود بگذره ،بنظرتون من باید چیکار کنم …؟؟؟

  1012. ساجده :

    سارا جان چرا ناراحتی؟ شما که با معلمت بیرون میری و رابطت باهاش قطع نیست به این فکر باش که خیلی از بچه هایی که اینجا کامنت میگذارند همچین روابطی با معلمشون ندارند شما باید خدا رو شاکر باشی که معلمت بهت اهمیت میده….
    در ضمن اگه اشتباه نکنم شما سال سوم متوسطه ای و مثل من باید به فکر امتحانات نهایی باشی پس این افکار منفی رو از خودت دور کن
    راستی مگه تو پیام هاتون چی مینویسید که اون دختری که پیام هاتون رو خونده بود همچین حرفی زد…؟؟؟؟

  1013. الهام :

    سلام دوستان
    امروز اولین امتحانمو دادم امتحان علوم داشتیم بدجور خراب کردم دبیر مورد علاقمم معلم علوممونه راستش امروز بدترین روز زندگیم بود اتفاقات خیلی بدی برام افتادن.معلمم هم خییییییییییلی باهام بد بود و به قولش عمل نکرد تازشم ازبس که گریه کردم قلبم گرفت.راستشو بخواین امروز خیلی بدشانسی اوردم ،بیشتر حسرت اینومیخورم چون امتحانمو بددادم درصورتی که خیلی خونده بودم حتی بیشتر ازهمیشه ،بچه ها تورو خدا دعام کنید بتونم بقیه ی امتحاناتمو خوب بدم .

  1014. زهرا :

    سلام دوستان من اقعا قصد بی ادبی به معلمم رو نداشتم و ندارم ولی واقعاسخته اخه خیلی باهام بد رفتار میکنه تازشم من اصلا کاری باهاش ندارم مثلا امروز داشتم با دوستام والیبال بازی میکردم اصلا هم حواسم به معلمم نبود بعد معلمم اومد با دوستام والیبال بازی کرد و به من چشم غره میرفت من بهش چیزی نگفتم و فقط میخندیدم زنگ ناهار رفتم پیشش گفتم میتونم باهاتون صحبت کنم داشت با رقیبم حرف میزد گف فعلا دارم حرف میزنم بعد از ده دقیقه گف من با شما کاری ندارم بعد من رفتم و بهش تمام حسام رو گفتم بعد معلم، بغلم کرد و بوسم کرد و گف منو ورقیبم رو به یک اندازه دوست داره سر نمازم اومد پیشم نشست و کلی حرف زدیم ولی زنگ اخر رفتم ازش خداحافظی کنم دیدم دوباره چشم غره میره رفتم بهش گفتم چی شده گفت حوصلم رو نداره بعدشم من رفتم واقعا ب نظرتون من باید چی کار کنم؟!

  1015. ساجده :

    سلام غزال جان عزیز من امشب هستم از ساعت ۹ شب به بعد میام شما کامنتت رو بگذار….
    انشاالله که واسه روحیت هم بد نیست
    فقط قبلش حتما از خدا کمک بخواه که اگر حتی یک ذره هم این موضوع بهت ضرر میرسونه خود خدا یک جوری این موضوع رو تمومش کنه وگرنه که با خوبی و خوشی ادامه پیدا کنه…

  1016. فاطمه قوامی :

    سلام بچه هادیگه خسته شدم واقعاتوروخدابه دادم برسیدامروزخواستم بادبیرم حرف بزنم بادوستم رفتیم جواب سلام اونودادبعدچندثانیه جواب سلام منودادنمیدونم دلیل اینکاراش چیه؟!!!!؟بهدرفتم برای اولین بارپیش مشاورمون گفت چرازودترنیومدی واینابعدگفت حتمابایدبری باهاش صحبت کنی وای فردابایدبرم پیش دبیرم بچه ها چی بگم چیکارکنم؟؟!!برم بدنیست؟؟؟!

  1017. سارا :

    گرچه باهام بیرون میاد ولی مثل مدرسه ۳ روز در هفته نمیبینمش ،خیلی بهش وابسته شدم و میدونم که بد هست ولی دست خودم نیس ،خداروشکر ادم خودداری هستم خودشم میدونه واسه همین رو نمیکنم

  1018. تینا :

    سلام من آمدم .منم طاقت نیاوردم و خودمو به شما رسوندم ولی واقعا تا همین چند روز هستم ولی بعدش میرم.اصرار نکنید!!!!!!!!!!!. الهام جون اگه یه روز از معلمت جدابشی چکار میکنی؟/؟؟؟؟اینجا فقط باید گریه کرد و ناراحت بود؟؟؟؟

  1019. الهام :

    سلام بچه ها،سارا جان بنظرم بهتره بهش بگی چون اگه نگی ممکن این دانش آموز از این رفتارت سو استفاده بکنه ،غزال جان عزیزم حتما به معلت زنگ بزن و دلداریش بده .
    موفق باشید

  1020. سارا :

    غزال حتما بهش زنگ بزن این به نفع هر دوتونه.
    بچها راستش معلمم با شناختی که ازش دارم میدونم اگه بفهمه کسی به من چیزی گفته باهاشون جوری جدی برخورد میکنه که نفهمن کسی لوشون داده از این بابت خوبه ،فک کنم بهش بگم بهتره که در جریان باشه

  1021. ساجده :

    راستی خیلی خوبه که از وابستگی بدت میاد منم دقیقا همینطورم چون وقتی وابسته هستیم واقعا اذیت میشم و زندگیمون منحل میشه اگه خواستی برگردی به خودت قول بده که دیگه بهش وابسته نباشی فقط دوسش داشته باش…همین !!

  1022. ساجده :

    غزال جان فردا حتما این کارو بکن سعی کن حتما شمارش را پیدا کنی و باهاش صحبت کنی
    البته نه با حس ترحم به عنوان یک دوست باهاش همدردی کن

  1023. غزال :

    سارا به خاطر این که از وابستگی بدم میاد . الهام جون اره منم می دونم که رابطه ی حیفی بود اما الان نزدیک چهار ماهه ازش بی خبرم ساجده همین که منی که بیشتر اوقات یک در میان به هم پیام می دادیم یا دیگه نهایتا اگه قهری میشد یا هر چی به سختی زیاد خیلی زیاد خودم رو نگه می داشتم بیست و ۶ روز بود الان چند ماهه بی خبرم این یعنی فراموشی چون این نشریه همیشه کمکم کرده دلیل زیاد فراموش کردنم همین جا بود همیشه سر می زنم تا یه سری چیزا یادم باشه . اما حالا خیلی به کمکتون نیاز دارم امیدوارم زودتر جواب بدید فر دا گروه صبح ام می خوام یه شماره از معلمم پیدا کنم فردا از یکی از همکاراش بگیرم بعد زنگ بزنم باهاش حرف بزنم اون الان از من انتظار داره چون مشکل خیلی بدی براش پیش اومده اون همکارش هم بهم گفت که گفنه غزاله وقتی فهمیده من اینطور اتفاقی برام افتاده چی گفته به نظرتون اگه بهش زنگ بزنم برای روحیه خودم بد نیست ؟

  1024. ساجده :

    راستی سارا جان شما یه جوری سربسته و کلی اگر این موضوع رو به معلمت بگی بدنیست
    البته اسم اون دانش آموز رو نیار…
    بگو تا اگر خدایی نکرده کار به جاهای باریک کشید معلمت از قبل با خبر باشه
    در ضمن سعی کن در جواب اون دانش آموزهایی که اینطوری حرف میزنند سکوت کنی و باهاشون همکلام نشی
    به قول یکی از دوستام بعضی از بچه ها فقط کرم دارند دوست دارند بقیه رو با حرفاشون ادیت کنند و لجشون رو در بیارند که اگه بهشون اهمیت ندیم کرمشون کشته میشه

  1025. ساجده :

    دوستان از من به همه ی شما نصیحت اگر فکر میکنید کسی برای شما و احساسات شما ارزش قائل نیست رابطتون رو باهاش قطع کنید چون خیلی اذیت میشید

  1026. ساجده :

    در ضمن فکر نکن که رقیبت برات پاپوش دوخته و فکرهای منفی رو از خودت دور کن
    در واقع عامل اصلی خود ما هستیم که تعیین میکنیم دیگران چطور با ما رفتار کنند. و تو باید ببینی رقیبت چطور با معلمت رفتار کرده که معلمت با ایشون بهتر از شما رفتار میکنه…
    درسته که ازش خوشت نمیاد ولی سعی کن ازش الگوبرداری کنی البته فقط کارهای مثبتش رو..

  1027. ساجده :

    زهرا جان من احساس میکنم معلم شما یک مقدار اشتباه رفتار میکنه البته شما نباید به خاطر اشتباهات ایشون خودت رو هم به اشتباه بندازی .
    اینکه شما رابطتون رو سرد میکنی و با عصبانیت به معلمت نگاه میکنه یک اشتباه بزرگه که اسلام مرتبا تاکید میکنه که با دیگران مخصوصا دوستانتان خوش برخورد باشید و اشتباهات اونها را نادیده بگیرید و از آنها چشم پوشی کنید.
    بذار از یکی از تجربه هام واست بگم…. منم یکبار سعی کردم با معلمم سرد رفتار کنم فکر میکردم اگر که سر و سنگین بشم اون بیشتر به من توجه میکنه اما بعد از یک مدت دیدم که رفتار اون هم متقابلا با من سرد شده …
    رفتم پیشش و رک و پوست کنده بهش گفتم و اون هم گفت که من با تو متقابل رفتار میکنم و من احساس کردم که تو دوست نداری با من رابطه داشته باشی به خاطر همین رابطم را کمتر کردم…
    ببین به همین راحتی هم خودمون رو اذیت میکنیم و هم اونها رو دچار سوءتفاهم میکنیم

  1028. ساجده :

    غزال جان ما به کاری که دوست نداری انجاممش بدی تو رو اجبار نمیکنیم
    چرا میگی فراموشش کردی. چرا میگی دیگه اصلا به یادش نیستی و کسی نیست که تو رو شاد کنه چرا میگی احساس ناانیدی میکنی…
    به نظر من تو اصلا اون رو فراموش نکردی همین که هنوز از خاطراتش برای ما مینویسی همین که میای اینجا تو این سایت و بین دانش آموزهایی که معلموشون رو دوست دارند قرار میگیری و کامنت میذاری همین ها نشون میده که هنوز هم به یادش هستی من فکر میکنم فقط داری خودت رو اذیت میکنی….
    در ضمن سعی اگر که خواستی دوباری برگردی به عنوان یک انسان وابسته برنگرد وسعی کن وابستگیت رو کاملا از بین ببری
    و اگر هم که فکر میکنی که رابطه با معلمت ممکنه حتی یک ذره روی زندگیت و درسات و آیندت تاثیر منفی بگذاره برنگرد
    فقط در صورتی برگرد که این رابطه بهت ضرر نرسونه که اگر آیندت خراب بشه معلمت اونو درست نمیکنه…

  1029. سارا :

    الهام خداروشکر رابطه ی منو معلمم خیلییییییی خوبه یه خصوص از بعد از اینکه فهمید دوسش دارم بهترم شد ،خیلی پایه هس البته تو کل مدرسه با من از همه صمیمی تره گرچه یک سریحرفا بچها واسم ساختن ولی نمیدونم به معلمم بگم یا نه ،چند روز پیش یکی از بچها وقتی معلمم گوشیش تو دفتر بوده رفته سر اس ام اساش و دیده که ما به هم پیام دادیم که تا خواسته بخونه معلمم اومده اونم زود گوشیشو گذاشت سر جاش که نفهمه ولی دختره اومدبهم گفت فک میکنی نمیدونم چی بینتونه و چه پیامایی به هم میدین؟
    خیلی سر این جریان اعصابم خورده ولی نمیدونم به معلمم بگم یا نه میگی چیکار کنم؟؟

  1030. الهام :

    سلام دوستان،غزاله جون عزیزم بنظرم حیفه این رابطه روبهم بریزی آخه رابطه ی تو ومعلمت خیلی خوب وصمیمانست خوب درست هرکسی صلاح خودشو بهتراز دیگران میدونه ولی اگه من به جای توبودم تاتهش میموندم .
    و شما زهرا جون عزیزم درست مقصر اصلی معلمت ولی هرچی باشه اون بزرگتراز تو واحترامش واجبه باور کن ی لبخند میتونه خیلی موعثر باشه هرچند اون بخواد بهت بی محلی کنه توهمیشه سعی کن باهاش مهربون باشی وقتایی هم که بارقیبته برو پیشش وموضوع روعوض کن هرچند اون بخواد بت بی محلی کنه ولی تو سعی کن هیچ وقت جلوش کم نیاری عزیزم گاهی وقتا خودشیرینی هم لازمه .پس اول درست فکراتوبکن بعد عمل کن باعصبانیت هیچی درست نمیشه.

  1031. سارا :

    زهرا اینجور که معلومه معلمت منتظرته تا باهاش صحبت کنی و واسش خیلی مهمی در ضمن سال تحصیلی داره تموم میشه ،اینبار فرق میکنه برو پیشش .
    غزاله خب چرا با وجودیکه هم معلمت تو رو دوس داره و هم تو اونو دوس داری ،رابطت ادامه نمیدی؟

  1032. زهرا :

    سارا جون چرا من باید ازش معذرت بخوام؟! تقصیر خودش بود که ساعتش به ساعتم خورد تازشم من تاحالا صدبار ناراحتیم رو بهش گفتم ولی فقط میگه زهرا من تو رو خیلی دوست دارم امروزم خیلی رفتارش باهام بد بود من که دیگه نگاشم نمیکنم امروز اومد گف چرا جواب۱ اس امس هامو نمیدی منم بهش گفتم ببخشید اون موقع کار داشتم بعدشم یادم رفت جواب بدم بعد معلمم گف یعنی من اینقدر بی ارزشم منو یادت میره بعدشم نزاشت من جواب بدمو دیگه هم تا اخر امروز باهم حرف نزد فقط یک بار از بغلم رد شد گفت دلم شکست

  1033. عرفانه :

    خانم دنیا :میشه بگید در چه نقشی هستید؟
    وچرا این رابطه ای که دوست ندارید رو تموم نمی کنید؟
    چه طوری می خواهید تا پایان سال این رابطه رو تموم کنید؟ خیلی مایلم بدونم.
    خانم پندار دیگه سری به ما نمی زنید؟!!!!
    خانم تینا می خواستم برات کامنت بگذارم ولی خب تا پایان امتحانها نیستی منصرف شدم،
    خانم زهرا من فکر می کنم باید با معلمت مهربان ،مودب ویک دل باشی.اینها نکاتی که برای معلم ها مهمه .

  1034. عرفانه :

    کاش ما برای دوستی هامون ،
    مثل بازی لی لی یه خط می گذاشتیم،
    وهرکس پا روی اون خط می گذاشت خودش می فهمید که سوخته،
    نیاز نبود که تذکر بدهی پایت روی خط است یا از خط زده بیرون.

  1035. سارا :

    زهرا من یه بار قبل از اینکه از احساسم به معلمم بگم یه همچین اتفاقی واسم افتاد که تا حدود یک ماه کامل خودمو بی تفاوت نشون دادم بعد خود معلمم بهم پیام داد منم از موقعیتی که خودش پیش آورد استفاده کردمو هر چی دلخوری ازش داشتمو بهش گفتم همین باعث شد خیلی رابطمون صمیمی تر شه

  1036. سارا :

    زهرا حالا که خودش بهت اس ام اس داده از فرصت استفاده کن و ازش به خاطر ساعتش معذرت خواهی کن و بگو از موضوعی ناراحت بودی که این رفتار رو داشتی شاید توجیه شه.
    الهام بهش بگو مامانت در مورد درس مربوط به معلمت از وضعیتت با خبر بوده واسه همین درستو ازش نپرسیده

  1037. زهرا :

    سارا جون من صد بار با معلمم صحبت کردم هیچی نمیگه دیگه خسته شدم دیروز بهم اس امس زده میگه رفتارت این هفته خیلی بد بود بعدشم میگه شانس اوردی ساعتم نشکست خیلی بده منم جوابش رو ندادم

  1038. سارا :

    زهرا فکر میکنم یکی که شاید همون رقیبت باشه واست پاپوش درست کرده و ذهنیت معلمتو نسبت بهت خراب کرده شاد بهتره ازش دلجویی کنی.
    فاطمه قوامی برو پیشش بهش بگو یه وقت واست جور کنه که باهاش صحبت کنی هر چی که تو دلته رو صادقانه بهش بگو نه ناراحت نمیشه مگه چیکار کردی که بخواد ناراحت شه.خیالت راحت.
    الهام اگه حتما ناراحت شده خب باهاش صحبت کن و واقعیتو بگو . بچها هیچ چیزی موثر تر از صحبت کردن نیست

  1039. الهام :

    وااااای بچه ها نتونستم طاقت بیارم،سه شنبه که جلسه داشتیم مامانم امد دنبالم وازش خواستم درسموازهمه ی دبیرام بپرسه ولی متأسفانه درسموفقط از دبیر مطالعاتم پرسید ازاونحایی که دبیرمورد علاقمم پیشش بود احساس کردم ناراحت شد چون مادرم نرفت پیشش ،حالا بنظرتون من چطوری میتونم ازدلش در بیارم ؟؟؟

  1040. زهرا :

    سارا من از هفته ی پیش تصمیم گرفتم خیلی به معلمم اهمیت ندم دیگه باهاش کاری ندارم معلمم این هفته باهام کاری نداشت و همش پیش رقیبم بود و همش ب من چشم غره میرف منم اهمیت نمیدادم و نگاش نمیکردم دیروز رقیبم سر کلاس بود معلمم هم حیاط بود من داشتم میرفتم حیاط که اب بخورم که یکهو دیدم معلمم داره میاد بالا نگاهم کرد بعد چشم غره رفت بعد با سرعت زیاد امود بالا منم با عصبانیت از کنارش رد شدم این قدر دوتایی با عصبانیت از کنار هم رد شدیم ساعتامون به طرز وحشتناکی خورد به هم خیلی بد بود تازشم معلمم همش داره با رقیبم حرف میزنه من این روش رو تا دوهفته دیگه هم ادامه میدم

  1041. فاطمه قوامی :

    سلام بچه ها،راستش چجوری بگم من هرکاری که ازدستم برمیومدبرای معلمم انجام دادم بعضیاشونوخبرنداره بیعنی بیشترشو،خیلی عذاب ورنج کشیدم ومیکشم دبیرمن ازاونجایی که یه خرده کارهای زیادی درمدرسه دارندچون دبیرریاضی اند،من میخوام برم باهاشون حرف بزنم وبگم چقدردوستون دارم ،فکرمیکنم حدود ده دقیقه زودترمیان مدرسه برم باهاش بحرفم وازکاراهایی کا کردم واینا بگم دبیرمن یه خرده بی اهمیت وتوجه ،بنظرتون اگه برم ناراحت نمیشه چجوری حرف بزنم؟؟؟!

  1042. سارا :

    زهرا بالاخره چیکار کردی؟
    امروز خیلی باحال بود هوا بارونی بود داشتم با معلمم میرفتیم که یهو یه کلاس اوای اومد گفت که خانم میدونستین سارا عاشقتونه؟ معلمم گفت اره میدونم هرچی که هست از تو وضعش بهتره. خخخخخ

  1043. تینا :

    سلام به همه دوستان . من تازه به کامپیوتر دسترسی پیدا کردم. خیلی وقت بودکه نبودم چقدر همه چیز تغییر کرده.حالمم که نپرسیدید !!!!!!!!!. من خیییییییلی خوبم البته امروز ناراحت بودم ولی با معلمم که صحبت کردم خیلی خوب شدم و یه عالمه کمکم کردند و معلمم را خیلی دوست دارم .برای همتون آرزوی موفقیت میکنم امیدوارم برای امتحانات آماده شده باشید منم دیگه تا بعداز امتحانات نمیام.ولی بعدش با یه عالمه انرژِی مثبت میام .خداحافظ

  1044. raha :

    دوستان، امروز مامانم اومد مدرسه.وقتی رفت پیش دبیرم تا ببینه درسم چطوره.عشقم بهش گفت که ((عالیه.رها یکی از بهترین دانش اموزامه و هر وقت میبینمش یاد خودم میفتم.همیشه هم اینو به همکارام میگم.مطمئنم اگه اینجوری ادامه بده در اینده دکتر خوبی میشه.رها از همه نظر عالیه چ نظر درسی و چ از نظر اخلاقی.واقعا خوشبحالتون که همچین دختری دارین )).من داشتم بال در میوردم دیگه.امروز ظهر هم واتساپمو که روشن کردم دیدم واسم عکسی که دیروز با دبیرا گرفت رو فرستاده. از دوستام پرسیدم واسه هیچکدومشون نفرستاده بود.یعنی چقد بهم اعتماد داشته

  1045. مارال :

    بچه ها من دیگه اینجا نمیام تصمیم گرفتم دیگه هیچ وقت مزاحم معلمم نشم فقط توی قلبم نگهش میدارم ،میخوام راهشو ادامه بدم،شب و روز مدام درسی که اون تدریس میکنه رو دارم میخونم به امید اینکه سه چهار سال دیگه منم مثل اون معلم بشم 🙁

  1046. دنیا :

    عرفانه جان متاسفانه منم درگیر یه همچین ارتباطی شدم، اما نه در نقش دانش آموز !
    ان شاء الله این سال تحصیلی که تموم بشه دیگه اثری ازون ارتباطو نخواهم دید!

  1047. الهام :

    بچه ها امتحانات نزدیکن منم تا ی ماه دیگه شاید نتونم بیام ……..
    خدا حافظ همه ،دلم براتون تنگ میشه واز اینکه بام همدردی کردین خیلی خوشحالم بخصوص ازاینکه باکسانی همدرد خودم آشنا شدم ،برای همتون آرزوی موفقیت وخوشبختی دارم امیدوارم معلماتون احساستون رو درک کنن وباهاتون خوب ومهربون باشن .

    ((موفق باشید ))

  1048. الهام :

    آره سارا جونم همه چی روبهش گفتم وراحت شدم ،منم قبلنامثل توفکرمیکردم زیادخوشش نمیاد برم پیشش اما اصلنشم اینطوری نیست بلکه خیلی هم خوشش میاد بادانش آموزاش صمیمی باشه ،شاید ازفشار مشکلاتی که داره اینطوری !!!وای نازنین خوش بحالت بقلش کردی منم برا سه شنبه تصمیم گرفتم وقتی کادوموبهش دادم بقلش کنم وببوسمش .
    وااااااای خانمی عاجقتم …..خخخخخخ

  1049. raha :

    Moon و الهام مرسی.واااای امروز همش پیشم بود و جالب اینجاس که خودش سراغمو میگرفت. از این حرفش بال در اوردم ))بخدا من امروز صبح حال نداشتم و نخواستم بیام ولی چون بم گفته بودی اومدم.فقط به خاطر تو و مریم((

  1050. moon :

    بچه ها خداحافظ نزدیک امتحان نهایی هاست دیگه نمی تونم بیام………………….
    برا همه تون ارزو می کنم که دبیراتون از ته دل همه تونو دوست داشته باشن……….
    برام دعا کنین…………………….
    انشالله بعد از کنکورم اگه این سایت هنوز بود بیام کامنت بذارم……………….

    ………
    ………………………..
    ……………….
    ………..
    …..

    خداحافظ دوستان 🙂 🙂 🙂

  1051. زهرا :

    بچه ها امروز اصلا برای من اتفاق خوبی نیفتاد معلمم همش پیش رقیبم بود و همش داشت با اون میخندید توی جشنم همش پیش رقیبم بود و حتی ب من نگاه هم نیمکرد فقط یک بار نگاهم کرد و بهم چشم غره رف بعدشم دوباره رفت پیش رقیبم

  1052. نازنین :

    سلام بچه‌ها
    منم کادومو دادم به معلممون بعدشم بغلم کرد. وای منم می‌گید داشتم می‌مردم از هیجان!!! آخه قبل از عید خواستم برم بغلش کنم و خداحافظی کنم باهاش، تا به خودم اومدم دیدم رفته. تمام مدت عیدو روزشماری می‌کردم که تعطیلات تموم شه و دوباره ببینمش و بالاخره به آرزوم رسیدم بغلش کردممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
    لامصب عطرش خیلی خوش بوه!!!!!

  1053. سارا :

    الهام جون بالاخره از احساست بهش گفتی‌؟ خوشبحالتون من که معلمم امروز نبود تا سه شنبه هم‌ نیس راستش من اصلا نمیرم پیش معلمم چون میگم شاید خوشش نیاد ولی بقیه تا دلتون بخاد بهش میچسبن این خیلی اذیتم میکنه

  1054. الهام :

    وای رها اینکه خیلی خوبه عالیه عزیزم سعی کن قدر این لحظات وقدرمعلمتو بدونی راستش امروز برا منم روز خیلی قشنگی بود زنگ دوم بایکی ازبچه ها تو ی کلاس تنها نشسته بودن من وچندنفر ازدوستام هم رفتیم پیششون کلی گفتیم وخندیدیم ، زنگ آخر هم که باهاش داشتیم مراسم روبرگزارکردیم همه ی بچه هادورش جمع شده بودن ولی من میزاول وسط کلاس نشستم وهمش بهش نگاه میکردم وای عزیزم خودشم ازخجالت سرشم برنمیگردوند حتی موقعی که دفترخاطراتم رو بهش دادم تا برام خاطره بنویسه بم نگاهم نکرد فقط گفت خودکارتوبیار واااااای خانم…عاااااااشقتم.

  1055. مرضیه :

    وای چه روز خوبی بود.رفتم کلاس معلمم و دستگلمو بهش دادم.اونم کلی تشکر کرد.بعدش هم بهم گفت حیف که جلوی بچه ها نمیتونم ببوسمت.خیلی خوش گذشت.بچه ها شماها چیکار کردین؟

  1056. moon :

    سلام raha جان امروز روز خیلی خوبی برای منم بود………………
    این متنه خیلی قشنگه اگه دوست داشتی برا دبیرت بنویس……………….
    مدعی طعنه زند در غم عشق تو زیادم/وین نداند که من از بهر تو زادم
    نغمه ی بلبل شیراز نرفته است زیادم/دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم
    باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی؟/
    شعر از سعدی
    امیدوارم خوشت اومده باشه………

  1057. raha :

    بعد من و مریم ایستادیم پیشش کلی باهم حرف زدیم؛ گفت تابستون بیاین خونمون.خلاصه حرفامون که تموم شد رفت دفتر.بعد از یه ساعت صداش زدم قرآنو بهش دادم.باهام روبوسی کرد و خیلی تشکر کرد. بعد بغلش کردم گریم گرفت رفتم صورتمو شستم اومد دنبالم گفت دختر گلم چته؟ بعد باهاش خدافظی کردم و اومدم خونه.یه روز رویایی بود…اصلا شبیه فیلما بود.حالا فهمیدین چرا اینقد دوسش دارم؟

  1058. raha :

    دیشب عشقم گفت احتمالا نیام.بعد که ازش خواهش کردم گفت به خاطر شما میام.امروز تا ساعت۱۱ خبری نشد و یکی از دبیرا که دوست صمیمیشه گفت که نمیاد.کم کم داشت اشکم در میومد.یه دفعه اومد تو و پیش دبیرا نشست…نمیتونم احساسمو تو این لحظه توصیف کنم…بعد که برنامه تموم شد خودش صدام زد گفت بخدا امروز حالم خوب نبود ولی به خاطر تو و مریم (دوستم) اومدم.زبونم از خوشحالی بند اومده بود

  1059. raha :

    این هم نامه؛
    چیزی بهتر از این پیدا نکردم که بتونم تقدیمتون کنم و محبتمو نسبت به شما برسونه…..امیدوارم قرآن نور و روشنایی زندگیتون باشه و هر موقع قرآن خوندین یاد من بیفتین…دوستتون دارم.
    اگه جمله ای یامتنی بهم پیشنهاد بدین ممنون میشم.

  1060. الهام :

    واااااای فاطمه منم مثل توام دبیرم اوووووووووه خیلی مغروره واین غرورش که باعث میشه بهم کم محلی کنه ،منم شمارشوندارم وتاحالاهم ازش نخواستم شمارشوبهم بده آخه یبار چندنفرازبچه های کلاسمون رفتن پیشش وازش شماره خواستن بهشون نداد بخواتر همین تاحالا روننداختم وشمارشوازش نخواستم اما دیگه خسته شدم منم مثل توام هیچ وقت جرعت نکردم به چشاش زل بزنم وتوروش راست راست نگاه کنم حتی موقعی که ازدم دفتررد میشم جرعت نمیکنم روموبرگردونم وهمیشه مخفیانه نگاش میکنم گریه هامم دورازهمه وپنهانین هیچکیم نیست درکم کنه اگه ی جو جرعت داشتم همه چیزروبهش میگفتم راستش معلمم خوبه واگه بهش بگم حتما درکم میکنه ولی این خودمم که بیش ازحد کم روام ولی برافردا تصمیم گرفتم بعدازاینکه همه چیزروبهش گفتم شمارشوازش بخوام .عزیزم توهم امتحان کن شاید برا یبارهم که شده این دل سنگش آب بشه وشمارشوبهت بده ،امتحانش که ضرری برا ت نداره.

  1061. فاطمه قوامی :

    سلام بچه هاتک تک حرفاتونوهمیشه میخونم وگاهی گریه میکنم خوشبحالتون که دبیرتون شمارشوبهتون میده نمیگم دبیرم شمارشونمیده ولی یه خرده مغروره ومن هم ازش نخواستم که شمارشوبده .راستش دیگه خسته شدم گریه های پنهانی فکروخیال و…ازطرفی هم دوست ندارم فراموشش کنم ،امسال دبیرم نیست لحظه شماری میکنم زنگ تفریح بخوره تاتوی فاصله رفتن به دفترببینمش گاهی هم باهاش روبه رونمیشم وفقط ازدورپشت سرش آروم میرم،بچه هاکمکم کنید

  1062. سارا :

    الهام جون به نظر من مستقیم باهاش صحبت کنی خیلی تاثیر گذارتر و بهتره ولی بازم خودت میدونی
    بچها مرسی از همتون متن هاتون خیلی قشنگن

  1063. ساجده :

    غزال جان شما فکر میکنی که معلمت دوست داره که هنوز هم باهاش رابطه داشته باشی یا اون هم دیگه کاملا باهات قطع رابطه کرده…؟؟؟
    من احساس میکنم که دوری از معلمت خیلی واست سخته اگه هنوزم دوسش داری برو جلو نترس چشمت رو به روی تمام مشکلاتی که با اون داشتی ببند…بالاخره یه جاهایی آدم لازمه که به حرف دلش گوش بده…
    .
    .
    .
    نمیدونم ولی وقتی پیام هاتو میخونم احساس میکنم که خیلی دوست داشته و به هم ریختن چنین رابطه ای واقعا حیفه

  1064. الهام :

    راستش من همیشه به اینکه معلمم قبل ازمن بچه هاشو دوست داره وبچش ازهرکسی براش عزیزتره فکر کردم بخواترهمین که سعی میکنم تاحدودی دوسش داشته باشم وزیاد بهش نزدیک نشم درست عاشقشم اما قبل ازاون دونفرو خیلی دوست دارم که همه کسمن من پدرومادرموباهیچکس عوض نمیکنم اینوهم یبار به یکی ازدوستام گفتم که نفسم به سه نفربنده پدرم. مادرم. وسوم معلمم وبالاتراز همه …خدا…
    امیدوارم شماها هم همین طوری باشید.

  1065. عرفانه :

    راستی خانوم پندار:
    ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﮔﻞ ﺑﺎﻏﭽﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﻮﺳﻪ ﻣﯽ ﺯﻧﻨﺪﺑﺮﺩﺳﺘﺎﻥ ﺁﻥ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺍﻱ ﻛﻪ ﺳﺎﻛﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﯾﺴﺖ ﺩﺭ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺑﻬﺎﺭ، ﻛﻮﭼﻪ ﺍﺭﺩﯾﺒﻬﺸﺖ ﭘﻼﻙ ۱۲ ﺭﻭﺯﺗﺎﻥ ﻣﺒﺎﺭﮎ

  1066. الهام :

    وقتی به کلاس قدم میگذاشت ،بهاربانسیم نفسهایش می شگفت
    گل لبخندزمزمه،فضاراپر میکرد.با اوآسمان می بارید،چشمه
    می جوشید،
    نسیم می ورزید آفتاب سفره مهربان
    خویش رامی گشایید .ازخانه تا
    مدرسه،باهر
    گام،بهشت نزدیکترمیشد. نگاهش
    خانه مهربانی بود قلبش مهربان تراز آب.
    دلهارا به طراوت پاکی پاکیزگی می خواند.
    دست های گرم صمیمی اش ،مشق
    عشق مینوشت.سرانگشت او افقهای روشن فردا رانشان میداد.
    قلب ها،قلمرو اوبود کشتزار جان دانش تفرّجگاه خرمی او.
    که الفبای زندگی راازسرچشمهٕ نگاهت آموختم:

    (دبیرنازنینم بی نهاااااایت دووووستت داررررم)

  1067. عرفانه :

    سلام به همه:-)
    خانوم پندار عزیزم در پی یک اتفاق متوجه اون مسائل شدم،من دبیرستان هستم.

    دنیا خانوم.میشه بپرسم مشکلت با دبیرت چیه؟وروابطتون چه جوری؟

    غزاله متن رو خودت نوشته بودی؟

  1068. الهام :

    سلام دوستان وخانم moonراستش من حتی سرکلاس هم بادبیرم صحبت نمیکنم دیگه چه برسه به بیرون ازکلاس وپیامک دادن وتماس تلفنی باش صحبت کردن چون میترسم ی وقت خسته بشه ،اما اینطوریش هم اصلاخوب نیست.
    بخواترهمینم برا یکشنبه که روز معلم تصمیم گرفتم همراه هدیه ای که میخوام بهش بدم ی نامه براش بنویسم وهمه چیزروبهش بگم هااااا ….چطوره دخترا نظرتون چی؟؟؟

  1069. غزال :

    خوش حالم که امسال کسی رو دارید که بهش تبریک بگید و کادو بهش بدید من که دیگه حتی دوست ندارم بهش تبریک بگم . قدر این لحظات رو بدونید شاید سال بعد نبودند

  1070. سارا :

    راستش من که با معلمم صحبت کردم میگفت من اگه دانش آموزم منطقی با احساسش برخورد کنه ازش خوشم میاد ولی از اینکه همش بهم بچسبه و زل بزنه بهم خوشم نمیاد و میگفت نه فقط من بلکه همه ی معلما

  1071. raha :

    مر۳۰ دخترا.پس همین هدیه رو میدم.moon خانم کاملا با حرفت موافقم.واسه همین من همیشه سعی میکن م متعادل باشم.هیچ موقع بهش نگفتم یا بهش نشون ندادم که عاشقشم.سعی خودمو کردم تا با درس خوندن و اخلاق خوب بهش نشون بدم که دوسش دارم و الحمدلله که همینطور شد

  1072. moon :

    البته اینو هم بگم حرف زدن با دبیرتون خیلی هم خوبه منظورم اونایی که خیلی زیاده روی میکنن که ما اصلا از اینجور بچه ها تو گروهمون نه داریم اینجا همه عالینننننننننننننننننن
    فقط میگم که زیاده روی نکنین
    افرین دخملا!!!!!!!!!!
    🙂 🙂 🙂

  1073. moon :

    بچه ها دیگه خسته شدم ………بسه دیگه دربیرتون رو در حد تعادل دوست داشته باشین باور کنید دبیرامون از اینکه دوستشون داریم گذرا فکر میکنن یا شایدم اصلا فکر نمیکنن نمیگم که دوستمون ندارن .چرا خیلی هم دوستمون دارن ولی قبل از اینکه دوستمون داشته باشن اونا یه مامانن بچه هاشون بهترین کسشون هستن نه ماها………
    ماها همه مامان داریم یه لحظه به مامانتون نگا کنین …….بهتر متوجه میشید نمیگم فراموششون کنیم که اصلا نمی تونیم فراموششون کنیم
    هرچی بیشتر بخایم مزاحمشون بشیم ودم به ساعت بهشون زنگ وپیامک بدیم تو مدرسه از در کلاس که اومدن بیرون حتما باید باهشون حرف بزنیم و…….اینا کارایی هستن که هیچ دبیری بلا استثنا از این کارا خوشش نمیاد
    اینارو مطمنم چون یه شخصی بهم گفت که خودش دبیره……..

  1074. raha :

    دخترا دیشب داشتم فکر میکردم که بهترین چیزی که میتونم به عشقم بدم چیه.چیزی که موندگار باشه و هر وقت اونو میبینه یاد منبیفته و بدونه که چقدر با بقیه برام فرق داشته.بالاخره پیداش کردم…هیچ چیزی بهتر از قرآن کریم نیس.یه کتاب قرآن با یه نیت پاک تقدیمش میکنم …انشاءالله خدا و قرآن همیشه کنارش باشن.فکر نکنم دیگه چیزی بهتر از این باشه.نظرتون چیه؟

  1075. raha :

    اگه خدا بخواد مطمئنم یکشنبه میاد ولی متاسفانه واسه اولین بار معاونمون اجازه نداد گوشی بیاریم.همیشه باید یه چیزی کم باشه.مهم نیس، مهم اینه که فقط بیاد! این متنو خودم ننوشتم از یه سایتی پیداش کردم

  1076. omidrajabipour :

    ابراز عشق عکاس شرق گیلانی به معلم دوران ابتدایی اش
    بغض گلویم را می فشرد
    وقتی تصور می کنم دیگر نخواهم توانست نوازش دستانت را بر سرم احساس کنم
    و چه پر مهر بودی که هیچ وقت ما را از یادت نمی بردی
    همیشه پی گیر موفقیت های مان بودی ، ما نیز تو را هیچ گاه فراموش نخواهیم کرد
    روحت شاد و قرین رحمت الهی معلم عزیزم
    زنده باد یادت، زنده باد یادت ، زنده باد یادت
    بیا دوباره ما را تنبیه کن ، به خدا راضی هستیم
    بیا محکم بزن صورتمان سرخ شود محکم تر از همیشه راضی هستیم به خدا
    محبت های بعد از تنبیه هایت فوق العاده بود و شیرین
    آموختم ولی تو آموزش دادی
    یاد گرفتم ولی تو یادم دادی
    نه فقط درس سوم ابتدایی را
    درس زندگی را به من آموختی
    درس مبارزه و تلاش را به من آموختی
    خدایا بگذار بار دیگر آموزگارم برگردد و یکبار دیگر دست نوازشگرش را به سرم بکشد
    و این روزگار عجب رسم تلخی دارد
    خدایا دستمان از او کوتاه شد ولی خودت سایه رحمتت را بر سرش حفظ کن
    خدایا خودم را در خیلی موفقیت هایم مدیون او می دانم
    و چه زیبا یاد می داد به ما !
    خدایا رحمتش کن
    خدایا رحمتش کن
    خدایا رحمتش کن
    بسم الله الرحمن الرحیم
    انا لله و انا الیه راجعون
    معلم عزیز پر توان و پرتلاشم از دنیا رفت
    بنده دانش آموز این بزرگوار بودم و به این بزرگوار افتخار می کنم
    در طول عمر تحصیلم معلمی به این جدیت و تلاش و پشتکار و نظم نمیشناسم
    شادی روح طیبه شهدا و روح پر فتوح امام راحل و معلمین دلسوز طول تاریخ و معلم از دنیا رفته ام صلواتی همراه فاتحه قرائت کنیم

  1077. غزال :

    بچه ها تبریک روز معلم دارید ؟

    تو یادگار روزهایی هستی که نه فراموش می شوند و نه تکرار استاد بزرگوارم روزت ماهت سالت و تمام لحظه های عمرت از هم اکنون مبارک .

  1078. زهرا :

    رها جون متن خیییییییییییییییییییلی قشنگی بود خودت گفته بودیش؟! منم با اینکه از دست معلمم خییییییلی ناراحتم ولی شاید این متنرو برای اشتی دادم بهش

  1079. raha :

    معلم عشق

    تقدیم به تنها صدف دریای دلم که به بیکرانگی اقیانوس عشق دوستش دارم

      معلم عزیزم باز میگویم :دوستت دارم . نه فقط بخاطر اینکه بهترین معلمم هستی ، نه تنها برای اینکه برایم عزیزترین هستی . دوستت دارم چون مهربانیت را ستایش میکنم ، چون پاکی درونت را می پرستم ، چون محبت های صادقانه ات را میستایم . چون لحظات در کنار تو بودن برایم بهترین هدیه های عمرم است . به من معنی مهر و محبت را آموختی . من تنها از تو یاد گرفتم که پاکی بهتر از هر چیزیست و فرشته گونه زندگی کردن زیباست . خدارا شکر میگویم هزاران بار در دل خود از او تشکر میکنم که همچون تویی را با من آشنا ساخت. حال میدانم هیچ کار خدا بی حکمت نیست. تو را در کنار من قرار داد تا معنی همه ی خوبی های عالم را در وجود خودت جستجو کنم تا به همه ی زیبایی ها ایمان پیدا کنم . تا زندگی ام معنا پیدا کند ، من همه ی دگرگونی های در وجودم را مدیونت هستم و میمانم!

     

  1080. raha :

    دخترا عشقم روز یکشنبه کلاس نداره و من ناراحت بودم چون نمیاد.امروز بهش پیام دادم گفتم میتونید یکشنبه بیاید؟ گفت نمیدونم.بهش گفتم من و دوستام خیلی دوس داریم که شما باشین خواهش میکنم.گفت باشه به خاطر شما سعی میکنم بیام

  1081. حدیث :

    سلام..
    ببخشید خانم پندار ولی من اصلا با حرفاتون موافق نیستم. چرا این موضوع عشق به معلم رو اینقدر بزرگش میکنید؟!! بنظرم نباید با دانش آموزا بد برخورد شه. اون دانش آموز شما رو دوست داره و آرزوی دیدن شما رو داره بعدش شما دعا میکنید ک دیگه اونو نبینید واقعا این خیلی بده.. این سن و این اخلاق دانش آموزان رو باید درک کرد. از اینکه گفتید لحظه شماری میکنید که سال تحصیلی تموم شه خیلی ناراحت شدم!! چرا ی دبیر باید چنین دعایی کنه؟!!
    یعنی چی این کارا عواقب سودمندی نداره؟؟
    البته دانش آموزا نباید زیاده روی کنن ولی واقعا زیاده روی هم کنن ما نباید بگیم دست از سر معلماتون بردارید.. بنظرم این اصلا حرف درستی نیست..

  1082. دنیا :

    شما هر کدوم ماجرای متفاوتی با معلماتون داشتین..چه از لحاظ رفتار خودتون و چه حتی رفتار معلماتون هم متفاوت بوده، پس قابل مقایسه نیستین..و مهمتر اینکه هیچ کدوم جای یه معلم نیستین و از دید یه معلم نمیتونین ماجرا رو ببینین و تفسیر کنین..حتما اگه معلمی توجه کرده شما هم اولش برخورد خوب و مناسب داشتین و اگه کم توجهی کرده قطعا ظرفیت لازمو در دانش آموز ندیده، وگرنه کسی از دوست داشته شدن بدش نمیاد!.

  1083. moon :

    سلام خانم پندار من هم با نظرتون موافقم بجز جمله ی اخر اون دانش اموز چه گناهی کرده که شما بخاطرش دارید لحظه شماری می کنید که سال تموم شه واین رو هم بدونید اگه دانش اموزی به شما وابسته میشه قطعا به خاطر توجهاتیه که بهش کردین شاید از نظر شما توجه زیادی نبوده ولی چون تو سن خاصیه و زود عکس العمل نشون میده ……………..
    به هر حال جواب خوبی رو با خوبی میدن بنظرم هرچند که شما از اون دانش اموز خوشتون نمیاد به هر دلیلی ولی بهش کم محلی نکنین چون خیلی بهش لطمه وارد میشه مثل مارال جان(ببخشید مارال شما رو مثال زدم)
    براتون مثالی می زنم خدا هم معشوق های زیادی داره اما همه رو با اینکه زیاد ادمای خوبی نیستن دوست داره وبهشون توجه می کنه و هیچ وقت نمیخاد بنده هاش با اینکه بد هستن ازش دور بشن
    استغفرالله ما که از خدا بالاتر نیستیم ببنید خدا با معشوق هاش چطوری رفتار میکنه
    می دونم شاید او دانش اموز شاید از حدش خیلی زیاده روی کرده که کارش کاملا اشتباهه
    امیدوارم به حرفام اعتقاد داشته باشین…بازم ممنون و ببخشید
    واقعا ازتون معذرت می خوام اگه با حرفهام نارحتتون کردم

  1084. ساجده :

    من هم در گذشته همچین اعتقادی داشتم که امکان نداره زنی که هم مادره هم همسر و هم فرزند بخواد به یک دانش آموز معمولی که چند سال از دوران تدریسش رو پر میکنه اهمیت بده
    ولی حالا دیگه نه…
    البته نمیدونم شاید هم واقعا همچین چیزی صحیح باشه
    هنوز هم گاهی این فکرم برمیگرده
    واقعا هنوز هم نمیدونم

  1085. ساجده :

    غزال جان
    من فکر میکنم دید معلم های شما با دید خودتون کاملا متفاوته
    شما به این موضوع وابستگی به دید یک عشق بی اندازه و بی حدومرز نگاه میکنید که هرچی هم درون اعماق این عشق فرو برید و سعی کنید که خودتون رو سیراب کنید بازهم تشنه اید در واقع هیچکس نمیتونه بفهمه که در نهایت این عشق میخواد به کجا برسه و هرچی هم رابطه و صمیمیت با معلم زیاد میشه و هرچی هم که معلم ها ابراز علاقه میکنند بازهم احساس میکنیم که کمه
    این خاصیت عشق ها و وابستگی های دنیایی و زودگذره…
    اما دید معلم ها به این موضوع ایجاد یک رابطه ی معمول و عادی هست حتی در حدی که رفت و آمد خانوادگی داشته باشند با اون دانش آموز مورد نظرشون و اونها به ما دانش آموزا به دید یک دوست یا یک خواهر کوچکتر نگاه میکنند که تمایل دارند با ما ایجاد رابطه کنند
    در واقع عشق معلم ها به دانش آموزان در حد معمول، مطلوب و خداپسندانه است
    اما عشق دانش آموزها به معلم هاشون بی حدومرز غیرقابل اتمام و اندکی آزار دهنده است.

  1086. الهام :

    غزاله جان واقعاهمین طوری منم این احساس رونسبت به معلمم دارم اینکه داره به علاقم نسبت به خودش میخنده ،راستش یبارواسش نامه نوشتم وتواون نامه همش ازوابستگیم نوشتم چندروز بعدش امدگفت شماها که نامه ی دوستت دارم عاشقتم برامعلما مینویسید اونوقت پشتشون ی چیزدیگه میگید .

  1087. الهام :

    سلام ببخشید ولی چه ربطی داره راستش معلم من مثل همه ی دانش آموزای کلاس رفتارمیکرد شایدم بابعضیابهتر ازمن بود ولی نمیدونم چطورشد که من وابستش شدم ،خانم پنداراگه میشه درموردخودتون ودانش آموزتون بیشتربگید….

  1088. زهرا :

    خانم پندار حرف شما درست ولی شما بگید وقتی معلم من خودش یک روز باهام میگه و میخندا فرداش باهام قهر میکنه من واقعا باید چی کارش کنم؟!

  1089. مهندس :

    سلام بچه ها تمام نصیحتهای من و خانمmoon , و دنیا این که وابسته معلم نشید ک عشق واهی.. بنده خدا خانم پندار….. مارال من منتظرتم/ موفق باشید. دوستان

  1090. دنیا :

    ساجده جان حرف شما زمانی درسته که معلم شروع کننده ارتباط باشه و بعد از مدتی بی‌دلیل کم توجهی کنه..ولی دانش آموزی که خودش مرتبا به دنبال برقراری ارتباط و جلب توجه معلم هست و بعد از یه مدت در اثر توجه معمولی معلم، تغییر منفی میکنه و حتی میخواد اینطور جلوه بده که معلم دنبالشه، دیگه خودش مقصره..به هرحال معلم هم به عنوان بزرگتر احترام میخواد و حفظ شخصیتش مهمه

  1091. ساجده :

    بنده هم دقیقا با حرف عرفانه جان موافقم
    ولی ای کاش معلم ها وقتی دانش آموزی را میدیدند که از لحاظ هایی از دانش آموزهای دیگه برتره بی دلیل و بی هدف توجهاتشون رو نسبت به اون دانش آموز زیاد نمیکردند.ای کاش میدونستند که ما نوجوان ها بر اساس هیجاناتمون نسبت به کوچک ترین توجهی عکس العمل نشون میدیم به قول یکی از دوستان چوب خشکیده نیستیم که هرکس هر حرف و هر احساسی داشت به ما منتقل کنه و ما بی تفاوت باشیم
    و ای کاش لااقل بعد از اینکه معلم ها متوجه وابستگی دانش آموزان میشدند. با اونها درست و کنترل شده رفتار میکردند تا احساسشون کنترل بشه
    وای کاش ذره ای هم خودشون رو مقصر میدونستند و لااقل به عنوان کوچک ترین لطفی که به عنوان یک معلم دلسوز در حق دانش آموزشون میکنندهیچوقت حتی یکبار هم به زبون نمی اوردند که من برای دوری از دانش آموزم لحظه شماری میکنم
    معذرت میخوام خانم پندار

  1092. ساجده :

    آسلام خانم ‍‍‍پندار عزیز
    من منظورتون رو اصلا متوجه نمیشم…
    یعنی اون دانش آموزی که به شما وابسته بوده اینقدر باعث آزار و اذیت شما شده که شما به خاطرش دارید تا پایان سال لحظه شماری می کنید….

  1093. خانم پندار :

    دختر گلم عرفانه
    منهم کاملا با نظرت موافقم برای خود من با دانش آموز مذکور همین اتفاق افتاد.منهم لحظه شماری می کنم این سال تحصیلی تمام بشه .توچطور به این نتیجه رسیدی .در چه پایه ای تحصیل می کنی.
    دختر خانم ها
    شما که می دونید این کار ها عواقب سودمندی نداره .پس چرا دست از سر معلم هاتون بر نمیدارید ودنبال زندگی خودتون وآینده خودتون نیستید .

  1094. الهام :

    نمیدونم شاید اونا نامردوبی احساسن شایدم مابی تجربه ایم ،کاش زمان برگرده عقب،
    کاش حالا اول مهرسال۱۳۹۳بود .کاش این چنین وابسته ی دبیرم نمیشدم ،کاش همون دانش آموزی میشدم که خودش میخواست ،کاش دست وپام میشکست ولال میشدم وهیچ وقت اون حرفاروبش نمیزدم …..هیچ وقت تصورشونمیکردم که این چنین وابسته ی کسی بشم اونم معلمم ،……….راستش امسال بدترین سال عمرم بود وتنهاچیزی که ازخدامیخوام اینه که اون روزا واون لحظات هیچ وقت برنگردن .وحالاشم همش دارم لحظه شماری میکنم سال تموم شه وبه امیدسال آینده بتونم خودمواصلاح کنم واقعا مگه ماازاین وابستگی چی گیرمون امدبه جز غصه وحسرت چیزی که شدنش غیرممکنه واقعا وقت طلاست پس بچه ها سعی کنید دبیراتون رو تاحدودی دوست داشته باشید اینطوری هم براشما بهتره هم دبیراتون
    نو

  1095. الهام :

    سلام واقعا غرورچیزخیلی بدی که ناخواسته میادسراغ آدم، بنظرم معلمابیشتربخواتراینکه دانش آمو ز نسبت بهشون مغرور نشه ازش فاصله میگیرن و اخلاقشون سردترمیشه شایدم زیادخوششون نمیادازاینکه دانش آموزی بیش ازحدوابستشون بشه شایدم بخواتراینه که میترسن وابستگی دانش آموز نسبت به خودشون هی بیشتروبیشتربشه وشایدم بخواترغروری که اونا دارن ….!

  1096. دنیا :

    با نظر عرفانه کااااملا موافقم…
    متاسفانه تو این روابط، دانش آموز فوری جنبه رو از دست میده و فکر میکنه معلم هم عاشق اونه…اینجاست که دانش آموز مغرور میشه و معلم هم ترجیح میده دیگه بهش توجهی نکنه!

  1097. زهرا :

    غزاله جان امروز ب معلمم کاردستیم رو دادم خیلی خوشحال شد کاردستیم رو گذاشته بود رو میزش هی به بچه ها میگف اینو یکی از هنرمندای دوست داشتنی برام درست کرده تازه نمیزاشت کسی بهش حتی یک دست کوچیک بهش بزنه ببین میگم یک روز خوبه یک روز بده باورتون نمیشه

  1098. فرشته :

    سلام بچه ها من شش ساله که از معلمم خبر ندارم عرفانه جون در ست می گه من عاشق معلمم بودم .شاگرد اول مدرسه بودم همه معلم ها منو دوست داشتن همه به من احترام می گذاشتن و من عاشق خانمم بودم ولی غرور زیاد باعث شد که یک روز توی کلاس بعد از اینکه زنگ تفریح خورد معلمم منو صدا کرد که یک مسئله رو برای بچه ها توضیح بدم ولی من…. بلند گفتم هر کی بامن کار داره خودش بیاد اینجا یک لحظه کلاس ساکت شد ومعلمم با رنگ پریده فقط به من نگاه کرد اون نگاه هرگز از یاد من نرفت ونخواهد رفت .ومن بعد ها عذر خواهی هم به خاطر حرفم نکردم.الان من دانشگاه رفتم وشاغل شدم ازدواج کرده ام .در سهای معلم من در دانشگاه چقدر به درد من خورد من مسائلی از دبیرستان بلد بودم که هیچ کدام از دانشجو ها بلد نبودندواستادمان تعجب می کرد وجدان خواب من زمانی بیدارشد که من در آزمون استخدامی توانستم در رشته ایکه معلمم تدریس می کردمهندس شوم .ولی معلم من الان کجاست تا من به دستان همیشه گچی است بوسه بزنم در مقنعه کج شده اش به خاطر تدریس بی وقفه اش اشک بریزم وگواهی صادر شده مهندسی خانم فرشته…. رادر دامانش بگذارم وبگویم این از زحمات تو بود.هر سال روز معلم کار من گریه است وندامت .
    دلم می خواد فقط یکبار دیگه ببینمش ودر جواب اون نگاهش فقط بگم
    غلط کردم
    به معنای واقعی کلمه

  1099. raha :

    من زیاد غصه ی این علاقه رو نمیخورم به دلیل اینکه میدونم زود گذره و تموم میشه. من هیچ انتظاری ازش ندارم و میدونم و کاملا قبول دارم که مثل بقیه دانش اموزاشم.درضمن من مثل یه خواهر بزرگتر دوسش دارم.

  1100. عرفانه :

    امروز فکر می کنم فهمیدم چرا رابطه معلم ودانش آموز ،هیچ وقت منطقی نیست،چراکفه های ترازوی این دوستی متوازن نیست،چرا اغلب معلم ها از این رابطه منزجر هستن وفرار میکننن،……
    چون معلم ها وقتی کمی با دانش آموز خوب میشن دانش آموز حد وحدود خودش رو فراموش می کنه فکر می کنه خیلی مطلوب و محبوبه …..
    ومعلم ترجیح میده هر گز وارد این روابط نشه وفقط در حد یک معلم باشه نه بیشتر،………

  1101. raha :

    شاید یه چیز خوبی که باشه اینه که شاگرد نمونه ی کلاسشم، همیشه هم به بقیه میگه مثل رها باشین.تو تعطیلات عید هم که باهاش حرف میزدم گفت تو یکی از بهترین دانش اموزامی .

  1102. raha :

    شاید یه چیز خوبی که باشه اینه که شاگرد نمونه ی کلاسشم، همیشه هم به بقیه میگه مثل رها باشین.تو تعطیلات عید هم که باهاش حرف میزدم گفت تو یکی از بهترین شاگردامی

  1103. raha :

    درسته خیلی دوسش دارم ولی همیشه سعی میکنم منطقی رفتار کنم.البته دوست داشتنم هم در حد محبته ن بیشتر…شاید واسه این عاشقش شدم چون همه چیزایی که دوست دارم رو داره،یا به خاطر اینکه بیشتر صفات یه ادم نمونه توش هست!مرسی الهام جون از حرفایی که زدی.من۱۶ سالمه دوم تجربیم

  1104. الهام :

    زهراجان مرسی عزیزم تاجایی که میتونم سعی خودمومیکنم
    امیدوارم بتونیدمعلماتونو فراموش کنید واقعا وابستگی چه زوداتفاق میوفته قبل ازاینکه برگردی راه برگشتو گم کردی…
    رها جان توهم سعی کن زیادبه معلمت دل نبندی دوسش داشته باش مثل همیشه امازیادبهش نزدیک نشو وسعی کن این دوست داشتن درحد ی دوستداشتن عادی باشه مثل همه.
    موفق باشید

  1105. raha :

    تو رو خدا ببینین من چه شانسی دارم!!! روز یکشنبه میخوایم جشن روز معلم بگیریم و یکشنبه تنها روزیه که عشقم نمیاد مدرسه.خیلی دوسن داشتم باشه تا حداقلش یه عکسی باهم بگیریم.وااااای خدا چرا اینجوری شد.بدترین جشن روز معلمیه که تا حالا داشتم.من چکار باید بکنم؟

  1106. زهرا :

    الهام جون من در مرحله فراموش کردنم خیلی کار سختیه ولی من مطمئنم تو میتونی از پسش بر بیای اگه خیلی جدی رفتار کنی سعی کن خیلی نبینیش یا حتی اگرم دیدیش باهاش خیلی گرم نگیر سعی کن زمانی که پیششی ب دوستات نگا کنی و با اونا حرف بزنی این قدر این کارا روبکن تا کم کم عادت کنی بدشم هرچیزی ک تورو یاد اون میندازه بردار و از خودت دورش کن سعی کن باهاش تکی اصلا حرف نزنی و هیچ پیامی هم بهش ندی موفق باشی گلللم

  1107. الهام :

    آخ که چه خوب میشد بشه به همین سادگیافراموشش کنم اما موقعی که ی روزندیدنش این همه برام سخت باشه طوری که حوصله ی هیچکی روندارم چطوری میتونم فراموشش کنم چطوری میتونم دوستداشتنمونسبت به اون عین او همه به ی دوست داشتن عادی تبدیل کنم ،کاش یکی باشه درمورداین موضوع نظربده….

  1108. زهرا :

    سلام دوستان من امروز تصمیم خودم رو گرفتم نامه ای برای معلمم نوشتم دیه طاقت ندارم فدا نامرو میدم بهش توی اون نامه ازش برای همیشه خداحافظی کردم و گفتم ک از این لحظه ب بعد سعی خودم رو میکنم معلمم رو ب چشم معلمی محترم ن دوست داشتنی ببینم حتی اگر خود معلمم هم قبول نکنه ولی من این کارو میکنم برام دعا کنید

  1109. m. :

    سلام.من یکی از دبیرامو دوست دارم.ینی اول حسی بهش نداشتم توکلاس خیلی از من تعریف کرد ،این تعریفاش و حالا یه سری از خصوصیات اخلاقیش باعث شد من دوسش داشته باشم و گرنه در طول این چندسالی ک درس خوندم و مدرسه رفتم واسه هیچکس تره هم خورد نمیکردم.حالا دوست صمیمیم ناخواسته یا خواسته میره پیشش خودشیرینی میکنه اونم متقابلا باهاش خیلی خوب برخورد میکنه من این وسط حسودیم میشه میدونم خیلی حس اشتباهیه ولی دست خودم نیس ناراحت میشم. چیکار کنم ک دیگه دوسش نداشته باشم؟؟؟؟

  1110. مهندس :

    سلام مارال.. نمیدونم من زیاد از این سایت سردر نمیارم.. ولی اگه جای دیگه هست ک ارتباط مستقیم با کسی داری ایمیل من ازشون بگیر..یا اگ اشکال نداره ایمیل خودت بده

  1111. raha :

    سلام.وااااای بالاخره کسی پیدا شد که درکم کنه.من عاشق دبیر عربیمم.البته نه فقط من؛ همه دخترا عاشقشن چون فرشتس ولی من بیشتر از همه عاشقشم.خوشبختانه همیشه تو کلاسش بالاترین نمره رو میگیرم به خاطر همین خیلی برام ارزش قائله و تا جایی که میتونم سعی خودمو هم میکنم که طوری رفتار کنم که خودش دوس داشته باشه.ولی هیچکس جز خودم نمیدونه که انقد دوسش دارم۵

  1112. مارال :

    بچه ها تورو خدا انقدر غصه ی معلماتونو نخورین من یک ماه پیش ازمایش خون دادم انقدر غصه خوردم پلاکتم رفته بالا وقتی به معلمم اس دادم گفت من فقط یه معلم ساده ام برو دکتر خوب بشی
    فکرشو بکنین…….
    دوباره ازمایش دادم خدا کنه بالاتر نرفته باشه 🙁

  1113. زینب :

    عزیزم میگن ی لبخند میتونه خیلی موعثرباشه ،توهم همیشه سعی کن وقتی باهاش روبه رومیشی لبخندبزنی وسعی کنی بهش نزدیک تربشی شاید این همون انتظاری که اون ازت داره هرچنداگه بخوادبت بی محلی کنه ولی توسعی کن هیچ وقت کم نیاری وهروقت دیدی بارقیبت بروپیشش.

  1114. زهرا :

    دوستان من تمام راه حل های شما رو امتحان کردم تا حالا صدبار بهش گفتم چرا این قدر تبعیض قاعل میشه ولی فقط میگه هم منو دوست داره هم رقیبمو ولی خالی میبنده تازشم تازگی ها ک این کارو نمیکنه یک سال تمامه ک کارش شده همین تازه من امسال با معلمن کلاس ندارم و فقط میبینمش ولی رقیبم باهاش کلاس داره دیگه واقعا دارم میمیرم یک سال تمامه این ماجرا رو دارم

  1115. زینب :

    زهرا ،عزیزم توداری اشتباه میکنی من این موردو ی جادیدم تو بایدبری ورودررو با معلمت صحبت کنی مگه تونمیگی خودش بت گفت که تاابدمیخواد توقلبش بمونی ……………………..شایداون میخواد ببینه که تودرچه حد دوسش داری وشایدم میخواد صبرتوروامتحان کنه پس عجله نکن وبرو باش صحبت کن ،بنظرم این بهترین راه حل .
    موفق باشی گلم.

  1116. فاطمه قوامی :

    سلام بچه هاوزهراجان اگه میبینی معلمت توجهش به رقیب یادانش اموزدیگه هست بروباهاش صحبت کن یانامه بنویس وبگومشکلتون بامن چیه میدونم سخته ولی برای دوست داشتن بایدهرکاری کردمنم اولارقیب داشتم یه دختره بودکه تازه دبیرم رودیده بودرفتم بهش گفتم اگه یه باردیگه اسم خانم موسوب روبیاری زندگیتو……دیگه هم اسمشونیاوردبعدشم دبیرمن میدونه تنهاکسی که تو،درسه عاشقشه منم

  1117. سارا :

    زهرا به نظر من یکم دوری کن و خودتو بی تفاوت نسبت به رفتارش با رقیبت نشون بده تا دبیرت دست از روی نقطه ضعفت برداره . شاید چون معلما غرور دارن و وقتی میخان نظرتو جلب کنن با کسی که روش حساسی گرم میگیرن

  1118. مارال :

    دیروز توی دانشگاه یاد خانوم افتادم از شدت غصه یهو حالم بد شد از کلاس رفتم بیرون یکی از بچه های کلاس خواهرش شاگرد خانومه ازم پرسید منم بهش گفتم از غصه اس گفت به خواهرم میگم باخانوم حرف بزنه باهات اشتی کنه حالا خدا کنه بدتر ناراحت نشه بگه چرا به همه گفتی

  1119. زهرا :

    من کلاس هفتمم بچه ها معلم من میدونه من چ قدر دوستش دارم میدونه عاشقشم همه ی اینارو میدونه تاحالا صدبارم براش کاردستی درست کردم و بهش دادم ولی دیگه کاردستی روز معلم رو بهش نمیدم خیلی از دستش ناراحتم مشکل اینجاست که زمانی ک باهاش صحبت میکنم و بهش میگم من میخوام شمارو فراموش میکنم و ازش خداحافظی میکنم نمیزاره و میگه نخیر شما باید همیشه تو قلب من بمونی ولی خوب بعد از این دوباره باهام بد میشه فعلا میخوام تا چند روز باهاش هیچ صحبتی نکنم میخوام بزارم معلمم با رقیبم کلی صحبت کنه من ک خیلی از دستش ناراحتم خیلی بی معرفته:-(

  1120. دنیا :

    سلام
    زهرا به نظر من که دبیرت خیلی دوستت داره و برا همین عمدی میره سمت رقیبت تا احساس تو رو تحریک کنه.
    البته قبول دارم که این روش درستی نیست.ولی شاید میخواد اینجوری هم از تو مطمئن بشه و هم غرور خودشو حفظ کنه

  1121. moon :

    زهرا جان .نه اگه برا روز معلم چیزی براش درستکردی حتما بهش بده………….به رفتاراش توجه نکن مطمئنم که دوست داره ولی میدونی چیه دبیرت که نمی دونه که چقدر دوستش داری ….به همین خاطر اصلا توجهی نداره ……..شاید فکر میکنه دوست داشتنت یه دوست داشتن عادیه ……….ولی وقتی که کاردستی روز معلم رو بهش بدی میفهمه که چقدر براش مهمی …….سعی کن با رفتارای قشنگت توجهش رو جلب کنی ……..خودتو ناراحت نکن چون با ناراحت شدنت چیزی درست نمیشه …….ولی قبول دارم این رفتار دبیرت یکمی ناراحت کننده ست ………منتظرم که خبر خوبش رو بدی که دبیرت از کاردستی ت خوشش اومده…….از دبیرت ناراخت نباش وکینه ای به دل نگیر به فکر این باش که چه جوری میتونی این دوستی رو نگه داری وبه رقیبت توجهی نکن ……….

  1122. الهام :

    سلام بچه ها
    ازموقعی که دبیرم فهمیددوسش دارم اولاش بام خوب ومهربون بود ولی جدیدن فکرمیکنه که من دوسش ندارم وهرچی بهش گفتم دروغه وبدتراینکه خیلی خودشومیگیره وی جوری بم نگاه میکنه که به خودم شک میکنم وبه همه محل میزاره به جزمن به خصوص به یکی ازدانش آموزای کلاس که خیلی خودشرین وخودشودیده ،ی وقتایی به خودم میگم شایدمیخوادامتحانم کنه راستش قبلناوقتی بچه های کلاسمون بهش میگفتن الهام دوستون داره لبخندمیزدولی جدیدن حتی بم نگاهم نمیکنه چون فکرمیکنه من خودمومیگیرم درصورتی که من خیلی خجالتیم ویخواترهمین که وقتی بهم نگاه میکنه سرموبرمیگردونم ،به نظرتون من بایدچیکارکنم ؟؟؟؟

  1123. زهرا :

    فاطمه جان مشکل من اینه ک یک رقیب دارم ولی تو هیچ رقیبی نداری معلم من همش میره پیش رقیبم و باهاش صحبت میکنه ولی وقتی من دقیقا همون لحظه میرم پیشش سریع خودش رو سرگرم یازی کردن میکنه بعد ک رقیبم میاد باهاش میگه و میخنده تازشم امروز وقتی فهمید باهاش قهرم تا من نگاش میکردم سریع میرف پیش رقیبم کلیی باهاش میخندید ک احساس منو تحریک کنه واقعا دیگه دارم دیووووووونه میشم ولی کادوی روز معلمم دیگه بهش نمیدم بره با همون رقیب من خوش باشه

  1124. فاطمه قوامی :

    سلام بچه ها،راستش من وزهرا شبیه هم معلمامونن دیگه یه روزخوبن یه روز…..راسش دبیرمن ممکنه گاهی بهم بی توجه باشه اما تازگی هافهمیدم تویه کلاس دیگه تعریف منوکرده وگفته دخترخیلی خوبه و…..زهراجونم میدونم سخته خیلی که آدم عشقش بهش بی توجه باشه اماگاهی بایدصبوربودمیدونم فکرمنم همش بهشه ولی خوب دارم یه طورایی نه زیادپیشش میرم نه عکس العملی موقع دیدن وبنظردبیرم ازاون موقع به بدخودش بهم توجه میکنه توهم امتحان کن میدونم خیلییییییی سخته

  1125. زهرا :

    سلام خانم moon جون ممنون از راهنماییت ولی من مشکل بزرگی دارم مثلا دیروز ک بامن بی محلی میکرد با رقیبم داشت هرهر میخندید و باهاش حرف میزد ولی تا من دیروز میرفتم پیشش حتی بهم نگاهم نمیکرد ارزومه بفهمم منو بیشتر دوست داره یا رقیبمو دیروز خیلی رفتارش با من بد بود باهاش قهر کردم امروز حتی بهش نگاهم نکردم اونم بهم نگا نکرد و فقط داش با رقیبم صحبت میکرد و میخندید دیگه خسته شدم برای روز معلم براش یک کاردسای درست کردم ولی اگه تا اخر هفته باهاش قهر بمونم بهش نمیدم رفتاراش خیییییییییییییلی بده

  1126. moon :

    راستی وقتایی که ناراحت میشی از دستش برو درس بخون وسرت رو با درس خوندن گرم کن جواب میده خودم امتحانش کردم این باعث میشه که به همه ی کارات هم برسی……

  1127. moon :

    سلام
    ……….زهرا جان با این توضیحاتی که دادین یعنی معلمت ازت خوشش می اید ولی بعضی وقتها به علت کار یا مشغله های دیگه اصلا حواسش به اطرافش نیست واین به این معنا نیست که تو رو دوست نداره بنظرم سعی کن رابطه ت رو در حد ودبیر و دانش اموز نگه داری ………وبه کم محلی هاش توجه نکن ……….این حرفهارو داری کسی میزنه که خودش دبیرش رو خیلی دوست داره
    با این که سه سال گذشته ولی هنوز هم این رابطه ی صمیمی با دبیرم باقی مونده البته با این چیزایی که گفتم………..
    خیلی به خاطر کم محلی هاش نارحت نشو حتما حواسش نبوده ……….
    یکی از دوستام که معلمش رو دوست داشت همچین اتفاق مشابه ای براش افتاده بود بعد رفت به دبیرش گفت که چرا با من اینجوری کردین؟ دبیرش هم بهش گفت که من اصلا حواسم نبوده……….پس عزیزم اصلا ناراحت نشو….امیدوارم تجربیاتم به دردت بخوره …..بازم اگه سوالی داری بپرسی …بتونم جوابت رو بدم خوشحال میشم ممنون که پای حرفام نشستی 🙂

  1128. زهرا :

    سلام من دوباره امروز معلمم رو دیدم خیلی بهم بی محلی کرد اخه چرا مگه من چی کارش کدم یک روز باهام خوبه یک روز خیلی بد حالا فدا میرم مدرسه میبینید یکهو میاد منو بوس میکنه من دیگه خسته شدم

  1129. مهندس :

    سلام بچه ها و مرسی بابت نظرات خوبmoonخانم… مارال جان ۱مدتی اصلا به معلمت پیام نده بزار تو حال خودش باشه … زمان میبره که آروم بشه.. اگه تونستی ایمیل من از مدیر بگیر اونجا منتظرت هستم… معلما جدا از معلوم بودن ۱ زن هستن. ۱همسر ۱مادر ۱دختر بابا۱ دختر مامان …. ودر هرکدام از این نقشها مشکلات خاص خودشون دارن شاید هر روز پر انرژی نباشن و۱ روز بخاطر مشکلات خاص خودشون سرد و بی حال باشن.. این به این معنا نیست شما دلیل خاصش باشی… بچه ها انقد فکرتون درگیر معلم نکنید.. در حد عادی دوستش داشته باشید… باز هم میگم آیندتون بخاط کسی که سهمی در آیندتون نخواهد داشت خراب نکنید…بچسبید به درستون….

  1130. غزال :

    ضمنا محل گذاشتن معلم ها باعث وابستگی میشه بعدا خودتون عذاب می کشید همون بهتر که یه معلم از اول بد باشه وقت فراموش کردنش جای خوبی هایی که یه روز بدی جایگزینش میشه بدی هاش یادتون بیاد .

  1131. سارا :

    زینب جان بنظر من معلمی که رفتار خوبی نشون نده خب شاید یه مشکل تو زندگیش داره ، ما باید توقعمونو پایین بیاریم و خودمونو یه لحظه بجای اونا فرض کنیم شاید اینجور بتونیم بهتر درکشون کنیم البته به خودمون هم بستگی داره هیچکس دوس نداره کسی زیاد بهش بچسبه و نزدیک شه

  1132. فاطمه قوامی :

    زینب خانم نمیدونم منظورت من هست یانه ولی باهات موافقم حالایه سوال دبیرمن گاهی باهام خوبه یعنی سلام وحال واحوال وچه خبرو….گاهی هم مثلافقط سلام گاهی هم تیکه هایی بهم میندازه بنظرت من بایدچیکارکنم ورفتارمعلمم چطوره؟؟؟؟!

  1133. زینب :

    راستش این معلمامون خیلی ببخشیدکه این حرفومیزنم بی شعوروبی احساسن نه ازاونی که تابفهمه دوسش داری اونقد بت نزدیک میشه که بین دوراهی میمونی ونمیدونی چیکارکنی نه ازاونی که اخلاقش اونقدبات سردوخشک میشه که حتی چشم دیدنتونداره ونه ازاونی که ی روزبات قهر ی روز دوست واقعا اسم اینوباید بزارن بچه بازی اوناباید بامون مثل ی دوست باشن آخه این انتطار زیادیه ی دوستی که تعادل دوستیشوبات حفظ کنه مثلا درحد. ی لبخند ی خورده بیشتر همیشه بت محل بزاره این که توقع زیادی نیست.؟!؟!!

  1134. moon :

    فاطمه خانم اشکالی نداره هرکسی نظر ودلایل خودشو داره این سوالتون یکمی سخته راستشو بخواین نمی تونم جواب بدم بستگی به دبیرتون داره بازم معذرت …………:(

  1135. مارال :

    اه من دیگه خسته شدم از بس بهش اس دادم و معذرت خواهی کردم جواب نداد دیگه شورشو دراورده بهش گفتم دست هرچی کینه ایه از پشت بستین

  1136. زینب :

    سلام بچه هامنم مثل همه ی شماها وابسته ی دبیرم شدم .دبیری که حتی جواب سلاممونمیداد دبیری که میتونم بگم واسه تک تک بچه های کلاسمون ارزش قاعل میشدبه جزمن وهمیشه کاری میکردکه باعث ناراحتی من میشد وبین من وبقیه تفرقه میزاشت چون ازدل من خبرنداشت وموقعی فهمیدکه دیگه خیلی دیرشده بود.
    راستش اوایل سال بهش هیچ علاقه ای نداشتم ولی بعداکم کم وابستش شدم .اوایل وابستگیم همش به خودم میگفتم این فقط ی دوستداشتن عادیه درست من معلمم روازبقیه ی بچه هابیشتردوست دارم امااین به این معنانیستش که عاشقشم واین رازروفقط بین خودم وخدانگه داشتم وسعی میکردم این احساس روازخودم هم پنهان کنم چون فکرمیکردم فقط خودمم که این چنین وابسته ی معلمم شدم واگه به کسی بگم مسخرم میکنه وهمیشه سعی میکردم این دوستداشتنم رونسبت به معلمم کمرنگترکنم وداشتم موفق میشدم تااون موقع که فهمیدم این تنهامن نیستم که وابسته ی معلمم شدم بلکه دخترخالم وچندنفرازهمکلاسیام هم درگیراین وابستگی شدن واون موقع بودکه وابستگیم نسبت به معلمم هی بیشتروبیشترمیشد .
    درواقع این ماایم که ادعامون میشه که عاشق دبیرامون هستیم درصورتی که میتونیم خودمونوبه عادی دوست داشتنشون مثل بقیه عادت بدیم واگه بخوایم اینطوری پیش بریم فقط ازدرس وزندگیمون عقب میوفتیم .درواقع این من بودم که شب وروزم شده بودفکرکردن به کسی که حتی ی لحظه بهم فکرنمیکرد وشایدم مسخرم میکرد.کاش همون طورپیش میرفتم وخودموبه عادی دوستداشتنش عادت میدادم ،درضمن لازم نیست کسی دبیرشوفراموش اصلافکرنکنم این کارشدنی باشه مافقط باید خودمونو به عادی دوست داشتنشون عادت بدیم درست سخت اماعاقبت به نفع خودمونه .
    حالاشم که دارم فکرشومیکنم به این نتیجه رسیدم که وابستگی من بخواتراین که فکرمیکردم معلمم خیلی قشنگ میتونه حرف دلموبفهمه ومثل ی دوست می تونم باهاش دردودل کنم وحرف دلموبش بزنم .بنظرم دلیل این وابستگیا بخواتر دوره ای که ماالآن توشیم.

  1137. فاطمه قوامی :

    خانم moonجان میدونم که درکل معلمی شغل سخت والبته ریاضی سخت تره ولی به نظربه منم بایدحق داده باشیدکه منم سرکلاس وقتی کنارش نیستم خیلی فکرمشغوله بهش ولی این فکرنمیکنم دل قانع کننده ای برای رفتارایش باشه البته تاحدودی میتونم بگم شایدبه این دلیل باشه ولی …..ببخشیدیه سوال دیگه راستش خیلی دوست دارم خانمم به من توجه بیشتری داشته باشه ولی راه حلی پیدانکردم البته امسال دبیرم نیست

  1138. زهرا :

    معلم من مجرده و ۲۶ سالشه خودش تا حالا صدبار بهم گفته که منو به دید دوستش نگاه میکنه هی میگه چطوری دوستم یا میگه دوستا باهم خوبن این یعنی چی؟! یعنی میخواد باشه باهام؟!

  1139. سارا :

    مهندس جون اونی که معلمم دوسش داشت الان تازه دانشگاهش تموم شده ولی دقیق نمیدونم چند سالشه، دبیرم متاهله ولی خب سنی هم نداره ۳۶ سالشهمن سوم دبیرستانم و ایشون دبیر زیستمه ، بچها تو این حالتی که ما هستیم معلما خیلی
    بهمون اعتماد میکنن و کوچکترین حرکت اشتباهی میرنجونتشون پس خیلی باید حواستون باشه و کمی خوددار باشین تا همه چی خوب پیش بره الان که واسه من جوری شده که خود معلمم میاد پیشم

  1140. moon :

    خانم فاطمه قوامی باید بهتون بگم که اگه دبیرتون یه موقعی با ها تون سرد رفتار می کنن بخاطر اینه که اون لحظه اصلا حواسش نیست یا کاری داره یا مشکلی براش پیش اومده……خودتون رو بذارین جای دبیرتون … اگه مسئله ریاضی داری حل میکنی در حالی اون مسئله نهایت زیبایی رو داشته باشه بعد قبلش یه مشکلی بزرگ هم داشته باشین می تونین ذهتون رو بذارین روی اون مسئله ولذت ببرین نه نمیشه من رشته ام ریاضی…خوب میفهم که وقتی دارم مسئله حل میکنم اگه حواسم یه جا دیگه باشه اصلا متوجه نمیشم که دارم حل می کنم ولی وقتی خوشحالم با تمام وجودم از مسئله لذت می برم …….امیدوارم مشکلت حل شده باشه بازم اگه سوالی داری بپرس منم مثل تو دبرمو خیلی دوست دارم

  1141. moon :

    سلام بنظرم اگه دبیرش دوستش داره بخاطر ادب و اخلاقیاتش هست درست مثل این می مونه وقتی ما یه بچه ی ناز و خوشگل رو می بینیم خوشمون میاد بدون اینکه هیچ نسبتی باهاش داشته باشیم در حالی که فقط یک لحظه دیدیمش دبیرامونم همینطورن ………
    منم دبیرم همینطورن ولی اگه محبتی هم بهم می کنن لطف دارن و من نباید از لطفشون سو استفاده کنم وبگم پس حالا ایشون عاشق منه ………نه اینطور نیست بخاطر اینکه شاید من در نظر ایشون یه خصوصیتی دارم که خوششون میاد همین……وباید خیلی گذرا از این موضوع عبور کنم وذهنم رو در گیر نکنم وبه جای اینکه همش فکر کنم به فکر این باشم که حد دانش اموز ودبیر رو رعایت کنم
    من سوم دبیرستانم امسال هم نهایی دارم…….در ضمن بگم که ما تو یک سنی هستیم که اگه یکم بهمون محبت کنن زود عکس العمل نشون میدیم…امیدوارم با نظرم موافق باشید 🙂

  1142. فاطمه قوامی :

    سلام مهندس جان یه سوال من معلمم یه طوریه یعنی گاهی باهام خوبه یعنی یه روزباهام کلی سلام و….گاهی فقط سلام سرد،نمیدونم چیکارکنم وچه رفتاری نشون بدم انگارگاهی به احساساتم میخنده من هشتمم

  1143. مهندس :

    من فکر کردم شما دبیرستانی هستی….. بنظرم هر دوی شما رو دوست داره حساس نباش. بعدم عزیزم شما ک سنی نداری خودت درگیر این مسائل کنی … بی خیال باش

  1144. زهرا :

    کلاس هفتمم مهندس جان تو نمیدونی خیلی اوقات بعد از چند مدت که منو میبینه حتما باید بغلم کنه ولی خوب مشکل من رقیبمه من یک رقیب دارم که معلمم خیلی دوستش داره ارزومه بفهمم منو بیشتر دوست داره یا اونو ب نظرت چه جوری میتونم بفهمم؟!

  1145. مهندس :

    عجب معلمای با حالی دارید بوستونم میکنن؟؟؟…..کلاس چندمی؟ مدتی روی خودت کار کن وابستگیت کم کن.. سعی کن ظاهرت حفظ و خونسرد نشون بدی

  1146. زهرا :

    سلام مهندس جان من دیگه به معلمم وابسته شدم رفته مهندس جان معلم من یک روز باهام خوبه یک روز باهام بد مثلا یک روز میاد باهام قهر میکنه فرداش میاد بوسم میکنه من واقعا باید باهاش چی کار کنم؟!

  1147. مهندس :

    سلام زهرا خانم عزیزم..شما کلاس چندمی؟ و این معلمت که میگی مجرده یا متاهل؟؟ بنظرم یه وقتی بزار خیلی رک و صریح منظورش بپرس و بنظر من یکی دو تا از تجربه دوستان از جمله مارال خانم بهش بگو ،،، بگو من نمیخوام این داستانها برام پیش بیاد….. ولی بازهم با تمام این اوصاف سعی کن زیاد وابستش نشی حتی اگه اون واقعا دوست داره خیلی خوبه ولی تو سعی کن تو رفتارت طبیعی تر باشی و قلبا بخوایش اینجوری بیشتر قدرت میدونه و پیشت میمونه….. موفق باشی گلم….. و شما سارا خانم واقعا معلمت گفت عاشق دانش آموز شده؟؟ معلمت زن یا مرد؟؟ اگه زن بپرس اختلاف سنیش با دانش آموزش چقد بود و دقیقا منظورش از عاشقی چیه؟ ….. آره بعضی معلما واقعا قلب و ظرفیت بزرگی دارن حتی اگه بدونن کسی هست که واقعا دوستشون داره باهاش برخورد خوبی دارن اما باز هم بنا به تجربشون اجازه نمیدن کار به جایی برسه که احساس کنن مرز خطره و دانش آموز میخوادآسیب ببینه اینجاس که دو گروه میشن یا ماهرانه قضیه رو حل میکنن یا یه دفعه ای سرد میشن مثل قضیه مارال خانم که این واقعا اشتباس…. این که شماها اگه واقعا هم معلمتون دوست دارین زیاد وابسته ذهنی و جسمی و حضورش نشید حتی ،،حتی اگه معلمتونم اظهار کنه شما رو دوست داره… امیدوارم متوجه منظورم بشید…. موفق باشید.

  1148. ساجده :

    بچه های عزیز شما مدام توی نظراتتون می نویسید که تصمیم گرفتیم معلممون را فراموش کنیم…
    دقیقا منظورتون از فراموشی چیه؟ اینکه دیگه اصلا نبینیدشون و هیچ حسی نسبت بهشون نداشته باشید؟ خب واقعا همچین چیزی امکان پذیره؟ شما که برای مدتی به یک نفر علاقه ی شدید داشتید طوری که نمیتونستید برای یک لحظه هم به ایشون فکر نکنید. واقعا میتونید توی یک مدت کوتاه مثلا دوهفته ای ایشون رو فراموش کنید؟
    به نظر من باید دیدتون رو نسبت به این دوست داشتن تغییر بدید… توجه کنید که شماها معلمتون رو دوست ندارید بلکه به اونها وابسته هستید و موضوع دوست داشتن کاملا تعریف متفاوتی نسبت به وابستگی داره
    در این موقعیت فراموشی کار خیلی سخت و اشتباهیه سعی کنید با تمرین و در مدت زمان طولانی و مداوم وابستگی خودتون رو به دوست داشتنی واقعی و قلبی تبدیل کنید طوری که به عشق های الهی پیوند بخوره و ضربه ای به زندگی نزنه
    من فکر میکنم اینطوری خود معلم هاتون هم راضی ترند و بیشتر تمایل پیدا میکنند که با شما رابطه پیدا کنند….

  1149. ساجده :

    سلام غزال جان
    متنی که در مورد مادری نوشته بودی که دخترش فوت کرده بود و ….. خیلی نظرم رو جلب کرد میشه آدرس اون سایت را بنویسی؟؟
    ممنون

  1150. سارا :

    زهرا این که خیلی خوبه خب ادامه بده
    مژده جون گفت دیگه ازش خبری ندارم گفت چند ساله ازدواج کرده ، ولی من معلمم خیلی مغروره البته واسه من نه زیاد راستش هنوز تو خماریه حرفش موندم که بهم گفت تو مثه اون دانش اموزم نرو و تا اخرش بمون . مژده تو رابطت بامعلمت چجوریه ؟

  1151. زهرا :

    سلام ب نظر من اصلان نمیشه معلمم رو فراموش کنم تا امروز هر شنبه دارم فراموشش میکنم ولی نمیتونم کاقیه بیشتر از دوهفته نبینمش یعنی دقیقا شبیه دیوووووووونه ها میشم اخه شما بگید من چطوری میتونم معلمم رو فراموش کنم بعدشم تا میام معلمم رو فراموش کنم معلمم کلی ناراحت میشه و بهم میگه تو نباید منو فراموش کنی تازه بهم میگه تا زمانی که من فراموشت نکردم امکان نداره تو بتونی منو فراموش کنی ب نظرتون من باید جواب معلمم رو چی بدم؟! مهندس جون میشه شما کمکم کنی؟!

  1152. سارا :

    سلام مهندس جون اره من شیرازی هستم.
    همه ی حرفاتونو قبول دارم ولی
    بازم بستگی به اخلاقای معلمتون داره ، خب من شنبه رفتمو همه چیو به معلمم گفتم اونم خیلی خوشحال شد و بهم گفت تا اخرش دوسم داشته باش و تا اخرش بمون الانم که خیلی خوبه خداروشکر تازه خود معلمم گفت واسهش برعکسش هم پیش اومده که خودش عاشق دانش آموزش شده بوده

  1153. فاطمه قوامی :

    سلام بچه هاممکنه گفتن اینکه خب حالامابایدفراموشش کنیم نبایدبریم پیششون اوناماروفقط واسه چیزهایی که دوست داریم دوست دارن وخودمونوعذاب میدیم و…..ولی پای عمل هیچکدوممون نمیتونیم دوری دبیرامونوتحمل کنیم فقط بایدمعلمای گرامیمون یه خردی ازدلسردی بیان بیرون بنظرم مشکلی ایجادنمیشه.

  1154. ليلا :

    بچه هادلم براتون تنگ میشه ولی مردادامتهانن کارشناسی دارم بایددیگه ببشیم درس بخونم ولی باتمام این حرفهابچه هادوستی خوبه ولی تعادل داشته باشهب مسل من معلمم میخواست ولی شرایط براش جورنبودنتونست درکل دوست داشتن بیش ازحدمخصوصامعلم اصلاخوب نیست من معلمم فکرکردوابستشم ولی خانم عزیزم این جورنبوددوست داشتم دوستت باشم درد دلاتوگوش بدم کمکت بدم ولی …بچه هاتوروخدا تعادل چیزی که تودینمونم وخداگفته ولی بچه هاجوری که معلوم همه بچه هااینجابچه زرنگ هستن توروخدادرستون بخونیداین احساس هازودگذره فعلاخداحافظ برام دعاء کنیدتاقبول بشم توروخدابچه هاایشاالله شماهم راه خودتون پیداکنیدفکرنکنم حالاهاپیدام بشه بچه پنجشنبه شب ارزوهاهست روزه ارزوه دعایادتون نره خداحافظ..

  1155. مارال :

    سلام بچه ها به نظرم مهندس یه جاهایی رو درست گفته
    این ک معلما اگرم دوستمون داشته باشن فقط یا بخاطر درسه یا ادب و اینکه علاقمون واسشون مهم نیست و بعدا برای خودمونم تبدیل بخاطره میشه
    بنظرم ماها الکی خودمونو وابستشون کردیم جز زجر هیچی نداره
    من همه حرفاتونو ک واسه معلمم نوشته بودین توی وایبر براش کپی کردم اصلا جوابمو نداد و بلاکم کرد انقدر غصه خوردم حالم خیلی بد شد امروز رفتم ازمایش خون دادم
    هیچکسی هیچکسی ارزش دل بستن نداره

  1156. مهندس :

    سلام لیلا خانم من رشتم جوری که میتونم معلمم بشم.. و چون علاقه زیادی به روانشناسی دارم نظر دادم.. منم زمانی ک دانش آموز بودم معلممام فقط در حد۱معلم دوست داشتم ن بیشتر از اون… درس خون بودم همه معلمام هوام داشتن و دوسم داشتن.فقط همین…عزیزم نظرت خوندم ولی دقیقا متوجه منظورت نشدم …

  1157. ليلا :

    پس چی نظرتوجلب کردکه نظربدی من خودم سایت هامیخونم ولی نظرنمیدم مگرچیزی نظرم جلب کنه راستی چرادوست داری معلم بشی ..معلمی کجامهندسی کجا…آیاتوهم قبلامسل مابودی همه حرفهات درست میگی وواقعاهمین جور ولی دوستی فرق داره اگه شنیده باشی میگن باخدادوست باش باهمسرت.دوست باش بابچت دوست باش به قول شماواژه عشق فقط برای خدابه کارمیره ووو..ولی دوست ازدوست داشتن میاددوستی هم نه عادت داخلشه نه وابستگی فقط کسی هست بیشترمواقع که رازهاتوبهش میگی دلت گرفته باهاش حرف میزنی ولی کسی که عاشقش هستی بیشترتوشادیاتوباهاش میگذرونی حالادوست کیه ؟؟؟ و

  1158. مهندس :

    من اتفاقی وارد این سایت شدم.. البته مطالب و نظرات عجیب نیست.. آدمیزاد دیگه چ اشکالی داره عاشق بنده خدا بشی ولی بشرطی ک اول آسیب نبینی دوم طرف لیاقت حست داشته باشه ن اینکه خودش گم کنه….

  1159. مهندس :

    در هرچیز تعادل مهم.. بجز عشق ب خدا ک اتفاقا باید عاشقانه عاشقش باشی… در مورد بنده های خدا هم جدا از معلم حتی۱ جنس مخالف باید اونقدر که دوست داره دوستش داشته باشی چون زیادی هوابرش میداره.. آدمن دیگه.. لوس میشن… میشه عشق از تو کم محلی از اون…..

  1160. مهندس :

    ن من رشتم مهندسی.. شایدم معلم بشم در آینده… درسته که ادم به ۱دوست نیاز داره ولی دوستی که همونقدر که شما براش ارزش قاعلی اونم ارزش بزاره/ ن اینکه موقتی باشه عامل ناراحتی بشه…

  1161. مهندس :

    معلما به معنای عشقی که تو ذهن شماست به شما علاقه ندارن.. معلم اگه شما رو دوست داره یا بخاطر درس خوبتون یا رفتار و ادب شما هست و بعضیام یا سفارش شدن یا اقوام… واقعیت همین… هیچ وقت علاقه۲طرفه ب معنای عشق نمیشه بنا به دلایلی ک تو کامنت قبل گفتم… بنابراین وققتتون صرف این علاقه ها نکنید فقط بچسبید به درس و قبولی تو۱رشته خوب.. آیندتون بخاطر کسی که در آینده شما سهمی نخواهد داشت خراب نکنید..

  1162. ليلا :

    مهندس جان سلام چطورشوداینجاسربزنید؟؟؟نمیدونم شایدراست بگیدولی یکی که معلمشو دوست داره یعنی اعتمادبه نفس نداره میشه همون کمبودمحبت که فکرکنم شماحسابش کردی ماانتظارنداریم معلم هاهمش مال ماباشدحالابعضی ازبچه هاهستن اونم اشتباه معلمشون بوده بهشون زیادنزدیک شوده مامیخوایم مسل دوست باشیم همیشه ماهابه یه دوست خوب مخصوصاهم جنس خودت بایدباشه هرچندشوهرداشته باشی وخیلی ه دوست داشته باشی مهندس گلم نمیدونم شماهم معلمی یامسل ماهاولی مهندس بگونمیگم اشتباه میگی فقط یک طرفه نباشه..کجاید

  1163. moon :

    نه ما هیچ وقت اینا رو بزرگشون نمی کنیم البته خودمو میگم بقیه رو خبر ندارم مطمنم اگه کسی هم دبیرش رو دوست داره قصد بدی نداره فقط نباید افراطی عمل کنه ……..وگرنه دوست داشتن یه معلم در حد متعادل خیلی هم خوبه………..البته اول از همه خدا رو بیشتر باید دوست داشته باشیم……….

  1164. ليلا :

    مهندس جان سلام چطورشوداینجاسربزنید؟؟؟نمیدونم شایدراست بگیدولی یکی که معلمشو دوست داره یعنی اعتمادبه نفس نداره میشه همون کمبودمحبت که فکرکنم شماحسابش کردی ماانتظارنداریم معلم هاهمش مال ماباشدحالابعضی ازبچه هاهستن اونم اشتباه معلمشون بوده بهشون زیادنزدیک شوده مامیخوایم مسل دوست باشیم همیشه ماهابه یه دوست خوب مخصوصاهم جنس خودت بایدباشه هرچندشوهرداشته باشی وخیلی ه دوست داشته باشی مهندس گلم نمیدونم شماهم معلمی یامسل ماهاولی مهندسی بگونمیگم اشتباه میگی فقط یک طرفه نباشه….بچه کجاید

  1165. مهندس :

    سلام بچه ها.وقت کردم و چندتا صفحه رو خوندم. بنظرم وقتی سنتون بالاتر بره و ازدواج کنید این علاقه هام ک داشتید بیشتر تبدیل به خاطره میشه آخه شما۱معلمی دوست دارید که مثلا متاهل آخه وقتی شوهر داره علاقه شما رو میخواد چه کار؟؟؟ شما اگ دیوانه وارم بخوایدش شاید۵درصد براش مهم باشه.. آخه اونا زندگی دارن مشغله دارن از شما بزرگترن…این احساساتم گذروندن با جنس مخالفشون… سعی کنید فقط۱علاقه ساده داشته باشید در حد۱احوالپرسی….. علاقه شدید فقط ب شما ضربه میزنه وگرنه اونا آخم نمیگن نهایتش واسه دوربریاشون از جمله شوهرشون تعریف میکنن ومیخندن زجرشم شما میکشید… به خودتون نگاه کنید شاید خودتون خیلی بهتر از معلمتون باشید.. اعتماد بنفستون ببرید بالا…. اونام فقط۱ آدمم همین.. افراطی بزرگشون نکنید ….

  1166. zeinab :

    سلام بچه ها من تازه به جمع تون اضافه شدم و دقیقا همین مشکلات رو دارم به نظرم ما ها نباید از همون اول خودمون رو به دبیرامون نزدیک میکردیم هرچند که دبیرمون بهمون توجه زیادی کرده بود………..و من واقعا پشیمونم ولی چون خیلی دوستش دارم نمی تونم فراموشش کنم مشاوره هم رفتم ولی فایده نداشت………..کاش تو این مدرسه قبول نشده بودم همیشه ارزو داشتم تو این مدرسه قبول شم ولی اگه میدونستم کارم به اینجا میکشه یک لحظه هم ارزو نمی کردم……………………….واقعا حیف همه ی اون وقت هایی که گذاشتم

  1167. ليلا :

    سلام غزاله جان من هم وابسته شدن اصلا خوب نمیدونم هاراستشوبخواهیدهمه ماتویه سن هستیم ویایه سن این دوستی روتجربه کردیم من احساس میکردم فقط من معلمم دوست دارم وقتی اومدم اینجامتوجه شدم این طورنیست پس بایدبقبول کنیم این دوست داشتن مال سن ماست همه مااین طورهستیم این جورافرادی جزء بهترین افرادهستن که الگوی خودشون معلم میبینندوموفق..غزاله جان چی شوده باهم قهرکردید.بچه هایه پیش نهادچطوریه روزویه ساعت قراربزاریم که همون روزپیاممون روبزاریم براهم مس…پنجشنبه ها.نظربدیدهرکدوم خواستید

  1168. ليلا :

    سلام مارال جان منم باغزاله موافق هستم معلمت تورودوست داره البته دیربه اشتباه خودش پی برده ولی مطمعن باش دوست داره وهمیشه احوالتومیپرس منم معلمم کارای کردتاازش متنفربشم ولی من به خاطرخودم نبوداگه بودبااون حرفهای وکارای که معلمم بهم گفت کردهیچ کس تحمل نمیکردبچه هابعضی موقع هرچی دلش میخواست بهم میگفت بعدمیدونمستم نارحت میشه فرداش میرفتم باهم خوب بودمیگفت ممنون.راستی مارال شماتومدرسه چطوردختربودی عادی.درس خون یا شیطون..عادی د

  1169. سارا :

    فاطمه قوامی عزیز راستش من هنوز به معلمم نگفتم ولی میخام امروز دلو به زنم به دریا و بهش بگم واسم دعا کن ، من ۱۷ سالمه و سوم دبیرستانم

  1170. مرضیه :

    معلم مارال …چرا اینقدر اذیتش میکنی؟مگه نمیدونی چقدر دوستت داره؟لطفا دوباره مثه همون اولا باهاش خوب باش.اخه مگه یه ادم چقدر طاقت غصه داره؟ مارال که الان خیلی پشیمونه.از همون اول که پیام های مارال رو تو این سایت میخوندم هیییچ وقت فکر نمیکردم اخرش اینطوری بشه!مگه طفلک چیکار کرده؟اگه ببخششیش چی اذت کم میشه؟همیشه مامانم میگه. اگه با گذشت. ادما کوچیک میشن هیچ وقت خدا اینقدر بزرگ نبود…

  1171. ساجده :

    مارال جان
    یک سال و نیم وقت زیادی نیست.شما ممکنه بتونید با یک جوان هم سن و سال خودتان در عرض یک سال و نیم به این حد صمیمی بشید ولی این موضوع برای معلمی که به مقدار قابل توجهی از شما بزرگتره و شرایط متفاوتی نسبت به شما داره کاملا متفاوته.واین موضوع برای شما که یک جوان دانشجو هستید و تجربه ی محدودی دارید شاید قابل تشخیص نبوده اما صد درصد برای معلمتون باید قابل تشخیص باشه…
    من الان نزدیک به سه ساله که با معلمم رابطه دارم و سنم هم از شما کمتره با اینکه رابطه ی ما از صفر شروع شد اما به مرور و مرحله به مرحله صمیمی و صمیمی تر شدیم اما با این حال هنوز هم بعد از گذشت سه سال روابط ما به اندازه ی روابط شما عمیق نیست…
    و حتی شده برای یک بار هم با هم قهر یا دعوا نکردیم و همیشه به طور دوطرفه احترام یکدیگر را داشتیم و همچنین همدیگر را واقعا و از ته قلب دوست داریم…
    البته من میدونم شاید الان گفتن این حرف ها برای شما و معلمتون خیلی دیره و باید از خیلی وقت پیش به اون توجه میشد ولی من مینویسم تا شما و معلمتون را متوجه کنم درسته که این رابطه به سرانجام مطلوبی نرسید ولی انشاالله برای شما و معلمتون تجربه ای بشه که به همین راحتی رابطه ای را نسازید وبه همین راحتی خرابش نکنید…وهمچنین برای بقیه ی دوستانی که در معرض این وابستگی و علاقه های مشابه هستند …

  1172. تینا :

    سلام مارال جون تو نباید برای جلب نظر معلمت کارهایی که انتظار داره انجام بدی بلکه باید با تمام وجودت برای خودت انجامشون بدی.مدتی با خدا باش .این خیلی خوبه که قرآن میخونی. این خوبه معلومه که به آرامش رسیدی.اگه فکر میکنی دنیا فقط خوشحالی در اشتباهی. دنیا و زندگی خیلی پستی و بلندی دارد/توی این مدت برنامه ریزی کن و به دانشگاهت برس و امید داشته باش . خاطرات خوبی که داشتی را بنویس و دیگه به هیچی فکر نکنو بخند تا زندگی بهت بخنده.

  1173. مارال :

    رفتم صفحه ی ٢۴ پیامایی که قبلت خانوم داده بودو خوندم یکیش این بود خودش نوشته مهم اینه مارال بخاطر قهر و دعوای من دروغ نمیگه ولی حالا بخاطر دروغ نگفتنام از چشمش افتادم اگه دروغ میگفتن الان باهام قهر نبود

    ارکیده
    ۷ ماه ago
    سلام بچه های عزیزم من معلم مارال هستم . مارال تا چند وقت خیلی برای حرفهای خانم دارابی ناراحت بود چون فکر میکرد منم بخوص که اون دوره منم ازش ناراحت بودم . میخواستم با خانم دارابی عزیز صحبت کنم و طرف صحبتم همه معلم هایی است که شاگرداشون دوسشون دارند . معلمی یه عشق خاصه باید عاشق باشی تا عاشقت بشند . خیلی ها معلم هستند ولی عاشق نیستند من مطمعنم که خانم دارابی عاشقه کار وحرفشه . اما بعضی از شاگردها مشکلات خاصی دارند که فقط کلید حل این مشکل دست همون آدم خاصه . به نظر من باید راحت به شاگردت بگی میخوام یک هفته تنها باشم . با زنگ نزن . الان حوصله ندارم جواب بدم . وقتی شاگرد شما انقدر تغیر کرده پس حتما این تغیر رو شما در درونش به وجود آوردید پس منطقی که درک کنه . خود ما هم زیاد اشتباه میکنبم اما چون بر چسب آدم بزرگ داریم خودمون رو پشتش پنهان میکنبم اما خودما هم میتونیم لا یک ببخشید ساده ماجرا رو حل کنیم . مارال هم همین جوری بود از این شیطنت ها زیاد میکرد . منم حرصم میگرفت دعوا میکردیم فهر میکردیم خوب الان بهتر شده مهم اینه که راست میگه وبه خاطر ترس از قهر ودعوای من دروغ نمیگه من مطمعنم بعدها کلی به کارهاش میخنده وکلی خاطره داره برای دخترش تعریف کنه انشاالله شما هم بتونید با گفتمان تیرگی ها وتضادهای بین خودتون رو بر طرف کنید

  1174. مارال :

    Zahra جون معلمم بالاخره منم دوست داشت که یک سالو نیم باهام دوست موند و این همه راهنماییم کرد ولی یهو از چشمش افتادم بهرحال ادما تغییر میکنن
    فراموش کردنش زمان میبره

  1175. zahra :

    مارال جون خیلی برات متأسفم ولی یعنی هیچ جور نمیتونی فرامشش کنی؟ ناراحت نشی ولی به نظر من معلم تو خیلی باهاتکار بدی کرد نباید این قدر به تو نزدیک میشد که این طوری شه ولی خدا رو شکر معلم من این طوری نیست تازه من هم با خوندن نظرات شما فهمیدم نباید خییییییییلی بهش نزدیک شم ولی مطمئنم که اگر هم نزدیک شم این کارا رو نمیکنه چون با چشم خودم دیدم شاگردای سال های قبلش رو دوست داشت

  1176. مارال :

    سأجده جون مدت کوتاه نبود یک سال و نیم دوست بودیم ولی واقعا قبول دارم نباید یدفعه این کارو میکرد،
    غزال جون دوست دارم هرچیزی ک منو یاد ایشون میندازه از خودم دور کنم ولی امکانش نیست شالو برداشتم تابلوی قرآنیشو از روی دیوار برداشتم گل سرا جعبه ی شیرینی همه رو برداشتم ولی اکثر خریدامو با خانوم رفته بودم مانتوهای دانشگام کتابام کیف کفش ظرفام دفترام خودکارام اینارو چجوری دور کنم هروقت میخوام اون کتابارو بخونم گریم میگیره
    تینا جون کارایی که دوست داره رو چجوری انجام بدم که متوجه بشه ؟تازه خودش گفته واسم مهم نیست دیگه کارات ،نه خودت نه کارات 🙁

  1177. مارال :

    سلام ساجده جون،غزال جون ،تینا جون ممنون از نظراتتون،
    تصمیم گرفتم با وجود اینکه خیلی دوستش دارم ولی دیگه هیچوقت مزاحمش نشم که راحت باشه
    چندبار اشتباهایی که توی زندگیم داشتم رو بهشون گفتم و منو بخشیدن ولی خب ایشون توقع داشتن درعرض یک سال من یهو یه ادم دیگه بشم کم کم داشتم عوض میشدم بقدری عوض شدم که فامیلامون تعجب میکردن الان دیگه نه روم میشه بخاطر حرفام تو چشماش نگاه کنم هم اینکه حرفای خودشونم نمیتونم فراموش کنم فقط نهایت سعیمو میکنم که مثل ایشون بشم از دیروزم مثل خانوم دارم همش قران میخونم و درسی ک تدریس میکنن میخونم
    خانوم اگه پیامامو میخونین بدونین خیلی دوستون دارم واقعا نمیخواستم اینجوری بشه خودتون میدونین چه قدر واسم عزیزین دارم اینارو با گریه مینویسم ،اگه روزی هزاربارم بشکنم تحمل میکنم دیگه مزاحم نمیشم 🙁

  1178. تینا :

    سلام بچه ها. مارال جان به معلمت فرصت بده تا کمی بیشتر فکر کنه.شاید توهم باید به جای ناراحت بودن به خودت فک کنی من میدونم که چقدر ناراحتی و این ناراحتی باعث شده که از همه چیز بگذری. ولی خواهشا انقدر به خودت انرژی منفی نده .به چیزهای خوب فکر کن .اگه معلمت برات خیلی مهمه باید به قول هایی که دادی عمل کنی و کارهایی که ازت انتظار داره انجام بدی وقی ببینه تو همان مارالی حتما میبخشت.معلم ها خیلی مهربونن و معلمت اگر چه دلش شکسته ولی میتونی با صبر و آرامش دوباره ناراحتیشو به خوشحالی تبدیل کنی.اما اگه نشد به زندگیت و به خدا فکر کن و آرزوهات .همیشه دوستی ها باقی نمی مانند . معلمت اگر باهات قهره برای عذای دادنت نیست میخواد که به شتباهاتت پی ببری اما یادت باشه هیچ وقت تنها نیستی چون یه نفر کنارت هست که خیلی دوستت داره و آن فقط خداست

  1179. سارا :

    Zahra باید از رفتاراش بفهمی که نسبت به بقیه باهات نسبت به بقیه متفاوت رفتار میکنه البته باید بهش نزدیک شی و باهاش دوست باشی تا خوب تو رو بشناسه
    زهرا جان خوشحالم که معلمت بوسیدت چون نشون میده که خیلی دوستت داره ولی بنظر
    من برو بهش بگو حقیقتو که یا تو یا رقیبت که نه تو زجر بکشی نه رقیبت

  1180. ساجده :

    سلام مارال جان عزیز من از خیلی وقت پیش پیام های شما را میخوندم.به نظر من تقصیر اصلی گردن معلمتونه.شما گفتید معلم ها باتجربه هستند. ولی رفتار معلمتون با شما نشون دهنده ی بی تجربگی و شاید (خیلی معذرت میخوام) ضعف شخصیتی ایشونه.معلمی که به شما علاقه داشته باشه و سعی کنه با شما رابطه صمیمانه داشته باشه هیچوقت به این صورت رابطه ایجاد نمیکنه.توجه داشته باشید که روابطی که در مدت خیلی کوتاه به این شدت عمیق و وسیع بشند اصلا از استحکام و پایداری برخوردار نیستند و به زودی از هم خواهند پاشید.معلم شما باید سعی میکرد که به صورت مرحله به مرحله مداوم و پیوسته این رابطه را عمیق کنه و برای اشتباهات شما به جای قهر و قطع رابطه از روشی تاثیر گذار استفاده کنه.
    دقت کنید که در بین تمام اعضایی که در این صفحات کامنت گداشتند شما کسی هستید که حدودا بیشترین رابطه را با معلمتون داشتید و این رابطه در مدت کوتاهی شکل گرفته شاید اشتباهاتی در ایجاد این رابطه بوده که میبایست برای معلم شما قابل شناخت باشه.
    در ضمن باید گفت که بعد از ایجاد این رابطه و افرایش وابستگی شما به معلمتون و اینکه ایشون بعد ایجاد این رابطه متوجه این اشتباهات شدند.نباید برای کاهش وابستگی شما از این روش فوق العاده اشتباه و نادرست استفاده میکردند. واینکه برای مثال شما رو روانی بخونند…
    به نطر من قطع رابطه و دوستی با همچین فردی بهتر از ادامه ی این ارتباطه
    مطمئن باشید با اتفاقاتی که پیش اومده اگر این رابطه ادامه پیدا کنه مثل گذشته مطلوب و دلچسب نیست
    البته میدونم که نظرات من شاید فقط بیشتر شما رو اذیت میکنه و لی من نوشتم تا اگه احیانا معلمتون به اینجا سر زد این هارو حتما بخونه…

  1181. مارال :

    وای بچه ها رفتم صفحه های قبل پیاماتونو خوندم فهمیدم چندنفرتون مثل من معلمتون باهاتون قهر کرده من اصلا نمیفهمم چرا این کارارو میکنن چرا میخوان عذابمون بدن، ما اگه اشتباه میکنیم از بیتجربه بودنمونه ولی معلما که کوله باری از تجربن و از ما بیشتر تو جامعه بودن چرا اینجوری رفتار میکنن
    خیلی از دوستام ب اینکه خانوم چه قدر بامن خوبه حسودیشون میشد
    امروز انقدر گریه کردم چشمم خونریزی کرد بابام هرکاری کرد بخندونم نمیتوستم بخندم این واقعا حق من نبود
    راستی ب خانوم اس دادم گفتم بیاد پیامای اینجارو بخونه
    فقط امیدوارم ناشناس نیاد

  1182. عرفانه :

    منم با نظر زهرا موافقم نباید با معلم ها رابطه دوستی بر قرار کرد،نهایتا این دانش آموز که آسیب میبینه.
    چون دانش آموزها پراز احساسات هستن،ومعلم ها به خاطر مشغله زیاد،وعوامل دیگه نمی تونن به این احساسات جواب بدن و،این رابطه ها اغلب با ناراحتی همراهه

  1183. مارال :

    زهرا جون اره باید فراموشش کنم بقول خودش باید با خاطراتش زندگی کنم،
    وای یادش بخیر منم هروقت خانومو میدیدم بوسش میکردم
    زهرا جون چرا جوری کاردستی رو بهش بدی ک نفهمه بخاطر کاردستی زحمت کشیدی بزار بفهمه از طرف شما بوده منم یبار معلمم برام شال بافت خیلی اون شال واسم عزیزه هیچ وقت ازم دور نمیشه

  1184. مارال :

    Zahra جون نگم دبیر چه درسی بوده بهتره عزیزم
    بازم میاد میخونه میبینه اطلاعات دادم بیشتر از دستم ناراحت میشه الانم که حتی دلمو شکسته دوست ندارم ناراحتش کنم دیگه

  1185. زهرا :

    دوستان امروز معلمم بوسم کرد یک روز باهام خوبه یک روز بد نمیدونم باید چی کار کنم ب نظرتون کاردستی روز معلم رو چجوری بهش بدم؟! میخوام یک جوری بدم بهش که نفهمه از طرف من بوده

  1186. زهرا :

    مارال جون سلام حالا الان نمیخواد خودت رو این قدر زجر بدی فعلا از فکرش بیا بیرون میدونم خیلی سخته ولی هنوزم دیر نشده تو میتونی فراموشش کنی

  1187. zahra :

    مارال جون راست می گی کار بدی باهات کرد ولی من این قدر با معلمم صمیمی نیستم تازه نهایتا در حد این که برای پنج دقیقه باهاش صحبت کنم ولی با تجربیات تو سعی میکنم زیاد بهش نزدیک نشم حالا دبیرت دبیر چه درسی بود؟

  1188. مارال :

    عرفانه جون من روزای اول از معلمم خیلی بدم میومد یبارم اول یا دوم دبیرستان بردم مانتوشو خط خطی کردم بعد پیش دانشگاهی معلمم شد اصلا نمیدونم چجوری یهو عاشقش شدم هرشب باهم چت میکردیم هرشب تلفن میزدم دوساعتی حرف میزدیم همه خریدما با خانوم میرفتم باورت میشه یمدت میخواستم برم خیابون ازش اجازه میگرفتم قول داده بود که همیشه باشه
    اخه میدونی من خواهرم ندارم همه حرفامو فقط ب خانوم میگفتم ،کلا دوستیش خیلی منو عوض کرد خیلی روی زندگیم اثر گذاشت خیلی چیزا یاد گرفتم اینا خیلی خوب بود ولی اینکه بهو رفت خیلی غصه دار شدم اون ک میخواست بره نباید از اول میزاشت انقدر بهش وابسته بشم

  1189. مارال :

    گفته بود در هفته فقط یه روز باید با دوستم برم بیرون زود بخوابم زود بیدار شم گفته بود کارتکس دانشگاهمو اول خودش باید ببینه معدلم نباید کم بشه کلاس اشپزی ثبت نامم کرد رژای قرمز حق نداشتم بزنم از یه معلم خیلی برام بیشتر بود هروقت سوال داشتم فقط از خانوم میپرسیدم یروز بخاطر من از سرکارش مرخصی گرفت اومد کلاس اشپزی کمکم اخه من چجوری اینارو فراموش کنم

  1190. مارال :

    عرفانه جون من روزای اول از معلمم خیلی بدم میومد یبارم اول یا دوم دبیرستان بردم مانتوشو خط خطی کردم بعد پیش دانشگاهی معلمم شد اصلا نمیدونم چجوری یهو عاشقش شدم هرشب باهم چت میکردیم هرشب تلفن میزدم دوساعتی حرف میزدیم همه خریدما با خانوم میرفتم باورت میشه یمدت میخواستم برم خیابون ازش اجازه میگرفتم قول داده بود که همیشه باشه
    اخه میدونی من خواهرم ندارم همه حرفامو فقط ب خانوم میگفتم ،کلا دوستیش خیلی منو عوض کرد خیلی روی زندگیم اثر گذاشت خیلی چیزا یاد گرفتم اینا خیلی خوب بود ولی اینکه بهو رفت خیلی غصه دار شدم اون ک میخواست بره نباید از اول میزاشت انقدر بهش وابسته بشم

  1191. عرفانه :

    سلام مارال جان متاسفم برای اندوهت
    ولی خیلی خوبه که تجربه ات رو برای ما هم میگی،
    ۱-فکر می کنی این رابطه از کی باید قطع میشد که تو حالا اینقدر عذاب نکشی؟
    ۲-معلمت چقدر توی ایجاد این رابطه نقش داشت؟
    ۳-معلمت از اون اول باید چی کار می کرد که تو وابسته اش نشی؟
    ۴-خود تو چقدر توی این وابسته شدن نقش داشتی؟
    لطفا دقیق وبا مثال جواب سوالها رو بده باشه.

  1192. مارال :

    بچه ها از من به شما نصیحت تا دیر نشده از معلماتون فاصله بگیرین بیشتر از این خودتونو به معلمتون وابسته نکنین فوقش یک سال یا دوسال با هاتون دوست بمونن اخر یه ضربه روحی بهتون بزنن که خودتون باورتون نشه این همون ادم بوده معلم من یه فرشته بود خیلی خوبی درحقم کرد خیلی زیاد که حتی مامانم این کارارو نکرد همیشه میگفتم من دوتا مامان دارم خودشم میگفت اگه دختر داشتم همین حرفایی ک به تو میگم به دخترم میگفتم یهو این آخرا گفت وابستگیت زیاد شده باید تموم بشه هرچی دوستم گفت شما مثل مامان دوم مارالی گفت اشتباه کرده مارال روانی شده باید درمان شه این حرفاش واقعا منو شکسته همه ی اینا ب کنار اخرین بار یه حرفی به دوستم راجع ب من زده بود که منو تیکه تیکه کرد نمیدونم ادما چجوری انقدر عوض میشن

  1193. مارال :

    دنیا جون باورت میشه خودمم یادم نمیاد اخه خیلی موضوع الکی بود سر بیرون رفتن بود فکر کنم ،این اواخر دیگه باهام بیرونم نمیومد قبلا درهفته دوبار میرفتیم بعد شد یبار در هفته بعد گفت وقتی خرید داشتی بعد از دوسه هفته قرار شد بریم بیرون دوروز قبلش کنسلش کرد خیلی دلم تنگ شده بود قبلاهم گفتم درسم تموم شده مدرسه نمیرم ک بتونم ببینمش اونشب گریم گرفت هم از دلتنگی هم از اینکه نمیدونستم چرا اینجوری شده گفتم حالم خیلی بده خانوم میرم قدم بزنم ولی میگم باشما میرم البته خودم پشیمون شدم و این کارو نکردم میدونم کارم بدبود ولی این بحث نباید انقدر طولانی میشد فرداش پیام داد دیگه مزاحم من و خواهرزاده هام نشو هرکاری میکنم که ازم متنفر بشی و این چیزا بعد حالا فقط از حرفای من ناراحته البته با اینکه خودشم خیلی از این حرفا زده من هنوزم نمیتونم فراموشش کنم دارم خیلی زجر میکشم که چرا ناراحتش کردم

  1194. مارال :

    زهرا جون ناراحت نشی ولی راست نمیگن مگه ما با بقیه شاگرداشون چه فرقی داریم معلم من که این همه درحقم خوبی کرد با یه اشتباه راحت گذاشتم کنار
    اونا طرز فکرشون با ماها فرق داره

  1195. zahra :

    سارا جون باهام خوبه وقتی بهش گفتم که خیلی دوستت ارم گفت منم خیلی دوستت دارم البته مشکل من اینه که واقعا راست میگه یا الکی میگه میتونی کمکم کنی بفهمم یا نه؟ممنون من تازه اومدم تو این سایت لطفا مرسی از این که جوابمو دادین

  1196. مارال :

    از فردا میخوام زندگیمو عوض کنم میخوام خودمو مشغول کنم که مزاحمش نشم امروز به دوستم زنگ زده بود گفته بود از دست مارال خیلی ناراحت و عصبانی ام اگه یبار دیگه اس بده یه حرفی میزنم ناراحت میشه امروز رفتم ثبت نام کلاس زبان که سرگرم بشم چند روز دیگه هم میرم دنبال کارای فتو مدل شدن باید زندگیم عوض شه که غصه نخورم

  1197. مارال :

    صمیمی ترین دوستم چندبار به خانوم زنگ زد گفت مارال داره اب میشه از غصه امروز دوستم جوابمو نمیداد شب زنگ زد گفت نمیخواستم جواب بدم خسته شدم از بس گریه کردی هرکسی بود میگفت بمن چه ولی من چندبار بهش زنگ زدم ادم دوستاشو توی شرایط سخت میشناسه

  1198. مارال :

    سلام لیلا جون من هرکاری هم کنم دیگه فایده نداره از چشمش افتادم گفت حتی اگه عزیزترین کسمم بگه برنمیگردم ازت ناامیدم
    انقدر غصه خوردم پلاکتای خونم رفت بالا بهش گفتم گفت برام مهم نیست من یه معلم ساده ام
    دیشب گفت مارالو از خواهرزادمم بیشتر دوست داشتم مثل دخترم بود ولی خودش دیگه نخواست ولی الان دیگه دوستش ندارم
    ما رابطمون خیلی فرق داشت هرروز چند ساعت باهاش حرف میزدم همه رازامو ب اون میگفتم

  1199. مارال :

    سلام غزاله جون اره راست میگی دنیا زیاد سختی داره این اولین سختی و درد دنیامه که دارم میکشم باید تحمل کنم خدا به درسم لطمه نزنه چون کتابای دانشگاهمو با خانوم خریدم تا میخوام درس بخونم گریم میگیره

  1200. مارال :

    سلام عرفانه جون نه متوجه نشدن من همش تو اتاقم گریه میکنم سه روز پیش رفتم مدرسش معذرت خواهی کردم ولی فایده نداشت از اونروز حالم بدتر شده الان از شدت غصه دارم میلرزم وقتی یادم میافته تلفنی داشت با دوستم حرف میزد چجوری بغض کرده بود و میگفت مارال دلمو شکسته زجرم داده داغون میشم دوست دارم بمیرم ولی اون ناراحت نباشه

  1201. ليلا :

    مارال جان اشکال نداره بلاخره حرفهای اون باعس شده تواون حرفهابزنی .منم البته همکارای معلمم این شایعه روکرده بودن این طوربچه هاکمبودمحبت دارن البته معلم من خدایش این طورنبودخیلی خوبی بوداشتباه ازمن بودهیچ جوردیگه نمیشه دوست بشیم حتی اگه اون بخوادمن نمیتونم چون بااومدن خونمون…ولی هیچ وقت فراموشش نمیکنم وبدون اون هیچ کس هم دوست خودم نمیدونم سعی میکنم بهترین باشم چون مطمعنم احوالم ازبچه های که میشناسم میپرسه وازخوب بودن من خوشحال میشه اون دوست داشت ولی نتونست مارال سعی کن بهترین باشی تاحسرت بخوره که چرادوست تونشوده شایدزمان ببره ولی جواب میده من که جواب داده فقط به گوش معلمت برسه.غزاله جان چراازخودت نمیگه توهم باباماهم چیزی سرمون میشه کمک کنیم

  1202. سارا :

    Zahra جان از معلمت بخواه که خودش یه وقت که سرش خلوت باشه واست جور کنه بعد بهش بگو که دوس داشتن تو با بقیه متفاوته دیگه خودش میفهمه .
    زهرا قبل از اینکه از حست به معلمت بگی معلمت باهات چجور بود ؟ راستی بالاخره چکار کردی؟

  1203. مارال :

    سلام غزاله جون خوبی عزیزم
    چندماهه با معلمت قهری؟واقعا چرا اینجوری میکنن اگه کسی واقعا کسی رو دوست داشته باشه نمیتونه ترکش کنه من انقدر حالم بده امروز مامانم گفت باید ببرمت دکتر چرا غذا نمیخوری بابامم گفت تویه چیزیت هست چندوقته خیلی ناراحتی

  1204. zahra :

    بچه ها یعنی من فردا برم و به معلمم بگم دوستش دارم شما چی پیشنهاد میکنید؟زشت نیست البته به نظرم بهتر از اینه که توی دلم بمونه و بهش نگم.نه؟

  1205. زهرا :

    زهرا جان سلام معلم منم سرش خیلی شلوغه و همه ی بچه ها خیلی دوستش دارن حتی خیلی ها بیشتر از من دوستش دارن زهرا جان ب نظر من تو باید یک زمانی که معلمت سرش خلوته بری پیشش اگه پیش معلما زمانی ک وقت ندارن بری و در مورد علاقت حرف بزنی خیلی ناراحت میشن ببین زهرا تو میتونی بری بهش بگی ببخشید خانم من میخواستم ببینم نظر شما در مورد من چیه البته قبلش باید اینو بگی که من از همه ی معلما قراره این سوالو بپرسم تا نظراتشون رو گوش بدم تا بتونم خودم رو اصلاح کنم بعد ازش خواهش کن که هرچه قدر بدی هم داری بهت بگن و بهشم بگو اصلا ناراحت نمیشی که باهات این برخورد رو بکنن

  1206. مارال :

    انقدر غمگینم حتی دیگه دانشگاه نمیرم روزی چند بار حالم بد میشه همه رو بهش گفتم ولی گفت واسم مهم نیست دوستم گفت اخر مارال میمیره بازم گفت مهم نیست من سه ماه ازش معذرت خواهی کرده بودم ولی منو نمیبخشیدبعد ک اون حرفای بدو زد یدفعه عصبانی شدم گفتم روانشناسا میگن هرکسی لیاقت معذرت خواهی رو نداره خودتونو گم کردین سراین حرفمم خیلی ناراحت شد تورو خدا بگین چی کار کنم که حالم خوب بشه

  1207. مارال :

    البته با حرفاش خیلی منو سوزوند گفت بخاطر کمبود محبت مادرانه منو دوست داری گفت برام مهم نیست چه قدر درد میکشی دیشب به دوستم گفته بود مارال مثل دخترم بود ولی دیگه نیست دیگه دوستش ندارم حاظرم بمیرم ولی دیگه نبینمش

  1208. مارال :

    سلام بچه ها چهار ماهه معلمم باهام قهره واقعا نابود شدم
    پشت سرهم اشتباه کردم از دستش دادم گفت دلمو شکستی خیلی زجرم دادی باورتون میشه انقدر حالم بده که چهل تا قرص خودم دوست دارم بمیرم حالا که نیست میفهمم چه قدر ماه بود شب و روز گریه میکنم سه روزه لب به غذا نزدم خیلی داغونم گفت خطمو عوض میکنم دیگه هیچ راه برگشتی نیست

  1209. zahra :

    سلام بچه ها منم خیلی معلمم رو دوست دارم به حدی که یک لحظه هم از فکرش بیرون نمیام ولی نمیتونم بهش بگم چون همیشه سرش شلوغه و بچه ها باهاش کار دارن معلمم اصلا مغرور نیست تا حالا هم چند بار بهم گفته که منم خیلی دوستت دارم ولی من نمیدونم که راست میگه یا نه . تازه من هم میتونم برم و لغلش کنم ولی باید یه بهونه داشته باشم شما بهونه ای دارید؟لطفا بهم بگید که چکار کنم شما سر معلمهاتون شلوغ نیست ؟من که معلمم رو اکثر بچه ها دوست دارن ولی همه ی بچه ها تقریبا میدونن که از همشون بیشتر دوستش دارم.

  1210. سارا :

    خیلی دوس دارم بهش بگم سعیمو میکنم مرسی
    در مورد خودت بنظرم یکم خودتو بی تفاوت نشون بده یا اینکه برو هر چی تو دلت هستو به معلمت جدی بگو و ازش بخواه که تکلیفتو مشخص کنه بهش بگو که داره با گرم گرفتن با رفیقت تو رو عذاب میده

  1211. زهرا :

    سارا جان در مورد مشکل خودت باید بهت بگم که منم دقیقا زمانی که میخواستم ب معلمم حسم رو بگم خیلی خجالت میکشیدم تا این که یک روز یک اتفاقی افتاد و معلمم از دستم ناراحت شد و منم تنها کاری که میتونستم بکنم تا معلمم باهام اشتی کنه این بود که یک نامه خیلی قشنگ و محبت امیزبهش بدم بدم تا این که یک روز دلو زدم ب دریا و توی نامه براش نوشتم خیلی دوستش دارم تا دوروز حتی نمیتونستم نگاش کنم ولی معلمم تو این دوروز فقط منو و نگاه میکردو بهم لبخند میزد حتی چندبارم اومد گف میخواد باهام حرف بزنه ولی من سرمو مینداختم پایینو و میگفتم ببخشید خانم الان کار دارم اخرشم معلمم یک روز منو کشید کنار و گف الان دیگه مهم نیس کار داری یا نه فقط به حرفام گوش کن بعدشم گف منممیدونم تو خجالت میکشی ولی خجالت نداره که دختر خوب بعدشم گف منم خیلی دوستت دارم تازه بعد از این موضوع هم کلی باهام خوب شد سارا جان ب نظرم توهم برو بهش بگو که دوستش داری دلو بزن ب دریا و برو بهش بگو یا نامه بده بهش

  1212. زهرا :

    سارا جان رقیب من ادم حسودی نیس و رقیب من هیچ وفت نمییتونه از قلب معلمم بره چون معلمم خودش به هردوتامون گفته من هرگز نمیزارم هیچکدومتون فراموشم کنید برای همین رقیب من همیشه رقیبم میمونه ولی من مشکلم اینه ک کدوممون رو بیشتر دوست داره؟!

  1213. زهرا :

    فاطمه جان خیل خوبه که باهات خوب شده ولی من فکر میکنم معلمت دوباره مث قدیم خواهد شد تو باید سعی کنی اگه این دفعه ۶ روز پیشش نرفتی از فردا به بعد ۸ روز پیشش نرو فقط حواست باشه حتما باید ۸ روز ازش دوری کنی مثل کسی که اصلا اون خانم رو نمیشناسه رفتار کن تا ۸ روز بعد از ۸ روز دوباره برو به دیدنش

  1214. سارا :

    زهرا از یک طرف دوس دارم بهش بگم‌از طرفی هم پیش خودم میگم اونکه همینجوری هم با من خوبه منم که روم نمیشه تو چشماش نگاه کنم چه برسه بهش بگم چه حسی دارم ، نمیدونم واقعا خیلی سردرگمم

  1215. سارا :

    زهرا جان به نظر من درسشو خیلی خوب بخون ولی الان فکر میکنم واسه مشکل تو از همه بهتر یه راهه اونم این که حس حسادتشو تحریک کنی ، حتما با یکی دوتا معلم خیلی رفیقه خب پس تو جلو روش برو با اون معلما در مورد هر موضوعی که دوس داری حرف بزن ولی اون فقط ببینه ها حواست هم باشه یکم کمتر بری پیشش و بیشتر بری پیش معلمای دیگه که حسادتشو تحریک کنی، زهرا صد در صد نتیجه میده.حسادت یکی از قویترین نقطه ضعفه
    به نظرت من چجور به معلمم بگم ؟

  1216. فاطمه قوامی :

    سلام زهرا جان امروزرفتم پیشش چون دیگه طاقت نیاوردم فکرکنم مثل قبل شده بودورفتارش مثل قبل خیلی خوب شده بود خیلی حالن پرسیدگفت چه خبرو…الان چبکارکنم؟؟

  1217. زهرا :

    فاطمه جان خیلی خوبه خوب حالا که ۶ روزه نرفتی پیشش عکس العملش چه جوریه؟! خیلی بهت نگاه نمیکنه؟! یا رفتار غیر عادی نسبت به همیشش نداره؟!

  1218. سارا :

    بچها کم محلی خیلی نتیجه میده ، میدونم کار سختیه ولی ما ادما همیشه به سمت اونی که مغروره کشیده میشیم پس یکم کم محلی کنین ، پشیمون نمیشین

  1219. فاطمه قوامی :

    زهراجون بنظرمن اون توروخیلی دوست داره همین که اینقدربهت نزدیک شده وباهات راحت حرف میزنه خیلیه بعدشم اگه اون یکی دوستت روبیشترووست داشت نمیومدپیش توکه.تازه بنظرمن فقط برای اینکه دلخوری پیش نیادمیخوادمنت کشی کنه از دوستت
    راستی این دبیرمن الان۶روزه نرفتم پیشش نمیدونم چه کنم؟

  1220. زهرا :

    فاطمه جان خب تو حالا دوروز بهش بی محلی کن ببین چی میشه فقط حواست باشه دفعه اول فقط دوروز بهش بی محلی کن بعدشم نتیجه رو ب من اعلام کن فاطمه نظرت در مود مشکل من چیه؟?

  1221. زهرا :

    البته بعد از این صحبت من بهش گفتم که توی این چند وقت ب دلیل مشکلاتی که براش توضیح دادم خیلی ناراحتم حتی نزدیک بود جلوش گریه کنم اونم وقتی حالم رو دید خیلی ناراحت شد و کلی بهم مشاوره داد که چی کا رکنم ناراحتی هام کم بشه بعدشم برای این که منو شاد کنه کلی باهام شوخی کرد ولی هنوز از دست رفتارش خیلی ناراحتم بچه ها به نظرتون منو دوست داره یا رقیبمو؟!

  1222. زهرا :

    بچه ر قیبم ها امروز برای من اتفاقاتی خوبی نیفتاد ما امروز جشن داشتیم معلمی که من خیلی دوستش دارم اومده بود تو جشن بعد وسط جشن منو و کشید کنار میخواست باهام صحبت کنه میدونید در مورد چی حرف زد در مورد اون رقیبم حرف زد معلممون فک میکنه منو و رقیبم باهم دیگه دوتا دوست جون جونی هستیم ولی نمیدونه که از دوتا رقیبم بدتریم رقیبم باهم قهر کرده امروز اومده بود به من میگف من باید برم منت کشی دوستم که باهام دوست بشه و بعدشم گف تقصیر من بوده که دوستیمون به هم خوده خیلی از دستش ناراحت شدم خیلی یعنی جشن منو تبدیل کرد به عزا خیلی رقیبم رو دوست داره

  1223. زهرا :

    بی محلی کردن حداقل باید دو یا سه هفته باشه بعدشم باید اول معلمتون رو بسنجید اگه میدونید معلمتون امکان نداره غرورش رو بشکنه و بیاد پیشتتون پس بی محلی کردن فقط باعث خراب شدن رابطه میشه شما اول از همه باید معلمتون رو بشناسید

  1224. فاطمه قوامی :

    سلام زهراجونم ازپارسال که من عاشق دبیرمون شدم باکارهاورفتارهام سعی کردم بهشون بفهمونم که دوسش دارم همش به فکراونم مثلابرایش گل خریدم روزمعلم کادوگرفتم بعدعیدسوغاتی خریده بودم پارسال که سوغاتی خریدم منوبغل کردخیلی خوب بوداماامسال که سوغاتی خریدم فقط تشکرکردخیلی سردبودمعلم پارسالمون بوداماامسال نیست وقتی جریان روبرای یکی ازدبیرای همکارش گفتم ازش خواستم که بهشون بگه بیادباهاش حرف بزنم ایشونم اومدن وگفتندهروقت که دارم ازکلاس به دفترمیروم بیاحرف بزنو….چندروزی میرفتم وباهاش حسابی خوب بودم امسال که عیدتموم شد وقتی رفتم پیشش گفت بروبه زنگ تفریحت برس یه باردیگه هم گفت توکه کلاست اینجانیست.بعدعیدهم سوغاتی بردم فقط وفقط تشکر.ازاون موقع نتونستم وجرات نکردم برم پیشش بااینکه دلم شکوندولی همش بیادشم چیکارکنم؟؟؟؟

  1225. سارا :

    خب منم اولاش رقیب داشتم ولی از اولش خودم بودم و خیلی هم درس میخوندم یه کم هم خودمو مغرور نشون دادم همینا کافی بود تا رقیبم کنار بره

  1226. زهرا :

    سارا جان اولین قدمی که باید بزاری اینه که معلمت رو خوب بشناسی مثلا اگه معلمتون مث معلم من یک روز خوبه یک روز بد باید رفتاراش رو یفهمید من یک مدت ازدست معلمم خیلی کلافه بودم خیلی تا این که یک روز تصمیم گرفتم دیگه خیلی پیشش نرم و بهش اس امس نزنم اولاش برتم خیلی سخت بود بعضی اوقات معلمم بهم سلام میکرد منم ب ناچار خیلی مصنوعی و بدون هیچ لبخندی سلام میکردم تا این که بعد از سه و چهار رفته خود معلمم غرورش رو شکس و اومد گف چی شده چرا دیگه مث قدیم باهام رفتار نمیکنی منم بهش گفتم البته یک خوردشو و خیلی محترمانه که بهش بر نخوره اخرش خیلی از کاراش پشیمون شد و بغلم کرد و بهم گف خیلی دوستم داره و ازم قول گرف که دیگه هیچ وقت باهاش قهر نکنم ولی این ماجرا فقط واسه قبل از اومدن یک رقیبه اخرای پارسال یکی از بچه ها عاشق معلم من شد معلم منم اونو خیلی دوست داره و امسال یک روز معلمم با من خوبه یک روز با اون البته من فکر میکنم رقیبم رو خیلی بیشتر از من دوست داره دیگه دارم دیوونه میشم

  1227. زهرا :

    البته اینارو نباید زبانی بهش بگی باید با رفتار و حرکاتت نشون بدی که این طوری هستی بعد از چند وقت میبینی که اتفاقات خوبی میفته اگه بعد از چند وقت موفق نشدی بیا اینجا و ب من بگو من راهنماییت میکنم هر راهنمایی خواستی در خدممتتم من این روش رو در پیش گرفتم خیلی خوب بوده من فکر میکنم معلم من و تو رفتاراشون خیلی شبیه به همه پس فکر کنم این کارمن برای تو هم نتیجه بده

  1228. سارا :

    مرسی غزاله جون خودمم فکر میکنم چیزی نگم بهتره چون غرورم اجازه نمیده
    پگاه جون بنظرم خوب از معلمت شناخت پیدا کن بعد بهش بگو چون بعضی ها ظرفیت عشق و دوست داشتن رو ندارن و بعد عوض میشن باهات

  1229. پگاه :

    بچه ها فقط هرجوری هست کمکم کنید من دارم زیادی بهش وابسته میشم.اون قلبش مهربونه ولی مغروره.من واقعا نمیدونم چجوری بهش بگم.همونطور که گفته بودم یه بار براش نامه نوشتم ولی جرعت نکردم بهش بدم .ترسیدم

  1230. فاطمه قوامی :

    سلام پگاه جان دبیرمنم همینطوریه به نظرمن اگه بهش نگی شایدبهترباشه چون وقتی من بهشون گفتم گفتندمنم دوستت دارم ومواظب قلبت باشه بالبخند.البته پارسال گفتم امسال هم فقط درحدسلام وحال واحواله،نمیدونم شایددبیرت بهترباهات برخوردکنه ،امیدوارم باحرفات ناراحت نشده باشی

  1231. پگاه :

    سلام غزاله جان اخه معلمم اخلاقش یه جوریه که بعضی اوقات طرفو ضایع میکنه منم فکر میکنم اگه بهش بگم منو ضایع کنه یا اصلا براش مهم نباشه.به خاطر همین میترسم احساسمو بهش بگم

  1232. فاطمه قوامی :

    سلام زهراجان ممنون ازراهنماییت ولی گاهی اوقات واقعاخسته میشم ازگریه هاازرفتاراش ازدرک نکردنش برایش وبلاگ درست میکنم توی لاین تموم پستهام روبرای اون گذاشتم ،بخداحاضرم همه چیزموازدست بدم فقط کنارش باشم.مشکل مااینه که درک نمیکنن کاش فقط یه خرده بهم فکرمیکرد…

  1233. زهرا :

    سلام فاطمه قوامی جان معلم تو دقیقا مثل معلم منه یک روز باهام خیلی خوبه و یک روز حتی نگامم نمیکنه منم دیگه امسال با معلمم نیستم و خیلی وقتا درست مثل تو گریه میکنم ولی تازگی ها فهمیدم باید چی کارکنم فاطمه جان خودت رو سرگرم کارهای دیگه کن مثلا وقتی میبینی داری بهش فکر میکنی یا داری براش گریه میکنی بلند شو یک اب بزن ب صورتت بعد برو اتاقت رو تمیز کن برو با مامانت اشپزی کن یا درس بخون یا کتاب های مورد علاقت رو بخون یا مثلا زمانی که معلم ،ن باهام بد رفتار میکنه من خیلی ناراحت و عصبانی میشم ولی تازگی ها سعی میکنم رفتار بدش رو فراموش کنم و فقط به رفتارای خوبش فکر کنم چون میدونم دست خودش نیست بعضی مواقع خیلی خوبه بعضی مواقع خیلی بد پس من سعی میکنم خیلی ب رفتار های بدش توجه نکنم به نظرم تو هم اگه سعی کنی مثل من فکر کنی خیلی اروم تر میشی

  1234. سارا :

    اخه نگار جون خودشم رفتاراش عجیبه مثلا به همه میگه حق ندارین به سارا بگین خود شیرین چون شیرین عسل منه یا حتی یه بار بیخودی باهاش قهر کردم ببینم چه عکس العملی داره چون خیلی مغروره،باورت نمیشه هر روز بهم پی ام میداد ، از دوستام میخواست که با من حرف بزنن که اشتی کنم،میدونم که دوسم داره ولی خب از این میترسم که نتیجه ی عکس بده و بعد به یه چشم دیگه نگاهم کنه.
    پگاه جون بهت توصیه میکنم که اول با معلمت خیلی رفیق شی و خودت باشی بعد یه جوری امتحانش کن ببین چه عکس العملی نشون میده اگر خوب بود خب پس خودتو راحت کن و بهش بگو

  1235. نگار :

    سلام!سارا جان من نظرم اینه که توبهش بگی باعث نزدیکتر شدنت به اون میشه واون خوشحال هم میشه!وبعدش هم سلام به دوست خوبم شکیلا یادته بهم گفتی وقتی به معلمم هدیه رو دادم بهت بگم چی شد؟روزی بود که اخرین بار قبل از عید میدیدمش وقتی متوجه شدم که داره دیر میشه رفتم دم در دفتر وصداش کردم اون با لب خندون اومد دم دفتر کسی تو سالن نبود .من چون طراحیم خوبه واسش یه نی نی با مزه هم کشیدم وای وقتی نقاشی رو دید خیلی خوشحال شده بود وتعجب کرده بود اما بعدش که کادو رو بهش دادم .گفت خیلی ممنونم من به همون یه نقاشی هم راضی بودم !من اون روز یه کم باهاش شوخی کردم اما زیاد دور برش نمی رفتم .اما یه لحظه وقتی داشت می رفت تو ماشین بود که چشمامون به هم خورد .دستشو تکون داد وباهام بای بای کرد.اما الان هم اخلاقش باهام خیلی خوب شده وباهام شوخی میکنه وحتی چون من یه مریضی حاد دارم بیشتر از همه معلما مراقبمه.توی اون هدیه یه نامه گذاشتم و احساسم رو نسبت بهش گفتم راستی چون خودش گفته بود برنامه اسکار رو دوست داره تو هدیه یه سیدیش رو هم گذاشتم.وای شکیلا جون ممنونم که کمکم کردی!!!!!!!!!!!!!

  1236. سارا :

    سلام بچها منم مثل شمام،حدود ۲ ساله که معلم زیستمو دوست دارم ، خیلی با هم رفیقیم ولی نمیتونم بهش از احساسم بگمو یجورایی میترسم که برعکس شه ، البته رفتاراش خیلی خوبه مثلا تو کل مدرسه با من از همه پایه تره حتی واسه عید از هیچکس خدافظی نکرد ولی با من عکس گرفت ، گرفتم تو بغلش ، روبوسی باهام کرد حتی بعد از عید هم همین کارو کرد ،جوری که توی رفتاراش روی من حساب میکنه با هیچکس اینجور نیست، من زرنگ کلاسشم .با همه ی اینها ولی بازم میترسم بهش بگم نمیدونم باید چیکار کنم.راهنماییم کنید لطفا

  1237. ليلا :

    مرسی غزاله جان امیدوارم توبتونی اشتی کنی اره نمیشه اشتی کنم ولی نمتونم فراموشش کنم چون یکی ازبهترین افرادی بودکه من دوست داشتم شبیش بشم فقط برامشکلش میتونم. دعاکنم. دارم درسمومیخونم تاشایدبتونم همکارش بشم وکمکش کنم فقط امیدوارم دیرنشه..بچه هامن این ۶ساله هرروز بدون گریه نیستم دیگه عینک هم میزنم من بایدکاری میکردم ولی …

  1238. نازنین :

    سلام بچه ها
    منم یکی از معلمم هام رو خیلی دوست دارم ولی اصلا روم نمی شه بهش بگم. زمانی که وارد مدرسه می شه یه جا کمین می کنم که یه لحظه ببینمش و وقتی دیدمش می دوم می روم یه جا قایم می شم که اون نبینتم چون جرئت ندارم باهاش روبه رو شم. خیلی دوسش دارم ولی ازش خجالت می کشم. یه اتفاقاتی افتاده که من فکر می‌کنم باعث شده بیشتر دوسم داشته باشه یا حداقل روم حساب کنه. از این بابت خوشحالم ولی عمرا نمی تونم بهش بگم دوسش دارم.
    کمکم کنید!

  1239. پگاه :

    سلام به دوستان گل .من تازه وارد این سایت شدم.من حدود یه ساله که عاشق معلمم شدم .ولی احساس میکنم که اون هیچ حسی نسبت به من نداره .منم نمیدونم چجوری بهش بگم که دوستش دارم.چون میترسم .یه بار هم براش نامه نوشتم ولی ترسیدم بهش بدم چون فکر کردم که بدش بیاد .حالا ازتون میخوام یه راهی به من نشون بدید که من حسمو بهش بگم.ممنون میشم ازتون

  1240. فاطمه قوامی :

    سلام نمیدونم فقط توروخداجواب سوالموبدید.دبیری که من دوسشون دارم گاهی بامن خیلی خوب وگاهی متوسط یعنی فقط درحدسلام هستند،ازطرفی من هرشب گری میکنم خوابشونومیبینم دورازچشم همه ،خودشونم میدونن که من چقدرایشون رودوست دارم پارسال دبیرم بودنداماامسال نه باهمکاراشون مخصوصایکیشون خیلی خوبن ،نمیدونم بایدجیکارکنم کمک کنید ممنون میشم.

  1241. عرفانه :

    سلام خانوم پندار عزیزم عصر بهاریتون به خیر:-)
    فکر می کنم از دست دانش آموزتون خیلی عصبانی هستیدوکلی ازش دلخورید ولی یه چیز در گوشی بهتون می گم وفکر می کنم درست باشه (هنوز دوستش دارید!!!!!!)چرا اینو گفتم؟ چون بهش میگید دانش آموز من
    این حس مالکیت یعنی دوست داشتن ،درست گفتم؟؟؟
    دانش آموزها خیلی اشتباه می کنن،خیلی،ولی چه کسی باید به اونادرس زندگی کردن،مهارت حل مشکل رو یاد بده؟هر آدمی یک راه مخصوص به خودش رو داره یعنی یک قلقی داره فقط باید اونو کشف کرد،میدونم شاید تحمل خیلی چیزها سخته ولی شما معلمید……

  1242. ليلا :

    ااینکه من میخواستم به خانمم کمک کنم هرجوری شوده نمیدونستم چطوربهش کمک کنم سعی کردم نشون بدم وابسته وخیلی دوسش دارم البته من خانمم رو خییلی دوست دارم ولی به عنوان یه دوست نه طوری که بدم میاددیگران باهاش دوست بشن وبایدهمیشه ببینمش اون یه مشکلی داشت همیشه خونه زیادنمیرفت تومدرسه بودمن ازاون خواستم دوستم بشه اون گفت من دوست خودمودارم باوجوداون اسیب میبینی من برامم نبودچون میخواستم کمکش کنم اون همش سرکاربودگفت دوستی انتظاره داره من نمیتونم من هم گفتم اشکال نداره سه سال میرفتم جلومدرسه باهم تامسیری میومدیم تااینکه شوهرش ازاس دادن من خانم عزیت کرده بودخانم هم اومدخونمون وگفت تمومش کن حالامن چطوربازاشتی کنم ازیه طرف عذاب وجدان براش دارم ازیه طرم دلم براش تنگ شوده من نتونستم کاری کنم

  1243. ليلا :

    غزاله جان درموردفرق من باشمااینکه من میخواستم به خانمم کمک کنم هرجوری شوده نمیدونستم چطوربهش کمک کنم سعی کردم نشون بدم وابسته وخیلی دوسش دارم البته من خانمم رو خییلی دوست دارم ولی به عنوان یه دوست نه طوری که بدم میاددیگران باهاش دوست بشن وبایدهمیشه ببینمش اون یه مشکلی داشت همیشه خونه زیادنمیرفت تومدرسه بودمن ازاون خواستم دوستم بشه اون گفت من دوست خودمودارم باوجوداون اسیب میبینی من برامم نبودچون میخواستم کمکش کنم اون همش سرکاربودگفت دوستی انتظاره داره من نمیتونم من هم گفتم اشکال نداره سه سال میرفتم جلومدرسه باهم تامسیری میومدیم تااینکه شوهرش ازاس دادن من خانم عزیت کرده بودخانم هم اومدخونمون وگفت تمومش کن حالامن چطوربازاشتی کنم ازیه طرف عذاب وجدان براش دارم ازیه طرم دلم براش تنگ شوده من نتونستم کاری کنم

  1244. ليلا :

    سلام خانم پندارواقعاراست میگیدمن ازبچه های کلاسمون اون وقت هااین طوربودن یکی ازبچه هامون بااون معلمی که دوست منه والان قهریم این کارکردباهاش همه جامیرفت من اصلاخوشم ازاون دوستم نمیومد ولی گفتم خانمم که بچه نیست تااینکه موقع امتهان ها بهش اس داده بودکه سوال هابهش بده ولی خدایش معلمم خوب حسابش رسوندبه همه گفت ولی اسمشونگفت…خانم من منی که دوست دارم مسل اون باشم باهام دوست نشوداونی که ازش سوء استفاده کردباهاش دوست شودچراشمامعلم هااین جورید دوستی ماروتوکمبودمحبت یانوجوانی یاکارشناس گفته عشق بی هدف اسمشوگذاشته من الان ٢١سالمه یعنی بازبچه هستم

  1245. خانم پندار :

    چه عجب یکی حرف واقعی گفت.
    به نظر من هم بعضی دانش آموز ها توی دوست داشتن معلم دنبال منافعشون هستن (البته این دانش آموز من این طوریه شما ها رونمی دونم)

  1246. نگار :

    سلام
    زهرا جون مهم اینه معلمت دوستت داره .وبرات احترام گذاشته.
    عرفانه جون منظورت چی بود که که همه می خوان امتیاز بگیرن ؟یعنی شما چه امتیازی می خوای از معلمت بگیری ؟ومعلمتون چی می خواد ؟یکمی توضیح بده.
    شکیلا جونم میشه از تجربیاتت برای ما هم بگی خوشحال می شم.

  1247. شکیلا :

    سلام .ممنون غزال جون شمالطف داری ….اخه تجربه باعث میشه خیلی چیزا رو بفهمی …. و بفهمی چه افرادی دوست ادمن و چه کسایی دشمن ….بالاخره ادم با شناختن اطرافش پخته تر میشه …..

  1248. عرفانه :

    امروز حس کردم آدمها اگر به دیگری محبت می کنند به دنبال یک منفعت هستند ،می خواهند یک امتیاز بگیرند،حالا چه معلم وچه دانش آموز فرقی نمی کند،دلم برای روابط انسانی ،وخالی از هر گونه ،منفعت طلبی تنگ شده 🙁 باشدکه انسانیت بر منافعمان برتری پیداکندبه امید آن روز:-)

  1249. زهرا :

    بچه ها من میخوام ماجرام رو از اول برای شما تعریف کنم من با معلمم خیلی خوب بودم و مطمئن بودم که معلمم منو از همه ی بچه ها بیشتر دوست داره ولی اواخر سال یکی از دوستام برای ارتباط با من با خودش ب معلمم نزدیک شد و در مورد من سوالاتی از اون میپرسید معلمم و دوستم هم طی همین ماجرا بهم خیلی نزدیک شدن و راستیتش من خودم معلمم رو با دوستم اشنا کردم و اینجابود که دوتایی خیلی همدیگر رو دوست داشتن و دارن حتی الانم دوست من فکر نمیکنه من رقیبشم منو واقعا ب چشم یک دوست میبینه و منو خیلی دوست داره ولی من خیلی ناراحتم چون خودم باعث اشنایشونشدم و جوری شده که واقعا احساس میکنم دوستم از من خیلی باارزش تره واسه معلمم اخه معلمم خیلی دوستش داره راستیتش میخوام بفهمم کدوممون برای معلمم با ارزش تریم این موضوع برام خیلی مهمه حتما باید بفهمم

  1250. زهرا :

    باور کنید خودمم دیگه نمیدونم باید چی کار کنم یک روز باهام خیلی خوبه یک روز باهام دعوا میکنه اخه من واقعا باید چی کار کنم من خودم فکر میکنم امروز نباید بغلش میکردم تازه امروز دوستم زمانی کهمملم داشت منو بغل میکرد بقلمون ووایسه بود و داشت مارو نگاه میکرد

  1251. زهرا :

    شکیلا جان ممنون از همراهیت ولی من خیلی ناراحتم معلم من دیروز باهام توی اس امس کلی ناراحتم کرد بعدشم باهم دعوامون شد امروز که بعد از ۱۵ روز قرار بود ببینمش همش ازش فرار میکردم چون باهاش قهر بودم داشت با دوستام صحبت میکرد بعد من رفتم پایینو بهش سلام دادم خیلی هم از دستش ناراحت بودم اومدم برم که دیدم دستش رو دراز کرده و بغلش رو باز کرده که برم تو بغلش سال نو هم بهم تبریک گف من واقعا نمیخواستم برم توی بغلش ولی به زور منو بغل کرد خیلی عصبانیم از دستش دیروز اون طوری با من رفتار میکنه امروز این قدر خوب اخه واقعاچرا ؟! اون دوستمم که رقیبمه همش پیش معلممه من اصلا دیگه نمیتونم برم پیش معلمم چون همش اون دوستم پیششه

  1252. ليلا :

    سلام بچه هاسعی ی کنیدخودتون باشیدمطمعن باشیدجواب میده راستی خوش به حالتون حداقل بامعلم هاتون دوستیت باهاش حرف میزنیدولی من این یک ساله باهاش قهرم ولی من هم سن شمانیستم دانشجوهستم دوستیی که من بامعلمم خواستم داشته باشم خیلی باشمافرق میکنه خانم منتظری من چرا چرا…..

  1253. ليلا :

    سلام بچه هامن خیلی وقت نوشته هاتون میخونم بچه هاسعی نکنیدکاری کنیدمعلمتون فقط شمارودوست داشته باشه چون نیازنیست شماسعی کنیدخودتون باشیدمطمعن باشیدجواب میده راستی خوش به حالتون حداقل بامعلم هاتون دوستیت باهاش حرف میزنیدولی من این یک ساله باهاش قهرم ولی من هم سن شمانیستم دانشجوهستم دوستیی که من بامعلمم خواستم داشته باشم خیلی باشمافرق میکنه خانم منتظری من چرا چرا…..

  1254. شکیلا :

    سلام ….ببخشید دخالت میکنم ولی خواستم منم بهت یه کمکی بکنم زهرا جون …..زهرا ببین اینجوری تو میگی معلمت شما رو دوست داره و یه جورایی منم عین تو هستم وقتی دوتا دوستم فهمیدن من چقد خانوم فلانی رو میخوام یه حس رقابت پیدا کردن ….ولی خانوم زیاد بهشون اهمیت نمیدن و با کارایی که اینا انجام میدن شک ندارم که میخوان جلو خانومم خود نمایی کنن تا من حسادت کنم …..تو هم بهترهه جلو این دوستت زیاد پیش خانومت نری ووقتایی که پیشت نیست و یا یجورایی سرگرم درسه بری پیش خانومت طوری که اون متوجه نشه …..ببین همین که معلمت بهت تبریک تولدت رو گفته برات ارزش قائله کمتر معلمی همچین کاری میکنه و اگه به دوستت هم توجه میکنه تین به این معنی نیست که به اندازه تو دوسش داره شاید میخواد اینطوری بهش وانمود کنه که فرقی بین شاگرداش نمیگذاره تا بعدا مشکل ساز نشه برای هردوتون این دوره زمونه ادم نمیتونه به چشم خودش اعتماد داشته باشه چه برسه دوستان دوران مدرسه پس با دوستت درمورد خانومت زیاد حرف نزن و رفتاراتو ازش مخفی کن تا رقابتی که با تو داره از بین بره ……

  1255. زهرا :

    غزاله جون ماجرا این نیست معلم من رفتاراش با من خیلی خوب بود خیلی هنوزم رفتاراش باهام خوبه ولی وقتی دوستم میاد وسط یا این که مثلا من دارم با معلمم صحبت میکنم یکهو دوستم میاد وسط معلم منم سریع صحبت با من رو تموم میکنه و میره با اون راستیتش یک خورده گیج شدم یک روز با من خوبه یک روز با دوستم که حالا رقیبم شده من میدونم که من توی قلب معلمم یا اولین نفرم یا دومین نفر ولی الان تنها ارزوم این شده که بفهمم من عزیز تزم یا دوستم ب نظرتون چ جوری میتونم بفهمم؟!

  1256. زهرا :

    غزاله جون ممنون از محبتت من خیلی ناراحتم اخه خودم یکی از دوستام روبا معلمم اشنا کردم و باهم اشناشون کردم اونجا بود که رقیب من شد دوستم معلمم اینقدر دوستش داره که نگو و نپرس اصلا دیگه منو یادش رفته همش اسم دوستم رو میاره خیلی ناراحتم

  1257. زهرا :

    سلام من زهرام منم مثل شما یکساله به یکی از معلمام علاقه مند شدم معلمم روز تولدم رو بهم تبریک گفتن خیلی خوشحال شدم که یادشون مونده روز تولدم رو ولی امروز فهمیدم که دوستم به معلمم روز تولدمگرو یاداوری کرده وگرنه معلمم یادش نبوده خیلی ناراحت شدم منو بگو دلم به چی خوش بود 🙁

  1258. الهام :

    مرسی عزیزم ،ولی حالاکه دارم فکرشو میکنم بنظرم دیریازود ی روزی این رابطه تموم شدنی وهم ماوهم معلمامون هم هرکدوم میره سرخونه زندگیش وعلت وابستگیمون هم بخواتراینکه مدام اونارومبینیم واین باعث میشه که بیشتروبیشتر وابستشون بشیم .اون دفعه هم چیز زیادمهمی بهش نگفتم فقط سرجلسه ی امتحان بهش گفتم حالااگه دبیرپارسالمون اینجابود تادلمون میخواست میتونستیم تقلبی کنیم .بعدیکی از بچه های کلاس گفت خوب از نمره هامون کم میکرد منم بش گفتم نه اتفاقا نمره های من عالی بودن .اینجا بود که احساس کردم بهش برخورد .

  1259. الهام :

    راستی معصومه جون اگه میخوای به معلمت بفهمونی که دوسش داری بهتره ازدوستات کمک بگیری یااینکه خودت براش ی نامه بنویسی اخلاق تااخلاق فرق میکنه منم اول مثل توفکرمیکردم ولی بعد پیش بینیم غلط از آب دراومد.

  1260. الهام :

    سلام
    غزاله جون اصلاممکن نیست معلمامون به همون اندازه که ما دوسشون داریم اوناهم دوسمون داشته باشن ،تنهاانتظاری که ماازاوناداریم اینکه درکمون کنن راستش معلم من ازموقعی که فهمیده من وابستشم اخلاقش بام خیلی خوب شده :-).واگرم اوناهم به همون اندازه که مادوسشون داریم دوستمون داشته باشن واسه اونا سخت تره :-/.

  1261. من :

    سلام فاطمه جان هر انسانی خودش بهتر از همه می تونه راجع به همه چی قضاوت کنه پس اول خودت فکر کن و منطقی واسه خودت دلیل بیار . نظر من اینه که یا شاید از این که همکارش رو در جریان گذاشتی ناراحت شده شایدم به خاطر مشغله ی شخصیه و دلیل خاصی نداره . حالا بچه ها یه سوال از همتون دارم به نظر شما اگه روزی قرار باشه ارتباط بین شما و معلم هاتون تموم بشه واسه شما راحت تره یا معلمتون

  1262. فاطمه قوامی :

    سلام بچه هاخوبید.راستش وقتی به دبیرمون گفتم که بره به دبیری که دوسش دارم بگه باهام حرف بزنیم ونزدیک بشیم چندروزاول خوب بودوقتی بهش میگفتم سلام میگفت سلام خوبی چه خبرچیکارمیکنی ولی چندروزیه که وقتی سلام میکنم فقط میگه سلام خیلی عوض شده!
    دلیل اینکاراش چیه؟چیکارکنم؟

  1263. masoomeh :

    سلام الهام جان.چه جوری بهش بگم روم نمیشه که اصلا چی بهش بگم ؟؟اگه نسبت به قبل سرد بشه چی کارکنم؟؟؟
    بچه ها سایت خیلی سنگینه ومن چون باگوشی میام خیلی سخت میاره اگه لاین دارین بریم لاین

  1264. الهام :

    سلام به همگی. ممنون ازنصیحتاتون. راستش منم خیلی دوس دارم فراموشش کنم اما هر کاری که میکنم نمیتونم. جدیدن هم وقتی کسی بهش نزدیک بشه خیلی حسودیم میشه. اکثریت بچه های کلاسمون دوسش دارن و هردمو دقیقه میرن پیشش. خیلی دوست دارم برای یه بار هم که شده احساسمو بهش بگم اما جرعتشو ندارم آخه روم نمیشه بهش نگاه کنم. به نظرتون چیکار باید بکنم ؟؟؟؟؟؟؟

  1265. الهام :

    سلام دوستان معصومه جان دوست خوبم اگه واقعا احساست این که معلمت تو رو از بقیه ی بچه ها بیشتردوست داره پس به جای امروز و فردا کردن بهتر هر چه زودتر احساستو بهش بگی اگه واقعا دوست داره اخلاقش باهات سرد نمیشه. عزیزم اینو بدون که با امروز و فردا کردن هیچی درست نمیشه ‌پس هر چه زودتر بهتر .

  1266. masoomeh :

    سلام دوستان،
    ممنون الهام جان بابت تذکرایی که دادی ولی باورکنین نمیشه فراموشش کنم هربارکه میاد سرکلاسمون بیشتر بهش وابسته میشم،اگه یه درصد فکر میکردم که به منم مثل بقیه نگاه میکه واندازه اونا دوسم داره حتی یه لحظه هم فکرمو درگیرش نمیکردم ،باورکن که رفتار خود معلمامون باعث میشه که انقدر بهشون وابسته شیم،اگه به همه به یه چشم نگاه میکردن که باید همه ی بیستو هفت هش نفرمونم وابستش می شدیم.امروزکه اومد کلاسمون یه تمرین بهمون داد حل کنیم چون معلم تخصصیامونه بیشتر تمرین میگه من زود ترازهمه حل کردم صداش کردم بیاد نگا کنه ببینه خطایی نداره یکی بچه هاگفن خودشیرینم نشدیم به خاطرشیرین زدن تمرینمونو روهوا حل کنیم فهمیدم کی بود امابا این وجود بلند گفتم کی بود گفت من خودشیرینم؟؟؟؟معلممون گفت معصومه چی شده؟گفتم هیچی خانم حل شد گفت اگه حل نشده بیام کمک بعد به همون همکلاسیم گفت که تمرین حل کردن وتوجه کردن به حرفای معلم خودشیرینی نیست،اون لحظه نمی دونین چه حسی داشتم ….

  1267. عرفانه :

    وابستگی چیست؟و چرا بوجود می آید؟
    ” وابستگی به افراد یکی از مشکل ترین وابستگی هاست و تا زمانی که روش غلبه بر آن را یاد نگیریم، رنج زیادی را متحمل خواهیم شد. منظورم این نیست که علاقمند بودن به دیگران عمل نامناسبی می باشد، بلکه لازم است که به وجود دیگران در زندگی خود ارج نهیم و ارتباط خود را محترم شماریم. اگر در زندگی خود بی قید و شرط به دیگران عشق بورزیم، نتایج بسیار مثبتی بدست خواهیم آورد.منظورم این است که خواستن یا تمایل به دیگری، در صورتی که آن فرد طبق میل و خواسته شما رفتار نکند، منجر به افسردگی و صدمه دیدن شما می شود. چنین عواطف و احساساتی را وابستگی می نامند. روابط انسان بدون وابستگی شادمانه تر خواهد بود. یعنی به اندازه کافی دیگران را دوست داشته باشیم و بگذاریم خود شان انتخاب کنند حتی اگر افکار آنها مطابق با میل و سلیقه ما نبود.”
    در وابستگی به اشیاء و افراد در واقع ما خود را برده و اسیر آنها می کنیم و آنها را بر خود مسلط و چیره می سازیم. شخصیت و فردیت خود را مخدوش می کنیم و به تدریج از دست می دهیم . کوچکترین حرکت یا عمل فردی را که به او وابسته هستیم و به او عشق می ورزیم ، قلب ما را به درد خواهد آورد و باعث اندوه و افسردگی و رنجش ما خواهد شد. اگر کسی را که دوست داریم مطابق میل و خواسته ما عمل نکند ، اعتراض و گلایه ها و اشک و ناله های ما به آسمان هفتم هم خواهد رسید. معمولا وابستگی به افراد وسواس ، حسادت و کنترل کردن را نیز بهمراه دارد. همه ما می دانیم که حسادت و وسواس تا چه حد آرامش ما را مختل می کند و باعث رنج و درد میگردد
    ادامه مطالب در روزهای بعدی

  1268. من :

    سلام بچه ها خیلی وقته دارم صحبت هاتون رو می خونم . باید بگم خیلی خیلی کمکم کردید. بزارید از اول براتون بگم یکی از دبیرهامو مثل شما دوست داشتم خیلی هم صمیمی شده بودیم همیشه بیشتر از خودم درکم می کرد قشنگ احساساتم رو می فهمید باهم بیرون رفتیم همیشه یه روز در میان بهم پیام می دادیم زنگ هامون یک ساعتی بود چند وقت بهش پیام نمیدادم پیام می فرستاد می گفت بی وفا نه زنگی نه پیامی دلم برات تنگ شده مثلا وقتی دانش اموزی می رفت پیشش متوجه میشد من ناراحت میشم می گفت وایسمم کنارشون به مادرم گفته بود باهم ارتباط خانوادگی داشته باشیم خلاصه واقعا عالی بود خیلی چیزا هست اگه بخوام بگم … اما بذارید خواهرانه بهتون یه چیزی رو بگم خیلی بده وابسته شدن انسانی که وابسته اس اختیار لحظه هاش دست خودش نیست من الان تونستم همه چی رو فراموش کنم امروز اگه همه چیرو فراموش کنید راحت تر از فرداس که با یه ضربه روحی فراموش کنید می دونم اصن کار راحتی نیست اما اگه بخواید شدنیه . به صحبت هام فکرکنید دوستان. دندونی که لقه رو باید کشید اولش درد داره چند روز جای خالیش اذیتت می کنه اما بالاخره عادی میشه

  1269. الهام :

    سلام معصومه جان دوست خوبم هیچ وقت فکرنکن معلمت توروبیشترازبقیه دوست داره معلمادانش آموزاشونوبه ی حدواندازه دوست دارن وهمیشه سعی کن دوست داشتنت نسبت به معلمت اون قدرعمیق نباشه طوری که همه ی فکروذکرت اون باشه توتازه اول کاری پس ی جورایی میتونی جلوی این خودتوبگیری عزیزم اینوبدون که معلما لیاقت ندارن تابفهمن دانش آموز بشون وابسته شده اخلاقشون بادانش آموز سردمیشه وکم محلی میکنن پس سعی کن تاجایی که میتونی جلوی خودتو بگیر آخه منم قبلنامثل توبودم وفکرمیکردم معلمم منوازبقیه ی بچه هابیشتر دوست داره اماحالافهمیدم که اشتباه میکردم اون همه ی بچه هاروبه ی چشم میبینه.

  1270. نگار :

    سلام معصومه جان .راستش منم مثل تو هستم و همه ی فکرم این شده که چجوری باهاش دوست بشم.مخصوصا الان که رقیب هم دارم.اما چند روز قبل فهمیدم تولدش بوده و من نتونستم براش هدیه بگیرم فقط بهش تبریک گفتم امابقیه کلاسا که سال اول نبود که باهاش داشتن واسش جشن گرفتن.من میخواستم واسش هدیه بگیرم اما جلسه بعدی یکشنبه باهاش دارم و خیلی دیر میشه واسه همین تصمیم گرفتم به مناسبت عید نوروز بهش بدم تو هم میتونی با یه هدیه کوچولو بهش بفهمونی که میخوایی باهش رابطه دوستانه برقرار کنی….به قول شکیلا اگه از مناسبتش گفت تو بگو چون دوستتون دارم واستون گرفتم و به توصیه هایی که شکیلا واسه دفعه ی قبل برام گذاشته توجه کن…وشکیلا جون معذرت میخوام تو دیدگاه قبلی اسم خودم رو به جای اسمت نوشته بودم!!!!!!!

  1271. masoomeh :

    سلام من دختری۱۷ساله هستم که یکی از معلمامو خیلی دوستش دارم بعد خیلی دوست دارم که باهاش دوست بشم امامی ترسم اونم مثل بقیه معلما وقتی بفهمه که چقدر دوسش دارم شروع به سرد رفتار کردن کنه البته فکر کنم اونم منو دوست داره چون همیشه یه فرقی بین منو بقیه بچه ها می زاره دیگه تمام فکرم مشغول اونه تاجایی که دیگه نمی تونم درسمو بخونم حتی چند بارم بادوستام بحثم شده اونا میگن که ولش کن همه ی معلما مثل همن همه روبه یه چشم می بینن و ازاین حرفا وقتی می بینم بابقیه گرم می گیره باهاشون میگه می خنده دیوونه میشم دلم می خواد برم همشونو خفه کنم. چند بار تصمیم گرفتم بیخیالش شم اما نمی تونم کمکم کنین من چی کار کنم؟؟؟؟

  1272. نگار :

    سلام خانم پندار فکر کنماز یه چیزی ناراحت هستید اگه میشه برای ما هم بگیدخیلی خوبه که یک معلم دلسوز به این سایت اومده هم مارو راهنمایی کنیید هم اگه میشه مشکلتان را با دانش آموزتان بگویید

  1273. فاطمه قوامی :

    معذرت میخوام خانم پندار ولی وقتی مامعلممون رودوست داریم ینی عاشقشیم چرابایدعذاب بکشن هرعذابی تازه اگرهم باشه فقط روشانه ماسنگینی میکنه .به نظرمن این عادلانه نیست که یک نفرمعلمش رودوست داشته باشه ولی معلمش خیلی سردباهاش رفتارکنه این دورازانصافه ماهم توقع زیادی ازمعلمامون نداریم که بیان همش مثل خودمون به همون فکرکنه فقط آدمودرک کنن ویه خرده بهمون توجه کنن فکرنمیکنم این مشکلی ایجادکنه

  1274. شکیلا :

    سلام

    خانوم پندار من نمیدونم شما معلمی کی هستی ولی اگه دبیر هستی خودتون باید بیشتر درک کنید که وقتی یه شاگرد عاشق دبیرش میشه اون معلم باید درکش کنه نه تردش تا به راحتی با این موضوع کنار بیاد ما نمیخواییم مشکلات خودمونو گردن معلما بندازیم خب ما تو دور ه ای قرار داریم که شما هم یه روزی تجربش کردید و چون الان تو جایگاه ما نیستین نمیتونن وضعیت ما رو درک کنید پس زود قضاوت نکنید و درسته اگه یه معلم وظیفش درس دادنه پس نباید با رفتاراش شاگرد رک عاشق خودش کنه قبول کنین که معلما هم تو این وابستگی ها مقصر ان خواهش میکنم اینقد زود قضاوت نکنید اگه نظرات بچه ها را درست میخونیدین میفهمیدین ما مشکل ساز نیستیم بلکه دلمون کمی توجه میخواد همینجور داریم تموم تلاشمونون میکنیم که به چشم معلمامون بیایم ….!

  1275. مرضیه :

    خانم پندار .ما توقع زیادی از معلممون نداریم.چون خوب میدونیم اوناهم مشکلات خودشو نو دارن.اصلا یعنی چی ما به اونا عذاب وارد میکنیم؟مگه ما ظالمیم؟!!!واااا…
    بعدشم اونا خودشون قبول کردن که زنگ های تفریح رو میتونیم بریم پیششون این که سو استفاده نیست.اصلا کی گفته نباید با معلمت دوست باشی؟کی گفته نباید اونا رو مثه مامانت دوست داشته باشی؟

  1276. خانم پندار :

    با شما هستم :
    دختر هایی که یکطرفه به قاضی میرید واقعا هیچ وقت به عذابی که به معلم ها وارد می کنید فکر کردید؟
    فکر کردید که چقدر خود خواهانه فقط توقع دارید معلم ها با شما خوب باشند ؟
    اصلا معنی خوب بودن یعنی چی؟
    چرا تمام مشکلات خودتون روبه گردن معلم میندازید ؟
    چرا از رفتار معلم سوء استفاده می کنید؟
    معلم فقط وظیفه اش در س دادن نه مادر ی نه دوستی ونه چیزهای دیگه.
    به مشکلاتی که با این رفتار هاتون برای معلم ها درست می کنید فقط یک لحظه فکر کنید؟

  1277. فاطمه قوامی :

    سلام بچه ها ،راستش دیگه خسته شدم تاکی بایداینطوری باشه زندگیم فقط شده مدرسه بیام و معلمم روببینم اونم فقط چندلحظه .زمانی هم که سرکلاس هستم همش فکرم پیششه من الان دوساله که دوسش دارم تابستان خیلی دوست داشتم فراموشش کنم چون واقعادارم آزارفکری میبینم علاوه براون که می خواستم فراموشش کنم خب خیلی سخته دیگه ولی هرساعت ولحظه فقط دوست داشتم بگذره وبرم مدرسه ببینم که معلم امسالمونم هست یانه که نشدواینطوری شدازطرفی احساس میکنم زیادبهم اهمیت آنچنانی نمیدن ولی بی انصافی نباشه سلام میکنیم حالم رومیپرسه امااینکه من بین اون وسایرمعلم هاتبعیض قائل شدم که ایشون روخیلی بیشترازبقیه دوست دارم اما ایشون به نظرم به حرفام اصلا اهمیت نمیدننننننننن.دیگه موندم چیکارکنم….؟

  1278. الهام :

    سلام دوستان نگارجون تقریبا ماجرای منوتو ی جورایی مثل همن ومیتونم بخوبی درکت کنم. بنظرم بهتره احساستوبش بگی وبش بگی اگه هدیه روازت نگیره چقدرناراحت میشی واگه بازم فایده نداشت بهتره ازش دل بکنی به نظرمن این بهترین راه حل برا ی بارم که شده سعی کن خودتوبه جای اون بزاری وببین چه احساسی بت دس میده .

  1279. شکیلا :

    سلام نگار عزیزم ….درسته اولین بار ادم یکم مضطرب و خجالتی هست هدیه رو بهش بده اگه پرسیدن مناسبتش چیه بگو قرار نیست مناسبتی چیزی باشه خب چون دوستون دارم براتون یه هدیه کوچیک گرفتم و بهش هدیتو بده ولی سعی نکن بعد از اون زیاد دورو ورش برییا بخوای خودنو بهش تحمیل کنی …..چون اون موقعه ممکنه ازت دوری کنه و تو هم فکر وذهنت مشغول بشه دوستیتو و فاصلتو حفظ کن سعی کن بهش وابسته نشی که حالو روزت بشه مثل من و دیگه حتی نتونی تو درس خوندن تمرکز داشته باشی …..و سعی کن روزایی که تو مدرستون هست بری یه احوال پرسی چیزی داشته باشی صبح بخیر بگی وحالشو بپرسی ولی زیاد بهش نگو دوسش داری چون اگه بفهمه که وابستش شدی حتی مثل معلم من دیگه ممکنه جواب سلامتو بزور بده ….اگه درست پیش بری مشکلی پیش نمیاد عزیزم .
    موفق باشی فقط هدیه رو بهش دادی بیا بگو ببینم چه اتفاقی برات افتاده و چی شده …..

  1280. نگار :

    سلام .قربونت برم شکیلا جون کلی امیدوارم کردی!راستش جوابت به مینا رو که خوندم فهمیدم ماجرای تو شبیه ماجرای منه اخه منم اوایل علاقه ای بهش نداشتم اما با رفتارای خوبش علاقه مند شدم بهش .الان بعضی وقتا خیلی باهام خوبه بعضی وقتا هم بی توجهه !واسش یه هدیه خریدم میخوام قبل از طعتیلات نوروز بهش بدم و بگم دوستش دارم !اما بخاطر خجالتی بودنم نمیتونم والان یکی از دوستام با خود شیرینی هاش اون رو ازم دور میکنه !بگین چیکار کنم؟نظرتون؟

  1281. شکیلا :

    سلام الهه جونم اگه اینجوری باشه که میگی دبیرت سال دیگه نیست یکم ناراحت کنندست من نمیدونم چجوری راهنماییت کنم ولی نظرم در این باره اینه که تو هنوز اول راهی مثل من نیستی که دل کندن از دبیرت برات سخت باشه ولی تا دیر نشده میتونی فاصلتو باهاش حفظ کنی که این وابستگی ها خصوصا ممکنه است بعدا دیگه دبیرتو نبینی خیلی تحت تاثیرت قرار میده واینکه میگی امسال کنکور داری خیلی سال مهمی برات هست و تو کم کم باید اماده کنی خودتو برای کنکورت …. اجی نمیگم معلمتو دوست ن داشته باش بلکه میگم دوسش داشته باشه متعادل ولی سعی کن وابستش نشی باور کن خیلی سخته ممکنه بعدا افسردگی بیاری ….من خیلی از دوریاشو تحمل کردم وترس از اینکه ممکنه سال بد نبینمش خیلی عذابم میده این ینی کار از کار برا من گذشته وبدجور وابستش شدم من شب تا صب هر لحطه هر دقیقه حتی با گوش کردن اهنگ بیادش هستم و میفتم بی دلیل گریه میکنم خیلی عداب میکشم نمیخوام تو و بقیه بچه هایی که عاشق دبیرشونن صدمه ببینه چون تو اول راهی بهترهه تحت تاثیر حرفای معلمت قرار نگیری و بیشتر خودتو اماده کنی برا کنکور میتونی شماره دبیرتو بری ازش بگیری ماه تا ماه بهش یه اس بدی و رابطه تو حفط کنی البته در حد یه رابطه دوستانه که وابستگی ایجاد نشه که بعدا مثل من دچار مشکلات وناراحتی بشی
    امیدوارم موفق شی گلم وخدا یارت ….

  1282. فاطمه قوامی :

    سلام بچه ها راستش فکروخیال داره دیوونه ام میکنه ازطرفی معلمم دبیرریاضی پارسالم که گفته میتونم وقتی ازکلاس داره میره تودفترتواین فاصله باهاش حرف بزنم راسش اولش میگیم سلام وخوبیدوایناولی بعدش نمیدونم چی بایدبگم وتواین فاصله فقط باهم میریم تادم دفتر دیگه موندم چیکارکنم.

  1283. elahe :

    سلام شکیلا جون. اون دختره داره دیوونم میکنه..یه رفتارایی میکنه که اعصابم خورد شده..یکم که خانممون بهش توجه میکنه میخواد ذوق مرگ بشه.خانومم هرروز میگه بهم دخترگلم،ودخترم. اماتوکردارش به همون دختره کاراشو میگه ..ولی اصلا بهش ابراز علاقه نکرده..واسم عجیبه..دارم سعی میکنم فراموشش کنم.آخرش که چی؟من خودموفقط عذاب میدم..من امسال کنکور دا رم…سال. دیگه دانشگاه میرم..نه من تو این مدرسه ام نه معلمم..خودش گفت. سال دیگه نیستم…

  1284. مرضیه :

    بالاخره معاونمون کار خودشو کرد.به مامانم گفته بود بیاد مدرسه.ابرومو جلو مامانم برد .به مامانم گفته من روانیم و از این حرفا.!بهش گفته چرا دخترتون واسه خانم فلانی کادو میاره؟خب اصلا دوست دارم به اون چه ربطی داره.حالا مامانم هم اجازه نمیده بزم پیش خانومم.معاونمون هم همش منو زیر نظر داره و همش میخواد یه بهانه پیدا کنه تا بهم گیر بده!دارم دیوونه میشم…مامانم هم گفته تا یه ماه نباید برم پیشش و بهم میگه که تو با این کارات ابروتو تو مدرسه بردی.اخه مگه دوست داشتن معلم پارسالت باعث میشه که ابروت بره؟

  1285. محدثه :

    سلام بچه ها،من محدثم،حرفاتوتو خوندم واقعا هم گریم میگیره هم خوش حال میشم،منم مثل شما هام،ولی معلم ریاضیمو دوس دارم،ولی الان ۹ ماه و خورده ای میشه ک همو میشناسیم،اول اردیبهش پارسال اشنا شدیم خیلی دیر بود اشناییمون و من الان اول دبیرستانم و ما دگ با هم نیستیم،سخته ولی قابل تحمل بود چون ما با هم خیلی خوب بودیم،حتی از ساعت ۱۰ شب تا ۲ با هم چت میکردیم،قضیش طولانیه ولی الان چند ماهه ک سرد شده،میگ مشکل داره،اما من ک نمیفهمم،الانم چند روزی میشه ک گفتم دگ همه چیو تموم کنیم من طاقت ندارم و اونم قبول کرد در صورتی ک قبلا اون طاقت نمیاورد من نباشم،چ کار کنم؟من دارم نابود میشم…حتی نمیتونم درس بخونم…

  1286. مينا :

    سلام
    فاطمه جان
    به نظرم
    حالا که معلمت گفتن میتونی بری پیششون زنگ تفریح ها و باهاشون صحبت کنی خیلی خوبه…اما سعی کن اونقدر پیششون نری که هم تو تکراری شی هم اینکه ایشون شاید اذیت شن…مثلا من خودم روزایی که با معلمم کلاس داشتم…روزی یه بار یا حداکثرش دو بار میرفتم…بقیه ی روز فقط طوری که متوجه نشن نگاهشون میکردم…تو هم میتونی همینطوری روزی یه بار بری پیششون یا حتی دوروز یه بار…لازم هم نیست که حتما حرف خاصی بزنی هرچی دلت خواست بگو ولی ترجیحا از علاقت زیاد صحبت نکن چون به هرحال ایشون خودشون متوجه میشن…مثلا میتونی سلام کنی حالشون رو بپرسی خسته نباشید بگی و بپرسی که کلاس چه طور بود؟اگر هم حرف خاصی براشون داری بگی…

  1287. فاطمه قوامی :

    سلام بچه ها یه سوال شماها اگه معلمتون فرصت بده باهاش حرف بزنیدچی میگیداخه به من گفته هرموقع خواسی بیاحرف بزن؟؟

  1288. شکیلا :

    سلام عزیزم الهه جون .توهم مثل خواهرم میمونی خوشحال میشم راهنمایی اگه از دستم بر بیاد بهت بگم …..چون درکت میکنم چون میدونم مث تو .همه ی این دوره هارو پشت سر گذاشتم ودارم میزارم ….مرسی گلم منم برات بهترین روز هارو کنار معلمت ارزو دارم به امید روز های خوب هم برای تو همه برای همه دوست دارن معلم

  1289. elahe :

    سلام
    ممنون شکیلا جوابمودادی..انشاالله رفتارمعلمت باهت بهترشه …خداکنه همونطور که شمامیگی باشه که دوستم داشته باشه…من سیعمو میکنم حدافل تو این درس از اون کم نیارم،وسعی میکنم شاگرد اول شم…آبجی گلم!!!

  1290. شکیلا :

    سلام دوستان

    فاطمه جون بازم همین وقتو بهت میده که زنگای فاصله بین کلاسی بری پیشش من که همین شناسم ندارم اصن بهم یه ذره جرعت حرف زدن نمیده ….امروز زنگ سوم عدبی داشتیم بعد تموم شدن درس ودرس پرسیدن معلم بهمون وقت استراحت داد .بعد دیگه خودت میدونی خانوم وقتی استراحت به بچه ها میدهه همهمه کلاسو میگیره منم اون موقعه ساکت بودم که یهو یکی از بچه ها بغل دستیم ور داشت گفت شکیلا شنیدیم که عاشق خانوم فلانی دبیر جغرافیا هستی منم گفتم اره هستم ولی چه کنم ایشون جرعت اینو بم نمیده که برم باشون بحرفم …..بعد دوسم ورداشت گفت ولنتاین براش یه کادو بخر بش بده منم گفتم وا چه حرفا میزنی من روم میشه بگم خانوم من این کادو رو گرفتم برای روز عشق بعد دوسم جیگفت خو عیب نداره روزهه عشقه ادم به دوستاش هدیه بده مگه چی میشه .بعد من گفتم بحث سر این حرفا نیست من قبلا هم برا خانوم هدیه گرفتم ولی ایشون قبول نکردن ….. ! دیدم دوسم داره میزنه به دستم اون موقعه من فقط داشتم بلند بلند میحرفیددم خو همهمه بود فکر کردم دبیر عربیمون نمیفهجه ایشونم یه گوشای تیزی دارن که نگو بعد دوسم گف از اون موقعه هر چی حرفیدی خانوم فهمید گف قشنگ به حرفات توجه میکرد ببینه کدوم معلمو دوس داری …..ما زنگ بعدش با خانومی که دوسش دارم داشتیم دوسم گفت الان دبیر عربی میر به خانوم میگه که اینقد بش علاقه داری ….منم گفتم خو بره بگه اصن من مخصوصا حرف درمورد دوست داشتن خانوم رو گفتم که ایشونم بفهمه وبرهه بگه این دبیر عربیمونم هر اتفاقی بیفته توی دفتر میره میگه ….. بعد زنگ خورد بعد نماز دبیر مورد علاقم امد سر کلاس حالا فکرشو بکن دبیری که هیچ وقت نمیخندید امروز بم نگاه کرد یه خنده عجیبی کرد که یهو دوسم گف دیدی گفتم شکیلا دیدی گفتم که دبیر عربی رف همه چیو گذاشت کف دست خانوم منم گفتم خو بره بگه چی میشه …..با لاخره یکی پیدا شد بره بگه چون من خودم یه بار ابراز کرده بودم علاقمو تو نامه که ایشون رفتارش سرد شد و امروزم دبیر عربیمونم رفته گفته خدا میدونه یا اخلاقش بهتر میشه یا بدتر …..

  1291. فاطمه قوامی :

    راستی بچه ها شماهابگیمن چیکارکنم معلمی که دوسش دارم بهم گفت میتونی زمانهایی که دارم ازتوکلاس میرم دفتربیای باهام حرف بزنی من چی بهش بگم؟؟؟

  1292. فاطمه قوامی :

    سلام مرضیه جان ممکنه معاونتون نگران تحصیلت باشه تووقتی سرزنگ درس خودت میری سرکلاس معلمی که دوسش داری ازدرسات عقب میفتی ومعاونتونم خب وقتی میبینه این شاگردبه درسش اهمیتی نمیده وفکروذکرش شده معلمی که دوساله دوسش داره باهات برخوردمیکنه چون ازطرفی داری قانون مدرسه رومیشکنی

  1293. الهام :

    سلام دوستان ،راستش ی مدته که خیلی به معلمم وابسته شدم وخیلی دوست دارم احساسم روبهش بگم اما نمیدونم چطوری بش بگم؟؟؟

  1294. مرضیه :

    مرسی فاطمه جان.اما من معلممو بیشتر از دو ساله که دوسش دارم.اما الان که رفتم دبیرستان ایشون دیگه معلمم نیستن.اما خوشبختانه تو یه مدرسه هستیم و من فقط زنگ تفریحا میتونم بل ایشون باشم.ولی بعضی وقتا از کلاس فرار میکنم تا برم پیشش و سر کلاسش بشینم.دیروز تولدم بود و رفته بودم پیش خانومم تا بهش شیرینی بدم همون لحظه معاونمون اومد اونجا و جلو خانومم بهم گفت مگه یادت رفته بهت چی گفتم و چرا به حرفم گوش نمیدی.اخه قبلا چند بار گفته بود نباید بری پیشش و از این حرفا و منم اصلا بهش توجه نمیکردم.بعدشم خانومم گف برو سر کلاست.نمیدونین چقدر گریه کردم.اخه کی روز تولدش گریه میکنه.اما زنگ اخر از کلاس فرار کردم و رفتم سر کلاسش و تا اخر زنگ اونجا بودم بعد ازش پرسیدم که ناراحت میشه من زنگ تفریحا میام پیشش یا نه؟اونم گفت نه.اما معاونمون خیلی باهام لج شده.اصلا نمیدونم به اون چه ربطی داره ؟وقتی معلمم از اینکه میرم پیشش خوشحال میشه پس چرا اون تو کارم دخالت میکنه؟خیلی ازش بدم میاد خیلی….فقط از این میترسم به خاطر اون رابطه بین منو معلمم خراب بشه…:'(

  1295. شکیلا :

    سلام دوستان و الهه جون

    وای چه عالی الهه این خیلی عالیه چقد خوبه که معلمت دوست داشتنشو بروز میده باورم نمیشه اجی جون چه معلم خوبی داری کاش منم معلمم اینطوری بود اجی گلم ….تو ناراحت نشو عوضش سعی کن خودتو به اون دختر برسونی سعی کن باهاش رقابت داشته باشی هیچ وقت اجازه نده بقیه بخوان زرنگی کنن ….و از طرف دیگه اینو بدون معلمت تو رو بیشتر دوست داره و شاید براش خاصی شاید از سرو تیپت خوشش میاد اخه حتما قرار نیست درسی باشه اگه اون به اون دختره نگاه میکنه قرار نیست که دوسش داشته باشه فقط چون نمراتش خوبه اینجوری نگاش میکنه ….تو بدون وقتی معلمت بروز داده که دوست داره خیالت راحت باشه من اگه جای تو بودم وقتی معلمم اینجوری میگفت سعی میکردم بشم شاگرد اول کلاس …..اجی من همیشه اگه حتی سخت ترین برنامه کلاسی رو داشته باشم ولی درس معلمی که دوسش دارمو میخونم تا کسی نتونه جای منو پیشش بگیره تو هم همینکار کن گلم مطمن باش نتیجه میده .درضمن اجی روح وروانتو با گریه کردن بهم نریز اینجوری ممکنه هم به خودت اسیب بزنی هم نتونی درس بخونی افسردگی میگیری پس میانه رو باش سعی کن فقط با درس خوندن بش بفهمونی که دوسش داری نمیخواد حتما خودتو بشتحمیل کنی …..چون اگه زیاد بخوای دورو برش بریمثل معلم من نگاهاش سرد میشه

  1296. فاطمه قوامی :

    سلام .مرضیه جون توبایدسعی نکنی زیادخودتوبهش وابسته کنی چون اگه سال دیگه چه تویامعلمت ازاون مدرسه بره میدونم که حالت دگرگون میشه .درموردمعونتون میتونی بری باهاش حرف بزنی بهش بگی من عاشق این معلم هستم وازش خواهش کنی به قول خودمون گیربهت نده ومن مطمءنم که معاونتون قبول میکنه شرایطت رو.

  1297. مرضیه :

    بچه هامن معلممو خیلی دوست دارم.امروز ازش پرسیدم از این که زنگ تفریح هع میرم پیشش ناراحت میشه؟اونم گف نه.اما معاونمون همش میخواد رابطمونو خراب کنه همش بهم میگه نباید بری پیشش و… میشه کمکم کنید.

  1298. elahe :

    سلام.شکیلا جون ،من الهه ام،ازمعلممون که تعریف کرده بودم برات،بعد امتحانات ترم رفتار خانومم بامن سرد ترشد،البته میدونم از نظرجسمی حالش خوب نیست،ولی به من کم محلی میکرد،به یک دانش آموز دیگه توجهش بیشترشده بود..من دوبار گریه کردم،دوستم دعوام میکرد میگفت چته،بعد سرکلاس همون معلم،گفت خانوم الهه رو یکم دعواش کنین،خانومم گفت من یه دخترکه بیشترندارم چرادعواش کنم،باز همونروز زنگ اول منو نگاه کرد گفت،نمدونمدیشب توخواب باالهه کجارفته بودم!!من خودم ازبس بهش فکرمیکنم خ وابشو میبینم ولی ففکر نمیکردم اونم وقتی منو نمیبینه به من فکرکنه..زنگ آخرم که داشتم میرفتم خونه ،چون لباس گرم نپوشیده بودم میخواست شالشو بده به من..من وقتی دیدم اون داره به اون دوستم توجه میکنه چون درساش بهتره ،من شاگردسومم،اون دوم،فهمیدم به خاطردرس بوده هرچی بوده،ولی این رفتاراش عجیب نیست؟چیکارکنم؟اون دوستمم ضایعه میخواد خودشوتودل خانوم جاکنه..

  1299. شکیلا :

    سلام همگی

    فاطمه جون برای من اولش خوب بود خیلی خوب برخورد کردن ولی یهو سرد شد ولی تا اینجا اینجوری تو میگی رفتارش خوب بود بنظرم …..ولی اگه میخوای به معلمت نزدیک شی سعی کن رابطه رو حفظ کنی ممکنه جریانت عین من شه …..درضمن من نمیدونم این معلما تیکه کلامشون اینه …. چون معلم منم همش تو اساش مینوشت سلام به مامانت برسون خخخخخ …..

    اجی کار به این ندارم فقط حواست باشه گول مهربونی شو نخوری یا گول منطقی بر خورد کردنش رو سعی کن با تعادل رفتار کنی ……!

  1300. فاطمه قوامی :

    سلام بچه هاوشکیلا جون امروزرفتم گویاهمکارمعلمم که دوسش دارم باهاش صحبت کرده بودکه من بامعلمم صحبت کنم امروزرفتم دم دفترومنودیدوگفتم سلام خانم برگشت گفت مگه توبچه ای هرموقع خواستی حرف بزنی توراهروکه دارم میرم تودفتربیاااقشنگ حرف بزن خب؟؟؟منم گفتم چشم بعدامروز بچه هابدلیل شورای معلمازودتعطیل شدن ومنم که توگروه والبیال بودم چندنفرمون تمرین میکردیم بعدگفتش تاالان تومدرسه چیکارمیکردی گفتم خانم برای والیبال مسابقه بایدتومدرسه تمرین میکردیم بعدگفت بابا تیم ملی بعدگفت به درست که لطمه نخورده ؟؟؟گفتم یه خرده ریاضی .بعدگفتم انشامم رفته بودمنطقه .گفت شیرینی افتادیم گفتم خداچی میخواد. بعدگفت پس بیاوقتی دارم میرم تودفترتواین فاصله قشنگ حرف بزن باشه؟؟؟گفتم چشم گفت به مامانت سلام برسون گفتم چشم خدافظ.
    راسش دیگه نمیدونم چیکارکنم شکیلا جون؟؟

  1301. شکیلا :

    سلام بچه ها .
    اول روی صحبتم با فاطمه جون هست .فاطمه عزیزم من روزی به معلمم نامه دادم تو امتحانای ترم بود چون موقعیت فراهم شد ناممو بش دادم …..ایشونم قبول کرد ومن شمارشو گرفتم وقتی امدم خونه بش اس دادم گفتم سلام شکیلا هستمخانو بعدم دوتا اس ابراز علاقه بش دادم ایشونم دوساعت بعد در جواب نامه بهم اس دادن خیلی رسمی البته ….! من هم شما را دوست دارم شکیلا جان وبرایت دعا میکنم که یار ویاورت خدای مهرابان باشه خب ببین اجی این معلما سخته دوستی باهاشو من تو نامه اینقد ابراز علاقه کرده بودم اینقد با احساس نوشته بودم که یادم رفته بود بگم بعد خدا شما رو دوست داارم همش حرف از علاقم بهش زده بودم ایشونم فکر کرده من از خدا فاصله گرفتم دیگه نمیدونن باعث تمام روزای خوب من خدای مهربونه ….تازه من به این نتیجه رسیدم اگه ایشون جواب اس های منو میداد فقط بخاطر این بود که من امتحانات ترمم رو خراب نکنم وگرنه دلیل دیگه نداشت ….الانم که اصلا از رفتار چند روز پیشش سر کلاس راضی نیستم ….من غرورمو شکستم له شدم ولی اون براش مهم نبود گول زهراشو خوردم احساس میکردم کسی هس که میشه روش حساب باز کرد میشه قبولش داشت فکر میکردم من براش خاص هستم همینطور که اون برای من خاص هست ولی فکر کنم توهم زدم همش سو تفاهم بود .اجی تو میگی گفته دوست دارم از کجا میدونی از ته دلش گفته اخه معلما اگه اینو نگن چیو بگن دقیقا عین معلم من …..:(

    ارمیتا جون حق با تو هست با معلما نمیشه دوست شد اونا همه شاگردارو به یه چشم میبینن ….ولی من احساس میکنم من معلمم رو به یاد یه خاطراتی میندازم که نمیخواد زندشون کنه احساس میکنم یکی قبلا از شاگردا بهش نزدیک شده وحالا به یادش نیست ….چون میترسه منم بی معرفت شم باهام با سردی رفتار میکنه ….حتی از تو چشاش میتونم بخونم …..:(

  1302. فاطمه قوامی :

    بچه ها باحرفاتون خیلی روم تاثیرگذاشت میترسم بهش بگم البته من قبلا یعنی پارسال بهشون گفته بودم دوستتون دارم گفت منم دوستت دارم بعددوستم رفت گفت خانم این قلبش دردمیگیره و…گفت بهش بگومواظب قلبت باش. به نظرتون بااین حرفاش برم باهاش صحبت کنم ودرباره احساساتم باهاش صحبت کنم؟؟؟؟؟؟

  1303. Armita :

    شکیلا دقیقا معلم سابق منم بعد از یک سال و نیم دوستی همین حرفارو بهم زد گفت معلم و شاگرد نباید دوست باشن گفتم من که دیگه شاگرد نیستم محصل نیستم گفت قبلا که بودی
    دوست داشتنت بخاطر کمبود محبته
    اخه این چه حرفیه ای خدا
    گفت دیگه با شاگردام دوست نمیشم یک ماه بهش زنگ میزنم رد تماس میده ما دوستیمون خیلی عمیق بود چشمم به هرچیزی تو اتاقم میخوره یاد خانوم میافتم تمامه وسایلامو با اون خریدم مانتو های دانشگام کتابا دفترا خودکارا کیف کفش قالبای اشپزیم همه چی گل سرایی که بهم داده بود تابلوی دیوارم شالی که برام بافته بود ….
    خیلی سخته خیلی گفت دیگه بی تفاوتم خودتو به در و دیوار نزن برنمیگردم ….

  1304. Armita :

    بالاخره همه چی بعد از یک سال و نیم تموم شد این همه خانوم تو این مدت بهم خوبی کرد ولی الان یک ماهو نیمه که همه چی تموم شد ای خدا داغووونم
    یه حرفایی بهم زد که اصلا باورم نمیشههههه 🙁
    بچه ها به معلماتون نزدیک نشین نا یک سالو نیم باهم دوست بودیم هر روز تلفن چت درهفته یکی دوبار بیرون میرفتیم خیلی در حقم خوبی کرده بود چند روز پیش بهم گفت بخاطر کمبود محبت منو دوست داری فکرشو بکنین!!!!!!!
    دوست داشتنمونو پای چی میزارن
    دارم آتیش میگیرمممم

  1305. فاطمه قوامی :

    سلام شکیلا جان آره منم وقتی داشتم باهمکارش صحبت میکردم که بره باهاشون صحبت کنه که من باهاشون صحبت کنم،گفتش که توچه توقعی ازیه معلم داری همه روبایه چشم میبینه درصورتی که مامعلماروهمه روبه یه چشم نمیبینیم ویه معلم روعاشقشیم نمیدونم شنبه وقتی همه چیزروبهشون بگم چه عکس العملی نشون میده امامن میدونم اون بی توجه ازکنارحرفم عبورمیکنه شایدهم…..

  1306. شکیلا :

    سلام فاطمه جون .نمیخوام نا امیدت کنم شاید معلم تو منطقی تر برخورد کنه ….! نمیدونم والا ….ولی من وقتی معلمم فهمید دوسش دارم خیلی سرد شده دیگه حتی ج اسامو نمیدهه منم دیگه بش اس ندادم سر کلاسم میاد همش باسردی رفتار میکنه انگار نه انگار منو میشناسه …اصن براش مهم نیستم ….ابجی ادما از دور دوست داشتنین نمیشه زیاد درمورد احساساتت با طرف مقابل صحبت کنی ظرفیت ادما کمه …نمیدونم شاید بخاطر کمبودایی که دارن میخوان اذیت کنن ….یا شایدم ما توقعمون از ادما زیاد شده ….تازه همین دیروز معلممون ورداشت سر کلاس گفت اصن معنی نداره یه دانش اموز نباید با معلمش صمیمیت کنه ….ویا بهش پیامک بده ….اگه پیام مناسبتی باشه یا دیر به دیر اشکال نداره ….! تو دلم گفتم کاش هیچ وقت درمورد احساسی که بش داشتم باش صحبت نمیکردم 🙁

  1307. فاطمه قوامی :

    سلام بچه ها بایکی ازهمکارای معلمم حرف زدم همه چیزروبهش گفتم قرارشدباهاشون حرف بزنه وقت بده باهام حرف بزنه شنبه بچه هاچی بگم به عشقم؟؟؟

  1308. شکیلا :

    سلام
    اقای رادفر خیلی ممنون از راهنماییتون ….اخه منم میخواستم روز ولنتاین به معلمم در این باره پیامک بدم ….واقعا ممکن بود براشون سوتفاهم پیش بیاد ….!

  1309. neda :

    سلام من دختری١٨ساله هستم الان مدت سه سال هست که عاشق معاون آموزشیمون هستم خیلی دوسش دارم رابطه امون تواین سه سال باهم خوب بودولی امسال بخاطرعوامل زیادی رابطه مون سردترشده البته ازجانب اون من الان تومرحله ای ازاین عشق هستم که نمیتونم هیچکسی روبجزخودم نزدیکش ببینم حتی وقتیدانش آموزان دیگه باهاش درموردکاری حرف میزنن حتی اگه اوندانش آموزصمیمی ترین دوستم باشه.به خودشم گفتم اوایل خیلی رعایت حالمومیکردولی الان سه تادانش آموزپیداشده که من هیچ جوره نمیتونم باایناکناربیام هردفعه هم به خودش گفتم گفته باشه ولی اصلااهمیت نمیده من احساس میکنم بعدسه سال که من تواوج دوست داشتنشم اون سه نفردارن بهش نزدیکمیشن من میترسم اون سه نفراونوازمن بگیرن کمک کنیدمن همه زندگیم شده ناظمم همه جاتوکوچه خیابون خونه فقط اونومیبینم فقط اون حتی یه بارکه اونوتوخونه کنارخودم میدیدمش برای عوض کردن لباسم ازاتاقم خارج شدم فکرکنم جنون پیداکردم خیلی روش حساسم اگه مانتوش یه ذره کوتاه باشه بهش گوشزدمیکنم حساسیتم تاجایی رسیده که وقتی کسی ازش انتقادهم میکنه من خیلی عصبانی میشم وامکان دعواباشخص انتقادکننده روهم دارم این درحالیه که وقتی کسی ازش تعریف هم میکنه همین کارومیکنم شب وروزفکروذهنم مشغول اونه وقتی باهام خوبه به راحتی درسام رومیخونم ولی وقتی حتی یه تنش کوچولوبینمون به وجودمیاددیگه نمیتونم درس هم بخونم اوایل خودشبهم پیامک میزدبعدهابه پیامک های من جواب میدادولی الان حتی به پیامک هام هم جواب نمیده

  1310. جمال رادفر (دبیر هیئت تحریریه سایت ) :

    سلام یکی از دوستان اشاره ای به روز عشاق ایرانی کرده است بد نیست بدانید که ان چیزی که در غرب به ولنتاین مشهور است با توجه به فرهنگ انها روز عشاق است که ما در فرهنگ ایرانی چنین الگویی نداریم و به خاطر حفظ حرمت خانواده ایرانی باید از رواج این گونه الگو ها پرهیز کنیم . اما روز اسپندارمز ویا روز مردگیران که در فرهنگ قدیم ایران نیز بوده است روز ابراز احساسات مردان نسبت به همسرانشان بوده که به این وسیله با خریدن هدایا به این روز احترام می گذاشتند پس یاد مان باشد هم در فرهنگ غربی وهم در فرهنگ ایرانی خریدن هدیه ویا ابراز احساسات فقط بین همسران مجاز وپسندیده است ولطفا به اشتباه از تبریک گفتن ویا هدیه خریدن برای همکلاسی ، پدر ومادر ، معلم و ….. خودداری کنید که این کار می تواند باعث ایجاد سو تفاهم گردد وناخواسته به روابط دوستانه ویا خانوادگی شما آسیب برساند .

  1311. عرفانه :

    :خانم فاطی :

    اگر به این نتیجه رسیدی که این دوستی ب زندگیت آسیب می زنه به نظرم ادامه نده
    ولی میتونی یه جورایی تعادل نگه داری ودوستیت هم حفظ کنی

  1312. فاطی :

    سلام بچه ها یه سوال بپرسم فقط بهم نخندین. ۲۹بهمن روز عشق ایرانیه. به نظرتون اگه با اس ام اس این روز رو به معلمم تبریک بگم خیلی بده؟چکار کنم به نظرتون؟؟؟ لطفا جواب بدین.

  1313. فاطی :

    سلام خواهش میکنم کمکم کنید.۱۴سالمه معلم زیستم رو به شدت دوست دارم و البته اولای علاقه ام نیست الآن حدودا ۱۰ماهه که عاشقشم نمیدونم اونم آدم بی احساسی نیست چن باری بهش پیام دادم و جوابمو داده ولی میترسم… میترسم به زندگیم آسیب برسونه این عشق، از طرفی هم چاره ای ندارم ولی میدونم هیچ وقت نمیتونم فراموشش کنم…

  1314. عرفانه :

    گاهی وقتا آدم دلش برای برای غریبه ها تنگ میشه
    .منم دلم برای شماهایی که نمی شناسم تنگ شده بود
    همیشه لبخند نشونه دوست داشتن
    نیست پشت یک لبخند هزار حرف نگفته خوابیده است حرفها میتوانند مزه یک شکلات شیرین باشد یا تلخ هر دو مزه ها دوست داشتنی هستند
    🙂 🙂 🙂 ولی شکلات تلخ برای سلامتی مفید تره

  1315. شکیلا :

    خب نگار جون حتما دوست داره که تو هم دوسش داری ….! تو میگی فرقی بین بچه ها نمیزاره خب معلم ماهم اینجور وانمود میکنه ولی منو نسبتا بیشتر دوست داره ….معلمت مجبوره جوری وانمود کنه که همه براش به یه اندازه هستن در واقعه تو که از دلش خبر نداری ….پس بدون اون هم تو رو دوس داره اجی خیالت راحت …..!

  1316. نگار :

    سلام. فکر نمی کردم کسایی مثل من معلماشون رو اینقدر دوست داشته باشن!من تقریبا همه ی معلم هام باهام خوبن اما یکی از اونا رو خیلی دوست دارم . دوستام میگن اون هم با رفتاراش نشون داده که دوستم داره اما من خودم این رو باور ندارم چون با اینکه بهم لبخند میزنه اما فرقی بین دانش اموزاش نمیزاره نمیدونم چجوری بفهمم دوستم داره یا نه ؟لطفا بگید چجوری بفهمم!!!!!!خواهش میکنم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

  1317. فاطمه قوامی :

    سلام آقای رادفر وبچه ها راستش این معلمم که دوساله عاشقشم خودشم میدونه هرموقع میبینمش وبهش سلام میکنم یه لبخندی داره به نظرتون این لبخندچه معنایی داره؟

  1318. حانیه :

    با سلام
    دوستای گلم….منم عاشق معلمم…اونایی ک عاشق معلماشونن میفهمم چی میگم…
    تمام حرکات و رفتار معلمت برات مهمه..حتی اگه ناخواسته بهت بی تفتوت بشه بهم میریزی….
    وبم مال خانوممه…منتظرم.

  1319. مينا :

    درست میگین اقای رادفر…من هم نباید یکطرفه به قاضی برم…سعی میکنم سه شنبه رفتار همیشگی خودم رو داشته باشم!البته…هنوز هم حرف مشاورمون رو نمیتونم بفهمم که واقعا گفته یا نه…خیلی ممنونم از راهنماییتون❤
    شکبلا جون عزیزم من هم خودم از اوایل دوم راهنمایی به معلمم علاقه مند شدم و این علاقه ضمن اینکه باعث شد اذیت بشم اما خیلی هم بزرگم کرد…آقای رادفر راست میگن شاید اونروزی که تو به معلمت سلام دادی و شاید به قول خودت مرموز جواب دادن اصن اون لحظه داشتن به یه چیز دیگه ای فکر میکردن…این ماییم که حساس شدیم البته خودم هم خیلی ادم حساسیم…
    به نظر منم کار خوبی میکنی،زود به زود به معلمت اسمس نده…مثلا ماهی یک بار یا بیست روز یک بار…من هم خودم گاهی اوقات با جواب ندادن معلمم خیلی اذیت میشم اما وقتی میشینم منطقی فکر میکنم میگم خب اشکال نداره جوابمو نداده!شاید وقتشو نداشته یا هرچی!به هرحال وقتی کسی رو دوست داری باید با تمام خصوصیت های بد و خوبش دوست داشته باشی نه اون ادمی که تو دوست داری باشه…دلیل نمیشه اینکه معلمت گاهی اوقات اونطوری که دوست داری رفتار نمیکنه به معنای این نیستش که از صمیم قلب دوستت نداره…پس برای تو ارزشی قاعل بوده که شمارش رو داده و جوابتو میده…من هم اون اوایل دوست داشتنم درسم یه کم افت کرد،بعدش وقتی نشستم فکر کردم دیدم هرچی من درسم داره افت میکنه و توی مدرسه ناراحت ترم معلمم بیشتر ازم فاصله میگیره…برای همین به این نتیجه رسیدم که به درسم اسیب نزنه وسعی کردم معدلم رو بیست کنم…الان هم افت کردم اما میخوام سعی ام رو بکنم روی درسم موضوع علاقم تاثیری نذاره،مطمعن باش وقتی معلمت ببینه دوست داشتنش باعث بهتر شدن درست میشه خیلی خوشحال میشه و روابطتون بهتر میشه…راستی من همون نویسنده ی وبلاگ طنین امیدم،همونی که چند وقت پیش تبادل لینک کردیم

  1320. شکیلا :

    سلام میناجون من واقعا بهت حق میدم میدونم واقعا سخته منم با این بحرانا روبه رو شدم معلمم یه روز خیلی خوبه نگاشو از تو چهرم برنمیداره یه روزم که اصلا جرعت نمیکنی نگاشون کنی ….. میدونی اجی میخوام بگم خوب احساساتتو میفهمم با اینکه منم پیش مشاور رفتم ولی تاثیر نداشت بدتر شدم بهتر نشدم اخه ادم باید خودش با این موضوع کنار بیاد ….. من تا پارسال نمراتم از بیست کمتر نبود ولی الان تو نمرات ترمم ۱۹ تا ۱۸ کمترین نمرمم ۱۶ داشتم باورم نمیشه دارم افت میکنم با وجود اینکه یکسره دارم میخونم …. ولی حواسم نیست …. مخصوصا الان که شمارشم گرفتم همش حواسم پیشش که یه اس بهشس بدم ولی چون میترسم یه بار ج مو ندهه ترسم بیشتر میشه این باعث شده من تمرکزمو به کلا از دست بدم …. من تا دوسال پیش داشتم رندگیمو میکردم حتی تا پارسالم اینجور شدید وابسته نبودم اوایل عشقم به معلمم بود….. ولی معدلم ۲۰شد ولی چی وقتی تابستون شد من احساس کردم بدون اون نمیتونم احساس کردم اگه اون نباشه من زندگیم تموم حتی بخاطر انتقالی بابام بخاطر شغلش ما باید میرفتیم یه شهر دیگه ولی من بخاطر معلمم نرفتم وبابام خودشون رفتن ….. وانگار باعث اینا خودم ومعلمم هستن ….. اگه اون با حرفای خوبش وتعریفاتی که از من نکرده بود منو تحت تاثیر قرار نمیداد ممکن بود من هرگز عاشقش نشم …..!!!!!چون من اوایل از این معلم زیاد خوشم نمیومد تحت تاثیر حرفای خوبش لبخندای خاصش فقط وفقط نسبت به من بود ….. من تا الان دوتا اس بهش دادم وجوابمم گرزفتم ولی میدونم ممکنه بعدا حتی مثل خودت بشم دیگه ج اسامو نده بخاطر همین یه اضطراب تو وجودمه ….. که تمرکز ندارم میخوام سعی کنم دیر به دیر اس بدم که زده نشه …. ولی که چی ایشون که همیشه با من نیستن ….. حتی دیروزم امده بود مدرسمون که برگه های امتحانی رو برامون بیار من دم دفتر بودم سلام کردم به طور مرموزی جوابمو دادن انگار که غریبن تا منو دیدن خودشونو زدن به اون راه وسریع رفتن توی دفتر …..!!!!!من احساس میکنم اگه جواب اسامو هم میدن فقط بخاطر مامانممه چون با مامانم دوسته از سر اجبار میده …..!!!!!همشم تو پیاماش مینویسه سلام مامانتو برسو ن خب این کلا مشخصه ….. !!!!!ولی میخوام اینو بگم اجی اگه عاشق شدی کار دیگه از کار گذشته عشق اولو هرکار کنی نمیتونی فراموش کنی این ممکنه حتی تو زندگیتم درد سر ساز بشه دیگه حتی نتونی بعدا ابراز عشق به همسر ایندت داشته باشی چون یه بار شکست خوردی …..!!!!!!:(پیش مشاور میری نصیت میکنه ولی جای ما که نیستن …. که بدونن ما چی میکشیم….. پس من فکر میکنم یا باید جلوی دلتو بگیری که تحت تاثیر دیگران قرار نگیری یا اگه عاشق شدی دیگه نمیتونی خودتو کنترل کنی البته برای من اینجوره …..تازگیا برای ارامش خودم همش قرص خواب میخورم قرص زد استرس دارم میمرم از اضطرابای الکی بی جهت بی سر انجام ….!!!!!:(نمیدونم اخرش به کجا میرسه ….. ولی اینو بدون تنها راه فراموشیش اینه که همونجور عاشقش شدی همونجورم با رفتارای که انجام میده وتو دوست نداری ازش نفرت بگیری ….. نفرتم خودش مثل عاشق شکنندست ولی شاید جواب بده …… نمیدونم اجی واقعا گیر کردم بین این جماعت بی احساسس …. اینا فکر میکنن اگه جوابمونو ندن ما بهتر میشیم ولی دیگه نمیدونن بدتر میشیم افسردگی میگیرم ….. من تصمیم گرفتم اگه یه روز دیگه بهم سر دشد وگفت دیگه بهم اس نده منم خیلی راحت براش اس میدم اگه من عاشق شدم باعثش خودتون بودین من داشتم زندگیمو میکرد بای تا ابد دیگه مزاحمتونم نمیشم ولی فراموشتون نمیکنم …..:((((((

  1321. جمال رادفر (دبیر هیئت تحریریه سایت ) :

    مینا خانم از این که سعی میکنی خودت مشکلاتت راحل کنی خوشحالم اما برای قضاوت در مورد یک نفر همیشه باید عادلانه به قضاوت بپردازیم در مورد خودت کمی فکر کن آیاهمیشه وهرروز یک حالت را داری ؟ آیا همیشه خوشحالی ، همیشه ناراحتی ؟، همیشه درس می خوانی ؟ معلوم است که چنین نیست آدم ها در روزهای مختلف وساعات مختلف حالات متقاوت دارند پس معلم شما نیز همین طور است شاید در آن لحظه که پیامک دادی فرصت وحوصله جواب دادن را نداشته است . علاوه بر این با خودت فکر کن دریک روز چقدر وقت آزاد داری آیا می توانی همه وقتت را بادوستانت بگذرانی آیا تا به حال اتفاق نیافتاده که مدتها به خانه مادر بزر گ یا عمه وعمو سر نزده باشی دیگران در مورد تو چگونه باید فکر کنند باید بگویند که تو آنها را از یاد برده ای ؟ یا از ان ها ناراحت هستی ؟
    از همه این ها مهمتر چرا باید اجازه بدهی که دوستی تو با معلمت تمام ذهنت راپر کند به این ترتیب هم خودت را آزار می دهی وهم ممکن است رفتاری نشان دهی که معلم ، دوستان ویا خانواده ات راهم دچار مشکل کنی سعی کن دوستی با معلمت در حد دوستی با دیگر دوستانت عادی باشد تا بتوانی از این رابطه دوستانه لذت ببری و دوستی پایداری داشته باشی

  1322. مينا :

    سلام اقای رادفر…ببخشید من دوباره مزاحم شدم اما توی چند تا مورد ازتون راهنمایی میخواستم…من اخرین باری که به مدرسه ی قبلیم سر زدم ١٠ مهر بود و احتمالا سه شنبه ی این هفته با جمعی از دوستانم دوباره به مدرسه ی قدیمم سر میزنیم…توی این مدت سعی کردم دیگه جلوی خونه ی معلمم نرم و کمتر توی وایبر باشم و تمرکزم رو توی درسهام بیشتر کنم با اینکه هنوز از نمره های امتحانی خودم راضی نیستم…در این یک ماه من حدود دوبا به معلمم پیام دادم که یکیش جمله بود که جواب ندادن(درحالی که همیشه ایشونم یه جمله واسه ی من میفرستادن و تشکر میکردن البته بیشتر در تابستان)و دومی هم اشتباهی دستم خورده بود باهاشون تماس گرفته بودم و عذرخواهی کردم که باز هم هیچی نگفتن!جدیدا اصلا جواب پیام هام رو نمیدن ولی از اون طرف توی گروپ معلمامون متن میدن دو روز یه بار،علاوه بر من جواب دوستانم رو هم توی خصوصی نمیدن(من احساس میکنم به خاطر اینه که متوجه میشن از طرفه منه)من از این رفتارشون به شدت ناراحت شدم و همه ی دوستام هم میگن معلمم میخواد منو عذاب بده!برای همین نمیدونم روز سه شنبه باید چه رفتاری با ایشون داشته باشم؟!چون از طرفی دوست دارم بعد از مدتی که دیدمشون خوشحال باشم و باهاشون حرف بزنم و بگم دلم براسون تنگ شده بود(چون احساس میکنم شاید فکر کنن فراموششون کردم)و از طرفی ازشون ناراحتم و دوست دارم اعتراضی بکنم و بگم که با این رفتاراشون وابستگی من کم نمیشه بلکه من فقط اذیت میشم(البته اگه دلیلش واقعا این باشه…شایدم واقعا مهم نیستم براشون)حتی جواب ندادن ایشون باعث شد من چندتا از امتحانام رو تمرکز کافی نداشته باشم و خوب ندم به همین دلیل نمیتونم عادی رفتار کنم اونروز…!احساس میکنم حتما باید یه کاری کنم یا یه حرفی بزنم!لطفا من رو توی این مورد…و یه سوال دیگه ای هم ازتون داشتم…
    شما در صحبت هاتون گفتین که معلم ها اگر ببینند که شما اسیب میبینید فاصله میگیرن!ایا همیشه دلیل رفتاراشون رو میشه به این علت دونست؟!اخه ادم گاهی اوقات احساس میکنه واقعا براشون اهمیتی نداره…من پارسال همونجور که چند ماه پیش اومدم اینجا ماجرا رو توضیح دادم مشاور مدرسمون من رو با معلمم رو به رو کرد…معلمم هم با من نشستن حرف زدن و گفتن اگه گاهی اوقات بی تفاوتی میکنم میخوام که درست رو بخونی،دوست ندارم به دانش اموزهای دیگه حسادت کنی وقتی پیش منن چون تو دوست داری من فقط برای تو و متعلق به تو باشم و گفتن خوشحالم باعث پیشرفت درسیت شدم و…
    بعدش وقتی من از اتاق مشاور رفتم بیرون اون دو با هم صحبت کردن پنج دقیقه بعد معلمم اومدن سر کلاس،وقتی سری بعدی پیش مشاورمون رفتم بهم گفت:تو برای معلمت مهم نیستی انگار میخواست بگه خب دوستم داره دیگه چه کار کنم؟!فراموششون کن چون تو اهمیتی نداری و…(این حرفهارو با جدیت تمام به من میگفتن…و من خیلی حالم بد شد اونروز…اخه معلمم هم رفتارشون معلوم نبود یه روز خوب یه روز بد یه روز بی تفاوت)
    برای همین موضوع من خیلی گیج شدم که واقعا حرف مشاورمون راست بوده یا…
    این دوتا موضوع ذهن من رو مشغول کرده اگر میشه راهنماییم کنید…خیلی ممنون از لطفتون

  1323. فاطمه قوامی :

    سلام به همگی بچه ها شنبه عشقم معلمم میادسرکلاسمون فقط برایمراقب امتحان فقط همین بارمیادکمکم کنیدشنبه دقیقاچیکارکنم؟؟؟

  1324. شکیلا :

    سلام …. اره دیگه همون اقای رادفر از قدیمم گفتن حرف حق تلخه به قول شما حرف حساب سخته قبولش برای نوجونا ما هم اسمشو میزاریم نصیحت ….!!!!!:)
    +ممنون از راهنماییتون واقعا هم یه جورایی دل امد تو دلم اخه از پریروز تمرکزم از دست رفته نمیتونم رو درسام متمرکز شم …. !!!!!:(ولی الان با حرفتون به این نتیجه رسیدم باید تعادل داشته باشم …. خودمم تصمیم دارم دیر به دیر یه پیام بدم …. که دوستیمون بمونه …..ممنون از راهنماییتون اقای رادفر کمک بزرگی کردین …..!!!!:)

  1325. مهسا :

    سلام بچه ها رفتارمعلم من کاملاطبیعیه بااینکه میدونه خیلی دوسش دارم من کلاس هشتمم یاهمون سوم راهنماییم رفتارمعلممون یه طوریه فقط گاهی حالمومیپرسه بی توجهه امسال هم ازشانس بدمن نیوفتادم توکلاسش هرشب گریه طول روزهمش توفکرشم ازپارسال که معلمم بوده کارم همین بوده ازطرفی حرف من تومدرسه هست که من ایشون رودوست دارم بچه ها اقای رادفرتوروخدااکمکم کنیدباهاش توزنگ تفریح که میخوادبره تودفترچه رفتاری داشته باشم چیکارکنم؟من خیلی دوسش دارم خانممون رو

  1326. جمال رادفر (دبیر هیئت تحریریه سایت ) :

    دوست عزیز شکیلا خانم نوجوانان معمولا دوست دارند هرکاری که انجام می دهند دیگران تایید کنند واگر حرفی را مخالف نظر خودشان می بینند نام ان را نصحیت می گذارند . ما مجبوریم آن چیزی را که درست تر به نظر می رسد بیان کنیم اما شماهم مختارید در پذیرفتن ویا نپذیرفتن آن .
    اما در باره نامه معلمت به طور قطع ویقین نمی توان گفت که منظور ایشان چه چیزی بوده است وبرداشت شما از ان صحیح است یا نه اما اگر معلم تان به شما شماره داده است وجواب پیامکتان راهم داده است پس مایل به ارتباط با شما بوده است ولی ادامه این دوستی به رفتار شما بستگی دارد . یک دوستی ساده می تواند ادامه پیدا کند اما اگر معلمتان حس کند در این ماجرا آسیب می بیند و دچار مشکلات احساسی خواهید شد حتما به حکم وظیفه ای که دارد سعی می کند تا دوستی را کنترل کند . در نوشتن پیامک تان ودر برخورد با ایشان اعتدال را رعایت کنید تا دوستی شما برای سال ها پایدار بماند

  1327. شکیلا :

    سلام ….

    اقای رادفر من از شما کمک میخوام …. همون طوری که نوشته بودم قبلا اینجا گفته بودم میخوام نامه بدم به معلمم وشمارشو بگیرم که امروز هم نامه رو دادم وشمارشو گرفتم ایشون هم گفتن یه پیامک خالی بده تا شمارتو سیو کنم وبعد من با یه پیام احساسی خودمو معرفی کردم وایشون هم بعد یک ساعت جوابمو دادن اول فکر میکردم ج مو نمیده ولی ایشون با یه پیام دقیقا همینگفتن (سلام به روح ماه تو دختر عزیز ومهربانم منم شمارو دوست دارم من برات دعا میکنم واز خدا میخوام کمکت کنه وخدارو یار خودت بدونی …. واخر پیامشونم نوشتن بای …. اول از خوشحالی بال در اوردم با این پیام رو برو شدم …. بعد که فکر کردم دیدم ایشون با نامه من دچار سوتفاهم شدن ویا شایدم من طوری نوشتم که ایشون فکر کنم منچشمامو رو همه دنیا بستم به غیر ایشون چون داخل متن نامم نوشته بودم من فقط شمارو دوست دارم ودرعشق به شما به همه چی رسیدم حتی فکر کردن به اینده وهم اینکه شما همیشه درقلب منید ….اقای رادفر منظورشون از این پیام چیه دقیا اخه ذهنمو درگیر کرده نمیدونم جنبه مثبت قضیه رو بهش فکر کنم یا جنبه منفیشو …. اخه ایشون گفتن من برات دعا میکنم که یار ویاورت خدا باشه خب من خدا رو دوست دارم شاید ایشون فکر میکنه من همه رو فراموش کردم من کلی نظرمو تو نامه مطرح کردم …. وگرنه من اول خدا رو دوست دارم …. بعد خانوادم ایشون رو …. حالا نمیدونم با این پیام منظورش این بود دیگه بهم پیام ندهه یا اینکه ……!!!!!تو رو خدا به راهنماییتون نیاز دارم این موضوع ذهنمو درگیر کرده برداشت شما چیه یعنی دوست نداره من بهش نزدیک شم ….؟؟؟؟؟!!!!!!

    اقای رادفر فقط شما نظرتونو بگین نصیحت نکنید شما خودتون میدونین نوجون از نصیحت بدش میاد من قبلا هم میخواستم سوال بپرسم ولی شما فقط گفتین معلما همچین وغیره ….. که فقط در حد معلم دانش اموزی …. بخاطر همین من موضوع رو با شما مطرح نکردم …..!!!!!ولی الان دچار وسواس شدم با این پیام ذهنمو مشغول کرده نمیتونم درس بخونم اخه من شماره معلممو گرفتم تا بیشتر باهاش باشم نه اینکه …. فراموشش کنم اخه من دوستای زیادی از همکلاسیام هستن که عاشق دبیراشون هستن واونا رابطه خوب دارن حتی معلم خودش به شاگردش پیامک میده …. نکنه با هام بخاطر خوندن نامه سرد شه …. اقای رادفر فقط اگه میشه به طور واضح بگسین منظور از این پیام چی بود ینی دبیرم نمیخواد من بهش پیامک بدم …. ؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!فقط نصیحت نکنید خواهشا فقط هدفشون از این حرف رو بگید متشکرم ….!!!!!

  1328. تینا :

    به نظرم معلم ها باید دانش آموزان را باورداشته باشند.و به نظرم اگر معلم و دانش آموز باهم دوست باشند رابطه ی بهتری دارند/

  1329. عرفانه :

    رابطه شما با معلم اولین فرصت شما برای ایجاد یک رابطه کاری است. درست مثل پدر و مادرتان که با کسانی که با آن ها کار می‌کنند، شما هم می‌توانید چنین روابطی داشته باشید. این روابط با روابط خانوادگی و دوستی شما که براساس محبت و عشق هستند، متفاوت است. در روابط کاری، هر دو طرف چیزی از رابطه به دست می‌آروند اما لزومی ندارد که با هم دوستان خوبی باشند یا خیلی همدیگر را دوست داشته باشند. بلکه فقط به هم احترام بگذارند، مودب باشند و روی کارخود تمرکز کنند.
    اگر این طور رفتار کنید و به یاد داشته باشید که تنها شاگرد کلاس نیستید به معلم کمک کرده‌اید. در این صورت معلم متوجه می‌شود و از شما قدردانی می‌کند. معلم‌ها دوست دارند شاگردان حرف‌هایشان را گوش دهند و قوانین کلاس را بدانند و رعایت کنند.

  1330. تینا :

    راستی شما همیشه انقدر انرژی دارید؟؟فاطمه خانم شما فهمیدی معلمت چقدر دوست داره؟ به نظر من دوست داشتن معلم ها درهمه ی جهان وجود دارد/من معتقدم همه معلم هایشان را دوس دارند.اما آیا معلم ها هم بچه ها را دوست دارند؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟لطفا یکی ج بده؟؟همه دارن درس میخونن؟؟؟؟؟؟یا…….

  1331. معصوم :

    سلام بچه هامن خیلی خوشحالم چنین جمعی روپیداکردم اخه خیال میکردم کردم کسی مسل من نیست بچه هاهمه حرفهاتون خوندم شمامسل گذشته های من هستیدمن الان۲۳سالمه هنوزعاشق معلمم هستم الان کارشناسی رشته معلمم رومیخونم بچه هامن قرارنبوددوسش داشته باشم قراربودبهش کمک کنم که وقتی بیشترنزدیکترشودم اینوفهمیدم که دوسشم دارم به هرحال حالامن اون نمیتونم باهم دوست بشیم به خاطرشوهرش حتی ببینمش من گاهی یواشکی میرم مغازه کتاب کهنه فروشی که روبه روخونشون هست تاشاید ببینمش…منم باشم

  1332. معصوم :

    سلام بچه هامن خیلی خوشحالم چنین جمعی روپیداکردم اخه خیال میکردم کردم کسی مسل من نیست بچه هاهمه حرفهاتون خوندم شمامسل گذشته های من هستیدمن الان۲۳سالمه هنوزعاشق معلمم هستم الان کارشناسی رشته معلمم رومیخونم بچه هامن قرارنبوددوسش داشته باشم قراربودبهش کمک کنم که وقتی بیشترنزدیکترشودم اینوفهمیدم که دوسشم دارم به هرحال حالامن اون نمیتونم باهم دوست بشیم به خاطرهمسرش حتی ببینمش من گاهی یواشکی میرم مغازه کتاب کهنه فروشی که روبه روخونشون هست تاشاید ببینمش…منم باشم

  1333. جمال رادفر (دبیر هیئت تحریریه سایت ) :

    انم پری ناز
    دوستی تا زمانی پایدار است که تبدیل به مزاحمت نشود یعنی شما باید بدانید که معلم شما نیز برای خودش زندگی مستقلی دارد . با همه شاگردان ومعلمان دیگر هم ارتباط مناسبی دارد و هرگز نمی تواند فقط با شما یک نفر دوست باشد . دوستی بین دانش اموز ومعلم بر اثر درس خواندن ورفتار خوب شکل می گیرد وبا همین دلایل هم ادامه پیدا می کند پس تازمانی که شما با او دوستانه برخورد می کنید خیالتان راحت باشد که دوستی شما پابرجاست .
    فاطمه خانم
    همان طور هم که به دوست دیگرتان گفتم هرگز به دنبال این نباشید که دیگران را از اطراف معلمتان پراکنده کنید این کار نشانه این است که دوستی شما آرام آرام پا به مسیر اشتباهی می گذارد که فقط موجب آزار خودتان می شود بهترین راه جلب توجه معلم درس خواندن و اخلاق خوب است نیازی نیست برای او هدیه بخرید و یا مدام در راهرو و دفتر به دنبا ل او بروید . او با شما دوست است اما عاشق دلخسته شما نیست که تمام وقتش را با شما ویا دانش آموز دیگری بگذراند . سعی کنید با توکل به خدا آرمش بیشتری به فکر وزندگیتان بدهید و بیشتر به درس خواندن فکر کنید

  1334. شکیلا :

    سلام بچه ها خوبین ….؟؟؟؟
    من تو ایام امتحانات معلممو خیلی کم میبینم دوشنبه باهاش امتحان داریم دارم لحظه شماری میکنم برا اون لحظه باز دارم دیونه میشم …. وقتی میخوام درس بخونم هواسم همش میره پیشش …. تصمیم دارم براش نامه بنویسم با تموم خجالتی بودنم بهش بدم …. با اینکه میدونه دوسش دارم …. ولی میخوام مطمئن تر شه …. الان موقعه مناسبیه برای اینکه هم شمارشو بگیرم هم نامه بنویسم من یکساله دارم تو این عشق میسوزم ولی بخاطر خجالتی بودنم نتونستم شمارشو بگیرم الان موقعه اش هست تا الان بخاطر خجالتم وبخاطر اینکه بقیه متوجه نشن شمارشو نگرفتم دوشنبه بعد امتحانمون این تصمیمو به واقعیت تبدیل میکنم حتی براش پاکت نامه گرفتم میخوام نامه رو بنویسم ….

    +فاطمه اقوامی عزیز تو هم میتونی براش نامه بنویسی تا بهش یاد اوری کنی هنوز عاشقی….!!!!!

    بچه ها اگه دوست داشتین به وبلاگی که برای دبیر نازم درست کردم سر بزنید نظرم بزارین قربونتون ….!!!!

  1335. فاطمه قوامی :

    دنیاجون سلام آره پارسال که معلممون بودبراش گل خریدم جلوبه ها زنگی که ریاضی داشتیم بهش دادم اول قبول نکردگفت بی مناسبت نمیگیرم همون موقع که نگرفت وازکلاس رفت بیرون حالم بدشدبچه هامونم رفتندگفتن خانم ،قوامی حالش بدشده بعدش ازم عذرخواهی کردوگل روگرفت. آره بهش گفتم دوستت دارم اونم باخنده گفت منم دوستت دارم روزمعلم براش کادوخریده بودم بعدعیدبراش سوغاتی خریدم .والا دیگ نمیدونم چیکارکنم؟؟؟؟؟

  1336. دنیا :

    فاطمه قوامی عزیزم
    تا حالا بهش گفتی دوسش داری؟
    بهش گل دادی؟
    واسش نامه نوشتی؟
    واسش وبلاگ ساختی که نشونش بدی؟
    تا حالا چیزی واسش خریدی؟
    اگه میدونی خیلی خدارو دوست داره واسش قرآن بخر؟
    اگه همه اینکاراروکردی و محل نداد اونوقته که میتونی بگی سنگین و خشک باهات رفتار میکنه …

  1337. فاطمه :

    بچه ها خواهش میکنم جوابم رو بدید خواهش میکنم
    سلام بچه ها به نظرتون چطور بفهمم معلمم هم اونقدر که من دوسش دارم منو دوست داره؟از طرفی یکی از همکلاسام ازسر لجاجت داره خودشو به معلم نزدیک میکنه یه جور رقابت بینمون ایجاد شده وقتی اون با معلممون حرف میزنه دلم میخواد بکشمش اخه من خجالتی ام نمی تونم به راحتی بامعلمم ارتباط برقرار کنم امروز اخرای زنگ اجازه گرفتم رفتم پیش خانم علی بخشی باهاش حرف بزنم تاشاید بهتر بشم بد نبود باهاش حرف زدم و کلی ذوق کردم ولی شما یه راهی رو جلوی پام بذارید چکارکنم که اونم منو دوست داشته باشه؟ازطرفی چطوراین رقیب گرامی رو ازدور خارج کنم اخه مطمئنم اون به اندازه ی من معلممون رو دوست نداره نمی خوام معللمون با اون که کمتر دوسش داره بیشتر جور بشه!

  1338. فاطی :

    سلام.مینا جان آخه الآن اولای علاقه ام نیست بیشتر از ۹ ماهه که دوسش دارم و علاقمم هر روز بیشتر میشه،دیگه نمیدونم چکار کنم؟ اما یه چیزو میدونم اینکه واقعا دوسش دارم!

  1339. فاطمه قوامی :

    بچه هایه سوال معلم من خیلی سنگین وخشک باهام رفتارمیکنه البته امسال معلمم نیست ولی خب تومدرسه میبینمش بااین رفتاراش چی کارکنم توروخدا؟شماجای من بودیدچیکارمیکردید؟؟؟

  1340. پرى ناز :

    سلام آقاى رادفر خسته نباشید آقاى رافر منو معلمم خیلى با هم خوبین یعنى دوستیم ولى میترسم این دوستى باعث بشه زده بشه از من باید چیکار کنم این اتفاق نیفته؟ممنون میشم جوابمو بدید!

  1341. دنیا :

    فاطمه عزیزم
    نه عاشقم نیست
    ولی دختر نداره و خیلی خیلی خیلی هم از وقتی فهمیده من عاشقشم روم حساس شده
    اونی که در اصل عاشقه منم ولی خیلی بد باهاش رفتار میکنم خودمم نمیدونم چرا
    ولی به جا اینکه من اونو تحمل کنم اون داره تحملم میکنه
    حتی چند بار جلو دوستام وقتی با معلمم و دوستم بودم آبروی معلممو بردم ولی اون همیشه تنهایی همه چیزو تحمل میکنه و فقط حرس میخوره !
    نمیدونم شاید فکر میکنه مریضی روانی ای چیزی دارم
    شایدم واقعا یه همچین مریضی ای دارم و خودم خبر ندارم
    خیلی وقت نیست که تو محیط خارج از مدرسه همدیگرو میبینیم
    میشه گفت رابطه ما از همین اول آذر شروع شده

  1342. Armita :

    سلام بچه ها بعد یه مدت طولانی دوباره اومدم منو با همین اسم صدا کنین اسم قبلیم رو نگین
    من برعکس خیلیاتون ک میگین از این دوست داشتن پشیمونین اصلا پشیمون نیستم و دوست داشتنم رو خیلی دوست دارم امروز به خانوم گفتم من همیشه بهتون فکر میکنم و تو دلم کلی قربون صدقه میرم گفت وقتی بهم فکر میکنی من میفهمم
    چند وقت پیشم امتحان اشپزی داشتم خانوم اومد اونجا کمکم دورش بگردم خیلی ماهه اگه نبود کلی استرس میگرفتم

  1343. پرى ناز :

    من با آقاى رادفر کاملا موافقم در مورد دعوت کردن معلمها چون خودمم با معلمم همین مشکلو دارم چندبار ک میخاستم برم پیشش یا من کار داشتم یا اون حالا هم از زیر بارش در میره بعد خب اختلاف سنى رو هم بسنجید دوستاى من!ولى من سعى میکنم که با معلمم فاصلمو حفظ کنم آخه دوستیم باهم!واینکه مواظب باشین ضربه نخورین چون خیلى بده خیلى!

  1344. دنیا :

    فاطمه قوامی عزیزم
    معلم من میدونه
    مطمئنم میدونه حتی بهم میگه میفهمم
    ولی من … یه جورایی زیادی خودخواهم
    چون هر بار بخاطر من گریه میکنه و بعدش فقط میگم ببخشید

  1345. فاطمه قوامی :

    سلام بچه ها من واقعانمیدونم تصویرذهنی معللم ازمن چیه من بهش سلام میکنم اونم فقط بایه لبخندمیگه سلام اخه یعنی چی؟؟؟؟؟؟؟؟

  1346. فاطمه :

    سلام بچه ها به نظرتون چطور بفهمم معلمم هم اونقدر که من دوسش دارم منو دوست داره؟از طرفی یکی از همکلاسام ازسر لجاجت داره خودشو به معلم نزدیک میکنه یه جور رقابت بینمون ایجاد شده وقتی اون با معلممون حرف میزنه دلم میخواد بکشمش اخه من خجالتی ام نمی تونم به راحتی بامعلمم ارتباط برقرار کنم امروز اخرای زنگ اجازه گرفتم رفتم پیش خانم علی بخشی باهاش حرف بزنم تاشاید بهتر بشم بد نبود باهاش حرف زدم و کلی ذوق کردم ولی شما یه راهی رو جلوی پام بذارید چکارکنم که اونم منو دوست داشته باشه؟ازطرفی چطوراین رقیب گرامی رو ازدور خارج کنم اخه مطمئنم اون به اندازه ی من معلممون رو دوست نداره نمی خوام معللمون با اون که کمتر دوسش داره بیشتر جور بشه!

  1347. مينا :

    من هم همسن تو بودم که به معلمم علاقه مند شدم…یعنی دوم راهنمایی…معلم علومم هم بودن…الان حرفهای تورو خوندم یاد سه سال پیش خودم افتادم!…من از اون اول به خاطر ینکه خیلی ادم احساساتی هستم از اینکه روز به روز علاقم بیشتر میشد خوشحال میشدم…اما الان که نزدیک ٨٠٠ روز میگذره حتی با اینکه معلمم باهام با سردی رفتار میکنن اما باز هم نتونستم که علاقم رو به حد عادی برسونم…الان دارم سعیمو میکنم که فقط به زندگیم اسیب مزنه وگرنه فعلا کم کردن علاقم دست خودم نیست

  1348. مينا :

    فاطمه جون عزیزم به نظر من این علاقه ای که داری فکر کنم تازه به وجود اومده پس سعی کن تا دیر نشده وابستگیت بیش از حد نشه که به زندگیت لطمه بزنه چون وقتی وابستگیت بیشتر بشه با گذشت زمان اونوقت سخت میشه کم کردن از وابستگیت…پس سعی کن بیش تر از این نشه و به حد افراطی نرسه…و اینکه همه ی معلم ها اکثرا اون ابتدا که بهشون علاقه مند میشی همه چی خوب پیش میره اما کافیه یه کم زمان بگذره،وقتی ببینن که وابستگیت زیاد شده و امکان داره بهت اسیب بزنه و تو حالت خوب نیست کم کم فاصله میگیرن ازت اونموقع حتی بیشتر هم اذیت میشی…پس از این ابتدا کنترل کن وضعیت رو

  1349. فاطی :

    سلام من دوم راهنمایی هستم معلم زیستم رو خیلی خیلی دوست دارم ۳۵سالشه چن وقت یه بار بهش پیام میدم وقتی بهش ابراز علاقه می کنم جوابمو میده اما نمیدونم جواب دادناش از علاقه اس یا اینکه نمی خواد من ناراحت شم؟؟؟!!!وقتی یه مدت کوتاه نمیبینمش دلم خیلی براش تنگ میشه میترسم این علاقه به زندگیم
    ضربه بزنه به نظرتون چکار کنم؟فقط اینو میدونم که هیچوقت نمیتونم فراموشش کنم مگه وقتی که بمیرم!

  1350. فاطمه :

    این عشق خیلی خوبه دوسش میدالم تازه معلم جونی خودش میدونه حتی ازم پرسید تو عاشقی یا دوسم داری منم تو چشاش نگا کردم و گفتم عاشقتم یبارم دست انداختم دور گردنش خیلی چیزا معلم من خودشم عالی وگله عاااااااااااااااااشقشم

  1351. فاطمه قوامی :

    سلام بچه ها راستش امروزرفتم پیش مشاورمدرسمون برای باردوم بهم گفت داره بیمارت میکنه خیلی حالم بدشدازاین نمیترسم که بیمارشدم ولی ازاین میترسم که کلافگی هام رونتونم تحمل کنم وازاون طرف توقع معلماازمن زیاده که شاگردخوبیم نمیدونم شایدبایداینطور بشه ازطرفی اصلا معلمی که دوسش دارم بهم اهمیتی نمیده درحدسلامه فقط .بایدبااین رفتاراش چیکارکنم؟

  1352. فاطمه قوامی :

    امروزکه دوباره رفتم پیش مشاورمون خیلی باهاش حرف زدم راسش یه چیزهایی گفتم که …شایدمسخره باشه البته برای کسی که معنی کامل عشق رونفهمیده نمیدونم شایدم..اما.. می گفت داره مریضت میکنه ازش دورشوگفتم شمادرک نمیکنیدچی میگم گفت درک میکنم ولی دروغ بود

  1353. عرفانه :

    بله درسته ‌‌‌‌‌‌
    ولی حتما نباید برن خونه همدیگه فکر نکنم توی کشورهای دیگه کسی خونه کسی بره معمولا به کافی شاپ ویا مکانهای مشابه میرن.
    منظورم این بود چون توی کشورهای دیگه تحقیق وپژوهشهای کاربردی وجدید بیشتری انجام میشه ما هم آگاهی داشته باشیم ودر صورت مفید بودن استفاده کنیم .
    باتشکر از زحمات شما وپاسختون

  1354. جمال رادفر (دبیر هیئت تحریریه سایت ) :

    مینا خانم خوشحالم که شجاعانه راه وروش جدید ی را انتخاب کردی و با تلاش سعی می کنی مشکل خود را حل کنی من اطمینان دارم که موفق خواهی شد . اما عرفانه خانم با شما موفقم که با ید راه های جدید تری رابرای مشکلات نسل نوجوان پیدا کرد اما درمورد مسایل اجتماعی و فرهنگی همیشه باید یادمان باشد که راه حل مشکلات را باید با توجه به فرهنگ خودمان پیدا کنیم . برای مثال معلم ایرانی و دانش اموز ایرانی حریم خانواده را محترم می شمارند و شاید برای یک خانم معلم ایرانی راحت نباشد در حالی که همسرش حضور دارد ویا پسر بزرگی در خانه دارد دانش اموزانش را به خانه دعوت کند وهمین مسئله برای بسیاری از بچه ها نشانه ای از کم توجهی معلم به خود محسوب می شود در حالی که شاید این مشکل برای یک معلم اروپایی مطرح نباشد و برعکس شاید آنان مشکلاتی داشته باشند که ما نداریم اما باز هم سعی می کنم مطالبی را باره موضوع شما پیدا کنم و منتشر کنم امید که همه دانش اموزان از این دوران پر تلاطم به راحتی عبور کنند .

  1355. آیدا :

    من عاشق معلم زبانمون شدم خیلی مهربون و خانوم بود دوسال داشتمش اما امسال از این مدرسه رفت و منو تو شوک گذاشت دو سه باری بهش گفته بودم دوستش دارم ولی اون هیچ عکسالعملی نشون نمیداد الان من دلم یه عالمه براشون تنگ شده و نمیتونم فراموشش کنم و اظطرابم نداشتم آ]ه من شاگرد اول کلاس و شاید مدرسه باشم.میترسم افسردگی بگیرم!!!!!

  1356. عرفانه :

    سلام مارال جان کجایی؟
    مینا جان آفرین به این تلاشت، کاش وقت میکردی وبیشتر مطلب میذاشتی من نوشته هاتو با دقت می خونم وبرای موفقیتت دعا می کنم
    همه از معلم هاشون گلایه دارن چرا؟؟؟؟؟؟؟؟
    آقای راد فر فکر نمی کنید مطالب مقاله تون باید به روز تر باشه مثلا ببنیم توی کشور ها وفرهنگها ی دیگه این احساسات زیاد چه طوری آرام وتعدیل میشه ودانشمندان اونها چه راهکارهای جدیدی دارن که برای ما کاربردی باشه.

  1357. مينا :

    خیلی ممنونم اقای رادفر
    از دیروز سعی کردم که دیگه جلوی خونشون نرم…
    کلاس ورزشی که میرم…این هفته هم میرم پیش مشاورمون برای برنامه ریزی تحصیلی،البته قبلا درباره ی معلمم باهاشون صحبت کردم و گفتن که اگه معلمم ببینن من درسم افت کرده خیلی باهام سرد میشن!و ناراحت میشن،و اینکه کلا توی سال تحصیلی سه بار برم ببینمشون و سعی کنم بیشتر مناسبت هارو فقط تبریک بگم…سعیم رو میکنم که بیشتر روی درسم تمرکز کنم
    سخته اما امیدوارم بشه!

  1358. جمال رادفر (دبیر هیئت تحریریه سایت ) :

    مینا خانم از حرفهایتان مشخص است که خودتان هم از این وضعیت راضی نیستید و می دانید که این حالت شما غیر عادی است هر چند که در سن شما این چنین حالت های هیجانی پیش می آید اما مهم این است که بتوانید این شرایط را مدیریت کنید . ادامه این وضعیت به شما از نظر درسی وروحی آسیب می رساند . سعی کنید به شکلی منطقی وعاقلانه در باره ادامه این مشکل فکر کنید وآرام آرم والبته با شجاعت راه های این ارتباط غیر منطقی را ببندید مثلا تصمیم بگیرید واز فردا به هیچ عنوان جلوی خانه معلتان نروید وبعد در روزهای آینده بقیه راه های ارتباطی را قطع کنید . برای موفق شدن در این راه از یک بزرگ تر که به او اعتماد دارید کمک بگیرید . اگر مشاور ویا مربی تربیتی در مدرسه دارید که می توانید با او مشورت کنید حتما این کار را انجام دهید برای آن که معلمتان همه ذهنتان را پر نکند به یک فعالیت دیگر که به آن علاقه دارید رو بیاورید ورزش جایگزین خوبی است اگر روزانه بتوانید به یک ورزش مورد علاقه تان بپردازید ذهنتان را آرام می کند . دلم می خواهد روزهای بعد همین جاپیام بگذارید ونتیجه را بنویسید تا شاهد موفقیت وآرامش شما باشیم

  1359. مينا :

    سلام اقای رادفر…من رو یادتون میاد؟؟؟اوایل امسال توی اینجا گاهی اوقات صحبت میکردم…الان یه موضوعی برام پیش اومده که به شدت دارم اذیت میشم لطفا اگه میشه کمکم کنید…من به دبیر علوم دوران راهنماییم علاقه مندم و تا حدودی از رفتارای ایشون و خاطراتم رو توی این سایت ثبت کردم…از وقتی وارد دبیرستان شدم به دلیل جدا شدن از معلمم به شدت افت تحصیلی پیدا کردم به طوری که حتی خودم هم بخوام نمیتونم درس بخونم!از درس و مدرسه متنفر شدم!از معلم های جدیدم متنفرم!و احساس میکنم هیچ کس نیست که کمکم کنه!به معلمم ماهی یه بار پیام میدم ولی همش دلم میخواد برای خالی کردن خودم همه ی حرفهای دلم رو بهشون بگم درحالی که هیچ وقت هم خالی نمیشم!!معلمم حدود یک هفته هستش که وایبر ساختن و یکی از معلم ها اوردنشون توی گروپی که من و سه تا از دوستام با ۶ تا از معلم های راهنماییم درست کردم…قبلش اعتیاد به اینترنت داشتم ولی الان مدام تو وایبر درحال نگاه کردن اینم که معلمم که افلاینن کی آنلاین…!معلم من کم خوابی دارن کلا…من حتی به حدی رسیدم که ساعت خوابم هم با ایشون تنظیم کردم یعنی ساعت ٢ که افلاین میشن من میخوابم و ۵:٣٠ صبح بیدار میشم برای مدرسه رفتن…معلم ها توی گروپ حرف میزنن…اما الان احساس میکنم هیچی نمیتونه ارومم کنه!…انقدر دلم میخواد به گذشتم برگردم ! ضمن اینکارام هرروز هم پیاده بعد از مدرسم میرم جلوی در خونه ی معلمم چند دقیقه وایمیستم پنهانی!بعدش میرم خونمون!دلم میخواد وضعیت روحیم بهتر شه اما به هیچ وجه نمیتونم معلمم رو فراموش کنم و میدونم وقتی برم مدرسه ی جدیدم کارنامه ی دی ام رو ازم میپرسن و اگر ببینن بد دادم رفتارشون حتی سرد تر هم میشه!!لطفا کمکم کنید دیگه نمیدونم باید چه کار کنم!!!

  1360. فاطمه قوامی :

    سلام بچه ها خیلی ناراحتم انگاررفتارش باهام سردشده دیگه زیادبهم توجهی نداره چیکارکنم.ترروخداجواب بدیدشده کارم گریه کمکم داره روی درسام هم تاثیرمیزاره؟؟؟؟؟؟؟؟

  1361. آناهیــــتــــا :

    سلام بچه ها…
    من زبان انگلیسیم خیلی قویه و همیشه دوست داشتم معلمی که معلم زبانم میشه مهربون باشه و تدریسش هم خوب باشه….اوایل مهر وقتی معلم زبانمو دیدم تدریسش خوب بود اما خیلی جدی بود و یک لبخند خشک و خالی هم نمیزد …ولی همیشه حرف های خیلی خوبی میزد که من خیلی خوشم می اومد و تقریبا از طرز فکرش خوشم میومد ولی اصلا از زنگ های زبان لذتی نمیبردم.
    مهر گذشت…یکم که دقت کردم دیدم خیلی هم معلم بدی نیست…منم تمام سعی خودم رو کردم تا به لهترین شکل توی کلاس زبان فعالیت داشته باشم وقتی آبان گذشت و حدودا اوایل آذر امسال کم کم وقتی دید من بین همه زبانم قوی تره …موقع تمرین حل کردن اسمم رو پرسید و فکر میکنم یادش موند.
    یک روز قرار بود اولیا با دبیرها صحبت کنن …مامانم با معلم زبانم صحبت کرده بود…گفته بود زبانش قویه و لهجه اش هم برای زبان خیلی خوبه.
    از اون روز بهم توجهش بیشتر شده بود و نگاه های خاصی میکرد.
    الان هم خیلی دوستش دارم و منتظر روزهایی هستم که زبان داریم…واقعا معلم خوبیه عاشقشم…نمیدونم چیکار کنم همش دوست دارم زنگ های زبان وقتی از کنارم رد میشه بغلش کنم.
    یک روز داشتم با یکی از دوستام حرف میزدم اون گفت من عاشق معلم زبانم خیلی دوستش دارم…
    بهش حسودی نمیکنم چون هم من اونو درک میکنم هم اون منو….
    به نظرتون چطوری بفهمونم بهش که دوستش دارم؟

  1362. شکیلا :

    سلام عزیزم الهه جون …. من قصدم این بود به معلمم خیلی نزدیک شم احساس میکردم یه جورایی با حمایت اون روز به روز درس میخوندم هر روز بیشتر از قبل چون همونجوری که گفتم ایشون خیلی تعریف از من کردن که تا حالا کسی منو اینجور حمایت نکرده بود بخاطر همین ایشون تا پارسال نمیدونست که من عاشقش شدم تا اینکه امسال به هدف نزدیکی بهش یه هدیه گرفتم و از اونجا که یه دختری هستم فوق العاده خجالتی وکم رو با کمک یکی از دوستام با هر سختی بود بهش دادم که اون هدیه ای که دادم با یه نامه داخلش بود که تموم دردو دلام از عشقم بهش گفته بودم وایشون فهمید که دوسش دارم الان کلا میدونه ولی خودم خیلی بهش نمیرم کنارش خیلی طرفش نمیپلکم و این بیشتر ازارم میده مثل خیلی بچه ها نیستم که بگم بخندم ولی همه میدونن دوسش دارم مثل بمب تو تموم پایه دبیرستان پیچید حتی مدیر معاونا هم میدونن اجی جون فقط بخاطر این زیاد نمیرم پیشش که اذیت نشه چون اگه خیلی برم میدونم ناراحتم میکنه میدونم ازم سیر میشه چون ادم ما یه خصوصیت بد دارن وقتی بفهمن عاشقشونیم ازمون فاصله میگیرن من نمیخوام اینجوری بشه بلکه از دور حواسم بهش هست هر جا بره منم پشت سرشم من با این هدف میخوام شمارشو بگیرم ولی خجالتم میشه میدونم اگه زیاد برم پیشش ممکنه حتی شمارشم نده اجی از من به تو نصیحت سعی نکن مثل من تا جنون پیش بری دوسش داشته باش اما متعادل چون خیلی بهت صدمه میزنه باورت میشه الان جوری شدم سر کلاس تمرکز ندارم چن وقت پیشا یکی از معلما گفت شکیلا معلمومه تو امسال چت شده هوش و حواس درست حسابی سر کلاس نداری اجی جون ببین معلمت چجوریه ظرفیت اینو داره که بری بگی دوسش داری سریع تصمیم نگیر قشنگ زیر نظرش داشته باش ببین چیکار میکنه بعد که دیدی موقعیت مناسبه وهم تو و هم اون امادگی اینو داره برای ابراز علاقه برو بهش بگو یه نامه براش بنویس ولی زیاد وابسته نشو اجی گلم من حتی پیش مشاور مدرسمون که معلمم درس روانشناسیمون بود رفتم اونم فقط نصیحت کرد گفت تو نباید زیاد وابسته شی از این حرفا ولی برام فایده نداشت به نظر من ادم سعی کنه به اندازه دوست داشته باشه خیلی خوبه نه مثل من که الان اگه پیش روان شناسم ببرنم فایده نداره ….!!!!!!!!!!!

  1363. شکیلا :

    سلام الهه جونم ابجی گلم من یه ادمی بودم اصن به عشق اعتقاد نداشتم و گرچه خیلی درس میخوندم ولی از معلما خوشم نمیومد و هرکی حرف از عشق و این چیزا میزد خندم میگرفت خدا میدونه چقد مسخرش میکردم چون میگفتم همش کشکه تا اینکه پا به دوره دبیرستان گذاشتم سال دوم همین معلمی که دوسش دارم دبیر جغرافیاست امد سر کلا س مغرور به نظر میرسید و کمی بد خلق همش به دوستم میگفتم اگه این سر کلاسمون باشه من دیگه مدرسه نمیام تا اینکه وسطای سال شد من همیشه به درس داوطلبی میرفتم همش خرخونی میکردم دیدم این معلم یه جورایی بهم نگاه میکنه گاهی وقتا زمانی که از بچه ها درس میپرسید از میون این همه دانش اموز به من خیره میشد طوری من از خجالت سرمو مینداختم پایین حتی دوستمم متوجه این حالتای دبیرم شده بود همش میگفت شکیلا چرا اینقد تو رو یه جور دیگه نگاه میکنه تو چشاش یه حالت شوق داره من میگفتم بابا بیخیال چه میدونم شاید از بس میخونم بهم نگاه میکنه تا اینکه یه روز سر یه تحقیق کلاسی ما کارمون پیش این دبیر محترم که عاشقش هستیم گیر کردم مامانم شمارشو از دفتر مدرسه گرفت تا به دبیرم بزنگه و ازش درمورد تحقیق سوال کنه وقتی مامانم زنگ زد و دبیرم فهمید مامان منه شروع کرد از خصوصیاتم به مامانم گفتن ریا نباشه اون موقعه من خودم زده بودم رو حافظه وهمه چیو میشنیدم ….!!!!!دیدم داره میگه که شکیلا یه دختر دوست داشتنیه من خیلی دوسش دارم دختر خوب و ساکت و با نظمی هست همشم درسشو میخونه یه بار نشده از اول سال داوطلب نیاد به درسم یه دختر تو دل برو هست من دوسش دارم نمیدونم وقتی این حرفا رو داشت به مامانم میزد من دچار یه هیجانی شدم گفتم خدایا دوستم به من میگفت ولی من باورم نمیشد ولی رفتار این دبیر و با اون حرفاش ونگاهاش منو عاشق و دلباخته خودش کرد وگرنه من به این عشقای دانش اموز به دبیر و کلا با عشق و عاشقی موافق نبودم کلا دختری هستم سرم همش تو کار خودمه تو درس کتاب و الهام جونم نگاهای خاص اون بود که من عاشق شدم و حالا دارم روز به روز با نگاهای مرموزش دیونه میشم یه جورایی حس میکنم اون مدیون منه چون با حرفاش منو عاشقم کردم و اگه بهم بی اعتنایی کنه هیچ وقت نمیبخشمش …..!!!!!!

  1364. Sarah :

    خانم ولی پور منم یه معلم داشتم مرد بود بچه هامون سرکلاسش دهنشون تا بنا گوششون باز بود اما من اینجوری نبودم به نظرم ادم هر چقدر مودب تر باشه بهتر میتونه خودشو نشون بده

  1365. عرفانه :

    نگار جان رابطه شمس ومولانا یه رابطه عرفانی بود
    توی این زمانه نه شمسی وجود داره ونه مولانایی ولی یه نتیجه می تونیم بگیریم که اون موقع ها این عشق ها ولی توی درجه بالاتر وجود داشته یعنی از خود به خدا رسیدن .
    ما نباید زیاد در گیر این رابطه ها باشیم وانرژی وتوانمون رو روی این رابطه ها بزاریم اگه دیدیم این رابطه داره آرام آرام وابستگی میاره باید تر کش کنیم.ولی قبلش باید علت این رابطه روبفهمیم مثلا اگه از تنهاییه این تنهاییوبا کارهای مفید پر کنیم حتی از خود معلم بپرسیم برای حل این مشکل باید چه کار کنیم البته این نظر منه ومنم کارشناس نیستم .
    ولی از خوشحالیت خوش حالم

  1366. عرفانه :

    سلام به همه
    مارال جان اگه آدم بتونه با دوست همسن خودش رابطه داشته باشه خیلی بهتره چون احساسات هم دیگرو بهتر درک می کنن.دیدشون به زندگی .درکشون. اطلاعاتشون و….تقریبا در حد هم دیگه اس. ولی معلم ودانش آموز همیشه یه کنتاک بینشون هست هم دوستن هم نیستن .چون همدیگرو نمی شناسن. معلم از یه بعد ویه طرف به قضیه نگاه می کنه ودانش آموز از یه طرف دیگه واغلب سوء تفاهم به وجود میاد .معلم ودانش آموز نمی دونن توی این رابطه چی از هم میخوان گاهی افراطه گاهی تفریط.من مطمئنم اگه معلم ها حتی اگر به بچه ها فرصت حرف زدن بدن بازهم حرف جدی زده نمیشه ولی شما با دوستت می تونی یک عالمه حرف بزنی وخسته نشی که برای هر دو تاتون هم جالب وتازه اس ومیدونی دوستت حرفتو می فهمه وقتی قهر کنید به یک ساعت هم نمیرسه که بخواهیت با هم آشتی کنید.چون هردوتاتون ساده وبی کینه هستید وزود هم دیگرو می بخشید.ولی میشه با معلم اینقدر راحت بود ؟!!!!!! معلم هیچ وقت نمی تونه جا ی یک دوست خوبو بگیره وبه قول خودت همیشه یه معلمه وشما یه دانش آموز.ولی
    میشه یه رابطه معمولی تر برقرار کرد .که اینقدر احساسی نباسه وهر موقع که بخوای بتونی ادامه ش ندی وآسیب هم نبینی.
    برای همینه که من فکر می کنم این دوستی تا این حدطبیعی نیست .اگه نظراتم اشتباه لطفا قانعم کنید تا من هم از اشتباه در بیام .

  1367. سارا :

    سلام العلیکم من یه سارای دیگم از نظر من معلم هرچقدر به ادم اهمیت بده باز هم به معلم اطمینانی نیست ممکنه بخاطر یه سری مسایل از اون مدرسه بره و دیگ ب شما فکر نکنه پس از من نصیحت زیاد وابسته نشین.

  1368. elahe :

    سلام شکیلاجون،ممنون جوابمودادی..دبیر تخصصی کامپیوترن!نمیدونم به خدا،خیلی رفتارای عجیبی داره،من شاگردسومم ازمن زرنگترهست ،چرابااونا این رفتارارونداره؟شک دارم.یه سوال ؟پارسال خودت اول به اون نشون دادی دوستش داری یا اون رفتارش باتوخاص بود؟؟

  1369. نگار :

    چقدر مطلب جدید‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍!!!!!!!
    بچه ها من نون وپنیر وگردو بردم مدرسه معاونمون گفت باید یه خوراکی سالم بیاری
    اون روز خیلی خوش گذشت اینو یواشکی میگم وقتی خواستیم بخوریم دبیرمون رفت دستها شو بشوره من هم براشون یه لقمه درست کردم گذاشتم روی میزشون وقتی اومد خندید یه نگاهی به من کرد منم خندیدم به کلاسمون خیلی خوش گذشت.
    درسته مارال نباید زیاد به دبیرمون وابسته باشیم ولی مامانم مطالب جالبی در مورد شمس ومولانا گفت .
    ولی آبجی مارالم تو داری زیادی به خانموتون وابسته میشی عرفانه جون من میدونم غیر طبیعیه ولی چرا نگران باید بشیم
    آقای رادفر شما درست میگی ما نباید بذاریم این رابطه خیلی زیاد بشه البته خود معلم ها هم اجازه نمیدن و وقتی برای ما ندارن ولی کاش حد این رابطه را خیلی واضح می گفتید من چند بار پرسیدم ولی کسی جوابی نداد.

  1370. زهرا :

    سلام شکیلا جون اتفاقا من مخالف نظر تو هستم معلم من وقتی که فهمید دوستش دارم و بهش این موضوع رو گفتم خیلی با من مهربون تر بود و روزهای خیلی خوشی رو با هم دیگه داشتیم و اونم منو دوست داشت تا این که یک دانش اموز دیگه ای تو قلبش جا گرفت و دیگه حتی به من نگاه هم نمیکرد و همش به اون میخندید ولی تا من میخواستم فراموشش کنم و دیگه هیچ حرفی باهوش نمیزدم میومد و بازم دوباره با من خوب میشد نمیدونم چرا این رفتار ر داشت و امسال هم دیگه معلمم نیست و معلم اون یکی دانش اموزه که خیلی دوسش داره دیگه اصلا به من محل هم نمیذاره

  1371. شکیلا :

    سلام من که این چند روز خیلی داغون کسی رو که دوست داشتم و براش میمردم یه رفتاری پریروز سر کلاس از خودش نشون داد که اصلا ازش توقع نداشتم یه حس تنفر نسبت بهش پیدا کردم ولی دوسش دارم مثل قبل نه تازه من به معلم درس روانشناسیمون که مشاور هم هست مراجعه کردم و گفتم که از وقتی فهمیده چقد دوسش دارم رفتارش سرد شده ولی اون گفت بهتر رفتار سرد اون با عث میشه تو ازش زده شی و کلی نصیحتم کردم ادم اگه میخواست با حرف زدن درس شه که تا حالا شده بود ولی من گفتم نمیتونم فراموشش کنم …. تا اینکه چند روز پیش خودشو شخصیت واقعیشو خوب خحوب نشون داد خدا رحم کنه یه معلمه نباید این رفتارو میکرد درسته کاری با من نداشت ولی رفتارش با همه بچه ها سر کلاس بد بود و همچنین خودش با زبون بی زبونی گفت که ادم سنگدلیه حالا من موندم با یه مشت خیال بافی و احساسات یکطرفه ای که فکر میکردم اونم منو خیلی دوست داره بچه ها واقعا معلما ارزش این همه دوست داشتنو ندارن به قول معلم روانشناسیمون ارتباطمونو با خدا بیشتر قوی کنیم تا دچار این احساسات زود گذر بچه گانه نشیم من که الان خودمم نمیفهمم چی دارم تایپ میکنم بس که اعصبانیم از دست معلمم کسی که من حاظر بودم براش بمیرم ویه لحظه اخمشو نبینم حالا احساس میکنم عشق زیاد به اون که تا جنونم پیش میرفت داره به تنفر کشیده میشه دوسش دارم نمیگم ندارم ولی مثل قبل نه رفتارش بد جور تو رو حیه من اثر گذاشت …..!!!!!بعد هم الهه جون منم مثل تو بودم پارسال همین معلم بنده منو خیلی تو کلاس تحویل میگرفت اونم فقط بخاطر اینکه درسم خوب بود وگرنه منو بیشتر از یه شاگرد که درس میخونه دوسم نداشت تو هم احتمالا دچار سوتفاهم شدی مثل من مثل بقیه بچه ها من به این نتیجه رسیدم که ادما از دور دوست داشتنین و نباید هیچ وقت بفهمن که دوسشون داریم جنبه ندارن خود واقعیشونو نشون میدن …..!!!!!:((((

    +راستی الهه جون معلمت دبیر چی هست اگه میشه بگو ؟؟؟؟؟؟حتما بگی …..!!!!؟؟؟؟؟

  1372. جمال رادفر (دبیر هیئت تحریریه سایت ) :

    سلام دوست عزیز از این که نوشتی امسال هیچ مشکلی نداری خوشحالم ولی سعی کن به گذشته هانیز فکر نکنی تا حال خوبت ، خراب نشود رفتارت در سال گذشته و همچنین رفتار معلمت چه خوب وچه بد گذشته است مهم آینده است وتو باید با توجه به تجربه سال های قبلت در مدرسه جدید رفتاری داشته باشی که دوباره به معلمانت وابستگی شدید پیدا نکنی هرگز رابطه دوستانه دانش اموز با معلمش نباید فراتر از یک رابطه دوستانه باشد که باعث ضربه خوردن به هر دوطرف خواهد شد . اگر با معلم سال قبل هم مواجه شدی کاملا با احترام و در حد یک معلم با او سلام و علیک کن . او نیز حتما با تو با احترام رفتار خواهد کرد موفق باشی .

  1373. m.z :

    سلا م آقای راد فر من دانش آموز اول دبی رستان هستم
    امسال خوشبختانه هیچ مشکلی ندارم اما اتفاقاتی که پارسال برایم پیش اومده خیلی ناراحت کننده هست و هنوز فراموش نکردم
    راستش ما یه معاون داشتیم که سنش خیلی زیاد نبود سی ویک سالش بود من به دلایلی اصلا ازش خوشم نمی یومد
    و خودش هم اینو می دونست حتی جواب سلامشو نمی دادم وقتی متوجه شد این قدر خودشو به من نزدیک کرد که من به طرز وحشتنا کی بهش وابسته شدم نه تنها من حتی دوستامم خیلی بهش وابسته شدن اما اون همیشه می گفت به من وابسته نشید که بهتون ضربه میزنم
    من احساس می کردم اون خیلی تبعیض قائله چون مثلا وقتی یه نفر بهش پیام می داد جواب میداد جواب یکی دیگه رو نمی داد طوری بود که نمی شد گفت شاید کار داره که جواب نداده چون توی زمان مشترکی جواب یکی رو می داد جواب یکی رو نمی داد یا مثلا دو نفرو می برد بیرون
    با این که می فهمید منم خیلی دوست دارم برم حتی تو ی تعطیلات نوروز که منو و تون دوستم بهش زنگ می زدیم جواب نمی داد ولی همون موقع با چند نفر دیگه چت می کرد حتی براشون شارژ می خرید حتی من بهش اعتماد کردم ولی از اعتمادم سواستفاده کردو همه چیزو به مامانم گفت حالا از این بگذریم این به من خیانت کرد طلب کار هم بود من رفتم ازش معذرت خواهی کردم حتی آخر سال برگشته به مامانم گفته دخترت منو در حد یه پسر می دیده من اصلا فکر نمی کردم محبت زیاد باعث چنین سوتفاهماتی بشه راستش خاطرات خوب زیادی باهاش دارم ولی از اون موقع که حسابی منو جلوی مامانم خراب کرد رابطم کلا باهاش قطع شد دیگه هم هیچ وقت جواب ایمیل ها مو نداد اما من به شدت احساس می کنم ازش متنفرم وقتی یادش می افتم به شدت ناراحت می شم وقتی دوستام حرفشو می زنن حالم خیلی بد میشه راستش فردا می خوام برم مدرسه پارسالمون امانمی دونم چه برخوردی با چنین ادمی داشته باشم

  1374. elahe :

    سلام،من تازه اینجاروپیدا کردم.معلمی که میخوام دربارش باهتون حرف بزنم،اولین سالیه که معلممون شدن،من اصلا احساس بهشون نداشتم،ولی یه جورایی بارفتارش فکرکنم دوستم داره،دوستامم میگن دوستداره،فقط منوبا اسم کوچیک صدامیزنه،میگه بیا کنارخودم بشین یا میگه من اگه الهه رونداشتم چکار میکردم که این رفتارهارو باکس دیگه نداره،دلم نمیخواد بفهمه منم دوستش دارم،میترسم سرد بشه،به نظرتون اینا میتونه نشونه دوست داشتنم باشه؟راهنمایی کنید

  1375. عرفانه :

    سلام مارال عزیزم

    اگر چه ظاهرا برقراری وادامه این رابطه مهیج ودوست داشتنییه

    ولی تا این حداصلا طبیعی نیست ویه کمی نگران کننده است

    فکر می کنم از مامانت یا یه نفر که قبولش داری باید نظر خواهی کنی.

  1376. Armita :

    از قبل بهتر شدیمممم جدیدا میریم بیرون رو بوسی میکنیم
    تو خیابون دست همو میگیریم خدارو شکرررر همه چی خوبه
    با هم رفتیم کلاس بافتنی هم ثبت نام کردمممم

  1377. Armita :

    نگار جون من الان دیگه دانشجو شدم درسم تموم شده ولی کلا وقای هم معلمم بود با هم بیرون میرفتیم معلم من با بقیه معلمامون فرق داشت با درک بود الانم بخاطر اینکه بهش خیلی وابسته شدم گفته یکم باید رابطمونو کم کنیم که من سختم نباشه ولی خب امروز دوباره رفتیم بیرون با تلفنم حرف زدیم تو وایبرم چت کردیم واسمم یه شال گردن خوشگل بافته بود دوباره قرار شد مثل قبل هفته ای یبار بریم بیروووون

  1378. Armita :

    سلام عرفانه جون اره دقیقا معلم ها نمیخوان که وابستشون بشیم
    خانوم دوباره باهام اشتی کرد ولی شرط گذاشته که باید رابطمون کمتر کنیم باید از دوست داشتنم کم کنم که مثلا عذاب نکشم بهش وابسته نباشم امروزم رفتیم بیرون واسم یه شال گردن خوشگل بافته بووووود

  1379. شکیلا :

    سلام بچه ها امیدوارم منو بشناسید اخه قبلا میومدم تو این سایت ولی چند وقتی بود نمیتونستم بخاطر سنگین شدن درسام بیام

    نگار ابجی عزیزم معلم من پارسال نمیدونست من عاشقش هستم ولی به طور اتفاقی یکی از همکاراش وبلاگی که من برای دبیرمون درست کرده بودمو دیده بود و رفته بود بهش گفته بود و اینکه من همیشه بخاطر عشقی که به معلممم دارم داوطلبم همیشه و بخاطر علتقه شدید که دارم نمراتم عالی میشه و حتی معلمم یه بار به یکی از شاگردا گفته بود شکیلا منو خیلی دوست داره و حتی همکارامم بهم گفتن براش وب درست کردم و توی وبش همش از من نوشته و بخاطر علاقه ای که به من داره درسش خوبه نگار باورت میشه من چند وقت پیش یه هدیه کوچیک گرفتم با احترام و عشق زیاد بهش تقدیم کردم خیلی خوشحال شد الان کاملا احساس منو میدونه سر کلاس بس بهش خیره میشم بنده خدا میفهمه اونم منو دوست داره چون از چشلش فهمیدم یه جوری خاص بهم نگاه میکنه خیلی ضایع هست و معنی دارن نگاهاش …. فقط نزدیک شدن به معلمم باعث شده یه ذره مثل قبل ادعای بی تفاوتی کنه ولی من میدونم این بی تفاوتیشم فقط بخاطر اینه که جلو بچه ها وانمود کنه که من فرقی بینتون نمیزارم وگرنه ابراز علاقه چیز بدی نیست گرچه باید نگار عزیزم معلمتو بشناسی ببینی با ابراز علاقه عکس العملی نشون نده بهت سرد نشه معمولا معلما بخاطر وابستگی دانش اموز بعد شنیدن کلمه دوست دارم ازشون فاصله میگیرن تا به افراط نرسه عشق شون میتونی براش نامه بنویسی نگار یا خودت بدی بهش یا بدی یکی از دانش اموزا بده منم نوشتم میخوام بدم بهش راستی اینو هم بگم من یه دانش اموز خیلی خیلی خجالتی هستم و روزی که کادو رو به معلمم دادم دست وپامو گم کرده بودم بنده خدا متوجه این تغییرات روحی من شده بود ….!!!!

  1380. نگار :

    بله عرفانه جونم خیلی خیلی خوشمزه بود اونم در کنار بهترین معلم
    وقتی من هفته دیگه خوراکی ببرم سر کلاس یا درسمو داوطلب برم یعنی احساساتمو نشون دادم دبیرمون متوجه میشه؟

    نگفتید من چی بببببببببببررررررررررررررممممممممممممم مدرسه؟؟؟؟؟؟؟؟

    مارال چه کار کردی که رابطتون اینقدر با معلمتون نزدیک شده من می ترسم اینقدر نزدیک دبیرمون بشم مگه میشه آدم با دبیرش بره خیابون بهش تا حالا فکر هم نکردم
    چرا حالا باهم مشکل پیدا کردید؟؟؟؟؟؟

  1381. عرفانه :

    ای وای مارال چرا اینطور شد؟؟؟
    من احساس همدردی باهات می کنم شاید خانمتون توی موقعیت خاص .شاید مریض بوده من فکر می کنم خانمتون هم بلاتکلیف اونم یه جوری در گیر احساساتش بعد از چند روز شاید اوضاع آرومتر بشه .حتی دوستای خیلی صمیمی هم ممکنه این طوری بشن لطفا غصه نخور باشه آبجی گلم.
    بچه ها من فکر می کنم معلم ها از اینکه بچه ها بهشون وابسته می شن خودشون خیلی عذاب می کشن و تلاش می کنن این وابستگی کمتر بشه تا دانش آموزها راحت تر باشن

    مینا جان فکر نکنم برای معلمت بی ارزش باشی .

    نگار خانوم بچه ها باید محبت کنن یعنی مهربون باشن تا معلمها پی به احساسات اونا ببرن ولی وابستگی خوب نیست شله زرد نذری حالا خوشمزه هم بود؟؟؟؟؟

  1382. Armita :

    بچه ها من همون مارالم تو این مدت رابطم با معلمم خیلی خوب بود چهار روز پیش با هم رفتیم بیرون همه چیز خوب بود وقتی خدافظی کردیم جواب زنگا و اس ام اسامو نمیداد فرداش اومد وایبر باهام سرد بود بعد بهش زنگ زدم گفت دیگه نمیتونم زیاد بیام وایبر میخوام کتاب بخونم بیرونم دیگه نمیتونم بیام من گریم گرفت گفتم باشه برید کتاب بخونین یهو داد زد گفت دیگلىه زنگ نزن دیگه اعصابتو ندارم سه روزه جوابمو نمیده امشب تو وایبر یکم چت کردیم گفت خیلی بهم وابسته شدی باید رابطمون کم کنیم حرفایی که من بهت میزنمو باید مامانت بهت بزنه وظیفه ی من نیست هرازگاهی هم همو میبینیم بعد گفت شب بخیر و رفت گوشیشم خاموش کرد چند ساعته دارم گریه میکنم حالم خیلی بده نمیدونم چرا اینجوری شده

  1383. مينا :

    یه جمله دادم پایینش نوشتم سلام خوبین؟عیدتون مبارک
    و جواب نداد…
    و من هنوزم اسمس ندادم
    معلمم میدونه دوستش دارم…و مشاورمون میگه چون میدونه دوسش داری جوابتو نداد
    شاید یه دفعه حتی رابطشو باهات قطع کنه
    چون اون تا چند ماه دیگه میره و از این موضوع اذیت میشه که ببینه تو وابستشی هرچند هم توی وایبر باهات حرف بزنه از اونجا
    ولی در کل…
    من اصلا حس خوبی ندارم و احساس میکنم واقعا براش هیچ ارزشی ندارم….

  1384. نگار :

    عرفانه جونم معلم ها باید احساسات بچه ها روجدی بگیرن .
    من خیلی بهتر سر کلاس صحبت می کنم مامانم می گه از تاثیرات رابطه با دبیرمون.

  1385. نگار :

    الان داشتم این جریانو برا ی خالم تعریف می کردم خالم گفت باریک ا…چقدر روابط عمومیت خوب شده.
    دیگه خیلی ذوقیدم .

  1386. نگار :

    امروز یه اتفاق خوب افتاد مدرسمون نذری شله زرد دادن مابرای خانممون
    گرفتیم بردیم توی کلاسمون ازشون خواهش کردیم بیان توی کلاس ما نذری بخورن بعد من یه صندلی گذاشتم کنارم نشستن کنار من واییییییییییییی که چقدر خوش گذشت اول هممون خجالت می کشیدیم بخوریم بعد کم کم حرف زدیم هر کس یه چیزی گفت .به خانممون هم مثل اینکه خوش گذست چون لپ هاش قرمز شده بود ازشون اجازه گرفتیم هفته دیگه سر کلاسشون همگی یه خوراکی ببریم همه باهم بخوریم گفت به من هم بگید تا منم همون خوراکی درست کنم یهو یکی از دوستام گفت
    خانم ما همه مهمون نگاریم
    حالا قراره یه خوراکی ببرم مدرسه چی ببرم خوبه ؟؟؟؟؟؟؟؟

  1387. مينا :

    من هستم اما نمیدونم چی بگم؟!!!
    هیچ خبری از معلمم ندارم…بیست و خورده ای روز پیش هم بهش اسمس دادم جواب نداد
    منم دیگه هیچی نمیدم و نخواهم داد!!ببینم اصن تا سه ماه اینده من خبری نگیرم براش مهم هست و کاری میکنه؟!!!
    که بازم میدونم اسمس نمیده!!

  1388. پری ناز :

    سلام دوستای عزیزم!من اولین باره اینجور وبلاگ هایی رو میبینم در مورد دوستی دانش آموز و معلم!من سال سوم دبیرستان هستم و با معلم زیستم دوستیم یه دوستی واقعی واسه اینکه به معلمتون نزدیک بشید باید اخلاقشو بشناسید بدونین از چی خوشش میاد یا نمیاد؟باید اینا رو بدونین و باید بگمم که کم کم اعتمادشونو قبل هر چیزی بدست بیارین وقتی اعتماد بدست بیاد ۱۰۰%علاقه هم به وجود میاد البته اینو بگم که بعضی معلم ها با بقیه خیلی فرق دارن سنگدلن و هیچی از محبت سرشون نمیشه من تو راهنمایی با یکی از معلمام که خوشم اومده بود ازش میخواستم خوب شم ولی خیلی آدم بدی بود و اصلا درک نکرد باید اینو بدونین که این آدما ارزش تنفر ندارن چه برسه به دوست داشتن من تجربه کردم که میگم الانم پشیمونم که خودمو از درس انداختم و به اون فکر کردم ولی خداروشکر خدای خوبم بهم یکی رو داده که اصلا با اون غیرقابل مقایسه ست و امیدوارم که تو بدست آوردن دل معلمتون موفق باشین!

  1389. فاطمه قوامی :

    امروزرفتم پیش معلمم گفتم سلام خانم دلمون واسه تدریستون تنگ شده گفت بروبروسرکلاست. اصلاهیچ معلمی معنای این عشق رونمی دونه موافقین؟؟؟؟؟؟

  1390. مينا :

    مینا تو چه قدر مث منی!
    منم دبیر دوره ی راهنماییم رو دوست دارم و اول دبیرستانم!!
    و رفتارش هم خیلی عادیه!انگار نه انگار!اصن واسش مهم نیست…!!!

  1391. مینا :

    سلام. من مینا هستم یه سال اولی دبیرستانی یکی از دبیرای دوره راهنماییم روخیلی دوس دارم اما ایشون اونقدر خود خواه هستن که هیچ توجهی نمی کنن چی کار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

  1392. یاسمن :

    ساراجان من هم ساله اولی که دانش آموزش بودم همینطوری بودم اما تموم دوستام خبر داشتن من خیلی دبیرمو دوست دارم ودوستام به دبیرم گفتن من خیلی دوسش دارم اما دومین سالی که دانش آموزش بودم یکم بهتر شدم اما بازهم نمیتونستم دوست داشتنم رو بیان کنم آخرای سال بود که شمارشو گرفتم هرچند وقت یک بار بهش اس میدادم کم کم اون هم جوابم رو داد وما ارتباط مون بیشتر از روز قبل شد،سارا جان شما تو گام اول باید متوجه بشی احساس دبیرت نسبت بهت چیه اگه رفتار خوبی داشت بهش نزدیک بشی اگه فکرمیکنی خودت نمیتونی از دوست صمیمیت کمک بگیر بذار دوستت بهش بگه یاهم نامه بنویس

  1393. یاسمن :

    سلام بچه ها من اولین بار وارد این سایت میشم اما حدود دوماه نظرات شما رو میخونم.من هم مثله شماها دوره دبیرستان بی نهایت دبیرم رو دوست داشتم الان بعد ۶سال هنوز هم باهم دوستیم طوری که تقریبا هفته ای یه بار هم که شده باید همدیگرو ببینیم ودقیقا مثله دوتا خواهر میمونیم تنها راه حل نزدیک شدن به دبیراتون صداقت اگه تو کلام تون صادق باشین خیلی راحت میتونین به دبیراتون نزدیک بشین

  1394. سارا :

    سلام دوستان من سارا هستم ۱۶ سالمه و سوم دبیرستانم.به شدت عاشق دبیر زیستمم اتفاقا امسال باهاش کلاس دارم ۳۶ یا ۳۷ سالشه خیلیم پایه هس ولی نمیتونم و میترسم از احساسم بهش بگم. چطور بهش بفهمونم؟لطفا راهنماییم کنید

  1395. زهرا :

    راستش اونروزم ب معلمم گفتم ک شماهم دیگه جواب پیامامو نمیدین گف خبددیگه مشکلات زندگی نمیزاره نیدونم چ منظوری داشت ولی دودلم ک هرهفته برم ببینمش یا ن اخه اونروزپرسید مدرسه چطوره؟گفتم بدم میادازمدرسه گف بخاطرمن؟وگف بزاریکم شوخی کنم دگه ولی حرفشوشوخی شوخی رسوند ک میدونه بخاطراون خوش نمیگذره مدرسه حالا من هفته ای یه باربرم پیشش یا ن؟ازطرفی مطمعنم ک سال بعددیگه ب کلی نمیبینمش اصلا هم دوست ندارم باندیدنش اذیت کنم خودمو شماهابگین من چیکارکنم راستی مارال جان ابحی منم ارشدروانشناسی میخونه رشته عالیه امیدوارم موفق باشی عزیزم دوستان منوراهنمایی کنین ب نظرتون بادیدنش غرورمو میشکونم؟یکی ازمعلمام میگن ک اون دوست داره چون پارسال ازت تعریف میکرده حالا چیکاکنم؟

  1396. مينا :

    من چند وقت پیش رفتم مدرسه ی معلمم با دوستم…با همه ی معلما حرف زدیم کلی و معلمم رو دیدم…اخر سر هم اسرار میکرد که برسونتم اما من قبول نمیکردم گفت خیلی لوسی!و مجبور شدم باهاش برم….خیلی خجالت کشیدم چون من فقط تو ماشینش بودم و جلو نشسته بودم…با این حال که چند وقت پیشش اسمس داده بودم که بدون اون حالم بد میشه تو مدرسه و…بازم هیچی به روم نیورد!و حتی یه تیکه هم انداخت که منظورش این بود دوباره عاشق معلم دیگه ای نشم…
    ابن ماجرا تموم شد و من یه هفته بعدش بعد از ٢٣ روز بهش اسمس دادم که عید قدیر رو تبریک بدم با اینکه خیلی دو دل بودم…چون اسمس تبریک قشنگ نداشتم اولش یه جمله ی احساسی نوشتم بعدش هم گفتم سلام خوبین(که ای کااااش اون خوبستین رو نمیگفتم)و عیدتونن مبااارک…
    حتی تا ساعت ١ شب منتظر جوابش بودم اما هرچی صبر کردم هیچ جوابی نیومد(چون عادت داره گوشیش رو دیر به دیر چک میکنه)
    خیلی بهم بر خورد و ناراحت شدم!احساس کردم یه جورایی بهم گفت رابطمونو کم کنیم و دیگه بهش اسمس ندم و از من خوشش نمیاد…توی وبم میخواستم پیام خداحافظی بذارم و بگم دیگه نمیرم توش هرچند که اصن وبم نمیاد ادرسشو گم کرده (ولی معلمایی دوستاشن که وبلاگ دارن به وبم سر میزنن)…دیگه به هیچ عنوان بهش اسمس نمیدم!احساس میکنم غرورم شکست!خیلی ناراحتم…فکر کنم این اولین یا دومین باری بود که توی امسال جوابم رو نداد!اما اخه باید جواب میداد چونکه گفته بودم خوبین؟که کاش نمیگفتم

  1397. مينا :

    فاطمه جون سلام…اگر میبینی که نمیتونی حضوری با معلمت صحبت کنی براش یه نامه بنویس!هرچند که تاثیر حضوری صحبت کردن بیشتره…دوست داشتنتو که بگی خیلی راحت میشی و احساس سبکی میکنی(البته اگر معلمت خوب رفتار کنه)…قدر این روزهایی که کنار معلمت هستی رو بدون و سعی کن خجالت کشیدنت مانع این نشه که رابطت رو کم کنی…البته به نظر من از اون اول برنامه ریزی کن که کنترل شده رفتار کنی

  1398. عرفانه :

    نگار این پشتکارت منو کشته لذت می برم از این همه شجاعتت .

    من امروز خیلی غمگین بودم ولی نوشته هاتون روکه خوندم کلی انرژی مثبت گرفتم.
    ازدیدن این محبت ها وعاطفه تون که اینقدر صادقانه بیانش می کنید وبراش راه حل پیدا می کنیدخیلی خوشحال شدم .

  1399. فاطمه قوامی :

    سلام نگارومارال جان بهتون تبریک می گم وخوشحالم که خوشحالید. پارسال معلممون بوداماامسال معلمم نیس فقط زنگ تفریح هامنتظرمیشم که زنگ بخوره وتوراه رومدرسه ببینمش اونم ازدورچندروزیک بارم میرم بهش سلام میکنم خیلی دوست دارم باهاش حرفای دلموبزنم اماتاازتوراه رومیادمیره تودفترومنم خجالت میکشم جلومعلمای دیگه صداش کنم وبرم باهاش حرف بزنم وازخودشم خجالت میکشم آخه فضای مدرسه ماطوری نیست که ….یه خورده هم این ناظم ومعاونابداخلاقن یه سوال بهم بگیدچیکارکنم هرشب هرروزکارم شده گریه؟؟؟

  1400. عرفانه :

    hiiiiبه همه دوستای گلم

    چه اتفاقات خوبی افتاده
    مارال ونگار کلی خوشحال شدم بابت رابطه خوبتون با معلم ها تون.

  1401. مارال :

    اگه بدونین چه قدر خوشحالم امشب به خانوم گفتم به اندازه تمومه دنیا دوستش دارم اونم گفت منم اندازه ی همه ارزوهام دوستت دارم یعنی انگار داشتم خواب میدیدم خداکنه همیشه رابطمون انقدر خوب بمونه
    شماهاهم معلماتون عشقتونو درک کنن
    همه ی خرید دانشگاهمو با خانوم رفتیم باز امروزم رفتیم کتاب خریدیم وااای ماااه منه
    بچه ها وقتی پیامای بعضی هاتونو میخونم که دوست داشتنتونو پیش خودتون نگه میدارین و به معلمتون نمیگین خیلی ناراحت میشم اینجوری خیلی زجر میکشین اگه بهشون بگین همه چیز درست میشه درست مثل نگار البته بازم بستگی به درک و شعورشونم داره

  1402. مارال :

    سلام نگار جون پیامتو خوندم خیلی خیلی خوشحال شدم
    با حرف زدن و گفت و گو همه ی مشکلات حل میشه اگه همه حسشونو بهم بگن همه چیز ساده میشه
    امیدوارم همیشه رابطتت با معلمت خوب بمونه و روز به روز بهتر بشه
    منم دیگه دانشجو ی رشته ی روانشناسی شدم خدارو شکر هفته ای یبار خانومو میبینم با هم میریم بیرون
    خیلی وقت بود اینجا نیومده بودم ولی دیگه هر روز سعی میکنم بیام پیاماتونو بخونم

  1403. نگار :

    سام به همه دوستهای عزیزم اینقدر خوشحالم که دلم می خواد همه شما توی خوشحالی من سهیم باشید.نه فقط توی گریه هام . جریان از این قراره :
    روز یک شنبه که تو مدرسه جشن داشتیم رفتم پیش دبیرم وبهش گفتم می خوام یه سوال ازشون بپرسم بعد باهم اومدیم توی دفتر بدنم یخ کرده بود .بهشون گفتم من به شما خیلی فکر می کنم یک لحظه فقط منو نگاه کرد بعد دیگه هر چی توی دلم بود بهش گفتم نه بهم خندید ونه ناراحت شد .گفت این چیزا طبیعی وزیاد نگران نشو وبعد شمار شو بهم داد وگفت همین که با صداقت وشجاعت بهم گفتی خیلی مهمه
    گفت هر موقع احساس دلتنگی کردی می تونی بهم زنگبزنی بعد برا م آرزوی موفقیت کرد
    به من بگید من خوابم یا بیدار این معلمه یا فرشته خدایاااااااااااااااااااااااااااااا
    امروز مامانم شیرینی وگل براشون گرفت آورد مدرسه خانممون به من گفت شیرینی رو جلوی همه بگیرم بعد با معاون مدرسمون از من تعریف می کردن وقتی شیرینی گرفتم جلوشون گفت این شیرینی از دست نگار خانوم خوردن داره من دیگه نمی دونستم چه کار کنم.خیلی خیلی خیلی خوش گذشت.من برم دیگه در سامو بخونم .برای خوشحالی همتون دعا می کنم کاش آبجی مارال هم این مطالبمو بخونه.

  1404. زهرا :

    سلام دوستان خوبین؟دیروززنگ زدم ب معلمم باهاش مفصل حرفیدم انقدخوببود اصن جوگیرشده بودم بهش برای اگلین بارانقدرروراست گفتم ک چقدرنبودش تومدرسه برام سخته ازم پرسید مدرسه چطوره گفتم اصن خوب نیس دوسش ندارم گفتچون من رقتم؟گفتم فک کنم اره گفت ناراحت نباش شایدسال بعدبیام خداروچی دیدی منم گفتم شایدمن ازمدرسه بیام بیرون وسطای حرفامون اعتبارم تموم شد:-)بیچاره خودشزنگیدبهم و خیلی خوب بودحرفامون ولی بعدحرف زدنمون بدجوری احساساتی شدم و ازدیروز فکرمیکنم بهشدک چقددوسش دارم سه شنبه میرم پیشش تارتارودررو ببینمش خیلی دوس داشتم دوباره واسش وب درس کتم امامیدونم وقتنداره بیاد شکیلاجان اگه من جای توبودم میرفتم و بامعلمم حرفدمیزدم و میگفتم ک نبایدبخاطربعضیا مارو هم ول کنین برین

  1405. شکیلا :

    دلم میخواد جیغ بزنم گریه کنم ….!همین پریروز سر کلاسمون بود ….. بخاطر رفتارای بعضی از شاگرد میخواست کلاسو ترک کنه گفت نمیخواد کلاسمونو برداره ساعتاش به ساعتای کلاسی دیگش نمیخوره اخه معلمم امسال یه مدرسه دیگه رو هم برداشته خدا میدونه چقد التماسش کردیم ولی هنوز چیزی معلوم نیست ….. من از اون روز شبا شده کارم گریه خیلی میترسم یه وقت تنهام بزاره ….:(((((!

    • نگار :

      سلام چرا بی خبر؟ این همه تغیرات…… مبارک باشه!!!!!!!!!

      ببخشید اول اسمها چاپ نشده من نمی دونم کیا پیام گذاشتن.

  1406. شکیلا :

    سلام به تموم دوستای خوبم ….!

    خلاصه درساکمون اینقد سنگین شده که نمیتونم به این سایت زیاد سر بزنم به هر بد بختی امدم تا بتونم یکم درد دل کنم اخه دارم دیونه میشم از وقتی دیدمش دیونگیم بیشتر شده تحملم کم هر وقت کلاسمون تموم میشه دلتنگش میشم دوس دارم دو باره با هاش با شم ….!تو تابستونی ماهای اخری اروم تر شده بودم ولی الان باز همون ادم قبلیم ….!بچه ها نمیدونم سریال روزی روزگاری رو نگاه میکنید یا نه ؟ ولی دیدین پسره با رفتارای خاص معلمش عاشق معلمش شده ولی چه فرقی داره دختر پسر نداره ولی متاسفانه عشق پسره هم مث ما ها یک طرفه هستش …. چون به معلمش درباره احساس میگه و معلمش میگه این یه چیز طبیعی هست تو سن نو جونی چه دختر ویا پسر ممکنه عاشق معلماشون بشن ولی این عشق یه طرفست خدایی دلم میخوام معلم منم این فیلمو ببینه تا یه وقت به احساست من که شاگردشم نخنده والا
    اگه معلما میدونن تو این سن ما دانشاموزا عاشقشون میشیم پس چرا تو جه نمیکننن …..!میدونین بچه ها الان تموم کلاسمون نه تنها کلاس ما بلکه کلاسای پایه اول و دوم هم میدونن من عاشق معلمم همش اذیت میکنن هر وقت گریه میکنن میگن چیه نکن برا خانوم گریه میکنی چند روز پیش فهمیدم چنتا از شاگردا دیگه هم عاشقشم ناراحت شدم شدید خدا میدونه چی بهم میگذره من همیشه سعی میکنم سر کلاسش مث قبل داوطلب باشم با اینکه احساس میکنم دوسم دارم ولی این دوس داشتنش فقط از روی اینکه من شاگرد درسخونی هستم هست وگرنه نه بیش از حد ….. امیدوارم خدا به هممون یه صبز عیوب عنایت فرماید من یکی که صبرم سر امده کارم شده گریه ….

  1407. عرفانه :

     سلام دوستای خوب ناشناسم :

    دقیقا از معلمتون توقع چه رفتارهایی رو دارید؟

     وفکر می کنید اگربا شما چه حرفهایی وچه رفتارهایی روداشته باشن شما خوشحال میشید؟

    به عنوان مثال توی زنگ تفریح ۱۰ دقیقه ای  یا سر کلاس معلمها باید چه کار کنند؟

    خواهشا جزیی بنویسید؟همراه با یک مثال (۳نمره)!!!!!!!!!!!!!!!

  1408. فاطمه :

    منم مثل شماهام خیلی هم رابطه خوبی با معلمم داشتم و دارم ولی الان تو کلاس دیگه باهم حرف نمی زنیم چون بچه ها رو من خیلی حساسن ولی بیرون از مدرسه به هم پیام میدیم و زنگ میزنیم
    تازه خودشم میدونه!

  1409. نیکی1998 :

    شلام بچه ها
    من به این نتیجه رسیدم که معلما کلا برا دانش آموزاشون وقت ندارن.خیلی از دوستان راهنمایی میکنن پیشنهاد میدن که اگه مشکلی دارید برید باهاشون صحبت کنید و احساستون رو باهاشون در میون بزارید. بله درسته من هم بدم نمیاد که باهاشون صحبت کنم(مفصل). ولی وقتی اصلا اهمستی قائل نیستند و برای ما دانش آموزا وقت ندارن چیکار میشه کرد. من هرروز معلممو میبینم شاید خیلی ها فکر کنن که این خیلی خوبه و من خیلی خوشبختم. اما رابطه ما فقط در حد سلام و احوال پرسی و حرفای حاشیه ایه.همین. ایشون اصلا از قلب پر از درد من خبر ندارن.

  1410. maryam12 :

    نگار جان ببین اولش باید این رو بدونی عشق فقط برای خداست خب بعد هم این که نباید زیادی وابسته بشی سعی کن وابستگیت رو کم کنی بعد برو بهش محترمانه بگو دوستش داری بعدش هم ایم که دانش اموز درس خون ارزوی هر معلمیه پس سعی کن درس خون باشی در ضم نماز و قران بخون و به خدا توکل کن.سعی کن توی کلاس فعال باشی و خوش اخلاق.نه تنها با معلمت بلکه با همکلاسی هات تا معلم ببینه تو دختری مهربون هستی.امیدوارم کمکام موثر بوده باشه در امان حق و ارزوی موفقیت

  1411. نگار :

    بچه ها من می خوام یک رابطه درست درمون وخوب  با معلمم داشته باشم نه ناراحتش کنم

     ومزاحمش بشم .نه خودم غصه بخورم  ونه وقتمو بگیره   .چه طوری ؟باید چه کار کنم؟از کجا شروع

    کنم ؟لطفازود بگید.

  1412. فاطمه قوامی :

    سلام بچه هاازمشاورمدرسه مون وقت گرفتم که شنبه برم باهاش حرف بزنم هرچی به من گفت به شماهم میگم

  1413. الهه :

    اره مینا جون شمارشو دارم ولی دلم واسه صحبت رو در رو باهاش یک ذره شده تو مهر ماه یک بار دیدمش این قدر با من بد رفتار کرد که نگو و نپرس اخه چرا مگه من چی کارش کردم البته خیلی هم بد نبود فقط دیگه مثل گذشته نبود چرا

  1414. زهرا :

    بچه ها من حالم خیلی بده غصه میخورم بدجوری تومدرسمون ب هرکجانگاه میکنم خاطرات معلمم یادم میاد فردا دوزنگ اخرکلاس داره فقط چیکار کنم؟برم پیشش؟کمکم کنین لطفا

  1415. مينا :

    کاری نمیشه کرد…
    منم جدا شدم…و منم دارم دق میکنم…ولی کاری از دستمون برنمیاد…
    شماره ی معلمت رو داری ایا الهه جان؟؟
    من شاید این سه شنبه برم مدرسه و به معلمم سر بزنم با بچه های دیگه…فقط نمیدونم چی باید بگم!نمیخوام سکوت کنم!دلم میخواد یه حرفی بزنم که نمیدونم چیه و چه جوری باید بگم؟!

  1416. الهه :

    سلام من تازه تو این سایت اومدم منم درست مثل شما عاشق یکی از معلم هام شدم ولی دیگه امسال با من نیست و من دارم دق میکنم میشه یکمی کمکم کنید

  1417. فاطمه :

    ىکى از دوستام مىگفت صبرکن ,چون صبر اوج احترام به حکمت الهىه
    اما کاش دبىرا مى فهمىدن چقدر سخته
    کاش معلم من درحد ىه دانش اموز بهم اهمىت مىداد تا هروقت ىادش مى افتم بغض نکنم کاش مىتونست درکم کنه,اون مىدونه من تو چه وضعىتى قرار دارم اما حتى صداى قشنگشو ازم درىغ مىکنى صداىى که مىتونه منو از اىن رو به اون رو کنه 
    اى کاش معلمم متونست باور کنه ىه نوجوون مثل من تو اىن سن تنهاىى نمىتونه اىىىىىىىىىن هممممممه دردو تحمل کنه اگه فقط ىه بار حالمو مىدىد وقتى ىادش مى افتم قطعا ىه کارى مىکرد
    مثل همىشه مجبورم دلمو به خوب بودنش خوش کنم و به خوش حالىش اما اى کاش مىضد فقط ىه بار ببىنمشون فقط ىه بار…

  1418. مينا :

    نگار جون اصلا با دبیرت صحبت نکن…اون میفهمه که حسودی میکنی و این رفتار براش بسیار کودکانس
    با اینکه سخته اما عادی رفتار کن
    مارال جون سر چیزای کوچیک خودت رو ناراحت نکن و ناشکری نکن….وضعیت الانت خیلی خوبه….پس با فکر های ازار دهنده حال خودت رو خراب نکن
    من نظرات رو میخونم همرو…اما حرفی ندارم بگم…نمیدونم از چیه خودم باید توضیح بدم یا از چه اتفاقی…فقط اینروزها سخت میگذره

  1419. پریسا :

    نگار جون منم وقتی میبینم یه شاگرد هی به پروپای معلمم میپیچه و میخواد اینجوری بگه دوسش داره حرصم میگیره و راجع بهش با معلمم صحبت میکنم و بهش میگم اینکه به اون توجه کنه منو ناراحت میکنه که اونم هر دفعه بهم میفهمونه که بیشتر از همه اونا به من توجه میکنه
    نه فقط این موضوع کلن هر چیزی که به معلمم ربط داشته باشه و ناراحتم کنه رو بهش میگم چون اونم همینطوریه از هر چیزی که ناراحت بشه وقتی برم پیشش بهم میگه

  1420. مارال :

    بچه هاااا اضلا تلاش نکنین هرکاری کنین هرچه قدرم رابطتون با معلمتون خوب بشه بازم به چشم سه شاگرد میبیننتون من با اینکه درسم تموم شده و با اینکه دیگه یا معلمم دوستیم البته یه چیزی فراتر از دوستی چون من هرچی میگه گوش میکنم و هیچی رو ازش پنهون نمیکنم ولی بازم به هرکی معرفی میکنم میگه شاگردمه حتی به خشک شویی 🙁
    امشبم خانوم یه سوال ازم پرسید منم کامل جواب دادم گفت  از بس خندیدم سرم درد گرفت کار دنیا رو شاگرد داره به معلمش درس میده 
    اون لحظه انقدر دلم شکست که :-((((
    خلاصه که هرکاری کنین أوضاع همینه اصلا ماهارو نمیبینن 🙁

  1421. نگار :

    یکی از بچه  های سال بالاتر اینقدر دوست نداشتنی که. ولی هی زنگهای تفریح میره پیش دبیرمون  وهی الکی حرف میزنه  اینقدر مغرور…… که نگو .حسودی نمی کنم  ولی یه روزی برای دبیرمون باید ماهیتشو روشن کنم حیف از این دبیر مون می آد که وقتشو برای این دختره بذار ه.یه کتاب دستشه هی سوال می کنه دروغی!!!!!!!!!!!!!!

  1422. پریسا :

    فاطمه جان میدونم تحمل این موضوع که با دبیری که دوستش داری درس نداشته باشی خیلی سخته ولی احتمال داشت اصلن اون دبیر به مدرستون نیاد و تحمل این مورد از توان خارجه
    ولی بازم عشق همه چیز زندگی نیست.قرار نیست خودتو بخاطر دبیرت انقد اذیت کنی
    اون اگه ببینه تو اذیت میشی سعی میکنه ازت دوری کنه تا کمتر آزار ببینی
    یادم نمیاد دبیرستان بودی یا راهنمایی ولی اگه دبیرستان نیستی باید صبر کنی و ببینی چند سال بعد نظرت راجع به این موضوع چیه
    اگه بخوای همش به دبیرت فکر کنی نمیتونی به درست برسی و همین موضوع باعث میشه دبیرت فکر کنه اون مقصره
    شاید بگی که من نفسم از جای گرم در میاد ولی باور کن با این که من پیش دبیرمم بازم کلی اذیت میشم به دلایل مختلف
    یکم منطقی تر درباره این موضوع فکر کن
    اصن سعی کن احساستو بذاری کنار و چند لحظه فقط با عقلت به این موضوع نگاه کنی
    همیشه وقتی پای احساس وسطه آدم منطقشو از دست میده
    نمیخواستم با حرفام ناراحتت کنم ولی بعضی وقتا باید کمی قاطع تر حرف زد شاید تاثیر سخن بیشتر بشه
    به حرفام فکر کن

  1423. فاطمه قوامی :

    سلام بچه هایه چندروزی این جامی یومدم وحرفاتونومی خوندم وخیلی فکرکردم سرنوشت ماهم بایداین طوری بشه دیگه امامتعسفانه هیچ کودوم ازماحاضربه قبول کردنش نیستیم وحق داریم  چون هممون بایدطوری رفتارکنیم که کسی نفهمه که عاشق معلممون شدیم چون همه می خندن خوش به حال کسی که عشقش معلم امسلشم هست امااونایی که مثل من معلم امسالشون نیست نمی تونم چیزی بگم چون انگارخیلی سخته فقط بایددعاکنیم یه طوری معجزه ای چیزی بشه وگرنه شمارونمی دونم امامن دلیلی واسه زندگی ندارم وتمام.

  1424. فاطمه :

    سلام عرفانه عزىزم ازخوندن حرفات حس خوبى بهم منتقل شد همىشه از اىن کارا بکن خخخخ,من جاملا باهات موافقم و امىدوارم همممممسشه هممممگى بخندىم
    نگارجان اىن خىلى خوبه تغىىرات مثبت دبىرت خوش حالم کرد اىشالا همه چىز برات خوب پىش بره

  1425. نگار :

    عرفانه جونم من آدم ضعیفی نیستم دیروز حالم خیلی بد بودمامانم هم حرف شما رومیزنه ومجبورم کرد یک دنیا ظرف بشورم ولباس اطو بزنم(  البته مامانم خانم تناردیه نیست ) امروز روز خوبی برام بود
     فاطمه از معاون مدرسمون یه اطلاعاتی ازمعلممون گرفتم سر کلاس هم بهمون فرصت درس خوندن داد واز همه یه امتحان دوسواله گرفت که من نمره کامل می گیرم معاونمون گفت که خانممون میدونه من خیلی تلاش کردم تا بیاد مدرسمون احساس کردم منو یه طور دیگه نگاه می کنه منم هی خودم قایم می کردم سر کلاسش 
    شکیلا من دانش آموز بدی نیستم ولی چشم بیشتر از این تلاش می کنم

  1426. عرفانه :

    hi به همه زهرا. شکیلا.نگار.فاطمه ازاین جا رد میشدم یهویی!!!!گفتم سری بهتون بزنم .دخترا اینقدر غمگین نباشید.دنیا همش همینه اگه بهش بخندید بهتون می خنده اصلا مسخرش کنیدتعجب نکنید من آدم بی دردی نیستم ولی تلاش می کنم همیشه شاد باشم وبخندم از خنده من دیگران هم شاد میشن من زخم ها ودردهاروقبل از دیگران حس می کنم ولی بازهم میخندم  وسعی می کنم مشکلات روحل کنم به هر طریق ممکن .توصیه میکنم وقتی ناراحتید کار کنید واین انرژی منفی رو بیرون بریزید  بایکی درد دل کنید .لطفا .لطفا .لطفا اینقدر حرف خودم ومیخوام بکشم رونزنید.حتی به شوخی.

    زهرا جان همیشه احترام بذار تا بهت احترام بذارن  ولی فکر نکنم معلم شما می خواسته شما رو تنبیه کنه معلمها هم احساسات دارن واغلب خودشون مادرن .

    نگار جان چقدر کم طاقت شدی تو اینقدر قوی ونیرومندی که تونستی معلمتون روبه مدرستون بیاری .چرا پس گریه می کنی؟سعی کن یه رابطه خوب ومعقول با نظر وهمفکری خودشون برقرار کنی  فقط لطغا فکر کن. غصه نخور .

    فاطمه عزیزم سعی کن یه هدف توی زندگیت داشته باشی وبرای اون هدفت برنامه ریزی کن چقدر قشنگ مشاوره میدی ازخوندن نوشته هات لذت می برم. درسته ما باید قدر داشته هامون رو بدونیم.
    مارال کجاست خانم ارکیده عزیز کجاست( یاد آهنگ گل ارکیده می افتم که چقدر قشنگه)

                           بچه ها شعار نمی دم امتحان کنید

  1427. زهرا :

    شکیلا میگی دوسمون داره ک دوسش داریم اون ک میدونه من چقدرحساسم ب رفتاراش اخه چرابا دوستم اونجوری گرم رفتار کرد اونم پیش خود من منی ک هزاربار بهش گفتم دوس ندارم ک انقد ب اون توجه میکنی و ناراحت میشم اصلاسردرنمیارم از رفتاراش فک کنم میخواست منو تنبیه کنه ک بهش سلام ندادم خداجون دارم دیونه میشم

  1428. زهرا :

    بچه ها توروخدا کمکم کنین دارم دیونه میشم امروز زنگ اخر فقط معلمم درس داشت منم تصمیم گرفته بودم دیگه نرم پیشش ولی خیلی دوس داشتم ک برم پیشش زنگ اخرماورزش داشتیم معلممون گف ک برو یه چیزی ازدفتربیار همون لحظه ک من درو بازکردم ازاون طرف معلممو دیدم اونم منو دید ک یهویی معلممون گف بیا تو نمیخوام منم باعجله درو بستم و سلام ندادم بهش بعدش بایکی ازدوستام رفتیم جلوی همون کلاسی ک ایشون درس داشتن منم نمیخواستم ببینمش دیگه چون نمیخواستم فک کنه بخاطراون رفتم جلوکلاسشون بعدش ایشون ازکلاس اومدن بیرون منم برگشتم یهویی دیدمشون وزود سرمو برگردوندم اونم منو دید بعددوستی ک پیشم بود بهش ازدورسلام داد منم نمیخواستم برگردم ولی دوستم گف ک داره نگا میکنه برگشتم و سلام دادم ایشونم بدون هیچ اعتنایی اومد پیش منو و دوستم و حال و احوال پرسسی بادوستم کرد چون اولین باربود ک دوستمو توسالتحصیلی جدید میدید ولی منو هفته پیش دیده بود و بعدش برگش طرف من و گف چه خبر؟منم هل شدم و گفتم عالی نمیدونم چرا هربارسوالی ازمن میپرسه میگم عالی پارسالم پرسید امتحانارو چحوری دادی منم سردگفتم عالی و دیگه حرفی نموند و رفت منم ناراحتم ازاینکه چرا بامن پیش دوستم اونجوری رفتارکرد خودش میدونه ک خیلی حساسم به اون دوستم چون پیارسالم ب اون خیلی توئجه کرد منم نامه نوشتمو گفتم بااین رفتارتون خیلی هارو ناراحت میکنین و ب گریه میندازین ب نظرتون من بی ادبی کردم ک سلام ندادم بهش؟ینی میخواست ک منو تنبیه کنه ک اونجوری کرد؟خیلی دلم میخواست برا یه بارم ک شده میرفتم تنهایی پیشش و میگفتم چه حسی نسبت ب من داری؟وقتی گفتم دوست دارم ناراحت شدی یا خوشحال؟اخه من همه چیرو بانامه دادن و ایمیل گفتم بهش یباردرست و حسابی باهم حرف نزدیم حالا چیکار کنم؟دوس داشتم بهش زنگ بزنم و بگم ک چقدرناراحت شدم ازرفتنت اماناراحتم ازش ک اونروز جواب اس ام اسمو نداد مارال جان ازت خواهش میکنم ب معلمت بگو بیاد و نظرمنو بخونه و راهنماییم کنه اخه خیلی ب کمکش احتیاج دارم دوستان کمکم کنین بهش زنگ بزنم ؟ایمیل چطور؟امروزحالم خیلی خوب بود خیلی خوش گذشت امالحظه اخرخیلی بدزد توذوقم دوستان کمکم کنین خواهش میکنم ب نظرتون اگه حرفمو بگم غرورمو زیرپاگذاشتم؟باراول ک منو دید انقد باهام گرم رفتارنکرد ک بادوستم رفتارکرد اونم درست پیش من خیلی حس بدی داشتم اون لحظه اه

  1429. شکیلا :

    الان من فردا با ایشون کلاس دارم خدا میدونه چند بار کتاب ایشونو خوندم تا بتونم داوطلب به درسش برم و براش متفاوت تر از بقیه باشم …..بهترین هدیه و نزدیک شدن به معلم همینه ….!

  1430. شکیلا :

    نگار جون معلمت دبیر چیه ….؟ ببین نگار تو میتونی با درس خوندنت و حتی داوطلب رفتن به درس نظر شو به خودت جلب کنی چون من همین کارا رو میکردم براش متفاوت تر از بقیه بودم شاید احساس اون روی من تاثیر گذاشت و منو عاشق خودش کرد تو تلاشتو بکن ولی افراط داشته باش مثلا خود من چون ادم کم رو وخجالتی هستم و از طرف دیگه غروریی که دارم رو نمیخوام زیاد برای یه رابطه افراطی صرف کنم ولی اگه بدونم معلمم در برخورد با احساسم واکنش بدی نشون نمیده حتما اینکمارو براش میکنم نگار جون تو اول جنبه و حالات رفتاری معلمتو بسنج ببین چجور ادمیه منطقیه یا نه اگه اینطور باشه میتونی تا حدودی بهش نزدیک بشی …..!

  1431. نگار :

    فردا باها شون کلاس داریم توی مدرسه مشکلی ندارم تمام مشکلاتم  مال توی خونس .بیقراری و کم طاقتیم مال بعد از ظهر وغروبه ها امروز اصن درس نخوندم حسش نبود.

  1432. فاطمه :

    منم ممکنه اشتباه کنم و نظرم اشتباه باشه اما مىارزه چون سختىش از ضراىط الانت ىهتره بازم خوددانى

  1433. نگار :

    فاطمه جان این چبزهایی که میگی  توی حرف خیلی آسون وشدنی به نظر میاد ولی توی عمل سخت ویا غیر ممکنه .آه ه ه

  1434. فاطمه :

    دارم فکر مىکنم من بىشتراز سه ماااااااهه دبىرعزىزموندىدم وصداى قشنگشونو نشنىدم حالا حاضرم از دور حتى از پشت ببىنمشون حتى از پشت
    حالاکه زنگاى ادبىات و زبان فارسى نىستن حس خفگى بهم دست مىده
    هرکدوم ازشماجاى من بودىد درکم مىکردىد
    نگاربه اىنام فکرکن اگه فقط ىه لحظه خودتو جاى من بزارى مىفهى چقدر الان خوش بختى

  1435. فاطمه :

    نگاراگه اىنطورى باشه همه معلما باىد بچه هارو بىخىال شن تو عشق به معلم ما دوس دارىم کاراىى کنىم که بعضى وقتا بچگانه هستن اما تو باىد مواظب باشى درسته دبىرت کلى مشغله داره اما معلمى شغله اىشونه ىنى وقتاىى که مدرسه هستن مىتونن کاراىى بکنن که تورو خوش حال کنه براشونم سخت نباشه مگه حرف زدن ىا انجام ىه سرى کارا چقدر سخته که نتونن البته توهم نباىد افراط کنى اما تنهاىى هىچى درس نمىشه
    تومىخواى بىشترباهاشون باشى اىن فقط و فقط از دست معلمت برمىاد ,منطقى فکرکن

  1436. نگار :

    الان مامانم اومده میگه نگار چرا توی تاریکی نشستی.ومن صورتمو  قایم می کنم که مامان نبینه من دارم گریه می کنم  اگه ازم بپرسه چی  باید بهش گم  وای خدا کمکم کن

  1437. نگار :

    من خیلی غصه دارم خیلی خیلی .دبیرم هیچ تقصیری نداره فاطمه جان دبیرم نمی توته مشکل منوحل کنه اونم حتما مشکلات خودشو داره من باید خودم مشکل خودمو حل کنم ولی نمی دونم چه جوری .

  1438. شکیلا :

    نگار جون خیلی رفتار این روزات شبیه منه منم واقعا احتیاج به کمک دارم با اینکه زهرام مدرسمونه ولی بازم دیشب گریم شد سر همه زنگا فقط به زهرا فکر میکنم نمیدونم وقتی میبینمش مثل این میمونه روح از بدنم میخواد جدا بشه قلبم به طپش میفته دستام سرد میشه همیشه هر جا که باشه پشت سرش را میفتم تا بره سر کلاسش واییییییی خدااااااااااااااا دارم دیونه میشم دوس دارم خودمو بکشممممممم:(((((

  1439. فاطمه :

    نگارجان توخىلى راحت مىتونى بامعلمت درارتباط باشى
    مثلا برو از تلاشت براى برگشتنش شروع کن بعد تمام چىزاىى رو که به ما گفتى به دبىرتم بگو اونوقت خودشون ىه جوابى بهت مىدن ىا ارتباطت بىشتر مىشى ىا مىگه چىکار کنى
    به نظرمن هىچکس مثه خودشون نمىتونه کمکت کنه چون ممکنه ما بگىم ىه جارى رو بکنى توام انجام بدى اما از نظر دبىرت کار درستى نباشه 
    سعى کن دراولىن فرصت صادقانه بادبىرت حرف بزنى
    اىشالا مشکلت حل مىشه

  1440. نگار :

    حالم از خودم وبی عرضیگیم به هم می خوره. چرا ببابد این اتفاق برای من بیفته.  چرا باید به یکی اینقدر وابسته شد. چرا من نمی تونم خودم کنترل کنم .اصلا چرا من این طوری شدم؟چرا چراچرا

  1441. نگار :

    سلام برو بچ من خیلی وقته نبودم ما موفق شدیم معلم عزیزم رو بیاریم مدرسمون
     (با مامانم وبچه ها رفتیم اداره منطقه مون)خیلی تلاش کردیم.خیلی خوش گذشت 
    ولی این روزها خیلی غمگینم هر لحظه یه حسی دارم وخیلی دلم می خواد گریه کنم نمی تونم
    به خودم مسلط باشم دلم یه رابطه بیشتر با معلمم می خواد از یه طرف دوست ندارم مزاحمش باشم .دقیقا نمیدونم این رابطه اضافه تر چیه؟اگر بخوام باهاش حرف بزنم .حرفی ندارم.اصلا نمی دونم ازش چی می خوام .ولی دلم می خواد بیشتر باهم باشیم .برای چی نمی دونم 
    تروخدا کممممممممممممممممممممممممکککککککککککک
    کاش خانم ارکیده جوابموبده 
    یکی همین الان جوابمو بده .بدجور دلم می خواد گریه کنم.

  1442. شکیلا :

    سلام به همگیتون من همون شکیلای قبلی هستم که گه گاهی اینجا میومدم وبرای اینکه درد دل کنم اینجا بحث میکردم در مورد احساساتم ومعلمم … الان واقعا خوشحالم چون میدونم معلمم کلاسمونو برداشته و در هفته چهارساعت با ایشون داریم خیلی ذوق دارم چون امروز با ایشون داشتیم وفهمیدم که واقعا دبیر امسالمون هستند …. و از طرف دیگه کمی ناراحت شدم چون فهمیدم یکی دیگه از همکلاسیام به کسی که من دوسش دارم علا قه داره خیلی ناراحت شدم با همکلاسیم بحثم شد گفتم فقط زهرا برای منه تو هیچ حقی تو دوس داشتنش نداری کاری کردم که حرفشو پس بگیره در ضمن دختره خیلی ناراحت شد ولی خب حقش بود …. الان دارم فکر میکنم که نکنه این دختره بره به معلمی که دوسش دارم ابراز علا قه کنه …. و از طرف دیگه امسال سال سر نوشت سازه منه باید خودمو برای امتحانات نهایی وکنکور اماده کنم ولی همنان ذهنم در گیره تنها دلیلم این شده که با زهرا کلاس داشته باشیم پارسال من شا گرد اول کلاسمون بودم و امسال میخوام خیلی بیشتر از پارسال بخونم ولی فکر کردن به زهرا در تموم وقتم منو خیلی نسبت به اینده بی خیال کرده احساس دگرگونی میبینم خودم حالمو نمیفهمم با این وجود که پارسال یک بار از طریق یکی از دانش اموزان به معلمم ابراز علاقه کردم ا ولی به دلیل خجالتی وکم رو بودنم یک بارم خودم مستقیم به ایشون نگفتم که دوستش دارم ووتمام ابراز علاقمو توی یه وبلاگی که براش درست کردم شرح دادم گر چه میدونم معلمم به وبلاگم نیومده ولی حداقل به این امیدوارم که یه روزی میره سر میزنه و میدونه ب که خیلی با وجودش ارامش میگرفتم ….. واینکه من هیچ وقت از معلمین خوشم نمیومد ولی نمیدونم چی در این معلم بود که منو جذب خودش بود یه رفتارایی داره که بقیه ندارن ولی احساسم میکنم که اونم منو دوس داره و وقتی بهم زل میزد اینو متوجه میشدم من سر کلاسش همیشه داوطلب بودم یک بار نمیشد به درس ایشون نرم یا دزسشو نخون احساس کردم که من براش متفاوتم شاید احساس کردم که دوستم داره که دوستش داشتم وعاشقش شدم یه جورایی فکر میکنم این دوست داشتن دو طرفست و شاید غرور من وغرور ایشون باعث شده من جلو نرم واحساسمو بهش نگم ایشون یکنم مغروره و من همین غرور وجذبه ایشونو دوست دارم من نمیخوام معلممو اذیت کنم یا بزور سر بار ایشون بشم چون ایشون هم مثل بقیه ادما مشکل داره خانواده داره سه تا بچه داره و من درکش میکنم ….فقط اینو بدونین عشق الکی بجود نمیاد مخصوصا عشق شاگرد معلمی به خودتون بقبولونین که حتما معلم ما رو دوس داشتهخ که ما دوسش داریم ومیخوایم بهش عشق بورزیم ….موفق وپیروز باشی

    یا علی

  1443. زهرانصرآبادي :

    سلام بچه هابه نظرتون امکان داره معلمم برای این که دل من خوش باشه گفته رفته وبلاگامو دیده یاواقعاراست گفته؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!
    راستی بچه هابیاید ازاین به بعداسم مدرسه وشهرامونو بنویسیم شایداین جوری بتونیم همو بشناسیم

  1444. مارال :

    انقدر امشب گریه کردم دیگه قلبم درد گرفته چندساعته دارم خون گریه میکنم فردا روز اول دانشگاهمه ولی اصلا خوشحال نیستم کاشکی هنوزم دانش اموز بودممم:(((((
    امشب داشتم با خانوم حرف میزدم گفتم علاوه بر اینکه استرس دانشگاه دارم استرس اینم دارم که فردا شاگرد جدید نداشته باشین که با اونا برین بیرون دیگه وقت واسه من نداشته باشین خانوم گفت وای نه کاش جدید باشن بتونم کاری کنم که کارای اشتباهشونو انجام ندن مگه بده خوبه که 
    گفتم خانوم شما دوبار قول داده بودین دوست نشین با جدیدا خانوم گفت من یادم نیست گفتم دوبار قول دادین یبار ماه قبل تو وایبر یبارم دفعه قبل که رفتیم بیرون خانوم  خندید وگفت میدونی که من اینجور مواقع الزایمر میگیرم گفت شاگرد قبلیمم که سه سال منو دوست داشت بیاد بگه تو من رو از اون گرفتی؟؟
    حالم خیلی بده خیلی کاشکی هیچ وقت درسم تموم نمیشد الان خانوم خوابه و من دارم خون گریه میکنم
    چی کار کنم من؟؟؟:((((

  1445. فاطمه قوامی :

    سلام هرشب وروزفقط کارم شده گریه خیلی دعاکردم معلمم هشتم هم تدریس کنه حالاتدریس میکنه ولی من توکلاسش نیستم خوبه این همه دعاکردم ازدست خداخیلی ناراحتم کمکم کنید

  1446. فاطمه :

    سلام خانم ارکىده عزىز خىلى خوش حالم که شماهم هستىد چراکه علاوه بر خوش حالى مارال جون به ماهم کمک مىکنىد
    به نظرمن وقتى ادعا مىکنىم عاشق کسى هستىم براى اثباتش باىد حاضر باشىم هرررررر کارى براى اون شخص لنجام بدىم,هممممه چىز رو از طرفش بپذرىم واز طرفى متوقع نباشىم
    خىلى بد که ادم فکرکنه چرا من خودمو خردکنم کوچىک کنم مگه ابراز احساس خرد شدنه اصلا درست نىست ادم با اىن توقعات پىش بره درسته هرادمى غرور داره اما ىه وقتاىى باىد از ىه سرى چىزها گذشت

  1447. زهرا :

    هروقت بهش گفتم بیاوبم اومده یبارنوشته بود زهراخانوم اومدم اینجا ک بگم ایمیلامو چک میکنم و بیاد شما هستم یبارم روزدخترو خودش تبریک گف بهم یبارم نوشته بودم یه حقیقت بگو راجب من گفته بودتویه دخترخوب و متفاوت هستی و میتونی دوست خوبی برا بقیه باشی توتابستونم حال منو ازیکی ازدوستام پرسیده بود ولی هیچ وقت نتونستیم رودررو درباره احساس همدیگه حرف بزنیم حیف چیکارکنم؟

  1448. زهرا :

    خانم ارکیده ایشون خوب میدونن ک چقدرمن دوسش دارم و بهش گفتم تو نامه ک نمیتونم رودرو حرفامو بهت بگم و همیناس ک منو ازار میده و میدونم اونم منو دوس داره اما ن درحد من و من درکش میکنم ک حق داره منو انقد ک من میخوام دوس نداشته باشه اصلا الانم نمیدونم خواستم چیه فقط دوست داشتم یه بارازش بپرسم ک کلا چ حسی نسبت ب من داشتی چون واقعا میخوام نظرشو بدونم چون هیچ وقت بعدنامه دادنم جوابمو نداده و گفته قشنگ بودمرسی فقط یبارگف ک باید باهات حرف بزنم ولی میخوام برم برااولین باربگم ک چقدردوسش دارم وناراحتم ازرفتنش اما میترسم بهم بربخوره و نتونم هضمش کنم ک چراخودمو بارهاکوچیک کردم بخاطرش بنظرتون چیکارکنم بزارم دورادواین علاقم بمونه یا برمو رودررو نظرشو بپرسم؟میشه بگین دقیقا باید چی بگم بهش چون من نوشتنم خیلی خوبه اما توگفتن یکم میترسم خواهس میکنم کمکم کنین مارال جان ممنونم ک معلمتو اوردی اینجا

  1449. اركيده :

    فاطمه سلام عزیزم معلم ها تا زمانی جلو میرند که خودشون وخانوادشون آسیب نبیند . مثلا معلمی که خودش ازدواج کرده بجه داره شوهر داره فقطوقت توی مدرسه رو میتونه به شاگردش فکر کنه چون مشکلات زندگی اجازه نمیده اونها هم همون زندگی رو دارند که پدر ومادر شما دارند اگه تو خونه شما دعوا میشه  حرف وحدیث هست تو خونه اونها هم هست اگه بیماری هست بیپولی هست همه از این جریانها دارند مثلا معلمی بچه اش سرما خورده دیگه وقت نداره با شما حرف بزنه یا اگه مشکل مالی داره یا با خانواده همسرش یا خود همسرش دعوا کرده دیگه حوصله نداره بعد شما فکر میکنید به عشقتون جواب نمیده به نظر من خوبه ازخودش بپرسید چون عشق  رک وپوست کنده است دو رویی رودر واسی نداره انوقت خود معلمت زمانهای مناسب رو بهت میگه که کی زنگ بزنی کی برید بیرون حتی دلیل برخی از بی حوصله گی هاشوهم ممکنه بگه

  1450. اركيده :

    بچه ها این که آدم کسی رو دوست داشته باشه دلش میخواد مال خودش تنها باشه طبیعیه اما هر کسی جای خودشو داره  . اگه به صورت واقع بینانه نگاه کنیم به این قضیه میبیندجلوی شما هم کسانی بودند که قدیمی تر بودند وعاشق معلمشون بودن پس قدیمی تر ها هم ناراحت بشند بگند چرا شما ها آمدید مدرسه یا معلم مرا عشق مرا از چنگم درآوردید این یه جریان است که همیشه رو به جلو پیش میره

  1451. اركيده :

    زهرا عزیزم سلام  شما باید حتما با معلمت حرف بزنی وکم کم نظرشو درباره خودت بدونی بعد کم کم متوجه میشی معلمت از لحظ شخصیتی چقدر به شما نزدیکه اگه از لحاظ روحی بهت خورد میتونی بهش بگی دوسش داری ولی اگه نخوره اصلا نمیتونی بگی چون درکت نمیکنه اون موقع باید  خودتو مشغول کنی تا زیاد بهش فکر نکنی اینجاست عشق یک طرفه که خیلی هم دردناکه امیدوارم با معلمت یکی باشی وسالهای سال با هم دوست .

  1452. مينا :

    اصن حالا که فکر میکنم خیلی حرفام احمقانه بود…کاشکی نمیگفتم…من که عادت دارم حرفامو تو خودم نگه دارم اینم روش…یه سری از دوستام قسمم میدادن که بهش بگم حرفامو…الان بعضی هاشون میگن تو اون رو زیر فشار گذاشتی…یکی نیست به اون بگه اون چه قدر منو زیر فشار گذاشته…اصن انگار قصه ی حسین کرد تعریف کرده بودم واسش…انگار گفت به درک….چه قدر هم که زیر فشار رفت اصن!!!!چه قدر هم ناراحت شد!!!چه قدر هم به فکرمه!’چه قدر هم میدونه که هر لحظه از زندگیمو دارم عذاب میکشم!!….دیگه خسته شدم بعد سه سال…نمیدونم باید چی کار کنم…کاشکی لاقل یه کم درک میشدم…دیگه نمیدونم چی کار کنم به خدا…هرکاری میکنم شاید سبک تر شم بدتر بدتر وضعیتم بدتر میشه…واقعا دلم میخواد بمیرم…کاش یه کاری از دستم بربیاد

  1453. فاطمه سادات :

    سلام خانم ارکیده. ممنون که به اینجا اومدید و نظر گذاشتید. لااقل مارال جان را از سردرگمی در آوردید.
    راستی من یه سوال داشتم ازتون
    معلما در چه حد میتونند یه دانش آموز رو دوست داشته باشند؟؟؟
    این سوالی هست که اکثر ما بچه ها تو ذهنمونه…

    من دانش آموزی هستم که سعی میکنم زیاد دور معلمم نچرخم و براش مزاحمت ایجاد نکنم خیلی براش پیام نمیدم و توی تابستون فقط چهار بار اونم توی مدرسه وقتیکه کلاس داشت میدیدمش…
    اما من همیشه احساس میکنم که مایه دردسر شدم برای ایشون و احساس میکنم که مزاحمشون هستم. نمیدونم ایشون هم منو دوست دارند یا شاید از من متنفرند
    حتی موقعی که برای اولین بار بهشون گفتم که دوستشون دارم. خیلی احساس ترحم میکردم فکر میکردم دارند خودشون رو به خاطر من اذیت میکنند تا منو راضی نگه دارند
    شما به من بگید آیا این حس من درسته؟؟؟

  1454. مينا :

    سلام خانم ارکیده…خوش اومدین به این سایت ٨__٨…با همه ی حرفاتون موافق بودم به جز اونجایی که گفتین میخنده بعدا…من به علاقم هیچ وقت نخندیدم اما شاید به سوتی هایی که دادم و خراب کاری هایی که کردم بخندم!!!
    مارال خیلیییی دوستون داااره ❤❤❤
    بچه ها امروز یه کاری کردم که خودم توی شوکم!!!باورم نمیشه…نمیدونم کارم درست بود یانه!!!
    به معلمم اسمس دادم گفتم:سلام خوبین خانم؟دلم خیلـــی براتون تنگ شده…این دوروزی که مدرسه رفتم یکی از بدترین لحظه های عمرم بود…همش توی مدرسم دنبال یه چیزی میگردم…همش کلافه ام…از رفتن به مدرسه ای که شما توش نیستین متنفر شدم اصلا دیگه نمیدونم چه کار باید بکنم…شما چندوقت دیگه میرین انگلیس؟یعنی اگه برین برمیگردین؟؟؟وقتی فکر میکنم به این که شما باید چند ماه دیگه برین دیوونه میشم….ببخشید این حرفارو زدم..نمیدونم اصن کارم درست بود یا نه!
    اونم گفت:سلام دخترم من خوبم میلادنورم هیچ جایی هم نرفتم از شنبه هم مدرسه میریم خوشحال میشم ببینمت…
    بعدش هم پرسیدم کلاساش چه روزاییه…
    نمیدونم چرا پشیمونم..احساس میکنم کار بدی کردم…شاید نباید این ناگفته هارو میگفتم…اخه این اولین بارم بود انقدر واضح گفتم حرفامو!!!جواب اون هم خیلی یه جوریه…حرفهای منم خیلی یه جوریه…اصن نمیدونم فکرم دیگه کار نمیکنه…طبق معمول گند زد

  1455. مارال :

    وای مرضیه این خیلی حس بدیه منم الان خیلی اضطراب دارم چون درسم تموم شده و دیگه مدرسه نمیرم بعد امسال معلمم کلی شاگرد جدید داره از اونجایی هم که معلمم خیلی مهربون و دوست داشتنیه احتمال اینکه خیلی از شاگردا عاشقش بشن زیاده منم که دیگه تو اون مدرسه نیستم بفهمم چه خبره میترسم خانوم با اونا صمیمی شه منو فراموش کنه یا بیشتر با اونا بیرون بره من خیلی کم بتونم ببینمش چند وقته این حس وحشتناک عین خوره افتاده به جونم ولی کاری نمیشه کرد ک :((

  1456. مارال :

    ای جووونم خ ارکیده معلم منه 
    این خانوووم ماهه ماااه
    خودشون ادرس اینجارو پیدا کردم ولی قول دادن پیام قبلی های منو نخونن :*

  1457. زهرا :

    خانم ارکیده شمابگین من چیکار کنم من دوسش دارم و نمیتونم فراموشش کنم همیشه بینمون یه غرور خاصی بوده هیچ وقت نتونستم خسمو رودررو ب معلمم بگم همیشه بانوشته دادم بهش یه زمانی هس ک من کلافراموشش کرده بودم کلا ک ن ولی خیلی خیلی برام عادی شده بود ولی وقتی شنیدم فقط هفته ای یبارمیاد بدجوری بهم ریختم چیکار کنم؟دوسش دارم ب نظرتون ادرس این سایتو بهشون بدم بنظرتون یبار برم پیشش و بگم ک چقدردوسش دارم یا اینکه دورادودوسش داشته باشمو و دیگه نرم پیشش تاخودش بفهمه همه چیو ولی میدونم ک نمیتونم تاحالا هزار بار باخودم تصمیم گرفتم ک دیگه نرم پیشش ولی نشده خودتون بگین چیکار کنم من میدونم ک حداقل یکم حس نسبت ب من داره اما همیشه بااحتیاط رفتارکرده منم بخاطر همین نتونستم رودررو حرفامو بهش بگم و هروق رفتم پیشش یه سوال پیش پاافتاده پرسیدم و اومدم ک خودش میدونه بخاطردیدنش اومدم خواهش میکنم کمکم کنین

  1458. مرضیه :

    سلام . بچه ها!!! نمیدونید چقدر ناراحتم.چون فهمیدم یکی از دانش اموزانی که تازه به مدرسمون اومده عاشق معلمم بوده. اصلا نمیدونم باید چی کار کنم. هی با خودم میگم با این دختره قهر کنم یا باید باهاش رابطه مو بهتر کنم؟؟؟؟ هی با خودم میگم نکنه یه وقت خانومم اونو بیشتر از من دوست داره؟؟؟ اما من مطمعنم که من بیشتر از اون دختره عاشقشم…میخوام با معلمم درباره این موضوع صحبت کنم اما نمیدونم چی بگم لطفا راهنماییم کنید… 

  1459. اركيده :

    سلام بچه های عزیزم من معلم مارال هستم . مارال تا چند وقت خیلی برای حرفهای خانم دارابی ناراحت بود چون فکر میکرد منم بخوص که اون دوره منم ازش ناراحت بودم . میخواستم با خانم دارابی عزیز صحبت کنم و طرف صحبتم همه معلم هایی است که شاگرداشون دوسشون دارند . معلمی یه عشق خاصه باید عاشق باشی تا عاشقت بشند . خیلی ها معلم هستند ولی عاشق نیستند من مطمعنم که خانم دارابی عاشقه کار وحرفشه . اما بعضی از شاگردها مشکلات خاصی دارند که فقط کلید حل این مشکل دست همون آدم خاصه . به نظر من باید راحت به شاگردت بگی میخوام یک هفته تنها باشم . با زنگ نزن . الان حوصله ندارم جواب بدم . وقتی شاگرد شما انقدر تغیر کرده پس حتما این تغیر رو شما در درونش به وجود آوردید پس منطقی که درک کنه . خود ما هم زیاد اشتباه میکنبم اما چون بر چسب آدم بزرگ داریم خودمون رو پشتش پنهان میکنبم اما خودما هم میتونیم لا یک ببخشید ساده ماجرا رو حل کنیم . مارال هم همین جوری بود از این شیطنت ها زیاد میکرد . منم حرصم میگرفت دعوا میکردیم فهر میکردیم خوب الان بهتر شده مهم اینه که راست میگه وبه خاطر ترس از قهر ودعوای من دروغ نمیگه من مطمعنم بعدها کلی به کارهاش میخنده وکلی خاطره داره برای دخترش تعریف کنه انشاالله شما هم بتونید با گفتمان تیرگی ها وتضادهای بین خودتون رو بر طرف کنید  

  1460. زهرانصرآبادي :

    سلام بچه هادیروزمعلممودیدم بعدسلام واحوال پرسی گفت به وبلاگام سر زده ولی وقت نکرده نظربذاره خیلی خوشحال شدم راستی من خیلی ناراحتم که امسال وارددبیرستان شدم چون دیگه ایشون معلمم نیستن بچه هامن ازمعلمم خیلی خجالت میکشم میشه بگیدباید چی کارکنم؟؟؟؟؟؟همین دیروزم بزور و بلارفتم پیشش و بهش سلام کردم واقعامن بایدچی کارکنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

  1461. فاطمه سادات :

    دیروز که رفتم مدرسه فقط یه بار دیدمش اونم همون اول صبح فقط هم در حد یلام و صبح بخیر… همین
    امروز هم که رفتم اصلا ندیدمش بااینکه میدونستم مدرسه هست و چند بار هم دورادور دیدمش اما اصلا جلو نرفتم…

    از این به بعد هم همین کارو میکنم. نمیخوام اونقدر زیاد ببینمش معلم من امسال هر روز به غیر از شنبه ها تو مدرسه هست. اما میخوام واقعا میخوام سرد رفتار کنم. همیشه هرچی ابراز علاقه میکردم.رفتارش سرد میشد یا خیلی بی تفاوت رد میشد. با خودم گفتم چرا اینقدر باید غرورم رو بشکنم چرا باید اینقدر حقارت بکشم. بالاخره هر آدمی برای خودش یه شخصیتی داره. نمخوام شخصیتم رو خورد کنم.
    .
    به این نتیجه رسیدم که سخت ترین عشق، عشق دانش آموزا به معلماس. با اینکه پاکه اما دوطرف خیلی اذیت میشن. بیشتر هم دانش آموزا اذیت میشن
    .
    قبول دارین؟؟

  1462. پریسا :

    البته بستگی به رفتار خودمونم داره
    خوب اونا دوس ندارن که ما اذیت بشیم بخاطر همین جوری برخورد میکنن که کمتراذیت بشیم فک میکنن اولش سخته بعدن برامون عادی میشه
    معلم من اول فک میکرد جدی نمیگم و بخاطر نمره و این حرفاس.چون معلم سخت گیریه
    یه سال تمام باهام جوری برخورد کرد که اگه الکیه خودم بیخیال بشم ولی وقتی دید واقعا دوستش دارم رفتارش باهام عالی شد
    حتی وقتایی هم که زیاده روی میکردم بازم هوامو داشت و باهام بد برخورد نمیکرد

  1463. فاطمه سادات :

    سلام زهرا جان. میدونم خیلی سخته ولی عادت میکنی. پارسال هم دقیقا برای من همین اتفاق افتاد اون معاون ما بود و من هر روز میدیدمش اما یه دفعه معلم شد و من فقط دو روز در هفته میدیدمش. نازه یک روزش رو فقط دو زنگ کلاس داشت و بعد از مدرسه میرفت توی این دو روز همیشه اونقدر سرش شلوغ بود که اصلا وقت نداشت باهام حرف بزنه همیشه فقط در حد یه سلام و احوال پرسی اما بعد یکی دو ماه شرایط برام عادی شد.
    تو هم کم کم برات عادی میشه ولی فقط مواظب باش تو این مدت از درست نیفتی. مخصوصا الان که اول ساله و باید خودتو نشون بدی…

    راجب سرد شدن رفتارش هم باید بهت بگم که نه تنها معلم تو بلکه همه ی معلم ها همینطورن. من معلمم رو دوسال بود که دوست داشتم اما اون خبر نداشت اردیبهشت همین امسال فهمید. اولش خیلی خوب بود خیلی گرم بود و وقتی منو میدید کلی میخندید. اما بعد یک ماه کم کم رفتارش سرد شد. من میدونستم عمدا این کارو میکنه. داشت رفتارش رو کنترل میکرد. میخواست من وابسته نشم. منم کاملا میفهمیدم…
    .
    .
    من این رو کاملا میدونم که این روش معلما که وقتی میفهمند یه دانش آمور دوسشون داره رفتارشون رو سرد میکنند تا وابسته نشه. کاملا اشتباه…
    اون دانش آموز عوض اینکه وابستگیش کم بشه بیشتر اذیت میشه…
    .
    .
    من تصمیم گرفتم که از این به بعد دیگه اصلا بهش ابراز علاقه نکنم تا رفتارش از این که هست سردتر نشه

    حرفم رو قبول دارین؟؟؟؟

  1464. زهرا :

    سرد نشده ولی یجورایی بااحتیاطرفتارمیکنه ک مبادا وابسته شم مدلش اینه من اصلااز رفتارش ناراحت نیستم ازرفتنش ناراحتم

  1465. زهرا :

    سلام مینا من همون زهرای قدیمیه هستم نگفتم ک کلا فراموش کردم چون ب هرحال من خیلی دوسش داشتم یکم کمترشده ینی تو تابستون کلا فراموشش کرده بودم راستش خیلی ذوق کرده بودم ک امسال معلممون میشه و من چون بزرگترشدم رفتارخوبتری نسبت ب قبل خواهم داشت و میدونستم ک اونم خوب رفتارمیکنه ولی وقتی معلممون گف ک هفته ای یبارمیاد کل ذوقی ک واسه دیدنش داشتم رفت و خیلی ناراحت شدم اخه دلم واسش یه ذره شده بود خودش دیروز میدونست ک من چقدرناراحت شدم میخوام بگم ک:
    سلام بازم منم خانم … خودتون خوب میدونید ک چقدرازرفتنتون ناراحت شدم ای کاش میموندین ازوقتی ک این خبرو شنیدم تمام خاطراتمون دوباره ب ذهنم اومدن بدون شما کارگاه خیلی دلگیره میخوام حرفی رو ک خیلی مدته بهتون نگفتمو بگم چون من الان واقعا بهتون نیازدارم ک با هم حرف بزنیم میخوام بگم میشه به عنوان یه معلم و کسی ک من خیلی دوسش دارم احساستونو ب من بگین؟کلا تو این مدت چ حسی نسبت ب من داشتین لطفا یه نصیحت هم بکنین تا اویزه گوشم کنمش لطفا میناجون من این حرفو کلی گفتم ک اگه ب کسی بگی دوسش داری سرد میشه این خودش خوب میدونه ک چقد دوسش دارم دیگه اینو هفته ای یبارمیاد ب نظرت این ایمیلو بهش بدم یا ندم؟ب نظرت اون یه روز ک میاد مدرسه برم دیدنش یا یه چند ندت مثلا دوهفته اصلانرم پیشش تا یکم دوریمو حس کنه ؟؟؟؟؟تو چیکارکردی با مدرست؟بازم با معلمت درارتباطی؟من ک اصلا دوست ندارم دبیرستانو

  1466. مينا :

    سلام زهراجون…تو همون زهرای قدیمی خودمونی؟یا جدیدی؟اخه اگه قدیمیه باشی گفتی که فراموشش کردی…
    اما به نظر من اصلا اینطوری صحبت نکن و ایمیلی با این محتوا نده از روی عصبانیت!بگو:سلام خانم حالتون خوبه؟عذر میخوام مزاحمتون شدم…اما این چنروزه خیلی فکرم مشغوله…بدون شما مدرسه ی برای من خیلی عذاب اور شده…من خیلی شما رو دوست دارم…اما شما از وقتی که علاقه ی من رو فهمیدید رفتارتون با من سرد تر شده…من از این وضعیت خیلی رنج میبرم…لطفا حتی برای یک بار هم شده جوابم رو بدید…چون خیلی نیاز دارم باهاتون حرف بزنم…
    مثلا همچین چیزی بده…
    اگر هم سرد رفتار میکنه میخواد وابسته نشی…البته این در صورتی هستش که خودت رفتارهای بد یا ایجاد مزاحمت براش نکرده باشی…یعنی یه رفعه ای بی دلیل سرد شده باشه
    اگر هم توی این ٣ روز اخیر اسمس دادی بذار کم کم ۵ روز بگذره بعدش ایمیل بده
    اونم خیلی محترمانه حرفتو بگو…چون اونطوری رفتارش بدتر میشه خیلی

  1467. زهرا :

    یه چیزی بگین دیگه اه حالم بده حس میکنم افسرده شدم مدرسمون اصلا همون مدرسه قبلی نیس همه کسایی ک دوسشون داشتم رفتن من چیکار کنم؟؟؟؟؟مینافک کنم همدردیم میخوام بهش ایمیل بزنم بگم حالا ک رفتی و من بدون تو موندم برای یه بارم ک شده حسی رو ک نسبت ب من داشتی رو بگو بگم انقدر ک من حساموبهت گفتم توهم برای یه بارم ک شده منو نصیحت کن یه چیزی بگو خب بسه دیگه اینهمه غرور بزنم ایمیل جواب اس ام اسم نداد مینا فک کنم همدردیم میناب نظرت چیکار کنم؟بچه ها امروز ب این نتیجه رسیدم اگه کسیرو دوست داشته باشی نباید بهش بگی چون فوری رفتارش سرد میشه اه

  1468. نجمه :

    سلاممم
    ما یه معلم داشتیم که امسال مغلم هسن ولی معلم ما نیستند …یعنی میتونم ببگم نودو نه درصد بچه ها عاشقشوون بودن..امروز ایشون منو دیدینو دست و بغلوو اصن خیلی خوب بود گفتم این حسووو بگم که خیلی خوب بود امروز امیدوارم برا همه سال خوبی باشه»)

  1469. مرضیه :

    سلام امروز رفتم مدرسه خانومم رو دیدم!!! با اینکه دیگه معلمم نیست اما نمیدونید چقدر خوشحالم که میتونم بازم معلممو ببینم…رفتم تو کلاسش و بهش سلام کردم و محکم بغلش کردم و بهش گفتم چقدر دلم براش تنگ شده . بعد یه کم با هم حرف زدیم و اونم رفت تو دفتر. خیییییلی. روز خوبی بود!!!

  1470. زهرا :

    امروز اس دادم و برااخرین بارحرفمو گفتم
    سلام خانم…راستش وقتی امروزاین خبربدو شنیدم خیلی شوکه و ناراحت شدم حیف شد رفتین بهتون عادت کرده بودم امروزجاتون تو کارگاه خالی بود فک نکنم ازاین ب بعددلم بیاد برم کارگاه امیدوارم هرجا ک هستین موفق باشین

  1471. مينا :

    ای کاش قبل از اینکه امروز برم مدرسه شبش میمردم….
    عذابی که کشیدم قابل توصیف نیست….
    امیدوارم خدا کمکم کنه…لاقل یه کم…
    واقعا دیوونه شدم

  1472. پریسا :

    فاطمه و زهرا
    خدا رو شکر کنید که میبینیدشون.این خودش نعمت بزرگیه
    امروز معلمم نیومده بود فک کنم روزای تعطیلیش سه شنبه هاس
    ولی هم ریاضی هم آمار باهاش کلاس داریم.یعنی هفته ای ۶ ساعت ^_^
    این بهترین خبر امروز بود

  1473. زهرا :

    راستی میناتوهم معلمتو نمیبینی؟من فقط میتونم یه روزببینمش امروزمدرسه اصلابرام خوب نبود رفتن ازراهنمایی ب دبیرستان چیزیه ک هیچوقت ارزوشو نمیکردم چون بدم میاد ازدبیرستان ازعوض شدن معلماو بخصوص نبودن معلمم میخوام ادرس این سایتو بدم ب معلممون نظرتون چیه؟

  1474. زهرا :

    بچه هادارم دیوونه میشم معلمم از مدرسه رفته ازیه هفته قبل انقدرذوق کرده بودم ک اونو میبینم چون دلم براش خیلی تنگ شده بودرفتم بایکی از معلمای دیگه صحبت کردیم ازش پرسیدم خانمم کو اون گف دیگه نمیاد منم ازعصابنیت داشتم میمردم بعدش باکمال ناراحتی نشسته بودم ب این فک میکردم ک باید بهش زنگ بزنم یهویی دیدم ازجلوم ردشد انقدرخوشحال شدم ک نگو بعدباخوشحالی ب همراه دوستم رفتم پیشش گفتم سلام گف سلام گفتم اخه چرا رفتین دیگه نمیاین؟اونم گف الان ک اینجاهستم نرفتم منم ناراحت رفتم کلاسش دیگه معلم مانیس فقط سه شنبه ها میاد اونم کلاس دیگه خیلی حالم خراب شد بعدرفتم بادوستم گفتیم دیگه معلم مانمیشین گف ن دیگه سرم شلوغه بعد من ناراحت نگاش کردم گف خیلی خوب شد نه؟؟؟منم گفتم اصلا هم خوب نشد اول مهری ازذوقم زدین گفت ایشا…ازذوقت نمیخوره گفتم خورد و تموم شد بعد باناراحتی اومدم بیرون ب نظرتون چیکارکنم؟بدجوری احساساتی شدم امروز و ناراحتم ولی این سه ماهو فراموشش کرده بودوم ها ولی خیلی دلم میخواست بازم معلممون شه خیلی ذوقم کورشد

  1475. فاطمه قوامی :

    امروزرفتم مدرسه خانم موسوی معلم هشتم هست ولی مال کلاس های دیگه است ومال چندتاکلاس نیست کلاس ماهم نیست توروخداکمکم کنیدازموقعی که فهمیدم حالم خیلی بده کمکم کنید

  1476. فاطمه قوامی :

    کامل درکت میکنم حالابزارمن برات بگم بعداون سوغاتی ۱۲اردیبهشت رفتم براش کادوخریدم بدم بهش گرفت وتشکرکردبعدروزهای آخرمدرسه ازش پرسیدم فرداکه روزآخرمدرسه است میاین مدرسه؟ گفتندآره شایدبیام منم به امیدفرداباهاش خداحافظی نکردم فرداش رفتم مدرسه کل مدرسه برام تیره شدانگارمدرسه محکم ریخت روسرم بی خداحافظی رفت چطور۳ماه دوریش روتحمل کنم اون قدرحالم بدبودکه امتحان خرداداون روزروخیلی خوب ندادم حق من این نبودکه بی خداحافظی بره حقم نبودکه از۱۱خردادتاحالاکه سه ماه و۲۳روزنبینمش حالایه بغض برام مونده که هرشب میشکنه امانمیدونم چراتموم نمیشه هرچی گریه میکنم دلم بیشتربراش تنگ میشه میناجان تورونمی دونم امانخواستم گریه ام روکسی ببینه شباگریه بیصدایاروزهادورازچشم بقیه گریه میکنم حالاخیلی ازفردامی ترسم از۱۱خردادمنتظرفردابودم امایه حالی دارم میترسم امسال معلممون نباشه خوش بحالت که میتونب بهش پیامک بدی من نه شماره ای نه آدرسی هیچی

  1477. مينا :

    برای من از ٢٩مهر ٩١ شروع شد…قبلش دوسش داشتم و به نظرم خیلی نجیب و اروم بود…ولی بعدا فهمیدم که به شدت علاقه مند شدم…زنگ تفریح که میشد جلوی کلاسش وای میستادم که بیاد و وقتی اولین بار بهش گفتم کهدوسش دارم خندید گفت برو خودشیرین…اولاش فکر میکرد الکی میگم…اما وقتی نامه ی اولم رو بهش دادم باورش شد…بهم میومد میگفت نامت رو خوندم خیلی قشنگ بود…همه چیز خوب بودش…وقتی میگفتم دوستتون دارم میخندید و میگفت منم همین طور…میگفتم دوستام میگن دارین خرم میکنین اونم گفت دوستات از بس حسودن…ولی با گذشت زمان هی کم کم همه چیز عوض شد…هرچی میگفتم فقط لبخند میزد…من روز به روز عاشق تر میشدم و اونم روز به روز سردتر..اونقدر حالم بد شده بود که میخواستم خودمو بکشم…توی خونه فقط گریه میکردم و میرفتم یه کنج میشستم…همیشه قبل از اینکه بره توی دفتر میگفتم خانم جلو دید بشینین من نگاتون کنما تونم میگفت چشم…توی دفتر میشست و منم نگاش میکردم و وقتایی که چشمش به من میفتاد میخندید و دست تکون میداد…تابستون دوم راهنماییم داغون شدم حتی جرعت نداشتم بهش اسمس بدم…شب ها یه روز درمیون میخوابیدم…اما وقتی اومدم دوم پخته تر شدم…درسم رو بهتر کردم به خاطرش معدلم شد بیست…روزی یه بار میرفتم پیشش…اما بازم عذاب میکشیدم…کل مدرسه و معلم ها خبر داشتن از علاقم…اما حتی یه بار هم نشست باهام حرف بزنه…بلاخره مشاور مدرسمون بدون اطلاع روبه رومون کرد و باهام صحبت کرد کلی…روزای اخر هم وقتی رفت وبلاگمو دید و نامم رو توی وبم خوند برام نامه نوشت…الان هم اسمس میدم بهش …اما باز هم داغونم…حتی نمیتونم بشینم کتابامو جلد کنم و لباسمو اتو بزنم….خودش دوست نداشت اذیت شم…میگفت دوستم داشته باش اما دوست داشتن من باعث اذیتت نشه

  1478. فاطمه قوامی :

    روزهای اسفندتموم شدوعیدشدرفتیم مشهدبراش سوغاتی آوردم توحرم به امام رضا گفتم این آرزوموبرآورده کن که معلمم روبتونم بغل کنم بعدتعطیلات رفتم مدرسه وبعداحوال پرسی گفت خانم بفرماییدگفت این چیه گفتم سوغاتی تشکرکردگفت ازکجاگفت مشهدمعلممون هم سیدبودگفت پس بزاربغلت کنم اون جابودکه امام رضا هدیه ام روداد اما همین جاتموم نشد

  1479. فاطمه قوامی :

    اماانگارتازه شروع شده بودچندروزبعدیه دسته گل خریدم وبردم مدرسه بعدازاین که داشت کلاس تموم میشدرفتم که بهش بدم امانگرفت گفتم چرا؟گفت بدون مناسبت قبول نمیکنم دنیاروسرم خراب شدزدم زیرگریه دوست داشتم بمیرم حالم بدشددوستام رفتن پیش معلممون وگفتن خانم قوامی؟قوامی داره گریه میکنه صداکردندازتوحیاط که بیادفتررفتم گفت مننگفتم نمیگیرمگفتم بدون مناسبت نمیگیرم تودلم گفتم چه مناسبت ازدوست داشتن بهتراماروم نشددادم وتشکرکردورفت

  1480. فاطمه قوامی :

    بدبختی من یکی دوتانیست من انگارتومدرسه یه جوریم یعنی خدامیدونه وقتی میبینمش دستام سردسردمیشن دوستام  هی مسخره ام میکنن و…. می دونین قضیه ازاون جایی شروع شدکه من توحیاط مدرسه بودم داشتم گریه می کردم دوستم گفت چی شده گفتم هیچی اصرارکردوگفتم من خانم موسوی روخیلی دوست دارم گفت خب منم دوستش دارم گفتم دوست داشتنم فرق میکنه  یه جوریه هیچی دیگه به زوربردم پیش معلممون وگفت خانم این شماروخیلی دوست داره خانممون هم گفت منم دوستش دارم ومن گفتم من خیلی اصلافرق میکنه دوستم گفت این قلبش داره فقط به خاطرشمامیزنه امااون باخنده گفت مواظب قلبت باش دیگه خودتون میدونین چقدردردداره که عشقت روبه مسخره بگیره

  1481. فاطمه :

    درحال حاضر چىز مشترک بىن ما عشق به دبیره
    فاطمه جان همه ما عاشق معلممون هستیم اما ممکنه خواسته هامون متفاوت باشه یا چیزایى که مارو خوش حال یا ناراحت میکنه ممکنه چیزایى که براى ماها مهمه و اهمیت داره متفاوت باشه اما قطعا همه ى ما روز شمارى کردیم,از خدا خواستیم تابستون تموم شه,از شدت دلتنگى گریه کردیم و خیلى چیزاى دىگه منتها یه سریا بعد از این همه غصه خوش حال میشن بعضیام مثل منو مینا غمگین تر

  1482. مينا :

    فاطمه جان همه همین فکرو میکنن…اینکه از بقیه معلماشونو بیشتر دوست دارن…منم همین فکر رو میکنم…
    اینکه میگم زمان جلو نره دلیلش اینه که نمیتونم مدرسه ای رو تحمل کنم که دبیرم توش نباشه…با شروع شدن مدرسه ها هر لحظه عذاب میکشم برای همین میگم زمان جلو نره…اگه بره خارج من نمیدونم دقیقا باید چه کار کنم و اون موقع وضعیتم بدتر میشه…برای همین میگم زمان جلو نره…یک مهر میاد و شاگردای جدیدش میرن سر کلاس و با گذر زمان کم کم فراموشم میکنه برای همین میگم زمان جلو نره…و خیلی چیزای دیگه
    به نظرت برای من زمان جلوتر بره وضعیتم بهتر میشه؟؟؟؟؟؟!!!!بدتر هم میشه…
    زمان هیچ وقت هیچ دردی رو دعوا نکرد…همیشه این منبودم که به شرایط عادت کردم…اما دیگه نمیتونم عادت کنم دیگه خسته شدم…

  1483. مریم :

    فاطمه جان زیاد خودتو عذاب نده.سعی کن با روانشناس حرف بزنی یا از اون بهتر با مامانت البته خداوند اولین کسیه که از این موضوع خبر داره تو با خدا حرف بزن ببین چقدر اروم میشی و مشکلاتت حل میشن.

  1484. فاطمه قوامی :

    سلام نمیدونم بهم حق میدین یانه ولی باهمه این هایه حسی بهم میگه من خیلی بیشترازشماهادبیرم رودوست دارم شایدشماهام این حس روداشته باشیدکه فکرکنیدکسی درکتون نمیکنه آدماهمیشه پای دوستیشون نمیمونن وقتی مامیخندیم همه میخندنداماکمترکسی پیدامیشه که باگریه هات گریه کنه میدونین بچه هایه جورایی شایدزندگیمون یاقصه اش باهم فرق داشته باشه امااینومیدونیم که هممون عاشق معلممون هستیم میناجان تومیگی زمان جلونره همون طوری وایسه که بدتره خدامیدونه تواین تابستون تقویم برمیداشتم روزهایی که میگذشت روخط میزدم ومینوشتم فلان روزمونده تارفتن به مدرسه ودیدن یاندیدن معلمم >>نظرتون روراجبه حرفام بگین؟

  1485. فاطمه :

    فاطمه جان وضعىت من با همه شما فرق داره چون ارتباط من بادبىرم فرق داشت من تصمىم گرفته بودم تا سال چهارم کارخاصى نکنم و سال اخر کلى بادبىرم حرف بزنم البته اىشون از احساس من خبر دارن اما ىه چىز کلى ,
    فاطمه عزىز من براى خدا و خىلى وقتام ائمه که کلى بهشون ارادت دارم نامه نوشتم و مىدونم اونا صدامو مىشنون اما حالا که خواسته هام براورده نمىشن به اىن نتىجه رسىدم که صلاحم دراىنه که ىه سرى اتفاقات رخ نده
    درحال حاضر فقط مىتونم به خودم بگم همىن که معلم عزىزم حالش خوبه همىن که مىخنده برام کافىه 

  1486. مينا :

    همیشه همه چیز دست به دست هم میده که من حالم خوب نباشه…خواستم امروز اسمس بدم و حرفامو بگم چون نمیتونستم با این وضعیت برم توی مدرسه…صبح خواهرم رفت مسافرت و گوشی من تو کیفش بود اشتباهی برد…نمیتونم با شماره ی دیگه ای اسمس بزنم چون خوب نیست و نمیتونم هم زنگ بزنم چون خودم رو میشناسم!صحبتامون که تموم شدش اخرش میبینم که هیچی نگفتم…نمیتونم حرف بزنم لال میشم و لکنت میگیرم و میزنم زیر گریه…
    اصن بی خیال من که به این وضعیت عادت کردم

  1487. مارال :

    سلام مینا جون چرا به معلمت زنگ نمیزنی چرا خودتو عذاب میدی؟!!
    بابا خجالتو بزارین کنار من خودم که انقدر خجالتی ام ولی اگه یه روز به خانوم زنگ نزنم و صداشو نشنوم دیوونه میشم 
    خودتون دازین خودتونو عذاب میدین و همه چی رو سخت میگیرین مثلا منم عید دلم خیلی واسه معلمم تنگ شده بودانقدر دوست داشتم معلممو بوس کنم ولی اصلا روم نمیشد یبار تو وایبر بهش گفتم خانوم به دوستم گفتم میخوام خانومو بوس کنم ولی روم نمیشه بعد از عید که رفتم سرکلاس
    کلاس که تموم شد خودش صدام کرد گفت مگه نمیخواستی بوسم کنی
    شماهام هرچی تو دلتونه به معلمتون بگین بالاخره اونام باهاتون راه میان اینجوری کلی سبک میشین

  1488. فاطمه سادات :

    سلام فاطمه جون. دیدم تو قسمتی از کامنتت نوشتی که:
    خسته شدم از نوشتن نامه هایى براى معلمم که هرگز به دستشون نمیرسه…
    .
    .
    همه ی ما این رو میدونیم که معلمامون علم غیب ندارند و بدون اینکه ما بهشون بگیم هیچ جور دیگه ای نمیتونن از حال ما باخبر بشن، ولی حالا خداییش مثلا باخبر هم بشن چیکار میتونن بکنن؟ نهایتش اینه که ما رو تو آغوش بگیرند، نوازش کنند بعدش هم شاید یک روز با هم بریم بیرون و …
    آخرش که چی چرا باید بگیم که یه آدم عین خودمون باید تموم زندگیمون باشه…

    راستی فاطمه جون تا حالا بین نامه هات برای خدا یا حتی امام زمان هم نامه نوشتی؟؟؟
    مطمئنی که نامه ی تو برای اونا هیچوقت به دستشون نمیرسه؟؟؟
    لااقل میدونیم که اونا علم غیب دارند و بدون اینکه ما بهشون بگیم از حالمون خبر دارند… همیشه هم یاریمون میکنند… اگه متوجه بشیم.

    *دوست داشتن معلم عیبی نداره اما عشقش هیچ دردی رو از ما دوا نمیکنه*
    اینو برا همه میگم… از جمله خودم که از همه بدترم

  1489. فاطمه سادات :

    سلام بچه ها من تازگی ها به این نتیجه رسیدم که هر چی بیشتر به معلمامون بگیم که دوستشون داریم و هرچی بیشتر احساساتمون رو برای اونا بیان کنیم اونا رفتارشون رو نسبت به ما سرد تر میکنند. چون میفهمند که ما چقدر وابسته شدیم. اونوقت سرد رفتار میکنند که وابستگی ما کمتر بشه اما نمی دونند که ما با این سردیشون بیشتر زجر میکشیم تا اینکه وابستگیمون رو کم کنیم

    مینا جون. من نمیدونم حرفم درسته یانه اما احساس میکنم که اگه احساساتت رو کاملا بیان نکنی برات بهتره. لااقل اینطوری رفتارش سردتر از قبل نمیشه…

  1490. فاطمه :

    مىناجان من شماره ى معلممو ندارم دىگم نمى بىنمش مىدونم زنگاى ادبىات و زبان فارسى کع دبىراى جدىد مىان سرکلاس چ حالى مىشم مثه مرده متحرک
    اونا شاىد حتى گاهى به اشکاى ما بخندن چون باور عشق ما براشون سخته واىنه که کارو خراب کرده
    مىناجون مردد نباش منم اگه شماره دبىرمو داشتم قطعا باهاشون تماس مى گرفتم توکه مىتونى زنگ بزن و باهاشون صحبت کن نزار سکوت همىشگىت عامل پشىمونىت بشه عزىزم

  1491. مينا :

    فاطمه جون درکت میکنم…اینکه میبینی من یه بار بهش زنگ زدم یا اس میدم بعد از دوسال تلاشه…یعنی خودمو کشتم تا انقدر شد رابطمون…!!تو که شمارشو داری اس بده….دیگه نمیتونم تحمل کنم…نمیتونم اول مهرمو بایه عالمه بغض و حرف ناگفته شروع کنم…دلمومیزنم به دریا..فردابهش اس میدم و کل حرفامو میگم…میگم بدون اون نمیتونم…البته اگه مثل همیشه پشت نقاب سکوت و خنده قایم نشم…امیدوارم این شجاعت رو داشته باشم..!!بازم دودلم…توروخدا شماها کمکم کنید موندم چی کار کنم…
    فاطمه جون منم هرشب واسش مینویسم…نامه هایی که هیچ وقت نمیخونه!!
    چه بی خیال زندگی میکنن و چه بی خبر…بدونن هم فکر نکنم مهم باشه واسشون

  1492. فاطمه :

    بچه ها من کم اوردم خىلى وقته کم اوردم
    خسته شدم از نوشتن نامه هاىى براى معلمم که هرگز به دستشون نمىرسه ,از اىنکه هرروز ساعت ها خىال بافى کنم و بعد اشکم در بىاد,از شدم از اشک هاى شورى که ىه ذرم ارومم نمى کنن ,
    شما بگىد چى کارکنم بگىد چطورى اروم باشم بگىد چطورى با دلم کناربىام که شده قبرستون ارزوهام دىگه از همه چىز خسته شدم
    دىگه نمى تونم باخنده هاى تصنعىم کناربىام هرروز براى اىنکه کسى از دلم باخبرنشه کلى مى خندم اما تک تک خنده هام از هزاربار گرىه کردنم بدتره 
    براى من تحمل اىن همه عذاب اونم تنهاىى غىر ممکنه
    اى کاش دبىرم بودن اى کاش حرفامو مىشنىدن 
    حداقل برام دعاکنىد که بتونم به زندگى ادامه بدم

  1493. فاطمه :

    منم دقدقا مثه توام مىنا کل تابستونو زجر کشىدم و کار هرروزم گرىه بود شهرىور که شد شروع کردم ب روزشمارى برنامه رىزى و خوب بودن اما فقط بىست روز مونده بود که فهمىدم دبىرم مرخصى گرفته تو مدرسه نفسم بالا نمىومد موندم جاى خالىشون کى منو از پا درمىاره
    اما ىه فرقى باهات دارم من هىچ وقت تلفنى باهاش حرف نزدم هىچ وقت تو تابستون ندىدمش کل تابستون ىه بارم حتى صداى قشنگشو نشنىدم اخه من بااىن همه دلتنگى چى کارکنم چى کار مىتونم بکنم
    دوستام مىگن دىگه گرىه نکن مىگن بى خىال شو اونا مىگن تو نمى خواى اروم باشى اما هىچ کدوم نمىدونن من چى مىکشم
    ىکى از بچه ها چند وقت پىش تو سابت پرسىده بود بعداز سه ماه دلتنگى معلمتونو دىدىد چىکار مىکنىد وقتى اون کامنتشو خوندم تادم مرگ پىش رفتم چون دىگه دبىرمو نمىبىنم حتى شمارشو ندارم مبنا وضع من خىلى از تو بدتره دبىرم واسه من تنها دلىل زندگىه و حالا ک نىست از زندگى حالم بهم مىخوره
    به خزا من حتى پنج تا جمله هم بامعلمم درباره احساسم حرف نزدم حتى پنج تا جمله … الانم که باز اشکم دراومده امىدى براى اروم شدن ندارم چون …چون دوروز دىگه مدرسه بدون دبىرم مىشه جهنم من

  1494. مينا :

    هرچی زمان میگذره همه چیز بدتر میشه…کاشکی زمان جلو نره…دیگه خسته شدم
    متنفرم از ماه مهر و مدرسه متنفرم از کلاس و درس و متنفرم برم توی مدرسه ای که معلمم رو نبینم…نمیدونم دیگه چه انگیزه ای داشته باشم…دیگه دبیرم نیست…ادرس وبم رو گم کرده و دیگه نمیاد و اونقدر براش ارزش نداره که ادرسشو بپرسه و منم نمیخوام دوباره ادرسو بدم و بهش تحمیل کنم و مجبورش کنم بره وبم…چند ماه دیگه میره خارج و اونوقت من هیچ دلیلی ندارم برای ادامه ی زندگیم و نمیدونم چه طوری ۴ سال تحمل کنم دوریشو!!
    دلم که میگیره به خودم وعده های خوب میدم و به خودم امید میدم و امکان میدم دوستم داشته باشه و واسش مهم باشم…با اینکه میدونم فقط خودم رو دارم گول میزنم و یه احمقم….درحالی که میدونم خودش اونقدر مشغله داره که فرصت فکر کردن نداره درحالی که شده تمام زندگی من…دوسال کل زندگیم رو به خاطرش داغون کردم…اولین اولویت زندگی من کسی شده که حتی کوچیک ترین درگیری فکریش نیستم…کاش بتونم حرف دلمو بهش بگم و سکوت نکنم و نقاب خنده به چهرم نزنم!!درحالی که اون فکر میکنه من گفتنی هارو گفتم و احساساتمو بیان کردم!!!
    دیگه واقعا موندم چی کار کنم…هرچی از خدا کمک میخوام یه مشکل بزرگتر پیش روم میذاره

  1495. باران :

    بچه ها من هر وقت اس میزدم می گفت کلاسم بعدا گفت از نه صبح تا سه بعد از ظهر کلاس دارم منم اون مواقع اس نزدم یه بار دیگه زدم گفت مهمون داریم یه بارم زدم دیر ج داد گفت ببخشید دیر ج میدم کار و زندگی منم گفتم عیب نداره در ضم اون معلم زبانمون بوده حالا دیگه زبان نمیرم چون اون رفت.من عاشقش نیستم دوستش دارم فقط.دعا کنید باز هم همدیگه رو ببینیم.

  1496. فاطمه سادات :

    فقط ۳ روز و ۶ ساعت و ۳۰ دقیقه و ۵۳ ثانیه و ۱۰۵ صدم ثانیه و ۱۳۵۹ هزارم ثانیه
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    تا آغاز ســــــــــال تحصیــــــــلی جدید وقت باقی مونده…….

    ستاد کوفت کردن بقیه تعطیلات برای دانش آموزان

  1497. فاطمه سادات :

    راستی بچه ها من فردا میخوام برم مدرسه معلمم هم اونجاست
    دعا کنین اتفاقای خوب بیفته…
    لااقل بتونم بغلش کنم…..
    فقط یه مشکل بزرگ دارم
    اونم اینه که نمیدونم چــــــــی بپوشـــــــم……

  1498. فاطمه سادات :

    راست میگه آندیا. خداییش رکورد شکوندیما….!!!!
    بیش از هــــــــــزار و صــــــــد کامنت….
    واقعا که محشــــــــــره……!!!!!!!!!!
    خوش به حال معلمای ایرانی که اینقدر معشوق دارند

  1499. زهرانصرآبادي :

    سلام بچه ها من زهرانصرآبادی هستم من عاشق معلم علوم اجتماعیم شدم الآن خیلی ناراحتم چون میخوام برم اول دبیرستان ودیگه ایشون معلم من نیستن

  1500. فاطمه قوامی :

    من امسال میرم هشتم عاشق معلم هفتممون (ریاضی) خانم موسوی هستم  شباهمش زیرپتوبراش گریه میکنم خیلی دلم براش تنگ شده ازدی۹۲ که چندوقت ازآشناییم باهاشون بودیه دفعه ای شده که عاشقشون شدم واقعادیگه هیچی جزاون برام معنی نداشت وقتی که خوابم می بردآرزوداشتم توخواب ببینمش تادلتنگی ام برطرف بشه البته الان هم همین طوری ام دعادعا می کنم امسال هم معلم هشتممون باشه بچه هاکمکم کنیدمن خیلی حالت افسرده گی دارم گاهی خاطرات مدرسه رودوره می کنم وگریه میکنم.

  1501. نگار :

    بچه ها من از معاونمون هم سوال کردم  واون هم حرفهای خانممون رو تایید  کرد . به نظر شما با

     بچه های کلاسمون بریم اداره ناحیه به حرفمون گوش میدن مامانم گفته منم باهاتون میام به نظر

     شما فایده داره؟

  1502. فاطمه :

    بچه ها فرداروز ادبىات و شعر و اىن خىىىىلى بد که من نمى تونم به دبىرم تبرىک بگم اصلا اىن وضع قابل وصف نىست که حتى نتونستم بادبىرم خداحافظى کنم و دىگم نمىبىنمشون کاش مىشد همه چىز تغىىر کنه

  1503. فاطمه سادات :

    واااااااااااااای
    راستی بچه ها
    من بالاخره موفق شدم و به معلمم زنگ زدم اولش خیلی سخت بود چند بار زنگ زدم اما نتونستم ادامه بدم سریع قطعش کردم.
    ولی بالاخره زنگ زدم و کلی باهاشون حرف زدم و سوءتفاهم ها رو هم برطرف کردم. ایشون گفتند که من توی پیامکی که دادم منظورم از معضل تو نبودی منظورم حس تو بود که خدایی نکرده تو به خاطر من اذیت نشی و من از موقعی که گفتی گریه کردم خیلی از دست خودم ناراحت بودم و مدام خودم رو میخوردم من هم گفتم که من اذیت نمیشم و حالم خوبه من برای علاقم به شما ارزش قائلم و به اون به دید معضل نگاه نمیکنم.
    خلاصه که خیلی خوب بود همه چیز برگشته سرجاش و همه چیز آرومه
    الان حالم خیلی خوبه
    من برای همه ی شما دعا میکنم که همتون از این غصه و ناراحتی خیلی زودتر بیرون بیاین و حال خوشی پیدا کنید.

  1504. فاطمه سادات :

    واااا نگار جون آخه مگه هرکی هر کیه!! چجوری مدیر میتونه هر کسی رو که دلش خواست بیاره هر کسی رو که دیش نخواست بیرون بندازه…. این چیزا مربوط میشه به اداره ناحیتون و ربطی به مدیر نداره………… تو مدرسه ما که اینجوریه تو مدرسه شما رو نمیدونم

  1505. نگار :

    گفتن :مدیر مدرسمون می خوان یکی ازدوستاشون وبیارن جای خانوم ما و خیلی حرفهای دیگه….

    حالا شما بگید چه کار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟

  1506. زهرا :

    سلام به همگی من زهرا هستم من هم سال پیش یعنی سال ۹۲_۹۳ دچار این مشکل شدم من هم درست مانند شما به ناظمم علاقه مند شدم ناظممون طول سال تحصیلی خیلی با من خوب بودند و من دیگه از سال بعدی با ایشون نیستم ولی نمیدونم چرا تو طول تابستون دیگه ناظم همیشگی من نیستن دیگه براشون من اهمیتی ندارم به نظر شماچرا

  1507. فاطمه :

    سلام فاطمه جونم اىن عالللللىه باور کن
    معطل نکن به خودتم هى نگو نمىتونم ببىن حالا که دبىرت قبول کرده وخبرداره قرار زنگ بزنى بى ادبىه محض اگه دىر زنگ بزنى خىلى راحت اول مرور کن مىخواى چى بگى بعداز ظهر زنگ بزن ,کاملا درکت مىکنم چ حالى دارى و نمىدونى چىکار کنى اما درحال حاضر هىچ دلىلى براى تماس نگرفتن وجود نداره
    موفق باشى;)

  1508. فاطمه سادات :

    سلام بچه ها…
    سلام به مریم جون و فاطمه جون
    بچه ها من میخواستم به معلمم زنگ بزنم دیشب براشون پیام دادم تا اول ازشون وقت بگیرم
    ساعت دوزاده و نیم آخر شب جواب دادن که میتونی زنگ بزنی… نه آخه من اون موقع شب چجوری بهشون زنگ بزنم؟؟؟؟؟
    ولی حالا امروز واقعا دلم میخواد باهاشون حرف بزنم اما نمیتونم. با اینکه بهم اجازه دادن اما بازم نمیتونم…
    کمکم کنید. آخه من چجوری میتونم بهش زنگ بزنم.هان؟؟؟؟؟

  1509. maaryam12m :

    فاطمه جونمی درسته میدونی من نمیگم که بنده فقط و فقط عاشق خدا باشه بلکه نباید عشق دنیایی بیشتر از عشق خدا باشه چون اگه کسی دیگران رو دوست نداشته باشه دیگه زندگی معنایی نداره چون خداوند دارای همه ی صفات عالی هست و بهترین پس بالاترین عشق ها مخصوص اونه.به نظر من.فاطمه جونم از دست من نرنجیدی که؟

  1510. فاطمه :

    ولى نمىدونم چرا من همىشه احساس مىکنم خداى مهربون اىن عشقو تودلم و وجودم قرار داده شاىدم درستش همىن باشه
    مرىم جونم دقىقا باعات نوافقم که عشق اجبارى نىست من خودم تو اىجاد اىن عشق کاملا بى نقش بودم قطعا از بىن بردنشم کار من نىست
    اگه خدانخواد هىچ برگ خشکىم زمىن نمى افته پس اىن اتفاقا خواست خدابوده ولى خب عواملى هم مؤثربودن مثلا من به اىن اىمان دارم که دبىرگلم لاىق دوست داشتنه تکه اصلا جزء بنده هاى خاص خداست که پىش خودشم جاى مخصوص داره
    وااااى ک چقدر دلم براشون تنگ شده

  1511. maaryam12m :

    درسته که عشق به خدا مقدماتی میخواد که ادم باید لایقش باشه اما خب بالاخره عشق اجباری نیست و وقتی مییاد بی مقدمه.خداوند دارای همه ی صفات عالی میباشد که هر موجودی را شیفته ی خود میسازد. 🙂

  1512. فاطمه :

    به نظرم عشق خىلى جاى تأمل داره
    مثلا داستان شمس تبرىزى و مولانا ىا شعر
    ىک شبى مجنون نمازش راشکست…..
    اگه مطالعه بشه درک عشق پاک ما خىلى راحت تر مىشه اما افسوس که اکثر ادما دىدگاه بدى نسبت به عشق ما دارن
    اصلا خودمونو عشق والبته دبىرامونو♥;)

  1513. فاطمه :

    بچه ها چون دبىرمن ادبىات تدرىس مىکنن دررابطه با عشق الهى و زمىنى مطالعه داشتن .اىشون همىشه مىگفتن عشق زمىنى اگه همراه باخلوص باشه قطعا به عشق الهى ختم مىشه که مربوط مىشه به سلوک و عرفان و اىن موضوعات قطعا شماهم ىه سرى داستان ها رو شنىدىد
    حتى ىه بار بادوستم تو مدرسه از ىه روحانى دررابطه با عشق به هم جنس والبته دبىر سوال کردىم گفتن ىه وقتاىى خدا تو دل ما عشقى نسبت به هم جنس قرار مىده که از ارتباط پرتو خورشىد و خورشىدهم تنگاتنگ تره و مشکلى نداره البته اتا وقتى که براى طرفىن اشکالى اىجاد نکنه
    درسته عشق به خدا بهترىن نوع عشقه اما مقدماتى داره که ادم باىد لاىق باشه

  1514. مارال :

    سلام مرضیه جون
    مرسی عزیزم
    +
    سلام جوجو جون
    مرسی عزیزم
    من چهارسال پیش معلممو تو مدرسه میشناختم ولی معلم کلاسای دیگه بود و من ازش خیلی بدم میومد یه بارم مانتوشو خط خطی کردم بعد سال اخر یدفعه دبیرم شد یعنی همین مهرماه که گذشت سه چهار ماه گذشت و من بهشون علاقه مند شدم بعد بهش گفتم روز اول منو معلمو مامانم رفتیم کافه بعد هرازگاهی دوتایی با هم میرفتیم بیرون ودوست شدیم ولی تابستون که دیگه درسم تموم شد بیرون رفتنامون خیلی بیشتر شد

  1515. محدثه :

    بچه ها من خیلی نگرانتونم،واقعا گاهی با خوندنه حرفاتون گریم میگیره کاش دبیراتونم مثل خودتون بودن،مهربون  و احساسی،ب حرفاتون ک گوش میدم واقعا قدردان میشم و فهمیدم ک ب این راحتی نباید از دبیرم دست بکشم ی همچین عشقایی کم پیدا میشه،بچه ها ممنون ک منو سره عقل آوردین،امیدوارم زودتر از این مسیره دردناک بگذرین و مشکلاتتون حل بشه،من دگ اینجا نمیام دگ طاقت شنیدن ندارم،خدانگهدار.

  1516. نگار :

    خوش به حالتون بچه ها من معلمم رودیدم ودلیل رفتنشو پرسیدم چیزهایی گفت که از اون روز تا حالا  یا گریه می کنم ویا غصه می خورم . چه دنیای بدییییییییییییییییی

  1517. مارال :

    من بینهایت بینهایت خوشحالم دوباره معلمم با من مثل سابق شد 
    دارم به تمومه حرفاش گوش میدم خودشم گفت امروز ازت تعریف کردم گفتم دختر خوبی شدی
     وای جووووونمه 
    فرداهم قراره باهم بریم خرید وسایل دانشگاهمو بخرممممم خیلی خوشحالم خیلی خیلی خیلی

  1518. مارال :

    وای شماها چه دلی دارین چجوری بعضیاتون به معلماتون نمیگین که دوستش دارین یا چجوری میتونین بهش زنگ نزنین؟؟؟
    من اگه صدای معلممو نشنوم و نبینمش از غصه دق میکنم

  1519. maaryam12m :

    فاطمه جونم تو برداشتت اشتباهه!تو واسش معضل نیستی.معلمت خودش رو عامل ناراحتی تو میدونه و میخواد این رفع بشه.ناراحت نباش…
    بدون که عشق فقط مخصوص خداست….
    عشق بنده به خدا و عشق خدا به بندش و تمام……
    خودتو تهت فشار قرار نده….

  1520. پریسا :

    مینا من قبل از اینکه کارنامه سال دومو بگیرم بهشون زنگ زدم بعد یه هفته معلوم شد میتونیم تو تابستون باهاشون کلاس داشته باشیم
    کلاسامون قبل از شهریور تموم شد و من از اون موقع تا حالا ۲ بار اس دادم.البته قبلش بهشون گفتم که تا حالا کلی متن اس براشون جمع کردم و همشو تو شهریور راشون میفرستم ایشونم با یه لبخند مهربون سرشونو تکون دادن که باشه
    حتی گفتم که بهشون زنگ هم میزنم و گفتم هر کاری میکنم تا از دلتنگیم کم بشه و ایشونم قبول کردن.هرچند با شوخی و خنده گفتم ولی خودشون میدونستن که این کارو میکنم و جوری لبخند زدم که حتی مُصِر تر شدم.هنوز روم نشده زنگ بزنم ولی خب حداقل جوابمو بدن.دبیرم به من اعتماد داره اینو میدونم.اکثر چیزاییم که میفرستم بیانگر احساساتمه.میخوام این دفعه که پیام دادم بعدشم بهشون بگم خانوم حداقل از ۱ تا ۱۰ امتیاز بدین مطمئن بشم خوندین 😐
    خداکنه جوابمو بدن

  1521. فاطمه :

    مىدونى چىه فادمه الان که پستتو خوندم و ىاد معلمم افتادم از تتتتتته تتتتتته قلبم احساس کردم عاشقشم و بعد به خودم گفتم نباىد هىچ وقت هىچ وقت مزاحمش باشم همىن که خوب بودنش خوبم مىکنه کافىه
    توام اگه احساس مىکنى شاىد دبىرت اونطور که باىد درکت نمىکنه ىا هرچىز دىگه به نفع معلمت کناربکش نه اىنکه عادى باشى که احساس کنه عشقت تخرىب شده طورى رفتارکن که متوجه بشن بخاطرشون کاراىى رو که دلت مىخواد انجام نمىدى خىىىىلى سخته ادم پارودلش بزاره اما بزار بفهمن انقد برات مهمن که فقط و فقط بخاطر اىشون سختىارو تحمل مىکنى
    اىن طورى حس بهترى خواهند داشت و دىگه به عنوانمعضل نمى پزىرن عشقتو ،زاوىه دىدشون تغىىرمىکنه
    راستى کاراى تو اصلا اشتباه نبوده

  1522. پریسا :

    مینا جون رابطه من با دبیرم توی سال دوم خیلی صمیمی شد
    خیلی از بچه ها باهاش احساس صمیمیت میکنن ولی مطمئنم اون حرفایی که به من زده رو به هیچ کدومشون نگفته
    من از سال اول یعنی دقیقا از امتحانای ترم دوم شمارشونو دارم خودشونم میدونن
    تابستون پارسالم بهشون اس دادم که جواب ندادم
    براشون اینو فرستادم:شکسپیر میگه به کسایی که دوسشون دارین این علاقه رو یادآوری کنین که یادشون نره قلبی براشون میتپه.خواستم یاد آوری کرده باشم
    ولی جواب ندادن.پارسالم وقتی قبل از عید گتم بهشون اس میدم گفتن که جواب نمیدن گفتم عیبی نداره.میدونستم طاقت نمیارم و اگه این اتفاق بیوفته به بچه ها میگم.ولی حالا که دیگه تابستونه.حالا چرا جوابمو نمیده
    تا حالا دو بارم بهشون زنگ زدم که تقریبن تو هر دوبارشم خوب برخورد کردن
    ولی جواب نمیدن !

  1523. فاطمه سادات :

    سلام بچه ها.
    بچه ها من خیلی دلم گرفته اصلا هم نمیدونم چیکار کنم. من احساس میکنم که اون عشق افراطیم دوباره داره برمیگرده.
    من حدود چهار-پنج ماهه که اون عشقو فراموش کردم و فقط دوسشون داشتم. اما دیشب…. دیشب وقتی که یاد خاطرات پارسالم و یاد جای خالیشون تو مدرسه افتادم یهو گریم گرفت.
    برا معلمم اس دادم گفتم چقدر دلم براش تنگ شده. گفتم حتی کلی گریه کردم
    اما…….. اما هرچی صبر کردم جوابمو نداد تا اینکه امروز ظهر جواب دادن. نوشته به خاطر این پیام خیلی از دست خودش ناراحت شده. نوشته بود باید این مشکلو حل کنه میترسه اگه حل نشه خدایی نکرده مشکلات جدی تری پیش بیاد. بعد هم نوشته بود مجبوره دنبال راه حل بگرده تا این معضل رو حل کنه……. می فهمید؟؟ معضل!!!. یعنی من براش معضل شدم؟؟
    .
    .
    بچه ها باور کنید اون از موقعی که فهمیده که من دوسش دارم و شمارشو گرفتم فقط و فقط براش پیام دادم. اونم بیشتر پیام های مناسبتی. شاید یکی دویار جمله راجب عشق و دلتنگی بهش دادم. من حتی بهش زنگ هم نمیزنم. توی تابستون هم فقط چهاربار اونم توی مدرسه وقتی که کلاس داشت بهش سر زدم اونم فقط در حد یک ربع یا ۲۰ دقیقه. فقطم در حد حرف…
    .
    حالا با این اوصاف واقعا فکر میکنید من براش معضــــــــلم؟؟؟
    جواب بهش دادم گفتم شما هر راه حلی بگید من انجام میدم حتی اگه بگید دیگه نبینمتون. قبول میکنم.
    اما هنوز جوابمو نداده

  1524. مينا :

    پریسا جون قطعا معلمت اس هات رو میخونه…
    این عادیه که جواب نمیده…معلمم من توی اولین سالی که عاشقش شدم فقط ٣بار اس دادم شاید اونم فقط جمله که جواب ندادن…ولی وقتی اعتماد پیدا کردن که قصدم مزاحمت نیست و شمارشون محفوظه و چه قدر دوسشوون دارم دیگه جواب همه اسمس هامو میدن الان…
    تو اول بگو چند روز یه بار اسمس میدی؟چه نوع اسمسی میدی..؟!
    برای شروع اول لازمه که ٢٠ روز یه بار فقط اسمس بدی اونم درحد تبریک یه ولادت و یا یه جمله ی قشنگ که بیان دوست داشتنت باشه…با همین روال پیش بری بلاخره جواب میدن مطمعن باش…انقدر هم الکی ناامید نباش و به خودت انرژی های مثبت بده به جای منفی چون به هرچی فکر کنی همون میشه

  1525. مرضیه :

    من از وقتی عاشق معلمم شدم هیچ وقت به طور زبانی بهش نگفتم دوستش دارم .معلمم از کارایی که میکردم فهمید خیلی دوستش دارم مثلا همیشه هر جا میرفت دنبالش میرفتم و باهاش حرف میزدم  یا هر وقت کتابم رو بهش می دادم توش پر از اسم اون بود.اما دروغ نشه یه بار که رفته بودم خونش داشت بهم میگفت تو که این قدر عاشق ریاضی هستی  برو فلان کتابو بخر . اونجا از دهنم در رفت گفتم: کی گفته من عاشق ریاضی ام ,من عاشق شمام. بعدش خودم خیلی خجالت کشیدم. اونم همش به من میخندید. بعد از اون همش بهش میگفتم چقدر دوستش دارم .اما یه بار سر کلاس که بودم .من کنار معلمم ایستاده بودم که بچه ها ازم پرسیدند:چرا خانوم رو اینقدر دوست داری؟ منم که تا حالا به این موضوع فکر نکرده بودم هیچ جوابی نداشتم که بدم. بعد معلمم گفت”دوست داشتن دل میخواد نه دلیل…” یادش بخیر چه روزای خوبی با معلمم داشتم!!!

  1526. پریسا :

    جوجو من سال اول دبیرستان نزدیکای امتحانای نوبت دوم بهشون گفتم
    ولی حرفایی بهم زدن که تمام امیدمو از دست دادم
    وقتی بهشون گفتم که خیلی خیلی دوسشون دارم و وقتی دیدن حتی حرف زدن راجع بهشم چقد برام سخته گفتن مشکل خودته ببین چقد داری اذیت میشی سعی کن کم کم از بین ببریش البته نزدیکای تابستونه و تو تابستون خود به خود از یادت میره ولی به هر حال خودتم سعی کن زودتر این اتفاق بیفته
    تو چهرشونم هیچ احساسی نبود
    نه این که فکر کنین دبیر من بداخلاقه و از اوناییه که همه ازش فرارین
    ایشون واقعن فرشتن.خیلی خیلی دوس داشتنین.اصلن قابل وصف نیست
    ایشون اولین نفری هستن که من انقد دوسشون دارم و اون اوایل خودمم باورم نمیشد
    سال اول رفتارشون باهام خیلی بد بود و من خیلی اذیت شدم ولی سال دوم خیلی بهتر شدن

  1527. فاطمه :

    بچه ها من حالم خىلى بده توروخدا بگىد چىکار کنم
    جمعه که رفته بودم مدرسه هرجارو نگاه مىکردم دبىرم جلو چشمم بود و وقتى ىادم افتاد امسال مرخصى گرفتن انقدربهم فشار اومد که ناخوداگاه اشکم دراومد
    برخلاف همىشه من که عاشق ادبىاتم وقتى کتاب ادبىاتمو باز مىکنم حالم خىلى بد مىشه چون امسال ىه نفردىگه قرار معلمم باشه 
    انقدر حالم بده که دىگه هىىىچ انگىزه اى ندارم کمکم کنىد،چىکارکنم که بهتر بشم؟

  1528. فاطمه :

    من انقدر ارتباطم با دبىرم رسمى بود که اصلا تو ذهنم نمىگنجىد که خانم متوجه بشن سال دوم که بازم دبىرم شدن خىلى مهربون تر از سال اول بودن اما من اصصصصللللا نمىتونستم دررابطه بااىن موضوع باهاشون صحبت کنم تا اىنکه دوستام منو تو عمل انجام شده قرار دادن و به خانم گفتن اما من انقدر هول کرده بودم که حتى ىه کلمم حرف نزدم ولى بعدا باتوجه به شراىط ىه نامه بهشون دادم و اىشون ىه روز صدام کردن و باهم حرف زدىم و وقتى بچه ها نبودن خىلى مهربون بودن اما تو کلاس رسمى بودن
    من حتى نتونستم درست و حسابى بادبىرگلم حرف بزنم و امسالم که نىستن  هىىىىىى روزگار

  1529. پریسا :

    خانم دارابی جدای همه مسائل و مشکلاتی که دانش آموزتون داره ولی به نظر من خیلی خوشبخته که شما انقد بهش توجه میکنین و اون براتون اهمیت داره
    من نمیخوام معلمم روز دخترو بهم تبریک بگه همین جواب اس هایی که بهش میدمو بده برام بسه
    حداقل مطمئن میشم خوندتشون
    ولی جواب هیچ کدومو نمیده
    انگار دارم به یه شماره خاموش اس میدم
    حتی نمیدونم میخونتشون یا نه
    بعضی وقتا آرزو میکنم ای کاش شمارشو نداشتم
    اونوخ با خودم فکر میکردم اگه شمارشو داشتم و بهش اس میدادم حتمن جواب میداد و حداقل اینجوری دلم به یه چیزی خوش بود
    اصن از کجا معلوم وقتی شماره منو میبینه اسمو نخونده حذف نمیکنه
    🙁

  1530. jojo :

    مینا خانم شما خیلی تجربه دارین
    شاید اگه من از اول با سایت آشنا میشدم شاید کارم به اینجا نمیکشید…..
    بچه ها شما خیلی خوبید:-*:):):):)

  1531. jojo :

    من روز اولی اولی که به دبیرم گفتم شما رو دوس دارم زنگ خونه خورده بود میخوواستیم بریم خونه منو دبیرم مسیرمون یکی بود اون روز که باهاش رفتم, تو راه یه لحظه بهش گفتم خانم من شما خیلی دوس دارم.اونم گفت دماغت دراز شده :)چون فرداش امتحان نوبت اول فیزیک داشتیم خودشونم دبیر فیزیک بودن فک کردن واسه نمره چیزی این حرف زدم تا بالاخره بهش ثابت کردم دوسش دارم.
    بچه ها شما روز اولی چجوری به خانمتون گفتین؟؟؟

  1532. مينا :

    برای بار اول خوب نیست ناگهانی زنگ بزنی
    چون شاید در موقعیت خوبی نباشن
    اسمس بده بگو:
    سلام خانم خوب هستین؟…عذر میخوام مزاحم شدم میشه لطف کنید هر ساعتی از امروز که وقتتون خالی بود به من بگید باهاتون تماس بگیرم؟اخه خیلی دلم براتون تنگ شده
    به نظر من اولش حتما این اس رو بده

  1533. jojo :

    سلام نیکی خانم دلتو بزن به دریا و باهاش تماس بگیر دعوات که نمیکنه حیلی رسمی سرحرف باز کن ببین با طرز حرف زدنش و جواب دادنش. دوس داره باهاش حرف بزنی یا نه تموم چیز سختی نیست

  1534. فاطمه :

    سلام نىکى جون به نظرم اگه قبل مهر ىه بار زنگ بزنى بد نىست بگو که دلت حتى براى صداشون تنگ شده بگو قصد مزاحمت ندارى تا جاىى که مىشه باهاشون حرف بزن و حرف دلتو بگو با خجالتتم مبارزه کن
     ىه کم که فکرکنى متوجه مىشى اىن بهتر از زنگ نزدنه حتى بگو جاشون تو مدرسه خالى بوده و تو اىنو حس کردى اى کاش منم مىتونستم بادبىرعزىزم حرف بزنمم 

  1535. نیکی1998 :

    راستی بچه ها امروز مدرسه بودم همه بودند. همه معاونا. خیلی از معلمامو دیدم. مدیر عزیزم…
    اما معلمم نبود خیلی جای خالیشو تو مدرسه احساس کردم. خیییییییییییییلی. میدونین!!!
    راستی من هیچوقت تا حالا به معلمم زنگ نزدم. با اینکه رابطمون صمیمیه اما من فقط اس میدم بهش…
    به نظرتون میتونم. تا قبل از اینکه مدرسه ها شروع بشه بهش زنگ بزنم ؟؟
    کمکم کنید. من خیلی خجالتیم. بیش از حد…..

  1536. نیکی1998 :

    سلام بچه ها!!!!!!!
    راستی مارال جان کجایی؟؟ واقعا دیگه نمیای؟؟
    خانم دارابی کجایید؟؟پس چرا دیگه نمیاین؟؟ بچه ها کلی کامنت براتون گذاشتن…

  1537. زهرا :

    خانم دارابی ب نظر من شمابهش بگین چه حسی نسبت بهش دارین و بگین ک چقدراذیتتون میکنه بگین اگه منو دوست داری برای اینکه جوابتو بدم باید ذست از کارایی ک میگم دست برداری منم شماره معلممو دارم ولی تا حالا فقط و فقط دو بار بهش زنگ زدم و ازش اجازه گرفتم ک بهش اس ام اس بزنم یا ن فقطم سه بار اس ام اس زدم من قبلنا خیلی خیلی دوسش داشتم شدید هرروز میرفتم پیشش ولی حالا اونجور نیستم درحدتعادل دوسش دارم شما هم ب نظرم بهش بگین ک چقدراذیتتون میکنه و بهش حق انتخاب بدین حتی روز دخترو ایشون بهم تبریک گفتن

  1538. فاطمه :

    من به خانم دارابى حق مىدم شماهم اگر خودتونو جاى اىشون بزارىد متوجه مىشىد
    درسته که هرادمى نسبت به حرفى که مىزنه مسئوله و نباىد به احساس کسى توهىن نه اما معلما هم مادرن هم همسرن هم دبىرن و خىىىىلى نقش هاى دىگه تو زندگىشون دارن و نمىتونن دائما در اختىار ما باشن
    اىنکه خانم دارابى دبىر مارال جون هستن ىانه رو خدا مىدونه اما خب شاىد ازاول شاگردخانم دارابى اىنجورى نبودن و اىشون بخاطر احساس مسئولىت نمىتونن ىک باره همه چىز رو تموم کنن اىنکه از ما پرسىدن چون ماهمه دانش اموزىم پس هرگز نباىد ىکطرفه قضاوت کرد

  1539. فاطمه :

    بچه ها بااىنکه از شانس بدم امسال دبىرعزىزمو نمىبىنم اما از ته دل احساس مىکنم دوست دارم ارتباطم بادبىرم معلمى و شاگردى باشه اما نه محدود به کلاس درس ولى اگرم اجازه بدن باهاشون درتماس باشم خىىىلى حساسىت به خرج مىدم
    برخلاف من ىه سرىا مىگن بىرون مدرسه معلم دىگه ىه ادم دىگس برامون و شاگردى و معلمى نىست ولى من معتقدم همون اندازه که تفرىط بد افراط هم تخرىب کنندست و زىباىى اىن احساس به ظرافتشه به اىنکه توهرشراىطى ىادمون نره عشق ما نسبت به ىه معلمه اما مىتونه بطور منطقى ادامه پىدا کنه

  1540. jojo :

    سلام…
    ببخشید خانم دارایی شما که نمیخواستین با شاگرداتون دوس بشید از همون اول بهشون میگفتید.که من نمیتونم نه الان که بهتون وابسته شدن…
    من خودم دبیرم خیلی دوس داشتم . کار من حتی به خود کشیدی فرار از مدرسم رسید.مقصر اصلی شما هستید.شما که نمیخواد لطفا از اول بگید نه … نمی تونم
    شما که شاگردتون میشناختن میدونستین چجوریه باش اصلا حرف نمیزیدواز اول با مدیر مدرسه میگفتید.الان دیر نشده میتونید با مدیر مشورت کنین
    چون مال منم بعد سه سال مدیر فهمید
    اگه میخواین به خوبی و خوشی بگذره به مدیر بگید….

  1541. مارال :

    نه مینا جون ادرس رو نداره ولی میدونه من تو یه سایت مشاوره دربارش با شماها چت میکنم قبلا گفته بود ادرس اینجارو بهش بدم ولی من ندادم شاید گشته پیدا کرده چون زیاد تو سایتای روانشناسی میگرده خب معلم منم بیرون رفتنمونو کم کرده قبلا در هفته دوبار میرفتیم الان شده یک بار
    نمیدونم فقط خداکنه اون نباشه 
    چون اونروزم ک خانوم دارابی پیام گذاشتن معلمم از دست من خیلی عصبانی بود سر سیمکارت خریدنم مثل خانوم دارابی هم همیشه نه تا یازده باهم تو وایبر چت میکنیم

  1542. محدثه :

    مارال جون از دسته من نراحت نشو.من چون کاملا مطمعن بودم ک اون شخص تو نیسی اون حرفو ب خانم دارابی زدم چون با وجوده حرفای تو فهمیدم ک واقعا ب خاطره دبیرت هرکاری میکنی مثل اون شاگرده خانم دارابی نیسی ک عشقش واسش مهم نباشه.

  1543. مينا :

    نه مارال جون عجیب نیست
    شاید اتفاقی بوده…وقتی معلمت باهات میاد بیرون و باها خوبه پس امکان نداره که خانم دارابی باشن
    چونکه خانم دارابی میخواستن رابطشون رو کم کنن و اون شاگرد باعث مزاحمتشون میشد…اما معلم تو مثل همیشه باهات رفتار میکنن…اصلا مگه معلمت ادرس سایت و دارن؟

  1544. نیکی1998 :

    اینجا زمین است
    ساعت به وقت انسانیت خواب است
    دل عجب موجود سخت جانی است
    هزار باری تنگ میشود…
    میشکند…
    میسوزد..
    و باز هم می تپد!!

  1545. نیکی1998 :

    سلام مارال جان
    خودمونی میگم… بی خیال…..
    باور کن این دنیا ارزش این غصه ها رو نداره
    اگه خانم دارابی و معلمت دقیقا توی یک زمان آن میشن. دلیلی نداره که بگی معلمت همون خانم دارابیه… مسلما اینجور چیزا زیاد اتفاق میفته
    از طرفی هم که به فرض خانم دارابی همون معلم تو باشه. خب خواسته اینطوری واقعیت درونش رو به تو نشون بده…….. ناراحتی نداره. چون حداقل اینطوری شناختیش و میدونی چه طرز فکری راجب تو داره… حالا رااااااااحت میتونی تصمیم نهاییت رو بگیری(البته این احتمالش خیلی خیلی خیییییلی ضعیفه)
    در نهایت بهت میگم که باید خوش بین باشیم و سعی کنیم توی زندگی مون به آدمای اطرافمون اعتمادی منطقی و متعادل داشته باشیم. اگه معلمت تا حالا بهت دروغ نگفته پس مطمئن باش حالا هم بهت دروغ نمیگه و واقعا اون خانم دارابی نیست
    اما نگران نباش اگه تموم آدمای دنیا هم مارو تنها بزارن و باهامون بازی کنند، یه نفر هست که همیشه حواسش بهمون هست. نمیذاره تنها بمونیم
    دلگرم خدا باش……..

  1546. مارال :

    مینا جون من خودمم واقعا گیج شدم ولی حرفای خانوم دارابی حرفاییه که همیشه معلمم به من میگه حتی دیشب همون وقتی که معلمم تو وایبر آن شد درست همون ساعت خانوم دارابی پیام گذاشتن معلمم دیشب از صبح تا ساعت نه و نیم شب اصلا آن نشد خانوم دار ابی هم همون ساعت نه و نیم پیام گذاشتن
    دیشب که پیام خانوم دارابی رو خوندم از ساعت یک شب تا پنج صبح گریه کردم بعد واسه معلمم نامه نوشتم که دیگه مزاحمش نشم امروزم باهم قرار داشتیم که بریم بیرون بهش زنگ زدم گفتم خانوم من نمیام گفت چی شده گفتم چیزی نیست فقط سرم درد میکنه از صدام فهمید دارم گریه میکنم منم موضوع رو بهش گفتم گفت من تو اون سایت نیومدم گفت خیلی ها هستن که همین طرز فکرو دارن بعد امروز رفتیم بیرون موقع سلام و خدافظی بقلش کردم کلی بوسش کردم خانومم بوسم کرد محکم لپمو کشید 😀 هفته بعدم قرار شد بخاطر قبولی دانشگاهم بریم کافه 
    ولی حسابی گیج شدم حالا حرفاشون عینه عینه همه ولی دیگه چجووی هم زمان میان نت؟؟؟ مینا جون خداییش بنظرت عجیب نیست؟

  1547. مينا :

    مارال جون من واقعا باور نکردم که خانم داراربی دبیر تو باشن…
    چون که یه همچین احتمالی رو نمیدادم….واقعا از حرفام عذرمیخوام اگر میدونستم دبیر تو هستن هیچ وقت اون حرف هارو نمیزدم چون موضوع تو فرق داره….من هرلحظه که نظرات تورو خوندم به احساسات درونت و دوست داشتنت ایمان اوردم و میدونم اگر کاری هم میکنی یعنی ابراز احساسات به خاطر دوست داشتن زیادت هست و تمام تلاشت رو هم کردی که تغییر کنی…اما…پس قبل از اینکه به خانم دارابی حق رو بدیم باید خیلی چیزهارو درباره ی تو در نظر بگیریم…
    اما اگر خانم دارابی معلم تو باشن…نمیدونم چی بگم…شاید اگه خیلی صریح بهت میگفتن باهاشون تماس نگیری و در ارتباط نباشی تو تماس نمیگرفتی و روابطت رو کم میکردی…چون هیچ کدوم از ما دوست نداریم معلم هامون رو اذیت کنیم….تو اگر که میبینی به نظر ایشون روابطت از حد گذشته روابطت روکم کن و باهاشون کمتر درارتباط باش و سعی کن اندفعه واقعا به قول هات عمل کنی…
    دلیلی نداره که این سایت رو ترک کنی عزیزم…لطفا از حرف های من و محدثه ناراحت نشو

  1548. محدثه :

    منظورم از لیاقت دوست داشتن این بود ک باید یکی عینه خودشو دوست داشته باشه ن یکی ک از این کارا بدش میاد.منظورم این نبود ک خانم دارابی نباید اونو دوست داشته باشه.

  1549. محدثه :

    راستش خانم  دارابی من اولین بارمه ک دبیری مثل شما میبینم ک این قدر ب این چیزا اهمیت بده.من اگ جای اون شاگردتون بودم خیلی قدرتون رو میدونستم چون کمتر کسی پیدا میشه ک این قدر ب مساعل شاگرداش و این عشقا اهمیت بده.دبیره خودم همیشه میگ تو اولین شاگردمی ک این قدر دوسش دارم و من اس میدم ولی با ین حال تا این حد اهمیت نمیده.ب نظره من ی همچین شاگردی لیاقت دوست داشتن شمارو نداره تا وقتی ک اصلاح بشه.منم الان خیلی داغونم خیلی وقته ک همه چیو میخوام باهاش تموم کنم چون در حده مرگ داریم عذاب میکشیم من کارم ب بیمارستان کشید اونم کم گریه نکرده،واقعا نمیدونم چ کار کنم الانم خیلی وقته ک از هم دوریم و خبری از هم نداریم.واسمون دعا کنین بچه ها.

  1550. فاطمه :

    مىناى عزىز نمىدونم چرا اما احساس مىکنم که خىلى راحت درکت مىکنم معلما اىن کارارو مىکنن که وابستگى اىجاد نشه
    معلم من انقدر گله که هىچ وقت ناراحتم نکرد مىتونست خىلى راحت بهم بگه بى خىال شو اما شخصىت والاى معلمم اجازه نمىداد بى احترامى بشه
    راستى اگه درست ىادم باشه و تو راهنماىى باشى تو دوره راهنماىى معلما خىلى صمىمى نمىشن بابچه ها خود من وقتى برخورد معلمامو تو دبىرستان دىدم متوجه اىن تفاوت شدم گرچه تو دبىرستانم خىلى معلما صمىمى بر خورد نمى کنن اما مطمئنا معلمت احساسشو کاملا پنهان کرده که تو باخبر نشى
    اگر بادىگران بودش مىلى چرا جام مرا بشکست لىلى؟
    اگه چىزى نبود باتوام عادى رفتار مىکرد

  1551. مارال :

    سلام خانوم دارابی خب شما که نمیخواین شاگردتونو ببینین چچرا رک و پوست کنده بهش نمیگین که مزاحمتون نشه؟الان چه حسی بهش دارین ازش بدتون میاد؟؟؟
    شما به همه شاگرداتون میگین چی کار بکنن و چی کار نکنن؟؟!!

  1552. مينا :

    دیروز به معلمم اس تبریک تولدامام رضا رو دادم
    از این رو که گوشیشونو سالی یه بار نگاه میکنن ساعت ١١:۴٠ دقه ی شب جواب دادن….
    خانم دارابی به نظر من از اون اول علاقه منطی شاگردتون به شما حتما خیلی خوب برخورد کردین که وابستگیش بیشتر شده و باعث شده بعضی مرزها رو بشکنه…الان هم یه جوری اروم رابططون رو کم کنید…نه اونقدر باهاش خوب باشین که وابستگیش زیاد بشه و نه اونقدر بد باشین که باعث اسیب زدن بهش بشه….یه بار دیگه هم باهاش منطقی صحبت کنبن و اخطار بدین که اگر روابطش رو کنترل نکنه باهاش قطع رابطه میکنین امااندفعه جدی تر….یا اینکه درباره ی خانوادش بیشتر سوال کنید و اگر میبینید خانواده ی خوبی داره موضوع رو با مادرش مطرح کنین البته اگر که به اخطارتون گوش ندادش و دوباره ایجاد مزاحمت کرد…

  1553. مينا :

    فاطمه جون پارسال روز اخر مدرسه سومی ها یه امتحانی داشتن که اخرین امتحان بود و مدرسه به طور کامل تموم میشد….من اخرین امتحان رو با هزار بدبختی با یکی از دوستام اومدم…امتحان شروع شد و من توی حیاط بودم….دیر رسید معلمم…وقتی اومد گفت شماها اینجایین چرا؟ما گفتیم سلام!!با کله جواب داد و رفت….حتی نگاهمم نکرد…معاونمون فهمید اومدم مدرسه…رفتش به کل خانوادم زنگ زد…سرم داد میزد و میخواست برای سال بعد ثبت نامم نکنه….معلمم رقیقا روبهروی من داشت با یکی حرف میزد…میدونست به خاطر اون اومدم اما حتی نگاهمم نکرد….یعنی لایق یه نگاه هم نبودم؟؟؟منی که این همه دعوا شنیدم فقط به خاطر اینکه یه روز بیشتر ببینمش…هه!!!
    خیلی اذیت شدم کل تابستون!و همچنین این تابستون…

  1554. مارال :

    سلام خانوم دارابی خب شما که دوست ندارین شاگردتونو ببینین چرا رک و پوست کنده بهش نمیگین که مزاحمتون نشه؟؟؟!!!
    الان از شاگردتون بدتون میاد؟چه حسی بهش دارین؟

  1555. دارابي :

    سلام مارال جان من معلم شما نیستم چون من از همه کارهای شاگردم خبر دارم ولی باز هم امیدوارم شما مثل شاگردم عرصه رو به معلمت تنگ نکنی چون من الان واقعا خسته شدم دلم میخواد نبینمش . همون جور که بین دوستای خودت حرف وحدیث هست بین معلم ها هم هست به خصوص من که مجردم هستم حرف زیاده شاگرد من یک اشتباه رو مرتب تکرار میکنه فقط شکل و ظاهر اشتباه عوض میشه من واقعا خسته شدم مگه شما ها مادر یا خواهر ندارید که اشتباهاتون رو به شما گوشزد کنه شاگرد من هم خواهر داره هم مادر بعضی وقتها تعجب میکنم چرا مادرش یا خواهرش بهش نمیگه هر ادمی به یه خلوت وسکوت احتیاج داره منم احتیاج دارم منم احتیاج دارم حرف بزنم دردو دل کنم بخندم گریه کنم نه این که وقتی با شاگردم هستم انقدر در رویاهاش غرق شده که حرف منو درک نمیکنه شده دوستیه یک طرفه که من وظیفه دارم مدام کمک کنم مشاوره بدم این وسط خودم دارم نابود میشم اگه شما هم این جوری هستی باید در رفتارت تجدید نظر کنی تا توازن در دوستی به وجود بیاد یا باید بسنجی ببینی چرا معلمت رو دوست داری چه چیزی معلمت رو شاخص کرده با بقیه فرق داره واین که ایا از لحاظ شخصیتی بالا هست یا خیر اگه هست باید تلاش کنی نظرشو جلب کنی یعنی خودتو بالا بکشی تا در سطح معلمت شوی شاگرد من هیچ تلاشی نمیکنه یک اشتباه تکرار میشه فقط شکل و ظاهرش مرتب عوض میشه برای همینه من واقعا خسته شدم . محدثه جان متشکرم از نظرت من هم تلاش میکنم تا شرایط رو به بهترین شکل کنترل و مدیریت کنم تا هیچکدوم اسیب نبینیم

  1556. فاطمه :

    مىنا جون من از اول خىلى رو ارتباطم با دبىر گلم حساس بودم چون به هىچ عنوان حاضر نبودم مزاحمشون باشم اما وقتى کامنت بچه ها رو خوندم که بعد تابستون معلمتونو دىدبن چىکار مىکنىد خىىىىىىلى عذاب کشىدم دىگه اصلا نمىتونستم جلو اشکامو بگىرم اخه روز اخر شراىطى پىش اومد که من حتى نتونستم با معلمم خداحافظى کنم
    من امسال مىرم سوم و احتمل اىنکه دبىرم سال چهارمم مرخصى باشن زىاده و من واقعا نمىدونم چىکار کنم چون هىچ وقت به اخرش فکر نمى کردم با اىنکه مىدونستم ىه روزى باىد از دبىرم جدا شم

  1557. مينا :

    فاطمه جون همه ی ما این رو باید قبول کنیم که بلاخره یه روزی از معلممون جدا میشیم….خیلی باورش سخته اما چیزیه که اتفاق میفته…باید سعی کنیم با این مسعله کنار بیاییم…تو یک سال معلمته نمیبینی من ۴ سال…اما همش به خودم انرژی مثبت میدم که ۴سال که چیزی نیست ده سال هم باشه تحمل میکنم و اینکه حتما خدا توانایی مقابله با این سختی رو درون من دیده که این مشکل رو جلوی راهم گذاشته…تو هم به خودت انرژی مثبت بده و ناامید نشو….سعی کن رابطط رو با معلمت بهبود ببخشی…مثلا وقتی که شمارشونو پیدا کردی خیلی کم پیام بده و تلفن بزن تا اون حس اعتماد و اطمینان به وجود بیاد و بدونن که نگران این نباشن که مزاحمت ایجاد کنی…من سال اولی که شماره ی معلمم رو پیدا کردم فقط ١ بار یا ٢ بار توی کل سال پیام دادم….اما بعد از گذشت دوسال یعنب مثلا همین حالا ١۵ روز یه بار اس میدم و حالشون رو میپرسم یا جمله میدم و جواب میدن….باید صبور باشی…و اگر میخوایی رابطط با معلمت خوب شه تلاش کنی و با عقل بری جلو نه با احساس…

  1558. مارال :

    مینا جون نه ناراحت نشدم از حرفات خب منم قضیه ی دوستی با پسرا و این حرفا مال قبل از دوستیم با خانوم بودهالان گذاشتم کنار خیلی وقته
    از دیشبم دیگه تصمیم گرفتم تا وقتی که باشون کار وأحب ندارم دیگه زنگ نزنم

  1559. مارال :

    نیکی جون من مطمعنم چون ذله شدم تیکه کلامه معلممه همیشه هم من میگم خانوم چرا انقدر زود عصبانی میشین
    همه اون حرفایی هم ک زدن همیشه به خودم میگن همون روزم ک این متنو گذتشتن سر همین سیمکارتم ازم دلخور بودن همیشه هم ما از نه تا یازده باهم تو وایبر چت میکنیم 
    وقتی سیمکارتامو دادم هیچی!هیچی تغییر نکرد

  1560. فاطمه :

    نىکى جون ممنونم از حرفاى قشنگت. راستش حواصم کاملا به بالا سرىم هست اما اىنکه تنهاىى بااىن دلتنگى ها کنار بىام دىوونم مىکنه.دبىرم که شماره منو نداشتن اما از طرىق ىکى از دوستام شمارمو گرفتن اما هنوز زنگ نزدن،
    فقط خداکنه اىن ارتباط ىکدفعه اى تموم نشه و بتونه ادامه داشته باشه تا حداقل دلم ىه کم خوش باشه

  1561. نیکی1998 :

    مارال جان من واقعا نمیدونم چی بگم.
    آخه تو از کجا میدونی که خانم دارابی معلم توئه مثلا اون گفته که توی یه شهر کوچیک زندگی میکنه و همه همدیگه رو میشناسن. حالا واقعا شهر شما اینطوریه؟؟؟
    یا مثلا گفته وقتی سر کلاسه شاگردش بهش ۱۳-۱۴ بار زنگ میزنه. آیا تو واقعا اینطوری هستی؟
    راستی از بعد اینکه سیمکارت هاتو به معلمت دادی، رابطه ی معلمت با تو چطور بود؟؟؟

  1562. نیکی1998 :

    سلام فاطمه جان
    آخه معلمت چرا مرخصی گرفته؟؟؟
    ولی اصلا ناراحت نباش تو میتونی خارج از مدرسه باهاش در رابطه باشی به قول معاون مدرسمون که میگفت هیچوقت رابطه تون رو با معلمی که دوستش دارید به مدرسه محدود نکنید. چون معلما توی فضای متفاوت مدرسه بین بقیه بچه ها با هزار تا اظهار نظر از طرف معلما نمیتونن حس واقعیشون رو به دانش آموزشون نشون بدن.
    تازه مطمئن باش بعد یه مدت خیلی راحت میتونی با این موضوع کنار بیای. انسان اگه مشکلات روحیش رو رشد نده با گذر زمان میتونه از شدتش کم کنه و باهاش کنار بیاد.
    از طرفی هم بدون که این تقدیر خدا بوده خدا هم اگه دری رو به روی آدم ببنده حتما یه در بزرگتری جلوش باز میکنه. پس مطمئن باش که حتما شرایط بهتری برات پیش میاد.
    مثلا خود من وقتی که اول دبیرستان بودم معلمم معاون ما بود و من هر روز میدیدمش اما اصلا باهاش رابطه زیادی نداشتم سال پیش وقتی فهمیدم که دیگه معاون نیست و معلم شده و من فقط دو روز در هفته اونو میبینم منم مثل تو خیلی ناراحت شدم اما بعدا متوجه شدم که اون فرمانده بسیج مدرسمون شده و من هم توی بسیج فعالیت میکردم اینطوری تونسته بودم که خیلی بیشتر از سال قبل باهاش در ارتباط باشم.
    همیشه به تقدیر خدا راضی باش و ناشکری نکن

  1563. مارال :

    بچه ها خانوم دارابی معلم منه حالا حرفهای منم گوش کنین قبول دارم تو زندگی خیلی اشتباهات کردم و خانوم دارابی باعث شدن که من متوجه اشتباهام بشم همه حرفایی که زدن حرفای دبیر منه ولی همش ایشون میگن من نیستم در صورتی که من مطمعنم خودشونن 
    نوشتن که من پسر بازم حالا من به هر دلیل این اشتباه رو مرتکب شدم مربوط به گذشته بوده ولی از وقتی ایشون گفتن دور این کارارو خط بکشم الان چندماهه دیگه این سمت این کارا نرفتم
    گفتن تو لاینم پره پسره ولی هفته ی قبل خانوم گفت لاینو دی اکتیو کنم منم دی اکتیو کردم 
    نوشتن سیمکارت زیاد دارم خودشون چندروز پیش گفتن همه سیمکارتارو یمدت بدم دست خودشون دوتا سیمکارت جدید بخرم منم این کارارو انجام دادم گفتن با دخترای سبک دوست میشم ولی وقتی خانوم گفت دوستی ک ده سال باش دوست بودمو کنار بزارم الان چندماهه کنار گذاشتمش با یکی دیگشونم که بلند حرف میزنه هر روز بیرون رفتنامون الان شده هفته ای یک بار بعد اصلا این کارا به چشم خانوم نمیاد من همه رو إصلاح کردم ولی انگار نه انگار حتی همون هفته ای یبارم ک با دوستم میرم بیرون از خانوم اجازه میگیرم م
    شماها همتون از دوست داشتن من کم و بیش خبر دارین
    هیچوقت فکر نمیکردم که بیان اینجا و بگن زندگیشونو بهم ریختم اگه میدونستم اینقدر باعث ناراحتیشونم هیچوقت اینقدر بهشون وابسته نمیشدم
    من خیلی تغییر کردم خیلی حیف ک هیچکدومشونو نمیبینن…

  1564. مينا :

    ببخشید بقیش حذف شد
    مارال خیلی دوستتون داره…گاهی اوقات ماها از روی دوست داشتن و علاقه ی زیاد نمیتونیم احساساتمون رو کنترل کنیم و ابراز نکنیم…اما من موافقم با اینکه باید کنترل شده رفتار کنیم و همونجور که توقع داریم معلم هامون مارو درک کنن ما هم درکشون کنیم…
    ببخشید من دخالت کردم و اگر از جرفام ناراحت شدی ابجی مارال

  1565. مينا :

    نمیدونم چی بگم….
    اما مارال جون من هم شاااااید اگر به معلمم علاقه مند نشده بودم با پسر دوستی میکردم…اما علاقه به معلمم خیلی مانع اینکار میشه…یه پسر ارزش این رو نداره که رابطط رو با معلمت خراب کنی…خانم دارابی خوبی تورو میخوان به حرفشون گوش بده…اگر میخوایی که دوست داشتنت رو ثابت کنی سعی کن احساساتت رو کنترل کنی و سعی کنی دوست داشتنت باعث اذیتشون نشه …اما خانم دارابی مارال خیلیییییی دوستتون داره

  1566. محدثه :

    فقط باید سعی کنید شرایطو کنترل کنید.گوشیتون رو در مواقع لازم سایلنت کنین و شمارتونو ب هر کسی ندین ک اذیت بشین.ن خیلی بهشون رو بدین ن خیلی ولشون کنین.با اون شاگردتون ی مدت ارتباطی نداشته باشین و جوابشو ندین تا بفهمه قضیه جدیه و خودشو اصلاح کنه و اگ شمارو دوس داره باید ب حرفتون گوش کنه مثل منو دبیرم.نذارین اونا واستون تصمیم بگیرن شما باید واسه اونا تعیین تکلیف کنین.

  1567. دارابي :

    بچه های عزیز سلام من یه معلم ام توی یه شهر دور .چند وقتیه که حرفهای شما رو میخونم گاهی میخندم گاهی گریه ام میگیره گاهی فکر میکنم معلم ها موجودات ماورایی نیستند مثل شما اند اما بعضی ها نمیخواند قبول کنند من چند تا شاگرد دارم که عاشق من هستند اما یکیشون امانمو بریده یه چیزهایی که میگم فکر کنید بعد جواب بدید .یک شدید پسر بازه فقط د.ست داره یا این پسر واون پسر دوست بشه بعد یک هفته خسته میشه میره سراغ یکی دیگه ذله شدم شهر ما کوچیکه همه همو مشناسند بعد توقع داره منم باهاش برم بیرون بعد تلفن بازه تو تلفنش اگه بگم هزارتا دوست پسر تلفنی وایبری ولاینی داره دروغ نگفتم امروز سیم کارت میخره فردا عوض میکنه با دخترهایی دوست میشه که سبک وبی ادب اند میگم دوستی نکن میگه من که نمیتونم به خاطر شما دوستی رو بهم بزنم تو خیابون بلند حرف میزنند بلند میخندند کارهایی که من اصلا دوست ندارم فقط وبی وقت زنگ میزنه بعضی وقتها سر کلاسم گوشیمو میبینم ۱۳ -۱۴ بار زنگ خورده شب از ۹تا ۱۱ باید تو وایبر جوابشو بدم فقط بگم نکن یا بکن واقعا ناراحتم خسته شدم دلم میخواد شمارمو عوض کنم تمام زندگی منو بهم ریخته شما خودتون معلم هاتونو خسته میکنید بعد میگید معلم بیوفاست الان این عشق شده برای من مصیبت.زندگیمو به هم ریخته این شاگردو ولش کنم به حال سابق با اون دوستهای ناباب دوباره دوست میشه ول نکنم خودم در رنج ام ساعت سه زنگ میزنه ساعت دو زنک میزنه من خوابم در حال استراحتم خسته شدم از بس تذکر دادم گوش نکرده معذرت خواسته گریه کرده بعد دوباره تکرار کرده بعد هم میگه خانم شما چرا زود عصبانی میشید دیگه فکر نمیکنه چقدر مشکلات اخلاقی اجتماعی برای من به وجود میاره الان خسته ام فقط به من بگید چه طوری از این وضعیت رها شم .

  1568. فاطمه :

    بااىن که هنوز هضم نکردم که همه ارزوهام و برنامه رىزى هام، همه پىش بىنى ها و روزشمارى هام خراب شد و دىگه حتى نمى تونم خوش حال باشم بازم داغونم
    با اىنکه هنوز باورنکردم دىگه معلم خوبمو نمىبىنم اما وقتى ىاد مرخصىشون مى افتم به قلبم فشار مىاد و ناخوداگاه اشکم در مىاد

  1569. فاطمه :

    بچه ها حال من اطلا خوب نىست فقط بىست روز مونده بود تا اىن تابستون لعنتى تموموشه که فهمىدم دبىرم کل امسالو مرخصى گرفتن .اىن ىعنى همممه  ىز براى من تموم شد ىعنى دىگه هىچوقت ازته دل خوش حال نخواهم بود ىعنى مرگ هممممه ارزوهام فقط توروخدا برام دعا کنىد که خىلى به دعاتون نىاز دارم

  1570. مينا :

    من اصلا روزشماری نمیکنم…..
    تازه ناراحتم که تابستون تموم میشه….
    هیچ انگیزه ای هم برای ورود به دبیرستان ندارم…..
    اخه من دیگه معلمم رو نمیبینم…
    اما…
    یادمه که تابستون دوم راهنمایی اونقدر سختی کشیدم و حالم بد بود که گاهی روزها یه روز در میون میخوابیدم….
    اما وقتی دیدمش فقط مبهوت نگاش کردم
    گفت سلااااااام خووووبی؟!من گفتم:سلام مرسی….
    اونموقع همونجوری وایستاده بود و منتظر که من یه عکث العملی نشون بدم و بغلش کنم…!!!
    اما من فقط نگاهش کردم….
    نه اینکه نخوام…نمیتونستم
    همون لحظه که منتظر واستاده بود که بغلش کنم یه دفعه یه دختر از دور اومد پرید بغلش بوسش کرد….
    من باز هم فقط نگاهش کردم…
    و رفت توی دفتر…
    اونقدر حالم بد بود که ٣ روز فقط گریه کردم….
    خیلی موقع ها بوده که فقط سکوت کردم…حتی وقتی سر کلاسش نمیومدم و توی حیاط گریه میکردم وقتی میگفت چی شده؟!فقط نگاهش میکردم….
    و احساس میکنم معنی نگاهام رو میفهمید…

  1571. نیکی1998 :

    راستی امسالم با اینکه از اون عشق افراطیم کم شده اما بازم دوست دارم که اول مهر بشه و ببینمش از آخرین باری که دیدمش سه هفته میگذره و من خیلی دلم براش تنگ شده.
    دلم میخواد تو اولین لحظه ای که دیدمش یه سلام گرم بهش بکنم بعدشم با تمام وجود بغلش کنم و ببوسمش…
    کاش میشد!!! خیلی از این تصمیما گرفتم اما شرایط طوری بوده که نمیشده. کاش اینبار بتونم و از خجالتم دست بکشم.

  1572. نیکی1998 :

    یادم میاد پارسال که من عاشق بودم نه از اول شهریور از اول تابستون روزشماری میکردم آخه من شرایطم طوری بود که نمیتونستم معلمم رو ببینم چون اون اصلا از عشق من خبر نداشت
    و البته پارسال معاون بود از امسال معلم شد.
    یادمه آخرای شهریور از مدرسه بهم زنگ زدن که برم و یه سری از کارای پرورشی مدرسه رو انجام بدم. از این کارا زیاد میکردم تو مدرسه…
    وقتی رفتم قرار شد که من همراه همین معلمم صندلی های مدرسه رو شماره گذاری کنیم.
    خب اون بیشتر سر کارهای معاونیش بود و من شماره گذاری میکردم اونم با رنگ روغنی سفید
    البته مدرسه ما خیلی پرجمعیته و حدود هفتصد نفر جمعیت داره و من حدود یک هفته از صبح تا بعدازظهر به مدرسه میرفتم تا این هفتصد صندلی رو شماره گذاری کنم.
    از اون طرف اونقدر استرس و اضطراب داشتم که نمیتونستم لب به هیچی بزنم و اونقدر نشسته بودم و پاشوده بودم که پاهام از درد داشت منفجر میشد.
    حالا شما تصور کنید گرمای شدید تابستون تو اون کلاسای گرم، بوی شدید رنگ روغنی، از اون طرف گشنگی و تشنگی و پا درد شدید…
    خیلی سخت بود هیچکس حاضر نبود این کارو بکنه اما من به خاطر معلمم تموم این سختیا رو تحمل میکردم که کمکش کنم.
    الانم اصلا پشیمون نیستم و برای تک تک اون لحظه ها و خاطراتم ارزش قائلم و همیشه حسرت میخورم که دیگه تکرار نمیشن

  1573. نیکی1998 :

    سلام به همه………
    یه سوال کلی: الان دقیقا چند نفر دارن روزشماری میکنن که اول مهر بشه و معلمشونو ببینن؟؟؟؟
    راستی تو اولین برخوردی که داشتین دلتون میخواد چیکار کنید چطوری رفتار میکنین؟؟؟
    .
    .

  1574. ادریانا :

    نه منظورم اینه که کاری که بهم پیشنهادداده روقبول کنم شامل رفع اشکال وامتحان ازبچه هاست.درسم جای خودشه ربطی نداره.
    ازیه طرف میترسم برم بدترشه چون الان خیلی وقته ندیدمش تقریباعلاقم کم شده ازطرف دیگه روم نمیشه نه بگم چون اشتاست باهامون

  1575. مارال :

    مینا جون باهات موافقم منم مثل تو دوست داشتنم باعث پیشرفتم شده دلیلی ندازه فراموششون کنیم منم یمدت به فکرم زده بود که کم کم فراموش کنم ولی واقعا نمیشه و دلیلی نداره حتی دیروز که با معلمم رفتیم پارک همه سیمکارتمو ازم گرفت گفت دلیلی نداره این همه سیمکارت داشته باشی چندماه دیگه پسشون میدم بعد خودت میفهمی چرا این مارو کردم گفت فقط یه سیمکارت جدید بگیرم که مهر اگه رفتم دانشگاه شمارشو در اختیار دوستای دانشگاهم بزارم 
    اونا همیشه خوبیمونو میخوان پس دلیلی نداره از دوست داشتنمون دست بکشیم شماهم راحت با وایبر میتونین باهم درارتباط باشین خیلی هم خوبه 

  1576. مينا :

    ادریانا من خیلی وقته نظرات این سایت رو میخونم…اما الان متوجه نشدم منظورتو!!یعنی میگی کار کنی یا درس بخونی؟!
    بچه ها به نظر من دوست داشتن واقعی دوست داشتنی هستش که همیشه ماندگار باشه…من همیشه معلمم رو دوست خواهم داشت و از اینکه دوستش دارم خوشحالم حتی اگر که خیلی اذیت بشم…!!!گاهی اوقات بعضی رفتار هاش که ناراحتم میکنه یا اینکه از بعضی برخوردهاش خوشم نمیاد با خودم میگم که شاید اگه اینجوری نبود من اصلا عاشقش نمیشدم!!!اونو باید به خاطر خودش دوست داشته باشم و اخلاق های خوب و بدش رو بپذیرم…بعد از اینکه اون روز باهاش رفتم بیرون و اینکه شنیدم تا اخرای امسال یا سال بعد میره انگلیس برای چهار سال خیلی داغون شدم خیلی….اما یاد این افتادم که وقتی دوم راهنماییم تموم شدش و رفتم سوم یعنی اخرین سالی بود که میدیدمش هرکس علاقه ی من رو میدید میگفتش امسال تموم شه میخوایی چی کار کنی؟؟تو دیووونه میشی!!!!منم هیچ وقت جوابی نداشتم بهشون بدم و همیشه میگفتم تا اون موقع خدابزرگه…الان هم وقتی همه میگن که اگه بره تو میخوایی چی کار کنی میگم تا اون موقع خدابزرگه!!خدا بزرگه و میدونم کمکم میکنه و چهارسال رو تحمل میکنم و اینکه از طریق وایبر باهاش در ارتباطم…اما همیشه سعی کردم دوست داشتنم باعث اذیتش نشه!!حتی الان هم هفته ای دوبار شایدم بیشتر فقط یه اس جمله میدم که اونم جوابمو میده….دوست داشتن خودم رو خیلی دوست دارم چون که معلمم باهام خوش رفتاری نکرد که عاشقش بشم!اتفاقا وقتی فهمید دوسش دارم چه قددددرررر تازه بی تفاوتی هم کرد که باز هم یه روز بهم گفتش به خاطر اینکه وابسته نشی اینکارو کردم…الان هم نه خیلی باهام خوبه نه خیلی بد…مثل یه شاگرد صمیمی باهام رفتار میکنه درحالی که میدونه چه قدر دوسش دارم!!و شاید زیاد باهام خوب نباشه اما این رفتارش برام ارزشمنده چون میدونم اون داره کار درستی انجام میده…نه اونقدر خوب که بیشتر وابسته بشم و نه اونقدر بد که دلمو بشکونه…اما میدونم که واقعا درکم میکنه و همین برام کافیه…میدونم که شاید کم به من فکر کنه اما به هرحال هفته ای دو سه بار که به فکرش میام!!!!توی این دوسال خدا خیلی کمکم کرده!من هیچ وقت امکان نمیدادم که جواب اس هامو بده یا برام نامه بنویسه یا به خاطرم باهام بیاد بیرون و.بیاد وبم نظر بذاره!و خداروشکر که رابطم بهتر شده و میدونم که بره انگلیس و بیاد ببینه من هنوز دوسش دارم از ته قلب به پایدار بودن دوست داشتنم مطمعن میشه…و رابطمون هم بهتر میشه…اما با این حال دوست ندارم و اینکه نمیتونم فراموشش کنم…چون اون امید زندگی و بهانه ی زندگیمه و همیشه باعث پیشرفتم شده و اینکه بعضی از کارای اشتباه رو انجام ندم!!
    به نظرتون این دوست داشتن چرا باید فراموش شه واقعا؟!

  1577. فاطمه :

    من نمى دونم نظرم درسته ىانه اما مارال من احساس مىکنم رابطه تو بت دبىر خىلى فراتر از دبىر و دانش اموزىه اىن ىعنى همون افراط و اصلا خوب نىست ممکنه حتى اىن عشق رو سست کنه توباىد اىن رابطه رو کنترل کنى و ارتباطت محدود شه ودبىرتم در نظر بگىرى خىلى وقتا اگه ما ىه سرى فاصله ها رو رعاىت کنىم خوش حال ترىم
    دبىرمن بهم گفت:
    هنر درفاصله هاست.
    زىادنزدىک به هم مى سوزىم
    زىاد دور از هم ىخ مىزنىم
    من از اعماق وجودم به اىن جمله زىبا اىمان دارم و همىنو پاىه علاقم کردم تو ام سعى کن کارى نکنى که زىىىىاد نزدىکش بشى

  1578. نیکی1998 :

    مارال جان به نظر من فکر خیلی عاقلانه ای کردی…
    اگه حرف از وابستگیه که البته انسان تو زندگیش به غیر از خدا نباید به هیچ بنی بشری وابسته باشه حتی به همسر و فرزندانش چون مطمئنه یه روزی ممکنه همه ی اونا رو از دست بده اما خدا پایداره
    اینم میدونیم که عشق افراطی هم هرچقدر که پاک باشه آخرش یه جور وابستگیه و پشت کردن به خداست.
    پس نباید به هیچ انسانی هر چقدر هم که به ما محبت کنه وابسته باشیم ولی میتونیم انسان ها رو در حد ایمان و اخلاصشون از ته قلب دوست داشته باشیم
    به نظر من اگه وابستگی رو فراموش کنی فقط معلمتو به خاطر خودش از ته قلب دوست داشته باشی خیلی بهتره
    اونوقت دیگه هیچ وقت از تغییر رفتارش هم ناراحت نمیشی و خیلی راحت و با آرامش باهاش در ارتباطی

  1579. نیکی1998 :

    عرفانه جان رابطم با دوستای همسنم خیلی خوبه دوست خیلی زیاد دارم و باهمشون در ارتباط مستمرم… غیر از چند نفر که باهاشون صمیمی ترم…
    راستی چرا این سوال رو پرسیدی؟؟؟
    من با حرف فاطمه خیلی موافقم چون من هم اوایل که فقط عاشقش بودم هر چقدر فکر میکردم نمی فهمیدم که چرا بهش علاقه مندم… اما حالا میدونم حالا با رابطه بیشتر، بیشتر شناختمش و میدونم که من اونو برای ویژگی های خیلی خوبش مثل اخلاق و ایمانش دوست دارم

  1580. مارال :

    بچه ها شماها هنوز مثل سابق معلماتونو دوست دارین؟من یجورایی دوست دارم وابستگیمو نسبت ب معلمم کم کنم ولی هرکاری میکنم نمیشه دیگه از این تغییر رفتارای معلمم واقعا خسته شدم یروز رفتارش خوبه یه روز سرد سرده اصلا نمیدونم چی کار کنم امشب گفتم حس میکنم خیلی عوض شدین گفت پس حس من به شماهم رسید گفت دست خودم نیست ولی با تو نه کلا با خودم عوض شدم
    ولی من اصلا این رفتارشو دوست ندارم دیگه باش راحت نیستم یه ادم دیگه شده

  1581. فاطمه :

    عرفانه من مى خواستم بگم دوست داشتن و عشق دو مقوله جداازهم هستن ببىن از نظر روانشناسى دوست داشتن بر پاىه شناخته ىنى وقتى وىژگى هاى خوبى تو ىه ادم ببىنىم احساس مىکنىم دوستش دارىم و به تدرىج بىشترم مىشه
    اما عشق رو وقتى تجربه مىکنىم که خودمون خبر ندارىم اصلا نمىدونىم دلىل عشقمون نسبت به کسى چىه و دردسر به همراه داره و البته ممکنه بدون هىچ دلىل منطقى اى از بىن بره
    مثلا من واقعا نمىدونم چرا عاشق معلمم شدم و دردسراشم کشىدم و مىکشم 
    اساتىدى مثله دکتر شرىعتى هم دوست داشتن رو برتر از عشق مىدونن اگه مطالعهه کنى متوجه مىشى

  1582. ادریانا :

    سلام بچه ها منویادتونه؟البته قدیمی ها خوب مشناسنم.الان تواین ۱ماه اتفاقاتی افتاده که هنوزتوشکم اول این که نتایج کنکوروزدن من شایدرشته دلخواهم شهرخودم قبول شم.بعدم معلمم بهم پیشنهادکارداده خواسته پشتیبان کلاس بشم.نمی دونم چی کارکنم؟

  1583. عرفانه :

    بچه شما هم موافقید با حرف فاطمه که عشق خودش می یاد خودش هم میره ؟به نظرم همه چیز می تونه تحت کنترل ما باشه . آیا واقعا عشق یه چیزی فراتر از توانایی ما هست ؟ وما نمی تونیم بهش مسلط باشیم ؟پس نقش اراده چیه ؟این برام واقعا سواله ؟
    من بامعلم نیکی کاملا موافقم وخیلی خرد مندانه عمل کرده وخود نیکی هم خیلی عاقلانه عمل کرده.نیکی رابطه ات با دوستهای هم سنت چطوره ؟
    بچه ها معاونها هم خیلی مهمن !!!!!!!!!! نقش کلیدی توی مدرسه دارن هم به نیکی کمک کردن هم به نگار وهم به بقیه.

  1584. فاطمه :

    سلام نىکى جون
    مىدونى به نظرمن عشق خودش مىاد خودش مىره تحت کنترل ماهم نىس بخاطر همىن فکر مى کنم تو موفق شدى کار بسىار سختى رو به پاىان برسونى البته کارت مطابق با منطق هم بوده از طرفى درحال حاضضر ارتباط متناسبى هم با دبىرت دارى و اىنم ىه حسن دىگه محسوب مىشه
    من فکر مىکنم ما به هىچ عنوان نباىد محدودىت ها رو بشکنىم و زىباىى اىن عشق پاک به اىنه که شاگردومعلمى باشه نه خىلى بىشتر نه خىلى کمتر

  1585. نیکی1998 :

    نگار جان من حدود یک سال و نیم بود که عاشق دلسوخته معلمم بودم خیلی هم تو کارای پرورشی مدرسه با هم رابطه داشتیم اما اون اصلا از این موضوع خبر نداشت اونقدر عاشقش بودم که بعضی شبا از شدت دلتنگی کلی تو اتاقم اشک می ریختم.
    بلاخره تصمیم گرفتم بهش بگم اما نتونستم چون خیلی احساس شرم میکردم. خداروشکر معاون مدرسمون کمکم کرد و این موضوع رو غیر مستقیم بهش گفت.
    نمیدونم چی شد اما بعد از این خیلی نسبت بهش احساسم تغییر کرد.
    البته خیلی دلیل داشت اول از همه کمک خودش بود که رفتارش رو نسبت به من کنترل کرد نه اونقدر بی توجهی میکرد که دلم بشکنه نه اونقدر توجه میکرد که بیشتر بهش وابسته شم.
    دوم مبارزه خودم بود سعی کردم اونو برای خودم عادی جلوه بدم و مثل معلمای دیگه باهاش رفتار کنم درسته که اون از یه لحاظایی خیلی بهتر از بقیه معلما بود اما دلیلی نداشت که آدم هر انسان متفاوت وبهتری رو که تو زندگیش میبینه عاشقش بشه.
    این نکته رو هم توجه کردم که فراموش کردنش به معنای از دست دادنش نیست من الان اون عشق افراطی رو فراموش کردم اما هنوزم دارمش حتی رابطمون خیلی بیشتر از قبله …
    همین …
    واقعا خیلی سخت بود؟؟؟؟

  1586. مارال :

    نگار جون نیکی جون من معلمم هرچیزی میگه سعی میکنم گوش کنم ولی خب یه سری چیزارو نمیشه مثلا نمیتونم ارتباطم رو با دوست صمیمیم کم کنم …

  1587. نگار :

    اوکییییییییییییییی نیکی کجا بودی تا حالا؟؟؟؟نیکی چطور شد که عشق تبدیل به دوست داشتن شد؟یعنی چه اتفاقاتی افتاد؟ لطفا بگو.۵۸

  1588. نیکی1998 :

    سلام دوستان. من تازه با این سایت آشنا شدم منم مث شما شدیدا عاشق معلمم بودم ولی الان فقط دوستش دارم…
    مارال جان به نظر من نگار راست میگه شما به هر حال همسن نیستید و از دو نسل متفاوتید. ما باید به هر حال احترام معلممون رو نگه داریم هرچقدر هم که به اونا نزدیک باشیم اونا معلم ما هستند و با دوستای هم سنمون فرق دارند، بالاخره یک مرز و تفاوتی باید وجود داشته باشه…
    از یه طرف اگه ما و اقعا از ته قلب عاشق کسی باشیم به حرفش گوش میدیم وبا جون و دل قبول میکنیم حتی اگه تمایلی به اون نداشته باشیم. پس بهتره تو لجبازی نکنی تا اونم با تو لجبازی نکنه. یادت باشه تو ارتباط دو طرفه اصل رفتارامون به طور متقابل شکل میگیره. یعنی هر طور تو رفتار کنی متقابلا اون رفتار رو خواهی دید.

  1589. نگار :

    فکر می کنم باهم لجبازی می کنید. مثل دوتا دوست هم سن. ولی شما باید از معلمت حرف شنوی داشته باشی هر دوتاتون ی حرف می زنید وهیچ کدمتون کوتاه نمیایید.

  1590. نگار :

    مرضیه جون مگه ما دختره معلم هامون هستیم یا روز مادر رو بهشون تبریک می گییم !!!!!!!!!!!.
    که اونا روز دختر رو به ما تبریک بگن؟

    مارال یه چیزهایی بین تو و معلمتون هست که فکر کنم گفتنی نیست . برای همین با هم نمی تونید کنار بیایید.رابطه شما داره غیر طبیعی میشه شما که همسن نیستید وتو اگه دوسش داری باید شرطهای معقولش رو بپذیری . بیشتر هم به ما سربزن دلمون برات تنگ میشه.

  1591. مارال :

    من اصلا نمیدونم معلمم چرا اینقدر سختگیر شده بهش گفتم دوستم گفته دارین بهونه تراشی میکنین دیگن نمیخواین بام در ارتباط باشین گفت من اگه میخوام با کسی در ارتباط باشم رک بهش میگم بعد امروز اصلا پیامامو نخوند آن بودا ولی نمیخوند بعد گفتم بلاکم؟گتت نه حوصله ندارم جواب بدم الانم کار دارم بای گفت هیچی  دیگه حوصله ام سر رفت کاسه صبرم لبریز شده منم گفتم (depressed)با اینکه از جون خودمم بیشتر دوستون دارم ولی دیگه بیشتر از این خودمو سبک نمیکنم من هر اشتباهی میکنم شما بهونه میاری که دیگه جوابمو ندین 
    با اینکه الانشم انگار قلبمو دارن از بدنم میکنن سرم داره میترکه و حالم خیلی بده بدتر از اینم میشه ولی دیگه هیچوقت هیچوقت بهتون پثام نمیدم حتی اگه بمیرمم دیگه مزاحمتون نمیشم به زور که نمیشه دوست ندارین جوابمو بدین
    (cry)دلم خیلی براتون تنگ میشه هیچوقت هیچ وقت فراموشتون نمیکنم ولی فکرشم نمیکردم یه روزی انقدر عوض شین 
    دستمو میزارم رو قران قسم میخورم تا اخر عمرم دیگه هیچ احدی رو دوست نداشته باشم بعد گفت اشتباهاتت خیلی زیاده من دیگه حوصله ندارم اتفاقا کادوی تولدتم خریدم فقط کادو نکردم گفتم خودم میدونم حوصلمو ندارین واسه همین دیگه مزاحم نمیشم بعد گفت من باید روشم رو عوض کنم که خودم درد نکشم وقتی میبینم هر روز اشتباه میکنی خیلی راحتم از کتارش میگذری خوب یه جای کار من ایراد داره مت اگه رفتارم رو اصلاح کنم تو کارهات دخالت نکنم تو حریم زندگی خصوصیت ورفت وآمد هات دخالت نکنم فقط معلم باشم اونم رسمی دیگه کدورت به وجود ننیاد دوستت زنده شده با خنده هاش بلند حرف زدناش جلب توجه کردنتش گفتم وأبشر باید باش کم کنی کو گوش شنوا گفتم یا نگعتم یادته گفتم اشتباه رو سه بار انجام بدی تمومه دیروزی دفعه چههار بود منم گفتم حالم بده میرم پیش دوستم گریه کنم خدافظ
    بعد رفتم پیش دوستم
    خانوم از اونروز که بام قهر کرده بود جواب تلفنمو نمیداد یهو امشب یه ربع بعد از این حرفامون زنگ زدم جواب داد باورم نمیشد صداشو مثل من نازک کرد مثل من گفت خانوووم
    بعد گفت این بار اخره میبخشمت حواست وجمع کن شرطایی ک گذاشتم رو عمل کنی بعدم همش مثل من میگفت خانووووم 
    نمیدونم باید خوشحال باشم یا نارااااحت

  1592. مينا :

    مارال جون معلمت یا داره بهونه تراشی میکنه که رابطتون رو کم کنه
    یا داره اینکارارو میکنه که از وابستگیت کم کنه
    یا اینکه روت حساس شده
    خودت بشینوفکر کن ببین بین کدوم یکی از این سه گزینه هستش

  1593. پریسا :

    مارال کارت اونقدرام بد نبوده ولی وقتی سر این چیزای کوچیک حرفشو گوش نمیدی اون چجوری ایمان داشته باشه که سر چیزای خیلی مهم تر از این که به نفع خودته حرفشو گوش بدی؟
    نمیدونم چقد عصبانیه ولی امیدوارم دلش طاقت نیاره

  1594. maedeh :

    مارال جان واقعا کار شما هم خیییییییییلی بد نبوده که معلمت بخواد اینجوری تنبیهت کنه…  من واقعا اخلق معلمت و نمیفهمم که چرا اینقدر حساسه و سر موضوعات کوچیک اینطوری میکنه درسته گفتم معلمم هرکاری بگه میکنم تا کمی باهام صمیمی بشه ولی نه دیگه در این حد که بخواد رفت و آمد و بیرون رفتنمو چک کنه و به خاطرش دیگه باهام حرف نزنه و بزارتم کنار 🙁

  1595. مارال :

    بچه ها بازم معلمم قهر کرد البته قهر که نه ماش قهر میکرد کلا کنارم گذاشت امروز دوستم امتحان رانندگی داشت معلمم گفت نرو گفتم بیرون نمیریم فقط میریم امتحان بده گفت باشه قبول بعد وقتی امتحانشو داد سوار تاکسی شدیم جایی که پقادمون مرد دوستم گفت بیا بریم تو این خیابونه و یه عروسک کوچیک واسه گوشیم بخرم منم رفتم بعد سر راه واسه معلمم دوتا سنجاق سینه خریدم بعد به معلمم اس دادم گفتم خانوم کجایین یه دقیقه ببینمتون گفت تو راه خونه گفتم پس هیچی دربست گرفتم رفتم خونه بعد اوند وایبر گفت باز زدی زیر قولت قرار بود بیرون نری هرچی گفتم فقط رفتیم یه عروسک گرفتیم وبرگشتیم هرچی معذرت خواهی کردم از ساعت یک طهر نا یازده شب داشتم معذرت خواهی میکردم واسه کاری که اونقدرام بد نبود گفت خندم گرفته هر روز کارت شده همین خستم کردی دیگه به زندگت کاری ندارم شدی مثل بقیه بچه ها که باشون در ارتباطم این حرفش واقعا دلمو سوزوند دارم آتیش میگیرم گفتم ولی شما هیچ وقت برام مثل بقیه نمیشی گفت مهم نیست بعد بهش گفتم 
    همیشه ادما حرفای دلشونو تو عصبانیت میزنن حرفایی ک همیشه میخواستن بگن ولی منتظر یه فرصت بودن…
    حرفایی که ادمو واقعا آتیش میزنه ادمو میسوزونه اول که حرفاشونو میشنوی یخ میزنی بعد کم کم اتیش میگیری…
    کاش چیزی به نام دل وجود نداشت اونوقت حرف هیچکسی هم برات مهم نبود 
    احساس کسی رو نمیشه عوض کرد کاش حداقل میتونستم احساس خودمو عوض کنم ولی…
    دنیا ته بیمعرفتیه به خاطر یه اشتباه کوچیک که هزار بارم بخاطرش معذرت خواهی کردی خیلی راحت کنارت میزنن
    هیچوقت هیچوقت ادما احساس همو درک نمیکنن هرکی رو بیشتر دوست داری بیشترم میرنجونت…
    خدایا واقعا ادمات قلب دارن؟؟؟؟
    بچه ها کارم خیلی بد بوده که اینجوری بهم گفت؟؟؟

  1596. مينا :

    بچه ها من امروز رفتم با دوستام و معلمام بیرون…رووز خیلی خوبی بووددش
    همش شوخی میکردیم میخندیدیم…عکس و فیلم گرفتیم کلی…معلمای دیگه هم که هی با من شوخی میکردن درباره ی علاقه ی من به معلمم..اووونم جلوی خود معلمم…هیچی دیگه من و اون میخندیدیم همش…منم که از استرس لکنت زبون میگرفتم و دستام میلرزید و اونم شده بود باعث خنده…اصن یه وضیی…توی الاچیق های پارک جا انداخته بودیم….با اینکه روز خوبی بوور ولی یه خبری شنیدم که به حد مرگ ناراحت شدم….
    معلمم امسال یا سال دیگه به مدت حدودا۴ سال میره انگلیس
    یعنی جلوی خودش داشت گریم میگرفت…الان کلی گریه کردم…اما گفت وایبر میسازم که در ارتباط باشیم کلا…ولی بازم واقعا ناراحت کنندس…اما من میتونم تحمل کنم حتی اگه ١٠ سال هم بشه….
    بلاخره یه روزی میبینمش…
    نمیدونم امیدواری الکی هستش یا نه…
    اما تو اون موقع خدا بزرگه حتما کمکم میکنه برای تحمل کردن…
    دیوانه کنندست نه؟!

  1597. محدثه :

    مرسی دوستان دیشب با دبیرم صحبت کردم و گفتم ک چ فکری میکنم.دلداریم داد و گفت ک کسی نمیخواد منو تورو از هم جدا کنه و همه چیو مشخص کردیم.ممنون از راهنمایی هاتون

  1598. فاطمه :

    نگار بخدا درست نىست اىن همه خودت رو اذىت کنى سعى کن بدترىن حالت ممکن رو حدس بزنى اون موقع متوجه مىشى هر اتفاق بدى هم که بىفته از حال الانت بهتره درضمن دبىر اگه نخواد شمارشو بده خىلى محترمانه اىن موضوع رو مطرح مى کنه مطمئن باش ,سعى کن منفى نگر نباشى عزىزم

  1599. maedeh :

    سلام بچه ها
    امروز رفتم مدرسه ولی نتونستم باهاشون صحبت کنم چون موقعیت مناسبی پیش نیومد… البته بازم یابد برم مدرسه امیدوارم یه موقعیت مناسب جور بشه بتونم حرفامو بهشون بزنم…
    منم بعضی اوقات حس میکنم که افراط دارم میکنم ولی دوستم میگه نه اینطور نیست…

    در ضمن روز دختر رو پیشاپیش به همه تبریک میگمممممممم…؛)

  1600. مارال :

    ★این پست ویژه دخترا☆
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .

    .
    .
    .
               
        پیشاپیش روز پنج شنبه،روز ??{°•◇↑←ددددخترررر°•◆→↑}?? روووووززززز
            عزیز دل باباهاااااا
                    هوووی مامانااااا
                             ناموووس داداشااااا
                                       جیییییگر بچه محلااااا
                                               عامل انحراف پسرااا
            
         روووووز ‘ما’ خوشگل*♥ مشگلا *♡مباااااارک………….

  1601. مارال :

    وااا نگلر جوووون چرا نظرشون عوض شه؟؟؟ دوست داشتن ادما که کار بدی نیست خیلی هم خوبه باید به این عشق پاکت افتخارا کنی اجی زودتر برو شمارشو بگیر خیال خودتو راحت کن 

  1602. نگار :

    بچه ها من رفتم مدرسه. ولی غرورم اجازه نداد شماره دبیرمو بگیرم !!!!!!!!!انمی خوام دیگران نظرشون نسبت به من عوض بشه. فکر کردم کار خوبی نیست.کارم درست بود تروخدا جواب بدید زود.

  1603. maryam12m :

    دخترا معلم زبانم رو دوست داشتم دیگه عاشقش نبودم اما اون رفت یکی دیگه اومد 🙁
    من دیگه نمیریم اونجا درس بخونم.

  1604. مارال :

    عرفانه جون من و معلمم مثل دوتا دوست راجع به همه چیز حرف میزنیم مثلا هفته ی بعد میخوایم باهم بریم بیرون قراره من نون همبرگر بپزم همبرگرم درست کنم بریم بشینیم توپارک باهم بخوریم میخواد برام یه برنامه ریزی روزانه هم بنویسه سیمکارتای اضافیمم میخواد ازم بگیره تا یه مدتی
    همینجوری راجع به اینا حرف بزنیم حرف پیش میاد دیگه بعضی وقتاهم میریم باهم خرید 
    البته اوایل دوستیمون وقتی میرفتیم بیرون زیاد حرف نمیزدیم ولی الان دیکه همه ی زندگیه منو میدونه خیلی حرف پیش میادالبته عرفانه جون یاداوری کنم که من درسم امسال تموم شد و ایشون دیگه دبیرم نیستن ولی همیشه میگه تو همون شاگردی هستی که مانتومو با رژلب خط خطی کردی فکر کردی یادم میره :)) وقتی هم معلمم بود باهم درارتباط بودیم اونموقع هم بیرون میرفتیم چت میکردیم 
    عزیزم این بستگی به خودت داره که معلمت چه قدر بزاره بهش نزدیک بشی اگه ببینه حرقایی که باهم میزنین بین خودتون میمونه و به بقیه شاگرداش نمیگی باهم مثل دوتا دوست میشین 
    البته الان دوستیه ما حتی از مرز دوستی فراتر شده مسلما هیچ دوستی دوستشو مجبور نمیکنه لاینشو دی اکتیو کنه یا بیاد سیمکارتای اضافشو ازش بگیره یا اگه تا دیروقت بیرون بمونه از دستش عصبانی بشه و باش قهر کنه و خیلی چیزای دیگه…

  1605. فاطمه :

    عرفانه جون بستگى به دبىرا داره ىه سرى کاملا عادى هستن ىه سرى بى تفاوت ىه سرى از دبىرا خىلى خوب بااىن موضوع برخورد مىکنن اما ىه سرىا هم احساسشون رو پنهان مىکنن از نظر ارتباطم اکثرا خىلى محدوده درسته که کسى بدش نمىاد دىگران دوسش داشته باشن اما بعضىا نگرش بدى نسبت به اىن حس دارن که واقعا بده

  1606. فاطمه :

    محدثه جان اگه دبىرت ىه همىچىن شراىطى دارن سعى کن تا مهر صبرکنى و ارتباطتو به مدرسه محدود کن والبته پىام که هىچ کدوم دچار مشکل نشىد

  1607. عرفانه :

    محدثه حتما شما خیلی افراط می کنی در این رابطه هر چیزی که در حد طبیعیش باشه مشکلی برای کسی پیش نمیاره.اگر میگن باتو راحتن حتما همینه.

    مینا بادبیرت که بری بیرون در مورد چی صحبت می کنید ؟مارال تو هم همین طور ؟

    به نظر شما معلم ها تا چه حد می تونن اجازه نزدیک شدن دانش آموز رو به خودشون بدن ؟

    آیا اصلا یه خط قرمز وجود داره؟

  1608. محدثه :

    یک نفره دگ هم هست ک دوسش داره و همیشه ب دبیرم میچسبه ولی اون میگه من با تو راحت ترم و تورو بیشتر دوس دارم.اما شک دارم ک از ته قلبش میگه یا ن.

  1609. محدثه :

    من شمارشو دارم با هم چت هم میکنیم تو وایبر اما خیلی کم با دخترشم تا حالا حرف زدم الانم دعوتش کردم خونمون ولی میگه تو بیا ک منم گفتم ن.اما خودش میگه ک دختراش ب شاگردایی ک دوسش دارن حسادت میکنن.ی بارم بهش زنگ زدم ج نداد فرداش تو مدرسه گفت شوهرم حساسه.ولی با این حال میگه چیزی واسم مهم نیس و میخوام همیشه با هم باشیم اما من حس میکنم ک دارم اونو تو دردسر میندازم.

  1610. فاطمه :

    مىنا جان خىلى خوش حالم کردى حتماااا برات دعا مىکنىم
    ابجى مارال دبىر تو از همممه چىزت خبر داره تازه اگه کامنتاتو بخونن تازه متوجه مىشن مثلا اون مدت که جوابتو نمىدادن تو چى کشىدى و بهت افتخار مىکنن نگران نباش اگه امکانش هست ساىتو معرفى کن
    به نظر من براى اىنکه ما بچه ها ىه طرفه قضاوت نکنىم نىاز ىه دبىرم باشه خانم مقدمى و غفارى که دىگه نىستن 
    تازه فضاشم بهتره که بىشتر باهاشون ارتباط برقرار کنى
    اما همه اىنا درحد پىشنهاد بود:)

  1611. مينا :

    مارال جونم چرا نگرانی؟!تو که چیز خاصی نگفتی فقط با هم دیگه همدردی کردیم
    عزیزم ادرس رو بده اگه خودشون میخوان…
    بچه هاااااا من اممممروووووووز برااااای اولین بااااااار به معلمم زنگ زدم….یعنی مررررددددددم از اسسسسترس….دعوتشون کردم بیان بیرون باهامون…یعنی فقط خداروشکر گریم نگرفت
    احتمال خیلی زیاد میان ایشون و بعضی دیگه از معلماموون…سینما کنسل شد معلمامون گفتن پارک بهتره
    من خیلی استرس دارم
    خداااااااااااکنه روز خوبی باشه….!!!
    نگارر جوون تو چی کار کردی؟؟؟؟
    عرفانه جون و محدثه جون خوش اوووومدین

  1612. maedeh :

    وای بچه ها امروز رفتم مدرسه نشد باهاش حرف بزنم بعدشم که از مدرسه رفتم شدید دلم براش تنگ شد نمیدونم چرا تازه دیده بودمشون ولی خییییییییییلی دلم یهو تنگ شد فکر کنم چون نتونستم باهاش حرف بزنم ولی حالا سه شنبه دوباره باید برم میخوام یه سری حرف بهشون بگم توروخدا دعا کنید اون چیزی و که میخوام ازش بشنوم…دعااااا کنییییییید بچه هاااا ممنون
    واااااااااا مارال برای چی معلمت ادرس اینجا رو خواسته…؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 

    سخته نبودن کنار آدم هایی که
    اگه کنارشونم باشی دلت براشون تنگ میشه… 🙂

  1613. مارال :

    عرفانه جون چون از اینجا تعریف کردم کنجکاو شده بیاد 
    ولی اگرم بیاد از یه لحاظ خوب میشه شماها میتونین ازش راهنمایی بخواین
    اگه پیامام پاک میشد بهش ادرس اینجارو میدادم

  1614. عرفانه :

    محدثه مارال راست میگه .مگه خانوادش توی مدرسه شما هستن . تواز کجا این اطلاعات رو بدست آوردی؟
    فاطمه خانم گل .مرسی از ابراز احساساتت.

    نگار کجاییییییییییییییییییییییییییییییییی؟بلاخره چی کار کردی؟

    مارال می خواهی چی کار کنی حالا؟برای چی آدرس این جا روازت خواستن؟

  1615. فاطمه :

    عرفانه جون خىلى قشنگ و ادبى بود و البته تک تک جملات رو لمس کردم
    محدثه جان به نظر من احساست همون عشق پاکه که ما مىگىم و حس زىباىىه اما حالا که رفتى دبىرستان و ارتباطت کمتر مىشه و باتوجه به خانواده معلمت شاىد خوب باشه که از خودشون شمارشونو بگىرى و هراز چند گاهى صداشونو بشنوى ولى خب بازم خودت اىشون رو بهتر مىشناسى
    امىدوارم بهترىن اتفاقات ممکن رو تجربه کنى:)

  1616. محدثه :

    سلام بچه ها.من محدثم میرم اول دبیرستان منم مثل شما دبیره ریاضیمو دوس دارم خیلیییییی زیاد ماله سال سوممه.میدونم ک اونم منو خیلی دوس داره ولی همیشه سرش شلوغه و وقت نمیکنه خیلی بهم توجه کنه.من چند روزه ک دپرسم ب نظرتون باید ازش بگذرم؟یکم راهنماییم کنین فکر میکنم از خانوادش کسی هست ک نمیذاره ما با هم وقت بگذرونیم.کمکم کنین بچه ها.

  1617. عرفانه :

    اگه بی هوا کسی وارد زندگیت شد بدون کار خدا بوده !
    اگه گریه هات تو خنده غفلت دیگران شنیده نشد تا
    خرد نشی بدون تنها محرمت خدا بوده !
    حالا هم اگه دلت شکسته و بغض “تنهایی”
    خفه ات کرده شک نکن تنها مرحمت خداست
    که از سر تواضع یه بهونه واسه نوازشت
    گیر آورده.

  1618. عرفانه :

    نگار عزیز چرا سردر گمی احساست چی میگه؟عقلت چی میگه؟من پیشنهاد می کنم توکه بامعاون مدرستون جوری ازشون بخواهی از دبیرتون اجازه بگیرن که شما شمارشون روداشته باشی یا نه.پیشنهاد بقیه بچه هاهم خیلی مودبانه ومنطقیه.فکر نکنم دبیرها اینقدر هم خشن وتر سناک باشن .به نظرم اعتماد به نفس بالایی داشتی .فقط ترو خدا به خاطرمعلمت اینقدر اضطراب نداشته باش .

  1619. پریسا :

    نگار منم شماره معلممو از کس دیگه ای گرفتم ولی وقتی فهمید شمارشو دارم از اینکه انقد دوسش دارم و روی عشقم سماجت دارم که شمارشو پیدا کردم خوشحال شد و لبخند زد
    تا حالا هم کمتر از ۱۰ تا اس براش فرستادم و دو سه بارم بیشتر بهش زنگ نزدم

  1620. فاطمه :

    نگار جونم من واقعا درکت مىکنم,اما فوق فوقش معلمت ازت مىخواد دىگه بهش پىام ندى که البته احتمالش خىىىىلى کمه اما هرچى باشه از سردرگمى بهتره,تو سعى کن شمارشونو بگىرى بعد اگه حس کردى اىشون دوس ندارن شمارشونو  داشته باشى حذفش کن,اما حالت بهتر مىشه

  1621. مارال :

    نگار جون منم روز اول شماره معلممو از خودش نگرفتم از یکی از دوستام گرفتم بعد براش یه اس دعایی فرستادم اخرشم خودمو معرفی کردم
    معلممم جواب اس ام اس هیچکسی رو نمیداد فقط جواب منو داد گفت مرسی دختر قشنگ و خوشقلبم منو همیشه دعا کن
    اصلا هم عصبانی نشد ب نظرم تو هم زودتر شمارشو بگیر و اس بده از این سردرگمی خارج شی

  1622. نگار :

    دوستای خوبم سلام من هیچ کاری نکردم نه مدرسه رفتم ونه کار دیگه ای هر چی فکر می کنم نمی تونم .سردر گم شدم احساسم وعقلم دارن دعوا می کنن نمی دونم چه کسی پیروزه . ولی فردا یه تصمیم درست درمون می گیرم .دوسسسسسسسسسسستون دارم خوشحالم که به فکرم هستید.

  1623. maedeh :

    سلام عرفانه خانم خوش اومدی…
    نگار جان به نظر منم ازشون اجازه بگیر بعد اینطوری بهتره…
    من شمارشون و ازشون خواستم ندادند ولی از جای دیگه ای گیرش آوردم ولی هیچوقت نه زنگ زدم نه پیام دادم :(((
    وااااااای بچه ها فردا صبح قراره برم مدرسه ایشونم میبینم البته چند وقت پیش دیدمشون ولی هرروز هم که ببینیش کمه خییییییییلی خوشحالم تازه فهمیدم که هر دومون توی ماه فروردین به دنیا اومدیم… :)))

  1624. مينا :

    نگار جان من هم شماره ی معلمم رو پیدا کردم و از خودشون نگرفتم…
    برای بار اول فقط یه جمله ی قشنگ بده و زیرش فامیلیت رو بنویس
    اگر جواب ندادن اصلا ناراحت نشو چون عادیه…بعدش دوباره ٢٠ روز دیگه بهشون پیام بدی
    حتی اگه اولش نگران و ناراحت بشن از داشتن شمارشون ولی بعد از گذر زمان وقتی میبینن که براش مزاحمتی ایجاد نمیکنی خوشحال هم میشن و جواب اس هاتو میدن
    راستی چرا از خودشون نمیگیری؟!

  1625. نگار :

    فردا بهتون می گم چه کارهایی کردم خدا کنه حالم بد نشه. فاطمه جون —عرفانه جون مرسییییییییییییییییی از راهنمایی هاتون.

  1626. نگار :

    سلام عرفانه جون خوش اومدی از اظطراب وترس خوابم نمی بره آره فکر کنم از خودشون اول اجازه بگیرم بهتر باشه من تا حالا این حس وتجربه نکرده بودم نمیدونم چرا این طوری شدم حتی جرئت نمی کنم در موردش باکسی حرف بزنم من همیشه اون دوستمو نصیحت می کردم ولی حالا خودمم……تا حالافکر کسی اینقدر منومشغول به خودش نکرده بود

  1627. مارال :

    نگار جون شمارشو بگیر بار اول بهش زنگ بزن که صداشو بشنوی بفهمی واکنشش چجوریه 
    اگه اس ام اس بدی شاید جوابتو نده بعد ناراحت میشی بنظرم بهش زنگ بزن

  1628. عرفانه :

    سلام دخترا: من عضو جدیدم چند وقتی هست مطالبتون رومی خونم .می خوام به نگار بگم اول ازشون اجازه بگیر بعد زنگ بزن به نظرم این طوری بهتره .وبه قول فاطمه شاید خوش حال هم بشه .چیز هایی که در مورد معاونتون نوشته بودی خیلی بامزه بود.صداقتت منو کشته.

    مارال خانم کجایی دبیرتون حالش چطوره؟

  1629. فاطمه :

    نگارجون برو شمارشو بگىر و ىه بار بهش پىام بده اونوقت اگه احساس کردى خوش حال نشد سعى کن کمتر پىام بدى ,تو از کجا مىدونى شاىد اصلا خوش حالم بشه تو که نىتت خىره پس خدام کمکت مىکنه اما بهتره اگه جوابتو داد ههههمهههه چىرو بهش بگى,ماهم برات دعا مىکنىم

  1630. نگار :

    می خوام فردا برم مدرسه شمارشونو از معاونمون بگیرم  ولی احساس عذاب وجدان دارم می ترسم ناراحت بشه از اینکه شمارشو پیدا کردم .وقتی به این مسئله فکر می کنم قلبم می خواد ازتوی قفسه سینم بپره بیرون.  وبا خودم می گم نگار این چه کارهاییه ومدام خودمو سرزنش می کنم  ولی دلم یه چیزدیگه میگه. مدام بینشون دعواست ومنم همینطوری موندم سر دو راهی ای یییییییییییییییییییی خداااااااااااااااااااااااااااااااچی کار کتم؟

  1631. نگار :

    خوبه شما ها یه امید دارید دبیرتون واول مهر می بینید من چی؟اصلا لازمه دنبالش بگردم؟وقتی معلمم نباشه ؟تازه مدرسه اش هم برم  نمی دونم چی بهش بگم؟

  1632. فاطمه :

    مارال جون همه ى شراىط ىه طرف معلمت ىه طرف,تمام سعىتو بکن که همه چى مثله قبل بشه لاىن به چه دردت مىخوره اگه دل دبىرتو بشکنى هرچن خودت بهتر از ما اىن چىزا رو مىدونى

  1633. مارال :

    فاطمه جون قربونت مرسی عزیزم حالا باید تا سه شتبه شرطامو عملی کنم وگرنه درباره قهر میکنه گفته این اخرین فرصتمه

  1634. فاطمه :

    راستى مارال جونم وقتى فهمىدم مشکلت حل شده خىىىىىىىلىىىىىى ذوق کردم اما حواست باشه دىگه هىىىىچى بىن تو و معلمت فاصله نندازه ,امىدواارم همىشه اىن خوش حالىات پاىدار باشه

  1635. فاطمه :

    سلاااااام بچه ها,دلم براتون تنگ شده بود حسابى
    راستش من دىگه تحمل ندارم سى و دوووووووووووو روووووووز دىگه دبىرمو ببىنم تازه خبر ندارم دبىرم هست ىا نه,اصلا چرا اىن تابستون لعنتى تموم نمىشه,دىگه واقعا هر روزم به اندازه صد سال مىگذره و به اوج دلتنگى رسىدم
    بچه ها شما که دلتون پاکه تورووووووووخداااااااااااااا دعا کنىد بازم معلمم باشه:'(

  1636. maedeh :

    نگار دوست دارم امسال زودتر تموم بشه به چند دلیل:
    اون جمله رو بشنوم
    یه قول دیگه بهم داده بهش گفتم با هم بریم بیرون گفت وقتی امسال تموم شد
    کنکووووووووووووووووررررررررررررررر
    اتفاقا همیشه دارم به اول مهر فکر میکنم تازه از اون هفته کلاس تابستونیا شروع میشه…البته توی تابستون چندبار دیدمش خداروشکر…
    به نظر منم پریسا یه جعبه شیرینی خوشمزه مناسبه…

  1637. مارال :

    پریسا جون اینکه گیج شدن نداره اره عزیزم اگه معلمت گفته بخاطر تو میاد حتما حتما برو یه کیک خوشگل و یه ظرف خوشگل واسه میوه هات ببر اگه نری زشته چون اون گفته بخاطر تو میاد دوربینم ببر عکس یادگاری بگیر

  1638. پریسا :

    بچه ها کمک !
    هفته بعد تولدمه و کلاسای تابستونیمون امروز تموم شد ولی معلمم قبول کرد که روز تولدم بخاطر من بیاد مدرسه ولی هر کاری کردم قبول نکرد بریم بیرون
    حالا هم قراره من و دخترداییم و معلمم بریم مدرسه
    ولی من اصلن نمیدونم چیکار کنم
    چی بگم چی بگیرم و حتی اصلن برم یا نه؟
    حسابی گیج شدم

  1639. maedeh :

    ایول مارال…همین درسته…
    کاش منم معلمم بران شرط میذاشت و بعد میگفت اگه شرطامو قبول کنی با هم میریم بیرون و …
    منم قبول میکردم…البته یه قول هایی ازش گرفتم همش هم باید صبر کنم تا امسال هم تموم بشه کاش زودتر تموم میشد امسال…
    پریسا جان خوشبختم عزیزم…

  1640. مارال :

    بچه ها همگی ممنون از نظراتون 
    اره دارم به حرفش گوش میدم ته نهم بهم وقت داده که شرطاشو عملی کنم بعد گفته از نهم مثل سابق میشم میریم بیرون و حرف میزنیم و کلاس اشپزیمم میاد کلا همه چی مثل سابق میشه دیگه…

  1641. پریسا :

    اووووووووهههههههه نگار اگه قرار باشه ما با ندیدن دبیرمون فراموشش کنیم که تا حالا فراموش میکردیم دیگه
    مائده من امسال میرم سوم ولی چون رشتم تجربیه سال آخر نیستم

  1642. نگار :

    امروز تو ی لاین یکی از معلم هامون پست گذاشته :(در طول سال هر چی به بچه ها می گفتیم: اس ندید .چت نکتید .شما که مارو می بینید بشینید درس بخونید کسی گوش نمی کرد .حالا که درس ندارن ماروهم نمی بینن فراموشمون کردن.اول مهر من میدونم با شما ها !!!!!!!!!!!!)…
    بعد من فکر کردم اگر ما معلم هامونو نبیینیم فراموششون می کنیم چقدر بد من نمی خوام دبیرمو فراموش کنم ..

  1643. maedeh :

    نگار من در رابطه با رشتمون هر چندوقت یه بار باید نمایشگاه از کارامون بزنیم ایشون معاون فنی هستند و بیشتر اینجور کارا به عهده ی ایشونه منم با چندتا دیگه کمکشون میکنیم خیییییییییییییلی هم کیف میده…کلا همکاری میکنم چون امسال نماینده هم بودم
    خوش به حالت من خودمو کشتم شمارشو بگیرم ولی نداد :((((((
    دقیقا من با حرف پریسا موافقم حاضرم این کارا بکنم ولی معلمم یکم دیگه با هم صمیمی بشه نمیگم سرده ولی خب خیییییییییییلی هم صمیمی نیست مثل معلم مارال…
    مارال ارزشش و داره
    بابا بچه ها کشتم خودمو میشه بگید کلاس چندمین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

  1644. نگار :

    مارال پریسا راست می گه برای ایتکه وقتی می خوایی یه چیزیو بدست بیاری بیاد یه چیزیو از دست بدی ببین کدومها مهمتره.ولی کار مارال هم خیلی سخته ها………
    مائده چه کارایی کمک معاونتون می کنید. اونا همیشه خوب ودر دسترسن ما شماره موبایل معاونمون کل مدرسه وپدر ومادرامون دارن وتوی لاین باهم چت می کنن.خیلی بیشتر از ماها.
    حتما می خواد بهت بگه اونم دوست داشته ولی حالا بهت نگفته تا جو زده نشی.
    راستی شیرین و رویا کجان؟خبری ازشون نیست .ماهایا ….نرگس کجان اینا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

  1645. maedeh :

    نگار معاون ما سوت نداراه خخخخخخ ولی توی کارها همیشه کمکش میکنم…چون خیییییییییلی دوستش دارم به نظر تو اون رازه که گفت اخر سال میگم چیه؟
    راستی بچه ها خودتون و معرفی نمی کنید؟کلاس چندمین؟؟؟؟؟؟؟

  1646. پریسا :

    مارال به حرف معلمت گوش کن
    ببین چقد زجر کشیدی تا باهات آشتی کنه
    مگه ارزش لاین از معلمت بیشتره؟
    من اگه معلمم بهم بگه دیگه سمت کامپیوتر نرم و در عوض اون باهام اندازه معلم تو صمیمی بشه من حاضرم کل سیستمو بندازم بیرون

  1647. نگار :

    ابجی مارالم از بقیه  بچه ها شنیدم که رفته یه مدرسه ی دیگه ولی من فراموشش نمی کنم . به راحتی می تونم شمارشو پیدا کنم ولی بهش چی بگم حرفی ندارم بهش بگم نه خاطره مشترک داریم نه هم سنیم .حتما وقتشم می گیرم مثلا زنگ بزنم اشکال درسی بپرسم خنده داره!!!!!!
    *ولی مارال :به حرف معلمت گوش بده اولش سخته. چیزهای بدی ازت نمی خاد.
    *مائده: منو معاون مدرسه مون خیلی باهم جوریم همیشه سوت تفیشو!!! میده به من تا سوت بزتم بعد فکر می کنه من خیلی باید خوشحال بشم البته منم برای اینکه دلشو نشکنم تظاهر به خوشحالی می کنم ولی قبلش میشورمش واز توش سوت بلبلی می زنم وبچه هار میفرستم کلاس اونم میگه نگار اگر تورو نداشتم چه کار می کردم  ولی من حواسم تودفتره ببیتم دبیرم چی می خوره ؟چی میگه؟کلا مدرسمون خیلی خوبه…..

  1648. مارال :

    مینا جون دعا میکنم معلمت بیاد بتونی ببینیش
    منم معلمم دوبازه بام قهر کرد سره پاک نکردن لاینم ای خدا چه گیری اقتادمممم من

  1649. مينا :

     من الان نزدیک ٣ ماهه معلمم رو ندیدم…
    وهیچ وقت هم دیگه معلمم نخواهد بود چون رفتم دبیرستان…
    از این بابت خعلی ناراحتم
    اما معلمم میگه بیا مدرسه ی جدیدم و منو ببین…بهش مسیج هم میدم و اکثرا همشو جواب میده…و بهم میگه محبتت به من ثابت شدس یعنی باور کرده چه قدرررر دوستش دارم…
    ولی بازم دوری ازش برام سخته…
    امسال یه دختره ادعای دوست داشتنشو میکرد …دو سال پیش هم قبل من یکی دیگه عاشقش بوده…خیلی ها دوسش دارن ولی فکر کنم روابطش با من بهتر باشه چون هیچ کدومشون شمارشو ندارن
    امروز معلم ادبیاتم بهم زنگ زدش و گفتش برنامه بریز که بریم بیرون…یکی دو هفته دیگه بریم بیرون شاید…خداکنههههه معلمم بیاد توروخدا دعا کنین…من وقتی با معلم ادبیاتم حرف زدم کلی هول شدم و سوتی دادم…مثلا میگفت چه خبر؟!میگفتم:سلام میرسونن شما خوبین؟؟؟!!!!!!فکر کنم بخوام به معلم زنگ بزنم شهید شم
    امیدوارم گریم نگیره وسط صحبت…!!!

  1650. maedeh :

    سلااااااااااااام درود بر همه ی دوستان…
    من قبلا هم اینجا میومدم ولی خیییییییییییلی وقته دیگه سر نزدم الانه که میبینم چقدر دیگه مثله من هستند منم عاشق معاون مدرسمون شدم نمیدونید چقدر ماهه خییییییییییلی دوستش دارم به خودش هم گفتم تازه بدون خجالت و با کمال پرویی ازش پرسیدم که اینقدر که من شما رو دوست دارم شما منو دوست دارید؟؟؟؟اونم چند وقتی فکر کردو آخرش بهم گفت فعلا یه رازه و وقتی فارغ التحصیل شدی بهت میگم…
    منتظرم امسال هم به پایان برسه تا ببینم چی میخواد بهم بگه… به نظر شما چی بهم میخواد بگه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    من سال دوم گرافیک هستم البته امسال میرم سوم
    خوشحال میشم باهاتون آشنا بشم بچه ها

  1651. پریسا :

    مارال خودش میدونه اذیت میشم
    بهش گفتم حتی از اینکه یکی بگه دوسش داره هم حرصم میگیره گفت عه احساس مالکیت میکنی؟گفتم بعله دیگه خانوم شما فقط وا۳ من هستین
    پارسال خیییییییییلی اذیتم کرد.این دختره امسال شاگردش شده ولی اصلن با اون مثل من برخورد نکرد.البته از حق نگذریم خیلی وقتا رفتارایی نسبت به من داشته که تا حالا ندیدم با شاگرد دیگه ای داشته باشه ولی بازم نمیتونم تحمل کنم کسی که ادعاش میشه دوسش داره هی بره پیشش و هی بخواد باهاش تنهایی حرف بزنه
    نگار معلم منو هم خیلیا دوس دارن البته فقط در حد دبیر.تقریبن همه شاگرداش دوسش دارن
    ولی از اینکه ببینم این دختره هی غش و ضعف کنه که بگه مثلن من عاشقم و این درد عشقه حرصم میگیره

  1652. نگار :

    ولی من وقتی مبینم معلمم خوشحاله خوش حالم. حتی اگه خوشحالیش با دیگران باشه از اینکه دورش شلوغ میشه وهمه ازش سوال می کنن ازاینکه دوستش دارم خوشحالم .ازاینکه با روحیه وبا اعتماد به نفس وارد کلاس می شد خوشحال بودم از اینکه لحظه لحظه ی کلاسش مفید بود .از اینکه برای همه بچه های کلاس ارزش قائل بود وبا هر کس یه جوری ارتباط برقرار می کرد .یه روز دستش به کنا ر تخته کشیده شد وخون اومد من مطمئنم تمام بچه های کلاس یک لحظه احساس درد کردند  من از داشتن چنین معلمی به خودم می بالم و تمی تونم این خاطرات رو فراموش کنم واز اینکه ممکنه دیگه نبینمش قلبم درد می گیره.اشتباه کردم اون دلش بزرگتر ازاین حرفهاس

  1653. نگار :

    دلم می خواد دیونگی کنم ولی همه به هم می گن وای نگار از تو بعیده ……وای نگار توهم  .   ولی نگار هم دل داره امروز هم دلش از دست همه گرفته…….

  1654. نگار :

    خیلی دلم می خواد معلمم این نوشته هارو بخونه وبیاد توی این سایت کاشششششششششش می اومد تا می تونستم حر فهای دلمو اینجوری بهش بگم .کاش .ولی این یه آرزوی محاله  چقدر امروز دلم گرفته بعضی وقتها نمی دونم واقعا دل دارن یانه.کاش منهم بی دل بودم

  1655. مارال :

    نگار جون اره به جورایی مثل مادرم شده مامان خودم به این کارام اصلا کار نداره فقط خدا کنه لاینو منصرف شه گفته باید لاینمو پاک کنم از اول بسازم که همشون دختر باشن ولی من کلی بخاطرش زحمت کشیدم گفت من حرفم عوض نمیشه باید از اول بسازی لایک پسر کامنت پسر اصلا نباید تو لاینت ببینم
    +
    وای پریسا جون دقیقا مثل من شدی منم واسه تولدم کلی نقشه کشیده بودم دقیقا الان حستو درک میکنم 
    منم وقتی میبینم شاگردای دیگش باش گرم میگیرن کلی حرص میخورم ولی من بهش گفتم تو هم اگه میخوای بهش بگو حداقل اینجوری جلوی تو باش گرم نمیگیره که حرص بخوری

  1656. پریسا :

    من میرفتم کلاسای تابستونی مدرسه که معلمم دبیرش بود.هفته بعد تولدمه و کلییییییی برنامه ریزی کرده بودم که شیرینی ببرم مدرسه و اوووووووووووهههههههههههه کلی چیز دیگه
    اونوخ معلمم امروز اومد گفت این هفته آخره که میایم مدرسه
    عاخه من چقد بدبختم :((((((((((((((((
    یه دختره هم هس که میگه معلممو دوس و کلی ادا اطوار در میاره
    اونو کجای دلم بذارم؟:((((((((((((((
    امروز که سرراه معلمم تو فضای سبز منتظر بودم معلمم بیاد فقط ببینمش دیدم داره با اون دختره میاد
    مسیر دختره هم از همونجاس ولی …
    دارم خفه میشم.تحملش خیلی واسم سخته.کلی امسال حرص خوردم و پدرم در اومد

  1657. نگار :

    وای مارال.چه معلم خوبی کاش یکی این طوری دست ماروهم بگیره .ولی بگو در مورد لاینت کوتاه بیاد.کلاس ورزشیش از همه باحال تره .باورکن مامان ها هم اینقدر به فکر آدم نیستن .یعنی شایدم باشن ما حرفشون گوش نی کنیم.

  1658. مارال :

    ای جونم نگار جونم مرسی از دعاهاتون 
    ولی امشب کلی شرط برام گذاشت گفته باید هرشب دوازده بخوابم نه صبح بیدارشم تمامه سیمکارتامو یه مدت بدم دستش
    سفره خونه ممنوع اتاقم باید بشه دسته ی گل بیرون رفتن با دوست صمیمیم فعلا تعطیل تلفن حرف زدنام کم شه چت کردنام کم شه چند ووز دیگه هم میخواد مخاطبای سیمکارتامو چک کنه کلاس ورزش باید ثبت نام کنم هر روز کتاب بخونم رژای جیغ تعطیل مانتو کوتاهامو بزارم کنار تازه بقیه شرطاش مونده
    حالا تمامه این شرطاش به کنار با اینا میتونم کنار بیام ولی گفته لاینمو پاک کنم اخه اونو کجای دلم بزااارممم 
    گفته باید عین خودم شی خوچی میگم لاینو تخفیف یده قبول نمیکمه

  1659. نگار :

    آبجی مارال very goooooooooodعالی بود .این اثر دعای جمعی ما بود معلم ها بیشترشون مهربونن ومارو می بخشن .دیگه ناراحتش نکن .این بهترین کادوی تولدیه که تا حالا گرفتی.زهرا خانم خوش اومدی تو مشکلت چیه؟

  1660. زهرا :

    سلام مارال جون بابا داستان شما دو تا از لیلی و مجنونم بهتره راستی تولدتو پساپس تبریک میگم بهت مطمئن باش معلمت عاشقته:-)دوستان یه خواهش کنار دعاهاتون منم دعا کنین تا یه مشکلم حل شه ممنونم بای

  1661. پریسا :

    وااااااااااااااااااااااااای خوش به حالت مارال جون
    خداروشکر
    دیدی گفتم تموم میشه طاقت نمیاره
    باور کن انقد خوشحال شدم که گریم گرفت
    ان شاالله دیگه هیچ وقت از این اتفاقا واست نیوفته و همیییییییییییییششششههههههههه با هم خوبِ خوب باشین

  1662. مارال :

    وایییی هفت صبح یهو خانوم پیام داد گفت سلام بخشیدمت کلی با خودم کلنجار رفتم ولی وای به حالت اگه تکرار شه تولدتم مبارک کادوی تولدت محفوظه
    بینهایت خوشحااااالم
    بعد اس داد گفت ولی کلی شرط برات دارم حالا منتظرم از سرکار برگرده شرطاشو بهم بگه

  1663. مارال :

    همه چی تموم شددددد تنبیه نبود تموم شدددد :((((
    چندساعت دارم خون گریه میکنم
    پیام داد گفت: دیگه زنگ نزن دیگه اعتماد بهت ندارم خودت قولتو زیر پا گذاشتی  نمیتونم دلمو بد جور شکستی برو به سلامت هرجور دوست داری زندگی کن شب بخیر دیگه تموم شد پایان مال منم این جوری بود عمر دوستی ما هم اینقدر بود صدای له شدنمو نشنیدی خوردشدنمو نشنیدی دیگه اجازه نمیدم هیچ شاگردی نزدیکم بشه دیگه با هیچکس بیرون نمیرم براش حرف نمیزنم دردو دل نمیکنم به حریم خصوصیم راه نمیدم چون میترسم مثل شما منو له کنه غرورم رو بشکنه سنگ رو یخم کنه شبت بخیر جانم شب بخیر
    بچه ها کمکم کنین من چی کار کنمممممممم اخه مگه من چی کار کردمممممم ای خداااا :((((((((

  1664. مارال :

    اره نگار جونم امروز با دوستم قرار گذاشتم برم بیرون بلکه یکم از این حال خارج شم ولی چه فایده هرشب دارم خوابشو میبینم

  1665. مارال :

    نگار جون مرسی ی ی ی ی عزیز دلم

    اره پریسا جون باید درسه روز دیگه هم تحمل کنم خدا کنه بیشتر نشه نه اصلا واسش مهم نبوده گریه واسه چی
    فاطمه جون همه حرفامو بهش گفتم ولی عین خیالش نیس چند روز دیگه هم تحمل میکنم

  1666. نگار :

    مارال ببین چه دوستهای خوبی داری ندیده برات دل می سوزونن البنه ما هیچ کدوم جای معلمتو نمی گیریم ولی ازاون حالت بیا بیرون .مثلا احوال بقیه رو بپرس . یه کارهای دیگه انجام بده خوبی دنیا به این که می گذره .اصلا امروز یه سر بروبیمارستان ببین چقدر آدمهای مریض اونجاست اونوقت خداروشکر که سالمی.یه کاری انجام بده وانرژیتوتخلیه کن یه کاریکه بدنت خسته بشه واون انرژی بشه یه کار مثبت .مثلا اتاقتو مرتب کن .کمد لباسات مرتب کن .من مطمئنم بهتر میشی مارو از احوال خودت بی خبر نذار ……دوستون دارم بچهههههههه هااااااااا..

  1667. فاطمه :

    مارال جون افراط و تفرىط همه چىز رو نابود مىکنه,قطعا دلىلى وجود داره نگار راست مىگه اما تو نباىد اىنقدر منفى فکر کنى ,به نظرم ما نباىد حدس بزنىم حال معلمت الان چطورىه تا چطور بوده ىا حتى پىش بىنى کنىم ,تو خودت اونو کاملا مىشناسى ىه پست جامع براش بزار و بگو همه حرفاى دلتو بهش اگه بلاکت کرده پىام بده بعدش صبر کن اگه تا چندوقت اتفاقى نىفتاد باىد ىه فکر دگه کرد

  1668. پریسا :

    مارال باور کن خودشم داره زجر میکشه
    خیلیم زیاد
    دو سه روز تحمل داشته باش
    اونم آدمه بلعخره کم میاره
    تو از کجا میدونی وقتی بهش گفتی تولدته و جوابتو نداده گریش نگرفته باشه؟

  1669. نگار :

    سلام آبجی مارالم.وقتی می گم معلم ها هم عاشق میشن همتون مخالفت می کنید.به نظر من معلم شما فکر می کنه شما می خوای تنهاش بذاری اونم وابسته تو شده .چون با اون دوستت دوست شدی .ولی حرص نخور وآرامش داشته باش اگر چه خیلی خیلی سخته .ماهمه برات دعا می کنیم وانرژی مثبت برات می فرستیم که زودتر ازاین مرحله گذر کنی هیچ کس نمی تونه یک دفعه آدموکناربذاره. این رابطه ها یک دفعه بریده نمی شه ولی زیاد هم منت کشی نکن یه روز نحمل کن فردا بهش اس بده اختمالا نگرانت میشه خودش حالتو می پرسه شاید اونم دلایلی داره.حالا…………تولدت مبارک…………آبجی مارالم.

  1670. مارال :

    فاطمه جون اخه اصلا معلوم نیست چشه من اصلا کار بدی نکردم که این همه بی محلی میکنه صد بار زنگ زدم همش رد تماس رد تماس الان دارم با خواهرزادش چت میکنم اونم میگه بیخود و بی جهت خالم بام چپ افتاده اصلا بهم محل نمیزاره باز خانوم بهم پیام داد گفت عصبانی ام دلمو شکستی گفتم الهی قربون دلت برم مگه من چیکار کردم ببخشید بعد اس دادم خانوم واستون دسر درست کردم گفت دسرتو نمیخوام زنگ زدم باز رد داد بعدگفت سر به سرم نزار حوصله ندارم  گفتم خانوم تولدمه دارن صدام میکنن که برم با کیکم عکس بگیرم  ولی من نشستم تو اتاقم دارم گریه میکنم اصلا دیگه جوابمو نداد اصلا شده یه ادمه دیگه 
    یهواون ادم با احساس شد یه ادم خشک وبی احساس
    اگه بخواد اینجوری پیش بره منم نمیتونم بیشتر از این منت بکشم  وقتی دیگه خودش نمیخواد بامن درارتباط باشه نمیتونم خودمو به زور تحمیل کنم ولی یهو نمیدونم چرا اینقدر عوض شد خدااا اصلا باورم نمیشه کسی که همیشه میپرسید تولدت چندمه حالا یه تبریک خشک و خالی هم نگه کسی که جواب تلفن هیچکدوم از شاگرداشو جز من نمیداد حالا جواب خودمم نمیده رد تماس میده کسی که رازشو حتی مامانشم نمیدونست و فقط بمن گفته بود حالا حتی نزاره باش حرف بزنم اخه من که اه اون ضرر نرسوندم خودم با دوستم دوست شدم ای خدا :((( هرروز روزی چهار پنج بار تلفنی باهم حرف میزدیم عادت کرده بودم یه شب نبود تو وایبر چت نکنیم الان که میبینم آنه ولی نمیتونم باش چت کنم داغون میشم  میگفت بخاطر تو میام وایبر :((((
    یه روز من سرکلاس غایب بودم با مدیر اموزشگاه دعواش شده بود اعصابش خورد بود به بچه ها گفته بود فقط مارال میتونه منو اروم کنه کاش بودش اگه بود گازش میگرفتم اروم میشدم بعد حالا حوصله خودمم نداره ای خدا دارم داغون میشم :(((

  1671. فاطمه :

    مارال چرا اىنطورى حرف زدى اخه,تو باىد ناراحتىتو بهش ىاداورى مىکردى,بازم براش پست بذار ىا بزنگ,الان اون فکر مىکنى همه چى تموم شده ولى تو ک نمىتونى تموم کنى,اىن عشق قشنگ رو خراب نکن مارال جون,بروبگو پشىمونى بزا همه چىز درس بشه

  1672. مارال :

    اره پریسا جون و مرضیه جون داره تنبیهم میکنه ولی حتی تولدمم بهم تبریک نگفت خیلی ناراحت شدم هزار بار زنگ زدم رد تماس داد منم اس دادم گفتم دیگه هیچوقت مزاحمتون نمیشم بدی هامو حلال کنین بای اس داد گفت الان  اعتمادی که بهت داشتم رو از دست دادم واین زمان میبره برای همین رد تماس میزنم گوشیم تو دستمم وناراحت میشم من درباره شما چی فکر میکردم چی شد شما اعتمادم رو ازم گرفتی فکر میکنی من ناراحت نیستم گفتم دیگه برام مهم نیست مگه چی مار کردم ک اینهمه باید تنبیه شم بای بعد امروز دیدم تو وایبر اینو برام گذاشته “ﺁﺩﻣﻬﺎ “ﻣﻲ ﺁﻳﻨﺪ

    ﮔﺎﻫﻲ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺍﺕ ﻣﻲ ﻣﺎﻧﻨﺪ
    ﮔﺎﻫﻲ ﺩﺭ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﺍﺕ،

    ﺁﻥ ﻫﺎ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺍﺕ ﻣﻲ ﻣﺎﻧﻨﺪ
    ﻫﻤﺴﻔﺮ ﻣﻲ ﺷﻮﻧﺪ.
    ﺁﻥ ﻫﺎ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺧﺎﻃﺮﺕ ﻣﻲ ﻣﺎﻧﻨﺪ
     ﺗﺠﺮﺑه ای ﺑﺮﺍﻱ ﺳﻔﺮ.

    ﮔﺎﻫﻲ “ﺗﻠﺦ”
    ﮔﺎﻫﻲ “ﺷﻴﺮﻳﻦ”

    ﮔﺎﻫﻲ ﺑﺎ ﻳﺎﺩﺷﺎﻥ”ﻟﺒﺨﻨﺪ” ﻣﻲ ﺯﻧﻲ
    ﮔﺎﻫﻲ ﻳﺎﺩﺷﺎﻥ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺍﺯ “لبانت”  ﺑﺮﻣﻲ ﺩﺍﺭﺩ

    ﺍﻣﺎ ﺗﻮ …..ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻥ..
    ﺑﻪ ﺗﻠﺦ ﺗﺮﻳﻦ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﻫﺎﻳﺖ.. ﺣﺘﻲ

    ﺑﮕﺬﺍﺭ ﻫﻤﺴﻔﺮ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺍﺕ ﺑﺪﺍﻧﺪ

    ﻫﺮﭼﻪ ﺑﻮﺩ؛ ﻫﺮﭼﻪ ﮔﺬﺷﺖ
    ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﺤﻜﻢ ﺗﺮ ﺍﺯ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﻭ ﻫﺮﺭﻭﺯ
    ﺑﺮﺍﻱ ﻛﻨﺎﺭ ﺍﻭ ﻗﺪﻡ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻦ، ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺍﺳﺖ

    ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻣﻲ ﺁﻳﻨﺪ
    ﻭ ﺍﻳﻦ ﺁﻣﺪﻥ
    ﺑﺎﻳﺪ ﺭﺥ ﺑﺪﻫﺪ
    ﺗﺎ ﺗﻮ ﺑﺪﺍﻧﻲ

    “ﺁﻣﺪﻥ” ﺭﺍ ﻫﻤﻪ ﺑﻠﺪﻧﺪ
    ﺍﻳﻦ “ﻣﺎﻧﺪﻥ” ﺍﺳﺖ
    ﻛﻪ” ﻫﻨﺮ “ﻣﻲ ﺧﻮﺍﻫد
    بچه ها منظورش از این پیامش چیه؟؟؟

  1673. پریسا :

    خب از طرز حرف زدنش معلومه که داره تنبیهت میکنه
    اون اینجوری میگه که هم بفهمی چقـــــــــــــد دوستت داره هم اینکه درست و حسابی تنبیه بشی
    اصلن بد به دلت راه نده
    بذا دو سه روز بگذره بعد دوباره برو خونشون
    قبول میکنه میدونم
    معلم منم وقتی باهام قهر بود یکی از بچه ها رفت بهش گفت خانوم گناه داره خیلی داره اذیت میشه اونم گفته بود میدونم گناه داره و یه لبخند مصنوعی 😐
    ولی فرداش باهام خوب شد
    برای من مسئله قهر زیاد پیش اومده همشم تقصیر خودم بوده همشونم ۲-۳ روزه حل شده به جز آخرین بار که نزدیک ۲ هفته طول کشید
    تو هم طاقت بیار
    درست میشه

  1674. مرضیه :

    سلام مارال جون به نطرم حتما دلیل مهم تری داره که معلمت باهات قهر کرده.اما من شک ندارم که این ماجرا زود تموم میشه وهمه چی مثل اول میشه.چون معلومه که معلمت خـــــــــــــــــــیلی دوست داره.امید وارم زود مشکلت حل شه.

  1675. Sarah :

    وای مارال کم جوش بخور بخدا هیچی نشده الان معلمت اعصاب نداره بذار یه هفته بگذره همه چی درست میشه اگر هم نشد لابد قسمت نبوده عجله نکن

  1676. مارال :

    اره مینا جون باید بهش وقت بدم که اروم شه چندوقت پیشا هم یکی از شاگرداشو تو وایبر بلاک کرد گفتم خانوم دیگه انبلاکش نمیکنی گناه داره گفت چرا ولی چندوقت باید تنبیه بشه و معذرت خواهی کنه 
    خداکنه منم فقط بخواد تنبیه کنه

  1677. مينا :

    به همین راحتی که همه چی تموم نمیشه مارال
    یه کم زمان لازم هستش…بذار چند روز بگذره وقتی از عصبانیتشون کم شد اون موقع عذرخواهی کن…
    دارن تنبیه میکننت …تو هم کوتاه نیا…همین جوری به عذرخواهی کردن و ابرازپشیمونیت ادامه بده

  1678. مارال :

    پریسا جون امروز رفتم در خونشون براش اسمارتیز خریدم بردم ولی از شانس بدم خونه نبود اسمارتیزه رو دادم مامانش یک ساعت بعد اس داد گفت دیگه دخترم نیستی دیگه کاری به کارت ندارم اسمارتیزتم نمیخورم میدمش به یکی از دوستات برات بیارش گفتم از دستم عصبانی نباشین پشیمونم گفت  من عصبانی نیستم زمانی عصبانی میشم که راه برای دخترم خطرناک باشه دیگه هم دختری ندارم که اینده ش برام مهم باشه بعد خواهرزادش بهم زنگ زد گفت خالم از بس عصبانیه منم زنگ زدم خالشو بپرسم گفتم سلام خاله خوبی خالم گفته سلام خوبم خدافظ و قطع کرده
    فکر کنم دیگه همه چی تموم شد از چشمش افتادم  وای دارم داغون میشممم :((((

  1679. پریسا :

    مارال من جات بودم میرفتم خونشون
    چون اگه یه وخ گریت بگیره تو آموزشگاه یا خیابون زشته

    سارا جان خب رابطه مارال و معلمش خیلی خوبه احتمال اینکه آشتی کنن زیاده

  1680. مارال :

    پریسا جون خدا کنه فقط تا روز تولدم جوابمو بده جمعه تولدمه اگه تا اونموقع منو نبخشه بدترین تولد عمرم میشه :((
    از صبح اینقدر گریه کردم غروبم رفتم پیش یکی از دوستاش گفتم اگه میشه بهش زنگ بزنین ولی زنگ اونم فایده نداشت فردا میخواد بره موسسه تدریس کنه میدونم کدوم خیابونه ولی هرچی زنگ میزنم صدوهیجده که شماره و ادرس بگیرم صبح برم معذرت خواهی صدوهیجده میگه همچین چیزی ثبت نشده :(((

  1681. پریسا :

    غصه نخور مارال جان
    کسی که اینقدر دوستت داره محاله بتونه اینجوری راحت باهات قطع ارتباط کنه
    اون فقط میخواد یکم تنبیهت کنه
    امیدوار باش و دو سه روز دیگه بهش زنگ بزن یا برو خونشون
    ترجیحن با گل
    و بهش بگو که حاضر نیستی اونو با هیچ چیز تو دنیا عوض کنی
    ان شاالله قبول میکنه و میبخشدت
    معلم منم حرفش یکیه ولی اتفاق افتاده که بخاطر من حرفشو عوض کرده
    اوایل سال تحصیلی ای که گذشت یه روز خطایی کردم که ازم خیلی ناراحت شد در این حد که حتی حاضر نبود به حرفام گوش کنه.حتی روز بعدشم با پادرمیونی هیچ کس حاضر نبود ببخشدم ولی فرداش دوباره باهام خوب شد خداروشکر
    🙂

  1682. مارال :

    قبلا بهش قول داده بودم با یکی از دوستامدوست نشم چند ماهم بخاطرمعلمم باش دوست نشدم بعد چند شب پیش گفتم خانوم میخوام دولاره باش دوست شم گفت باشه ولی با فکر بروجلو و حالا تا اونموقع و این حرفا
    بعد فردا قرار بود براش دسرماست درست کنم ببرم در خونشون و از اونطرف باهم بریم بیرون 
    من امروز با اون دوستم دوست شدم زنگ زدم به خانوم گفتم گفت بعدا حرف میزنیم خدافظ یهو پیام داد گفت من چهار شننبه و هیچ روز دیگه ای نمیام دیگه کاری به کارت ندارم تموم شد خسته شدم از بس تو گوشت روضه خوندم خواهرزاده ام رو همواسطه نکن که من میدونمواون
    همون دوستت به درد شما میخوره
    برو با دوستت خوش باش
    بعد هرچی زنگ زدم رد تماس داد الانم که کلا دیگه جواب نمیده ای خدا من چیکار کنم دیروز که باش رفتم بیرون گفت هرکدوم از فامیلا و دوستام زنگ میزنن میگن دخترت چطوره یعنی من دیروز خیلی بام خوب برد
    معلمم یه اخلاقی هم داره حرفی بزنه رو حرفش میمونه
    حالا ب نظرتون من چی کار کنم؟:(((
    هرچی پیام دادم ک باش دوباره قهر میکنم گفت دیگه فایده نداره دیگه هم جواب نداد :((((

  1683. فاطمه :

    ىنى همش تموم؟مارال جون شاىد جدى نىست اصلا نمىشه باور کرد اونن الان ک تصمىم گرفتى برى اصفهان ؟اخه چراااااا؟؟؟

  1684. مينا :

    سارت یا همون ماهایا…مگه نگفتی که تونستی فراموش کنی؟!
    مارال چه قولی داده بودی؟!خب چرازدی زیرش؟!
    من امروز میشه دقیقا پانزدهمین روزی که بهمعلمم هیچی ندادم و ازش بی خبرم…قبلا برنامه ریزی کرده بودم امروز پیام بدم اما نمیدم چون میترسم…استرس دارم…نمیخوام مزاحمش شم و بهش فشار بیارم

  1685. مارال :

    بچه هااا من به معلمم یه قولی داده بودم زدم زیر قولم بهم پیام داد گفت دیگه کاری به کارت ندارم همه چی تموم. شد برو دنبال زندگیت دیگه جوابمم نمیده داغووووونمممممممم :((((((((((

  1686. پریسا :

    نگار جون اگه کامنت فاطمه رو بخونی میبینی که نوشته اون معلمایی که با ماها مهربونن احساس مسئولیت میکنن
    خواستم ببینم نظرش راجع به من و دبیرمم همینه یا نه

    خب خداروشکر خیالم راحت شد فاطمه 😐

  1687. پریسا :

    فاطمه یعنی الآن دبیـر من احساس مسئولیت میکنه که اینجوری برخورد میکنه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    یعنی در حقیقت هیییییچ حسی به جز یه علاقه ساده دبیر به شاگرد به من نداره؟؟؟؟؟؟؟؟؟

  1688. فاطمه :

    اره مارال جون ىه کم مشکوکه اما اىنکه دبىرا هم مارو راهنماىى کنن خىلى خوبه اونوقت ما دىگه ىه طرفه قضاوت نمى کنىم

  1689. مارال :

    سارا جون بنظرم اینا نشونه های دلتنگیه دختر خالت دلش واسه معلمش تنگ شده 
    معمولا وقای ادما یه نفرو خیلی دوست دارن و دلشون تنگ میشه از بس بهش فکر میکنن همه رو شبیه اون میبینن

  1690. مینا :

    نگار جون چرا باید به غرورشون بربخوره؟؟؟؟مگه معلم های دیگه که بهم پیام میدن به غرورشون برمیخوره؟؟؟؟
    معلمم ادم مغروری نیستن…اما خیلی درونگرا و ساکت و اروم و مهربون و خجالتی و با محبت و …. هستن
    من گاهی اوقات انقدر سرکلاسشون اذیت میشدم از اینکه حتی نگاهمم نمیکردن که گریم میگرفت…معلمم بازم به روی خودشون نمیاوردن…من گریه میکردم و اجازه میگرفتم که برم بیرون و بدون اینکه نگاهم کنن با اخم میگفتن که برو..درحالی که میدونستن دلیل این همه ناراحتیم ایشونه…اونوقت سرکلاسشون با بچه ها شوخی میکردن و یه نفر که دپرس بود مثلا بهش میگفت داری به کاوه فکر میکنی؟یا کلا دلداریشون میداد…اما من بدبخت..هه….خودشون نمیگفتن میخوام وابسته نشی اینکارو میکنم…..اما درحالی که من بی تفاوتی هاشون از علاقم کم نمیکرد فقط  خیلی خیلــــــــــــــی اذیتم میکرد….احساس میکنم شاید هنوزم دارن به رفتارشون ادامه میدن که من وابسته نشم یا اینکه واقعا براشون مهم نیست و بهم فکر نمیکنن و یا به نظر خودشون اتفاقا خیلی هم خوب باهام رفتار میکنن…ولی من واقعا طی این دوسال عذاب کشیدم و میکشم

  1691. مینا :

    سارا جان اینکه دیگه توضیح دادن نداره
    ادم وقتی یکی رو دوست داشته باشه دوریش اذیتش میکنه…منم الان با کوچک ترین نشونه ها یاد معلمم میفتم…!!!
    اما تا به حال کسی رو پیدا نکردم که برام شکل ایشون باشه یا صداش مثل معلمم باشه…چون احساس میکنم توی کل دنیا تک هستن….هیچ جا مثلشون پیدا نمیشه و لایق دوست داشتنن هستن….نگار جون و سارا جون اگه براتون ممکنه این سایت رو بهشون معرفی کنین…فکر کنم اینجووری براشون بهتر باشه….!!!

  1692. فاطمه :

    مارال جون هرجاباشى موفقىت تو دلىل خوشحالى دبىرته الانم ک اونقدر امکانات هست که ارتباط تصوىرى باهاش برقرار کنى ,نگران نباش اىشالا  همه چىز درس مىشه

  1693. Sarah :

    برای من همه چیز تمام شد بچه ها یک سوال دارم دختر خاله ی بنده معلمشو دوست داره حالا معلمش رفته یعنی دیگر معلمشون نیست حالا دختر خالم میگه نشونه های معلمم همش توی زندگیمه مثلا خیلی ها اسم معلمم رو دارن خیلی ها شبیه معلمنن خیلی ها مثل اون صحبت میکنن خیلی ها… من اولش خندم گرفت ولی میبینم بنده خدا صبح تا شب گریه میکنه ناراحت میشم حالا خواستم بپرسم این که میگه نشونه هاش توی زندگیمه یعنی چی؟؟چی رو میخواد نشون بده این نشونه ها؟؟من که فکر نکنم دلیل خاصی داشته باشه

  1694. مارال :

    نه فاطمه جون واسه معلمم مقدور نیست بیاد اصفهان بهم سربزنه  اره فقط اصفهان میتونم برم و تبریز کلا شهرای دور
    +
    سارا جون نه اگه نرم هیچوقت از هم جدا نمیشیم اینو از رفتار معلمم مطمعنم یه بارم خودش بهم گفته ولی خب اره نباید ایندمم خراب کنم باید منطقی تر فکر کنم چون همچین فرصتی دیگه گیرم نمیاد

  1695. فاطمه :

    سلام سارا منم احساس مىکنم خىلى براى احساس ما اهمىت قائل نىستن بى احترامى نمى کنن اما خب عادى برخورد مىکنن اوناىى هم که با شاگرداشون مهربونن احساس مسئولىت مىکنن همىن به قول خانم مقدمى اونا دوستمون دارن اما مثه خودمون عاشقمون نىستن,خىىىىىلى کم موارد خاصم وجود داره

  1696. Sarah :

    من تقریبا با خانم باکری موافقم البته تقریبا اون قسمتی که گفت عشق مزخرفیه رو زیاد موافق نیستم ولی اونجایی که گفت معلما بی تفاوتن رو چرا موافقم البته برای شماها رو نمیدونم اما برای خودم رو چرا اگه معلم من بنده رو درک میکرد نمیذاشت بره ایشون فقط تو طول سال رفتارشون با بنده خوب بود من نمیخوام از پیشرفت معلمم جلوگیری کنم ولی لااقل یه سخنی یه چیزی میگفت همینجوری یهویی… این قضیه که معلما بی تفاوتن برا من اثبات شده شاید شماها حسش نکرده باشید اما من حس کردم

  1697. Sarah :

    مارال بالاخره باید زندگیت تغییر کنه نمیشه که همش به امید یه معلم زندگی کنی اخه دانشگاه ازاد و دانشگاه پیام نور دانشگاهه؟؟من از الان دارم برنامه ریزی میکنم زیر ۳۰۰ بشم برم یه جا درست حسابی پزشکی بخونم برئ اصفهان خیلی بهتره امکاناتش خیلی خوبه اخه یه معلم چی داره که میخوای… ول کن بابا بخدا اگه جای تو بودما میرفتم چون بالاخره یه روز من و اون از هم جدا میشیم یه ذره واقع بین باشید

  1698. فاطمه :

    مارال جون اگر اصفهانم برى باز مىتونى بىاى تهران ىا معلمت بىاد اونجا درسته کمتر مى بىنىش اما شاىد اىنطورى بهتر باشه چون رفته رفته باىد ىه چىزاىى تغىىر کنه,حالا مطمئنى فقط اصفهانه شاىد جاهاى نزدىک ترم باشه

  1699. مارال :

    مینا جون تصمیم گیری برام خیلی سخت شده ولی اگه برم اصفهان مامان بابامم خونه رومیفروشن میان اونجا دیگه کلا نمیشه ببینمش معلمم به خاطر ایندم میگه برم اصفهان گفت خیلی دانشگاه خوبیه نمیخوام بخاطر من ایندتو خراب کنی ولی میدونم تگه برم دوریش عذابم میده نمیتونم درس بخونم ازم قول گرفت اگه همینجا بمونم و اصفهان نرم دانشگاه ازاد نرم فقط برم پیام نور گفت محیط ازادو دوست ندارم دوست ندارم بری ازاد خیلی گیج شدم اگه جای من بودین چی کار میکردین بچه ها؟؟؟

  1700. مارال :

    شکیلا جون اخه وقتی یه روز ازش بیخبرم روزو شب گریه میکنم جدیدا خیلی بهتر از قبل شدیم روزی یکی دوساعت تلفنی حرف میزنیم حتی رازی رو که به خانوادشم نگفته به من گفته  حتی گفت زمین تا اسمون با خواهرزادش فرق دارم منو بیشتر دوست داره اصلا دوستیمون خیلییی صمیمی شده دوری ازش واقعا سخته ولی اره عزیزم راست میگی باید بیشتر فکر کنم بحث ایندمه الکی نیست

  1701. نگار :

    مینا عزیز سلام مرسی از جوابت.ولی به نظرم معلم شما حد اقل ۳۰سالشونه به غرورش بر می خوره به شما پیام بده .ولی شما خیلی متواضعانه بهشون پیش نهاد بده که اگر گاهی بهت پیام بدن خیلی خوشحال میشی من مطمئنم معلمتون از اینکه بهش پیام نمی دی ناراحته به نظر من تو براش مهمی.
    آبجی مارال منم میگم برو اصفهان هم یه محیط جدید هم آدمهای جدید رو تجربه می کنی بهت قول مردونه میدم که سال دیکه این موقع خیلی تغییر کردی
    شکیلا جون الان دوستم خیلی نا راحته وقتی بهش میگم دلت برای خانم تنگ شده توی ذوقم میزنه ومیگه از جونم چی می خوای منکه عاشقش نبودم فقط مثل یه دانش آموز دوسش دارم بعد به من می گه توخبری ازش نداری؟!!!!!! اونوقت من چی باید بگم کدوم حرفشو باور کنم؟دلم براش می سوزه ولی نمی تونم کاری براش انجام بدم.

  1702. مينا :

    اما کارال من درکت میکنم چون فکر کنم اگر جای تو بودم و وضعیتت رو داشتم شاید همین کارو میکردم….
    ولی بازهم حرف معلمم برام خیلی مهم بودش…اگر اون واقعا ناراحن میشد من نرم و بهم اسرار میکرد میرفتم…!!
    میدونم خب تحملش سخته اما تو هم میتونی چند وقت یه بار بیایی به تهران سر بزنی و ببینیشون…یا اینکه نمیتونی انتقالی بگیری عایا؟!
    نگار جون الان که تابستون شده نمیتونی معلمتونو ببینی…بهترین کاری که میتونی بکنی اینه که دوستتو درک کنی،کمکش کنی،مسخرش نکنی،سعی کنی یه کاری کنی که دوستت باهات راحت شه و حرف دلشو بگه…
    اما مهم ترین کارت میتونه این باشه که واقعا درکش کنی و تنهاش نذاری…چون اینجور ادما یعنی ماها به درک شدن خیلی نیاز داریم خیلیییی…لاقل من اینجوریم…!!!
    الان واقعااا دارم کلافه میشم!!!برای اینکه ایجاد مزاحمت نکنم برای معلمم برای همین کم بهشون مسیج میدم….الان حدود سیزده با چهارده روزه ازشون خبر ندارم و حالشونو نمیدونم…!!!!
    نمیدونم چرا معلمم هیچ وقت به من پیام نمیدن!!!اسمون که به زمین نمیاد…جز اینکه دل من شاد شه…حتی وقتی هم پیام میدم حال منو نمیپرسن…یعنی واقعا براشون مهم نیست!!!معلمای مدرسم بیشترشون هفته ای یه بار بهم پیام میدن…اما معلمم فقط جواب اس ام اس هامو میدن…اصن کل معلما پرسیدن که کدوم مدرسه میری جز معلم خودم….
    چرااااااا واقعاااااااا اینجووووووریه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!

  1703. شکیلا :

    مارال جون یکم منطقی تر فکر ورفتار کن ….. !!!!!

    من اگه جای شما بودم میرفتم اصفهان …. اخه ادم نمیتونه بخاطر احساساتش حالا هر چقدرم یکیو دوس داشته باشه ….. دلیل نمیشه شما زندگیتو ول کنی بخاطر عشق و علاقت …. البته بازم هر طوری مایلی ولی …. وقتی خانومت میگه من بهت زنگ میزنم از این حرفا …. نگرانیت چیه ….!!!!!برو دولتی بهتر از پیام نور هست ها ….به ایندت لطمه نزن …. بعدا پشیمون میشی که دیگه خیلی خیلی دیره چون که همیشه این احساسات بچگانه با ما نیست …..!!!!!!

    +نگار جون شما میتونی اول مهر شد ودوباره رابطه عاطفیش با معلمش شروع شد کمکش کنی اگه لازم داشت به کمکت …..!!!! اگه که توی کلاستون بود اگه معلمتون بود …..در غیر این صورت تو نمیتنونی کاری بکنی ….!!!!!!

  1704. نگار :

    سلام دوستان عزیز میشه بگید دقیقا چه طوری کمک دوستم می تونم بکنم آخه الان تابستونه وما نمی تونیم معلممون رو ببینیم؟

  1705. مارال :

    سلام نگار جونم خوبی چندروز دنبال کارای انتخاب رشتم بودم امروز رفتم پیش مشاور گفت اصفهان دانشگاه دولتی رشته ی مورد علاقم میتونم قبول شم ولی واسه اینکه از معلمم دور نشم پیام نور شهر خودم زدم وقتی فهمید کلی سرزنشم کرد که به خاطر من ایندتو خراب نکن اخه کی دانشگاه دولتیو ول میکنه میره پیام نور گفت باید بری اصفهان قول میدم اگه بری هر روز بات حرف بزنم ولی من میدونم اگه ازش دور شم زندگیم جهنم میشه نمیتونم درس بخونم وای خیلی سردرگمم نمیدونم چی کار کنم

  1706. فاطمه :

    خانم مقدمى عزىز,دبىر خوب منم هم مى گفتن عشق زمىنى مىتونه به عشق الهى ختم بشه وبعد دررابطه با مراحل سلوک برامون توضىح دادن,اما براى من تواىن سن و سال درک اىن موضوع کار راحتى نىست همه ما خداى مهربون رو خىىىىلى دوست دارىم اما عشق به خدا به راحتى به وجود نمىاد که…

  1707. مینا :

    بچه ها من شب ها تا شش صبح بیدارم….اصلا نمیتونم بخوابم….دیگه تحملم تموم شده….وقتی میدونم میرم مدرسه ی جدید و دیگه نمیتونم ببینمشون….منم زود فراموش میکنن…شاید هم یکی دیگه عاشقشون شد….اصن دارم کلافه میشم…..
    راستی خانم مقدمی تبریییییک میگم مادر شدین….ایشالا که قدمش براتون خوب باشه

  1708. شکیلا :

    سلام بچه ها

    نگار جون دوست شما مشکل بنده رو داره …. !!!! من فکر نکنم دوست بخواد خودشو لوس کنه … وقتی این کارارو از خودش درمیاره یعنی از معلمت خوشش امده …. ما هم یه بار رفته بودیم اردو همون معلمی رو که دوس داشتم باهامون بود کلا من هر کاری میکردم به چشمش بیام …..!!!!!

    معلمم همش هواسش به من بود یادمه اونجا توی مکان تفریحی که رفته بو.دیم سردرد شدم شدید ….. بعد من دیگه پیاز داغشو زیاد کردم ….. طوری رفتار کردم انگار بیمارستانی شدم …. درصورتی که سردرد ساده بود ….. بعد معلمم امد واز دوستم پرسید که شکیلا چشه ….. منم منتظر همین بودم که بیاد حالمو بپرسه …..نگار جون از من میشنموی پشت دوست باش …. چون تو این وقتا ادمی که اینجوری عاشق معلمش شده ….. !!!! به یه همکلاسی به یه دوست خوب نیاز داره که دلداریش بده ….. بنظرم ما بچه ها تو این دوران زمانی عاشق میشیم که انواع استرس ها ترس اضطراب ها سراغمون میاد ….. وگاهی وقتا بی تفاوت بودن خانواده ها نسبت به ماهاست ….. که باعث میشه سراغ افرادی بریم که بتونیم بهشون تکیه کنیم ….. حالا میتونه این عشق معلم باشه مثل ما که عاشق معلمیم ویه عشق پاکه ….. یا میتونه عشق ب جنس مخالف وحتی همکلاسی باشه …..عشق به معلم خوبه من کلا بدم میاد اونایی که عاشق جنس مخالف میشن که درست نیست ….. عشق به معلمم که از افراط بگذره درست نیس چون همیشه اونا با ما نیستن خیلی کم پیش میاد …… من نگار اگه جای شما باشم پشت دوستم وای میستم ببینم چه کار میخواد براش بکنم ….. یا نصیحتش کن بهش بگو نباید خودتو زیاد داغون کنی ….تو کارات با اعتدال رفتار کن ….. یا باز هم به عنوان یه دوست خوب برو پیش معلمتون بگو که دوستم از شما خوشش میاد ببین باز عکس العملش چیه ……گاهی وقتا بعضی ها جنبشو ندارن …..

    مثلا من که کلا خجالتیم به یکی از بچه ها کلاس که میشناختمش گفتم برو به معلممون بگو که شکیلا دوسش داره ….. وادرس وبلاگی رو که براش درست کردم بهش بده ….. وقتی رفته بود داده بود گفت معلممون هیچ عکس العملی از خودش نشون نداده بود ….. وادرس رو فقط گرفته بود ….

    بچه ها فقط اینو بدونین اگه شما به معلمی گفتین دوسش دارین واون نسبت به شما بی تفاوت تر از روزای دیگه شد بدونید دلیلش فقط این بوده که بهش زیاد وابسته نشید ….. دلیل دیگه ای نداره ولی شما میتونید با رفتاراتون که از روی اعتدال باشه مثل درسخوندن مثل فعالیت های کلاسی عشقتونو بهش ثابت کنید این میتونه ماثر باشه مطمئن باشید اون وقت معجزه دوست داشتن اونم میتونید بفهمیدئ با هاتون صمیمی میشه شمک نکنید ……!!!!

  1709. فاطمه :

    به نظرمن الان اکثر هم سن و سالاى ما عاشق جنس مخالف و هنرمندهاو ورزشکارا مىشن ونمى تونن اىن عشق پاک رو هضم کنن درحالى که به نظر من عشق اونا هستش که مشکل سازه

  1710. فاطمه :

    سلام نگارجون ,دوستت احتمالا عاشق ضده چون اگه لوس بازى بود انقد خودشو به زحمت نمى انداخت,من تو ىه ساىتى خوندم بچه هاىى مثه مارو هرچى نصىحت کنى نظرشون تغىىر نمى کنه واقعا هم همىن طوره همه چى به دوستت و البته معلمت بستگى داره

  1711. شکیلا :

    سلام همگی …. خانوم مقدمی تبریک میگم بهتون …..

    بچه اینجا چقد مشکوک شده همه خودشونو به اسم معلم معرفی میکنن ….. !!!!!!

    چرا اینطوری شده !!!!!!

  1712. نگار :

    ابجی ها حالا به سوال من جواب بدید  یکی از دوستهای من یکی از معلمهامون دوست داره ومرتب برای اینکه اونو ببینه از کلاس بیرون میره ویه کارهایی می کنه که جلب توجه اونو بکنه مثلا خودشو به مریضی میزنه وازاین کارها یه روز من دلم براش سوخت بهش گفتم چرا نمیری بهش بگی که دوسش داری ولی خیلی تند باهام برخورد کرد: منکه دوسش ندارم در حالیکه منو از طبقه چهارم کشونده بوذ پایین که خانممون رو ییبنه البته رفتار خانممون با همه خیلی دوستانه س وروز معلم باید با آژانس بره خونه؟ یه بار به خانم گفتم ولی اون فقط خندید وگفت توبرو کلاست.ولی دوستم سر کلاس اصلا حواسش به درس نیست وچندبار هم جریمش کردن.آیاواقعا عاشق شده؟  یا داره خودشو لوس می کنه من چه کار می تونم براش انجام بدم؟

  1713. خانم غفاری :

    مثل اینکه یه خانم غفاری دیگه پیدا شده خوبه آدم انقدر جسارت داشته باشه تا خودشه درست معرفی کنه و هویت جعلی برای خودش درست نکنه این حرفو من ننوشتم شاید مدیر سایت مسئول باشه تا افراد با نامهای مشابه مطلب ننویسند

  1714. فاطمه :

    من اصلا سردرنمىارم,خانم غفارى عزىز ما مى خواستىم از شما کمک بگىرىم اونم به عنوان ىه دبىر عالى اونوقت شما احساسات مارو بردىد زىرسوال,توروخدا اىن طورى نباشىد خانم

  1715. نگار :

    بچه ته ته حرفهای خاتم باکری یه حقیقت تلخ نهفته س .اینکه بلاخره همه این اتفاقات تموم میشه چه به بخواهیم وچه نخواهیم بزرگ میشیم وبه این احساسات زیاد می خندیم وقتی در گیر نان .شغل وبچه شدیم.

  1716. خانم مقدمی :

    عشق دانش آموز به معلم

    دخترک به حدی عاشق معلم شده بود که اخر سال نمی تونست از معلمش جدا بشه.قضیه خیلی ساده شروع شد ولی با یه نامه اوج گرفت.اون تو نامش از خانم حسنی سوال کرده بود که ایا شما منو دوست دارید وتونامه از عشق صادقانش نوشته بود.تا اینکه معلم بهش گفت من هم تو رو دوست دارم .دخترک خیلی خوشحال شد اما بعد ها فهمید که همش دروغ بود.عشق اون به معلمش نه عشق معلمش به اون.ولی چاره ای نداشت هر کاری می کرد فراموشش کنه نمی شد.یه جورایی زندگیشو مدیون اون بود.دخترک تا اون موقع معنای واقعی عشقو نمی دونست و خدا رو نمی شناخت.ولی خانم حسنی یه دنیای با خدا و یه حس عاشقی به اون داد که بدونه خدا هست.از اون به بعد دخترک سعی کرد وابستگیش به خانم حسنی رو فراموش کنه و فقط عاشق خدا باشه.از دروغ نفرت داشت وفهمیده بود صادقانه ترین عشق فقط عشق خدا به بندشه.می دونست که تا سر ادم به سنگ نخوره معنای سنگ رو نمی فهمه.از وقتی خدا رو شناخته بود شعر می گفت و داستان می نوشت و بیشترش برای خدا بود.اون عشق حقیقی رو تو خدا پیدا کرد.امیدوارم روزی همه ی ما بفهمیم که تنها عشق حقیقی خداست…

  1717. فاطمه :

    غدررابطه با خانم باکرى به نظر من نباىد تند برىم,همه مىدونىم که اىن احساس مارو خىىببلىا قبول ندارن ودرکش نمى کنن ولى بهترىن کار اىنه که سعى نکنىم متقاعدشون کنىم چون موفق نمىشىم,معلمى هم عشق مى خواد و شغل به خصوصىه اما همه که توشغلشون موفق نىستن,ماهم باد ىه جاهاىى فقط به ىه سرى ازنظرات توجه کنىم اما به بقىه توهىن نکنىم

  1718. فاطمه :

    اره شکىلا جون منم خىلى مطالعه کردم و همه ى بزرگان دوست داشتن رو برتراز عشق مىدونن اما جنس اىن دواحساس متفاوته و مادارىم عشق رو تجربه مىکنىم,

  1719. عاشق معلمم(شکیلا) :

    بچه ها شما باید خدارو شکر کنید معلماتون دوستون داشته باشن …. مگه شما اهل مطالعه نیستید ….!!!!! ایا هیچ میدونستین دوست داشتن ارزشش از عشق بیشترهه ….من رشته تحصیلیم علوم انسانیه …. بخاطر همین زیاد کنار وب گردی مطالعه میکنم مطالب دکتر علی شریعتی رو بخونید درمورد عشق ودوست داشتن نه تنها مرحوم دکتر علیشریعتی بلکه همه روانشناسان هم معتقد هستن دوست داشتن بهتر از عشقه …..

  1720. عاشق معلمم(شکیلا) :

    وای یه مدت نبود چقد بچه های جدید امدن …..!!!!!!
    بچه ها از من میشنوین خودتونو درگیر این خانوم باکری نکنید …. چون من فکر میکنم کسی که معلم باشه …. ودرک وفهم داشته باشه وتحصیل کرده باشه چنین حرفایی رو به زبون نمیاره ….من فکر میکنم ….ایشون ادعای معلم بودن دارن واصلا معلمی نیستن در دنیای بیرون بلکه فقط خودشونوتو دنیای مجازی معلم میدونن وگرنه معلمای تحصیل کرده به احساسات ما دانش اموزا احترام میزارن

  1721. مارال :

    سلام بچه ها ولی وقتی معلمم فهمید من به شاگردای دیگش حسودی میکنم بعدش ک بهش گفتم حسودی خوب نیست گفت ولی بعضی وقتا حسادت باعث میشه ادم چیزی رو که میخواد بدست بیاره مثلا من که فهمیدم تو حسودی میکنی باعث میشه بیشتر بیام سمت تو و جلوی تو از اونا حرف نزنم

  1722. خانم مقدمی :

    نگار گلم اصلا اگه ما خیلی زیادباهاتون دوستانه برخورد کنیم وابسته میشین اون وقت کار سخت تر میشه!سلام زهرا جون امیدوارم بتونم کمکت کنم.

  1723. زهرا :

    سلام مثل اینکه من یه مدت اینجا نبودم خیلی اتفاقا افتاده خانم غفاری و خانم مقدمی خوش اومدین به این سایت من ۱۵ سالمه و قراره برم اول دبیرستان به نظر منم حسادت یه چیزیه که باعث میشه ارزش ادم پیش دیگران کم شه من خودم شخصا میتونم بگم توی تمام زندگیم خیلی کم پیش اومده که به کسی حسودی کنم چون معتقدم ک هرکسی یه استعدادی داره و داشته های منم درمقابل اون شخص کم نیستندو با حرفتون کاملا موافقم ک میگین جایگاه هر شخصی رو رفتارش تعیین میکنه من خودم از وقتی چهارم ابتدایی میخوندم تا الان با همه معلمام درارتباطم البته معلم های شنا ک خیلی دوسشون دارم و خیلی از معلمای دیگه و ب این نتیجه رسیدم که من ادمی هستم ک از دوست بودن با ادم های بزرگتر از خودم و مخصوصا معلما لذت میبرم با اینکه خیلی وقتا خیلی ها گفتن ولش بابا ولی من شخصی هستم ک ب ندرت یاد کسی از ذهنم بیرون میره و همیشه اونا رو از ته دام دوست دارم برخلاف تمام دوستام راستی من با اون معلمی ک من عاشقش بودم همون معلم کامپیوترم پری روز باهاش حرف زدم و دلم براش خیلی تنگ شده بود و خیلی رابطه سالمی با هم داریم و منم مثل قبل دیوانه وار عاشقش نیستم بلکه متعادل دوسش دارم و خودشم متوجه شده و شاید ب خاطر همین باهام خوب تر رفتار میکنه و فهمیدم اون روزا ک خیلی بیش از حد دوسش داشتم ب خاطر اینکه بهش وابسته نشم سرد رفتار میکرد و خودش یه بار بهم گف که خیلی از دانش اموزانم هستن ک من اردت خاصی نسبت بهشون دارم ولی این باعث نمیشه من رفتار متفاوتی با اونا داشته باشم و باید بگم ک عشق من هم براش ثابت شد هم حسش کرد و هم یکی از معلمام ک وقتی هم سن من بود خودش عاشق معلمش شده بود فهمید ومنم خیلی خوشحال شدم

  1724. مينا :

    منم برای اینکه با این حسم مقابله کنم گفتم شاید اگه بگم بیاد بهتر باشه…..
    من خیلی خوب باهاش رفتار میکنم حتی موقعی هم که برای اولین بار اومد بهم گفتش خیلی صلح امیز رفتار کردم….این اونه که داره با کاراش من رو اذیت میکنه و سعی میکنه لج من رو دربیاره و بازم سعی میکنم برام مهم نباشه…ادم وقتی یکی رو خیلی دوست داره خود به خود حس حسادت به وجود میاد به خاطر همین منم میخوام این حسمو از بین ببرم…شما درست میگین بچه بازیه…اما امیدوارم که دیدشون این نباشه یا اگر هم هست بتونم عوض کنم
    مرسی از راهنماییتون

  1725. خانم غفاری :

    حسودی یکی از بدترین حسهایی است که میتونه تا نهایت نفرا و تباهی ادمو بکشونه برای مقابله با حسادت یا هر صفت بدی که در وجودمون حس می کنیم باید برعکس اون عمل کنیم مثلا اگر از تاریکی می ترسیم تلاش کنیم تا در تاریکی بمونیم کم کم این ترس از بین می رود حسودی وقتی ایجاد می شود که شما به برتری طرف مقابلتون قلبا اعتراف می کنید پس برای از بین بردنش سعی کنید مقایسه رو کنار بگذارید و به خودتون اعتماد کنید اگر همه عالم به اندازه تمام وجودشون کسی رو که شما دوست دارین دوست داشته باشن از محبت شما کاسته می شود ؟ اگر نه شما نگرانید اونها جای بیشتری در قلب طرف مقابل بگیرند.بمهم این است که شما در محبت خودتون خالص هستید و چیری به این محبت صدمه نمیزند برای برطرف کردن این حس ازار دهنده به همان کسانی که حسادت می کنید با هدف از بین بردن این حس محبت کنید به خاطر خودتون نه بخاطر جایگاه ان فردمطمئن باشین جایگاه هر کس را در دل دیگران خودش و رفتارش تعیین می کنه هر چقدر رفتارتون عاقلانه باشه محبت بیشتری دریافت خواهید کرد از رفتارهای بچه گانه جدا خودداری کنید به یاد بچه های حسودی بیفتین که نوزاد متولد شده بعد از خودشونو دوست ندارن قطعا نمیخواهید معلم شما نگاهش به شما همان کودک حسود باشد با این حساب به نظر من اصلاح ارتباطت با دوستت مهمه ولی دعوت کردنش بستگی به میل خودت داره

  1726. فاطمه :

    من نمىدونم دبىرم اصلا چه ذهنىتى درباره ى احساسم دارن وقتى بچه هاى دىگه بودن دبىرم عادى و حتى گاهى مهربون بودن بامن ووقتى فقط من بودم کلا عوض مىشدن مىترسم ترحم باشه اصلا هرچى فکرمى کنم رفتار درست چىه به جواب نمى رسم چون دوست ندارم خودمو به معلمم تحمىل کنم

  1727. مارال :

    اره مینا واقعا سخته منم چند روز پیش خواب دیدم با معلممو یه دختر دیگه رفتم بیرون بعد خانوم همش با اون دختره حرف میزد وقتی بهش گفتم گفت حتما زهرا بوده اونم منو خیلی درست داره با اینکه اصلا حسود نیستم وای نمیدونم چرا حسودیم شد بعد دوباره معلمم اسم چندنفر دیگه رو اورد گفت ایناهم منو خیلی دوست دارن حالا خودت بگو منه طفل معصوم چه گناهی کردم که همیشه باید در دسترس این چند نفر باشم بعد خانوم فهمید حسودیم شده گفت اینارو نگفتم که تو ناراحت شی من اصلا با اونا بیرونم نمیرم فقط با تو میرم بعد گفت میخوام با زهرا دوستت کنم خندیدم گفتم خانوم میخوای از حسودی دق کنم خانوم خندید گفت پس منم به دوستات حسودی میکنم و دق میکنم و کلی سر به سرم گذاشت
    مینا به نظرم به او دختره نگی بیاد بتره چون حس تورو دارم درکت میکنم اگه بیاد برات خیلی سخت میشه از بودن معلمت نمیتونی لذت ببری

  1728. نگار :

    سلام خانم معلمهای عزیز وبزرگوار ما هنوز خیلی نسبت به شما کم تجربه ایم وپر از انرژی -صادق وبی ریا .حتما شما هم به سن ما که بودید همین طور بودید.من فقط اینو می دونم عشق به آدم امید به زندگی میده وبه نظرم معلم ها عاشق ما می شن اونها هم وقتی مارو می بینن قلبشون تند تند می زنه وبه ما وابسته میشن ودوست دارن ما بهشون اس بدیم چون کودک درونشون فعاله درسته بچه ها

  1729. فاطمه :

    سلام مىناجون,نمىدونم نظرم درسته ىانه اما تومىتونى تواىن مدت رابطتو با دوستت بهتر کنى اما بهش نگوکه اونم بىاد فقط به دبىرت خبربده که باهم خوب شدىن اىن طورى معلمتم خوش حال مىشه اخه مىدونى ,اگه دوتاتون باشىن واسه معلمت سخته که چطور باهاتون رفتارکنه اما خوب بودن دوستتم مشکل بزرگى اىجاد نمى کنه

  1730. مينا :

    چشم خانم غفاری…سعی میکنم رابطم رو با خانوادم بهتر کنم…اما من واقعا معلمم رو درک میکنم…میدونم که خودشون مشغله های زیادی دارن…!!!یه موضوعی رو میخواستم بگم اگر میشه نظراتتون رو بگین…من حدود سه هفته دیگه قراره با چندتا از دوستام و چهارتا از معلم ها بریم بیرون…معلم من هم هستن و امیدوارم که اون روز کاری نداشته باشن و بتونن بیان…قبل از اینکه تابستون بیاد یه دانش اموز بود که همش به من نامه میداد که منم خانم رو دوست دارم…واسشون همش سوغاتی و کادو میاورد…منم چون خیلی حساسم و نسبت به کسانی که دوسشون دارم خودخواهم خیلی اذیت میشدم…چون میدونم کسی به اندازه ی من ایشون رو دوست نداره.وقتی پیش مشاور مدرسه بودیم با معلمم گفتن:من احساس میکنم تو وقتی بچه های دیگه میان پیش من حسادت میکنی…یعنی میخوایی من فقط برای تو باشم و متعلق به تو باشم،تو توی خونه مثلا به مامانت میگی مامان فقط منو دوست داشته باش به کسی توجه نکن؟!منم گفتم من فقط نسبت به شما حساسم …ایشونم گفتن حالا اون دوستم داشته باشه مگه چیه؟!اتفاقی نمیفته که….حتی یه بار هم من با اینکه به اون دختره حرف بدی نزده بودم پاشد الکی رفتش پیش معلمم گریه کرد وگفت من باهاش دعوا کردم!!!!!معلمم هم زنگ تفریح اومدن توی کلاس و به من گفتن بهش چی گفتی و اینا…منم زم زیر گریه که من کاری نکردم…میدونم بچه بازی بود اما من واقعا حرف خواستی نزدم…اون روز خیلی حالم بد شد وچند روز پیش معلمم نرفتم و تا اینکه خودشون اومدن هی باهام صحبت کردن که از دلم دربیارن…توی تابستون اون دختره همش به من پیام میده که معلمم شمارشون رو بهش داده و اینکه همش بهم اس میدن و تلفن حرف میزنن…درحالی که من باور نکردم ولی اونقدر حالم بد شدش که همون شب تپش قلب گرفته بودم…حالا من میخوام همون روزی که با چند تا از دوستام و معلمام میرم بیرون بگم اون دختر هم بیاد…درحالی که میدونم بیاد میچسبه همش به معلمم وهرس منو درمیاره اما خب من میخوام تحمل کنم که هم با حس خودخواهی خورم مقابله کنم و هم اینکه معلمم خوش حال شن از اینکه ببینن ما با هم خوبیم چون اسرار داشتن اشتیمون بدن…و هم اینکه با اینکه اون دختره خیلی اذیتم کرد اونم خوشحال شه…و به معلمم بفهمونم که من میخوام این اخلاق بدم رو ترک کنم و ثابت کنم که سرجنگ ندارم با کسی..اما بازم با خوم میگم شاید ایشون اذیت شن اینکه باید با هردوتامون رفتار تساوی داشته باشن(با اینکه من بیشتر دوسشون دارم)و یا اینکه کلا دیدشون بهتر نشه بد هم بشه…هرچی فکر میکنم بازم نمیدونم چی کار کنم…میشه راهنماییم کنین خانم مقدسی وخانم غفاری و بچه ها

  1731. فاطمه :

    خانم غفارى عزىز شماوخانم مقدمى هم خىلى مهربان هستىد و هم حرفاتون کاملا منطقىه اما من خودم به شخصه باابن که تابستون هىچ ارتباطى بادبىرعزىزم ندارم اماعشقم اصلا کم نمىشه باىد چىکار کرد ؟

  1732. عسل :

    خیلی صحبتاتون باحاله !دوستووووووووووووون داااااااااااااااارررررررررررررررررممممممممممم بوووووووووووووووووووووووووووووووس!!!!!!!!

  1733. خانم غفاری :

    سلام دوباره به همه دوستان دخترای خوبم من نگفتم حتما شما با خونواده مشکل دارین که به معلمتون علاقمند میشین بلکه گفتم ارتباطتون رو با خانوادتون بهتر کنین شما ها پر از احساسسین و پر شورین این احساسات زیاد به شما اسیب می زنه اگر مواظبش نباشین .مگر در باره دینمون نشنیدین که گفتن دین چیزی جز محبت نیست پس دوست داشتن یک موهبت الهیه منظور من این بود تا جایی که شما وابسته نشدین محبتتون باعث رشدتون میشه مثل خیلی از شما خود من وقتی دانش آموز بودم درس معلمی رو که دوست داشتم بهتر میخوندم .ولی مشکل از اونجا شروع میشه که شما از حالت عادی خارج میشین تمرکزتون از دست میدین باید ایشون رو مرتب ببینین یا صداشو بشنوین حتما همه مثل اون همکار ما وقت ندارن هفته ای یکی دوبار بیرون برن یا دایم با شما در ارتباط باشن اونوقت اذیت میشین . من مطمئنم خانم باکری تجربه تلخی در این زمینه داشته ما به دانش آموزام فکر می کنیم براشون دعا می کنیم و براشون نگران میشیم به همین دلیل گاهی باهاشون تند حرف می زنیم تا وابستگی پیش نیاد ما مشکلات متفاوتی داریم همینطور که خانم مقدمی گفتن مادریم ،همسریم ، فرزندیم و… پس شما هم باید ما رو درک کنید

  1734. فاطمه :

    من هفده سالمه,واقعا ممنون از راهنماىىتون خانم مقدمى,منم سعى مىکنم بهترىن رفتار رو داشته باشم,خدادبىر شمارو هم قرىن رحمتش قراربده

  1735. مينا :

    خانم مقدمی مرسی از اینکه وقتتون رو میذارین و میایین این سایت
    من امسال میرم اول دبیرستان…یعنی متاسفانه از معلمم جدا شدم…و برای همین خیییلیییییی ناراحتم…اما معلمم میگن بیا سر بزن به مدرسه و من رو ببین و هروقت دلت تنگ شد بهم پیام بده…!!اما اینکه از ایشون دور شدم برام خیلی سخته یعنی هیچ انگیزه ای ندارم برای رفتن به مدرسه ی جدیدم…من برای معلمم وبلاگ ساختم و توش جمله مینوسیم!جمله هایی که حرف دلم رو بیان میکنه…معلمم هم به وبم سر میزنن اما همیشه نگرانم که نکنه یه موقع من براشون مسخره باشم یا بهم بخندن…وقتی خانم باکری اون حرف رو زدن واقعا ناراحت شدم…تا صبح داشتم گریه میکردم که نکنه واقعا اینطوری باشه…اما وقتی عکساشونو توی تبلتم دیدم رفتاراشون توی ذهنم اومد و با خودم گفتم امکان نمیدم که اینطوری باشه…وگرنه جواب اس ام اس هامو نمیدادن یا روز اخر بعد از خوندن وبم بهم نامه نمیدادن…ولی بازم گاهی اوقات میترسم که نکنه اینکاراشون از روی دلسوزی باشه!!!

  1736. خانم مقدمی :

    فاطمه ی عزیزم همونطور که خودت می دونی دبیرا باهاتون سرد بر خورد می کنن که وابسته نشین دختر خوبم هیچ وقت از ظاهر قضاوت نکن اونا دوستون دارن شاید عاشقتون نباشن ولی دوستون دارن شما نباید توقع داشته باشین که خیلی دوستانه رفتار کنن به هر حال مدرسه یک محیط تقریبا رسمیه.اینم باید بگم که به این دلیل درکتون می کنم که وقتی هم سن شما بودم عاشق یه معلمم شده بودم ولی متاسفانه پارسال ایشون فوت کردن ما تا قبل فوتشون با هم رابطه داشتیم.

  1737. فاطمه :

    خانم مقدمى راستش ازرفتار دبىرم متوجه شدم,من دقىىىىىقا باهاتون موافقم که عشق ثابت کردنى نىست وباىد لمس بشه اما انگار دبىرم اىنن عشقوباور ندارن واىن موضوع ناراحتم مىکنه

  1738. فاطمه :

    خانم مقدمى شماىه دبىر فوق العاده اىد چون مارودرک مىکنىد ىه دنىا ممنون.بله دبىر من ادبىات تدرىس مىکنن و همه مىگن تىشون احساسات منو خوب مىتونن درک کنن ,امىدوارم اىنطور باشه

  1739. مارال :

    سلام خانوم مقدمی عزیز…
    من نوزده سالمه و امسال درسم تموم شده ولی با دبیری که دوستش دارم هنوز در ارتباطم الان باهم دوست شدیم و من خیلی چیزا ازشون یاد گرفتم 

  1740. خانم مقدمی :

    فاطمه ی خوشگلم اینو همیشه یادت باشه عشق ثابت کردنی نیست فهمیدنیه درک کردنیه حس کردنیه اگرم کسی گفت ثابت کن معنای عشق و نفهمیده هیچ وقت به دنبال ثابت کردن نباش دبیراتونم شما رو درک می کنن بعدشم کی گفته ما فکر می کنیم دروغه؟!

  1741. خانم مقدمی :

    خانم باکری واقعیت اینه که ما هم احساس داریم!ببخشید ولی شما که از عشق حالتون بهم می خوره نمی دونم چه خاطره ی بدی دارین ولی با نظراتتون ذهنیت بچه ها رو خراب نکنین بعدشم مارال جون ادب سرش می شه این شمایین که با همکاراتونم خوب حرف نمی زنین چه برسه بچه ها ازاین تعجب می کنم کی عاشق شماست!!!!!!!!!!!!!!!!.

  1742. خانم مقدمی :

    اینم باید بگم ما هم دوستون داریم به هر حال ما هم ادمیم و عشق و احساس می کنیم ولی باید قبول کنین که ما هم مادریم و همسر

  1743. خانم مقدمی :

    سلام دخترای گلم مخصوصا مارال ومینا جون ازتون ممنونم همون طور که می دونین تابستونه و بی کاریاش به هر حال هر سوالی که داشتین اگه می تو نم کمکتون کنم به من بگین!دخترای عزیزم شما باید افتخار کنین که عاشق معلمتونین و عاشق جنس مخالف نشدین به قول خودتون این عشق پاکیه.مارال ومینا خانم می تونم بپرسم چند سالتونه؟

  1744. فاطمه :

    خانم مقدمى عزىز به نظرشما راهى وجود داره که مابچه ها بتونىم عشقمونو ثابت کنىم به دبىرامون,دىگه فکرنکنن تملق و اغراق و دروغه؟اخه شما ىه دبىرىد و بهتر مىدونىد

  1745. مارال :

    خانم مقدمی واقعا ممنون که  دانش اموزاتونو درک میکنین و باهاشون رابطه ی دوستانه دارین انشاا… همیشه موفق باشین

  1746. مارال :

    خانوم باکری من بی احترامی نکردم فقط حرفایی رو که معلمم گفته بود به شما بگم گفتم
    بله شاید این دوست داشتنا اقتضی سنمون باشه که از نظر خودم اینجوری نیست ولی اگه شما اینجوری فکر میکنین باید دانش اموزی که بهتون وابسته شده رو درک کنین و نزازید با بی محلی شما عذاب بکشه اون که گناهی نکرده فقط دوستتون داره معلم من چون دوست داشتنمو درک کرده کلی از وقتشو برای من میزاره درهفته یکی دوبار باهم بیرون میریم هر روز دو سه ساعت باهم چت میکنیم حرف میزنیم…
    فقط که نباید به چشم شاگرد و دبیر به دانش اموزا نگاه کرد به چشم دوتا دوست دوتا خواهر یا حتی مادر و فرزندی هم میشه 

  1747. مينا :

    یه قسمت حذف شد
    معلمم تو نامشون نوشتن که منو مثل یک خاطره ی خوش تو ذهنت نگه دار
    خانم مقدسی ایشالا خوشبخت بشن…خوشحالم که با دانش اموزاتون انقدر روابططون خوبه و حتما خیلی معلم دوست داشتنی هستین

  1748. مينا :

    خانم غفاری من کاملا با شما موافقم که علاقه ی شدید و وابستگی زیاد خوب نیست این رو حتی معلم خودم هم به من گفتن اما خب من واقعا دست خودم نبودش که انقدر بهشون وابسته شدم…ادم گاهی اوقات توی یه شخصی یه خصوصیات خوبی میبینه که باعث ایجاد علاقه میشه…من مطمعنم که شما و خانم مقدمی اونقدر انسان های خوبی هستین که دانش اموزها بهتون علاقه مند میشن وگرنه هرسال یه نفر بهتون علاقه پیدا نمیکرد…و باز هم موافقم که این علاقه ها مربوط به سن ما میشه اما گاهی اوقات به دلیل سن نیست و واقعا یک علاقه ی واقعی هستش که شاید تا اخر عمر توی ذهن ادم باشه…من ادم مظطربی هستم اما وقتی معلمم رو هم میبینم اونقدر شوق و اضطراب و هیجان دارم که احساس میکنم قلبم از جا در میاد و ایشون هم همیشه متوجه میشدن…گاهی اوقات اینجور علاقه ها از روی کمبود توجه و عدم ارتباط خوب با خانواده نیست…من به شخصه هیچ بی محبتی رو از سوی خانوادم ندیدم اما معلمم رو خیلیییییی دوست دارم و هیچ وقت فراموششون نمیکنم یعنی خودم هم دلم نمیخواد اینکارو انجام بدم….من رو مثل یک خاطره ی خوش توی ذهنت نگه دار همیشه…من همیشه نگران این هستم که یه موقع کارهام باعث ایجاد مزاحمت برای معلمم نشه ولی ایشون بهم میگفتن تو مزاحم من نیستی نگران این موضوع نباش..خودم هم سعی میکنم توی تابستون مناسبت هارو تبریک بگم و دو هفته یا ده روز یه بار هم حالشون رو بپرسم و ایشونم گاهی اوقات برای وبلاگم نظر میذارن…معلمم گاهی روزها باهام خیلی خوب بودن گاهی اوقات هم خیلی سرد…و وقتی پیش مشاور مدرسه بودم با ایشون گفتن اگه بی تفاوتی میکنم میخوام خودت اذیت نشی…واقعا به قول خانم باکری ما خودمون رو هم بکشیم برای شماها مهم نیست؟!؟!یعنی حتی توی هفته یک دقیقه هم به ما فکر نمیکنین؟!ایا رفتارای خوبتون از روی دلسوزیه؟!این سوالها خیلی ذهن من رو مشغول میکنه همیشه

  1749. مهرناز :

    خانم غفارى شما گفتین اگه ارتباطمون رو با خانواده هامون بهتر کنیم علاقه هامون غیر اسیب زا میشه اما من اینجورى فکر نمیکنم من از وقتى که عاشق معلمم شدم نه تنها پیشرفت کردم توى زندگیم بلکه تونستم بفهمم عشق واقعى یعنى چى و خداروشکر هیچ اسیبیم به خودم نزدم و با این عشق موفق ترم شدم و فکرمیکنم تنها دلیه پیشرفتم معلمم بوده و من از این بابت خیلى خوشحالم… 

  1750. فاطمه :

    راستش من کساىى رو مىشناسم که عاشق شاگردشونن و فقط دوس داشتن نىست,اما من خودم نمىتونم بفهمم دبىر من درباره ى اىن حس من چى فجر مىجنه واىن براى من فقط ىه چىز داره سردرگمى

  1751. فاطمه :

    خانم مقدمى!به نظر شما رشته ادبىات مىتونه تواىن مورد تأثىر مثبت داشته باشه؟مثلا تو قبول اىن احساس؟اىن موضوع خىلى برام مهمه

  1752. خانم غفاری :

    سلام به همه دوستانی که تو این سایت مطالبشونو خوندم منم دبیر دبیرستانم دروس رشته انسانی و علت مراجعه ام به این سایت مطالعه مطلبی در باره دانش آموزان وابسته به معلماشون بود همانطور که همکارم گفتن معلما هم ادمند و نمیتونند نسبت به شاگرداشون بی تفاوت باشند ولی وابستگی افراطی علاقه درستی نیست معلم شما رو اگر دوستش دارین دچار نگرانی میکنه و دایم باید نگران باشه اگر یک روز در دسترس شما نباشه ممکنه چه کاری انجام بدین یا چقدر نا امید بشین . دوست داشتن خوبه اما تو همه چی باید حد رو نگهداشت مورچه هم عسل و مربا رو دوست داره اما وقتی خیلی نزدیک می شه توی اون گیر می کنه و دیگه راه نجاتی نداره من به همتون توصیه می کنم سعی کنید یک فاصله ای بین خودتون و اونا حفظ کنید عوامل اضظراب خودتون رو از بین ببرید و فکر نکنید اونا باید مرحم همه دردهای شما باشن اگر اعتماد به نفستونو بالا ببرین و با اعضای خانواده تون ارتباطتون رو درست کنید علاقه هاتون پایدار و غیر آسیب زا میشه هم برای شما هم برای معلمتون من شاگردایی دارم که باوجودیکه ازدواج کردن و بچه دارن هنوز با من تماس می گیرن مزاحم من هم نیستن

  1753. فاطمه :

    سلام خانم مقدمى اىن عالىه که شما مارو راهنماىى مىکنىد واقعا ممنون,اما اوناىى که عشق به همجنس ىا دبىرو نمى تونن باورکنن بجاى تعجب اگه ىه کم مطالعه کنن بهتر مىفهمن اىن چىزارو

  1754. پریسا :

    مارال همین که دوسم داشته باشه هم خودش خیییییییییییلیه
    عاخه معلم من آدمی نیس که اهل این حرفا باشه و به دانش آموزی علاقه پیدا کنه ولی همین که بعضی وقتا جوری نگام میکنه که پر از انرژیه برام بسه

  1755. مهرناز :

    ببخشید خانم باکرى اما در جواب شما باید بگم من افرادى رو میشناسم که حتى ۱۲سال عاشق معلمشون بودن و هستن پس نمیتونیم بگیم این چیزا به خاطره سنمون هستش…. شما نظرتون رو گفتین اما من هرگز فکر نمیکنم نظره بقیه معلم هاى دیگه هم اینجورى باشه… 
    من نمیدونم چرا شما از عشق بدتون میاد اما عشق چیزیه که خدا اونو به وجود اورده عشق میتونه به هر کسى باشه حتى معلم فرقى نداره مهم اینه که عشقى که تو دارى پاک باشه…من خیلللللى خوشحالم که عاشق معلمم هستم چون این عشقم یه عشق پاک و قشنگه که توى قلبم جا گرفته و هرگز از قلبم بیرون نمیره…

  1756. خانم مقدمی :

    سلام من دبیر ادبیاتم و ۴۳ سالمه خانم باکری شما خیلی تند رفتین مارال ومینای عزیزتوی سالای تدریسم بچه های زیادی عاشقم شدن مثل دوست بودیم هنوزم باهم رابطه داریم حتی رفت و آمد تازه یکی از همون بچه ها که عاشقم شده بود باپسرم ازدواج کرده و عروسم شده!

  1757. خانم باکری :

    باشه قبول من عشق سرم نمیشه ولی مارال خانم شما که ادب سرت می شه نمی دونی باید به بزرگترت احترام بزاری؟اولا سن من از عشق و این حرفا گذشته دوما شما تو سن خاصی هستین صبر کن ب سن من شی!

  1758. مارال :

    اینم معلمم گفت بهتون بگم :
    آدمهای مادی عشق رو تو ظواهر ومادیات میبینند اما عشق  مادی نیست که بشه خرید یا فروخت یک جریان لطیف حسی کع از درون وذات و سرشت آدم سرچشمه میگیره در واقع عشق پیوند با خوبی هاست

  1759. مارال :

    خانوم باکری من حرفاتونو به معلمم گفتم معلمم گفتن اینارو به شما بگم:
     عشق یعنی از خود گذشتگی  ………. که اون خانم نداره
    عشق یعنی صبر …….نداره 
    عشق یعنی بی منت کاری رو کردن ………….بلد نیست
    عشق یعنی صداقت………..نداره 
    عشق یعنی درک زیبایی …………بیمفهومه براش
    واین که این خانم نه مادر خوبیه نه معلم خوبی واز همه مهمتر همسر خوبی چون بلد نیست دوست داشته باشه ومحبت کنه برای دوست داشتن باید دریایی بود و هر کسی هم نمیتونه پذیرای عشق باشه چون ظرفیت میخواد که متاسفانه کم نیستند این جور آدمها

  1760. اندیا :

    مامانم استاد دانشگاه هست یه دانشجو داشت که خودش رو می کشت یکی بهش توجه کنه مامانم بهش توجه کردو نتیجه اینکه عاشقش شد تندتندبه مامان اس می داد مامانم برا این بهش توجه می کرد چون افسرده شده بود و توجه به اون حالش رو بهترمی کرد اما وابستگی زیاد از حد براش مشکل شد خدارو شکر با مشاور این مشکل حل شد حالا اون دانشجو ازدواج کرده و حالش بهتره

  1761. مارال :

    خانوم باکری شما از کجا میدونین واسه دبیرای ما مهم نیست؟مگه طرز فکر همه مثل همه! یکی خیلی با درک و با احساسه یکی هم مثل شما بی درک و بی احساسه…
    شما از طرف خودتون حرف بزن نه از طرف بقیه معلما 
    اتفاقا برعکس شما که دوست داشتن دانش اموزاتون واستون مهم نیست معلم من همیشه بهم میگه دوست ندارم بخاطر دوست داشتن من ناراحت باشی اینجوری منم ناراحت میشم 

  1762. مارال :

    پریسا بازم اون اسمش عشق نیست درسته بعضی از دانش اموزاشونو بیشتر دوست دارن حالا به هر دلیلی ولی اونقدری که ما بیست چهارساعت بهشون فکر میکنیمو خودمونو براشون میکشیم اونا ک اینجوری نیستن دوست داشتن ما با اونا زمین تا اسمون فرق داره معلم منم فقط با من میره بیرون فقط جواب تلفن منو میده حرفایی رو که به هیچکی نمیگه فقط ب من میگه منو به تمامه فامیلاش معرفی مرده جوری شده فامیلاش زنگ میزنن خونشون میگن به مارال سلام برسون حتی گفتن ایندفعه اومدی تهران مارالم با خودت بیار ولی این فقط دوست داشتنه اونم از روی دلیله که دوستمون دارن مثلا معلمم چون من به حرفش گوش میدم و بخاطرش کلی تغییر کردم و به قول خودش بخاطرروح بی الایشم و طرز حرف زدنمه معلم  تو هم حتما یه چیزایی ازت دیده که بهت نزدیک شده ولی این اسمش عشق نیست فقط دوست داشتنه

  1763. مينا :

    پریسا جون وقتی معلمت این حرف رو زدن یعنی تورو مثل بهترین شاگردش یا مثل دخترش دوست داره….
    معلم که نمیاد عاشق دانش اموزش بشه…
    میتونه دانش اموزش رو مادرانه دوست داشته باشه
    نگار جون نمیشه که عاشق همه ی معلما شد…مثل اینکه تو راه بری تو خیابون و یکی یکی عاشق مردم بشی….گاهی اوقات ادم به یه نفر علاقه مند میشه به دلیل اینکه خصوصیت خوبی درونش دیده که اونو به خودش جذب کرده….گاهی اوقات هم بی دلیل….ولی به نظرم ادم باید کسی رو دوست داشته باشه که ارزش دوست داشتن رو داشته باشه….یعنی  اول مطمعن شه اون ادم لایق دوست داشتن و دوست داشتن طرف براش مهمه بعد بهش علاقه مند شه….تینکه وقتی عاشق معلمت شدی خصوصیات مثبت درونت ایجاد شده و بهت روحیه داده این خیلی خوبه…گاهی اوقات اینجور عشق ها اسیب های جبران ناپذیری به ادم میزنه

  1764. مينا :

    خانم باکری من باهاتون کاملا مخالفمشاید معلم ها فکر کنن بچه بازیه ولی هیچ وقت بی تفاوت نیستن…یک انسان واقعی براش مهم هستش کسی که دوسش داره و بهش عشق میورزه…تا زنده ایم در برابر کسی که به خودمون علاقه مند کردیم مسولیم….نمیدونم با این طرز فکرتون چه جوری شاگردتون به شما علاقه مند شده….خداروشکر من از اخلاقیات معلمم اگاهم و میدونم که خیلی ادم خوبی هستن و اگر من به خودم اسیبی بزنم براشون مهمه….اینکه شما از عشق بدتون میاد نمیدونم داستانش چیه…اما دوست داشتن معلم یه عشق کاملا پاکی هستش و من به خاطر اینکه خدا این دوست داشتن رو تو قلبم گذاشته خیلی شکر میکنم چون خیلی چیزها یادگرفتم….خوب نیستش شما به عنوان یه معلم اینجوری صحبت کنین…بچه های اینجا دوست داشتناشون از ته قلبشونه….با این حرفای الکی نا امیدشون میکنین…!!!اقای ارشام درجواب شما هم بگم عشق خیلی وسعتش زیاده…ادم نمیتونه فقط عاشق جنس مخالف بشه که…ادم گاهی اوقات میتونه عاشق یه گل باشه…عاشق خدا باشه…عاشق مادرش باشه….عشق فقط علاقه به مذکر نیست

  1765. خانم باکری :

    سلام بچه ها من دبیر حرفه هستم و ۴۵سالمه تو مدتی ک تدریس می کردم ب این نمونه ها برخوردم خیییییییییییییییییییییییییییییلی یکی از بچه هاهم سخت عاشق من بود ولی واقعا عشق یعنی چی؟فکر کنم هیچ کدوم از دبیراتون نمیدونن مثل من اون دختره بیچاره خودشو می کشه ولی برام مهم نیست اصلا.برای دبیراتونم مهم نیست این بچه بازیه و باید زودتر تموم شه

  1766. خانم باکری :

    سلام بچه ها من دبیر حرفه هستم و ۴۵سالمه تو مدتی ک تدریس می کردم ب این نمونه ها برخوردم خیییییییییییییییییییییییییییییلی یکی از بچه هاهم سخت عاشق من بود ولی واقعا عشق یعنی چی؟فکر کنم هیچ کدوم از دبیراتون نمیدونن مثل من اون دختره بیچاره خودشو می کشه ولی برام مهم نیست اصلا.برای دبیراتونم مهم نیست این بچه بازیه و باید زودتر تموم شه حالم از عشق بهم می خورررررررررررررررررررررررررررررررره!

  1767. پریسا :

    خب مارال اگه معلممون جوری رفتار کنه که تو مدرسه همه فک کنن خشک و بی احساسه ولی به دانش آموزی که عاشقش شده بگه رابطمون مثل رابطه مادر و فرزندیه چی؟
    در حالی که خیلیا ادعاشون بشه دوسش دارن ولی به هیچ کدومشون همچین حرفی نزده باشه
    اونوخ چی؟

  1768. مارال :

    سلام نگار جون نه عزیزم معلما مثل ماها عاشق نمیشن ولی میتونن دوستمون داشته باشن بعضی از معلما به شاگردشون احساس مادرانه دارن ولی خب اونم بستگی به معلمتون داره که با احساس باشه یا بی احساس
    بعضیاشونم وقتی میفهمن عاشقشون شدی عشقتو درک میکنن و اونام دوستت دارن بعضیاشونم براشون اصلا مهم نیست و مغرورن…

  1769. مارال :

    وای من اصلا نمیدونم چی کار کنم همش از عشق زیاد گریه میکنم خانومم همش ناراحت میکنم 
    همیشه ساعت یازده شب میخوابه امشب ب خاطر من تا یک و نیم بیدار موند کلی بام حرف زد که اروم شم گفت هرموقع دلت گرفت حتی دیروقت که خواب بودم زنگ بزن اخه خدا جون مگه میشه همچین کسی رو دوست نداشت
    گفت خداتورو سر راه ن قرار داده منم سر راه تو ،حرفایی رو ک من چندساله به کسی نگفتم به تو میگم  منم باعث میشم تو خیلی از اشتباهاتو انجام ندی
    وای من واقعا عاشق شدم

  1770. یه نفر :

    برین گمشین باو همه تون
    قروقاطیم کردین گیجم کردین
    اول ناراحت شدم بعد خوشحال شدم بعد دوباره…
    فعلا ک من درگیر دبیر فیزیکه باردارمم!
    امسال ک نمیتونه بیاد
    واسه سال دیه گف شاید بیاد مدرسه مآ
    سه روزه بش ایمیل دادم جوابمو نداده
    گفه بود دیه تند تند ج میده ولی خب…
    میگم نکنه حالش بده یا مثلا چیزیش خدایی نکرده
    هی
    اصن چه  میدونم
    اول یکم تو چششم بعدم ک میشم مث همونایی ک دانش اموزای ده سال پیششنو هنو بش ایمیل میدن..
    که دلم میخاد همه شونو خفه کنم!

  1771. فاطمه :

    مارال جون حالا که اىن عشق دوطرفس قدرشو بدون مثبت فکرکن ,اىن حرفو کسى مىگه که داشته هاى تو براش رووووىا ست :'(و

  1772. فاطمه :

    بچه ها من تازه باساىت اشنا شدم فضاشودوس دارم چون همو درک مىکنىم اما… اىنو جدى مىگم خوش بحالت من حتى شماره دبىرمم ندارم,اون دوست داره که باهات بىرونم مىاد امىدوارم همىشه باهم باشىد و حال وروز منم بهترشه

  1773. زهرا :

    بچه ها شماها زندگی عادی ب چی میگین؟ب نظرتون زندگی بدون عشق میشه حالا بقیه نوجونا به جای معلم عاشق یه ادم مذکر شدن دیگه حال و روز اونا ک از شما ها هم بدتره توی هردوره از زندگی عاشق یکی میشین پس بهتره بگیم توی زندگی همه ادما ک بهشون میگین زندگی عادی داشتن یه کسی وجود داره ک واقعا عاشقشن و همون کسم ارزو داره زندگی عادی داشته باشه خب ولی من معلممو قشنگ فراموش کردم اصلا هم برام مهم نیس دیگه شماها هم بهتره یا فراموش کنین یا لذت ببرین از عشقتون اره؟؟؟؟؟؟/

  1774. عاشق معلمم :

    مارال شاید چون خودش مجرده …. تا الان عشق وعاشقی رو تجربش نکرده …. ولی اینم نمیشه ادم بالاخره حتی یه بار عاشق میشه …. تا حالا بهت نگفته عاشق شخص خاصی بود یانه ….

    راستی معلمت چند سالشه ؟

  1775. مارال :

    اره شکیلا جون خودش ماه قبل بهم گفت شاگردای دیگمم منو دوست دارن ولی نه دیگه به اندازه ی تو بعد امشب نمیدونم چرا اینجوری گفت
    اره همش احساساتمونو به شوخی میگیرن من هروقت بهش گفتم چه قدر بهش وابسته شدمو چه قدر برام مهمه هردفعه خندیده گفته از دست تو دیگه هیچوقت بهش نمیگم چه قدر دوستش دارم

  1776. عاشق معلمم :

    مارال بیخی خودت رو ناراحت نکن ملت عادتشونه وقتی کلمه دوست دارم رو از زبون یکی میشنون خودشونو گم میکنن والا :)…. یکی بیاد بگه اگه واقعا شاگردای دیگه هم اینقد بهت توجه میکنن …. پس تو چرا از میون این همه شاگرد دست گذاشتی رو من و فقط ج منو میدی …. بدون داره چاخان میکنه میخواد تو رو زجر بده والا ….. من خودم دیشب تا صب نخوابیدم بعدم با چنتا اهنگ غمگین تا دوساعت فقط گریه میکردم …. اخه نمیدونم چرا وقتی گریه میکنم اروم ترم …. خودم سبک میشم …. الان که دارم فکر میکنم اینقدی ما خودمونو عذاب میدیم اونا اینقد به فکر حالو روزمون نیستن شاید از این رفتارای بچه گونمون بنظر من بچه کونه نیست فقط احساسمونه بنظر اونا شایسد اینجوری باشه میخندن هی ولی چه میشه کرد باید بسوزیمو بسازیم …..:(

  1777. مارال :

    وای که چه اشتباه بزرگیه وقتی احساستو به کسی که دوستش داری میگی امشب داشتم گریه میکردم دام واسه معلمم یه ذره شده بود اخه چندروزه مهمون داره نمیاد بیرون خلاصه امشب داشتیم چت میکردیم گفتم دارم گریه میکنم کاش شما همیشه پیشم بودین گفت فکر کن خواهرتم ازدواج کردم رفتم بعد گفت تازه برو خدا رو شکر کن که جوابتو میدم با هم میریم بیرون پس بقیه چی بگند که نه جواب تلفن میدم نه بیرون میرم باهاشون نه منو میبینند منم گفتم اونا به اندازه ی من شمارو دوست ندارن بعد گفت   چرا به خدا ولی تحمل میکنند صداشون هم جلوی من در نمیاد
    خیلی بهم برخورد با این حرفش  یعنی چی منت میزاره که جوابمو میدهههه

  1778. مينا :

    من خیلی دارم اذیت میشم خیلییییی…
    حالا برفرض که اون بفهمه من دوسش دارم و چه قدر اذیت میشم و چه قدر بهش فکر میکنم…..
    میخواد چی کار کنه؟!شاید یه کم ناراحت بشه یا بشینه باهام حرف بزنه یا رفتارش بهتر و یا بدتر شه….بعدش هم پاشه بره به زندگیش برسه…این منم که این وسط خودمو به خاطرش داغون کردم…اما کاش میفهمید!لاقل شاید یه کم سبک میشدم!!!من هرکاری کردم که دوست داشتنمو ثابت کنم:درسمو خوندم،نامه دادم،کادو گرفتم،همش مواظبش بودم،زبونی بهش میگفتم،براش وبلاگ ساختم،فیلم ساختم،پیج اینستاگرام عاشقانه ساختم و …..
    دیگه باید چی کار کنم دقیقا؟!
    هرچی بیشتر از زندگیش میفهمم بیشتر اذیت میشم…وقتی میبینم من جایی تو زندگیش ندارم البته توقعی هم ندارم اما خب….یه کم سخته دیگه
    من اینجا با این حال…اون داره اسوده زندگیشو میکنه!!و امیدوارم همیشه خوش بخت و خوش حال باشه همیشه…!

  1779. نرگس :

    اجی مینا منم امیدوارم این وابستگی هرچی زودتر از بین بره و بتونیم مثل بقیه ی نوجوونا اسوده زندگی کنیم.چون شب وروزم شده معلمم ودیگه ارامش ندارم حتی وقتی هم دارم فیلم میبینم یه دفعه تو فیلم اسمشو میارن ودوباره منو به یادش میندازن.

  1780. فاطمه :

    سلام بچه ها,به نظر من ادم که عاشق مىشه حرف توسرش نمى ره,منم مىدونم اىن عشق اخرش خوب نىست امافکرمىکنم اگه دبىرم احساسمو باورکنه ذهنىت خوبى هم داره درضمن دوس ندارم خودمو تحمىل کنم کنترل شده هم رفتارمىکنم اما نمىدونم چى درسته چى غلط ,سردرگمم و…

  1781. عاشق معلمم :

    من کلا با اینکه درسام خیلی خوبه … ولی از همون بچه گی یه اضطرابی تو وجودم بود حتی مامانم یه بار منو پیش یه مشاور هم برد …. وکلا تو ایام امتحانات خصوصا توی کلاس کلا توی مدرسه اضطراب استرس میگیرم شدید مخصوصا وقتایی خودم میرم به درس وقتی میشنم سر صندلیم دوستم که دستمو میگیره مگه وای دیونه چرا با خودت اینکارو میکنی میخوای یه درس جواب بدی اینجوری قلبت به تپش میفته ودستات سر د میشه کلا برام بد وضی شده …. مینا اره یکی از این دلایلشم این میتونه باشه !!!!!

  1782. مينا :

    تو درست میگی نرگس جون
    واقعا بیشتر شده…!!!کاملا حرفتو قبول دارم
    اما…نمیدونم…
    ای کاش همه چی درست شه…!!!
    کاشکی بتونیم مثل بقیه ی نوجوان ها زندگیمون رو بکنیم اسوده…..!!
    من که دیگه رفتم دبیرستان و اگر به مدرسم سر نزنم شاید دیگه هیچ وقت نبینمش…فکر کردن بهش هم روانی میکنه…الان حاضرم همش بهم بی تفاوتی کنه اما بتونم ببینمشو سرکلاسش بشینم!!!با اینکه اون روزها برام خیلی سخت بود…بعد از کلاساش کل زنگ تفریح رو گریه میکردم

  1783. نرگس :

    اجی مینا منم چندوقت پیش تپش قلب داشتم رفتم دکتر گفت:به خاطر اضطراب وافسردگی این طوری شدی.حالا ایناکنار,برگشت گفت:کسی هست که زیاد بهش فکر میکنی؟گفتم نه.اما مامانم انقدر بد بهم نگاه کرد که اعصابم خورد شد.اجی نظر تو اینه که احتمال داره به خاطر وسواس وافسردگی واضطراب عاشق معلمامون شده باشیم;امااون طوری که اون دکتره گفت دوست داشتن معلمامون باعث شده که دچار این مشکلات بشیم.

  1784. مينا :

    نرگس اما من یه همچین فکری نمیکنم
    شاید یکی از دلایلش این باشه…اما من که کمبود محبت ندیدم باز هم دوسش دارم…من از اون موقعی که عاشق معلمم شدم خودم رابطمو با خانوادم کم کردم چونکه همش تو فکرم اونه…
    دلایل دیگش میتونه وسواس افسردگی و اضطراب باشه همونجور که اون بالا نوشته و یا حتی بی دلیل
    و من هم اضطرابم خیلی زیاده به طوری که همش تپش قلب میگیرم هم وسواسم زیاده چون احساس میکنم بدون اون زندگیم معنایی نداره و هم احساس میکنم کمی افسردگی دارم…!!!حالا نمیدونم اینا میتونه دلایل قانع کننده ای باشه یا نه!!!!اصن شاید هم اینا نباشه و بی دلیل باشه!!!

  1785. عاشق معلمم :

    سلام بچه ها ….

    اره منم موافقم ما توی یه سنی هستیم باید بیشتر بهمون محبت کنن ودست محبت رو سرمون بکشن خودتون میدونین بابا ها مهربون ترن با دخترا تا مادران ولی بابام که همیشه سرکاره یه ساعت اگه ببینمش و اون مامانم هست که یک سر سر حرفای الکی به من گیر میده و به پرو پام میپیچه …. منم با حرف نرگس جون موافقم حالا خوبه با همه این بی مهریا از طر ف خانواده مخصوصا مادرای گرامی ما به طرف معلمامون جذب شدیم نه یه پسر که ارزش محبت خواستن حتی ازش نمیشه داشت من خوشحالم با این همه بی توجه ای دوست پسر ندارم و البته عشقم معلمم هست که عشق پاک ومقدسیه ولی اگه اونا هم قدر ما رو ندونن و بهمون بی اعتنایی کنن ما افسردگی میگیریم منم همش کارم شده وب گردی … وقتی کسی رو ندارم باهاش درد دل کنم …..:((

  1786. نرگس :

    بچه ها دقیقا منم همین مشکلو باخونوادم دارم.البته من ترجیح میدم به جای دعوابا مامانم زیاد باهاش حرف نزنم تااخرش به دعوا نکشه.منم فکر میکنم دلیل وابستگیمون به معلما احساس کمبود محبت تو خونوادس.شاید اگه توخونواده بیشتربهمون توجه میشد دیگه همچین مشکلی پیدا نمیکردیم.البته من خدارو شکر میکنم که به جای وابسته شدن به یه پسر به معلمم وابسته شدم.

  1787. مينا :

    ولی بچه ها من از طرف خانوادم مورد بی توجهی قرار نگرفتم…حتی وقتی خیلی بچه بودم هم مورد توجه کل فامیل بودم…ولی الان سه ساله که روانی شدم اصن جز فکر کردن به معلمم هیچ کاری انجام نمیدم…نه از خونه میام بیرون نه تفریحی و نه اینکه تو خونه به مامانم کمک کنم…همش سرم توی اینترنته…امسال میرم اول دبیرستان اما بدون معلمم دلم میخواد بمیرم چه برسه برم مدرسه ی جدید…زجرم میده اینکه ازش جدا شدم…من روزهایی که معلمم روز کاریش نبود هم با زور میرفتم مدرسه…ولی درسم خوبه…اما با زور خودمو میکشونم….این فکرا باعث میشه که بی حوصله بشمو تو خونه با همه دعوا کنم…با مامن بابام خیلی دعوا میکنم چون که همش میگن اخلاقت خیلی بده…اما کسی که از دل من خبر نداره که بدونه چه اشوبیه…بابام همش اینترنت رو قطع میکنه چون من دقیقا تا هشت صبح بیدارمو نمیخووابم…معلمم باهام بدرفتاری نمیکنه دو هفته یه بار بهش اس میدم چون خودم نمیخوام باعث مزاحمتش بشم با اینکه همیشه میگه تو مزاحم من نیستی…تمام عکساشو جمع اوری کردم براش یه فیلم درست کردم فرستادم ایمیلش اما مسافرته اینترنت نداره که ببینه….اما اگرم واقع بینانه فکر کنم اون منو مثل بقیه ی شاگرداش میدونه شاید یه کم بیشتر و اینکه بهم فکر نمیکنه…..من انقدر روش حساسم که اگر بچه های مدرسمون حرفی بهش بزنن یا اذیتم کنن سریع حالم بد میشه…مثلا یه دختره بهم گفته من عاشقشم شمارشو دارم و هرروز بهش اس میدم…من انقدر حالم بد شد و قلب درد گرفتم که کارم داشت کشیده میشد به بیمارستان…اما دروغ میگفت…فکر کنم توی مدرسمون به جز من کمتر از دو نفر شمارشو داشته باشن…ببخشید زیاد حرف زدم اما نمیدونم باید چی کار کنم

  1788. مارال :

    وای شکیلا دقیقا حرفای دل منو زدی منم عین توام توخونه خیلی تنهام نه خواهری نه برادری …
    از مامانمم خیلی دورم اصلا حرف همو نمیفهمیم منم خانوادم فکر میکنن چون هروسیله ای و خواستم برام فراهم کردن دیگه هیجچ مشکلی ندارم ولی همش با مامانم دعوام میشه بیشتر وقتا خودمو تو اتاقم حبس میکنم که زیاد همو نبینیم دعوامون نشه منم مثل تو  بعضی وقتا فکر میکنم خانومو از مامانم بیشتر دوست دارم چون تمومه حرفامو فقط به اون میگم اونم مثل یه مادر همیشه راهنماییم میکنه حتی وقتی شیرینی درست میکنم یه جاهاییش به مشکل برمیخورم از کامانم میپرسم میگه به من چه میخواستی درست نکنی ولی همیشه خانوم بهم میگه هروقت سوال داشتی دخترخودمی ازم بپرس حتی یه بار بار اولم بود شیرینی درست کردم قهوه زیاد ریختم رنگش تیره شد مامانم همه رو ریخت تو سطل اشغال کلی گریه کردم بعد خانوم عصبانی شد گفت برو از تو سطل بیارشون واسه خودم اینجوری گفت که ناراحت نشم بعضی وقتا فکر میکنم خانوم منو از مامان خودمم بیشتر دوست داره چندبارم بهم گفته من واقعا دوست دارم دخترم مثل تو باشه 

  1789. عاشق معلمم :

    مارال جونم من میرم سوم دبیرستان ….. بچه ها من به این پی بردم دلیل این وابستگی ما به معلمامون بی تفاوت شدن خانواده هامون از نظر محبت به ماست من تا یه سال پیش خیلی تو خونه بهم محبت میشد …. ولی الان حس میکنم به من خیلی بی تفاوت شدن …. همیشه با پول میخوان دهنمونو ببندن …. تا توی خونه بهونه میگیریم میگن ما که براتون چیزی کم نمیزاریم دیگه نمیدونم تو این دنیا ما جونا به محبت نیاز داریم ….. پول کیلو چنده همش با پول میخوان دهن منو ببندن ….. من از نظر مالی چیزی کم ندارم …. ولی به محبت خانواده مخصوصا مادر احتیاج دارم …. ولی فعلا بی نصیبم …. بخاطر همین رو به معلمم اوردم وعاشقش شدم ….شاید شما بخندین ولی بعضی از عوارضش همینا هستن …. من که توخونه همیشه با مامانم دعوا دارم الان دلم میخواد هیچ وقت توی خونه نباشه همش بره بیرون تا من نبینمش…. همش کار کار خیلی نسبت به ما بی تفاوت هستن منم به یکی نیاز دارم باهاش درد دل کنم ولی …. کسی نیست …. همش دارم این دردا رو میریزم توی خودم …. شبا تنها کاری که میتونم بکنم خواب ندارم که …. دراز میکشم با خدا درد دل میکنم تنها همون که حرف منو میشنوه فکر میکنم با اون درد دل میکنم اروم تر میشم از غصه هام کمتر میشه …. من دلیلشو تو این میبینم …. و حتی بعضی وقتا فکر میکنم معلمم رو بیشتر از مامانم دوست دارم …. باورتون میشه من مامانم تا حالا یه دست نوازش رو سر منو ابجیم نکشیده بابام مهربون تره ولی اونم همش سر کاره

    بچه ببخشید سر تونو به درد اوردم اخه به درد دل نیاز داشتم نمیتونستم همش بریزم توی دلم …. داشتم منفجر میشدم …. مارال عزیزم من میرم سوم دبیرستان ….

  1790. مرضیه :

    سلام مارال جون! مرسی از اینکه راهنمایی کردی’ منم برای روز معلم براش یه خرس بزرگ  خریدم’ خیلی خوشحال شد’ تازه اسم خرسشو گذاشته مرضیه! واسه تولد امسالش براش کیف پول خریدم’ خیلی خوشگله!

  1791. مارال :

    شکیلا جون من امسال درسم تموم شد معلمی که دوستش دارم دبیر همین سال اخر پیش دانشگاهیم بود الانم دبیر موسسه به عشقش اونجاهم میرم هنوز دبیرمه شما چی؟

  1792. مارال :

    بچه ها منم این روزا اصلا حال خوبی ندارم با اینکه در هفته دوسه بار باهم میریم بیرون و هرشب باهم کلی تلفنی حرف کیزنیم و هرشب چت میکنیم ولی بازم برام خیلی کمه دوست دارم همیشه کنارم باشه بدجور بهش وابسته شدم وقتی پیش همیم یک ساعت بعدش دلم براش تنگ میشه کلی گریه میکنم مدام بهم میگه باید ببرمت پیش روانشناس دوست ندارم عذاب بکشی امروز بهش گفتم ارزومه همیشه کنارم باشین گفت خیلی پرتوقع شدی گفتم دست خودم نیست ارزومه گفت هرجوری شده میبرمت پیش روانشناس  تو الان اول زندگیه نباید خودتو عذاب بدی اینجوری منم ناراحت میشم
    بچه ها شماهام اینجورین؟به نظرتون برم پیش مشاور بهتر میشم؟

  1793. khadije :

    اره مارال راست میگه ولی من دیگه خیلی زیاده روی کردم…ما هنوزم داریم باهام حرف میزنیم.من بهش عادت کرده بودم هرشب من میدمش یا باهم میرفتیم بیرون یا من میرفتم خونشون.واسم سخت بود که ازش جدا بشم خیلی برام سخت گذشت تا تونستم باهش کنار بیام…:)

  1794. نرگس :

    خدیجه درسته که من معلمموخیلی دوست دارم امانه مثل یه پسر.مارال راست میگه مابایدمعلمامونو مثل یه خواهر بزرگ تردوست داشته باشیم نه بیشتر. بچه ها من خیلی وقته که به معلمم اس ندادم به نظرتون اگه عید فطربهش اس بدم جواب میده؟

  1795. مارال :

    وای خدیجه چه عملی؟؟؟بابا این حرفا چیه معلماتونو مثل یه خواهر بزرگتر دوست داشته باشین نه بیشتر این حرفا چیه!!!!

  1796. khadije :

    نرگس این که میگن واسه همه نیست ولی من که هنوز فراموشش نکردم و اونم فراموشم نکرده.من عاشقش بودم اگه سنمون به  هم نزدیک بود شاید بخاطرش عمل میکردم ولی حیف که نمیشد ….

  1797. نرگس :

    سلام بچه ها.یه ماهه که دارم سعی میکنم فراموشش کنم ولی هنوز که هنوزه موفق نشدم.به نظرشما راسته که میگن اگه نتونستی کسیروفراموش کنی اونم هنوز نتونسته فراموشت کنه؟ مرضیه جون خوش به حالت که میدونی تولدش چه روز و ماهیه.من وقتی ازش پرسیدم تولدش کدوم ماهه؟گفت:من توهیچ روز و ماه وسالی متولدنشدم.

  1798. khadije :

    سلام مرضیه حون من با حرف مارال موافق منم واسه دبیر فیزیک یه خرس خیلی خیلی بزرگ خریدم خیلیم خوشحال شد .اگه دبیر ریاضیت.مجرده وقتی ازدواج کرد خیلی واست سخت میشه من هنوز که هنوزه نمی تونم خیلی ببینمش باید یه وقتی برم مدرسه های دیگه ببینمش .مواظب خودت باش… 

  1799. شکیلا :

    سلام مارال جون من عاشقشم گر چه میدونم شاید جوری بشه که مجبورم کنه فراموشش کنم ولی من که یه ثانیه هم نمیتونم بهش فکر نمیکنم شبا تا صب که خواب تو چشم نمیاد یه ساعتم که میخوابم با کابوس از خواب میپرم بیشتر وقتمو توی وبلاگی که براش درست کردم میگذرونم ششبا تاصب یه ساعت اگه تو شب بخوابم وبعد از اون میرم رو حیاطمون میشنم به گلامون درختامون نگاه میکنم و اگه زیاد دلتنگ بشم با خدا دردل میکنم وهمش به فکر خانمم وگریه میکنم

    ولی از یک طرفم این امید رو دارم که اونم منو بپذیر برای من حداقل حضورش توی کلاس کافیه همین که میاد سر کلاس ومن میتونم از حضورش لذت ببرم کافیه واگر راهی یباشه که من مثل تو به معلممم نزدیک شم کهخیلی عالی میشه حتما برام دعا کن ماال جون وبقیه بچه ها

  1800. مارال :

    سلام مرضیه جون ب نظرم فقط کادو کافیه کیک لزومی نداره بخری کادوتو خوشگل ببر بیرون تزیین کنن یه کارتم بگیر بده خطاط روش متن تولدت مبارک بنویسه من واسه روز معلم یه خرس بزرگ گرفتم یه کارت خطاطی شده هم گذاشتم تو جعبه هدیه اش وقتی جعبه رو باز کرد اینقدر خوشحال شد خرسه رو محکم بقل کرد بعد که کارته رو دید گفت خیلی قشنگه خیلی دوستش دارم بعد کلی لپمو کشید  بعدم بقلش کردم بوسش کردم گفت گازت بگیرم!تو هم ب نظرم همین کارو کن خوشحال میشه
    کادو براش چی گرفتی؟

  1801. مرضیه :

    سلام من ۲ساله که عاشق معلم ریاضی ام شدم.خیـــــــلی زیاد دوستش دارم.اونقدر که همیشه بهش فکر میکنم.هر کاری که به ذهنم میرسیده تا باور کنه که واقعـــــــــا عاشقشم کردم. هر وقت که نمیومد مدرسه یه عالمه گریه میکردم. همیشه هم سعی میکردم بهترین شاگرد باشم و همیشه نمره هام از همه بهتر بوده. همیشه شب و روز ریاضی میخوندم تا کسی از من نمره اش بیشتر نشه. اونم الان میدونه که خیــــــــــلی دوستش دارم. فکر میکنم اونم خیلی دوستم داره اما نه به اندازه من.همشه برای اینکه بتونم ببینمش برای اینکه اشکال هامو رفع کنم میگفت بیام خونش. نمیدونید وقتی میرفتم خونش چقدر خوشحال میشدم. هر وقت میبینمش انگار که کل دنیا رو بهم دادن. تا حالا خیلی براش نامه نوشتم.هیچ وقت نمیذاشت ناراحت بشم هر وقت مشکلی داشتم یا نمره ام کم میشد یا المپیاد رو خراب میکردم یه عالمه دلداریم میداد که عیبی نداره و…الان که تابستونه و من نمیتونم ببینمش و فقط با تلفن با هم ارتباط داریم. خیــــــــــــــلی دلم براش تنگ شده.برای همین یه هفته دیگه تولدشه و میخوام برم خونش. هم براش کادو گرفتم هم میخوام کیک بگیرم . به نظر تون این کار خوشحالش میکنه؟ لطفا راهنماییم کنید. اگه شما جای اون میبودید خوشحال میشدید؟

  1802. khadije :

    سلام منم یکیم مثل شما منم دبیرم خیلی دوست داشتم خیلی ۳سال تموم واسش میمردم رابطه ما خیلی خوب بود خیلی یعنی تا زمانی که مجرد بود خوب بد ولی وقتی ازدواج کرد تغییر کرد چون همسرش دوس نداشت با من رابطه داشته باشه ولی من دیگه بهش وابسته شده بودم شب ها قبل از اینکه صداش بشنوم خوابم نمی برد.ولی اخرش مدیر مدرسه از هم جدامون کرد کاری کرد که من از مدسه فرار کردم .ولی این دوست داشتنش به ضررم تموم شد از درس زده شدم با مدیر درگیر شدم خانوادم حتی خواهرهام میخواستن برن مدرسه ثبت نام کن مدیر میگفت چون خواهر های منم نمیگرفتشون.خیلی سخت گذشت از من به شما به دبیرتون خیلی وابسته نشین که خیلی سخته  جدا شدن.رابطه ما جوری بود که همه فهمیدن خیلی خوب بود شب ها بیشتر وقتا باهم میرفتیم بیرون  هرشب هم من خونشون میرفتم قبل از اینکه ازدواح کنه…زندگی من با معلمم خیلی جالبه 

  1803. mahaya :

    شکیلا من همینم که هستم حرف زدنم همینه رفتارم همینه طرز فکرم همینه و به محبت های اون نیازی ندارم که بخوام خودمو بخاطرش تغییر بدم

  1804. مارال :

    ولی شکیلا جون فراموش کردن واسه چی؟شاید وقتی درستون تموم شد معلمتون باتون صمیمی شد و باهم دوست شدین مثل منو معلمم منم وقتی هنوز مدرسه میرفتم معلمم اینقدر بهم نزدیک نبودد ولی الان…
    شاید شماهم همینجوری بشین 
    قبل از تابستون همیشه معلمم میگفت خداکنه زودتر درست تموم شه من راحت شم زیاد بهم نزدیک نمیشد ولی خب الان خیلی خوب شده امشب رفته بود افطاری خونه ی دوستش یعدش که زنگ زدم گفت همش اونجا به خودم میگفتم کاش مارالم میاوردم چرا نبردمت گفت کلی پیش دوستم ازت تعریف کردم صبحم اموزش پرورش کار داشت پیام داد گفت کاش تو هم میومدی حالا میخوام باش برم به هرحال تا هنوز دبیرتونن یکم میترسن و بهتون نزدیک نمیشن
    ولی بدیش اینه هرچه قدرم بهتون نزدیک شن هنوز نمیشه باشون راحت برخورد کرد من جز خانوم هیچ چیز دیگه ای نمیتونم صداش کنم خودش گفته هرچیدی دوست داری صدام کن ولی من نمیتونم این خیلی بده

  1805. عاشق معلمم :

    شاید ماهایا غرورت باعث شده ازت دوری کنه از حرف زدنت معلومه خیلی دلخوری ….. و یکم مغروری

    ودلیل اصلیش اینه که معلما نمیخوان ما بهشون وابسته بشیم اینکارارو میکنیم و اونا واقعا مارو دوست داریم البته اگه درس خهونم باشیم …..

    معلم من تازه به مامانمم گفته بود که شکیلا برام با بقیه فرق داره کلا از نظر رفتاری روئی من بیشتر تاثیر گذاشته تا بقیه بچه ها …..

    من خودم کل نت رو زیر رو کردم در مورد عشق به همجنس یا همون معلم و تموم مشاوره هایی که داده بود نوشته بود معلما برا اینکه بهشون وابسته نشین اینکارا رو میکنن همین …..

    ما خودمون میدونیم چه دیر چه زود باید فراموششون کنیم ولی چرا الان ازش لذت نبریم ما تو سنی هستیم …. واین هیجاناتن برای ما باید عادی باشه موقش اگه شد خودمون تصمیم میگیریم فراموش کنیم یا نه ……

  1806. عاشق معلمم :

    یه چیز بگم ماهایا ….. تو تکلیفت با خودتم روشن نیست بخداااااا …. ی بار میگی دوسش دارم ولی فراموشش نکردم یه بارم میگی دارم فراموشش میکنم عجبا … من که اگه مامانمم روزی صد بار بگه فراموشش کن نمیتونم …..چون سخته برام تا وقتی خودش یعنی معلمم نگه دورو بر من نپیچ!!!!!!
    منم هنوز رابطم باهاش صمیمی نشده در حد ی کلاس که اول هفته ها باهاش داشتم همین ….تا وقتی هم خودش نگه من کنار نمیکشم…..

  1807. mahaya :

    خودمم میدونم گفته که ناراحت نشم چون پشتیبانم گفت و با اطمینان هم گفت خیلی واضحه الانم امریکا نیس فرانسس به حال من چه فرقی داره رفتن و نرفتن اون بذار بره داره درس میخونه اونجا چرا باید جلوی پیشرفتشو گرفت هرچند که من کاری نمیتونم بکنم بذار بره منم براش ارزوی موفقیت میکنم

  1808. مارال :

    وای ماهایا عدیزم اخه واسه چی مغلمت دروغ گقته شاید خواسته ناراحت نشی از رفتنش
    خودش گفته امریکا نیستم تو از کجا فهمیدی امریکاس؟؟؟

  1809. جمال رادفر (نشریه اینترنتی نوجوان ها ) :

    دخترم هر چند که این تجربه سخت باعث شده که واقع بین شوی وبا واقعیت ها کناربیایی اما این را هم بدان که همین سختی ها ست که باعث می شود انسان تصمیم های بزرگ بگیرد و راهش را بهتر انتخاب کند  قدر این سختی ها را بدان و مصمم تر به درس و تحصیل فکر کن و شادی را در موفقیت در درس  ، ورزش وهنر جستجو کن . هرگز اندیشه های نادرست رابه  ذهنت راه نده . خداوند انسان را آفریده تا در سختی ها آبدیده شود .
    می دانی فرق یک تکه ذغال با یک دانه الماس در چیست ؟ دانه الماس همان ذغالی است که در زیر بار فشار و گرما آبدیده شده و به الماس درخشان تبدیل شده است . همه ما می توانیم از فشارهای زندگی راهی برای الماس شدن پیدا کنیم .

  1810. ماهایا :

    ههههه مشکل من حل شدنی نیس این دفعه بهم ثابت شد که معلمم از همون اول بهم دروغ گفته اره رفتارش خوب بود ولی فکر کنم بخاطر این بود که ناراحت نشم توی ایمیلش دروغ گفته بود که معلوم نیس برم درصورتی که همون موقع امریکا بوده حالا مهم نیس کاری نمیشه کرد حالا رفتار معلم مارال خیلی باهاش خوب بوده ولی بقیه هم فکر نکنم در حد مارال باشه بیاید معلمامونو ول کنیم اونا بدرد صمیمیت نمیخورن بخدا راست میگم ارزش نداره اونا فقط جواب اس ام اس های مارو میدن و روزی ۳۰۰ تا دانش اموز میبینن اگه بخوان از این ۳۰۰ تا حداقل ۲۰ تاشونو دوست داشته باشن دیوونه میشن چون تنها ما نیستیم که عاشق اون معلمیم بچه های دیه هم هستن بخدا راست میگم حالا که تجربش کردم دارم میگم معلما فقط بدرد معلمی میخورن همین اوناهم یه مدت نقششونو بازی میکنن و از توی زندگی ادم میرن مثل معلم من این کارو نکنین از همین حالا تصمیم به کمتر فکر کردن بهشون بگیرید حالا جدا از مارال چون اون دیگه خیلی صمیمی شده و بذارید رفتارشون همینجوری بمونه اما بقیه که هنوز رفتارشون در حد یه اس ام اس دارم بهتون میگم از همین ثانیه دیگه بهشون فکر نکنید خودتونو سرگرم کنید ببینید کسی که به ادم دروغ میگه و دوست داشتنش همش دروغه و داره وانمود میکنه که دوس داره بدرد حتی یک ثانیه فکر کردن هم نمیخوره با خودم میگم بذار بره اون ور اب من میخوام چی کار کنم مثلا بذار همونجا زندگیشو بکنه هرکسی از ته دل دوس داره که راحت زندگی کنه شب تا صب ذهنش درگیر یه نفر نباشه مثل بقیه هم سن و سالاش در نوع خودش شاد باشه بیادو از همین حالا سعی کنه دیگه بهشون فکر نکنه اون اس ام اس های خیلی قشنگ رو میتونه به۱۰۰ نفر دیگه هم بده به ۱۰۰ تا دانش اموز از تو هم بهتر الان تابستونه نذارید پس فردا که ۲۰ سالتون شد غبطه این روزا رو بخورید استفاده کنید شب تا صب افسردگی بدرد هیچی نمیخوره منو میبینین؟؟؟ فکر میکردم اونم به اندازه نیم درصد همین احساسو داره اما همش دروغ بود معلما همینن همشون اینجوری نیستن ولی بالاخره باید… ببینید یا معلما میرن یا شما میرید غیر این دوحالت هیچی نیس ته این قصه رفتنه پس همین حالا کار خودتونو راحت تر کنید به قل معلم فیزیک به اونا دل نبندین

  1811. مارال :

    وای من دیگه خیلی خوشحالم خانوم بهم پیام داد گفت دستپختت عالی بود کلی ذوقتو کردم کلی تعریف کرد گفت خواهرم گفته دیپلم اشپزیتو بگیری برات جایزه میگیرم بعد خودشم گفت برات جایزه میگیرم بهمم گفت در هفته دوبار باهم میریم بیرون همیشه
     گفت مییرمت واسه دوتامون چادر نماز یجور میخرم یعنی دیگه از این بهتر نمیشم خداکنه همیشه همینجوری بمونه

  1812. ماهایا :

    مارال رابطه بین دانش اموز و معلم فقط به خرید رفتن نیس که بعدم اتفاقاتی که برا من افتاده اینجا ثبت نمیکنه ینی سردبیر نظرای منو ثبت نمیکنه بعد مارال ناراحتی از اینکه رفتار معلمم با من خوب بوده؟اخه یه جوری حرف میزنی انگار… به هرجال خیلی از رفتارای خوب به خرید رفتن نیس

  1813. مارال :

    ماهایا خب مثلا چه اتفاقی افتاده بین تو و معلمت که هیچ بنی بشری انتظارشو ندازه بگو ماهم بدونیم !!
    توکه گفتی حتی باش خریدم نرفتی!!؟

  1814. mahaya :

    هنوزم میگم مینا دیگه مث قبل زیاد واسش جوش نمیحورم من الان که دارم اینا رو میگم خاطرات اونه قضیه دیروز امروز نیس که منظورم از فراموش کردن اون این بود که دیگه واسم مهم نبود کجای دنیاس چون این موضوع رو بخودم فهمونده بودم که کاری از دستم ساخته نیس الان بیشترین مسئله ای که منو اذیت میکنه اینه که چرا بچه ها سربه سرم گذاشتم من بخوام نخوام بالاخره باید این ماجراها رو از ذهنم پاک کنمو دیگه بهش کار نداشته باشم مینا افرین خیلی خوبه که فهمیدی اون اندازه که ما معلما رو دوس داریم اونا مارو دوس ندارن فقط یه معلم داشتم که زیاد بهش علاقه ای نداشتم ازش بدم نمیومد ولی مث بقیه معلما بود معلم زبان بودش بعد یه روز این امتحان گرفت من بالاترین نمره شدم تو کلاس بعد بچه ساکتی هم بودم چون کلاس ما تو کل مدرسه شر ترین کلاس بود بعد از اون موقع به بعد معلم زبانمون خیلی بهم اهمیت میداد خیـــــــــــــــــــــــــلی در صورتی که اصلا از معلمه خوشم نمیومد ببینید بعضی معلما به این دلیل دانش اموزشونو دوس دارن چون درسشون خوبه احتمالا ماله شماها هم همینجوری باشه اگه دیدید داره بهتون بیش از حد اهمیت میده میتونید این احتمالو بدید که بخاطره درستونه
    فاصله سنی من و معلمم تقریبا زیاد بود پس نمیتونست زیاد باهام صمیمی بشه مث اینه که یه پیرزن ۹۰ ساله بیاد با یه نوزاد ۶ ماهه صمیمی بشه البته نه در این حد ، پس نهایت رابطه ای که میتونست بین منو معلمم باشه این بود که به چشم یه خواهر بهم نگاه کنه این اوج صمیمیت ما بود مارال اینقدر اتفاق افتاده بین منو معلمم که هیچ بنی بشری انتظارشو نداشته که اگر این اتفاقاتو بفهمی تازه متوجه میشی معلمت باهات عادیه البته نسبت به من عادیه… دروغ نمیگم من هنوز ته ذهنم به معلمم فکر میکنم و نمیخوام اونوطور که بقیه میگن فراموشش کنم چون اولا کار سخت و ناممکنیه و باید به مرور زمان از ذهن پاک بشه که اونم کار ساده ای نیس دوما ادم هیچ وقت بهترین معلمشو فراموش نمیکنه سوما ادم هیچ وقت اولین عشقشو فراموش نمیکنه
    اون موقعی هم که گفتم فراموشش کردم خب دروغ نگفتم ولی فقط تونستم یه جوری خیلی از واقعیت ها رو به خودم بقبولونم مثلا اینگه من نمیتونم جلوی رفتن و نرفتن اونو بگیرم

  1815. مارال :

    مینا جون گفت خیلی بهم وابسته شدی میخوام وابستگیت کم شه اینجوری برات عذاب اوره باید کاری کنم از چشمت بیافتم منم گفتم خانوم فایده نداره هیچ جوری از دوست داشتن من به شما کم نمیشه با دوری کردنتون من بیشتر عذاب میکشم فقط اگه مزاحمم بگین دیگه زنگ نزنم گفت نه مزاحم نیستی هروقت دوست داشتی زنگ بزن خلاصه یاز مثل سابق شد

  1816. مينا :

    خیلییی واست خوشحال شدم مارال جون
    خودش نگفتش که چرا جوابتو نمیداده؟!؟؟
    ماهایا تو قبلا گفتی که فراموشش کردی…داشتی خودتو گول میزدی عایا؟!

  1817. مارال :

    سلام بچه ها وای من خیلی خوشحالم دوباره رابطم با معلمم خوب شددددد قرار گذاشتیم در هفته دوبار باهم بریم بیرون غذاهامو تست کنه امشبم براش شنیسل درست کردم میخوایم فردا بریم بیرون خیلی خوشحالم ای شالله که رابطه ی شما و معلماتونم باهم خوبتر بشه

  1818. مینا :

    من الان دوروزه به این نتیجه رسیدم که واقعا دوس داشتنم براش مهم نیس…نه اینکه حرفی زده باشه یا کاری کرده باشه….اتفاقا دیروز بهش اس دادم و زود جوابمو داد….اما راستش من خیلیییییی خودموبراش داغون کردم کل زندگیم رو خراب کردم….اما خب اخه اون از کجا میدونه من چه قدر دوسش دارم و دارم اذیت میشم¿برفرض هم که بدونه یا بفهمه عایا اصن براش مهم هست¿ته تهش ناراحت میشه یه کم……..واقعا گیجم…من دلم نمیخواد عشق گدایی کنم خب حالا دوسم نداره دیگه….خو نداره….من که کاری از دستم برنمیاد….حتی اگرهم بیاد وبم نطر گذاشته باشه واسم نامه نوشته باشه و جواب اس هامو بده اما من بازم قانع نمیشم….!!!!خیلی گیجم….از طرفی دلم میخواد فراموشش کنم و از طرف دیگه هم نمیدونم بدون اون به چه بهانه ای زندگی کنم!!!!دلیل زندگیم.کی باشه¿شب تا صبح به کی فکر کنم!!!من واقعا دوسش داشتمو دارم…ای کاش میفهمید و براش مهم بود!!!!!

  1819. ماهایا :

    من توی مهر متولد شدم تا جایی که میدونم همه از مهر بدشون میاد چون ماه مدرسه است این اولین باریه که میبینم کسی از خدا میخواد زودتر اول مهر بشه خب بگذریم عاشق معلم اسمتم نمیدونم که بتونم راحت تر باهات صحبت کنم به نظر من همه این اتفاقات قشنگن اینکه بری جایی و منتظر دیدن کسی باشی که دوسش داری اینکه یه هیجانی توی زندگیت داری هرچند که این هیجان ممکنه کوتاه باشه یه جا نوشته بود ادم هیچ وقت اولین عشقش رو فراموش نمیکنه صحت این حرفو نمیدونم ولی به نظر منم فراموش کردن کسی که یه مدت برای دیدنش حاضر بودیم همه چیزمونو بدیم یه کم سخت باشه پس شاید بشه از شدت وابستگی کم کرد منم هروقت هرجایی میرم دنبال معلمم با اینکه میدونم پیداش نمیکنم ولی باز ته دلم میگه بگرد قطعا همین دوروبراس چی کار کنیم عاشق معلم هرچقدر هم بیایم اینجا و از اتفاقاتمون بگیم تاثیری نداره ما الان خودمون نمیدونیم با اومدن به اینجا چه دردی دوا میشه من واقعا درکت میکنم بابام یه وقتایی میگه من باید برم تهران من با کله میرم توی ماشین بلکه بتونم توی تهران پیداش کنم به جای اینکه از خیابونا و ادمای اطرافم لذت ببرم مث دبوونه ها تو خیوبانو رو دید میزنم خودمم میدونم توی تهران نمیشه ادم پیدا کرد ببینید من چه اعتماد به نفسی دارم که برای راحتی کارم پلاک ماشین معلمم رو حفظ کردم به نظر من بهش فکر نکنید هرچند که فکر کردن به این چیزا یه جورایی به ادم ارامش میده این حسی رو که ما داریم ۱۰۰ تا از بهترین مشاور های دنیا نمیتونن درک کنن با خودم میگم تا کی باید هرجا میرم به این ور اون ورم نگاه کنم تا کی باید هروقت از تهران خارج میشم ابغوره بگیرم کی میشه مث بقیه یه زندگی عادی داشته باشم هرچند هیچ اشتیاقی از درون به فراموش کردن معلمم ندارم و اصلا دوست ندارم از شدت وابستگیم کم کنم چون میدونم با این کار دوباره زندگیم مث روز اول بی معنی میشه و ادامه دادنش خیلی سخت بالاخره باید یه کاری کرد تا زندگی برات یه معنی جدید پیدا کنه درسته ما سنی نداریم که بخوایم از این حرفا بزنیم ولی بالاخره این یه مشکله که باید حلش کرد همه ما خودمون میدونیم که شبا زمانی که داریم به معلممون فکر میکنیم معلممون الان راحت گرفته خوابیده و اصلا به ما فکر نمیکنه شاید یه لحظه بیایم تو ذهنشون ولی ارزش اون یه لحظه دربرابر اون مقدار که ما فکر میکنیم خیلی کمه اون موقعی که بچه های کلاسمون از سر اذیت گفتن رفته خیلی ناراحت شدم وقتی اومدم خونه دیدم یه جا توی اینترنت نوشته هیچ چیز ادم را تا این حد نمی سوزاند که اطرافیانت بگویند اگر دوستت داشت نمیرفت من اون موقع نمیدونستم بچه ها دارن اذیتم میکنن برا همین از خوندن این جمله ناراحت شدم در رابطه با فکر کردن به معلمامون هم نمیدونم یه جا دیدم یا شنیدم که میگفت به هرکس هرچقدر فکر کنی همون کس همون لحظه به تو همونطور فکر میکنه البته نمیدونم صحتش چقدره اما من زیاد اعتقاد ندارم حالا اگر کسی این موضوع براش اثبات شده بگه

  1820. عاشق معلمم :

    منم موندم ما از معلمامون چی میخوایم من خودم واقعا نمیدونم این احساسی که من دارم تالان تو عمم تجربه نکردم شاید بگم اولین عشقم همین خانوممه ولی من اونو خوب میشناسم رفتارش گرم نیست زیاد احساسم بهم میگه تو این یک سالی که باهاش کلاس داشتیم فک میکنم خیلی مغروره ازوقتیهم که فهمید دوستش دارم ی جوری شد …..

    دیشبم که رفته بودیم احیا من میدونستم امارشو قشنگ در اورده بودم که جمعه ها برای نماز جمعه کجا میره خب به امیدهمون دیشب با کلی التماس وخواهش مامانمو مجبور کردم بریم همون مسجد بلکه اونو اونجا دیدم اینقد خوشحال بودم با کلی دلداری دادن خودم رفتیم اونجا اون مسجدی که میگم خیلی راهش طولانیه ولی من به عشق اون مامانمو مجبورش کردم بریم اونجا ا اینقد خوشحال بودم کلی دل هره داشتم نمیدونم منم هرجا میرم فک میکنم معلمم اونجاست قلبم به تپش میفته مبینا دقیقا مثل تو هستم

    هیچی دیگه ما رفتیم بیشتر معلمامون تو اون مسجد بودن به غیر اون کلی خورد تو ذوقم خیلی ناراحت شدم تا جایی میتونستم همه جای مسجد به اون بزرگی رو گشتم ولی پیداش نکردم از دیشب تا الان کلی روحیمو باختم ….. فقط تنها امیدم اینه اول مهر بشه و من دوباره شاهد دیدن روی ماهش تو مدرسه باشم

  1821. ماهایا :

    ادریانا فکر نکنم نزدیک شدن به یه معلم مذهبی که حتی نگاه هم نمیکنه و از همه مهمتر زن و بچه داره کار راحتی باشه به نظر من اخر این عشقای ما هیچی نیس ما خودمونم نمیدونیم از معلمامون چی میخوایم معلم ادریانا که مذهبی و زن بچه داره پس انتظاری نمیشه داشت معلم منم الان معلوم نیس کجا هست معلمای شماهم نهایتا یکی دوسال دیگه باهاشونید بالاخره باید از اون مدرسه برید و درسا هم سخت تر میشه بخوای نخوای باید یه جوری با ندیدنشون کنار بیاید من که کارم با معلمم تموم شد و فکر هم نکنم دیدنش کار راحتی باشه اگه تلاشمو خیلی زیاد کنم به احتمال ۱۰ درصد شاید دوباره ببینمش ادریانا هم که پس فردا میره دانشگاه و درسای دانشگاه زیاد اسون نیس شماها هم که بالاخره باید ازشون جدا بشید چه بخواید چه نخواید
    ما الان خودمونم نمیدونیم از جون معلمامون چی میخوایم جز اینکه جواب اس ام اس ها و ایمیلا و تلفنامونو بدن کار دیگه ای از دستشون ساختس تا دل مارو شاد کنن؟؟؟؟ادریانا نگفتی از یه معلم به شدت مذهبی و همینطور زن و بچه دار چه انتظاری داری؟

  1822. ماهایا :

    زهرا من ترجیج میدم زیاد به معلمم نزدیک نشم اخه معلم ما از اون ادمایی نیس که زیاد صمیمی بشه ولی توی نوع خودم تونستم باهاش رابطه بسیار خوبی برقرار کنم مثلا یه بار بهش ایمیل زدمو ازش سوال درسی پرسیدم دوبار اینکارو کردم ولی یه بارشو جواب نداد یه هفته بعد دوباره ایمیل زدم گفتم سلام اخرین ایمیلی رو که زدم پاسخ ندادید نگرانتون شدم خواستم جویای حالتون بشم بعد یه سوال خواستم بدونم رفتنتون قطعی شد یا نه؟؟اونم جوابمو داد گفت سلام خوبی…؟من سالمم نه هنوز معلوم قطعی نشده ینی من تاحالا تا این حد صمیمیتو باهاش نداشتم چون یه بار که به وبش رفته بودم و قسمت نظراتشو خوندم جواب دانش اموزاشو خیلی محکم و جدی داده بود به طوری که انگار میخواس بلند شه بزنتشون خب سرکلاسم خیلی باهام خوب بود خیلی خوب ها به طوری که یه بار نمرمو کم شدم بعد هیچی بهم نگفت اصلا دعوام نکرد و رفتارش هم بد نشد بهتر هم شد من درسم خوب بود ولی از وقتی که عاشق معلمم شدم یه افت خیلی بدی کردم به طوری که هرچقدر میخوندم بازم نمیتونستم بهترین باشم ولی توی یکی از امتحانای قبلیش بین دخترا نفر اول شدم ولی من این رفتارای معلممو رو حساب دوست داشتن نمیذارم چون یه دختره که همکلاسیم نیس و هیچ نسبتی باهم نداریم وقتی موضوع منو فهمید گفت این رفتارا فقط ارتباطاتیه که بین معلم و دانش اموزش شکل میگیره منم انتظار زیادی از معلمم ندارم چون میدونم نه من دیگه اونو میبینم نه اون منو توی تهران هم که اصلا نمیشه ادم پیدا کرد ککه بخوام هی دنبالش بگردم ولی خب دست خودم نیس چی کار کنم در یه صورت اونو میبینم که مگر معجزه بشه زهرا گفتی زنگ بزن بپرس من زیاد روم نمیشه این کارو کنم چون من معلممو هرروز تو مدرسه نمیدیدم فقط هفته ای یه بار بود معلم منم خیلی زود ایمیلا رو جواب میده وقتی بهش ایمیل زدم درست ۵ دقیقه بعد جوابمو داد!!!! یه دختره هست تو کلاسمونه ازش پرسید که تا کی ایران هستید اونم گفت تا مرداد ایرانم حالا نمیدونم مطمئن بوده و اینو گفته یا نه خودشم توی دوران مدرسه و کلاساش میگفت احتمال داره برم ینی قطعی نیس والا منم گیج شدم حالا حرف بچه هامون نباشه بین حرفای خودشم تناسب نیس تو ایمیلش میگه معلوم نیس برم به همکلاسیم هم گفته تا مرداد ایرانم طی دوران کلاساش هم گفته احتمال داره برم!!!!!!!!!!!!!!!!!!! ولی این مشاورای اینجا فقط بلدن به ادم ناامیدی وارد کنن توی یکی از سوالام نوشتم زندگی خسته کنندس جوابمو داده میگه که سعی کن از مسیرهای زندگی لذت ببری بابا این حرفا فقط حرفه اصلا ابدا شدنی نمیشه زندگی که فقط خورد و خوابو درس خوندنه از کجاش باید لذت برد چن بار توو عمرت میخوای بری مسافرت که حال و هوات عوض شه یه جوری حرف زده که من توی همین مسئله رفتن معلمم واقعا ناامید شدم گفته شاید زمان بلیطش مشخص نبوده اون لحظه که این نوشته رو خوندم قشنگ صاف شدم ها

  1823. زهرا :

    ماهایا مطمئن باش اون بچه ها مسخرت میکردن و میخواستن اذیتت کنن زیاد بدبین نباش معلمت حتما راست گفته و منظوری از حرفش نداشته راستی منم وقتی پدربزرگم فوت کرده بود شبش ب جای اینکه خوابای وحشت ناک ببینیم میدیدم شمارشو داده ب من راستی ماهایا اگه م نب جای تو بودم زنگ میزدم و مستقیما ازش میپرسیدم کی قراره بره؟و وقتی رفت چجوری میتونم باهاش درارتباط باشم من ک تو موقع امتحانات بهش زنگ زدمو ازش پرسیدم ک اخرین جلسه میاد یا نه راستی اون روز بهش ایمیل فرستادمو بهش ادرس وبمو دادم دیدم فرداش تو وبم نظر گذاشته نوشته بود:
    سلام زهرا خانوم اومدم بگم ک ایمیلامو چک میکنم و به یاد شما هستم ب همه دوستات سلام برسون تابستون خوبی داشته باشی منم تو جوابش نوشتم
    سلام خیلی ممنونم از نظرتون راستش اصلا انتظار نداشتم انقدرززود ایمیلمو ببینین و خیلی هم تعجب کردم از حرفتون منم ب یادتون هستم همیشه

  1824. ماهایا :

    راستی یادم رفت اینو بگم معلم فیزیک ما که خودمون نرفتیم بهش دل ببندیم یه حسه که یهو تمام وجودتو فرا میگیره و دست خودت هم نیس من نمیدونم به شماها تو دانشگاه چی یاد میدن معلم باید یه ذره روحیه روانشناسانه و شاد داشته باشه که بتونه دانش اموزاشو درک کنه یا نه
    رفتار ما اصلا بچه گانه نیس رفتار شماها بچه گانس که به خاطر غرورتون یه ذره به دانش اموزاتون محل نمیدید
    راستی بچه ها هرشب خواب معلممو میبینم اونم چه خوابایی وای وای وای اینقدر خوابای خوب و شیرین اصلا نمیدونی چه خوابای خوبی میبینم بعضی اوقات میگم ای کاش واقعی بودن

  1825. ماهایا :

    عه چه جالب منم اینجوریم هروقت میرم تهران مثل این خل وضع ها دنبال معلمم میگردم اخه معلمم از تهران میومد ادریانا منم تقریبا مشکل تورو دارم کلی پول کلاس این معلمم رو دادم اخرش هروقت میرفتم سرکلاسش توی رویاهام محو میشدم دست خودمم نبود معلم ماهم خیلی شوخی میکرد با بچه ها کلا کلاس شادی داشت من بعد از یه مدتی دیگه به حرفاش نخندیدم خیلی جدی بودم سرکلاسش مث بقیه بچه ها قهقه نمیزدم و… و همین رفتارمم باعث شد بیشتر بهم توجه کنه ولی من حواسم خیلی جمع بود که سوتی ندم ولی بعضی اوقات گند میزدم هروقت خانوادم میومدن دنبالم هرجور بود وقت تلف میکردم تا بیرون اومدنشو ببینم خودمم اصلا نمیدونم چرا دوسش دارم قیافش که مث کلم و هویجه اخلاقشم نمیدونم چجوریه ولی سرکلاس خیلی خوبه درس دادنش هم که حرف نداره خلاصه بگم من هروقت میرم تهران یا شمال با هرجای دیگه دنبالش میگردم بعد نه اینکه خیلی استرس دارم احساس میکنم دیدمش در صورتی که یکی دیگه بوده کلی بگم خیلی دوسش داشتم و همین چند روز پیش بود که بهش ایمیل زدمو گفتم رفتنتون به امریکا قطعی شد یا نه گفت نه اصلا معلوم نیس حالا درست فرداش بچه های کلاسمون گفتن رفته بعد تا اخر کلاس بچه هامون باهم پچ پج میکردن و به من نگاه میکردن و میخندیدن اخه اونا میدونستن من معلممو دوست دارن بهم گفتن اوه اوه ماهایا افسردگی گرفت همون جا بود که فهمیدم داشتن اذیتم میکردن وگرنه چه معنی داره از اول تا اخر کلاس بهم بخندن و مسخرم کنن گفتم وقتی خودش میگه نرفتم چرا باید به حرف اینا گوش کنم

    به یکی از مشاورای همین سایت گفتم این موضوع رو جوابمو داده که شاید زمان بلیطش مشخص نبوده ینی چی ؟ینی شبش نمیدونسته که فردا پرواز داره؟؟

  1826. ادریانا :

    درکت میکنم چون خودم هم تجربه کردمش.منم سال گذشته که داشتم ازمعلمم سوال میکردم یه دفترکوچولو بودکه مخصوص اقایون بودمیخواستم ازدربیام بیرون رفتم تودیواربعدتازه اقاسرشوبلندکردببینه چی شده من فقط میخاستم سریعترازدفتربیام بیرون ازخجالت مردم.بعدهاهمش ازش سوال میکردم ولی خیلی کنه شده بودم حدوددی بودکه کم کم ازم فرارمیکردرفتارش عوض شده بودانگاربوبرده بود.منم یه مدت سعی کردم بهش بیتوجه باشم که خیلی موثربوددیگه سرکلاس وقتی حرف میزدمن نمیخندیدم جدی جدی به همین خاطراین اخرا رفتارش خیلی خیلی فرق کرده بودحتی دفعه اخرکه میخواست بره مسافرت گفت من گوشیم خاموشه ولی اگرکاری داشتی تااخرهفته هستم وگرنه شماره خانمشو داد زنگ بزنم.حالافقط نگران نتیجه هستم نمیخوام جلوش سنگ رویخ بشم اخه اون میدونست ماکدوم کلاسارومیریم اونم ۳نفره اگه بدونیدچی کشیدم چه قدرهزینه معلم دادم حالااگرنتیجه نگیرم باخودش چی میگه ؟خیلی دلم میخواست قبل ازعلام نتایج ببینمش وبهش بگم که قبول نمیشم چون دوست ندارم کارنامه کنکورموازمدرسه بگیره وببینه.۲بارازجلومدرسه ردشدم تاماشینشو دیدم دلم میخواست برم تو.امانشد نمیدونم چی کارکنم?راهنماییم کنید؟

  1827. مينا :

    عزیزم من از تو توقع ندارم که این رو بگی
    اخه مگه میشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟من فقط اون رو دوست دارم نمیتونم که این عشق رو انتقال بدم به یکی دیگه…!!!
    عین این دیوونه ها هروقت از خونه میرم بیرون همش دنبال اونم
    امروز رفته بودم احیا توی دانشگاه امام صادق یعنی سه ساعت کامل کل دانشگاه رو دور میزدم تا شاید اون رو ببینم و اخرش هم یکی از معلمامو پیدا کردم اما اون نبود…کلاس میرم مهمونی میرم مسافرت میرم هرجا میرم سرمیچرخونم که شاید اون رو پیدا کنم…حتی وقتی دنبالش میگردم اونقدر استرس وجودمو فرا میگیره که دستام میلرزه رنگم میپره قلبم از جاش انگار داره در میاد فکر کنین دیگه خودشو میبینم چه شکلی میشم…!!!!یه جوری هل میکردم که اون خودش خندش میگرفت!!!!مثلا یه بار داشتم باهاش صحبت میکردم عقب عقبی رفتم افتادم تو حوض یه بار افتادم روی بابای مدرسمون….خیلی گنده کاری کردم اصن یه وضییییی..!.!!!!

  1828. ادریانا :

    بچهارم ها امشب وازدست ندیدبرای همه دعاکنیدشایدگره ازکارمون بازبشه.من اون قدرگناهکارهستم که نصیحت نکنم.برای منم دعاکنید.

    راستی میناجون چراسعی نمیکنی به کس دیگه ای علاقمندبشی؟ من الان فهمیدم که موقعی که به اون علاقمندشدم برای انگیزه بیشتربود شایدخیلی وقتهازمانمو به خاطراون ازدست داده باشم ولی تواون شرایطی که داشتم مدام دوستام ازعلاقه به اون حرف میزدندکم کم منم تحت تاثیرجوبودم وبهش علاقمندشدم اون موقع برای فرارازاون موقعیت خوب بود الان درست ازجلسه اخری که باهاش کلاس داشتم ۳۱روزمیگذره حرف اخری که بهم زدهنوزیادمه که گفت شیرینی قبولیتو بایدبیای بگیری اما من نمیدونم چی کارکنم خداکنه قبول شم دلم نمیخوادشرمندش بشم بچه ها برام دعا کنید…..

  1829. عاشق معلمم :

    ماهایا عزیزم به اعصابت مسلط باش زشته بخاطر دلخوری هامن شخصیت خودمونو زیر سوال ببریم خداااااا جونمون که داره همه اینا رو میبینه خودش همراهمونه

  1830. mahaya :

    اهای کسی که معلم فیزیکی ما ۴ تا دختری که اینجاییم بخاطر بعضا کم توجهی معلمامون ناراجتیم پس بهتره شما به خودتون بیاید نه ما جداقل اگه بهمون اهمیت بدید الان زمانمون روی این نبود که چرا معلمامون جواب اس ام اس یا ایمیل هامونو نمیدن ولی متاسفانه بخاطر بدرفتاری بعضی از شماها بچه ها فکرشون مشغوله یکم به خودتون بیاید بروبابا این شماو امثال شماس که باید به خودش بیاد

  1831. مينا :

    مارال جون به نظرم چند روز دیگه صبر کن…اگر که دیدی اوضاع تغیری نکرد بهشون پیام بده و دلیل اینکار رو بپرس…

  1832. مينا :

    سلام به همگی
    من یه مدت نبودم اما همه ی پیام هارو میخوندم ولی نمیدونم چرا برام امکان نظردهی وجود نداشت
    خانم رضایی من خیلی به حرف شما فکر کردم…
    خب شما هم معلمین و کاملا مشخصه که این فکر رو میکنید که شاید بچگانه باشه کارهای ما…!!!
    من خودم هم دوست نداشتم دل ببندم اما حالا که شده…
    و الان بعد از سه سال هنوز نتونستم فراموششون کنم…
    کاشکی به جای اینکه نصیحت شیم کمی درک شیم…!!!
    شاید هدر دادن وقتم باشه اما من با لحظه لحظه با معلمم زندگی میکنم،خب یعنی هرکس به دلیل رویایی زندگی میکنه اما وقتی رویای و کل زندگی من شده معلمم پس امکان فراموشیش وجود نداره
    با اینکه اذیت میشم اما خودم دوست دارم دوست داشتنم رو و نمیخوام فراموش کنم…!!!

  1833. عاشق معلمم :

    شَبِ قَـدر شَبِ بیدار شدن است نه بیدار ماندن

    دعا کنیم بیدارشویم

    اگر یادتان بود و باران گرفت دعایی به حال بیابان دل ما هم بکنید

    التماس دعا در این شَبِ عزیز[گل][گل][گل][گل]

    +سلام مارال وبقیه بچه ها بچه ها شب شب عزیزیه برا هم دعا کنید برا منم یادتون نره بازم التماس دعا

  1834. مارال :

    بچه ها داغونم داغووون خانوم دو شبه جواب تلفنمو نمیده حتی وایبرم آن نمیشه فقط بهم پیام داد گرما زده شدم ولی امشبم که خوب شد جواب تلفنمو نداد اولین باره اینجوری رفتار میکنه به نظرتون بهونه اورده که گرما زده شده؟؟اخه این دوشب که جوابمو نداد تو وایبر روز آن شده چون میدونه من شبا آن میشم یعنی چش شده:((((
    چندشب پیشا من یه بشب آن نشدم زنگ زد به همه خطام به تلفن خونه که چرا نمیای نگرانم بعد حالا خودش… :(((

  1835. mrs.rezaii :

    بچه ها؟یکم ب خودتون بیاین..این راحتون و حرفاتون بچه گانه و اشتباه.در ضمن من خودم دبیره فیزیکم.ب اونا دل نبندین فقط  وقتتون رو هدر میدین.

  1836. ادریانا :

    من ازعلاقم هیچ هدفی نداشتم البته خودش میدونه که همه بچه ها همین احساسو نسبت بهش دارن.حالا من چی کارکنم؟

  1837. mahaya :

    نه اتفاقا معلم ما اصلا مذهبی و همینطور زل میزد براش هم اصلا مهم نبود فاطمه مثلا عشقتو باور کنه چی میشه؟؟؟؟؟

  1838. فاطمه :

    سلام بچه ها,من دوم دبىرستانم وبه شدت به ىکى از دبىرام علاقمند شدم ,اىن عشق از بىن نمىره و نمى دونم دو طرفست ىا نه مى خوام معلمم عشقمو باورکنه ,مىشه کمکم کنىد 

  1839. عاشق معلمم :

    سلام ادریا ولی فکر میکنم این درست نباشه چون معلمی که مرد باشه زنو بچه هم داشته باشه میگم فراموشش کن

  1840. ادریانا :

    ن مشکلم بابقیه فرق داره معلم من یک مرده وزن وبچه داره من احساس گناه نمیکنم یعنی اولش میکردم ولی همه بچه ها عاشقش بودن ازسروکولش بالا میرفتن.بگم که خیلی مذهبیه حتی چشم توچشم به کسی نگاه نمیکنه دلم براش خیلی تنگ شده چی کارکنم؟

  1841. مارال :

    بچه ها ماها که باهم دعوا نداریم همه دوستیم به هرحال اگه از حرفای منم کسی ناراحت شد و تند رفتم شرمنده

  1842. عاشق معلمم :

    سلام ماهایا اجو ببخشید من قصد بی احترامی رو نداشتم فقط فکر کردم دارید دیگه شلوغش میکنی چون دلت پره تهمت میزنی منم دلم خوشی ندارم حتی دوبار توی تابستونی به خونه معلمم زنگ زدم جواب نداد درصورتی که مامانم به معلمم گفته بود تابستون دخترم اگه دلش براتون تنگ شد زنگ میزنه وولی اونم ب حرف من فک میکنم براش اهمیتی نداشت اصلا شاید احساسات منو درک نکرد میدونین اون خودش ی روزط سر کلاس گفت عشق براش مفهومی نداره و ی روزی این دلبستگیا تموم میشه با این وجود سعی میکنم با خودم کنار بیام که شاید دلیل جواب ندادنش به تلفن این بوده که نمیخواد بهش وابسته تر بشم چون من نمیخوام تعریف کنم ولی شاگرد اول کلاس بودم شاید فکر میکنه با اینکارش رو درسام ممکنه تاثیر بدی بزاره مخصوصا ما ها دیگه باید خودمونو برای کنکور اماده کنیم خب من فقط گفتم شما منطقی تر فک کن البته با حرفم میخواستم اینو بگم که معلما هم ی زمان احساسات ما رو داشتن دوران نوجوانی وجوانی رو گذروندن پس اونا برامون ارزش قائلن که نمیخوان ما بهشون عادت کنیم و وابسته بشیم میگن لطمه درسی میخوریم از همه بدتر باعث ناراحتی خانوادمونم میشیم بازم شرمنده قصد جسارت بهتو نداشتم اجی ماهایا

  1843. mahaya :

    من الان معلمم رفته امریکا نمیگم ناراحت نیستم چرا هستم ولی نباید زیاد برام مهم باشه یه ایمیل بهش زدم گفتم خارج رفتنتون قطعی شد؟ جوابمو داد گفت نه هنوز معلوم نیس فرداش بچه ها گفتن رفته الان من بین دو تا چیز گیر کردم ا
    گه معلمم رفته چرا دروغ گفته هنوز نرفتم اگرم نرفته پس بچه ها چی میگن؟؟

  1844. mahaya :

    ادریانا اینقدر ناامید نباش برادر منم معلمشو دوست داشت چون معلم تکی بود ولی با این حال کنکورشو داد الانم ITدانشگاه امیرکبیر میخونه میگم با اینکه معلمشو دوس داشت و فشار های زیادی روش بود با این حال قبول شد

  1845. زهرا :

    مارال اگه از حرفام ناراحت شدی منو ببخش از این حرفت خیلی خوشم اومد که گفتی نمیخوام کم بیارم همونطور ک در برخورد با دیگران مغرورم تو زندگی هم مغرورم خیلی خوبه همه ماها یه مشکلی داریم ک نمیزاره از زندگیمون لذت ببریم ای کاش همه این مشکل ها همه ک نه بعضی هاشون حل میشدن امیدوارم ک همه ی کسایی ک اینجان مشکلاتشون حل شه بچه ها تو رو خدا دعام کنین خیلی خسته شدم از این زندگی کوفتی ب خاطر معلمم نمیگم ها ب خاطر یه چیز دیگس منم شماهارو دعا میکنم ممنون

  1846. ادریانا :

    سلام من سا گذشته ÷یش دانشگاهی بودم یعنی ۲هفته گذشته کنکوردادم تابستون گذشته همین حدودابودکه زندگی بران عوض شدعاشق معلم ریاضیم شدم تااون موقع ازریاضی متنفربودم قبل ترازاون سال سوم که بودم چندباردیده بودمش میدونستم که ادم مذهبی ومهربون وشوخ هستش.ولی کم کم دیگه مشکلاتی که داشتمو فراموش کردم وسعی کردم بیشتربخونم که بهم توجه کنه.همین طورهم شد ه جزاون بامااشنایی داشت از۱۰سال گذشته.بعدازعیدهم باهاش خصوصی داشتم الان ۳هفته هست که هموندیدیم ومن فکرمیکمنم یعنی مطمینم که سراسری نمیارم نمیدونم باحس ندامت وشرمندگی چه کارکنم؟
    دوست نداشتم حسابی که رومکرده ازهم ب÷اشه.حالا چی کارکنم؟

  1847. mahaya :

    زهرا دیدم از اینکه معلمت جوابتو نداده چقدر ناراحت بودی بچه ها من غلط کردم شما ببخشید برید حرفای قبلیمو بخونید عاشق معلم همه این حرفا گفته شده فکر نکن خیلی باهوشی همه این حرفا رو من زدم ولی متاسفانه خیلیا دلشون پره و نمیتونن حرف منطقی رو قبول کنن فکر کردی من لذت میبرم از اینکه معلممو دوست دارم؟؟معلومه که نه منم دوست دارم مثل خیلیای دیگه از زندگیم لذت ببرم من خودم میدونم معلمم موقعیت تحصیلیشو تو امریکا ول نمیکنه همه اینارو نوشتم برو بخون اگه باورت نمیشه خانواده من هیچ فرصتی برای من ندارن اصلا کوچکترین نگاهی به من نمیکنن من معلمم تو دوران تحصیل خیلی بهم اهمیت میداد خیلیییییییییییی حتی بیشتر از شماها توی نظرات قبلیم هم نوشتم که معلمم میتونه یه هدف برا من باشه حالا که معلممو تا حدی دوست دارم میتونم درس بخونم وبرای رسیدن بهش اونقدر خودمو قوی کنم که برم امریکا عشق های شما یکی دوروزه اما من ۳ ساله که اینو هرگز فراموش نکردم و نخواهم کرد و بهش میرسم من اونقدر به خودم تکیه کردم که حتی اگر پدر و مادرم کمکم نکنن بازم میتونم به اهدافم برسم توی تمام زندگیم به هیجکس تکیه نکردم کارمو خودم راه انداختم و منتظر هیچکس نموندم از هیچکی جز خدا نترسیدم موفقیت های زیادی به دست اوردم چون دیگران رو یه هدف حساب کردم یه هدف برای رسیدن به ارزوهام تو زندگیم هیچکس نصیحتم نکرده چون نیازی بهش ندارم الان فقط از یه مشاور تو همین سایت کمک میگیرم تا بتونم بهتر با خودم کنار بیام پدر و مادرم درگیر کارای خودشونن و من فقط با یه نفر تو زندگیم گپ میزنم اونم برادرمه که اونم میره تهران دانشگاه و زیاد خونه نیس من فقط دنبال رسیدن به اهدافمم و اگر کسی اومد تو مسیرم و بهش وابسته شدم مثل همین معلمم بازم ازش به عنوان هدف استفاده میکنم که نذارم دوست داشتنم مانع پیشرفتم بشه شاید این حرفا رو فقط یه حرف بدونید و فکر نکید که به اینا عمل میکنم ولی اینجوری نیس من نه به مادرم تکیه کردم نه پدرم و نه برادرم فقط خودم بودم خدای خودم از هیچی هم ناراضی نیستم به مشکل مالی هم برخوردم نون شب هم نداشتم بازم سعی امو میکنم همیشه به خودم میگم نمیخوام کم بیارم همونجور که واسه دیگران مغرورم میخوام واسه زندگی هم مغرور باشم شماها هم بهتره تا تقی به توقی میخوره تا حرفی میشه سر من خالی نکنید برید زندگیتونو بکنید و ببینید تهش جی میشه

  1848. mahaya :

    مارال خودتو کنترل کن زهرا من تیکه ننداختم معلمی بد نیس ولی بهتر از معلمی هم هست خب منم شاگرد زرنگ بودم ولی اونطور که میخواستم باهام همراه نبود شماها فکر میکنید معلماتون دوستون دارن خب بله ممکنه داشته باشن ولی نه اون دوست داشتنی که شماها فکر میکنید اگر شاگرد زرنگ باشید بهتون اهمیت میده چون درستون خوبه و معلما از شاگرد زرنگا خوششون میاد در صورتی که ممکنه توی کلاس بغلی یه شاگرد زرنگ باشه که به اونم اهمیت بده حتی بیشتر از شما اگر شاگرد تنبل باشی ممکنه برا این بهت اهمیت بده که یه تشویقی باشه تا درس هات بهتر بشه مارال برو با معلمت دور دنیا رو بگرد من منظورم این بود که چطور میتونی به این افتخار کنی که خودشو جای مامانت جا زده شماها هم بهتره همه مشکلاتتونو گردن من نندازید

  1849. مارال :

    تازه میتونیم معلمی که دوستش داریمو مثل یه الگو تو زندگیمون قرار بدیم اگه واقعا از ته دل دوستشون داریم میتونیم ماهم مثل اونا بشیم پامونو جای پای اونا بزاریم بگردیم ببینیم واسه چی انقدر دوستش داریم کدوم رفتارش یاعث شده بهش دل ببندیم بعد خودمونم اونجوری رفتار کنیم تازه این باعث میشه اونا خودشون مشتاق شن به ما نزدیک شن منکه دارم همینکارو میکنم کلی هم تو زندگی برام سود داشته
    ماهایا اینم یادم رفت بگم ما هممون مامانامونو دوست داریم اون قضیش جداس تو وقتی دوست یا خاله یا خواهرتو یا هرکسی دیگه رو دوست داری معنیش اینه مامانتو دوست نداری؟؟حتی مقایسه کردنشم اشتباس همیشه سعی کن وقتی کسی رو پیدا میکنی که خیلی چیزارو بلده و کلی هنر داره و رفتار بی عیبی داره بهش نزدیک شی و اینچیزارو ازش یاد بگیری پس بچگونه فکر نمن…

  1850. مارال :

    ماهایا معلمامونم میتونن مثل یه دوست مثل یه خواهر همیشه کنارمون باشن میتونیم باشون بریم خرید باشون دردو دل کنیم سوالایی که نمیدونیمو ازشون بپرسیم چه اشکالی داره؟مگه خودت با دوستت یا خواهر بزرگترت نمیری بیرون؟ دوست داشتن اونام مثل دوست داشتنای دیگس کی گفته این دوست داشتن عادی میشه اگه منطقی باشه عادی نمیشه 
    بچه ها اللن منی که درسم تموم شده دیگه خانوم معلمم نیست الان باهم یجورایی دوستیم یجورایی خواهر نداشتمه 
    اونایی که میگن دوست داشتنتون یه روزی عادی میشه و از بین میره دوست داشتنشون از روی بچگیه مثلا من معلممو بحاطر قلب پاکش دوست دارم بخاطراینکه واسه هیچکسی بد نمیخواد هیچوقت غیبت نمیکنه و خیلی چیزای دیگه خب اونکه عیچوقت عوض نمیشه منم دلیبی نداره از دوست داشتنم کم بشه 
    واقعا واقعا از تمامه دوستایی که تاحالا داشتم برام بهتر بوده کاری کرده که زندگی من از این رو به اون رو بشه معلمم باعث شد الان همیشه نمازمو سروقت بخونم  روزه بگیرم چندروز پیش که بهش گفتم دارم نماز میخونم گریه کرد و انقدر قربون صدقم رفت گفت باهم میریم چادر نماز یجور میخریم پس بچه ها اگه معلماتونو واقعا دوست دارین لازم نیست خودتونو اذیت کنین و فراموششون کنین. مثل یه دوست کنار هم بمونین 

  1851. مارال :

    نه ماهایا اینجوری نیست اونام میتونن مارو دوست داشته باشن من معلمم دوشب پیش یهم گفت حتی از خواهرزادشم بیشتر منو دوست داره

  1852. مارال :

    وا ماهایا یعنی چی چه ربطی داره این همه با مامانم رفتم خرید حالا یه بارم با معلمم رفتم 
    درضمن مامانم سرکار میره وقت نداره بیاد حرید همیشه با بابام میرفتم خرید از این به بعد با خانوم میرم

  1853. زهرا :

    اول از همه بگم که ماهایا خواهشا تیکه ننداز و تحقیرم نکن هرکسی نظر خاص خودشو داره و به اون ارزش قائله تو هم اگه از روی دلسوزی میخوای نصیحت کنی باید بگم ک نباید اینجوری با طعنه و تیکه همراه باشه بعدشم مارال رفته خرید ک رفته منم اگه بودم و معلممو دوس داشتم حتما میرفتم مگه عب داره هر روز با مامانامون میریم یه بارم با معلم بره اشکالی نداره بعدشم من فقط دو بار بهش اس دادم اونم رسمی بعدشم وقتی باهاش حرفیدم از لحنش معلوم بود ک از روی اجبار نمیگه و البته معلمم با هیچ دانش اموز ارتباط نداره ب غیر از من بعدشم اصلا برام مهم نیس ک ج اسمو بده یا ن تا حالا دو بار اس دادم جوابمو داد و از این ب بعدم نمیدم چون نمیخوام فک کنم ک خیلی بهش چسبیدم و البته تو نامه هم بهش گفتم ک ماجرای دوس داشتن تو باعث شد ک خیی چیزا رو از زندگی یاد بگیرم و وقتی کادو دادم بهش داشت پرواز میکرد بعدشم برا من خیلی وته ک عادی شده معلمم و برام مهم نیس باهاش در ارتباط باشم یا نه و البته اگه دیدم ی زمانی دلم براش تنگیده بهش زنگ میزنمو حالشو میپرسم مگه چ اشکالی داره یه احوال پرسی من نمیتونم خودموعذاب بدم با غرورم و یه بار زنگ زدنم باعث نمیشه ک وقتش بره و ب قول خودت نتونه ب ننه و باباش برسه لطفا تو گفته هات دقت کن

  1854. عاشق معلمم :

    سلام ماهایا حرف شما متین اول اینکه بگم ما مادر وپدرامونو دوست داریم اون یه چیزیه که از همون موقعی که به ما شیر داده عاشقشیم و این دلیل نمیشه رفتن با معلم از دوست داشتن ما به اون کمبکنه درسته معلما هم نمیتونن وقتشونو با ما بگذرونن ولی بدون اونا شاگردی که درس خون باشه هیچ وقت فراموشش نمیکنن و بعدم مگه معلمی چشه خیلی شغل شرافت مندیه من خودم در اینده میخواستم وکیل یا روانشناس بشم وبا نمرات عالی که من دارم میدونم تو کنکور حتما حتما هم رتبشو میارم ولی میخوام بخاطر عشقی که به معلمم دارم درس بخونم مثل اون معلم بشم تا یه روزی همکارش بشم شما ماهایا معلوم نیست دلت از کجا پره سر معلما میشکنی عدم دوباره میگم معلما کارو زندگی دارن اونا هم مثل بقیه هزرتا مشکل زندگی من توقع ندارم معلمم همیشه ب فکرم باشه اون بیچاره ها که تقصیر گناهی ندارن ما عاشقشون شدیم میدونی چیه از نظر معلم من عشق از بین رفتنیه این دلبستگی ها هم یه روزی از یادمون میره شاید یه روز بیاد ما ب همین کارای خودمون بخندیم چون ما الان تو یه سن خاص هستم خواستم بگم این دلیلی نمیبنم که ما سر زنش بشیم درسته ما با اینکارا خودمونو اذیت میکنیم ولی بهتر از اینه که عاشق جنس مخالف بشیم من به این عشق پاکم میبالم و افتخار میکنم وجای هیچ گله ای هم نمیبینم اصن ببینم شما داستان مولا نا رو خوندی عشق البته درستش مث عشق ب پدرومادر معلم هیچ اشکالی نداره البته نه از حدش افراط کنیم و……

    بعدم ماهایا خانم شما توقع نداشته باش که معلمت موقعیت شغلیشو بخاطر شما توی اون کشور امریکا ول کنه میدونه این عشق شما بهش زود گذره من که بودم اصن از کارمعلمم ناراحت نمیشدم من دلم میخواد اون خوش حال باشه منم خوشحال هستم فقط دوریش عذابم میداد

  1855. ماهایا :

    راستی مارال اون بالا گفتی معلما ادمن و دل دارن اونا دلشون لزوما برای دانش اموزاشون نیس شماها انتظار دارید معلماتون همسرشون و بچه هاشونو ول کنن بیان با دانش اموزاشون بگردن؟؟اگرم مجرد باشن بالاخره ننه بابا که دارن فقط فکر خودتونید

  1856. ماهایا :

    مارال واقعا برات متاسفم معلم منم باهام اینطوری بود ولی نه در این خد که باهاش برم بیرون تو بجای اینکه با مامانت بری بیرون با یه خانوم غریبه که فقط نقش یه معلمو تو زندگیت داره رفتی خرید؟مامانت بچه بزرگ کرده که…. واقعا خوشحالی که اون خودشو جای مامانت جا زده؟؟بابا شماها دیگه کی هستین؟؟ من مامانمو با ۱۰۰ تا از عشض و عاشقی و این حرفا عوض نمیکنم مارال یه سوال بپرسم راستشو میگی؟ناراحت نشیا ولی تو خونه مامانت باهات چی کار کرده که مجبور شدی با معلمت بری خرید؟؟ مامانم اگه منو به دار ببنده هیچ وقت از دستش ناراحت نمیشم همه ی این بچه ها معلمشونو دوست دارن ولی فکر نکنم کسی باشه که…

  1857. nojavanha.com :

    کاربران گرامی
    سایت نوجوان ها در دو بخش (تحصیلی) و (روانشناسی) مشاور دارد و شما می توانید سؤالات خود را در این موارد مطرح نمایید.
    برای مطرح کردن سؤالات مشاوره تحصیلی روی لینک زیر کلیک کنید.
    http://www.nojavanha.com/%D8%B3%D9%88%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%AA-%D9%85%D8%B4%D8%A7%D9%88%D8%B1-%D8%AA%D8%AD%D8%B5%DB%8C%D9%84%DB%8C/

    مشاوره روانشناسی:
    http://www.nojavanha.com/post-question/

    نشریه اینترنتی نوجوان ها

  1858. ماهایا :

    راستی زهرا وقتی معلمت بهت گفته اس ام اس بزن جواب میدم نمیتونه جواب نده اون هیچ فرقی بین تو و دانش اموزای دیگش نمیذاره مطمئن باش جواب اس ام اس های اونا رو هم میده معلمت جواب نده چی کار کنه؟؟وقتی گفته میدم باید بده در واقع جواب دادن اون از روی دوست داشتنت نیس اون داره به حرفی که زده عمل میکنه

  1859. ماهایا :

    زهرا به مرور زمان این خوشحالی ها کمتر میشه دیگه جواب اس ام اس دادن برات عادی میشه بخدا حیفه اینجوری عمرتونو با خوشحالی های الکی هدر بدید صبح تا شب اس ام اس دادن دردی رو دوا نمیکنه اصلا الان رویا و شیرین چی شدن؟؟شیرین رو که یادتون هی میگفت اس ام اس بزنید خب الان کجاس اونا الان فکر کنکورشونن واقعا شما دارین درس و زندگی واقعی رو به یه معلم ترجیح میدین میدونین مشکل از کجاس؟مشکل اینه که شماها خودتون نمیخواید فراموشش کنید اگر بخواید در عرض دوروز میتونید فراموشش کنید بیکارید دوست دارید وقتتونو با فکر کردن به اون بگذرونید چرا این کارهاتونو اسیب شناسی نمیکنید؟؟واقعا خسته نشدید؟؟بیاید اسیب شناسی کنید ببینید چی باعث شده که عاشق معلمتون بشید شما شبا به معلمتون فکر میکنید در صورتی که میدونید اون راحت خوابیده و اصلا شماها رو یادش نیس هرچند گفتن این حرفا برای شماها اصلا ارزش نداره ولی خب وقتی ادم میبینه که اینجوری دارید عمر وقت و زندگیتونو هدر میدید… احساسات شما لایق اونا نیس سردبیر عزیز شماهم بهتره یه مشاور بیارید توی این سایتتون این بچه ها حتما باید ثبت نام کنن تا بتونن از مشاورهاتون استفاده کنن من خودم ۱۰۰ بار خواستم ثبت نام کنم ولی هر چقدر جلو اسمم نقطه میذارم عدد میذارم انگلیسی مینویسم اسممو عوض میکنم نمیشه یه مشاور بیارید این بنده خداها مالیخولیا نگیرن اینقدر فکر میکنن خودشون روشون نمیشه به مادراشون بگن یا به مشاور بهتره یه مشاور مجازی باشه اینجوری ادم راحت تره

  1860. ماهایا :

    نرگس خودتو اذیت نکن اینا حرف تو گوششون نمیره من همه ی این حرفا رو بهشون گفتم ولی اینا کار خودشونو میکنن ول کن بذار تا عمر دارن هی اس ام اس بدن ببینیم به کجا میرسن الان معلم من رفت امریکا اگه یه ذره ارزش برام قائل بود نمی رفت پس این معلم ارزش دوست داشتن نداره من هنوز به اندازه ۱ درصد معلممو دوست دارم ولی نه از اون جهت از این نظر که تدریسش واقعا واقعا عالی بود همه بچه ها هم همینو میگن برا همین من معلممو بجای در نظر گرفتن معشوق یک هدف در نظر میگیرم اون میتونه هدف خوبی برای من باشه چون رفته امریکا میتونم درس بخونم و برای یک انگیزه مشخص پیشرفت کنم و از ایران برم میتونم برای اینکه دوباره ببینمش تلاش کنم و برم امریکا شاید این حرفا براتون غیر واقعی به نظر بیاد ولی من تمام تلاشمو برای رسیدن به هدفم میکنم معلما چیزی برای از دست دادن ندارن چون اونا یه کارمند ساده ان و فقط به فکر اینن که شب گرسنه نخوابن اگه از الان بخواید عاشق بشید و از این حرفا نتیجتون مثل معلما و کارمندای ساده میشه که مجبورن برای یه لقمه نون… بالاخره باید از اون مدرسه برید بالاخره باید برید دانشگاه تو دانشگاه با اون درسای سخت اگه بخواید به معلمتون فکر کنید دیوونه میشید اون مطالبی که اون بالا نوشته واسه عمم نذاشتن که برید بخونید یه ذره فکر کنید ببینید چه نتیجه ای میگیرید

  1861. zahra6 :

    دوستان من همون زهرام ک نظر میزارم ادرس وب خودمو نمیگم ک میخوام ادرس اینجا رو بهش بدم نظرتون چیه؟دوستان میدونین چیه ؟ب نظر من هر عشقی تو این سن گذارست و هرچه قدرم ک شدید باشه عشقتون بالاخره یه روزی تموم میشه شایدم تموم نشه ولی از شدتش کم میشه و یه روزی میبینین ک تو این دوران خودتون تو فکرتون معلمتونو بزرگ کردین و ب مرور میبینین ک هیچ تفاوتی نداره براتون من خودم خیلی خیلی دوسش داشتم هر روز ایمیل میزدم بهش هر زنگ میرفتم پیشش ولی ب مرور از علاقم خیلی کم شد شماها هم ناراحت نباشین ب هر حال یه روزی براتون عادی میشه بهتره بدونین ک اونا زندگی خودشونو میکنن و حتی ممکنه یه لحظه هم ب ما فک نکنن پس چه لزومی داره ک ما ب خاطرشون زندگیمونو ب هم بزنیم فاصله همیشه کارسازه تابستون بهترین فرصته ک شماها فراموششون کنین راستیاز نوجوانها پلاس سردر نمیارم میشه راهنمایی کنین؟

  1862. مارال :

    زهرا جون نه ادرس وبتو بهش نده من دادم پشیمون شدمممم  معلم من گفت باید دیگه مراقب حرفام باشم تو هم اگه ادرسو بهش بدی شاید دیگه بات راحت نباشه

  1863. مارال :

    ساعت سه شبه نشستم دارم گریه میکنم اگه مهر مدرسه ها باز بشه یه شاگرد جدید جامو براش بگیره من چه خاکی تو سرم بریزم

  1864. مارال :

    وای بچه ها من امروز با خانوم رفتم بیرون رفتیم واسه کلاس اشپزیم خرید کردیم بهم گفت ببین چه قدر دوست دارم که تو این گرما بات اومدم حتی اگه خواهرزادمم میگفت باش بیرون نمیومدم هرکی جز تو میگفت نمیومدم دوووورش بگردم الهی بعد پلیس زنا اومدن بهم گفتن شالتوبیار جلوتر به معلمم گفتن شما مامانشی خانوم گفت اره مامانشم واای خیلی خوشحالم
    بعد واسه اولین بار ارمدم وبلاگی که براش ساختمو خوند گفت باید دیگه مراقب حرفام باشم که جهانیم نکنی کاش ادرسشو بهش نمیدادن به نظرتون وبمو حذف کنم؟؟؟میترسم به خاطر وبم رفتارش بام سرد شه چی کار کنم؟؟؟؟

  1865. عاشق معلمم :

    سلام بچه نرگس من خودم خیلی عذاب میکشم چون خیلی با هاش صمیمی نشدم ولی بی نهایت عاشقشم فراموششم نمیکنمسال اینده اگه خدابخواد تو مدرسمون باشه سعی میکنم زیاد بهش نزدیک نشم ولی اگه بازم نتونستم وبهش صمیمی شدم اونم غرورمو بشکنه سعی میکنم هر جور هست ازش فاصله بگیرم ولی میگم فراموشش نمیکنم منم اون دختر قبلی نیستم همش رنجو عذاب میکشم از این عشق هرچی بیشتر فکر میکنم بیشتر افسرده میشم دارم دیونه میشم شاید به یه مشاور مراجعه کنم

  1866. nojavanha.com :

    کاربران گرامی
    شما می توانید در صفحۀ اصلی سایت، سمت چپ،شبکۀ اجتماعی نوجوان ها پلاس را مشاهده نمایید.
    همچنین راهنمای استفاده از این شبکه در دسترس می باشد و در صورت هر گونه ابهام می توانید سؤالات خود را مطرح نمایید.
    نشریه اینترنتی نوجوان ها

  1867. نرگس :

    سلام زهراجان.به نظر من ادرس وبو به معلمت بده چون خودشم یه روزی دبیرشودوست داشته پس مارودرک میکنه وناراحت نمیشه.بچه هاشمامیخواین تاکی به دوست داشتن دبیراتون ادامه بدین؟به نظرتون کاردرستی میکنیم که تااین اندازه دبیرامونودوست داریم وبهشون وابسته شدیم؟ راستش من دیگه طاقت ندارم که غرورم به خاطردوست داشتنش شکسته بشه.میدونیدتاحالاچندین بارغرورموشکسته.دیگه خسته شدم وبه ارامش نیازدارم.دلم واسه نرگس گذشته تنگ شده.

  1868. عاشق معلمم :

    سلام ابجی زهرا والا نمیدونم چی بگم ادرسو بدی ندی خب هرکسی یه نظری داره من که ادرس وبمو به معلمم دادم رفتارش باهام تغییر کرد ولی از یه طرف دیگه هم ادرسو بدی بهش شاید ظرفیتشو داشته باشه ولی سعی کن اروم اروم بهش بفهمونی دوستش داری نه مثل من عجولانه در مورد نوجوان پلاس سرچ کن توی گوگل نوجوان پلاس میاد فک کنم

  1869. زهرا :

    سلام بچه ها منم میخواستم ادرس وبو ب یکی از معلمام بدم ک اونم یه روزی عاشق معلمش بود ب نظرتون بدم؟راستی نوجوانها پلاس کجای سایته ؟

  1870. عاشق معلمم :

    بچه ها سلام ممنون از اینکه اینقد بهم دلداری میدید فقط برام دعا کنید اول مهر که شد توی مدرسمون باشه ولی من سعی نمیکنم که بخوام زیاد بهش نزدیک بشم چونکه من دراین مورد تحقیق زیاد کردم وازطریق وبلاگی که دارم با چند تا از بچه های دیگه که عاشق معلمشونن وبراش وبلاگ درست کردن مشورت کردن ولی همه اونا هم شکست خوردن تو داغ عشقشون که معلمشونه میسوزن گاهی وقتا من فکر میکنم باید سکوت کرد گرچه ممکن ادم تو این سکوت کردن ها بسوز ولی لذت بخش تر از اونیه که ادم عشقشو با گفتن دوستت دارم ونزدیک شدن به اون از دست بده ممکن بعضیا جنبشو نداشته باشن نه اینکه جنبه عشقو نداشته باشن نه ولی من یه جایی تو اینترنت خوندم که ما ادما ظرفیت کلمه دوستت دارم رو نداریم امیدوارم بازم همو اینجا ما راهنمایی کنیم هر چه باشه ما نوجوانیم ودرد همو بهتر میفهمیم راستی مارال عزیزم من که خجالتم میشه معلممو به یه جایی دعوت کنم راسیتش یکم میترسم مغروره میترسم قبول نکنه

  1871. نرگس :

    مارال معلم منم سنش همون حدوداست.محدثه من همین کاروکردم وبه یه معلم دیگه اهمیت دادم اما هرموقع منوبااون دبیرمی دیدید فقط یه جورباحال بهم نگاه میکرد.عاشق معلمم نگران نباش یعنی معلمت انقدر حساسه که به خاطریه حرف مامانت ناراحت بشه؟راستی بچه هاازاین به بعدمیرین نوجوان پلاس؟

  1872. محدثه :

    ی راه حل بدم؟واسه من ک اثر کرد.وقتی مدرسه ها باز شروع شد از عمد ب یک دبیره دیگتون محل بدین.اونوقت اگ دوستون داشته باشن معلوم میشه و میان سمتتون.واس من ک اثر کرد همیشه هم همو میبینیم و با هم چت میکنیم.تازه ۴۵ سالشه ۳۰ سال از من بزرگ تره.کار نشد نداره.نگران هم نباشین همه چی همیشه این طوری نمیمونه.هر کی سوال داشت من هستم.فعلا آجیا.

    • سردبیــــــر :

      دوستان گرامی ام.
      پیشنهاد میکنم گروهی با همین عنوان در نوجوان ها پلاس بسازید و در آنجا به گفتگو بنشینید. دیدگاه های زیر نوشته برای ارایه دیدگاه در مورد مطلب است و برای تبادل نظر با هم خواهشمندم از شبکه اجتماعی نوجوان ها پلاس استفاده کنید که برای همین منظور راه اندازی شده.
      تشکر فراوان.

  1873. مارال :

    عاشق معلمم پس همون حدسم درست بود معلمت فکر کرده مامانت از اینکه تو معلمتو دوست داری ناراحته واسه همین ازت دوری میکنه که مامانت ناراحت نشه کاش میتونستی کاری کنی یه روز تو و مامانتو معلمت برین کافه باهم حرف بزنین من چندماه پیش همین کارو کردم اول رفتیم کافه بعدشم سه تایی رفتیم گشتیم ولی تو که با معلمت در ارتباط نیستی باید تا مهر صبر کنی یجوری مامانتو معلمتو باهم روبه رو کنی البته بیرون از مدرسه

  1874. عاشق معلمم :

    میترسم خانمم که از قبل منو دوست داشته دیگه مثل اون موقعه ها ازم خوشش نیاد من چکار کنم حالا …………..با این حرف مامانم

  1875. عاشق معلمم :

    سلام مارال عزیزم خاک تو سرم بشه اره اون روز خودمم کنارش بودم منم فک میکنم مامانم یه خورده تند رفت برداشت از سر اعصبانیت به معلمم گفت البته مامانم اون روز با من دعواشم شده بود قبلش گفت دختر من ما هرجا میخوایم بریم بخاطر شما مدرسشو عوض نمیکنه مارال تو میگی چکار کنم فک کنم معلمم خیلی ناراحت شده خاک تو سرم کاشکی من ابراز احساسات نکرده بودم وامسال اونم از روی حوصله اینکارو میکردم

  1876. مارال :

    همه چیز به مرور زمان اتفاق میافته اصلا الکی گریه زاری نکنین به جاش به این فکر کنین مهر که دوباره معلمتون شد چی کار کنین که بهتون نزدیک بشه من اول دبیرستان بودم این معلمی که دوستش دارم معلم من نبود امتحان خرداد ماه بود معلم خودم نیومده بود واسه همین معلمی که الان دوستش دارم اومد مراقب ما شد اونروز بار اولی بود که میدیدمش بچه ها تقلب کردن و همین خانوم برگه هاشونو گرفت برگه ی منم گرفت واسه همین ازش خیلی بدم اومد با دوستم بعد از امتحان رفتیم وایسادیم سرکوچه ی مدرسه منتظرش موندیم تا بیاد وقتی اومد من با رژلب نارنجی پشت مانتوشو خط خطی کردم مامتوشم کرم بود تازه خریده بود دیگه نتونست بپوشش یهو برگشت دست منو گرفت زنگ زد به مدیرم از اونروز ازش متنفر شدم کلاس دوم و سوم که بودم هروقت میدیدمش اخم میکردم و بلند میگفتم انقدر از این خانومه بدم میاد دوست دارم خفش کمم ولی اون همیشه بهم لبخند میزد امسال من چون بینیمو عمل کرده بودم دوماه بعد از شروع مدرسه رفتم سرکلاس دیدم ای یابا این خانومه اومد تو کلاس شده معلمه کلاس ما بعد بچه ها گفتن خانوم شاگرد جدید داریم خانوم خندیدو گفت نه میشناسمش بعد قضیه مانتوشو تعریف کرد تا یک هفته تو خونه گریه میکردم باید مدرسه منو عرض کنین از این خانومه بدم میاد یهو نمیدونم چی شد عاشقش شدم الان همیشه میگه من میدونستم یه روزی باهم دوست میشیم همیشه میخنده میگه یادته هروقت منو میدیدی چه قدر قیافه میگرفتی میگفتی دوست دارم خفش کنم میگه قربون اونروزایی که گریه میکردی میخواستی مدرستو عوض کنی 
    ببخشید بچه ها زیاد حرف زدم فقط خواستم بگم خودتونو ناراحت نکنین همه چی خود به خود درست میشه کافیه خودتون بخواین…

  1877. مارال :

    ولی بچه ها اگه معلماتون بخوان میتونن باتون در ارتباط باشن بالاخره اونام آدمن دل دارن اول سعی کنین به معلمتون نزدیک بشین بعد ابراز احساسات کنین تا میتونید جوری رفتار کنید که با بقیه همکلاسیاتون فرق داشته باشین بهتر از بقیه باشین تا جلو چشم معلمتون بیاین اونا همه چیزو زیر نظر دارن مودب حرف بزنین شیک بشینین شیک راه برید معلما همه این چیزارو زیر نظر دارن و براشون مهمه
    امسال که رفته بودیم اردو معلمی که دوستش دارم همرامون اومد گفت حتی غذاخوردن ماهم دیده با اینکه اصلا میزامون کلی فاصله داشت چندوقت بعد از اردو بهم گفت چندتا از بچه ها که غذامیخوردن حرصم میگرفت چرا انقدر تند میخورن یا مثلا دوست صمیمی من خیلی تند حرف میزنه واسه همین معلمم ازش خوشش نمیاد میگه تو شیک میشینی با ناز حرف میزنی اروم غذا میخوری دوستت باید این چیزارو ازت یاد بگیره حتی یه روز معلمم رفته بود مسافرت خونه ی خالش ساعت ده شب زنگ زد خالش بامن حرف بزنه بعد حواسش نبود قطع نشده داشت به خالش میگفت دیدی چه قدر ناز حرف میزنه من تو کله شاگردام فقط با این حرف میزنم وقتی چت میکنیم میگه انگار صدات تو گوشم میپیچه با صدات برام میاد بعد که میگی خانوم؟بلند میگم جوووونم
    معلما ریزترین کاراتونم زیرنظر دارن نگاشون کنین میفهمن تو فکرتون چیه فقط از من به شماها نصیحت هر رازی رو به معلمتون نگین من اشتباه کردم همه رازامو بهش گفتم الان یه خورده رفتارش با قبل تغییر کرده

  1878. مارال :

    عاشق معلمم عزیزم میگم نکنه مامانت بدجوری به معلمت گفته بهش برخورده!!!وقتی مامانت با معلمت صحبت میکرد خودتم بودی؟گوش میدادی چی میگه

  1879. نرگس :

    ابجی منم میرم سوم.مارال کلاسم میرم اماباورت میشه توکلاسم فکرم پیش اونه . مارال میتونم بپرسم معلمت چندسالشه؟راستی پیش دوتامشاوره هم رفتم ولی اصلا حرفاشون کمکی بهم نکرد.

  1880. عاشق معلمم :

    سلام ابجی نرگس سلام مارال عزیزم ابجی اهان من نمیدونستم خب معلم شما مجرده این باید خوشبحال تو باشه هم وقتش ازاده هم …….. خیلی چیزای دیگه معلمای ما که ازدواج کردن حداقلش ۴۰سالو دارن وای من میدئونم سال دیگه هم تو مدرسمونه فقط اینکه تو گفتی ممکنه کلاستونو برنداره خیلی ترسیدم میدونی چیه ابجی دارم دیونه میشم من فقط شماره خونشونو دارم خب مامانم یه روز برای یه سوال درسی زنگ زد خونشون گفت دخترم خیلی به شما وابسته شده واین موضوع دوست داشتنو با هاش درمیون گذاشت حتی گفت برای شما وبلاگ درست کرده بعد از اون روز رفتارش با من کلی تغییر کرد والانم هرچی زنگ میزنم خونشون جواب تلفنا رو نمیده ابجی یه لحظه خودتو بزار جای من منی که معنی عاشقی رو نمیدونستم و زد عشقو عاشقی بودم حالا شدم عاشق هم جنسم که معلممه واقعا برام این روزا خیلی سخت میگذره مثلا این دیونه ها شدم شبا که خواب ندارم همش باید بیدار بمونم یا اهنگ غمیگن گوش کنم روز به روز داره حال و روزم بدتر و بدتر میشه شماره گوشیشم تو مدرسه به کسی نداده فک نکنم کسی داشته باشه ولی ایشالله کلاسمو سال دیگه برداره که اگه برنداره من دیگه روانی میشم

  1881. مارال :

    نرگس جون پس اگه میخوای فراموشش کنی یاید خودتو مشغول کنی که بهش فکر نکنی برو یکی دوتا کلاس تابستونی ثبت نام کن بعدشم که کلاست تموم میشه تو خونه تمرین کن تا وقتت حسابی پر بشه معلم منم برای اینکه اینقدر بهش فکر نکنم که اذیت شم بهم گفت برم چندتا کلاس ثبت نام کنم مدامم میگه باید برم با یه مشاور حرف بزنم که از وابستگیم بهش کم کنم ولی من قبول نکردم دیشب بهش گفتم یه سایت پیدا کردم کلی دختر دیگه هم هستن مثل من عاشق معلمشونن گفت پس بگو همشون باید برن پیش مشاور گفتم خانوووم؟؟؟!گفت راست میگم خب سختتونه اینجوری بعد گفت ادرس سایتو ادرس وبلاگی که برام ساختیو بده ادرس اینجارو ندادم ادرس وبمم که بهش دادم قول گرفتم فقط خودش بخونه اخه من با خواهرزادشم دوستم گفتم اگه اون بخونه آبروم میره  عزیزم تو هم میتونی با یه مشاور صحبت کنی که زودتر بتونی فراموشش کنی برات عذاب اور نباشه

  1882. نرگس :

    ساناز من هرکاری که بگی انجام دادم ولی بازم بی تفاوته. راستش دیگه خسته شدم وبااین که بعدازخونوادم عزیزترین کسم توزندگیه میخوام فراموشش کنم.گرچه چندبار تلاش کردم ونتونستم ویه سری سرکلاس یکی ازدوستای صمیمیم که همه چیزومیدونست به معلمم گفت:میدونستین نرگس توترکه؟معلممم گفت ترک چی؟دوستمم گفت:شما.منم از خجالت اب شدم.یه مدتی گذشت دوباره رفتارم مثل گذشته شدوبهم گفت:مثلاتوترک بودی اره.بچه ها دم افطار حتمابرام دعاکنین تابتونم فراموشش کنم.

  1883. مارال :

    عاشق معلمم ببین عزیزم با گریه و خودتو عذاب دادن که چیزی درست نمیشه فقط خودتو اذیت میکنی سعی کن از یکی از بچه های مدرستون شماره معلمتو بگیری بعد بهش اس بده بگو خانوم چند روز کارم شده گریه دلم خیلی تتگ شده حتما سعی کن هرجور شده شمارشو پیدا کنی به خونشون زنگ نزنی خیلی بهتره،کلاس چندمی سال بعدم معلمت هست؟اگه سال بعدم معلمته کاری نکن ازت ناراحت بشه و بخواد ازت دوری کنه اینجوری شاید مهر با کلاس تو درس بر نداره
    اگه خواستی بعدا بهت میگم رابطه ی منو معلمم چجوری خوب شد

  1884. مارال :

    عاشق معلمم اولا درست حرف بزن خالی بندی نیست تو وبلاگمم همه اینارو نوشتم بیکار که نیستم
    بعدشم میشه بگی چت کردن کجاش عجیبه؟؟؟!
    هرشب دو سه ساعت میاد وایبر باهم چت میکنیم این عجیبه؟
    معلمم مجرده به قول خودش وقتش از معلمای دیگه ازادتره تازه اینجوری هم نیست که بیاد با کله دانش اموزاش چت کنه حتی جواب تلفنای خیلیاشونم نمیده چون میدونه من چه قدر دوستش دارم و به قول خودش چون حرفشو گوش میدم اونم هوامو داره 
    درضمن چون اسممو عوض کردم پیام اولیم پاک شد فکر کردم ثبت نمیشه واسه همین تکرار کردم

  1885. عاشق معلمم :

    مارال فهمیدیم چند بار تکرار میکنی بعدشم اینایی تو میگی یکم عجیبه مگه معلم میتونه اینقد از وقتشو صرف دانش اموزش کنه عجیبه ها تازه تو گفتی باهات چت هم میکنه این دیگه عجیب تر :))))))))))))))))کمتر خالی ببند اجو خخخخخ

  1886. مارال :

    نرگس جون باید سعی کنی بفهمی معلمت از چه چیزایی خوشش میاد که همون کارارو انجام بدی اینجوری میتونی بیشتر بهش نزدیک بشی مثلا معلم من عاشق اشپزی و شیرینی پزیه خودم با اینکه هیچ علاقه ای به این کارا نداشتم ولی از وقتی فهمیدم اون این چیزارو دوست داره همش کیک و شیرینی درست میکنم اونم کلی ذوق میکنه تازه چندروز پیشم با هم رفتیم اسممو کلاس اشپزی و شیرینی پزی صبت نام کردیم چند روز دیگه هم میخوایم باهم بریم وسایل شیرینی پزیمو بخریم امروزم بهم گفت اگه دیپلم اشپزیتو بگیری برات جایزه میگیرم خلاصه نرگس جون هرکاری که علاقه داره انجام بده و با رفتارت بهش نشون بده که چه قدر برات ارزش داره
    الهی دورش بگردم چندوقت پیش معلمم یه گل سر درست کرده بود واسه دختر ایندش بعد گله سره رو داد به من گفت اینو واسه دخترم درست کرده بودم

  1887. مارال :

    بچه ها من همون سانازم ولی از این به بعد با اسم مارال پیام میدم که اگه یه اشنا پیامامو خوند واسه معلمم بد نشه 
    نرگس جون کلاس چندمی

  1888. Sanaz :

    نرگس جون باید سعی کنی بفهمی معلمت چه چیزایی رو دوست داره تا دقیقا همون کارارو انجام بدی مثلا معلم من عاشق شیرینی پزی و اشپزیه با اینکه خودم هیچ علاقه ای به این چیزا نداشتم  ازوقتی فهمیدم اون این چیزارو دوست داره همش کیک و شیرینی درست میکنم اونم کلی ذوق میکنه حتی باهم رفتیم اسممو کلاس اشپزی و شیرینی پزی ثبتنام کردیم چند روز دیگه هم باهم میخوایم بریم وسایل شیرینی پزیمو بخریم بیشتر سعی کن با رفتارت بهش نشون بدی که چه قدر دوستش داریو برات ارزش داره 
    الهی دورش بگردم معلمم چندوقت پیش یه گل سر درست کرده بود واسه دختر ایندش بعد اونو داد به من گفت اینو واسه دخترم درست کرده بودم مال تو

  1889. عاشق معلمم :

    سلامــــــ بچه ها خوبین خوشین

    وای من دیگه تحمل ندارم هرروز میرم تو اتاقم درمو میبندم کارم شده گریه نوشتن توی وبلاگی که برای عشقم خانوم معلمم درست کردم یکم اروم میگیرم ولی بیاد اون روزایی میفتم که سر کلاسش بود یاد اون نگاهای نازش نمیرم اون جذبش که یادم نمیره اصلا بچه تو رو خدا تو این روزای عزیز برام دعا کنین یه خبری ازش پیدا کنم منم برا شما دعا میکنم ممنون

  1890. نرگس :

    اجی دوست داشتن معلمم اصلا به درسم لطمه نزدوبرعکس باعث شدبه درس ومدرسه علاقه مندبشم وبرعکس سالای پیش که به زورمیرفتم مدرسه امسال اصلااین طوری نبودم.یه سری ازش اسمشو پرسیدم به دوستم گفت بروبه نرگس بگواگه ادامه بده ازکلاسم اخراجش میکنم حالاقضاوت کنین تااین اندازه سردبودن واهمیت ندادن به احساسم ضروریه؟یعنی نمیتونه یکم بهتر باشه؟سانازخیلی برات خوشحالم چون معلمت دوست داره ولی من چی هرکاری کردم برای اثبات دوست داشتنم امابازم…

  1891. محدثه :

    تا جایی ک جا دارین عاشقه دبیراتون باشین حتی اگ بهتون بی محلی میکنن بونین ک خیلی دوستون دارن…اما این روزا میگذره…و یکی دگ  باز کی دگ…چند وقت دگ ب این روزاتون مخندین اما پشیمون نمیشین ک چرا این جری بودین…اما الانم بخاطر ور بودن از اون ب خودتون سخت نگرین یا بخاطرهمحل ندادنشون…خوش باشین آجیا.. 

  1892. Sanaz :

    البته اینم بگم الان رابطه ی منو معلمم با اینکه دیگه معلمم نیست خیلی خوبه چندماه هرشب باهم چت میکنیم هر روز بهش زنگ میزنم نزدیک یک ساعت باهم حرف میزنیم معلمم دقیقا بیست سال از من بزرگتره احساس میکنم از خودمم بیشتر دوستش دارم بعضی وقتاهم باهم میریم بیرون چندوقت پیشا که بهش گفتم چه قدر دوستش دارم گفت اگه من هیجده سالگی ازدواج میکردم و تو دخترم بودی همش با هم میرفتیم بیرون چه قدر خوب میشد کلی حرف زدیم گفتم من برم گریه کنم معلممم گفت منم برم گریه کنم بعدم زد زیر گریه اون لحظه داشتم میمردم من :((

  1893. Sanaz :

    سلام بچه ها حرفاتونو خوندم منم نوزده سالمه و پیش دانشگاهیمو تازه تموم کردم همین سال پیش دانشگاهی عاشق یکی از دبیرام شدم سال اول دبیرستان که بودم معلم من نبود ولی معلم کلاسای دیگه بود تو این چندسال ازش متنفر بودم یعنی وحشتناک ازش بدم میومد ولی امسال که معلمم شد یهو عاشقش شدم به خودشم گفتم ولی فکرش خیلی عذابم مییده هرلحظه تو فکرمه نمیدونم چی کار کنم :((

  1894. شکیلا :

    سلام ابجی نرگس عزیزم چرا شما اینقد زود واز روی اعصبانیت چیزی میگین ببین عزیزم منم خیلی ناراحتم مثل شما از دست معمم ولی این چیز نباید ما رو ناراحت کنه میدونی چرا ؟
    ببین معلمای ما هم یه زمانی دوران نوجوانی وجوانی رو گذروندن و ما رو خیلی خوب درک میکنن واحساسات ما رو میدونن شاید دلیل دوری معلمامون از ما مثل جواب ندادن به پیامک های ما سرد شدن رفتارشون با ما به خاطر اینکه ما به اونا وابسته نشیم چون ادما که همیشه پیش هم نیستن اونا فکر میکنن اگه بهشون وابسته بشیم به درس مشقو همه چیه ما لطمه وارد میشه اجی جون ما هم نوجوانیم و من میدونم شاید یه روزی برسه ما به رفتارای خودمون بخندیم به این بخندیم که چقد بچه بودیم که چنین احساساتی داشتیم پس اجی شما خودتو ناراحت نکن منم خیلی ناراحتم خیلیم بعضی وقتا گریه میکنم ولی بدون معلمامون صلاح شاگرداشونو میخوان ولی من همیشه معلممو دوسش دارم چون میدونم اون به این مسالی که گفتم فکر میکنه که با من رفتارش سرد شده وقتی فهمیده که دوستش دارم ولی بدون اونا ما رو دوست دارن فقط بخاطر اینکه نشیم وابستشون اینکارا رو میکنن

  1895. نرگس :

    هرکی میگه دل به دل راه داره سخت دراشتباهه چون اصلااین طوری نیست.من الکی این حرفونمیزنم تجربه کردم که میگم.

  1896. عاشق معلمم :

    هــــــــــــــ♥ــــــــــــی خدا نیمه شبه ولی من هنوز خوابم نبرده بعد از تعطیلیا تابستون کلا روانی دارم میشم معلم ما مغرور هست ولی همین غرور تکبرش منو جذب خودش کرده بزارین بگم چجوری من بهش علاقه مند شدم از اونجایی که یه روز مامانم بخاطر تحقیقی که نمره داشت زنگ زد خونشون تا بپرسه چجوری باید اون تحقیقو انجام داد منم شاگرد درسخون وزرنگی هستم و همیشه داوطلبی میرم به درس نمیدونم چرا ولی اون روز کلی تعریف منو پیش مامانم کرد از خوشگلی البت تعریف نمیکنم از خودم اون گفت گرفته تا نظمو انضباط ودوست داشتنی بودنم اون موقع بود که عاشقش شدم وقتی با اون کلاس درسی داشتم خودمو مرتب شیک و مجلسی لباسا اتو کشیده طوری که اون دوست داشت اماده میشدم درسشم از قبل اماده قشنگ میخوندم وقتی میرفتم به درسش میشتم احساس میکردم خیلی منو دوسم داره اخه میدونین چرا چون که وقتی میشستم درحالکی که از بچه ها درس میپرسید به من نگاه میکرد اون قدر نگاه میکرد احساس میکردم داره با نگاهش با من حرف میزنه اخه یه برقی توی چشاش بود منم که کم رو وخجالتی سرمو مینداختم پایین …………..

    تااینکه عاشقش شدم طوری که مامیم سخت در جریان علاقه من به معلمم بود که گفت بخاطر علاقه ای که به معلمت داری یا زبونی بگو یا براش وبلاگ درست کن علاقتو بهش ابراز کن که من وبلاگمو درست کردم چون زبونی کلا بچه خجالتی هستم نگفتم وبلاگکو درستم عرضم به حضورتون دادم یکی بچه ها داد بهش اونم با یه نیش خند اون ادرسو گرفت و از وقتی خیالش تخت ومطمئن شد که دوستش دارم رفتارش با من تغییر کرد سر کلاس جدی تر با من برخورد کرد خودشو بهم نمیگرفت اصن یه وضعی شده بود که گفتم کاش هیچ وقت بهش نمیگفتم که دوسش دارم وبراش میمیرم البته از طریق یه دانش اموز دیگه ولی من که هیچ وقت فراموشش نمیکنم باورتون میشه تو زندگیم به کسی اینقد وابسته نبودم اصن معنی عشق چه میدونستم چیه ئیه نکته دیگه بچه ها اینو بدونین که شاگردای زرنگ هیچ وقت از ذهن معلمشون پاک نمیشن واز دیم گفتن دل به دل راه داره هر وقت احساس کردین شما یکی رو دوست دارین بدونین حتما اونم شما رو دوست داره چون الکی الکی عشق به وجود نمیاد بازم ببخشید اگه سرتونو به درد اوردم اخه دلم خیلی پر بود امروز کلی از دلتنگی خانوم معلمم گریه کردم

  1897. عاشق معلمم :

    وای خدا امروز اول ماه رمضون منم بی خبر از معلمم بخاطر خجالتی بودنم شماره گوشیشو نگرفتم دارم دیونه میشم دوسش دارم میدونم دوستم داره فقط یکم مغروره هر چقدرم زنگ میزنم خونشون جواب نمیده یا نیستن یا …………. وای خدا به حق این روزای عزیز منو از عشقم معلم عزیزم با خبر کن

  1898. نرگس :

    امروزبهش زنگ زدم اماسریع خداحافظی کردونذاشت حرف بزنم گرچه میگفت دستم بنده.اولای سال خیلی باهام بدرفتارمیکردچون جزوشاگردای تنبل کلاسش بودم اماازاذرماه که حس کردم تاچه اندازه بهش وابسته ام وچه قدردوسش دارم تصمیم گرفتم درسموخیلی خوب بخونم.تااینکه ترم اول بانمره ی بیست بهترین نمرروتوکل پایه ی دوم اوردم.اونم ازموقعی که فهمیدتاچه اندازه دوسش دارم وبه خاطراون نمرم خوب شده رفتارش به کل باهام تغیرکردوبااینکه شمارشوبه هیچکس نمیداد به من داد.

  1899. محدثه :

    اره حق با تویه نرگس.ولی اگ منطقی به این موضوع نگاه کنی میفهمی واقعا این جوریه.ما میتونیم بعد از اینم باهاشون ارتباط داشته باشیم اما بالاخره حسمون از بین میره من که خودم الان این حسو دارم.

  1900. نرگس :

    محدثه منم میدونم این عشقا زودگذره ولی بالاخره الان که عاشقیم البته به نظر من نبایددوست داشتن یه معلموعشق بدونیم.راستش من یه سری به دبیرم گفتم که عاشقشم واون به شدت ازدستم عصبانی شد.بعدشم محدثه جان به نظرمن تونبایداخلاق ورفتارچهارم ابتدایی توباالانت یکی کنی چون هرادمی توهرسنی رفتارمتفاوتی داره ویکی ازمعلمام تودوران مدرسش مثل ما دبیرشودوست داشته وبااین که الان پنجاه وسه سالشه هنوزنتونسته دبیرشوفراموش کنه وهنوزباهاش درارتباطه

  1901. محدثه :

    سلام بچه ها…من تازه این وبلاگو دیدم منم شدیدا با شما همدردم و میدوارم ک که تو ان عشق هیچکدومتون عذاب نکشین.منم دبیره ریاضیمو دوس دارم.ما خیلی ب هم خوبیم البته گاهی هم با هم دعوا میکنیم اا میدونم ک دوسم داره.هفته ی چند بار با هم صحبت میکنیم اس میدیم و گاهی م میرم خونشون با دختراشم جورم.همه چی خوبه اما اینو میدونم ک این عشقا نمیمونه.منم سال چهارم ابتدایی عاشقه دبیرم شدم اما فراموشش کردم و حالا هم یکی دگ رو دوس دارم و میدونم ک یک روزی این عشق کمتر میشه.از من میشنوین دگ ب دبیر دل نبندین چون بالاخره ما تموم میشیم و یکی دگ واسه اونا جامونو میگیره.اون قدر کما بفکر اوناییم اونا نیستن پس فقط این عشقا عذابه ما فقط واسه اونا شاگردیم.تجربه دارم ک اینارو گفتم از ما گفتن بود

  1902. نرگس :

    دنیا من معلم عربیمودوست دارم وبه اندازه ای دلم براش تنگ شده که دارم دیوونه میشم.البته هفته ی پیش رفتم مدرسه دیدمش اماراستش خیلی سردباهام رفتارکرد.گرچه رفتارش همین طوریه گاهی خیلی سرده وگاهی هم خیلی خودمونیه

  1903. ماهایا :

    تازه زهرا اگه بهت گفته تو تابستون میتونی بهم پیام بدی شاید برای این بوده که اون لحظه دلت نشکنه و فکر نکنی که اون ازت بدش میاد زهرا ول کن زیاد مهم نیست ارزش نداره

  1904. ماهایا :

    زهرا شاید خواسته زیاد بهش عادت نکنی ممکنه پس فردا تو تحصیلت دچار مشکل بشی اگه بهش عادت کنی و هی اس ام اس بدی و اونم جوابتو بده از درس و کار و بارت میفتی و تابستون برات میشه اس ام اس دادن

  1905. ماهایا :

    نرگس موضوع من خیلی درازه وقتی بهم گفتن معلمتون دیگه اون نیست خیلی ناراحت شدم ینی همه ناراحت شدن چون واقعا معلم خوبی بود مامانم زنگ زد گفت نمیشه واسه کسایی که فرزانگان میرن یه معلم از تهران بیارید معلم قبلیمم از تهران بود اونا هم گفتن باشه حالا شاید باز همونو بیارن ولی خودش گفت به احتمال زیاد برای تحصیل میرم حالا ببینیم چی میشه

  1906. مينا :

    سلام زهرا جون ببخشید بابت تاخیرم
    شاید اس ام اس ات نرسیده یا اینکه نتونسته جواب بده
    نمیدووونم اما زیاد منفی فکر نکن
    من ادرس وبلاگم رو به معلمم دادم روز اخر…اونم بعد از چند روز بالاخره رفت دید و توش یه نامه هم براش نوشته بودم…روز اخرین امتحان وقتی سر جلسه نشسته بودم یه پاکتی بهم داد گفتش این برای تو هستش…برگم هم ازم گرفت چون میدونست به خاطر اون نشستم…بعدش رفتم بیرون دیدم واسم دو صفحه نامه نوشته…توش کلی باهام حرف زده بود….
    هیچی دیگه دارم میمییییییرم از دوریش
    به یکی از بچه ها گفته بودم که حالشو بیاد بهم بگه تو وبم هرهفته چون که مامانش با معلمم دوست بود…اونم هرهفته میومد بهم میگفت…معلمم نظراتو خونده بودش بعرش برام نوشتش که:سلام مینا جان من حالم خوب خوبه…چرا از خودم نمیپرسی؟!امیدوارم تو هم خوب باشی
    هیچی دیگه دو روز پیش هم بهش اس دادم سلام خانم حالتون خوبه؟!من و دوستام خبلب دلتنگتونیم…بابت نظرات وبم هم عذر میخوام…چون نمیخواستم مزاحکتون بشم اینکارو کردم…اونم جواب داد:
    به انهایی که دوستشان دارید بی بهانه بگویید دوستت دارم
    بگویید در این دنیای شلوغ سنجاقشان کرده اید به دلتان بگویید گاهی فرصت دوست داشتن کوتاه تر از عمر شکوفه هاست
    “دوستت دارم”
    منم در جواب گفتم:
    تمام چیزی که درباره ی شما در سرم هست ده ها کتاب میشوند اما تنها چیزی که در دلم است دو کلمه است:
    “دوستتان دارم”
    همین دیگه
    زهرا جون خودتو ناراحت نکن شاید یه دلیلی داشته رفتارش

  1907. ماهایا :

    ولی از اون حرفا گذشته واقعا معلم خوب و عالی بود کلاساش پر از خنده و شادی بود فکر نکنم معلم مثل اون پیدا شه

  1908. maedeh :

    واااااااااااااااااااای بچه ها من دارم دیوونه میشم دلم براش یه ذره شده البته یه چندباری توی مدرسه کار داشتم دیدمش ولی خب کم بوده البته یه روز رفتم مفصل باهاش حرف زدم خییییییییلی خوب بود بعد از چند وقت هم جواب ایمیلمو داد دارم میمیرم دلم براش خییییییییییییییلی تنگ شده چیکار کنم؟
    میشه چندتا اس خوشگل بذارین؟؟؟؟؟؟؟؟

  1909. زهرا :

    مینا جون همین الان درس شد اینتم زود اومدم اینجا چون میدونستم منتظرمی ۲۰خرداد بهش زنگ زدم گفتم ک بچه ها گفتن ک شما این هفته نمیاین مدرسه اونم گف ک چرا سه شنبه میام اخه ما ۴شنبه امتحان داشتیم نمیدیدمش خب گف کار مهمی داشتی گفتم ن فقط میخواستم ببینمت اونم گف اگه کاری داری بگو بیام مدرسه منم گفتم ن کاری ندارم بعد گفتم یه چیزی میپرسم ازتون خواهشا رودرواسی نکنین گفت بگو منتظرم گفتم اجازه میدین ک تو تابستون بهتون اس بدم؟گف این که فک کردن نداره اره ولی من با دانش اموزا تو دوران مدرسه ارتباطی ندارم ولی وقتی ک مدرسه ها تموم شد با هاشون ارتباط دارم حتی الانم با چن تا دانش اموزا ارتباط دارم بعد گفتم مرسی اونم گف لطف کردی بعد قطع کردیم سه روز پیش بهش اس دادم گفتم دلم براتون تنگ شده خوبین؟اونم جوابمو نداد منم توبه کردم ک بهش اس بدم دیگه ن هیچ وقت بهش اس میدم ن زنگ میزنم ن ایمیل میفرستم ب جهنم اگه اون یکم واسم ارزش قائل بود جوابمو میداد خوبه ک ازش اجازه هم گرفته بودم

  1910. رویا :

    یکم بدبین نشدنی منظورت از گولشون زده چیه؟خوب عوض شدن لحنش یا تغییر رفتارش ممکنه به دلایل دیگه باشه تو خودت اگر کسی انقد بهت توجه میکرد هر روز بعد امتحان تا ۱ بعد از ظهر وایسه مراقبتت تموم شه یه لحضه ببینتت توی رفتارش حرفاش حرکاتش مستقیم یا غیر مستقیم بهت بگه که دوست داره دلتنگت میشه به فکرته بدون تو دیوونه میشه و خیلی چیزای دیگه بین اونو بقیه فرق نمیزاشتی؟حرفات درسته اما خوب نیس همش بدیای این عشقو ببینیمو بهش فکر کنیم این بیشتر اذتمون میکنه بهتره خوبیای این عشقم ببینیم عشق ما یه عشق پاکه و دوست داشتن حالا دوست داشتن هر کی باشه غیر طبیعی نیس

  1911. دنیا :

    رویا مواظب خودت باش …
    هم اسم معلممی …
    اگه معلمت وقتی تو رو میبینه یا باهات حرف میزنه لحنش عوض میشه و وری برخورد میکنه که دوستت داره …
    باید بترسی …
    بچه ها منم عاشق معلمم ولی این که معلمی که عاشقشی بهت بگه که دوستت داره ۶۰ درصد کسایی که دیدم فقط معلمشون گولشون زده …
    خوب ماها فقط معلمامونو به چشم خوب میبینیم مگه نه؟
    بچه ها برید کتاب قرآن رو به نیت این که معلمتون آدم خوبیه یا نه باز کنید …
    اگه گفت بده سعی کنید اصلاحش کنید …
    اگه گفت خوبه هم هر روز خداروشکر کنید …
    بچه ها خیلی مواظب معلماتون باشید …
    نگید که چون مطمئنید آدم خوبین خانومتون معنی ای نداره از قرآن بپرسید …
    حتی اگه همه اونو آدم خوبی میبینن و به خودتونم خوبیاش ثابت شده بازم یادتون نره همیشه قرآن هست …
    مطمئن باشید قرآن به کسی دروغ نمیگه …
    مواظب خودتون و معلماتون خیلی خیلی خیلی باشید …
    ما هممون کسایی هستیم که اگه الان اتفاقی بیفته تا آخر عمرمون اذیت میشیم اینطور نیست؟

  1912. مينا :

    این جا نیام جای دیگه ای هم دارم مگه؟!…
    زهرا جون یه هفتت شد یه ماه!!من در انتظارم ببینم چی شد؟!
    من ادرس وبم رو بهش دادم و توش یه نامه هم براش نوشتم…یه هفته گذشت دیدم نرفته!…امروز گفتم بذار نامه رو کتبی بدم بهش…بعدش دادم گفتم اینو تو وبم نوشته بودم اما چون نرفتین گفتم بنویسم براتون..!گفتش:وبت رو دیدم خیلی قشنگ بود…!گفتم واقعا…؟!گفتش بعدا باید دربارش مفصل حرف بزنیم و بعدش رفتش چون امتحان شروع شده بود باید می رفت مراقبت…!

  1913. مهرناز :

    به به سلام بروبچ بدجووووور همدردیمااا
    منم عاشق معلمم ناجور الانم که داره تابستون میاد نمیدونم باید چه غلطى بکنم 
    راستى مینا تو هنوزم میاى این جا خب به منم میگفتى! 

  1914. رهرا :

    سلام مینا جون اس فرستارم ببخش اینرورا اینترنت نرارم نمیتونم بیام ولی حتما میام بعر یه هفته با کلی حرف میام و بهت میکم

  1915. مينا :

    بچه ها من دارم روااااانی میشم
    تابستون داره میاد 
    وااااای خدا
    کتاب خودشو که داده بود یکی از بچه ها پیدا کردم
    کتابش بوی خودشو میده
    ینی رسما دارم میمیرم

  1916. آشنای قدیمی :

    بچه ها میشه یکی دو تا اس ام اس خوب واسم بگید اخه میخوام به معلم اس ام اس بدم ببینم کی میاد مدرسه نمیدونم چی بدم بچه ها اگه میشه کمکم کنید.

  1917. مينا :

    اره زهرا جونم چرا اس ندی؟!اگر هم فردا اومد بازم بهش اس بده:مثلا بگواسمون به دریا گفت این بالا خیلی خوبه چون میشه همه چی رو دید…دریا به اسمون گفت:این بالا بهتره چون فقط میشه تو رو دید!تقدیم به اسمون قلبم شمالطفا بهش اس بده…

  1918. زهرا :

    واقعا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ینی ریسک کنم؟ب نظرم اگه فردا هم نیاد اون موعق اس بدم بهش

  1919. ماهایا :

    من نمییدونم ماها چرا اینقدر خودتون رو اذیت میکنید توی نطالب بالا نوشته به بیانی دیگر معشوق هیچ موضوعیتی به فرد عاشق ندارد ما کسی رو ندیدیم از این راه به جایی رسیده باشه ببینم معلمای شملا خانومن یا اقا؟  

  1920. مينا :

    عزیزم بیا ریسک کن به خودش اس بده ازش بپرس:
    سلام خانم ایکس خوب هستین؟!عیدتون مبارک…عذر میخوام مزاحمتون شدم یه سوال داشتم…شما برای امتحان ها چه روزهایی تشریف میارین؟!چونکه من خیلی وقت هستش که شما رو ندیدم میخواستم از روز هایی که میایین اگاه بشم
    فقط همین طوری رسمی اس بده…شجاعت به خرج بده شاید جواب داد…منم به معلمم امروز اس تبریک عید بدم شاید

  1921. زهرا :

    والا نمیدونم الان سه هفتست کلا نمیاد فقط تو اولین امتحانمون مراقب بود حالا اگه نیاد خیلی بد میشه ها اونوقت دیگه نمیبینمش وای خیلی بد میشه دلم براش تنگ شده میخوام از یکی از معلمام بپرسم ببینم میاد یا نه همین الان بهش اس ام اس میدم و میپرسم ازش

  1922. مينا :

    من هنوز فراموشش نکردم توی ایام امتحانات میبینمش کم و بیشتو چه طوری نمیبینیش؟!ینی مگه برای امتحان ها نمیاد؟!دیگه هیچ وقت نمیبینیش؟!

  1923. maedeh :

    واااااااااااای زهرا جون منم وقتی میخواستم کادو بدم قلبم داشت از توی سینم میزد بیرون هم حس خوبی بود هم بد کلی تشکر کرد و بعدش پریدم بغلش کردم او نم لپمو کشید الهییییییییی فداش بشم دلم یه عالمه براش تنگیده ولی شنبه میبینمش

  1924. رویا :

    چه عجب کجا بودی؟؟وایییییی اره واقعا ینی عالی بود دارم میمیرم از صبح علکی مثل دیوونه ها یه دفه میخندم حرف میزنم با خودم:)میترسم کارم بکشه تیمارستان!!یعنی از استرس تا چند ساعت دست و پام سر بود

  1925. مينا :

    وااااای بچه ها جواب اس ام اس ام رو داااااد…
    امروز صبح ج داد…گفتش:
    اسمانی را دوست دارم که بارانش فقط برای شستن غم های تو باشد…سلام اخرهفته ی خوبی برایت ارزومندم
    منم بهش گفتم:
    بهار هم که نباشد من به مهربانی شما از شکوفه لبریزم سلام مرسی از لطفتون اخرهفتتون پرشکوفه
    ینی قلبم اومد تو حلقوووومم

  1926. شیرین :

    وایییییییییییی رووووووویا!
    دیدی گفتم اس بدی خوبه….
    دیدی شیوم جواب داد!
    برووو حالشووووووو ببرررررررر!دیگه چی میخواییییی بهتر از این؟؟؟؟؟؟

  1927. زهرا :

    خیلی خوشحال شدم بالاخره یه روزم تو تابستون میرسه من بهش زنگ میزنم و میگم دلم برات تنگ شده و با هم حرف میزنیم

  1928. رویا :

    حالمو پرسید گفتم دلم تنگ شده اونم گفت منم همین طور گفت موظب خودت باشو کلی چیزای دیگه خلاصه کلی با هم حرف زدیم کلی اروم شدم

  1929. رویا :

    هل شده بودم یادم رفت اسممو بنویسم زنگ زد ببینه کیه فهمید منم انقد خوشگل حرف زد دلمم واسه صداش یه ذره شده بود بعد دوهفته بلاخره صداشو شنیدم وای خیلی خوشحالم،هههه درکت میکنم کادو دادن واقعا سخته ها منم روز زنو روز معلم میخام گل یا کادو بدم جونم در میاد

  1930. Hannaneh :

    سلام دوتان خوبید عایا؟؟؟

    من عاشق معلم شیمیم شدم لامصب اصلا ی جیگریه.کمکم کنیدخیلی دوسش دارم وای زندگیمه*

  1931. زهرا :

    وااااااااااااااای بهت زنگ زد چی گف؟برای اولین بار پارسال ک دادم قبول کردو برای دومین بار گف ک ترجیح میدم رودر رو حرفاتو بهم بگی ومنم گفتم نه نمیشه و بهش ب زور دادم و تو روز معلم هم رفتم ایستادم دم در کلاسش داشت میرفت کلاس بهم گف کاری داری منم کادو رو پشتم قائم کرده بودم یههویی بهش نشون دادم و گفتم روز معلم مبارک باشه خیلیی ذوق کرد و گف همین ک میگی روز معلم مبارک برام کافیه بعد هرچی کردم قبول نمیکرد کادومو اصن یه وضعی بود از اون ور دوستام منو چهار چشمی نگا میکردن پشت معلمم هم دوستم واستاده بود وقتی اونو میدیدم خندم میگرف از اون ورم معلم دینی مون منو دید از اون ورم منم از استرس داشتم میمیردم هرر چ قدر بهش میدادم قبول نمیکرد فقط داشت ب من لبخند میزد اخرش گفتم خانم خانم دینیمونم منو دید بگیرین دیگه….با لحنی پر از استرس بعد گرفت و منم فرار کردم زنگ بعد ک باهاش کلاس داشتیم ازم تشکر کرد و منم گفتم خواهش…خیلی خنده دار بودم وقتی کادو رو بهش میدادم

  1932. رویا :

    اره عزیزم انتخاب کردم ولی جونم در اومد:)
    وقتی حس میکنم جایی در این کره خاکی تو نفس میکشی و من از همان نفس هایت نفس میکشم ارام میشم…ت♥و باش…هوایت بویت برای زنده ماندنم کافیست…

  1933. مينا :

    من هم به معلمم امروز اس دادم و طبق معمول جواب نداد
    بهش گفتم:هروقت به مهربانی های شما فکر میکنم با خود می اندیشم که چگونه ممکن است فرشته ای با این فاصله از زمین پرواز کند؟!

  1934. زهرا :

    دنیا جان خوش اومدی راستی ماهایا و مهدیه و بقیه ناممو حوندین ؟چطور بود؟رویا جان متنش چی بود جواب داد؟
    ارزش مند ترین مکانهای دنیا بودن در فکر کسی یاد کسی و قلب کسی

  1935. maedeh :

    بله دنیا جان همه درد همو اینجا میفهمند منم دوشنبه بهش یه ایمیل خوشگل دادم

    دلم کوچک است!کوچکتر از باغچه ی پشت پنجره.ولی انقدر جا دارد که برای کسی که دوستش دارم نیمکتی بگذارم برای همیشه…

    خوشگل بود؟

  1936. ماهایا :

    راستی ضمن معذرت خواهی بابت رفتارم اومدم یه چیزی بگم معلم زبان دینی و فارسی مون  به مدیرمون گفتن ماهایا بند دل ما شده خیلی دختر خوب و باشخصیتیه هروقت میریم خونه همش تو ذهنمونه این سه تا معلمم خیلی خانومای مهربونین ببینید  با رفتارم چی کارشون کردم که تک خونه شون هم به یادمن

  1937. کیمیا :

    مرررررررررررسی از جمله های قشنگی که نوشته بودید منم ازشون استفاده میکنم چون منم تاااااازه شماره ی خانومم رو گرفتم تاحالا بهش اس ندادم

  1938. زهرا :

    ولی من هر وقت نامه نوشتم حرف دلم بود قشنگ صریح و واضح همیشه احساساتمو بیان کردم ینی اگه بیان نکنم میمیرم همیشه همینطور بودم و هستم

  1939. ساناز :

    ﻗﻠﻤﺖ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺭ ﺑﻨﻮﯾﺲ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺧﻮﺑﯿﻬﺎ، ﺯﻧﺪﮔﯽ، ﻋﺸﻖ، ﺍﻣﯿﺪ ﻭ ﻫﺮ ﺁﻥ ﭼﯿﺰ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﺯﯾﺒﺎ ﻫﺴﺖ ﮔﻞ ﻣﺮﯾﻢ، ﮔﻞ ﺭﺯ ﺑﻨﻮﯾﺲ ﺍﺯ ﺩﻝ ﯾﮏ ﻋﺎﺷﻖ ﺑﯽ ﺗﺎﺏ ﻭﺻﺎﻝ ﺍﺯ ﺗﻤﻨﺎ ﺑﻨﻮﯾﺲ ﺍﺯ ﺩﻝ ﮐﻮﭼﮏ ﯾﮏ ﻏﻨﭽﻪ ﮐﻪ ﻭﻗﺖ ﺍﺳﺖ ﺩﮔﺮ ﺑﺎﺯ ﺷﻮﺩ ﺍﺯ ﻏﺮﻭﺑﯽ ﺑﻨﻮﯾﺲ ﮐﻪ ﭼﻮ ﯾﺎﻗﻮﺕ ﻭ ﺷﻘﺎﯾﻖ ﺳﺮﺥ ﺍﺳﺖ ﺑﻨﻮﯾﺲ ﺍﺯ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺍﺯ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻨﻮﯾﺲ ﮐﻪ ﭘﺮ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺳﻮﯼ ﺟﻬﺎﻥ ﻣﯽ ﻧﮕﺮﺩ ﻗﻠﻤﺖ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺭ، ﺭﻭﯼ ﮐﺎﻏﺬ ﺑﻨﻮﯾﺲ : ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ﺗﻠﺨﯽ ﻫﺎ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﺍﺳﺖ …

  1940. مينا :

    اههههه امروز مراقبمون نبود منم برای اینکه لاقل یه ذره ببینمش همش داشتم خرحمالی میکردم تو مدرسه….اما فقط یه بار گوشه ی مقنعشو دیدم بعدشم هرچی دنبالش گشتم نبوووود….شانس نداریم…الان دوروزه ندیدمش شنبه ها هم که نمیاد امتحان بعدیمون هم دوشنبست که دوشنبه ها هم نمیادباید منتظر شم تا چهارشنبه یودیگه….یه هفتههههه نمیبینمش..!-_-:+_+
    //////:

  1941. رویا :

    وقتی حس میکنم جایی در این کره خاکی تو نفس میکشی من از همان نفس هایت نفس میکشم ارام میشوم تو باش هوایت بویت برای زنده ماندنم کافیست…../کجا هستی؟هر کجایی یک لحضه به اسمان نگاه کن میخواهم دل خوشیم این باشد اسمانمان یکیست…/سر به هوا نیستم اما همیشه چشم به اسمان دارم حال عجیبیست دیدن همان اسمان که شاید تو دقایقی پیش به ان نگاه کرده باشی..

  1942. مينا :

    عزیزم نامت قشنگ بود و تونسته بودی حرف دلتو به راحتی بزنی
    اما من تا الان هرچی نامه بهش دادم خیلییییی عاشقانه و غمگین بوده
    البته امسال که اصلا ندادم البته شاید روز اخر بدم…خودمم تکلیفمو نمیدونم
    چون جدایی برام میلی طاقت فرساست….!

  1943. زهرا :

    همیشه حواسم ب ادمایی ک دوسشون دارم بوده و هست و ذهنم از یاد کسایی ک مهرشون تو دلم افتاده غافل نمیشه شاید اینکه میگن دل ب دل راه داره جمله غلطی باشه ولی من محبتو تو چشای شما دیدم به همین واژه قسم من یه اسفند ماهی ک همیشه درگیر خاطراتش هست فقط به خاطر یه درپای طلای ک تو ذهنم نقش بسته اینقدر ب گذشته وابستم .گذر لحظه لحظه زندگیم و تموم شدن بهترین دوزان عمرم از جلوی چشام داره مثل برق میگذره ومن با اینک دارم وارد دبیرستان میشم هنوز یادنگرفتم چجوری حرفای توی دلمو و سوالایی ک تو ذهنمه به کسایی ک باتمام وجودم بهشون عشق میورزم روشن بیان کنم شاید همین نگفته هاداره ازارم میده خیلی سخته صفحه ای از زندگیمو ورق بزنم که همه احساساتم توش اوج گرفته باشه و به حالت عرفانی رسیده باشه اما برخلاف همه این سخت بودن ها از یه چیزی خیلی خوشحالم خوشحالم از اینکه ماجرای دوست داشتن شما باعث شد با کسایی ک مثل من عاشق معلمشون هستن اشنا شم و از تجربیات .و احساساتشون استفاده کنم و همچنین خوشحالم از اینکه تو این دو سال با کسی مثل شما اشنا شدم این ماجرای دوست داشتن شما باعث شد درس های خیلی زیادی از زندگی باد بگیرم درس هایی ک هیچ وقت فراموششون نمیکنم و برام خیلی با ارزشند میخوام بگم اگه تا حالا تو ابراز احساساتم زیاده روی کردم و باعث ناراحتیتون شدم منو ببخشید ولی تا بوده همین بوده امسال من با دوران شیرین راهنمایی خداحافظی میکنم و وارد دبیرستان میشم و صفحه ای جدید از زندگیم ورق میخوره ولی با همون قلم و من همون دخترم کسی ک ب راحتی احساساتشو بیان میکنه و از دوست داشتن و دوست داشته شدن خسته نمیشه میخوام اینو ب عنوان یادگاری ازم نگه دارین ب امید ر وزی ک ب یادم بیفتیدسلام خانم سلیقه دار من اون نامه ای ک میخواستم واسه معلمم بدم نوشتم و برای روز معلم همراه یه کادو دادم بهشون توش اینا رو نوشته بودم:همیشه حواسم ب ادمایی ک دوسشون دارم بوده و هست و ذهنم از یاد کسایی ک مهرشون تو دلم افتاده غافل نمیشه شاید اینکه میگن دل ب دل راه داره جمله غلطی باشه ولی من محبتو تو چشای شما دیدم به همین واژه قسم من یه اسفند ماهی ک همیشه درگیر خاطراتش هست فقط به خاطر یه درپای طلای ک تو ذهنم نقش بسته اینقدر ب گذشته وابستم .گذر لحظه لحظه زندگیم و تموم شدن بهترین دوزان عمرم از جلوی چشام داره مثل برق میگذره ومن با اینک دارم وارد دبیرستان میشم هنوز یادنگرفتم چجوری حرفای توی دلمو و سوالایی ک تو ذهنمه به کسایی ک باتمام وجودم بهشون عشق میورزم روشن بیان کنم شاید همین نگفته هاداره ازارم میده خیلی سخته صفحه ای از زندگیمو ورق بزنم که همه احساساتم توش اوج گرفته باشه و به حالت عرفانی رسیده باشه اما برخلاف همه این سخت بودن ها از یه چیزی خیلی خوشحالم خوشحالم از اینکه ماجرای دوست داشتن شما باعث شد با کسایی ک مثل من عاشق معلمشون هستن اشنا شم و از تجربیات .و احساساتشون استفاده کنم و همچنین خوشحالم از اینکه تو این دو سال با کسی مثل شما اشنا شدم این ماجرای دوست داشتن شما باعث شد درس های خیلی زیادی از زندگی باد بگیرم درس هایی ک هیچ وقت فراموششون نمیکنم و برام خیلی با ارزشند میخوام بگم اگه تا حالا تو ابراز احساساتم زیاده روی کردم و باعث ناراحتیتون شدم منو ببخشید ولی تا بوده همین بوده امسال من با دوران شیرین راهنمایی خداحافظی میکنم و وارد دبیرستان میشم و صفحه ای جدید از زندگیم ورق میخوره ولی با همون قلم و من همون دخترم کسی ک ب راحتی احساساتشو بیان میکنه و از دوست داشتن و دوست داشته شدن خسته نمیشه میخوام اینو ب عنوان یادگاری ازم نگه دارین ب امید ر وزی ک ب یادم بیفتید اینم از نامه ای ک من واسه روز معلم ب مامانم دادم خوبه؟مینا و کیمیا جون نظرتون بابت نامم چیه؟

  1944. مينا :

    چه بی تفاوت زندگی میکنند ادم ها…بی انکه بدانند درگوشه ای از دنیا تمام دنیای کسی شده اند….

    اشوب همان حس غریبیست که وقتی لبخند بر لبهای تو نباشد دارم….

    چه حس بدیه مدام خودت رو به دیگری یاد اوری کنی تا فراموشت نکنه…!

    دلتنگی فقط از ندیدن نیست…لحظه های بی خبری همیشه پراز دلتنگیست..!

    چه شوری میزند دلم وقتی در چشم دیگران انقدر شیرین می شوی….!

    عاشق ان روزهایی هستم که مهربان میشوی حتی نفهمم چرا؟!…

    سخت است در گلویت چیزی مانند خارکشنده احساس کنی برای کسی که لحظه ای از گذر فکرش عبور نکرده ای…!

    گمم نکن….درگوشه ای از حافظه ات مینشینم فقط بگذار بمانم…!

    شهامت میخواهد سرد باشی و گرم لبخند بزنی….!

    بعضی اوقات از شدت دلتنگی گریه که هیچ…دلت میخواهد های های بمیری…!

    انقدر فریادهایم را سکوت کردم که اگر به چشمانم بنگری کر میشوی…!

    دلم برای خودم سوخت وقتی صدایم کردی شما…!

    زندگی پانتومیم است حرف دلت را به زبان بیاوری باختی…!

    دوست داشتن ساده و باور کردنش سخت است…تو ساده باور کن سخت دوستت دارم

    رویا جون من جمله زیاد دارم چندتاشو واست نوشتم شاید به درت بخوره برای اس دادن…!

  1945. رویا :

    قشنگه ولی اون تیکه اغوششو کجا دلم بزارم میترسم یه وقت بد شه،واییییی این دوروزه ده هزار تا اس خوندم اصلا نمیتونم تصمیم بگیرم کدوم خوبو مناسبه

  1946. شیرین :

    رویا ولی تو سایت ها بگرد اس قشنگ پیدا کن براش بفرست.زودتر اینکارو بکن…
    باور میکنی من به جای تو ذوق کردم…!
    انگار خودم میخوام واسه بار اول بهش اس بدم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
    حستو تجربه کردم عزیزم…درکت میکنم!
    ولی زودتر بهش اس بده و بهمم خبر بده چی بهش دادی.باشه؟

  1947. مينا :

    پس حساااابی خوشحال شدی…خوش به حالت سال دیگه هم میبینیش اما من سوم راهنماییم دیگه نمیتونم ببینمش هیچ وقت چون سال دیگه مدرسمون فرزانگان میشه و کلا معلماش از اونجا میرن…منم معلممم و مشاور مدرسمون اومدن دوتایی باهام حرف زدن معلمم منم گفت اگه بی تفاوتی میکنم میخوام خودت وابسته نشی گفت تابستون همو میبینیم و بهم پیام بده…خلاصه یه بیست دقیقه ای داشتن باهام حرف میزدن…منم از استرس پاهام میلرزید اوناهم فهمیده بودن هی میگفتن چرا انقدر گیجی استرس نداشته باش…منم که کلا لال شده بودم فقط اونا حرف میزدن…بعدش هی مشاور مدرسمون میگفت توی چشم های معلمتون نگاه کن و حرف بزن…!
    وااااااایی تابستووووووون….من که دارم میمیرم….خیلییییییییییی دوسش دارم….خداکنه فردا باهام خوب باشه و مراقب سر امتحانمون باشه

  1948. کیمیا :

    مامانم رو با هزاااااارجووووور اصرار کشوندم مدرسه که مثلا بیاد درسمو از معلمام بپرسه بیشتر هدفم همون معلمی بووووود که میدونین…مامانم نمیووووومد که پیرم کرد موهام سفید شد تا رازی شد بیاد…Avazak.ir129 شکلک های یاهو (۴)حالا از شانس بد من به کل یاااااادم رفته بود امروز ازمون داریم هیچی دیگه همش استرس داشتم مامانم بدون من نره پیش خانم فکر کنه که من الان از کلاس میام بیرون.خلاصه باهزااااارتا مشقت و استرس و هزارتا فکرو خیال هرجوووور بود زوده زووووووود برگمو دادم اومدم پایین دنبال مامانم گشتم که دیدم تو راهرویی که دفتر دبیرا هست وایساده با معلم عززززززییییزززززم میگن و میخندن خیلیییییی تعجب کردم مگه پرسیدن وضعیت درسم خنده داره!؟!؟!رفتم پیشون که سلام کنم که یهوووو بحث رو عوض کردن و خانووووومم گفت بله خانوم کیمیا این ترم کووووولااااک کرده عااالی بوده یا۱۹/۵ شده یا۲۰ ولی خیییلی خوب شده!!!!!منم که حساااابی خر کیف شده بودم هم از این که بالاخره تلاشام نتیجه داد هم از این که داره عشقم ازم تعریف میکنه هم از این که پیشش وایساده بودمو اونم باز از هموووون خنده ها که من دیووونشم میکرد!!!!!!!واااای خدا منو این همه خوش بختی محاااله!!!!!!بعد عزیزدلم خداحافظی کردو رفت تو دفتر.به مامانم گفتم وااا مامان بهش چی گفتی که اینجوووری میخندید!؟!؟گفت بهش گفتم این کیمیای دیوونه ی مارو چکار کردی که اننننقدددررر عاشقت شده؟؟؟؟؟واااای منو میگی داشتم از خجاااالت میمردم هم بخاطر اینکه مامانم فهمیده تاحدمرررگ دوسش دارمهم بخاطر اینکه دقیقا همون زنگ با ایشون کلاس داشتیم!!!!!بعد گفتم واااای مامان جدددا گفتی!؟!؟!؟اخه چرااا گفتیم من دیگه روووم نمیشه الان سر کلاس بشینم!!گفت نه بابا نگفتم شوخی کردم باهت(میدونم داشت اینجوری الکی میگفت که سر کلاس معذب نباشم یه چیزایی گفته بود که بهم نمیگه)دیگه با مامانم خداحافظی کردم و رفتم سر کلاس که نفسم هم اووومد و درس جدید دادو تمرین حل کردیم و جااالب تر از همیشه ایندفعه نسبت به قبل بیشتر نگام میکرد نه خییییلیها ولی خوووب نسبت به قبل بهتر بود!!!بعد گفتش که از اونجا که امتحاناتون کشوریه از این به بعد پنجشنبه ها کلاس میزاریم حالا هر کی میخواد بیاد تو یه برگه اسمشو بنویسه بده…دیگه اسمامون رو نوشتیم طبق معمول من اووولین نفر اسمم رو نوشتم و دادم بعد گفت این ساعت اول شلوغه یه سریتون ساعت اولش بیاین یه سریتون ساعت دومش…بعد اسمهارو خوند که بچه ها بگن که کدوم ساعت دوست دارن بیان که هممممووون یه ساعتو گفتیم دیگه بنده خدا گفت باشه همتون همین ساعت بیاین….بعد منو صدا کرد گفت یه دقیقه بیا منم که از تعجب شاخ دراورده بودم که باهام چکار داره!!!گفت به تو دارم میگم چون میدونم حرفمو گوش میدی تو این ساعت اول نیا ساعت دوم بیا به میرزایی که باهم دوستید هم بگو ساعت دموم بیاد(اخه اون دفعه اول که بهش نامه دادم برگه رو دادم به میرزایی بره بده بهش چون روش زیاده حالا فکر کرده که ما خیلی باهم صمیمی هستیم ای کاش داده بودم شاگرد اول کلاسمون بده!!!!)دیگه رفتم به میرزایی هم گفتم اونم که از خنده داشت میییییترکید گفت دیدی کیمیا مشهورم کردی!دیگه زنگ خورد و اومدم خونه ی مامانبزرگم چون خالمم هم بود منم که با خالم مچ تماما موضوعات رو اول برای خالم تعریف میکردم و میکنم اومدم که بهش امار بدم از امروز دیدم که نننننننه باباااا انگار اطلاعات خالم خییییییییییلی از من بیشتره!!!!!اومدم بهش گفتم خاله بیا برات امروزو تعریف کنم گفت نه تو بیا برات تعریف کنم.گفت مامانت رفته بهش گفته خاااانوم رضایی این کیمیا مارو کشته تو خونه خانم رضایی خانم رضایی از دهنش نمیوفته یه عکس بازیگر خارجی هستش گذاشته روی صفحه ی لپ تابش که شبیه شماست(تیلور سوییفت رو میگفته)خلاصه این کیمیارو چکارش کردی که عاااشقت شده بعد خانوومم هم همش میخندیده الههههی قربون خندهاش برم!!!!بعد خانومم هم گفته اره خییییلییییی عالی شده کولاک کرده به خاطراینکه دوسم داره خییییلیی خوب درساشو میخونه!!!!بعد به مامانم هم گفته که اگه باهاش خشک رفتار میکنم بخاطر اینه که نمیخوااام بهم وابسته بشه چون از سال دیگه احتمال۹۰ درصد داره من معلم دوم ها نباشم فقط معلم اول و سوم باشم نمیخوااام یهو پست رفت کنه(الهی من دورش بگردم که انقدررر ماهه)بعد به مامانم گفته بود که منم دوسش دارم اما این حرفارو تو بهش نگوو.خالمم هم گفت که نرم این حرفارو به مامانم بگم چقدر هم خاااللللم بهم نگفت!!!!!!!خلاصه یچیزدیگه هایی هم گفته بود که من حساااابی هم ذوق کردم هم خجااالت کشیدم که حالا یادم نمیاااد……..این بوووود

  1949. مينا :

    چه قدر خوووووب کیمیا جون…خیلییییی خوش حال شدم…وقتی مامانت اینو بهش گفت معلمت چی گفت؟؟؟!الان باهم چه طوووری رفتار میکنین؟؟؟؟؟؟؟مامان من هم اومد برای روز زن مدرسم برای وضعیت درسیم دیدم یه دسته گل رز قرمز هم برای معلمم اورده منم رفت گل هارو بهش دادم و اونم رفت پیش مامانم و باهام یه عالمه حرف زدن…!
    البته یک شنبه با هم دعوامون شد خیلی شدید…با یه دختر که ادعای دوست داشتن معلممو میکنه دعوام شد اما حرف بدی بهش نزدم اونم رفت به معلمم گفت مینا هرچی از دهنش در اومد به من گفت گریه میکرد معلمم هم بغلش کرد گفت خودم حساب مینا رو میرسم و وقتی زنگ خورد اومد گفت به نگین چی گفتی منم داستان رو براش تعریف کردم فکر کن اون از اونور گریه میکرد منم از اینور…بهش گفتم اگه اون یه بار گریه کرده من روزی ده بار گریه میکنم!بعدش گفت مگه ازاداریه؟!بعدش گفت بیا بغلش کن معذرت خواهی کن منم گفتم عمرا اونم گفت پس خدافظ…تا دوروز که یدیدیم همو من بهش سلام هم حتی نمیکردم…دو روز پیش وقتی داشتم امتحان میدادم هی میومد بغلم وای میستاد و برگمو چک میکرد و باهام حرف میزد و بغلم میکرد یعنی خودش هم از رفتار بدش پشیمون بود…نمیدونم…

  1950. کیمیا :

    سلام مینا جووووووووووووووووونم معلمم هم خوبه باهم خوش میگذرونیمو کییییییییف میکنیم شمارشو گرفتم اما تاحالا بهش اس ندادم روز معلمم کلییییییییی عکس گرفتیم خیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییلی دوسش دارم مامانمم امد بهش گفت که کیمیا خیییییییییییییییلی دوستت داره همش تو خونه اسم شما از دهنش نمیوفته

  1951. رویا :

    شیرین کجایی پس خودت پیشنهاد میدی ساعت ۶ بعد نمیای؟!؟!من هنوز تو اس ام اس گیرما نخندیا چون اولین بارمه خیلی استرس دارم برام مهمه نمیخوام بی گدار به اب بزنم…

  1952. رویا :

    خیلی خوشحالم عریرم که بلاخره یکی مثل خودم پیدا کردم که درکم کنه،این کارا تازه خوب خوباشه من واقعا میپرستمش همه وجودم ازش پر شده خودشم میدونه!!!

  1953. مينا :

    زهرا جون ما فردا انتحان تاریخ نداریم امتحان عربی داریم و من هنوز هیچی نخوندم…بیشتر وقت ها شب ها درس میخونم و چون صبح ها زود میرم مدرسه باز هم وقت دارم کلا دقیقه نودی کارام…!

  1954. زهرا :

    راس میگه ماهایا تو چرا میخوای با همه دعوا کنی؟مگه من چی گفتم ک اینجوری ج میدی مینا ولی بعضی وقتا رو درس ادم تاثیر منفی داره فک کن من روزایی ک ناراحتم ب جای اینکه بشینم درس بخونم ب اون فک میکنم و این خیلی بده ب نظرم ممنونم ازت مینا ک تو این مدت کمکم کردی و ماهایا از تو هم ممنونم منم امسال معدلم نوزده و هشتادو سه شد راستی مینا تاریخو چقدر خوندی؟

  1955. ماهایا :

    درسا از من به تو نصیحت با اینا حرف نزن چون با این کارت فقط خودتو خسته میکنی برو یه نگاه به حرفای من بنداز همش همینایی که تو داری میگی درسا حرف زدن با اینا هیچ نتیجه ای نداره اینا برای این اومدن اینجا که زندگی نامه یه روزشون رو برا هم تعریف کنن نیازی به کمک ندارن چون فقط میخوان کار خودشونو انجام بدن و به عاقبتش فکر هم نمیکنن

  1956. ماهایا :

    رویا اکثر بچه ها از اینکه زندگی و وقتشون داره اینجوری تلف میشه ناراضی ان منم راهی گفتم که بتونن مث بچه های دیگه شاد زندگی کنن مینا به تو هم بگم فکر کردن به معلم تاثیر مثبت برای همه روی درساشون نداره خیلی از بچه ها بخاطر معلمشون از درسشون افتادن پس فقط خودتو درنظر نگیر زهرا من پیش گو نیستم که بدونم بیان احساسات ایا پشیمونی میاره یا نه؟من یه حدس زدم و اگر دقت کرده باشی همیشه توی جمله هام کلمه اگـــــــــر یا مـــــــمـــــــکن بوده اینو یادت باشه احتیاط شرط عقله و کار از محکم کاری هیچ وقت عیب نکرده
    من به موفقیت و ارامش ذهنی خودم دست یافتم و از اینکه به حرف های بعضی از شماها گوش ندادم خیلی راضی ام برای همین دیگه اینجا کاری ندارم دوست داشتم شماها هم موفق بشین ولی انگار دلتون داره جای عقلتون تصمیم میگیره ولی برای من مهم نیست چون واقعا سعی کردم …. ولی نشد بای

  1957. ماهایا :

    مینا تو حق نداری با من دعوا کنی درکت میکنم دوست داشتن معلم ذهنتو عقب انداخته ولی اشکال نداره راستی همگی برید پیش معلماتون بهشون بگید که خیلی دوستون دارم از صبح تا شب بهش اس بزنید بچه ها برای امتحاناتون اصلا نخونید فقط دل معلماتونو بدست بیارید راستی ببینید بچه هایی که عاشق معلماشون نیستن بیماری روحی دارن اونایی که توی تابستون شادن کمبود دارن ببینید توی تابستون به معلماتون فکر کنید کلاس های تابستونی نرید فقط به معلماتون فکر کنید اینجوری به نفعتونه حرف دل رو گوش کنید عقل چرت میگه
    فکر کنم با این حرفا خیلی بهتون خوش بگذره و اعتماد به نفس بگیرید مهم موفقیت خودم بود که موفق شدم خیلی سعی کردم ذهن شمارا از این حرفا ازاد کنم ولی متاسفانه خودتون خیلی از اینکه صب تا شب به فکر کردن به معلمتون بگذره خوشحالید امیدوارم کل زندگیتون همینجوری و باب میلتون پیش بره

  1958. رویا :

    من هر روز صبح بعد از ظر تو حیاط وایمیستادم تا بیاد سلامو خدافظی کنم زنگ تفریح نزدیک دفتر وایمیستادم همش کلاسو میپیچوندم میرفتم دم کلاساش صداشو گوش میکردم یه بار یه تصادف کوچیک کرد جوری اشک میریختم حالشو میپرسیدم خودش دلداریم میداد میگف حالش خوبه کل کلاسو بعضی معلما میدونن عاشقشم روز اخر از صبح مث ابر بهار گریه میکردم اومده بود میگف ۳ماهه چشم رو هم بزاری تموم میشه شماره و برنامه روزایی که مراقب داد برم ببینمش شنبه میخام برم یه نامه نوشتم براش ۲ماه دارم روش کار میکنم نمیدونم بدم یا نه؟؟البته بهش مستقیم یه بار گفتم دوسش دارم امروز یا فردا میخام بهش اس بدم دارم از استرس میمیرم

  1959. Dorsajoon :

    البته منم ی چیزبگم همیشه و همه جانباید احساسمونو بیان کنیم چون اتفافای خوبی نمیوفته…

    زهراجون خوبه ادم معلمشودوس داشته باشه اما عادت بهش خوب نیست..وقتی اومدی راهنمایی یادبیرستان معنی حرفمو میفهمی..

    امیدوارم همیشه همه رو دوس داشته باشی..

  1960. مينا :

    رویا جون معلمم میدونه چه قدر دوسش دارم و اکثر اوقات با هم خوب و صمیمی هستیم…
    زهرا جون برات خیلی خوش حال شدم که تونستی راحت بشی…البته اگر با دوباره دیدنش علاقت برنگرده که امیدوارم اینطور نشه عزیزم…

  1961. شیرین :

    رویا جون اتفاقا هرچی حسش بیشتر باشته بهتره.چون اونم به پیامی که بهش میدی فکر میکنه و ساده ازش نمیگذره…
    مگه عاشقش نیستی؟خب با پیامهات بهش بگو…
    مثلا وقتی دلت براش تنگ میشه پیام دلتنگی براش بفرست…
    من فکر کنم واسه بار اول خوب باشه.
    مطمئن باش بد نمیشه
    البته بازم هرجور خودت دوس داری.
    ولی هروقت بهش پیام دادی بهم بگو…
    منتظرما!
    واییییی من بیشتر از تو ذوق کردم!یاد دوسال پیش خودم افتادم که واسه بار اول بهش اس دادم.
    تموم روز مث دیوونه ها سرم رو گوشیم بود که کی جوابمو میده!
    اما نداد!!!!خخخخخخخخخخ:ـ)
    اما بعد از یه ماه که من همیشه بهش پیام دادم اونم یخش وا شد و بهم پیام داد!
    دفه اول که بهم پیام داد داشتم میمردم از خوشحالی!!!!!!!!!!

  1962. مينا :

    من وقتی معلمم رو دوست دارم شاید رفتارم و یه ذره تند کنه و ناراحت باشم اما رو درسم تاثیر مثبت داره اکثرا طوری که معلمای دیگه میان میگن که مینا تو از اون موقعی که عاشق خانم ایکس شدی هم اروم تر شدی هم درست بهتر شده…من احتمالا نهایی امسالم رو بیست بشم و ترم اولم هم شدم نوزده و پنجاه و نه…مشکلی از نظر درسی ندارم
    ضمنا ماهایا جان حرفتاتو زیر سبیلی رد کردم فقط اندفعه رو چون نمیخوام دعوایی به وجود بیاد…

  1963. زهرا :

    دوستان این روزا اعصابم ب خاطر امتحانا خیلی خرده اخه امسال نهایی هستیم چهرشنبه هم امتحان تاریخ داریم حرف من اینه اگه میبینین ک خیلی اذیت میشین قشنگ برین و احساساتتونو چه کتبی چه شفاهی بگین و خودتونو راحت کنین فقط به یه شرط ک زیاد بهش نچسبین این بهترین راهه ب نظرم چون اگه نگی معلمت انقدر سرش شلوغه ک ب فکرشم نمیرسه ک تو میخوای با رفتارات بهش ثابت کنی ک دوسش داری من خودم همیشه احساساتمو بیان میکنم و هیچ وقتم پشیمون نشدم

  1964. زهرا :

    ماهایا جان اتفاقا من با اکثر حرفات موافقم ولی تو هم رویا و شیرینو و بچه های دیگه رو درک کن بچه ها منم پارسال اینطوری بودم اصلا نه درس برام مهم بود نه چیز دیگه ای فقط فکروذکرم معلمم بود و بس و هرکاری ک میتونستم کردم تا بهش ثابت کنم دوسش دارم و اگه بهم بی اعتنایی میکرد شب تا صب ناراحت میشدم ولی ب مرور زمان ب این نتیجه رسیدم ک دوست داشتن باید تعادل داشته باشه با اینکه خیلی سخته این تعادل داشتن ولی ادم میتونه درضمن اینکه دوسش داره ب کارای دیگه اشش هم برسه میتونم بگم ک من الان فقط ۱۰%معلممو دوس دارم نمیدونم چرا اینطوری شدم و نمیدونم ک اینطور شدنم خوبه یا نه ولی در کل میتونم بگم ب مرور زده شدم ازش اخه نمیدونین من چقدر دوسش داشتم وقتی میدیدمش دست و پام میلرزید ولی الان اصلا برام مهم نیس ک ببینمش یا نه الان از شنبه هفته گذشته ندیدیمش ولی برام مهم نیس نمیدونم شاید اگه طولانی باشه ندیدنم دلم براش تنگ بشه ولی اگه دیدم خیلی دلتنگشم نهایتش بهش زنگ میزنم مگه چه اشکالی داره اون معلممه و باید درکم کنه ک براش دلتنگم راستی یه معلم داریم ک میدونه من معللممو دوس دارم خودش بهم گف ک کاملا تابلویی ک دوسش داری و بهم گفت ک منم تو سن تو عاش معاونمون شده بودم و منم خیلی ذوق کردم و ازش پرسیدم چجوری فهمید دوسش داری گف ک بهش نامه دادم مثل من و منم خوشحال شدم ک حداقل این معلمم درکم میکنه میتونم بگم من هروقت خواستم ب این معلمم اس میدم و اونم قشنگ جوابمو میده ولی ب معلمی ک دوسش دارم تا حالا اس ندادم

  1965. maedeh :

    ماهایا جان چرا ناراحت میشی مگه من چی به شما گفتم شرمنده این حرف و میزنم ولی این شمایی که کمی تند برخورد میکنی با بقیه اینجا همه حرف میزنن نظر میدن و نظرات همه مثل هم نیست باید به نظر بقیه هم احترام بگذاری شاید یکی مثل شما دوست داره معلمشو فراموش کنه خب ایرادی نداره تصمیم گیرنده شمایی یکی هم دوست داره مثل من و بقیه این رابطه رو حفظ کنه که خب اینم بستگی به خود طرف داره ما اینجا چون مشکلمون یکیه اومدیم و داریم بهم کمک میکنیم حالا در هر مشکلی یا فراموش کردن یا حفظ رابطه بالاخره یه جورایی یه کمک هایی بهم میکنیم اگه هم من حرفی زدم شرمنده منظور بدی نداشتم

  1966. ماهایا :

    باشه … کردم همون بهتر من برم مائده من مشاور نیستم بهتره از مشاور کمک بگیری چون من هرچی بگم و باب میل شما نباشه بهتون بر میخوره من از کجا میدونم معلم تو چشه من دارم حدس میزنم ولی تو داری یه جوری برخورد میکنی انگار من…
    اخلاقتو درست کنی ضرر نداره

  1967. maedeh :

    رویا جان منم باهات موافقم اولش منم میگفتم فراموش میکنم ولی الان میبینم که نه اصلا نمیشه خیییییییییییییییییییییییلی سخته و دائم توی ذهنته حتی یک ثانیه هم رها نمیشی از فکرش مگر اینکه خیییییییییلی سرت شلوغ باشه

  1968. maedeh :

    ماهایا جان من اصلا تا حالا دوتا ایمیل بیشتر بهش ندادم قبل از اینکه ایمیلشو بگیرم ازش شمارشو خواستم که گفت نمیتونم دلیلش این نبود که فکر کنه من مزاحمش میشم 

  1969. ماهایا :

    خوب باشه شما راست میگی پس بذارید من حرف اخرمو بزنم بچه ها من هرچی که گفتم اشتباه بوده غیر منطقی بوده برید به معلماتون صبح تا شب اس ام اس بدید حرف دلتون رو بهش بزنید مث کنه بهش بچسبید و تا اخر عمر تو ذهنتون نگه دارید توی تعطیلات بهش فکر کنید امتحانات براتون مهم نباشه فقط به فکر راه چاره برای بدست اوردن دل معلماتون باشید حرف هایی که قبلا زدم اشتباه بود همشون غیرمنطقی بودن جدی نگیرید به حرف های شیرین و رویا  گوش بدید و بذارید دلتون تصمیم بگیره فکر کنم اینجوری بهتر باشه بای برای همیشخ اینجا طرفداری برای حرفای من وجود نداره فقط یادتون باشه حقیقت رو باید پذیرفت هرچند تلخ باشد بای همیشه

  1970. رویا :

    شما یه نگاه به نوشته های بچه ها بنداز مشکل شون دوریو شروع شدن تعطیلاته کمک میخان که چطوری میتونن به معلمشون نزدیک شن باهاشون صمیمی شن چطوری میتونن اس بدن که یکم از دل تنگیشون کم شه تنهان چون اکثرا کسی درکشون نمیکنه و چون اینجا همه مثل همن میخان باهم درودل کنن اما هر کی هر چی میگه شما حرف از فراموشی میزنی باور کن این کار غیر ممکنه ادم دلش واسه بدی هاو بی تفاوتی های عشقشم تنگ میشه من انقد این ی هفته دلم براش تنگ شده حاضر بیاد بزنه تو گوشم بهم بدو بیراه بگه که با توجه به شخصیتش بعیده ولی فقط بتونم یک ثانیه ببینمش

  1971. شیرین :

    رویا فکر کنم واسه دفعه اول این خوب باشه براش بفرستی.

    “دلم آرامش وارونه میخواهد…
    ش م ا ر ا …!!!”

    تهش هم بنویس
    “خیلی دوستت دارم”

    البته اگه شمارتو نداره اسمتم بنویس

  1972. دنیا :

    من معلممو خیلی دوست دارم و از وقتی که در موردم شایعه ساختن که واسش تو اینترنت چیزای بد نوشتم اون رفتارش با همه بد شده و خیلی خیلی رو من حساس شده و خیلی بهم گیر میده …
    قبلنا هم تو کلاس بیشتر از همه منو دوست داشت به شکلی که این واسه همه ثابت شده بود…
    البته نه فقط داخل کلاس اون حتی وسط شهر هم اگه منو میدید یه دفعه دستاش میلرزید و میومد طرفم و جوری برخورد میکرد که همه میفهمیدن معلممه و همه از این رابطه تعجب میکردن…

  1973. رویا :

    مینا جون شما شاید بخاطر مشکلاتی که داشتی به معلمت وابسته شدی که باهاشون کنار بیای اما خوب بنظر منم عشق به سن و سال ربط نداره شما به معلمت گفتی که دوسش داری؟حالا که دوسش داری برو بهش بگو مشکلاتتو در میون بزار باهاش شاید بتونه کمکت کنه معلم خوبه واقعا مثل مادر ادمه من وقتی عاشق معلم شدم داغونم کرد دوریو فکرش با یکی دیگه از معلما در میون گذاشتم خیلی کمکم کردو تشویقم کرد برم به همون معلمم که عاشقشم بگم گفت خودش بهتر از هر کس میتونه کمک کنه من اولش میترسیدم ولی وقتی باهاش صحبت کردم خیلی اروم شدم نصف مشکلاتم حل شدو اوضام خیلی بهتر شد شمام امتحان کن

  1974. رویا :

    ساناز جون شاید معلمت از رفتاریت ناراحت شده یا شاید یکی از بچه ها پشتت حرف زده و تصویر بدی ازت تو ذهنش ساخته خوب اون معلمته یه خانومم و حساس هر کسم یه نوع اخلاقی داره باید اولش اخلاقش دست بیاد بعد طبق اون خیلی مودب برو دلیل بی تفاوتیشو بپرس چون هر فرد عاقلی میدونه بی تفاوتی به کسی که دوست داره باعث نمیشه فراموشش کنی فقط عذابش میدهو مشکلاتشو زیاد میکنه،منم الان یه هفتس از عشقم خبر ندارم داره پرپر میشم انقدر دلم واسش تنگ شده هی هر روز تصمیم میگیرم بهش اس بدم ولی چون اولین بارمه میترسم نمیدونم چی کار کنم بعدش پشیمون میشم

  1975. ماهایا :

    رویا من این حرفو به هزار نفر گفتم تو که نمیخوای عشقتو فراموش کنی تو که نمیخوای حرف مارو قبول کنی دیگه چرا کمک میخوای؟کمک برا کسیه که میخواد فراموش کنه تو که میخوای باهاش زندگی کنی پس الان مشکلت چیه؟

  1976. رویا :

    بچه ها هر کس میاد اینجا منظورش این نیست که میخواد عشقشو فراموش کنه ما همه یه مشکل داریمو میتونیم راجب مساعل مختلف بهم کمک کنیم چرا انقد باهم تند برخورد میکنین عشق اگر واقعی باشه فراموش کردنش محاله من خودم اولین باره که عاشق یکی میشم قبلش حتی از کسی خوشمم نمیومد و نمیتوننم فراموشش کنم مگه بچه بازیه بگم چون اون نیست خوب باشه یکی دیگه این که عشق نیست خاهشا یکم منطقی باشین یکم همو درک کنین هر کس یه طرز فکری داره بیاین بهم کمک کنیم که با مشکلاتمون کنار بیایم نه این که نظراتمونو بهم تحمیل کنیم

  1977. ماهایا :

    ساناز شاید داره کاری میکنه که بهش وابسته نشی که بعدها ذهنتو اذیت کنه اون به فکرته که داره این رفتارو میکنه درضمن این موضوع دلیل نمیشه که با بچه های دیگه بد رفتار کنه و فقط با تو خوب باشه

  1978. ساناز :

    مینا جان من درکت میکنم عزیزم ولی حرفای ماهایا رو باور کن چون خودمم یه بار درگیر عشقی شدم که همه بهم میگفتن فراموشش میکنی و من میگفتم هرگز ولی خیلی راحت خدارو شکر فراموشش کردم ماها اگه حرفی میزنیم فقط به خاطر خودته عزیزم فکر میکنی خدا خواهرتو یا معلمت رو آفریده تا همیشه در کنار تو باشن؟نه عزیزم آدما همیشه میان و میرن و با رفتنشون زندگی سر جاشه و آدمای جدید تری میان!تنها کسی که فقط مال خودته و هیچ وقت از دستش نمیدی خداست…
    پس سعی کن خودتو کنترل کنی عزیزم برای خودت عذاب آوره اینجوری….

  1979. ماهایا :

    خوب الان چه کاری از دست ما ساخته است مینا؟ تو که نمیخوای عشقت رو رها کنی پس اینجا چی میکنی؟یه کلمه گفتیم تندحرف زدی برا ما شجره نامه نوشت به ماچه توی یه سال برا تو چی گذشت اگه میخوای فراموشش کنی از بچه ها کمک بگیر اگر نه اینقدر رو مخ ما راه نرو تو که میخوای با عشقت زندگی کنی خوب بکن چرا اومدی اینجا هم وقت خودتو تلف میکنی هم مارو 

  1980. ماهایا :

    مینا حوصلم نگرفت همه نوشته هاتو بخونم امیدوا رم موفق باشی خوب ساناز ببین از نطر من معلمت هنوز دوست داره ولی برای اینکه کار به جاهای باریک نکشه اینجوری رفتار میکنه این یه احساسه که فکر میکنی داره به کس دیگه اهمیت میده معلم منم همینجوری شده بود من ۵ سال یه نفرو دوست داشتم خودمم دیروز ۱۵ سالم شد من نیمه دومم برا همین نتونستم الان سوم راهنماییی باشم ساناز معلم من خیلی باهاپ خوب بود اما اخر  ساعت که خواستم خدافطی کنم جوابمو نداد از اونجا بود که فهمیدم برای چی این کارو میکنه

  1981. مينا :

    من تند حرف نزدم تو داری حرف هام رو به خودت میگیری…شاید تو فکر کنی که دوست داشتنت بچه بازیه اما من یه هم چین فکری نمیکنم….!همه میگن بزرگ میشی فراموش میکنی و به این کارهات میخندی.!!!اما یه هم چین چیزی نیست..!من مشکلاتی که تا الان تو زندگیم داشتم به اندازه ی کافی بزرگم کرده از این به بعد فقط سنم بیشتر میشه…نمیخوام بگم خیلی باعقلم و مشکلاتم خانوادگین…!اما ضربه زیاد خوردم تو زندگیم از دوست و اشنا…اما همیشه سعی کردم قوی باشم در مقابلشون…!شاید از همه ی شماها سختی بیشتری کشیدم…دو سال توی راهنمایی و سه سال توی دبستان قرص میخوردم اون هم فقط به خاطر اینکه زیاد شلوغ بودنم معلم هام رو اذیت میکرد درحالی که خوردن این قرص ها انقدر من و نامتعادل میکرد و رفتارهای غیرعادی انجام میدادم که همه میفهمیدن و برای خودم هم خیلییییی سخت بود…در یک سال یه خواهرم طلاق گرفت دخترعموم سرطان گرفت مادربزرگم فوت کرد و خواهری که از جونم بیشتر دوسش داشتم ازدواج کردبابام برای کمرش مشکل به وجود اومد و سه بار عمل کردو شرکتمون ورشکست شد و خیلییی چیزای دیگه…برا همین من توی دوران راهنماییم خیلی بزرگ شدم و از همه بیشتر دوست داشتن معلمم من رو بزرگ کرد …!نمیدونم خودم هم تکلیفم توی این دوست داشتن چیه؟!اما بخشی از وجودمه که نمیخوام رهاش کنم…جدیدا به شدت احساس تنهایی میکنم خیلیییی…درحالی که درخانواده ی پرمهری بزرگ شدم..!

  1982. ساناز :

    شیرین و ماهایا میگم که خوب من چی کار کردم که با من اینجور برخورد میکنه یعد اینکه راز های بزرگمو مثل یه خواهر بهش گفتم اصلا زیاد محالم نمیده…مگه من چی کار کردم که این جوری باهام بد رفتاری میکنه؟تازه با یکی از بچه که با هم بدیم و میونه ای نداریم حرف میزنه با اینکه من سال بیشتری از اون شاگردش بودم….با اون شوخی میکنه و….ولی بر خلاف.گذشته با من زیاد صمیمی نیست شما میگین من چی کار کنم؟

  1983. ماهایا :

    نمیدونم زهرا ولی خودش گفت گفت سوال بفرستید ج میدم الان ی ه هفته است ج نداده ولی قبلش یه سوال دیه فرستادم اونو ج داد نوشتم سلام لطف کنید این سوال رو حل کنید وقتی ج داد نه سلامی نه علیکی هیچی سوال دومی رو که هنوز ج نداده

  1984. ماهایا :

    شیرین میخوام بدونم به اشتباه بهش حرف بدی زدم که ج نمیده؟بالاخره به گردن من حق داره باید از دلش دربیارم و بدونم چی شده یا نه؟

  1985. شیرین :

    رویا جان منم دوس دارم بیشتر باهم ارتباط داشته باشیم اما متاسفانه تو این سایت ادرس ایمیل و وب رو نشون نمیدن.تو وبلاگ داری؟

  1986. شیرین :

    مائده جان بهش ایمیل بدی هم خیلی خوبه.اما ازش شمارشو بگیری بهتره…ازش شمارشو بگیر و بهش قول بده که مزاحمش نشی.رابطه از طریق تماس و اس ام اس خیلی بهتره…

  1987. ماهایا :

    مائده تو الان نظر مارو میخوای چی کار؟توکه میخوای کارخودتو بکنی به نتیجه اش هم فکر نمیکنی لابد فکر میکنه اینجوری مزاحمش میشی که شمارشو نمیده تو که کار خودتو میکنی و میخوای تا اخر عمر بهش ایمیل بدی خوب بده چی کار به ما داری

  1988. maedeh :

    واااااااااااای من الان واقعا گیج شدم هر کی به من یه چیزی میگه من الان با ۱۷ سال سن موندم چیکار کنم بچه ها کمکم کنید به نظر شما از بعد از امتحانها بهش ایمیل بدم؟ چون من شمارشو ندارم و اینکه هر روز بدم یا گاهی اوقات؟؟؟؟؟؟؟نمیدونم به قول شیرین یه اس یا حالا یه ایمیل مزاحمت نیست ولی خودمم دوست ندارم هر روز بهش ایمیل بدم به نظر شما چیکار کنم؟؟من خییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییلی دوستش دارم و اصلا دوست ندارم ازش جدا بشم حتی شده تا اخر عمرم بهش ایمیل میدم و از حالش با خبر میشم دلم کلی براش تنگ میشه واقعا خانم بسیار مهربون و دوست داشتنیه…کمکم کنید شیرین و بقیه ی بچه ها

  1989. ماهایا :

    مینا ما قصد دعوا نداریم که اینقدر تند حرف میزنی در ضمن شماها که پای نظر خودتون وایستادید و یک دنده هستید چرا اومدید اینجا؟ اینجا برای افراوی مانند زهرا است شماها هم ۳یا۴ سال دیگه متوجه حرفام میشید

  1990. ماهایا :

    مینا تو اگر درگیری بخاطر اینه که هرسری معلمتو میبینی فقط کافیه ۳ سال اونو نبینی همه چی تموم میشه
    زهرا بیشتر بچه ها از اینکه به خاطرات شیرینی که با معلمشون سپری کردن فکر میکنن لذت میبرن چون که مشغله فکری ندارن یه خورده با خودت فکر کن ایا وقتی که تو فردا امتحان ریاضی داشته باشی به معلمت فکر میکنی؟مطمئنن میشینی درس میخونی فقط وقتایی که بیکار میشی یه لحظه خودبه خود میاد توی ذهنت همه ی اینا به خاطر اینه که مشغله فکری نداری وقتی تو بدونی که فردا امتحان ریاضی داری نمیای تلویزیون نگاه کنی چون برای خودت یه کاری داری پس اولین راه اینه که نذاری فکرت بیکار بشه حالا از هر راهی که بشه باید ذهنت رو مشغول کنی دومین راه اینه که موسیقی گوش بدی یکی از روش های من همین موسیقی بوده بذارید قبلش یه چیزی رو اضافه کنم توکل به خدا خیلی خوبه دارم راست میگم جلسه اخر معلمم که تموم شد واقعا حالم بد بود دلم میخواست گریه کنم ولی گریم نمیگرفت باخودم گفتم برم نماز بخونم وقتی که خوندم یه دفعه اشکم دراومد ینی اون لحظه راحت شدم زهرا اینا حرف نیست حتما بهش عمل کن توی تابستون سعی کن کلاس هاس متفرقه بری یا اینکه با دوست صمیمی ات قرار بذار باهم برید کلاس های درسی الان منو دوستم باهم همچین قراری گذاشتیم اینقدر هم خوشحالیم که میخوایم باهم باشیم زهرا اگر میتونی اگر امکانش هست حتما یه حیوون خونگی نگه دار منظورم سگ و گربه نیست مثلا قناری یا همستر و…. من الان خودم همستر دارم وقتی بیکار میشم میرم با اون بازی میکنم زهرا بذار کلی بگم نذار بیاد توی ذهنت این راه هایی که گفتم ۱۰۰ درصد جواب میده توی تابستون هم نگران نباش خودبه خود فراموش میشه مینا رویا و شیرین این حرفایی که زدم انگاری به شماها نمیچسبه پس حداقل بذارید زهرا افسرده نشه

  1991. مينا :

    من به شخصه متنفرم از اینکه یکی فکر کنه که دوست داشتن من بچه بازیه و با مرور زمان فراموش میشه…!چون واقعا بچه بازی نیست و ربطی هم به سن نداره ….درسته من دارم ١۵ سالم رو تموم میکنم اما هیچ وقت دوست ندارم کسی به خاطر سنم فک کنه که دوست داشتنم بچه بازیه…!شیرین جون به نظر من واقعا ربطی به سن نداره اگه ربط داشت من دو سال و نیم سه سال درگیر یه ادم نبودم..!

  1992. زهرا :

    ماهایا جان واقعا لذت میبرم از حرفات و از اینکه انقدر منطقی هستی خوشحالم رویا هم راس میگه ادم وقتی عاشق میشه هیچ چیزی قابل کنترلش نیس و فقط میخواد یه جوری دوست داشتنشو بیان کنه من خودم الان دو ساله ک میخوام فراموشش کنم ولی کارخیلی سختیه و من تو این دوسال فقط تونستم وابستگیمو بهش کم کنم عشق اینه ک نتونی فراموشش کنی ولی ب قول خودت ماهایا منم نمیتونم هم بهش فک کنم و هم درس بخونم و زندگی کنم واقعا نمیشه اولا ک فک کردن ب معلممو خیلی دوست داشتم و با فکر اون شبمو روز میکردم ولی الان میتونم بگم یجوری تکراری شده برام نمیگم ک ازش متنفرم ولی بنظرم اگه ب حرف عقلم گوش بدم بهتره من اگه به اون فک نکنم میتونم مثل بقیه بچه ها از زندگیم لذت ببرم و بجای اینکه تو تعطیلات ناراحت باشم از اومدن تعطیلات خوشحال باشم و خوب بشینم درسمو بخونم و نمره های خوبی بگیرم اره راس میگی ب نظرم ادم اگه تو دلش کسی رو دوست داره دوس داشته باشه ولی نزاره دوست داشتن اون شخص زندگیشو خراب کنه و باعث پسرقتش بشه مثلا من هر وقت معلممو میبینم میبینم ک یه جایی نشسته داره درس میخونه ب نظرتون انصافه ادم ب خاطر اون از درسش عقب بیفته ولی اونم بشینه درسشو بخونه؟؟؟؟؟حالا ماهایا چجوری فکرشو از سرت بیرون کردی؟ب منم کمک کن لطفا ب نظرم بعضی موقع ها دوست داشتن بیش از حد باعث ازار طرف مقابل میشه و اینو بگم عشق با دوست داشتن فرق میکنه عشق در لحظه اتفاق میفته وادمو کور میکنه ولی دوست داشتن به مرور زمان اتفاق میفته و باعث پیشرفت ادم میشه ب نظرم دوست داشتن از عشق برتره

  1993. رویا :

    ماهایا درسته من حرفتو قبول دارم اما من خودم نرفتم تصمیم بگیرم که عاشق اون بشم عشق یه دفعه همه وجودتو مبگیره خودتم متوجه نمیشی البته حرفات درسته اما من نمیتونم فراموشش چون واقعا عاشقشم.شیرین جون حق با شماست من فقط پیشنهاد دادم هر جور راحتی عزیزم

  1994. رویا :

    مرسی شیرین جون من واقعا خیلی از حرفات خوشم میاد من تا الان به هر کس میگفتم درکم نمیکردو یا عقایدش فرق میکردو نصیحتم میکرد که فراموشش کنم خوبه که شما حس منو میفهمی من ایمیلمو میدم اگه دوست داشتی و سختت نبود ایمیل بده شاید بتونیم بهم کمک کنیم چون من واقعا سردرگممو اصلا حالم خوب نیست بعد از تموم شدن مدارس واقعا خوشحال میشم عزیز

  1995. شیرین :

    ماهایا جان.نمیخواستم ناراحتت کنم.اما یه عاشق واقعی نمیتونه درباره عشقش اینجوری که تو حرف میزنی حرف بزنه….
    آخه الکی که نیست.تا وقتی که هست عاشقش باشی و وقتی که نبود فراموشش کنی؟؟؟؟؟این که اسمش عشق نیست!بازیه!

  1996. ماهایا :

    رویا جاتن شما رشتت تجربیه اگر این حرفا رو ول کنی میتونی یه خانم دکتر خوبی بشی که باعث شادی خودت و خانوادت بشه ما کسی رو ندیدیم تو۱۸ سالگی ازدواج کنه هرکی هم کرده ناموفق بوده  این نظر من بود

  1997. شیرین :

    رویا جان عقاید ما شبیه همه چون حسمون یه عشق واقعیه….بچه بازی نیست.و معلممون درکمون میکنه چون میدونن دیگه بچه نیستیم.منم اولش خیلی کم بهش اس میدادم اما بعد بیشترش کردم.اس های عاشقانه و سنگین براش بفرست.حتی اگه خواستی من اس قشنگ دارم…
    خوبه که همو میفهمیم عزیزم….

  1998. ماهایا :

    رویا و شیرین من مشاور نیستم و امر به معروف و…. این چیزا هم نمیکنم به منم ربطی نداره این مسائل خوبه خودتون میدونید سنتون با ما تفاوت زیادی داره و خودتون اینو میفهمید که این سن شما وقت این حرفاس ولی من علم غیب که ندارم بدونم تو چند سالته از همون اول میگفتی بعدم شما که این همه یک دنده هستی و حرفتو عوض نمیکنی چرا اومدی از بچه های دیه کمک میخوای ؟ اینجا برای افرادیه که موندن چی کار کنن و توجه داشته باش که سنشون به اندازه تو نیست افرادی که توی دوراهی گیر کردن و حتی کسایی که میخوان از این چیزا خلاص بشن اینو یه بار گفتم بازم میگم خودتو با ما مقایسه نکن بذارید همین جا بگم من کسی رو مجبور نمیکنم که به حرفام گوش کنه من حقیقت رو مینویسم تصمیم گیرنده واقعی شما هستید

  1999. ماهایا :

    دوستان خودتون اگر یه خورده عقلانی فکر کنید میتونید تصمیم درست رو بگیرید شیرین شاید معلم تو دوست داشته باشه بهش پیامک بدی همه معلما این چیزا رو نمیپسندن پس ادم باید بی دغدغه ترین و بهترین راه رو انتخاب کنه که اگررررررررررررر پشیمان شد جایی برای دلخوری نباشه

  2000. ماهایا :

    مینا منم معلممو دوست دارم ولی وقتی میبینم داره ذهنمو اذیت میکنه یا حتی موجب پسرفت من توی درسام میشه مگه دیوانم بخوام بهش فکر کنم؟قصدم توهین نیست ولی هرکسی یه اخلاق و رفتاری داره شما دوست داری بهش فکر کنی و فراموشش نکنی و این موضوع خیلی هم خوبه شاید توان شما این هست که هم درس بخونی و هم بتونی بهش فکر کنی اما من نمیتونم فکر کردن به این چیزا منو افسرده میکنه و سعی میکنم از این فکرا دوری کنم پس هرکسی یه جور راحته من اینجوری راحت ترم و راز پیشرفتمو توی این چیزا میبینم

  2001. ماهایا :

    پس شیرین خودت اینو میدونی که شرایط تو با من و چند نفر دیه فرق میکنه من و بچه های دیگه که سنمون کمتر از توئه باید به فکر درس و زندگیمون باشیم و برای فکر کردن به چیزایی که تحقق نمیگیره خیلی بچه ایم تو هم که میخوای بری دانشگاه برو ما حرف بدی نزدیم فقط گفتیم تو نباید خودتو با من و امثال من مقایسه کنی برفرض هیچوقت یک انسان ۲۷ ساله نمیاد به دختر ۱۵ ساله بگه دوست دارم اون فرد درک میکنه که این دختر توی این سن وقت درس خوندنشه پس برای ما خیلی زوده که بخوایم به این چیزا فکر کنیم تورو نمیدونم ولی برای من و افراد دیه که مث منن وقت این حرفا نیست این چیزا رو خود بچه ها میدونن ، میدونن که سن این حرفا هنوز نرسیده پس لطفا خودتو با ما مقایسه نکن

  2002. رویا :

    شیرین جان منم مثل شما سومم اما رشتم تجربیه فک میکنم عقایدو افکار شما بیشتر به من نزدیک باشه من ۳ ساله عاشق معلمم و اولین بار که عاشق یکی میشم نمیخام و اصلا نمیتونم که فراموشش کنم چون امسال اولین سالی بود که دبیر ما شده بود من تازه شمارشو گرفتم تا حالا بهش اس ام اس ندادم اون باهام خیلی خوبه درکم میکنه فکر نکنم اس ام اسام باعث ناراحتیش شه البته در حد تعادل شما که به معلمت اس دادی میشه به منم کمک کنی شما بهش چی میدی؟چطوری باهاش صمیمی شدی؟

  2003. شیرین :

    نمیگم بهش بچسبید.کارایی که دوس داره انجام بدین.
    مثلا معلم من دوس داره بهش اس بدم.و از اینکه هر روز بهش اس میدم خوشحاله.آخه مگه خوندن یه اس ام اس چقدر وقته ادمو میگیره که اسمشو میذارین مزاحمت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

  2004. مينا :

    ماهایا نو مطمعنی عاشق معلمت هستی؟!کسی که عاشق هیچ وقت نمیگه که این عشق زودگذره…البته خوبه تکلیف خودتو میدونی…!من شاید دوست داشتن معلمم اذیتم کنه اما هیچ وقت تن به فراموشیش نمیدم…!مگه ادم کسی رو که دوست داره فراموش میکنه؟!من خودم واقعا دوست ندارم فراموشش کنم حتی با وجود اذیت هایی که شدم چون که دیگه بهش عادت کردم یعنی نمیتونم در روز بهش فکر نکنم…اما با این نظرت مخالفم که نباید زیاد اس ام اس داد و به معلم چسبید چون خودمم این طوری نیستم اما بارفتارم هرلحظه دارم بهش میفهمونم…نمیدونم اون دوستم داره یانه؟!برام ارزش قاعله یا نه؟!دوست داشتنم براش مهمه یا حتی بهم فکر میکنه؟!من خودمم دوست ندارم عشق گدایی کنم…!اما اینو همیشه یادمون باشه که دوست داشتن یه جمله ی خبریه نه پرسشی که بعد از گفتنش منتظر جواب باشیم ما اون شخص رو دوست داریم و دلیل نمیشه که اونم مارو دوست داشته باشه…و من به یه چیز دیگه ای هم که اعتقاد دارم اینه که ادم کسی رو که دوست داره نباید اذیتش کنه و باعث مزاحمتش بشه بلکه هرلحظه باید باعث خوش حالیش بشه و مراقب طرف مقابلش باشه…معلمم چه با من خوب باشه چه با من بد باشه من از صمیم قلبم دوستش دارم البته شاید یه کمی با گاهی اوقات حرف تندی بهم بزنه اما شاید دیگران اسمش رو بذارن حماقت اما من باهام بد هم باشه دوسش دارم چون واقعا لیاقت دوست داشتن رو داره..!

  2005. شیرین :

    من سوم هنرستانم.معلمم سه ساله که میدونه دوسش دارم.امسالم معلمم نیست که بخوام بخاطرش درس بخونم.درسمم خوبه.امسال درسم تموم میشه.پس انقدر بچه نیستم که هیجان نوجوانی رو با عشق اشتباه بگیرم…۱۸ سالمه و الان وقت ازدواجمه نه هیجان کودکی.شاید تو سن شما طبیعی باشه اما تو سن من اصلا طبیعی نیست…من امسال میرم دانشگاه.پس مطمئن باشید انقدر میفهمم که عشق چیه و هیجان چیه.و اینکه تفاوت سنی من و معلمم زیاد نیست.پس میتونم یه رابطه ی دوستانه باهاش داشته باشم.

  2006. maedeh :

    ماهایا بهت تبریک میگم با وجود سن کمی که داری ولی همه ی حرفات منطقی هستند
    شیرین به نظر من هم باید با رفتار خوب و درس خوندن به معلمش نشون بده که دوستش داره منم خودم با رفتارم نشون میدادم که دوستش دارم و تا حدی مطمئن بودم که متوجه شده و روز اخری که بهش گفتم دوستش دارم خیلی تعجب نکرد ولی خوشحال شد ولی بهم گفت که دوست داشتن و ابراز احساسات خیییلی هم خوبه ولی نباید وابسته بشی من شمارشو ندارم ولی ایمیلشون و دارم اولا میگفتم که هرروز بهش ایمیل میدم ولی الان تصمیم گرفتم که گاهی فقط این کارو انجام بدم تا مزاحمت ایجاد نشه حتما نباید هر روز اس ام اس یا ایمیل بدی تا متوجه بشه که به یادش هستی همون گاهی اوقات هم اینو بهشون میفهمونه که هنوز هم دوستشون داری و به یادشون هستی

  2007. ماهایا :

    شیرین شاید اس ام اس دادن روی معلم شما جواب نداده باشه شاید برای اینکه ناراحت نشی داره بهت اهمیت میده اگرم جواب داده باشه معلوم نیست که روی معلمای دیگه هم همین جواب رو بده پس ما بهترین راه رو انتخاب میکنیم بهترین راه همونی بود که گفتم:داشتن رفتار مناسب و شاگرد زرنگ بودن اگر این رفتار هارو داشته باشی رابطه شما خیلی بهتر و پایدار تر از این چیزایی که شیرین میگه

  2008. ماهایا :

    مائده اینو به دوستات نگو فقط خودت اینو بدون که دوستات انسان های سالمی نیستند چون توی این سن این چیزا و اتفاقات کاملا طبیعیه و هیچ ایرادی نداره تو به جای اینکه به این اتفاقات بگی عذاب میتونی اینارو هیجانات زندگی درنظر بگیری دوستان وقت خودتونو هیچ وقت خالی نذارید که باعث بشه بهش فکر کنید

  2009. ماهایا :

    زهرا چرا میخوای بهش اس ام اس بدی؟چرا میخوای به زور خودتو تو ذهنش جا کنی؟سعی کن با رفتاری که داری و نمراتی که داری کاری کنی که اون به سمتت بیادتو با این کارت داری با زور میری تو ذهن معلمت و این به هیچ دردی نمیخوره فکر نکن اینجوری نظرشو جلب میکنی برعکس اونو از خودت دور میکنی و اینجوری دربارت فکر بد میکنه و ازت فاصله میگیره پس سعی کن با رفتار هایی که داری نظرشو جلب کنی

  2010. ماهایا :

    من کلاس هفتم ۱۴ ساله معلم ریاضی
    شیرین جان ببین خودت میدونی این جور مسائل زودگذره الان هیچ کس نمیدونه که چرا معلمشو دوست داره بالاخره ادم مجبوره معلمشو ترک کنه چون وقتی ما میریم دبیرستان دیگه اون معلمو نداریم وهمین مورد باعث میشه تا ما معلم قبلیمون رو فراموش کنیم اسم این چیزا عشق نیست منم معلم کلاس اولمو خیلی دوست داشتم ولی الان اصلا تو فکرش نیستم شیرین الان خودت چرا معلمتو دوست داری؟دلیلشو میدونی؟تو تا اخر عمرت میخوای با معلمت از طریق پیامک در ارتباط باشی؟تمام سال رو میخوای به معلمت اس ام اس بدی؟قبول کن که نمیشه چون خودت در اینده قراره زندگی کنی اون موقع است که نمیتونی در این حد با معلمت در ارتباط باشی تازه معلمت زندگی داره با این کارت مزاحم اونم میشی از کجا میدونی اونم دوست داره؟اگر اون دوست داره دوست داشتنش اون چیزی نیست که تو فکرشو میکنی !!! اگر قرار باشه ادم درطول یه سال عاشق بشه در عرض یک سال هم فراموشش میکنه هرعشقی عشق نیست ادم اینجوری روانی تر میشه مطمئن باش این عشق زودتر از اونچه که فکر میکنی فراموش میشه تو یه ساله عاشق میشی اونوقت انتظار داری…

  2011. مائده :

    راستی یه چیز دیگه دوستام منو مسخره میکنن به خاطر دوست داشتن معلمم و از این بابت ناراحتم همیشه تیکه میندازند ولی دوستم ندارم باهاشون بحث کنم چون اونا نمیفهمن من چی میگم بچه ها من دوم هنرستان دوم گرافیک هستم ماهایا شما چند سالته؟؟؟؟

  2012. مائده :

    ماهایا جون ممنونم از راهنماییت واقعا مونده بودم که چیکارکنم سعی میکنم از شدت این وابستگی کم کنم تا نه خودم اذیت بشم نه معلمم تابستون هم برای درس هامون کلاس گذاشتن میتونم شرکت کنم و گاهی اوقات ببینمش…ایمیلشم که دارم یه عکس هم دارم خوبه میگذره و بزرگ میشم یادم میره…امیدوارم هرکسی که اینطوریه مشکلش حل بشه تا کمتر اذیت بشه…

  2013. شیرین :

    زهرا جون به نظر من بهش پیام بده.اینجوری مجبورش میکنی به یادت باشه و خودتو بهش یاداوری میکنی.من اینکارو کردم جواب داده.اولش یه روز یا دو روز در میون…بعد هر روز.تو هرلحظه به یادشی پس اونم مجبورش کن به یادت باشه.مطمئن باش خوشحال میشه وقتی ببینه همیشه به یادشی.خودتو بذار جاش.وقتی یکی همیشه برات اس بفرسته درحالی که تو شاید هیچ وقت هم جوابشو نمیدی چقدر خوشحال میشی….ادما از اینکه بفهمن کسی به یادشونه خوشحال میشن.تازه این بهترین راه برای محکم کردن رابطتونه.اینجوری به هم نزدیک تر میشین.تازه نمیدونی وقتی یهو بعد مثلا چندهفته جواب یکی از اس هاتو میده چقدر خوشحال کنندست…بهش پیام بده.اصلا از فردا شروع کن.منتها وقتایی که مطمئنی خواب نیست یا کاری نداره.مثلا ۶ یا ۷ بعد از ظهر خوبه.

  2014. شیرین :

    ماهایا من با نظرت مخالفم.درسته باید به فکر ایندمون هم باشیم ولی اینکه میگی دانشگاه عاشق استادامون میشیم اشتباهه.مگه کشکه…نمیدونم تو چه حسی داشتی و اصلا عشق بوده یا نه.اما باید بدونی عشق فقط یه باره و هیچکس هم نمیتونه جای عشق ادمو بگیره مگر اینکه طرف کمبود داشته باشه و به قول تو هر روز عاشق یکی بشه….اینجوری حرف نزن با این حرفت پاک بودن این عشقمونو زیر سوال بردی!

  2015. زهرا :

    ماهایا راست میگی مامان منم بهم گفته بود که اگه قرار باشه هرسال دل به یه معلم ببندی از درسات عقب میفتی ولی بعضی وقتا ادم دست خودش نیس نمیتونه احساساتشو کنترل کنه منم از همین امروز سعی میکنم احساساتمو کنترل کنم ماهایا واقعا ازت ممنونم ک با این حرفات منو ب زندگی امیدوار کردی اخه نمیدونستی چقدر سردرگم بودم راستی تو کلاس چندمی؟وعاشق کودوم معلمتی؟منم تصمیممو میگیرم بعد امتحانا ک اگه بشه ازش سوال میکنم و میگم ک میتونم پیام بدم؟اگه قبول کرد ک هیچ اگه نه بازم هیچ

  2016. ماهایا :

    ماوده خیلی خوبه که نعوان مدرستو دوست داری اما نباید زیاد بهش فکر کنی که برای ذهنت عادت بشه خوبه تونستی دوست داشتنتو بیان کنی پس مشکلی نیست سعی کن زیاد فکر نکنی که از درست عقب بیفتی امتحانارو با موفقیت به پایان برسون بعد بهش بگو میتونم تابستون ببهتون پیام بدم حتما قبول میکنه اما نباید زیاده روی کنی اگر منو میبینی که پیام نمیدم به خاطر اینه که معلمم میره خارج و شمارش فرق میکنه اما با ایمیل بهش سوال میدم تا برام حل کنه 
    موفق باشی

  2017. مائده :

    بچه ها منم مشکل شما رو دارم منم عاشق معاونمون شدم خانم خییییییییییییلی مهربونیه و واقعا دوستش دارم یه روز نبینمش دلم کلی واسش تنگ میشه روز معلم هم براش کادو خریدم از اول سال سعی میکردم با رفتار هام نشونش بدم که دوستش دارم ولی میترسیدم ازم دوری کنه ولی بالاخره گفتم روزای اخر دقیقا ۲۱/۲/۹۳ بهش گفتم …روز معلم یه نامه براش نوشتم البته همش اس ام اس های قشنگ بود طوری که کاملا متوجه میشد دوستش دارم یکم با هم حرف زدیم خیلی خوب بود البته حرف در باره ی جشن و عکس های مدرسه ازش عکسشو خواستم ه گفت برای چی میخوای گفتم یادگاری بعد گفت از من میخوای برای کسی حرف برزنی چی میگی؟خصوصیاتش و گفتم فکر کنم خوشش اومد تاز اسم ادکلنش و هم پرسیدم چون خیلی بوی خوبی میداد شمارشو خواستم ولی نداد گفت نمیتونم خلاصه ایمیلشو گرفتم والان واقعا نمیدونم چیکار کنم دلم کلی براش تنگ میشه از علاقم هم که فهمید با هام حرف زد گفت کهنباید وابسته بشی بلاخره یه روزی جدا میشیم از هم خودمم میدونم ولی نمیدونم واقعا باید چیکار کنم خواهش میکنم کمکم کنید…

  2018. ماهایا :

    ببینید نا سلامتی میخواید برید دانشگاه میخواید برید دبیرستان اونجا ما صدتا معلم داریم اگر قرار باشه دم به دم عاشق بشید که افسردگی میگیرید الان باید احساسات خودتون رو کنترل کنید تو دانشگاه که نمیتونی به استادت پیام بدی اگر از الان نتونی عواطفتو کنترل کنی دراینده مشکل روحی پیدا میکنی توی دانشگاه وحتب محیط کار و رده های دیگه صدنفر با توان نمیشه که فوری دل بدی به کسی اینجوری خودت اذیت میشی پس خودتو باید از الان اماده گنی هرچیزی وقتی داره

  2019. ماهایا :

    شرایط من خیلی فرق میکنه باشماها شماها دوست دارید بهتون اهمیت بده ولی من فقط دلم میخواد ب هرروز اونو توی مدربینمش تازه من معلممو فقط ۵شنبه ها میبینم اما شماها هرروز اونو تو مدرسه میبینید این یه حسه نباید به خودتون تلقین کنید ببین ادم نمیتونه همیشه حرف دلشو بزنه باید اخلاق طرف رو بسنجی ممکنه اگر بدونه من دوسش دارم ازم فرار کنه اینو راست میگم برفرضم بدونه دوسش دارم ایا از پیشرفت خودش میزنه؟این حس هارو به خودتون تلقین نکنید وقتتون را خالی نذارید تا باعث بشه بهش فکر کنید شرایط فرد مقابل رو هم درنطر بگیرید معلمتون خودش خانواده داره زندگی داره هیچ وقت در اون حدی که شما میخواید بهتون نزدیک نمیشه 

  2020. زهرا :

    ماهایا و ساناز جون بی نهایت ازتون تشکر میکنم ماهایا راست میگی هااا من پارسال بدجوری از معلمم توقع داشتم توقع داشتم زوود زود بیاد ب وبلاگم و با من رفتار متفاوتی داشته باشه ولی امسال وقتی یه نامه نوشتم براش تو جوابش بهم گف گف من بعضی از دانش اموزامو دارم ک با اینکه از من کوچکترند ولی من واقعا ارادت خاصی براشون دارم و برام عزیزن ولی این باعث نمیشه ک رفتار متفاوتی داشته باشم باهاشون تو هم نباید انتظار داشته باشی متفاوت رفتار کنم باهات گف این اخلاق منه و شایدم شخصیت منه حالا ک فک میکنم من امسال ازش هیچ انتظاری نداشتم فقط ب بهونه ای میرفتم پیشش و باهاش حرف میزدم شایدم تا حالا برا اینکه دلم نشکنه سعی کرده بود رفتار خوبی باهام داشته باشه ولی در کل از وقتی نامه ای ک روز معلم بهش داده بودمو خونده رفتارش باهام خیلی خوب شده راستش من امسال راحتش گذاشته بودم و تمام تلاشمو میکردم ک خودمو عادی نشون بدم بااینکه هرروز ب بهانه ای میرفتم پیشش ولی خیلی عادی نشون میدادم خودمو ولی یه چیزی هم بگم ب نظر من ادم احساساتشو باید بیان کنه اگه نکنه دیگران هم علم غیب ندارن ک بفهمن و من بااینکه پارسال خیلی وقتا تو ابراز احساسات زیاده روی میکردم ولی امسال تو نامم نوشتم و گفتم ک اگه تاحالا تو ابراز احساسات زیاده روی کردم و باعث ناراحتیتون شدم منو ببخشید ب نظرم همه چی باید تعادل داشته باشه و زیاد از حد نباشه ولی خیلی دوست داشتم بهش اس بدم ولی دیگه نه نمیدم بهش البته اگه بتونم جلوی خودمو بگیرم

  2021. مينا :

    رویا جون سعی کن بیشتر محتوای اس ام اس ات تبریک مناسبتی باشه تو تابستون هم از طریق پیامک میتونی حالش رو بپرسی…
    زهرا جان من با معلمم دعوام شد…جلوی همه غرورمو خورد کردش…به خاطر همون دختره که ادعای دوست داشتنشو داره…خیلی باهام بدرفتار کرد…الان دیگه حتی به هم سلام هم نمیکنیم شاید به زووور اونم فقط من یه سلام اروم میگم نگاش هم نمیکنم اونم گاهی اوقات با کله جواب میده!!دلیل اینکه چندوقته که نمیام سایت هم اینه که حالم اصلا خوب نیست…!

  2022. رویا :

    بچه ها من قاطی کردم هر کدومتون یه چیز میگید چرا نباید به معلمت بگی که دوسش داری چرا نباید بهش اس بدیو باهاش صمیمی تر شی؟البته در حد تعادل که باعث اذیتش نشی خوب بلاخره اونام ادمن درک میکنن چرا واسه دوست داشتن دنبال دلیلی هستین من ۳ سال عاشق معلمم اما اون فقط سوماو پیشارو درس میده یعنی امسال اولین سالی بود که دبیرمون بود دو سال قبلش فقط تو راهرو میدیدمشو همون جوریم عاشقش شدم با اینکه دبیرمون نبود روز معلم واسش کادو میگرفتم هر روز سلام خسته نباشید میگفتم بهش همیشه ام رفتارش خوب بود واسه چی باید ناراحت شه محبت محبت میاره الانم که دبیرمون شده وقتی فهمید چقد دوسش دارم درکم میکنه و سعی میکنه بهتر رفتار کنه من مشکلم فقط اینه که شدیدا بهش وابسته امو دوسش دارم حتی ۵شنبه جمعه هم نمیتونستم دوریشو تحمل کنم چه برسه ۳ماه دلم واسش خیلی تنگ شده دارم میمیرم کارم کشید به بیمارستان من شمارشو دارم اما نمیدونم کی بهش اس ام اس بدم اصن چی بدم خواهشا کمکم کنید

  2023. ساناز :

    ماهایا معلم منم همونیه که تو گفتی ولی بهتر از اون معلم من حتی به خاطر بچه ها موقعیتشو تو دفتر به خطر انداخته و میگه که من با این وضع نمیتونم درس بدم به خاطر بچه ها اعتراض کرده خیلی مواقع و الآنم داره مارو ترک میکنه من از این ناراحتم که جاشو هیچ کی دیگه برامون پر نمیکنه ولی از یه طرفم ناراحتم ازش که چرا با من بعد گفتن رازام بهش بد برخورد میکنه….

  2024. ماهایا :

    بذارید یه چیز دیه هم بگم لطفا مسخره نکنید چون واقعیته الان ما داریم تو قرن ۲۱ زندگی میکنیم مردم دارن پیشرفت میکنن درست نیست ما از وقت و زندگیمون و حتی خانوادمون بزنیمو به این چیزا فکر کنیم من الان برای خودم رویا دارم رویا و ارزو باعث میشه تا ادم به اهدافش برسه مثلا من دوست دارم دندونپزشک بشم و واقعا هم دارم براش تلاش میکنم و تا اینجا هم خداروشکر موفق بودم باخودم میگم اگر تو دندونپزشک بشی پس فردا ممکنهههههههههه معلمت بیاد پیشت و دندونشو درست کنه و همین هم افتخار ادمه فکر کردن به این چیزا جز افسردگی و اتلاف وقت هیچی نداره الان چند هفته است کلاسای معلممون تموم شده و من کمتر بهش فکر میکنم پس شماهم نگران نباشید وقتی تابستون بشه ناخوداگاه یادتون میره بهتون قوللللللللللللللل میدم الان پیشرفت کنید حتی درحد یک معدل کسی نگفت باید اختراع کرد وقتی معدلت خوب بشه اولین قدم رو برای رسیدن به خواسته هات طی کردی … من خودم نمیدونستم از معلمم چی میخوام محبت؟درس؟مهرورزی؟ بعد که یه خورده فکر کردم فهمیدم من فقط دوست دارم برم سرکلاساش بشینم همین شماها هم همینطوری هستید پس به چیزایی فکر کنید که به وقوع بپیونده فکر کردن به این چیزا مثل اینه که توبخوای توی یه قصرشاهنشاهی زندگی کنی که هیچ وقت اتفاق نمیفته…

  2025. ساناز :

    ماهایا کاملا باهات موافقم
    زهرا ببین فکر معلمت فقط چیزیه که تو رو ناراحت میکنه حالا مگه چه اشکالی داره تو تابستون یه کم بیشتر با هم صمیمی باشید؟این و بدون که اگه میگم زیاد باهاش صمیمی نشو به خاطر اینه که اون نمیتونه روابط بیشتر از روابط مدرسه رو داشته باشه امیدوارم منظورمو بفهمی اگه خدایی نکرده یکی از بچه ها مشکلی داشته باشه رفتارای شما رو ببینه ممکنه احساس کمبود کنه به خاطر همین معلمت سعی میکنه که یه خوررده با تو سرد رفتار کنه و تنها کسی که آسیب میبینه خودتی وگرنه چه اشکالی داره خارج از مدرسه با هم دوست باشین؟

  2026. ماهایا :

    زهرا به نظر من اس نده اینجوری معلمت بیشتر احساس راحتی میکنه تو با این کارت داری معلمتو مجبور میکنی که دوست داشته باشه بذار معلمت راحت باشه بذار حس واقعیشو بیان کنه وقتی این کارو میکنی اونم مجبوره برای اینکه دلت نشکنه وانمود کنه که دوست داره همین که روز معلم به یادش باشی و نمراتت خوب باشه و اخلاق و ادبت عالی باشه برای اون میشی بهترین شاگرد بهت سلام کرد جوابشو بده حالتو پرسید خیلی مودبانه بگو مرسی یا ممنون رفتارت عادی باشه وقار و متانتت رو رعایت کن نیازی به این کارا نیست تو میتونی بارفتار عادی و خوبی که داری یواش یواش تو دلش جابگیری

  2027. ماهایا :

    محدثه حالا خوبه بهت گفته که دوست دارم ببینم مگه معلمت چی داره که میخوای براش جون بدی؟اون یه دبیره میاد درسشو میده میره چی اون نظرتو جلب کرده؟اگر منو میبینی که معلممو دوست دارم قضیه ام زمین تا زیرزمین باشما فرق میکنه معلم بنده همیشه باهامون شوخی میکرد تیکه مینداخت خلاصه کلاسش باحال بود و همین عامل باعث شده بود بچه ها دوسش داشته باشن اگر به قیافشه که دوسش داری ۱۰۰ درصد در اشتباهی اگر به خاطر اخلاقیه که سرکلاس باهاتون داره که بحثش فرق میکنه محدثه باید واقعیت هارو قبول کنی باید بدونی تو ازمعلمت چی میخوای ایا برای یاد گرفتن درس میخوایش؟یادوست داری بهت اهمیت بده؟ببین تو نباید باحرف دوست داشتنتو ثابت کنی باید توی درسش قوی باشی اصولا معلما شاگر زرنگارو دوست دارن و بهشون اهمیت میدن پس باید درست خوب باشه بعدم معلمت هیچ وقت نمیاد زیاد باهات صمیمی بشه هیچوقت یه معلم با این کارش موقعیت اجتماعی و فرهنگی خودشو به خطر انداخته پس اگر معلمتو دوست داری باید درکش کنی

  2028. ماهایا :

    من هنوز امید دارم که خارج نمیره
    هنوز امید دارم من تا تیرماه صبر میکنم ببینم چی میشه بچه ها شماها هم به چیزای خوب فکر کنید به لذت های زندگی درسته ماتوی این سن لذت خاصی نداریم اما میتونیم براخودمون درست کنیم مثلا همین معلمم توی یه اموزشگاه درس میده معلم مدرسه نیست وقتی هم بره خارج اون اموزشگاه یه معلم جدید میاره الان منو دوستم قرار گذاشتیم تو تابستون بریم دنبال هم دوتایی بریم کلاس انقدر هم خشحالیم که میخوایم باهم باشیم که نگو لطفا معلماتونو درک کنید اون ها هم انسانن و حق زندگی دارن معلم من حق داره پیشرفت کنه حق داره درس بخونه پس شماها هم فقط نقشتونو اجرا کنید نقش شما یک دانش اموزه اگر میخواید معلمتونو شاد کنید بهترین درس خوندنه که باعث میشه شماتوی درسش بهترین باشی اینجوری هم دل خودت شاد میشه هم اون و میتونی پیشرفت کنی اینا حرف نیست جدی میگم

  2029. ماهایا :

    من نمیتونم بگم شر میشه بدبخت میشم یه بارم گفتم اون امریکا رو ول نمیکنه خدا وکیلی یه دقیقه خودتو جای اون بذار از امریکا میزنی؟نمیزنی دیه قبول کن ساناز ینی یه سلام هم نمیتونست بکنه؟تازه خودش گفت گفت سوال درسی و غیردرسی داشتید ایمیل بزنید من هرروز ایمیلمو چک میکنم جواب میدم خوب پس چرا نداده؟

  2030. زهرا :

    میخوام یه قول بدین همتون قول بدین ک هیچ وقت همدیگرو تنها نزاریم و درصورت امکان حتما به این سایت سربزنیم چون هممون یه مشکل داریم و اگه شماها نباشین نمیشه و هرکودوم از ما به نوعی ب هم نیازمندیم پس خواهشا همیشه که نه ولی سربزنین اینجا ممنونم

  2031. زهرا :

    ساناز جون اخه منم میخوام باهم مثل دوست باشیم تو دوراهی موندم نمیدونم بهش اس ام اس بدم یا نه…میدونی یا کلا میخوام فراموشش کنم یا کلا میخوام مثل دوست باشیم راستی یکی از مشکل های بزرگ من میدونین چیه؟من درحالت کلی دوسش ندارم ولی فکرم همیشه پیششه ینی انگار عادت کردم به فکرکردن بهش مثلا پارسال یا همین اوایل امسال وقتی بهش فک میکردم احساس خوبی بهم دست میداد چون واقعا دوسش داشتم ولی الان چون مثل قبل عاشقش نیستم وقتی بهش فک میکنم دیوونه میشم چون برام حس خوبی نمیده موندم چیکار کنم بچه ها خواهش میکنم ساناز جون خواهش میکنم کمکم کنید واقعا نیازمند کمکم خیلی ولی به نظرم اگه ماهایا بهش بگه خودش راحت میشه و اونم میدونه واقعا دوسش داره

  2032. ساناز :

    زهرا این اولین قدمه ناراحت نشو تو بهترین کار رو کردی نباید نشون بدی که عاشقشی….زهرا جان ناراحت نشو ها ولی من با این حرفت مخالفم که ماهایا تو ایمیل به معلمش بگه که از دوریش عذاب میکشه…..

  2033. ساناز :

    محدثه خانم خوب برای شما که همه چیز محیا شده خجالت چیه؟ولی تا وقتی نشناختیش خونش نرو فقط دوستانه باهاش حرف بزن بچه ها من فکر خودتونم که بهتون میگم نکنه یه موقعی آسیب روانی خدایی نکرده بخورید…

  2034. زهرا :

    سلام دوستان امروز اولین امتحان ترمو داشتیم وقتی از در میخواستم بیام بیرون معلممو دیدم بهش گفتم سلام اونم گفت سلام زهرا حالت چطوره خوبی؟ومنم بدون اینکه توجهی به حرفش بکنم گفتم میشه خانم فلانی رو صدا کنین و اونم رفت و گفت اینجا نیس و من بدون هیچ حرفی رفتم واقعا ناراحت شدم از اینکه بهش توجه نکردم الانم ناراحتم خیلی ماهیا جان ب نظرم تو ایمیل بهش بگو بگو ک چقدر از دوری اون عذاب میکشی تا تو نگی اون نمیدونه ک هرچی تو دلته بهش بگوووووو

  2035. محدثه :

    سلام.بچه ها منم کمک میخوام عاشقه دبیره ریاضیم شدم.خیلی عاشقشم میمیرم براش اونم منو دوس داره خودش گفه ما من دارم دیوونه میشم.داره تابشتون میشه.گفته بهم زنگ بزن بیا خونمون اما از طرفی هم رو نمیشه.چ کار نم؟حاضرم ب خاطرش جو بدم…چرا این وری شدم؟

  2036. ماهایا :

    ساناز فهمیدم اینا رو باید به خودت بگی چون اصن بهم محل نمیذاشتید انگار نه انگار کمک میخواستم . سرکلاس خیلی بهم تیکه مینداخت باهام زیاد شوخی میکرد چند جلسه صندلیشو میذاشت جلو من میشست زیاد نگام میکرد سعی میکرد کارایی کنه که بخندم و….
    اما نمیدونم این حرکات چه نشانه ای فقط اینو میدونم که دیه نمیتونم ببینمش ولی اگر خدا بخواد میتونه جلوی رفتنشو بگیره من هنوز امیدمو از دست ندادم یه تست روانشناسی دادم تو اینترنت گفت قیافه چه کسی رو در ذهن خود فرض میکنید من قیافه همین معلممو فرض کردم بعد اخرسر نوشته بود این چهره ای که تصور کردید کسی است که تا اخر عمر ذهنتان درگیرش است بذارید بگم معلمم اقا است خانم نیستا پس نمیشه اس داد و….

  2037. ماهایا :

    سلام نمیخواد برید وبلاگم همین جا میگم به معلمم ایمیل زدم سوال درسی بود گفتم سلام لطف کنید این سوالو حل کنید بعد جوابمو داد توی ایمیلش فقط ج مسئله بود نه سلامی نه علیکی هیچی یه ایمیل دیه زدم که باز سوال درسی بود گفتم اگر میشه اینو حل کنید ممنون هنوز که هنوزه جواب نداده چرااااااااااااا؟

  2038. ساناز :

    سلام رویا و زهرا جان و بچه های دیگه…
    ببینید من اصلا نمیدونم شما تا چقد باهاش صمیمی هستید….
    زهرا در مورد تو باید بگم که به هیچ وجه این کارو نکن اگه شمارشو داری وشکالی نداره هر چند وقت یه بار دقت کن میگم هر چند وقت یه بار بهش پیام بدی وگرنه فکر میکنه حالا چه خبره بچه ها من با یه روشی جلو رفتم که شناختمش شما هم باید با یه روشی امتحانش کنین….
    ماهایا با تو هم هستم عزیزم اول اون رو امتحان کن ببین ارزش داره عاشق کسی باشی یا نه…
    بعد تازه وارد کهنه وارد نداریم که هممون یه مشکل رو داریم باید بهم کمک کنیم اصلا من دیگه اول سؤالای تو رو جواب میدم خوبه؟…

  2039. شیرین :

    بچه ها اس ام اس عاشقانه بفرستین خوبه که…
    من تقریبا هر روز به عشقم پیام میدم.اونم عادت کرده به اس های من…
    یه بار نزدیک بیست روز بهش اس ندادم .بهم اس داد که دلش واسه اس ام اسام تنگ شده…
    یه بار بهم گفت عادت کردم هررزو بعد از ظهرا از تو برام یه پیام بیاد.هر وقت غروبا برام پیام میاد به خودم میگم شیرینه…
    به نظر من شماهم اس بدید شاید جوابشو ندن.اما پیامتونو میخونن و اینجوری حداقل یه لحظه بهتون فکر میکنن…و این یه لحظه واسه من که یه دنیاست…

  2040. شیرین :

    سلام بچه ها.
    ماهایا سعی کن انقدر خودتو اذیت نکنی.اون داره میره امریکا و نمیشه هیچ کاری کرد.اما میتونی همیشه باهاش در تماس باشی و این خیلی خوبه…حتی بعضی وقتا میتونی از طریق چت ببینیش.فکر میکنم هیچکدوم ما درد تورو تجربه نکردیم.منظورم درد هیچ وقت ندیدنشه…اما تنها کسی که تو این شرایط میتونه بهت کمک کنه فقط خودتی…نمیگم فراموشش کن.چون میدونم نمیشه.برعکس!باهاش زندگی کن.تو وجودت…عشق ما خیلی عشق پاکیه بچه ها…هرکسی مثل ما نیست…درسته داریم خیلی عذاب میکشیم.اما باید قدر خودمونو بدونیم…
    پس ماهایا انقدر خودتو اذیت نکن.چون واقعا نمیشه کاریش کرد…
    خیلی برات ناراحتم عزیزم/

  2041. زهرا :

    دوستان الان فصل امتحاناته ولی من اصلا حواسم جمع نیس همه دارن درس میخونن منم دارم دیونه میشم تو رو خدا کمکم کنین اصلا نمیتونم درس بخونم

  2042. رویا :

    ماهایا جان حق داری که انقد ناراحت باشی مشکل شما خیلی پیچیدس شما با خود معلمت یا ی مشاور خوب صحبت کردی؟احتمالا برای حل مشکل شما بچه هایی که اینجان که همشون تقریبا هم سن شمانو الان بعد تعطیلی مدرسه ها خودشون کلی درگیری دارن نمیتونن راه مناسبی پیشنهاد بدن با یه مشاور صحبت کن اون خیلی بهتر میتونه کمک کنه

  2043. ماهایا :

    اصلا ولش کنید کمک نخواستیم به نظر من شما به کسایی کمک میکنید که الکی عزیزم عزیزم میکنن برای من همه چی تموم شده چون اخرین جلسه کلاساش ۴ هفته پیش بود اونم میره خارج منم با هزار ارزو و امید شاید سالی یه بار برم المان و برگردم اونم اگر بابام بخواد نهایتش همینه شماها هم برید بایه تازه وارد رفیق شین اصلا ماهایا…کیه

  2044. رویا :

    عزیزم تازه وارد منظورت منم شاید من تازه اومده باشم اینجا اما ۳ ساله که مشکله شماهارو دارم از کسایی که مثل منن کمک خاستم شاید بتونیم بهم کمک کنیم خودم خیلی خوشحال میشم بتونم به شما یا کسای دیگه که مثل خودمن کمک کنم چون درکشون میکنم واقعا

  2045. زهرا :

    ساناز جان اون کاملا میدونه من عاشقشم و یکی از معلم هام هم فهمیده ک چقدر دوسش دارم و البته تو مدرسه همه دوستامم میدون ک دوسش دارم ولی میدونی چیه ب قول خودت ساناز جان ب نظر من هیچ ارزشی نداره ادم عاشق یه معلم شه با اینکه خیلی حس خوبی داره با یه معلم صمیمی شی و تو اونو دوست داشته باشی و اونم تو رو ولی عذابش بیشتر از لذتشه من برای روز معلم یه کادو و یه نامه نوشتم بهش و بهش گفتم ک امیدوارم اینو ب عنوان یادگاری نگه داری و بهش گفتم ک از این ماجرای دوست داشتنش درس های خیلی زیادی یاد گرفتم و خوشحالم از این ک با کسی مثل تو اشنا شدم اینا رو تو نامه بهش دادم و اونم خیلی ازم تشکر کرد ولی در کل معلمم از اون ادمایی نیس ک بخواد با ادم صمیمی شه

  2046. رویا :

    ساناز جان ولی اون الان دیگه میدونه که من چقد عاشقشم تو مدرسه خیلیای دیگه از حس من نسبت به اون خبر دارن،ممنون میشم راهنمایی کنی چطوری؟

  2047. ساناز :

    زهرا جان مامانم و معلمم هیچ کدوم نمیدونن که واسه چی بیمارستان بودم یعنی به مامان و معلمم نگفتم ولی اون…..
    رویا جان بهش به هیچ وجه نگو که عاشقی چون به حال و روز من میمونی عزیزم سعی کن هیچ کس این ماجرا رو نفهمه…..
    همون جور که گفتم زهرا و رویای عزیز و همه ی بچه های دیگه…
    تا حالا به ذهن شما نیمده که یه جوری امتحانش کنین؟به نظر من اونو امتحان کنید تا ببینید ارزش داره عاشقش باشید؟
    یه روزی پیش نیاد به حال و روز من بمونید….
    چی میشه مگه ببینید اونم شمارو دوست داره یانه؟
    اگه دوست دارین بگید راهنماییتون کنم که چجوری این کارو بکنید….

  2048. زهرا :

    ساناز جون مامانت ناراحت شده بود حتما معلمت فهمید ک تو بخاطر اون رفتی بیمارستان؟ولی من شماره معلممو دارم ولی میترسم بهش اس ام اس بزنم چون شاید خوشش نیاد نمیدونم چیکار کنم این روزا حال منم زیاد خوش نی تمام خاطراتو نشستم مرور میکنم مو ب موشو و این عذابم میده رویا جون فقط ی چیزی معلمت میدونه ک دوسش داری؟من خیلی دوست دارم بهش اس ام اس بزنم ولی نمیدونم چیکار کنم شما هم منو کمک کنین
    و البته رویا جون تو ک میدونی هرچیزی تعادلی داره و اگه از حد بگزه برا خودت ناراحتی میاره پس بهتره این تعادلو حفظ کنی درحالی ک منم هنوز نتونستم حفظش کنم من درخدمتم

  2049. رویا :

    مرسی دوستان که توجه کردین واقعا ممنون اره شمارشو دارم پریروز ازش گرفتم با توجه به این که اون معلممه و واسه خودش زندگی داره توقع ندارم که همون حسی که من بهش دارمو داشته باشه یا به اندازه من زجر بکشه اگه خم به ابروش بیاد من میمیرم بچه ها من اصلا حال روحی خوبی ندارم واقعا دارم میمیرم چی کار کنم بتونم با نبودنش کنار بیام دلم واسش خیلی تنگ شده ساناز جون واقعا خیلی سخته از کسی که تمام زندگیت سردی ببینی واقعا درکت میکنم عزیزم زهرا جان شمام اگه بتونی کمک کنی واقعا ممنونت میشم دوستان دیگه ام همین طور واقعا به کمک احتیاج دارم

  2050. ساناز :

    رویا جان تو هم دقیقا مثل من شدی منم اونقدر گریه میکردم و اذیت شدم که کارم کشید به بیمارستان ولی موضوع برای من اینقد تلخ شد که از وقتی بعد بیمارستان رفتم مدرسه یه حرفایی بهم زد که دلم میخواست….
    اون هیچ عذابی نکشید و تنها کسی که عذاب کشید من بودم….
    نمیدونین از مادرم چه حرفایی شنیدم….
    ولی اون در عوض میدونین چی کار کرد؟
    خیلی راحت حرفای….به من زد نمیدونم هر چی میخواین اسمش رو بذار…نا امید کننده و ….
    عزیزم به نظر من بدون طرف.مقابلت ارزشت رو داره یانه بعد از اون عاشقش باش….
    اگه سؤالی داشتی با بچه ها در خدمتت هستیم

  2051. رویا :

    سلام دوستان من رویام سوم تجربیم اهل پردیسم ۳ سال عاشقه معلم ریاضیم شدم میمیرم براش دیوانه وار میپرستمش دو روز تعطیل شدیمو چون حوضه امتحانیمونم عوض شده دیگه تا مهر نمیتونم ببینمش دارم دیوونه میشم انقد خودمو تو اتاق حبس کردمو گریه کردم کارم کشید به بیمارستانو سرم اینجا که اومدم دیدم خیلیای دیگه ام مثل من هستنو باهم دردودل میکنن خیلییییی خوشحال شدم که بعد ۳ سال کسایی رو پیدا کردم که حس منو درک میکنن کسی هست منو کمک کنه؟

  2052. ماهایا :

    ای بابا شماها چی میگید شیرین کلاساش ۴ هفته است تموم شده چجوری نامه بدم؟دوما اگر هم بهش ایمیل بزنمو بگم و بفهمه که دوسش دارم خارجشو ول نمیکنه کی حاضره از امریکا بزنه و… من ۱۴ سالمه همدانیم
    شیرین ممکنه از یه طریقی به خانوادم بگه انوقت…. من سعی میکنم از طریق ایمیل باهاش در ارتباط باشم ولی هیچ چیزی دیدن از نزدیک نمیشه

  2053. ساناز :

    عاشق ویولن نمیتونم به هیچ وجه فراموشش کنم با مامانمم مشورت کردم اما یه چیزی گفت که من اصلا قبولش ندارم حالا باید چی کار کنم؟….پس باید رفت خودکشی؟

  2054. ساناز :

    بهش گفتم ولی گفت من یه طرفه سمت قاضی نمیرم ……
    ولی بازم باهام سرده باورم نمیشه ایتقد عوض شده باشه….
    دیگه دارم کلافه میشم نمیدونم باید چی کار کنم….

  2055. ساناز :

    بچه ها من فک کردم که خطایی کردم که اینجوری برخورد میکنه و رفتم ازش عذر خواهی کردم چند بار…..
    ولی گفت تو کار بدی نکردی و واقعا دارم دیوونه میشم برخوردش با من سرد شده ولی اونو بهم گفت که بچه های دیگه 
     و یه چیزایی از من بهش گفتن….
    بچه ها برای همیشه داره من رو ترک میکنه دوست دارم خودکشی کنم….
    بچه ها کمکم کنید

  2056. فاطمه :

    سلام بچه ها منم عاشق معلمم اونم خیلی منو دوست داره نمی تونم دوریشو تحمل کنم نمی دونم تو تعطیلی تابستون چکار کنم الان ۵روز تعطیلی داریم ومن دار م دیوونه میشم دیروز دفتر خاطراتمو بهش دادم اما اون گفت که خاطره نمی نویسه منم دفترو کتابمو دادم بهش بره خونه خاطره بنویسه به نظرتون مینویسه برام

    شمارشو پیدا کردم اما این شماره بیشتر وقتا خاموشه
    دیووووونه ام

  2057. عاشق ویولن :

    سلام ساناز جان.گلم ففط برو ازش بپرس که چیزی شده که شما به من محل نمی گذارید ا؟از من خطایی سرزده؟
    و شماره تلفن هم بعضی معلما دوست ندارند شمارشونو بدن
    بعد گلم با این همه مشکل که هیچ کی نمی تونه سرشو بخارونو  شاید به خاطر یه مشکل عصبانی بوده سر تو خالی کرده.معلم من هم همینطور بود ولی باهاش راه اومدم و  ازدید مثبت به او نگاه کردم حالا به هم خیلی هم خوبیم.

  2058. ساناز :

    زهرا و مینا کمکم کنید خواهشا معلم من چند مدتیه که اصلا باهام کار نداره با بچه های دیگه حرف میزنه بدون اینکه بهم محل بذاره اول خیلی با هم خوب بودیم ولی فهمیدم بچه های دیگه رفتن و یه چیزی از من بهش گفتن…بهش گفتم که اگه بره واقعا داغون میشم و شمارشو خواستم ولی یه جوری جوابمو داد که کلا پشیمون شدم بعد تازه امروز یه عالمه چون روز آخر بود با بچه ها عکس گرفت اون حتی جواب سلام منم به زور میده دیگه خسته شدم کسی که اول سال به من گفت من خواهر بزرگترتم و رازهامو میدونه داره باهام اینطوری رفتار میکنه لطفا بگید چی کار کنم از یه طرف رفتنش و از یه طرف رفتارش داره عذابم میده دلم میخواد فقط گریه کنم…
    بچه ها میشه راهنماییم کنید؟

  2059. شیرین :

    من سوم هنرستانم رشته ی معماری.عاشق معلم ریاضیم شدم.سال اول و دوم معلمم بود.اما امسال نیست چون اصلا درس ریاضی ندارم.ولی تو مدرسمون هست.سه ساله که پاکدشت زندگی میکنم.یعنی دقیقا از اول دبیرستانم.زهرا تو چی؟تو هم از خودت بگو عزیزم.

  2060. پریسا :

    معـلمم،همـه زنـدگیم، امروز باهامون آشتی کرد
    البته با من هنوز مـ۳ قبل نشده
    امـروز ازش معـذرت خواهـی کردم
    الـهی فداش بشـم،بـرام ناز میـکنه
    گـف بایـد فک کنـم
    ^_^

  2061. زهرا :

    کاملا موافقم بهتره بهش بگی ک چقدر دوسش داری من خودم پارسال با نامه بهش نشون دادم ک دوسش دارم راستی خوبه معلمای شما شمارشونو میدن من ازش خواستم بهم نداد عوضش خودم پیدا کردم الانم میدونه ک شمارشو دارم راستی یه خبر خوب از وقتی ک نامه رو بهش دادم باهام خیلی خوب رفتار میکنه و من از این موضوع خیلی خوشحالم راستی میناجان میشه بپرسم عاشق کودوم معلمت هستی؟و اهل کجایی؟راستی شیرین و ماهیا جان اگه میشه شماهاهم بگین و بگین کلاس چندمین…ممنونم مینا تو یه بار ادرس وبتو بزار ببینیم میزارن دیده بشه یا نه خیلی مشتاقم ببینم وبتو

  2062. شیرین :

    شاید میخواد با شوخی کردن بیشتر بهت نزدیک شه.میدونم خیلی سخته اما سعی کن حداقل تو این مدتی که کنارته از بودنش لذت ببری و لحظه های بودنشو با فکر رفتنش خراب نکنی…تازه توقع نداشته باش با یه سوقاتی بفهمه که عاشقشی…منم مثل تو بودم و میخواستم با کارام بهش بفهمونم اما نشد.چون ممکنه خیلی ها به معلمشون کادو و سوقاتی بدن اما عاشقش نباشن…بهش بگو که چقدر دوسش داری اگرم نمیتونی به نظر من نامه براش بنویس….فکر کنم اینجوری بهتر باشه!

  2063. ماهايا :

    راستش شیرین خودم سعی کردم علاقمو بهش ثابت کنم مثلا براش سوغاتی بردم روز معلم بهش به انگلیسی ایمیل ردم جوابمو داده گفت سلام ماهایا جان خیلی ممنون که به یادم بودی…
    از وقتی سوغاتی بردم سرکلاس بهم تیکه های خنده دار مینداخت شوخی میکرد اخرش هم ازم معذرت میخواست ولی نمیدونم…

  2064. ماهايا :

    شمارشو دارم ولی میترسم که به خانوادمو اینا بگه مشکل به وجود بیاد تازه اون هیچ وقت موقعیتشو به خاطر کس دیگری کنار نمیذاره تو بودی حاظر میشدی از کشور امریکا به خاطر یکی دیگه بزنی؟

  2065. شیرین :

    ممنون زهرا جان.برام دعا کن.
    ماهایا معلمت میدونه دوسش داری؟اگه نمیدونه بهش بگو و شمارشو بگیر.اگرم گفتنش برات سخته بذار یه کسی که میتونه خوب حرف بزنه بهش بگه…شاید اگر بفهمه دیگه این کارو نکنه عزیزم.

  2066. مينا :

    اگه فکر میکنی برخوردشون خوبه اسم سایتو بده…!یک شنبه اخرین روزیه که به جز امتحانات میتونم معلممو ببینم…دارم میمیرم…نمیدونم چه کار کنم!ای خداااااا…!باورتون میشه گاهی وقتی دارم با سرویس برمیگردم خونه با خودم میگم درو باز کنم خودمو بندازم پایین…و واقعا هم میشه گاهی اوقات این تصمیم…!نمیدونم بدون اون چه کار کنم؟!شاید نمیرم اما دیگه بدون اون زندگی هم نمیتونم بکنم!!!با اینکه میدونم اون از اومدن تابستون خوش حال هستش و خبر نداره من چه قدر داغونم البته اگه بدون هم براش زیاد مهم نیست..!چون به هرحال اونم داره زندگیشو میکنه…این منم که تباه شدم!

  2067. زهرا :

    شیرین جان منم همه اینا رو تجربه کردم خیلی درداوره بهترین کاری ک میتونی بکنی اینه ک حساسیت از خودت نشون ندی مینا جون خیلی خوشحالم ک تونستی با معلمت عکس بندازی ای کاش منم میتونستنم یه عکس باهاش بندازم خیلی میخوام این سایتو بهش بدم ولی موندم تو دوراهی کمکم کنید

  2068. شیرین :

    سلام بچه ها…منم مثل شما عاشق معلمم شدم و سه ساله که فکرش حتی یه لحظه هم ارومم نذاشته…راستش این چند وقته خیلی داغونم…امسال یه روز خوش باهاش نداشتم…همش اذیتم میکرد…درست برعکس پارسال که کارایی میکرد که حتی گاهی فکر میکردم اونم منو دوست داره…تازگیا هم یکی پیدا شده که مدام پیششه و باهاش حرف میزنه و اونو زیر نظر داره…حتی معلمم به خاطر اون بهم دروغ میگه…واقعا دارم عذاب میکشم…انگار دارن همه ی زندگیمو ازم میگیرن!عذاب تموم شدن درسمو ندیدنش یه طرف،این دختره هم یه طرف دیگه…چند روزه دیگه امتحان نهایی هام شروع میشه و من به جای درس خوندن فقط مثل دیوونه ها خیره میشم به یه جا و گریه میکنم…
    کمکم کنید.این دوتا مسئله مخصوصا اون دختره خیلی داره عذابم میده…چون معللم اگه فقط دودیقه از وقتی که واسه اون میذاره رو واسه من میذاشت من سه سال اینجوری عذاب نمیکشیدم…

  2069. مينا :

    پریسا جان حتما برو از معلمت عذرخواهی کن اگه تونستی چندتا شاخه گل هم بده…زهرا جون من بیشتر از همه برای این اذیت میشم منی که زندگیم رو دو سال داغون کردم با اینکه میدونم برای اون مهم نیست و داره زندگی عادی اش رو میکنه….البته که هرروز واسش ارزوی خوش بختی میکنم…!اردو خیلی خوب بود…بهش گفتم که توی سرویس ما باشه اونم به معاونمون گفتش و اومد…اونجا هم من همش زیر نظر داشتمش نه اینکه بچسبم بهش فقط از دور نگاهش میکردم…معلم ادبیاتم صدام زد گفت بیا بعدش منو برد پیش بقیه ی معلما…گفتش ادای معلمارو دربیار ما حدس بزنیم کیه منم ادای معلمارو در میاوردم اونا هم میخندیدن…ادای معلم خودمم دراوردم …بعدش باهاش نزدیک پانزده تا عکس انداختم!وقتی پیشش وایستاده بودم تا عکس بگیرم هی به دوستام میگفتم دستتو بذار رو دکمش دویست تا عکس بگیر!!!معلمم هم میخندید..تو سرویس هم دوستام مجبورم میکردن که من پاشم اهنگ بخونم اخه همیشه تو اردوها من اینکارو میکردم!!مجبور شدم اون روز هم اهنگ بخونم و از این رو که همه ی زبون های محلی بلدم اهنگ بخونم اهنگ محلی خوندم…!معلمای دیگه هم هییی جلوی اون از من تعریف میکردن و کارام و میگفتن میخندیدن منم از خجالت اب شدم…!کلا روز خوبی بوود البته اگه اون دختر که ادعای دوست داشتن میکنه هی بهش نمیچسبید…!یه اتفاق دیگه هم که افتاد این بود یکی از معلمام اومد بهم گفتش که:از اون موقعی که عاشق خانم ایکس شدی درست بهتر شده و اروم تر شدی من جای خانم ایکس بودم خیلی خوش حال میشدم و از این حرفا…ولی اونا از کجا میدونن من دارم خودمو به زور میکشم تو موضوع درسی و دلیل اروم بودنم ناراحتیه…!راستی مسابقه ی مشاعره هم گذاشتیم بین من و دوستام و معلمام…!در کل خوب بود!

  2070. زهرا :

    میناجون میدونی از چی ناراحتم؟؟؟از اینکه سال بعد میرم دبیرستان و درس ها سخت تر میشن و البته من کم کم معلمای دوره راهنمایی رو میبینم ب خاطر همین دارم ناراحتی میکشم اصلا واسه دبیرستان امادگی ندارم ب خاطر همینم اعصابم خرده نمیتونم تحمل کنم با بهترین معلم هام خداحافظی کنم تو؟؟؟؟

  2071. مينا :

    …ولی فکر نمیکنم این جا بزارن ادرس وبمو بدم….اخه مگه چی میشههههه؟؟!!!لاقل بزارین ما یه کمی با هم همدردی کنیم دیگه…شما که لطف میکنین به ما کمک میکنین بزارین ما هم خارج از این سایت در ارتباط باشیم که یه همدرد داشته باشیم…!

  2072. زهرا :

    مینا جان خیلی خوبه ک انقده با هم صمیمی هستین تو باید خدا رو شکذ کنی اگ ادرس وبتو داشتم نامه ای ک بهش نوشتمو مینوشم برات میشه بدی 

  2073. مينا :

    پس خوبه دیگه زهرا…!معلم منم وقتی با دوستام رفتم پلوش بهش سلام کردیم اونم جواب داد بعدش دست منو گرفت بردش انتهای راهرو گفتش مرسی از گردن بندت واقعا خشگل بود منم گفتم ببخشید من سلیقتون رو نمیدونستم بعدش بهم گفتش یکی از اشناهامون دیده عاشق گردن بند شده ادرسشو بده مبخواد بره ازش بخره منم ادرس جایی که خریده بودم دادم…فقط میترسم چون اون مرد نقره فروش من میشناخت و معلمم رو هم میدونست میترسم چیزی بهش بگه…اما فک نکنم!،…اما الان خیلی خوش حاااااالم فردا از ساعت هفت تا چهار بعدازظهر اردوام و اونم هست و توی سرزیس ما هستش احتمالا

  2074. ماهایا :

    سلام مطالبتون عالیییییی بود مرسی من خودم ۱۴ ساله هستم و دچار این مشکل شده بودم الانم معلمم از من جدا شده و قصد داره به خارج بره و فکر کردن به این موضوع من رو خیلی اذیت میکنه من معلمم رو خیلی دوست دارم ولی نمی دانم او چه حسی دارد شاید با گفتن این حرفا مورد تمسخر خوانندگان این مطلب قرار بگیرم ولی میخوام بگم معلم من کلاسش پر از تیکه و شوخی بود تا کلاسش خسته کننده نباشه منم سرکلاسش ساکت بودم بعد یه مدت نمیدونم چرا فقط به من تیکه مینداخت اگر میشه جوابمو و راهنمایی هاتونو به ایمیلم ارسال کنید ممنون میشم بازم از مطالبتون تشکر میکنم

  2075. زهرا :

    مینا امروز خوشحالم امروز جشن سمپادیا بود تو جشن درس جلوم نشته بود ب من نگاه میکرد مننم خودمو ب اون راه میزدم ک انگار نمیبینمش امروز هر وقت منو میدید میخندید رفت تا درو باز کنه منم پیشش بودم گف جشن چطور بود؟منم گفتم عالی بعد ارش پرسیدم نامه رو خوندین/؟گفت اره قشنگ بود مرسی کلا امروز فقط بهم میخندید خوشم اومد

  2076. مينا :

    بهش گفتم شما وایبر درست نخواهید کرد؟!گفت نمیدونم حالا شاید گفتم بیشتر معلما دارن با معلما تو وایبر حرف میزنیم…!گفت حالا شاید به خاطر تو ساختم!…مثلا میرم پلوش میپرسه خوبی چه خبرا؟!و از این حرفا کلا روزی یکی دوبار میرم پیشش باهاش صحبت میکنم اما زنگای دیگه که نمیرم پلوش جلو در وای میستم میبینم که رد میشه ینی میفهمه کلا درگیرشم!زیاد بهش نمیچسبم….چه حسی داری زهرا جون؟!تو هم زیاد خودتو ناراحت نکن باور کن معلم منم گاهی اوقات جواب سلامم رو هم با کله میده!

  2077. زهرا :

    بابا کم بگین من وقتی ایناارو میخونم دق میکنم بنی مینا تو انقدر با معلمت صمیمی هستی ک میخواد ب خاطر تو وایبر درس کنه؟؟میشه بپرسم چحوری باهاش صمیمی شدی ک انقدر راحت حرفاتو بهش میگی؟اصلا کلا چی میگی؟؟میدونی چیه مینا تو هر زنگ یا هر روز میری پیش معلمت؟راستی میخوام بگم ک زیاد خودتو ناراحت نکن زندگیه دیگه ادم یه روز خوشه یه روز بد راستی منم خیلی وقته ک میخوام فراموشش کنم ولی ب این زودیام نمیشه.میدونی چ حسی دارم؟

  2078. پریسا :

    آره خیلی راحت بهش گفتم که بهم بگه.گفتم که خیلی صمیمی هستیم
    معلم من رو تک تک حرکاتم حساسه
    حتی یه اخم کوچیکمم توجهشو جلب میکنه ولی خودش نمیاد چیزی ازم بپرسه خودم از رو نگاهاش میفهمم.مگه اینکه برم پیشش.اونوخ میگه چرا اخمات تو هم بود؟
    ولی خب امروز خیلی اتفاق بدی افتاد.از طرف دفتر خیلی به ما گیر میدن.سر هر چیزی میان بهمون گیر میدن که دبیر سر کلاس ازتون ناراحت میشه
    ما هم تصمیم گرفتیم دیگه سر هیچ کلاسی حرف نزنیم.از بخت بدم ساعت بعد این تصمیم با معلمی که دوسش دارم کلاس داشتیم.اونم چند بار با شوخی پرسید که چی شده ولی خب ما همه اخمامون تو هم بود و گفتیم که دبیر اگه با ما مشکل داره چرا نمیاد به خودمون بگه.اونم فک کرد منظورمون به اونه و خیلی ناراحت شد.در حدی که به چن نفر از بچه ها که رفتن باهاش حرف بزنن گفته بود من دیگه با شماها کاری ندارم
    دعا کنید ببخشدمون.اگه بخواد باهامون خشک برخورد کنه من تو این یه هفته دق میکنم
    🙁

  2079. مينا :

    میدونید چیه!؟دیگه خسته شدم…!مشاورمون امروز بهم میگفت همون جوور که خودت هم دقت کردی نظرش درباره ی تو مثبت بود اما از حرفاش همونجور که معلوم بود میگفت:دوستم داره دیگه چه کار کنم…یعنی دوست داشتن تو براش مهم هم نبوود…!یعنی تو تاثیری روش نداری….سعی کن با گذر زمان فراموش شه که میدونم میشه…!منم گفتم شاید فراموش شه اما معلوم نیست گذر زمان با من چه کار کنه و رفتم….!دیگه خسته شدم….به هرحال باید این اشک هایی که من تو این دوسال ریختم و عذاب هایی که کشیدم یه تاوانی داشته باشه…!نباید داشته باشه؟!!!!باهام خوبه اما واقعا هم براش مهم نیست دوسش دارم…امروز که این حرف رو مشاورمون بهم زد با خودم گفتم کاش میشد فراموشش کنم….!چهارشنبه اردو میریم از طرف مدرسه از ساعت٧تا۴ظهر بعدش معلمم اونجاست…میدونم که به احتمال زیاد گند میزنم به اردوم به خاطر رفتاراش…اخه میدونید مشکل معلم چیه؟!اصلا مشخص شده باهام رفتار نمیکنه!یا خیلی خوب یا بی تفاوت…!دیروز بهم میگه میخوام به خاطر تو وایبر بسازم بعدش یه روز جواب سلامم به زور میده!!!…خب اگه خوب باشه یا اگه کلا بد باشه من تکلیفم روشن میشه الان توی یک بلاتکلیفیه محض هستم….اقای رادفر میشه کمک کنییییید؟!

  2080. زهرا :

    واااااااااااااااای بچه ها امان از دست روزگار دوست داشتم برم پیش معلمم و نظرشو درباره نامه ای ک بهش دادم بپرسم ب نظرتون چی کار کنم ؟برم بهش بگم نامه رو خوندی؟

  2081. زهرا :

    رفتی و بهش گفتی خانوم ب من بگین ک دوسم دارین؟؟؟؟واقعا؟؟؟؟ینی تا این حد صمیمی؟؟؟؟خدایا از این صمیمیت ها ب منم عطا کن دوستان بدجوری بذهنم زده میخوام برم ادرس اینو بدم بهش بیاد همه چی اینجا ببینه واقعا خیلی خوب میشه هاااااا اگه ببینه خیلی دوست دارم ببینه چیکارکنم؟؟؟؟؟ولی اگه بدم حتما سه شنبه میدمو خلاص

  2082. پریسا :

    من از معلمم میترسم و هر وخ میخوام باهاش حرف بزنم از شدت استرس دهنم خشک میشه و قلبم انگار میخواد بزنه بیرون ولی خب تو این دو روز به همه اینا غلبه کردم و رفتم پیشش وایسادم
    از همه مهم تر اینه که اون عطری رو میزنه که من برای تولدش بهش کادو دادم
    امروزم بهش گفتم بهم بگه دوسم داره ولی چون چن نفر اونجا بودن هی طفره میرفت هی میگفتم بگین دیگه اونم میگف چیو بگم ، قبلن که گفتم ولی بلعخره آخرش گف دوست دارم
    خیلی ذوق^_^

  2083. مينا :

    اره زهرااا جووون اینکارو بکن لاقل بیاد یه نظر دهی بکنه درباره ی همه چی…البت لطف میکنیا….بچه ها به نظرتون من ادرس وبلاگمو بدم معلممون….اسمی از معلمم توش نبردم اما همش عاشقانست…..!اما فک کنم بفهمه جمله هام برای اونه…!

  2084. زهرا :

    دوستان ی فکری ب سرم زده میخوام ادرس این سایتو به معلمم بدم موافقین ؟؟خیلی دوست دارم کسایی رو ببینه ک مثل من عاشق معلمشون هستن و دوست دارم اینجا از احساسات ما با خبرشه

  2085. زهرا :

    منم براش یه دکوری خریدم و رفتم ک بهش بدم و خیلی خوشحال شد و ذوق کرد منم ک از استرس نمیدونستم چیکارکنم هر چ قدر اصرار میکردم نمیگرفت اخرش گرفت و منم فرار کردم و توش یه نامه براش نوشتم و بهش گفتم ک میخوام این نامه و هدیه ناقابلو ازم بگیری و یادگاری نگه داری به امید روزی ک یه یاد من بیفتی امروز خیلی خوشحالم از اینکه اونو دادم بهش و خوشحالش کردم ولی ما هیچ وقت روبوسی و بغل کردن و این جور چیزا نکردیم حالا من از خجالت نمیتونم پیشش بشینم چ برسه ب روبوسی ولی در کل خیلی خوشحالم امروز خدا رو شکر میکنم

  2086. فاطمه شوکتی :

    معلم ما از یه هفته پیش گفته بودکه خانواده هامونو به زحمت نندازیم…منم ازنمایشگاه کتاب یه کتاب گرفتم؛انقدم خوشش اومد!معلم ما میگفت به ۱شاخه گل هم راضیه اما برای جبران ۸ماه کار بری یه گل از دم دربکنی بگی”خانوم روزت مبارک؟!” 😐

  2087. مينا :

    منم برای روز معلم براش یه عالمه گل روز بردم…هروقت بهش کادو میدم روبوسی میکنه بغلم میکنه …اما من از خجالت اب میشم…اصن انگار اون لحظه یخ میزنم…!

  2088. پریسا :

    من هم وا۳ تولدش که تو عید بود هم وا۳ روز مادر براش کادو گرفته بودم بهم گفته بود چیزی برای روز معلم براش نگیرم منم یه کارت پستال درست کردم براش و امروز دادم بهش
    میگن بعضی وقتا میشه دنیا رو بغل کرد اگه همه دنیات یه نفر باشه
    من امروز همه دنیامو بغل کردم اونم بغلم کرد
    تازه بوسشم کردم
    ^_^

  2089. مينا :

    معلم من هم زیاد بهم توجه نمیکنه حتی بعد از حرف زدنمون اما فکر کنم همونجور که گفت میخواد وابسته نشم….من برای روز معلم چون میدونستم گردنبند دوست داره واسش یه دونه گردنبند نقره خریدم…نمیدونم خوشش میاد یا نه اما همه گفتن خشگله…حالا فردا میخوام بهش بدم چون امروز روز کاریش نبودش…!!!
    بچه ها برای منم یه دختر اویزوون ادعای دوست داشتنشو میکنه و علاوه بر اویزونیش همش داره واسش کادو میبره با اینکه میدونم و خود معلمم میدونه دوست داشتن من بیشتره…اما به خاطر معلمم لاقل تو خودم هرس میخورم و نمیرم دعوا باهاش…!

  2090. پریسا :

    من به کارای دیگمم میرسم سر کلاسم سعی میکنم عادی برخورد کنم که معمولنم اینجوری نمیشه ولی زنگای تفریح که میبینم این چن تا لوستر پلاسن دم دفتر خیلی کفرم در میاد

  2091. زهرا :

    واقعااااااااااااااااااااااااااااا مینا خوش ب حالت
    پریسا جان بهتره حساسیت نشون ندی از خودش چون فقط خودت اسیب میبینی درد اور ترین تجربه ای ک کردم اینه ک یاد معلمت نمیزاره تو کارای دیگرت تمرکز داشته باشی شما هم اینو تجربه کردین؟

  2092. پریسا :

    وااااااااااااااااااااااااای خوش به حالت مینا
    پس دیگه دلیلی نداره بخوای غصه بخوری از این به بعد میتونی همش ذوق کنی که چققققققققققققققد معلمت دوست داره
    بزرگترین مشکل من اینه که خیلیا ادعاشون میشه معلممو دوس دارن و این خیلی عذابم میده

  2093. مينا :

    سلام بچه ها یه اتفاقی افتاد برام اگه یادتون بائه قرار بودش که مشاور منو با معلمم رو به رو کنه اما من قبول نکردم…دیروز بدون اینکه نه من اطلاع داشتم و نه معلمم ما رو با هم روبه رو کرد…من تو اتاق نشسته بودم که یه دفه دیدم یکی در زد…معلمم اومد تو و من از تعجب مونده بوودم و هرچی به مشاورمون گفتم نمیذاشت من برم بیرون خلاصه به معلممون گفتش که من امروز مینا رو میخوام بی یکی از بزرگترین ترس های زندگیش مواجه کنم و نظر شما درباره ی اون براش خیلی مهمه اون اولش ازم تعریف کردش بعدش که صحبت دوست داشتن اومد با مشاورمون حدود بیست دقیقه باهام صحبت کردن درحالی که در این مدت من اصلا حرف ننیزدم…معلمم خیلی باهام حرف زد و گفت اگه میبینی گاهی اوقات بی توجهی میکنم به دلیل این که نمیخوام بهم وابسته شی و اینکه احساس میکنم ناراحت میشی بچه های دیگه میان پیشم چون تو دوست داری من فقط متعلق به تو باشم و از این حرفا…و گفتش که تابستون بهت اس میدم و با هم میریم بیرون و ادرس مدرسه ی جدیدمو بهت میدم که بیایی ببینی منو…من تمام مدت داشت پاهام میلرزید و هردوشون این موضوع رو فهمیده بودن و هی  میگفتن اضطراب نداشته باش…خلاصه معلمم خیلیییی باهام خوب رفتار کرد همش بالبخند…بعدشم گفتن تو برو سر کلاس…مثل اینکه با هم میخواستن حرف بزنن…

  2094. پریسا :

    یه موضوعی رو بهم گفت که دبیرا به دانش آموزاشون نمیگن مگه اینکه با اون دانش آموز خیلی راحت باشن.درسی هم نبود
    کلن تازگیا هر وقت حالش عادی نباشه هر کدوم از بچه ها ازش سئوال کنن که چی شده میگه حالم خوب نیست حوصله ندارم دلم گرفته و این حرفا ولی هر دفعه که اینجوری شده و من ازش پرسیدم بهم گفته موضوع چیه
    امروزم که باهاش کلاس داشتیم بعد از کلاس یکی از همکلاسی هام که پارسالم باهام بوده گف که رابطتون خیلی خوب شده مـث دو تا دوست اصلن انگار تو کلاس نیستین
    نمیدونم بستگی به دبیرت داره که چجوری باشه و تو چقد پای عشقت بمونی
    دبیر من درسته خیلی مهربونه ولی با این حال اینو اصلن سر کلاس نشون نمیده و خیلی خشک رفتار میکنه.پارسال خیلی اذیتم کرد و من خیلی زجر کشیدم ولی تازگیا باهام خیلی خیلی خوب شده

  2095. زهرا :

    سلام مین وکیمیا ی عزیز من برگشتم البته الان تو کلاس کامپیوترم و اینترنت ندارم یه تصمیمی گرفتم قراره برای روز معلم یه کادو برای معلمم بدم و توش یه نامه بهش بنویسم و هر چی تو دلمه بهش بگم برای اخرین بار کمکم کنید دلم واسه سایت خیلی تنگ شده بود

  2096. پریسا :

    سلام
    منم همینطور!یعنی منم معلم ریاضیمو خیلی دوس دارم
    ولی رابطه ما خیییییییییییییییییییییییییییلی با اینایی که تو نظرات خوندم فرق میکنه
    من دوم دبیرستانم و از پارسال بعد از یه ماه که از این معلمم بدم میومد یهو عاشقش شدم بعد یه مدت به طور معجزه آسایی شمارشو گیر آوردم و یکم بعدم بهش گفتم که دوسش دارم البته قبل از اینکه بگم انقد ضایع بازی درآورده بودم که خودش فهمیده بود ولی با این حال خیلی بد برخورد کرد و گف که با این کار خودم اذیت میشم و بلعخره تابستون فراموش میکنم که اینطور نشد و این حرفا
    ولی امسال رابطمون خییییییییییییییییییییلی عالی شده تا حدی که یه بار که داشتم باهاش حرف میزدم گف رابطمون مـث رابطه مادر و فرزندیه و چن وخ بعدم بهم ثابت کرد که منو مـث دختر خودش میدونه و خیلی دوسم داره
    من واقعن دوسش دارم و دلم نمیخواد فراموشش کنم مطمئنم هستم که اونم دوسم داره چون بهم ثابت کرده

  2097. سارا :

    مینا خانم من خیلی با معلمم صمیمی بودم و خیلی راحت بهش گفتم دوسش دارم و از نظر روحی وابستش شدم به من گفت که من نمیتونم بیشتر از حد مدرسه ارتباطی داشته باشم گفت من یه آدم متاهل هستم و باید حواسم هم به فرزندم و هم همسرم باشد گفت نمیخواد با احساساتم بازی کنه و اگه بعد از اینکه شما به معلمتون بگید به احتمال زیاد اونم فقط به خاطر اینکه خودتون فکرش رو از سرتون بیرون کنید و بهتون آسیب نزنه و خدایی ناکرده با احساساتتون بازی نشه ولی خوب بهتره بیشتر از افراد مشاور کمک بگیرید من نظر شخصی و تجربه ی خودم رو گفتم

  2098. مينا :

    سارا خانم چی شد که ضربه ی سختی بهتون وارد شد؟؟؟؟منم به مشاورمون گفتم که میدونم شاید زایم کنه و اون موقع من خیلی از نظر احساسی اسیب میبینم!اونم گفت بهتر از اینه که همیشه بهش فکر کنی بزار باهات خوب حرف نزنه یا زایت کنه مهم اینه که تو میفهمی این ادم اونقدرا هم خوب نیست و وقتی این رفتارشو میبینی فراموش میکنی!!!!سارا خانم میشه بهم بگید شما به معلمتون چی گفتین؟اون چه جوابی داد و چه رفتاری میکرد؟؟؟

  2099. سارا :

    دوستان من چون تجربه زیادی در این زمینه دارم  و اگه خدا بخواد تا چن وقت دیگه معلم خواهم شد فک میکنم بتونم بهتون کمک کنم هر سوالی داشتید بپرسید حتما جوابتون رو میدم

  2100. سارا :

    هستی جان و مینای عزیز به خاطر دیرکردم  خیلی ازتون عذر میخوام مینا جان از من شنیدی به هیچ عنوان این کار رو  نکن من این کار رو کردم و ضربه ی خیلی سنگینی بهم وارد شد…….
    و اما هستی جان میخواستم بگم علت اینکه بعد اینکه به معلمتون میگید دوسش دارین رفتارشون ۱۸۰ درجه فرق میکنه چیه این رو معلم خود منم بهم گفت اون گفت من یه فرد متاهل هستم و باید حواسم هم به همسرم و هم فرزندم باشه اون گفت می ترسم با اینکه خیلی سرم شلوغه با شاگردام طوری رفتار کنم که از دست من ناراحت بشن و گفت که نمیخوام با احساساتت بازی کنم البته چن وقتیه که این موضوع اتفاق افتاده و اگه خدا بخواد من تا دو سه ماه بعد معلم خواهم شد و احساس معلمارو درک میکنم..

  2101. مينا :

    اما من خیلی میترسم!!!خیلییییی….اخه الان رابطمون با هم متوسط رو به خوبه!من یه کاره پاشم بیام اینکارو بکنم؟؟؟اگه اینکارو بکنم شاید بیشتر ازم متنفرشه!شاید رفتارش عوض شه و دیگه نتونم مثل الان باهاش خوب باشم!…مشاورمون میگه اگه واقعا نمیتونی فراموشش کنی اینکارو بکن!…اما….میترسم انقدر استرس بگیرم که زبونم بند بیاد!شاید اون تو ذهنش بگه که چه قدر ادم کنه ای هستم….من دوست ندارم اینطوری فک کنه حاضرم حرف دلمو بهش نگم اما رابطمون خراب نشه…!اما هنوز تصمیم قطعی نگرفتم!

  2102. جمال رادفر (نشریه اینترنتی نوجوان ها ) :

    مینا خانم به مشاور مدرسه  اعتماد کنید اون بهترین کسی است که می تواند به شما کمک کند ارتباط خود را با مشاورتان بیشتر کنید حتما جواب مثبت می گیرید 

  2103. بیتا :

    سلام هستی جان معلومه  خانومه یعنی هم سن سال  معلم های شما دیگه … اصلا نمیدونم چطوری بهش بگم کمکم خیلی سعی کردم همه کار هم کردم ولی به طور مستقیم نشد دیگه اسم من هم مینا نیست بلکه بیتاست

  2104. مينا :

    سلام
    بچه ها یه راهنمایی ازتون می خوام!من با مشاور جدید مدرسمون صحبت کردم!اون گفتش یه راه حل برات دارم…من میرم معلمتو از توی دفتر صدا میزنم بدون اینکه اون بدونه میارمش توی دفتر مشاورین!اون موقع تو هم اونجا هستید!میشینید با هم صحبت میکنید و تو تمام حرف دلتو و یا چیزایی که دوست داری بدونه رو میگی و چون نظر اون برات مهمه نظرشو درباره ی اینکه دوسش داری یا هرچیزی میپرسی!اون یا میگه دوستت دارم یا اینکه میگه نه!حداقلش اینه که میفهمی اون ادمی که ازش یه بت ساختی به این خوبی ها هم نیست!!!درسته اگه حرف بدی بهت بزنه کاخ ارزوهات نابود میشه اما لاقل تو دیگه علاقت تموم میشه!!!!!اینا حرفای مشاورمون بود!حالا نمیدونم باید چه کار کنم!!!من دو راه دارم!یا اینکه حرفمو تو دلم نگه دارم با اینکه دارم میترکم!و باهاش صمیمی باشم و راحت یا اینکه حرفمو برم بهش بگم ولی اینطوری شاید هیچی مثل قبل نشه!!!!مثلا دلم میخواد بهش بگم من هیچ وقت دوست نداشتم سیریش بشم اما من دو سال که زندگیم تباه شده و شب و روزم شده فکر کردن به شما شاید پارسال رفتارای غیرعادی نشون میدادم اون هم به خاطر خوردن قرص های الکی بوود…و چیزای دیگه…منظورم از قرص اینه که چون معلما به من میگفتن شلوغی من روزی چند تا قرص که دکتر داده بود اشتباهی بهم رو میخوردم برا همین یه کم غیرعادی بودم!!!!فک کنید من صبح قبل از اینکه مدرسه بیام دکتر تجویز کرده بود دوتا فلوکستین بخورم!!!!اونم الکی!دکتر روانییی بود!خلاصه خیلی اذیت شدم!حالا بچه ها و اقااای رادفر کمکم کنید!نظرتون رو بهم بگییییییید خیلی گیجم!

  2105. هستى :

    سلام مینا جون منم اون طورى که گفتى میشدم موقعى که اولین بار حس کردم دوسش دارم وقتى میدیدمش استرس میگرفتم و ضربان قلبم تند میشد اما فقط.چند بار این طورى شدم بعدش دیگه نه.  راستى کسى و که دوسش دارى دختره یا پسر? 

  2106. بیتا :

     سلام من هم مثل همه شما ها هستم  ولی شما به معلمتون علاقه دارید ولی من به یکی از آشناها علاقه دارم.ما فرقی با هم نداریم 
    فقط من بجای معلم از یک نفر دیگه خوشم میاد..اون  هم نمیدونه من بهش علاقه دارم و نمیدونم باید چیکار کنم….هدف خاصی هم ندارم فقط دوستش دارم و همش دوست دارم پیشش باشم چون وقتی پیششم آرامش خاصی بهم دست میده…راستی شماها وقتی معلمتون رو میبینین یا میخواین ببینین استرس نمیگیرین وضربان قلبتون بالا نمیره؟

  2107. tara7 :

    کیمیا جان ، احساست رو درک می کنم… اگه سعی کنی فراموش کنی خیلی بهتره،،، کمتر ببینش ، میدونم نمیشه ولی یه کاریش بکن..

    خیلی سخته مگه نه؟؟ شما خیلی اوضاتون از من خراب تره.!

  2108. مریم یوسفی :

    سلام به همه عزیزان
    من ۲۵ سالمه تو دوران شما کاملا همچین حسی داشتم در حد مریضی.
    شب و روز بهش فکر میکردم .تو مدرسه همش میخواستم ببینمش طوری که انگار به خاطر ایشون میرم مدرسه.
    درسته جایگاه معلم یه چیز دیگست.
    ولی وقتی الان دفتر خاطراته مدرسمو باز میکنم خندم میگیره انگار خودم نیستم.
    واقعا تا اون اندازه دوستش داشتم؟؟؟؟؟؟؟؟ تعجبم میگیره که من همچین شخصی بودم.
    درسته تو دوران مدرسه بهم اهمیت میداد حتی بعده چند ماه تموم شدنم اس ام اس میفرستادیم.
    ولی الان کلا دیگه از یادش رفتم جوابم رو هم نمیده وقتی زنگ میزدم خشک حرف میزد انگاری همون صمیمیترین نبودیم.
    بچه ها این اتفاقها تو این دوران میفته ولی واقعا خندتون میگیره بعده ۴ یا ۵ سال دیگه وقتی خاطراتتونو میخونین.

  2109. کیمیا :

    بچه ها من تاحالا۲تا نامه به معلمم دادم و اونم میدونه خیییلی دوسش دارم.حالا از وقتی بهش نامه دادم ازش خیییییلی خجالت میکشم خییییلی دوست دارم باهم مثل دوتا دوست خیییییییییلی باهم صمیمی بشیم.حالا از همتون خوااااهش میکنم کمکم کنیدکه خجالتم کم بشه و باهاش راحت وصمیمی باشم باید چکارکنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

  2110. هستى :

    سارا جان من خودمم درست نمیدونم که بهش چه حسى دارم اما میدونم که خیلى دوسش دارم و چون نمیخواستم که معلمم به من با یه چشم دیگه اى به جز شاگردش نگاه کنه هر کارى که میتونستم تا حالا کردم که این اتفاق نیفته و منو دوست نداشته باشه اما بعضى از دوستام هى میخوان توجهش رو جلب کنن اما من دارم کارى میکنم که توجهش به من جلب نشه و همچنین یه رفتار خاصش باعث نشده که من دوسش داشته باشم کم کم احساس کردم که دوسش دارم 

  2111. سارا :

    هستی جان تو چه حسی به معلمت داری که میگی عاشقشی؟چقد دوسش داری تا حالا شده جلوش خودت رو طوری نشون بدی فقط به خاطر اینکه به تو توجه کنه؟چه رفتار معلمت باعث شده که دوسش داشته باشی لطفا سریع جوابوبده که میخوام یه چیز بگم.

  2112. جمال رادفر (نشریه اینترنتی نوجوان ها ) :

    دوستان چون سوال ها خیلی زیاد شده وبسیاری از آن ها هم تکرار سوالات قبل هست شاید نشه به همه تک تک  جواب داد اما دلم می خواد به این دوتا سوال  من بدون حاشیه رفتن  به شکل صریح جواب بدید تا بعد بتو نیم بیشتر در موردشون صحبت کنیم .
    ۱- شما عاشق معلمتون هستیو وفرض می کنیم حالا معلمتنون از این عشق شما به وسیله نامه ، تلفن ، ساختن وبلاگ و…. اطلاع پیدا کرده به نظر شما او در مقابل باید چه رفتاری نشان بدهد که شما راضی شوید واز او گلایه نکنید ؟
    ۲- کدام یک از شما می تونه آدرس این صفحه و ایمیل سایت را به معلمش بدهد و از او در خواست کند تا با ما تماس بگیرد و نظرات معلمها را چه با معرفی معلم محترم ویا به صورت ناشناس (به هر شکلی صلاح می دانند )درسایت قرار دهیم . ؟ 
    منتظر جواب های صریح وکوتاه شما هستیم 

  2113. هستى :

    آقاى رادفر اگه میشه شما کمکم کنید و بگید که چه جورى با معلمم رفتار کنم و چى کار کنم که بفهمه من دوسش دارم وهمچنین بفهمم که اونم منو دوست داره یا نه?

  2114. مينا :

    مگه حتما باید هدف خاصی داشته باشه؟؟؟دوسش داریم دیگه!همین….به نظر من دوست داشتن دلیل نمی خواد…دل می خواد…منم واقعا هدف مشخصی ندارم اما اینو خوب میدونم که خیلی دوسش دارم!

  2115. هستى :

    سلام بچه ها من تازه امروز اومدم تو این سایت و خیلى خوش حالم که با همدیگه همدردیم من چند ماهه عاشق معلمم هستم البته سعى کردم که علاقمو فراموش کنم موفق هم شدم و یکى دو ماه فراموش کردم ولى بعد از تعطیلات وقتى دوباره دیدمش باز عشقم برگشت چند روزه تو فکرشم تا حالا چیزى بهش نگفتم ولى فکر میکنم اونم منو دوست داشته باشه چون تو کلاس هى به من توجه میکنه و وقتى بهم نگاه میکنه میخنده و کلى رفتاراى دیگه که وقتى تو اینترنت خوندم دیدم همشون نشانه علاقه ان به همین خاطرم علاقم داره روز به روز بیشتر میشه واقعا نمیدونم چیکار کنم لطفا کمکم کنید 

  2116. کیمیا :

    میدونی نه اینکه من عاشق معلم ریاضیم شدم توی این نامه که بهش دادم از اصطلاحات ریاضی استفاده کردم خیییییییییییییییییییلی زیاد بود این یکی دو بندشه

  2117. کیمیا :

    عزیز جفاکار به بطلمیوس سوگند که نیروی عشقت کسر عمرم را معکوس نموده و به خرمن هستی ام اّتش زده است. انگار عمر من تابع وفای توست. قامت رعنایم از هجر تو منحنی شده و تیر عشقت همچون برداری که موازی اّرزوهایم تغییر مکان داده باشد، قلبم را ناقص ساخته است.
    شب های فراق که با حرکتی تناوب مانند مکعبی این رواّن رو می شود، چنان نحیفم ساخته که هرگاه به مزدوج خویش دراّیینه می نگرم خیال می کنم از زیر رادیکال بیرونم اّورده اند .
    دردایره عشقت اسیرم و مرکزی نمی یابم که اّنی فارغ از خیال تو معادله n مجهولی زندگی ام را حل کنم…

    روش فیثاغورث را به خواب دیدم که از وجود سرگشته ام مشتق میگرفت، خدا خدا کردم که ریشه ای نیابد تا همیشه سیری صعودی به سوی تو پیدا کنم. اما ناگهان خیال کردم که تابع نیستم و چون این سخن با وی در میان نهادم فرجه لب هایش به مسطحه ۹۰ درجه ازهم به خنده ای جنون اّمیز گشوده گشت و گفت : «ای حیران وادی سینوس عشق مگر ندانی که پرانتز وجودت بستگی مستقیم به تغییرات دل معشوق دارد!؟»…

  2118. کیمیا :

    واااااااااااااای سلااااام بچه ها من امروز یه نامه ی خیییییییییییلی باحال دادم به معلمم.اولش نمیخواستم بدم دوستم خیلی اصرار کرد که دادم گفتم خانوم ببخشید اینو برای شما نوشتم.اونم گفت دستت درد نکنه.خداکنه خوشش بیاد

  2119. مينا :

    اصن ازش متنفرم…من دارم توی سیاهی مطلق زندگی می کنم ولی اون براش مهم نیست که حتی یه بار بیاد بشینه منطقی باهام حرف بزنه!باورتووون میشه که حتی یه بار هم توی این دوسال باهام درمورد این موضوع حرف نزده با اینکه میبینه تو عذابم!

  2120. مينا :

    باشه زهرا جون
    من که انقدر چند وقته کلافه ام دارم دیووونه میشم!شبا تا ساعت۶بیدارم بعدشم میرم مدرسه و از مدرسه اومدم فقط دو ساعت می خوابم’!…خوابم خیلی کم شده…چند وقته همش هم اشکم همین جوری میاد!!!دیگه خسسسته شدم از این زندگی خاکستری!نمیدونم دیگه باید چه کار کنم!گیج و سرگردونو کلافه ام!!…

  2121. زهرا :

    اره مینا جون حتما مینویسم برات هنوز ننوشتم ولی فردا روش فک میکنم و مینویسم راستی شاید فردا حجم اینترنتم تموم شه اگه نیومدم منتظرم بمون تا شنبه برات مینوسم

  2122. مينا :

    باشه زهرا جان متنشو بنویس واسم…بهت می گم چی کم و اضافه کنی’!
    کیمیا جون  چند دفعه هم گفتم!چیزی نمونده سال تموم شه!دلتو بزن به دریا و برو بهش بگو!

  2123. زهرا :

    نمیدونم چیکار کنم ولی الان اعصابم خیلی خرده احساس میکنم دلم خیلی براش تنگ شده و احساس میکنم بینمون خیلی فاصله افتاده میخوام همه چی ینی همه چی رو بهش بدم دیگه برام مهم نیس ک چه رفتاری نشون میده همین ک من حرف دلمو بهش بگم و اونم بدونه برام کافیه و البته مینا جون فک نمیکنم بتونم صبر کنم تا اخرین روز میخوام شنبه بهش بدم راستی میخوام بهش بدم اگه میشه نامه رو بخونین الان پیش من و نظرتونو راجبش بگین خوبه؟؟؟کیمیا جون میشه بخشی از نامتو بنویسی ببینم چی نوشتی؟میناجون کمکم کن دلم گرفته

  2124. کیمیا :

    من خییییییییییلیییییییییییییییی عادی رفتار مکنم اصلا انگاااااااار نه انگار که من بهش نامه دادم البته دلیل این رفتارم بخاطر خجالتی بودنه منه.چکار کنم ه این خجالتم کم بشه و مثل بقیه بچه ها که باهاش راحتن باشم.رااااااستی چرا پنجشنبه ی هفته ی دیگه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ما دبیرستانی ها تا اواسط اردیبهشت مدرسه میریم

  2125. مينا :

    زهرا جان اگه الان بهش نامه بدی شاید واقعا بگه که چرا دست از سرم بر نمیداره!چون ادما با هم متفاوتن!به نظر من اگر هم می خوایی نامه بهش بدی و حرفتو بگی بذار روز اخر مدرسه که دیگه نمیبینیش…این طوری بهتره!چون شاید هر کسی قدر این دوست داشتنتو ندونه…ضمنا لازم نیستش که حتما نامه بدی تا بفهمه!میتونی با رفتارت بهش نشون بدی!همین که درسشو بخونی یا مواظبش باشی و حواست بهش باشه اون خودش بهتر می فهمه…منم همین کارو میکنم اکثرا!سعی کن زیاد پلوش نری که زده شه با رفتارت نشون بده!…درباره ی جواب سوالت هم باید بگم که من واقعا نمیدونم…مثلا گاهی اوقات احساس میکنم دوسم داره گاهی اوقات نه!!!دیگه ته تهش مثل یکی از بهترین دانش اموزاش دیگه!!!!

  2126. زهرا :

    مینا جون میدونی معلمم خیلی خیلی خشک شده نه فقط با من بلکه با همه منم نمیخوام برم پیشش دوستانه رفتارر کنم چون میترسم یه جوری رفتار کنه که پشیمون شم اصلا میدونی چیه من چیزی پیدا نمیکنم ک برم پیشش اصلا بهانه ای چیزی ب ذهنم نمیرسه راستی وقتی میرم اونجا پیشش فک میکنم از اومدن من ناراحت میشه البته خودم فک میکنم چون تا حالا خیلی رفتم فک میکنم الان پیش خودش میگه کی این دختر دست از سرم برمیداره؟یه تصمیم گرفتم میخوام یه نامه بهش بدم و توش تمام درسایی رو ک تو این ماجرا یاد گرفتمو بنویسم بعد بهش بگم امیدوارم اگه بعد من کسی دوستون داشت باروحیاتش اشنا باشین میخوام بدم نامه رو و میخوام بدونه همون زهرایی نیستم که پارسال بودم و وقتی میدیمش دست و پام میلرزید شاید اگه بدونه رفتارش خوب تربشه تصمیم دارم تمام چیزایی ک تو دلم مونده رو بهش بدم ب نظرت میناجون بدم یا نه؟و میخوام ازش اینبار نظرشو درباره نامم بگه برام خوبه؟میناجون تو فک میکنی دوست نداره؟

  2127. مينا :

    زهرا جون چرا میگید ما صمیمی هستیم؟من خودم نمی فهمم!!!!!منو مهناز که الان پیام داده با هم توی یه مدرسه ایم!مثل همیم…اما اون تازه بهش گفته!!…اخه معلم من ادمی هستش که کلا بچه ها باهاش راحتن و باهاش صمیمین برا همین شاید اینو میگین!…راستی بچه ها من رفتم با معلمام هماهنگ کردم و شمارشونو گرفتم!قرار شده تو تابستون یه بار منو دوستام با معلمامون دست جمعی بریم بیرون!وقتی به معلمم گفتم اونم قبول کرد…البته می خوام توی ماه تیر بریم که من کادوی تولدش هم بهش بدم!…زهرا جون به نظر من اگه کم تر بهش ابراز محبت کنی و بیشتر حالت دوستانه باهاش برخورد کنی که اونم باهات بتونه راحت باشه بهتره!البته حریم ها رو رعایت کنی!کیمیا جون به این فکر کن که پنج هفته دیگه مدرسه ها تموم میشه…نذار از این حسرت بخوری که چرا یه چیزایی رو که تو دلت بود نگفتی

  2128. مينا :

    کیمیا جون مگه من باهاش صمیمی هستم که راهنماییت کنم!اون داره مادرانه باهات رفتار میکنه میخواد که سریع تر فراموشش کنی!من مشاور مدرسمون بهم گفت دوستت داره از رفتاراش معلومه اما نمی خواد اذیت بشی چون که می دونه چه قدر دوسش داری!اگه بدرفتاری می کنه میخواد یه کاری بکنه که تو دیگه اینطوری عاشق کسی نشی!..بهم گفت تو انقدر عاشقشی که نمی تونی الان درکش کنی خودتو بذار جای اون اونوقت خودت هم اینکارو میکردی!!!…
    کیمیا جون نمیدونم چی بگم اخه تو رفتاراتو بگو تا من هم بهت بگم که کدومش اشتباهه!

  2129. زهرا :

    کیمیاجون راستی ادرس وبتو به معلمت دادی یا نه؟میناجون ممنون از کمک هات ولی ای کاش من و معلمم یه ذره مثل شما صمیمی بودیم و معلمم منو درک میکرد اصلا براش مهم نیستم

  2130. کوثر :

    سلام من تازه مروز اومدم تو این سایت خیلی خوشحالم از اینکه اینجا رو پیدا کردم منم مثله شمام دو ساله عاشق معلمم شدم خیلی سعی کردم فراموشش کنم اما نمیشه من بخاطر اون رفتم رشته ریاضی فیزیک .مطمئنم فهمیده من دوسش دارم باکاراش این بهم ثابت شده ولی بازم باهام خیلی خوب رفتار میکنه .چند وقته شمارشم دارم اما نمیدونم باید باهاش چی کار کنم .واقعا خوشحالم که ادمایی رو پیدا کردم که مثله خودمن.

  2131. مهرناز :

    بچه ها منم مثله شمام چند روز پیش بهش نامه دادم درباره ى احساساتم توى نامه براش نوشتم این که چقدر دوسش دارم ولى اون انگار بد تر شده باهام دیگه اصلا بهم محل نمیزاره فقط نگام میکنه با نگاشم میدونم ک میخواد حرص منو در بیار 

  2132. کیمیا :

    میییینا جوووون دستم به دامنت تووووروووخدا بگو من چجوری باهاش صمیمی بشم اخه من خیییییییییییییییییییییییییییلیییییییییییی خجاااااااااالتیم اول دبیرستانم هستم

  2133. مينا :

    نه زهرا جان این سوالا رو نکنی بهتره…به جای اینکه بری هی با سوالاتت ابراز محبتت رو نشون بدی توی روز یه بار برو پلوش اما درست!مثلا بگو خانم خوب هستین کلاس خوب بود؟بچه ها اذییتتون که نکردن؟هی نرو و بهش نچسب!و قبل از اینکه سوالی ازش بپرسی اول روش منطقی فک کن چون این سوالارو نپرسی خیلی بهتره!

  2134. زهرا :

    مینا جون درکت میکنم باور کن منم پارسال عین تو بودم یه روزایی میرسید که داشتم میمردم نمیدونستم چیکار کنم به نظرم خیلی کار خوبی کردی اونم خیلی خوب گفته واقعا ای کاش منم با معلمم اینجوری بودم میخوام فردا برم پیش معلمم بهش بگم یه سوال دارم که خیلی ذهنمو مشغول کرده میخوام بدونم معلمای دیگه از نامه دادن من به شما یا دوست داشتن من باخبرن؟؟یکیم میخوام بپرسم بگم شما هم تو سوم راهنمایی معلمی رو دوست داشتین یا نه؟بچه ها به نظرتون برم بپرسم یا نه؟

  2135. مينا :

    کیمیا تو فک میکنی من استرس نداشتم؟؟؟؟؟؟؟میگم گریم داشت در میووومد!انقدر صدام می لروید و گرفته بود از بغض از خجالت مردم لکنت زبون گرفتم!کار بدی کردم بهش گفتم؟؟؟؟؟؟جواب اون بد بووود؟؟؟؟؟؟هنوزم به اون لحظه فک میکنم گریم در میاد…به نظرت خیلی خودمو کوچیک کردم این حرفو گفتم،؟اخه بعدش خیلی حالم بد شد رفتم پیش مشاور مدرسموناونم گفت خیلی خوب کاری کردی اتفاقا بهش گفتی!گفت تو که نمیتونی هی همه چیرو بریزی تو خودت!لاقل برو بگو یه ذره خالی شی…بچه ها من میدونم شماها همتون معلمتون رو خیلی دوست دارین اما برای من انقدر شدیده که قابل توصیف کردن نیست!یه حرفا و کارایی رو نمیشه گفت اما خیلی به خودم اسیب زدم!افت درسی هم حتی پیدا کردم!!!الان معدلم نوزده به بالاست اما من تو خونه یه رب هم نمیتونم درس بخونم همش بهش فکر میکنم و گاهی اوقات اونقدر کلافه میشم که می خوام با سر برم تو دیوار!شدت علاقمم واقعا داره اذیتم میکنه!

  2136. زهرا :

    واااااااااااااای مینا جون خووووش بحالت واقعا خوش ب حالت ک راحت حرف میزنی باهاش من چجوری میتونم باهاش اینجوری باشم؟؟؟؟؟کیمیاجون و مینا جون میشه ب منم کمک کنین میدونین میخوام اخر سال یه نامه بهش بدم و همه چی رو توش بنویسم خوبه؟

  2137. کیمیا :

    خووووووش بحالت چقدر راحت باهاش حرف یزنی من که اصصصصلا روم نمیشه ازش سوال درسی بپرسم چه برسه برم باهاش صحبت کنم اون نامه رو هم دوستم رفت بهش داد!!!!!!!!!حالا تو بگو چجوری خجالتمو کم کنم

  2138. مينا :

    امرووز یه اتفاقی افتاد!من از صبحش اصلا پهلوش نرفتم حتی نرفتم سلام کنم!وقتی اومد سر کلاسمون اومد بغل میزم بهم گفت خوبی؟منم گفتم مرسی…تا زنگ اخر کاریش نداشتم اما دیگه داشتم کلافه میشدم’!گفتم چرا تو خودم بریزم؟بذار برم بهش بگم!رفتم پلوش و باهاش صحبت کردم اونم هی درباره ی این که عید چه کار کردم پرسید و وقتی حرفش تموم شد بهش گفتم خانم میتونم یه سوال بپرسم؟گفت بپرس!گفتم شما فکر میکنید من دوستتون دارم به خاطر این که کمبود محبت دارم؟؟(بغضم گرفته بوود چشمام پر اشک شد و از شدت بغض صدام میلرزید فک کنم فهمید گریم گرفته ابروم رفت!!!)اونم گفت نه کی گفته؟گفتم خودم یه همچین احساسی دارم اما واقعا اینطوری نیست!اون گفت:تو مادر داری پدر داری خواهروبرادر داریچرا باید هم چین فکری کنم!منم دیدم الان که اشکام بریزه سریع رفتم تو حیاط مدرسه!

  2139. مينا :

    کیمیا جون واقعا ازت ممنونم اما فکر نمیکنم یه هم چین ادمی باشه که بیاد بهم بگه که چرا این جوری شدم!!!فردا باهاش کلاس دارم و خیلی استرس دارم!!!سعی میکنم واقعا بهش اهمیت ندم با اینکه خیلی دلتنگم!!!اما فک نکنم فایده باشه…اگه باهاش سرد شم براش باز هم اهمیت نداره…!اما نمیرم پهلوش!خدارو چه دیدی!شاید پرسید!چرا هرکسی هم بود فکر میکرد من کمبود محبت دارم؟؟؟؟؟؟این ناحقیه!!!چون واقعا اینطوری نیست!اگه جدا اینطوری فکر کنه خیلی بی انصافه!!!اما شاید به قول دوستام شوخی کرده!اما شوخیشم بده…!

  2140. کیمیا :

    یادته اولا میگفتم باهام خیلی سرده اصلا نگام نمیکنه و….فهمیدم دلیل این کارا این بود که کر میکرد من از این بچه های تابلوام که هی جلوی بقیه تابلو بزی دربیارم و اویزونش بشم از این نگران بود که اگه با من رفتاری مجزا از بقیه داشته باشه بقیه دوستام که این موضوع رو میدونن سواستفاده کنن.اما وقتی دید ننننننه من خییییییلی عادی رفتار میکنم اصلا انگار نه انگار کمکم بهتر شد.اون فکر میکرد به خاطر نمره من بهش اینجوری گفتم اما وقتی تماااام نمره هام ۲۰ شد فهمید برام مهمه.سر کلاس تمام حواسمو بهش جمع میکنم و در عوض تمام عشقمو تو ی نگام میریزم و بهش لبخند میزنم و اونم بهم لبخند میزنه.امروز که بعد از تعطیلات تازه بود که میدیدمش همش میومد کنار میزم بهم لبخند میزد.درضمن تو خییییییییلی حساسی انقدر حساس نباش

  2141. زهرا :

    کیمیاجون تو که تحقیق کردی و به این نتیجه رسیدی به منم یه کمکی بکن دیگه امسال کلا من اینجوری رفتار کردم با معلمم مثل همونی که تو گفتی ولی خوب نشده که هیچ سردتر هم شده منم پارسال هر دم به دقیقه میرفتم پیشش تو خودت بامعلمی که دوسش داری و اونم میدونه دوسش داری چطوری رفتار میکنی؟

  2142. کیمیا :

    سلام بچه ها خوید.من رفتم برای مشکل مینا جون پرسوجوکردم ازبزرگترها.ببین معلم شما که باهات اینجوری خوب برخورد میکرده و بهت گفته که تو بهش انرژی مثبت میدی و چیزهای دیگه ای که گفتی…بعد یهواومده اینجوری با نگاه کمبود محبت داشتن بهت نگاه کرده ثبات اخلاقی نداره.بعد برای حل این مشکل تو نباید بری بهش بگی که چرا اینجوری بامن صحبت کردی چون دلیل میاره و خودشو تبرعه میکنه تو باید رفتارتو به طور ملموسی عوض کنی مثل همیشه هی دم به ساعت جلوش ظاهر نشی و باهاش صحبت کنی و خودتو بهش بچسبونی هر کس دیگه ای هم بود وااااقعا فکر میکرد تو کمبود محبت داری.باید خییییلی عادی رفتار بکنی مثل بقیه دوستات بعد یه مدت که ببینه رفتارت عوض شده و دیگه مثل قبل نیستی و باهاش سروسنگینی میاد ازت دلیلشو می پرسه بعد تو بهش بگو خانوم من فکر نمیکردم که علاقه ی من به شمارو برحساب کمبود بزارید و……..!باور کن درست میشه

  2143. مينا :

    …باور کن منم نمیتونم برم بهش بدم!!!!…اقای رادفر منم خودم نمیدونم باید چه رفتار بکنه یا چه رفتاری توقع دارم چون خیلی سردرگمم!!!!!اما احساس میکنم دوست داشتن من برای اون هیچ ارزشی نداره…احساس میکنم اون داره راحت زندگیشو میکنه و این منم که زندگیم خاکستری شده!!!!نمیدونم چه رفتاری اما دوست دارم یه جوری رفتار کنه که بفهمم منم یه ارزشی دارم!!!نمیتونم حسشو درک کنم¡

  2144. زهرا :

    اقای رادفر شما به جای من بودید چیکار میکردید؟پارسال تو اردو من ۵ بار رفتم پیشش گفتم بیا با من والیبال یا تنیس بازی کن اونم گفت نه نمیشه درحالی که همون لحظه با دوست من بازی کرد منم خیلی ناراحت شدم از حرصم رفتم تو چادر زدم زیر گریه اون که میدونه من چقدر به رفتاراش حساسم پس چرا کاری میکنه که من ناراحت شم؟منم رفتم تو وبلاگ نوشتم نوشتم که از کارش خیلی ناراحت شدم و گریه کردم اونم برام نوشت”باید بگم که خیلی حساسی به هر حال اگه ناراحت شدی ببخش”اخه اقای رادفر هر دانش اموزی انتظار داره از طرف معلمی که دوسش داره مورد محبت قرار بگیره دیگه البته فک کنم معلمم تو دنیای خودش داره بهترین رفتارو با من میکنه مثلا من که اون نامه رو بهش دادم اینجوری نوشتم براش”سلام شاید هنوزم دارم به بهترین معلم دنیا سلام میدم ولی باید با خودم کنار بیان که اینطور نیس دیگه نمیخوام دوستون دارم درست مثل خواهرم نمیدونم چرا با من اینجور رفتار میکنین شاید میخواین با رفتاراتون به من بگین که دیگه نمیخواین پیشتون باشم و به یادتون به هرحال امسال اخرین سال من تو دوران راهنمایی هست و امیدوارم از این به بعد دیگه هیچ حسی نسبت به هیچ معلمی نداشته باشم که باعث شه یکی رو بیشتر از دیگری دوست داشته باشم نهایت علاقه باعث زجر ادماس پس منم علاقمو کم میکنم تا هم شما راحت شین هم من”مثلا اون میتونست نسبت به اخرین نامه بی تفاوت باشه ولی چون براش مهم بود اومد و باهام حرف زد و منو قانع کرد اونجور ک فک میکنم نیس مینا جون با اینکه یکم مغروره ولی من بازم دوسش دارم ولی در کل نظر من اینه ک ادما متفاوتن و شاید واکنش های متفاوتی از خودشون نشون بدن ولی با همه اینا تصمیم گرفتم فراموشش کنم میناجون میشه بپرسم عاشق کودوم معلمت شدی؟من ک عمرا نمیتونم برم و بهش ادرس سایتو بدم چون اونوقت نوشته هامو میخونه و میدونه منم

  2145. مينا :

    من سوم راهنمایم..اما سوال من از اقای رادفر اینه که چه جوری باهاش رفتار کنم از این به بعد؟برم باهاش حرف بزنم درباره ی اون حرفی که بهم زد!؟یا اینکه باز هم برم پیشش؟؟؟…تاحالا بهش زنگ نزدم اما سه بار اس ام اس دادم…یکیش تو تابستون برای تبریک تولدش که ج نداد،….تبریک ولنتایین که جواب نداد اما فرداش گفت مرسی از اس ام اس ات…یه دونه هم تبریک سال نو که بعد از دووروز ج داد!!!….مثلا توی یکی از نامه هام نوشته بودم:معلم عزیزم سلام امیدوارم هرجا هستید همیشه خوش حال باشین…منو ببخشید ازؤ اینکه بهتون نامه میدم!میدونم شاید با این کار ریسک کرده باشم!اما گاهی اوقات اونقدر لبریز میشم که نمیتونم همین جوری بی کار بشینم…همه میگن با گذر زمان فراموش میکنی اما نمیدونن که دقیقه ها و ثانیه ها حقیرتر از اینند که باعث فراموشی کسی شوند اون هم شما که از هرکسی بیشتر دوستتون دارم!میدونم درکش سخته حتی گاهی اوقات خودمم خودمو درک نمیکنم!اما امیدوارم شما بتونید!!…من با دیدن شما فهمیدم که گاهی اوقات فرشته ها کنار ما زندگی میکنن اما چون بال ندارن ما فکر میکنیم اونا انسانن…من یقین دارم که شما هم یکی از اونایید!…نمیدونم دیگه باید به چه زبونی بهتون ثابت کنم اما بدونید با زبون بی زبونی دوستتون دارم…از این حرفا میزدم!!!!اونم هروقت بهش میدادم میومد بهم میگفت که خونده!یه بارم گفت همه نامه ها و کادوهاتو یادگاری نگه داشتم…زهرا جون به نظر من اگه معلمتون واقعا اینطوری رفتار میکنه ولش کن….معلم من هیچ وقت حرف بدی بهم نزد به جز همون یک بار که اونم مثلا شوخی گفت…بیشتر اوقات باهام خیلی خوبه…اما گاهی اوقات هم که میگم سرد رفتار میکنه یعنی اینکه باهام زیاد حرف نمیزنه!…اما من فکر کنم زیاد از حد معلمتون مغروره…ببخشید اینو میگم

  2146. زهرا :

    عزیزم همین سوالو از اقای رادفر پرسیدم و گفت جنس محبت معلمتون با جنس محبت شما فرق میکنه اون فقط میتونه باتوجه کردن به درس شما محبتشو ابراز کنه
    حالا تو میرفتی پیشش چی میگفتی بهش؟یا تو نامه چی مینوشتی؟راستی منم ۳تا نامه دادم بهش اونروز رفتیم پیشش گفتیم خانوم دلمون براتون تنگ میشه تو تعطیلات اینو من گفتم برگشتو گفت واقعا؟؟؟منم گفتم اره بعد یکی از بچه ها پرسید دلتون واسه ما تگ نمیشه اون گفت دلم واسه مدرسه تنگ میشه بچه ها گفتن دوستان مدرسه ها ما رو نمیگه اونم به شوخی گف اخه اگه بگم دلم براتون تنگ میشه پررو میشین منظورش من هم بودم یعنی همه بود راستی من یه بار بهش زنگ زدم تو زنگ زدی تا حالا؟راستی کلاس چندمی؟؟من سوم راهنمایی میخونم البته اینو بگم من کامل فراموشش نکردم ولی میدونم ک اگه بخوام میتونم تو هم سعی کن میتونی چرا نتونی؟؟من بهش ایمیلم مینوشتم اونجا زیاد حرفامو میگفتم اونم به اصرار من جواب میداد

  2147. مينا :

    خوش به حالت زهرا خوبه که میتونی فراموشش کنی…اما اون حتی اگه یه دونه بخوابونه زیر گوشم بازم دوسش دارم با اینکه حماقت محضه!!!!!اگه بهت نگفته دوستت دارم بهتر از این که سر دل سوزی بگه و باهات خوب رفتار کنه تا دلت نشکوه….اگه اونم از همون اول که عاشقش شدم رفتار خوبی نداشت من تا الان فراموشش کرده بودم!!!!من این حقو به معلما میدم که نباید رفتار متفاوتی داشته باشن اما از یه طرف میگم واقعا نباید بین دانش اموزی که انقدر دوسش داره و زندگیشو به خاطر عشق اون سیاه کرده فرق قاعل شه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟اقای رادفر میشه پیامام رو بخونید و جواب بدید؟

  2148. زهرا :

    خوش ب حالت که راحت میتونستی حرفاتو بهش بگی ولی من هیچ وقت نتونستم راحت حرف بزنم خوبه حالا بهت گفته که دوست دارم ولی ب من نگفته اون فقط ب من گفت که من نمینونم باهات رفتار متفاوتی داشته باشم با اینکه به بعضیا اررادت خاصی دارم و برام همن تو هم نباید انتظار داشته باشی رفتار متفاوتی داشته باشم اینو تو نامه بهش گفتم بعدش گفت تو خونه خوندم خیلی حرص خوردم با خودم گفتم بزار این زهرا رو ببینم ولی دیگه اصلا برام مهم نیس گذشتم چی بوده و چجوری بودیم با هم فقط اینو میتونم بگم دیگه اصلا هیچ وق ب خودم اجازه نمیدم کسی رو تا این حد دوست داشته باشم و الانم دیگه هیچ حسی بهش ندارم چون اونم به ادمه مثل همه ادما

  2149. elikh :

    Bache ha man vaqan darketun mikonam ba in k asheqe moalemam nashodam vali asheq k shodam vase haft jadam kafi bud adam vaqan daqun misham ruzegaram siyah un bem mige lez vaqti ino k shenidam a khodam badam umad a dust dashtanam. are man ye dokhtaram k a bachegi eyne pesara budam hala ham asheqe yeki shodam k masalan mikhad bem bfahmune k man ye dokhtaram…nemidunam dark mikonin ya na vali man nhazeram tanha tarin adame ruye zamin basham vali mohabat gedaei nakonam

  2150. مهدیه :

    سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
    یکی ب من جواببده نمیخواید خوشامد بگید////؟؟؟

  2151. مينا :

    بچه ها مرسی از همدردیتون…زهرا جون من هر کاری کردم که بفهمه…سه تا نامه بهش دادم!!!از کلاس فرار میکردم میرفتم جلو در کلاسش میشستم تا فقط صداشو بشنومم!!!هر زنگ پیشش بودم اما هروقت میگفتم من اگه مزاححمم یا کنه ام نیام؟می گفت تو مزاحمم نیستی چرا باشی؟…یه بارم این حرفو بهش گفتم دوباره گفت نه من هروقت تورو میبینم انرژی مثبت می گیرم منم دوستت دارم…اما این اولاش بود…بهش گفتم خانم دوستام میگن شما می خوایین منو خر کنید!!!اونم گفت دوستات از حسودیشون می گن….من هر کاری براش میکردم…وقتی میدید به خاطرش انقدر هول میکنم میخندید…هروقت من کنفرانس میدادم میخندید چون خیلی استرس داشتم حتی خودشم بهم میگفت عاشق انقدر نترس کاریت ندارم راحت کنفرانستو بده…اما نمیدونم چرا یهو این طوری گفت!!!البته گاهی اوقات هم خیلی باهام سرد می شد!!به جز خودش کل معلما و بچه ها هم میدونستن!!!ولی حالا دیگه واقعا گیج شدم!!!الان دوسال شد که دوسش دارم!خیلی ناراحتم که این فکرو میکنه و نمیدونم چه کار کنم!!!اقای رادفر لطفا کمکم کنیییییییییییییییییید!

  2152. مهدیه :

    سلام … من تازه اومدم تو جمعتون…میدونم هممون ی جورایی عین همیم(ولی تب من فکر میکنم خیلی داغ تر از شما باشه چون نزدیک ب چند ماه زنگی منو هم تیمیام توی اتاقش گذشت بعدشم خوشبحالتون ک مثل من رقیبای بیشعور و دروغگو ک به ظاهر ادای دوس داشتنو در میارن ندارید…..

  2153. کیمیا :

    نمیدونم فکر کنم مدیر سایت اجازه ثبت نمیده.مینا جون حرفتو از ته قلب قبول دارم حساااااابی حالم گرفته شده.منم نظر زهرا رو دارم اگه من بودم اصصصصلا اجازه نمیدادم همچین فکری بکنه

  2154. زهرا :

    میناجان واقعا ممنونم از پیامت میخوام بگم نوشته هاتو کاملا باور دارم وقتی یه معلم میفهمه که دوسش داری فک میکنه کمبود محبت داری درحالی که اینطور نیس
    به نظر من تو برو و حرف دلتو بهش بگو بگو که کمبود محبت نداری و اشتباهی فک میکنی اخه یعنی چی؟من اگه این حرفو میشنیدم دیوونه میشدم که هیچ میرفتم هرچی از دهنم در میومد بهش میگفتم واقعا که…
    حالا میخوای چی بهش بگی؟؟؟راستی اون از کجا ونسته تو دوسش داری؟؟؟؟اگه هم حرفتو نگفتی باهاش خیلی عادی رفتار کن و باهاش سرد شو کیمیا جون چرا ثبت نمیشه؟

  2155. مينا :

    به نظرتون برم باهاش حرف بزنم؟برم حرف دلمو بگم؟جواب حرفشو بدم…من یه کار احمقانه کردم که تو عید بهش ای ام اس تبریک دادم و اون بعد دووووووروز جواب داد…حتما تو ذهنش گفته بزار به اینم یه پیام بدم!…خودم نمیتونم بفهمم یا خیلی خوبه یا خیلی بده باهام…تعادل نداره انگار!

  2156. مينا :

    من که دیگه واقعا خسته شدم…همیشه از تعطیلی ها متنفر بودم اما الان میترسم مدرسه ها باز شه…چون نمیدونم باید چه رفتاری کنم!خیلی گیجم!!!…….

  2157. مهدیه :

    این موضوعو وقتی ب خودش گفتم گفت تبت سرده گذراست ولی نمیدونه ک اصلا اینطوری نیست وفکر میکنه مثل بقیه ام من عاشق معلمم حالا میخواد باور کنه یا ندیگه برام هیچ اهمیتی نداره ک کی چ فک میکنه فقط با تمام وجودم میگم دوسش دارم و هیچ وقت فراموشش نمیکنم

  2158. مينا :

    سلام بچه ها فک کنم هم درد باشیم چون منم عاشق معلمم شدم و تمام این حس هایی که میگینو تجربه کردم و تمام این کارارو کردم اما بزار واقعیتی که تلخ رو براتون روشن کنم:اون معلمی که عاشقش شدین اصلا به شما فکر نمیکنه که بخواد ببینه چه طوری باید رفتار کنه!اگه یکی عاشقش بشه یا میگه این حتما کمبود محبت داره یا مشکل جنسیتی داره یا اینکه بزرگ شه فراموش میکنه!اگر هم بی محلی می کنه یا می خواد بهش وابسته نشین یا اینکه واقعا براش مهم نیست…اینکه میگین نگاتون میکنه می خنده به خاطر اینه که هر ادمی خوشش میاد که یکی دوسش داشته باشه….بچه ها انقدر به معلمتون نچسبید و نامه و از این بساطا بهش ندین چون من خودم تجربه کردم من به خاطر. معلمم دو سال از زندگیمو تباه کردمو از جون براش مایه گذاشتم ولی میدونی بهم چی گفت؟روز اخر سال وقتی همه داشتن بغلش میکردن خدافظی می کردن من از خجالت جلو نیومدم بچه ها منو با زور هول دادن تو بغلش اونم بغلم کردو در گوشم با لحن تمسخر امیزی گفتبیا بیا کمبود محبت!!!!کاخ رویاهای من فروریخت!نمیگم الان دوسش ندارم اما هنوزم با حماقت محض دوسش دارم اما…هیچی مثل قبل نیست…باور کنید من هیچ کمبود محبتی نداشتم!!!فقط زیادی احساساتیم…معلمم معلم خیلی خوبیه اروم و متینه بیشتر اوقات باهام خوب بود اما بالاخره حرف دلشو زد…بالاخره معنی لبخنداشو فهمیدم…فقط می خوام بگم منطقی فک کنید و توی ابراز زیاده روی نکنید…اون بر فرض بفهمه دوسش داری چه کار می خواد بکنه؟اون اولویتاش خانواده و فرزنداشن بعدش فامیلاش!اون دیگه تو ذهنش جایی نداره که به تو فک کنه…فقط تو داری زندگیتو تباه میکنی…ته تهش بهت بگه من تورو مث دخترم دوس دارم درحالی که اون هیچ وقت تورو مثل دخترش نمیدوونه…این کن میگین دوستام میگن دوستم داره دوستای منم از این حرفا زیاد میزنن ولی همه ی اینا توهمه ماست…خود معلمه بفهمه اینو میگیم کلی مسخرمون میکنه….اقای رادفر اگه میشه به منم یه راهنمایی کنید!واقعا نیاز دارم چون نمیدونم باید چه طوری باهاش رفتار کنم…از طرفی مبگم بزار برم بهش بگم جواب حرفشو شاید اینطوری خالی شم بهش بگم من کمبود محبت ندارم …از طرفی هم….نمیدونم واقعا!اقای رادفر لطفا کمکم کنید

  2159. کیمیا :

    مرسی از کمکت یه وبلاگ درست کردم بعد عرضم به حضور زهرا خانوم که من اوایل تعطیلات نوروز خییییلی دلم براش تنگ شده بود اما الان زیاد نه تنگ نیست خیلی کم.ولی مطمئنم که دوباره ببینمش دوباره دیووونش میشم.زیادخودتواذیت نکن این فکرایی که میکنی زایییده ذهن خودته و فقط خودتو اذیت میکنی

  2160. جمال رادفر (نشریه اینترنتی نوجوان ها ) :

    دوست خوبم بارها گفته ام و در نوشته های قبلی هم خوانده ای که : یک معلم فقط وقتی بی نهایت خوشحال می شود که موفقیت دانش اموزش را ببیند همان طور که یک باغبان در زمین ،دانه درخت سیب را می کارد و سالها برایش زحمت می کشد و از ان مواظبت می کند وقتی درخت محصول داد وسیب های سرخ به چهره خسته باغبان لبخند زدند همه خستگی هایش را فراموش می کند وغرق شادی می شود .
    دخترم سعی کن تا فرصت کوتاه امتحانات را به خوبی درس بخوانی آن وقت که معلمت برگه ات را تصحیح می کند اگر نمره بیست گرفته باشی بهترین هدیه برای اوست .

  2161. زهرا :

    ینی میگین تمام کارهایی که من کردم تا حالا باعث ازارش شده؟؟؟؟ولی من فک نمیکنم که اون کارا باعث ازارش شده باشن چون وقتی وبلاگو بهشون دادم انقدر خوشحال شدن کم مونده بود پرواز کنه و تو نظرات برام نوشت که این وبلاگ برام خیلی با ارزشه
    منظورتون اینه که خیلی عادی و با رفتارام اظهار محبت کنم؟؟اقای رادفر اگه میشه به این نظرم هم جواب بدین ولی میخوام اینو بودنین اصلا دیگه برام مهم نیست معلمم چه رفتاری میکنه یا چی میگه از این به بعد خوب میشینم درسامو میخونم بازم ممنونم از کمک هاتون

  2162. جمال رادفر (نشریه اینترنتی نوجوان ها ) :

    دوست عزیز شما فقط از ذهنیات خود خبر دارید ونمی دانید که معلمتان به چه چیز ی فکر می کند شاید ان لحظه ای که به نظر شما نگاه او تحقیر امیز آمده او در فکر دیگری بوده است علاوه بر این شما فکرنمی کنید اگر بیش از حد مانند همان کارهایی که گفتید سعی کنید یک جانبه به کسی اظهار محبت کنید باعث آزارش بشوید؟ به نظر شما اگر یک معلم که با چند صد نفر سر وکار دارد فقط از طرف ۵۰ نفر چنین محبتی را ببیند باید چه رفتاری داشته باشد ذهنتان از معلمتان و رفتار های او جدا کنید و سعی کنید به درس و دوستان هم سن خود بپردازید 

  2163. زهرا :

    سلام از دوستان و مهمترینشون اقای رادفر میخوام به این نوشته من توجه کنن و جوابمو بدن چون واقعا ذهنمو مشغول کرده خودتون اگاهین که من برا اینکه به معلمم ثابت کنم که دوسش دارم هم نامه بهش دادم هم ایمیل زدم و هم وبلاگ درست کردم براش پارسال ولی امسال همه این کارا تعطیل بود حالا من حس میکنم معلمم هروقت منو میبینه تحقیر امیز بهم نگا میکنه البته این نظر منه ها معلمم رفتار عادی خودشو داره ولی اگه شما ها به جای من این کارا رو میکردین از این حسا داشتین؟؟؟؟؟

  2164. زهرا :

    سلام کیمیا جون ببخشید که دیرر جوابتو دادم میری سایت BLOGFA.COM از اونجا ساخت وبلاگ جدیدو میزنی و باز میکنی
    اینروزا حالم خوب نیس فک میکنم نمیتونم فراموشش کنم کمکم کنین لطفا کیمیا معلمتو ندیدی دلت براش تنگ نشده؟؟؟؟

  2165. زهرا :

    اخه فک میکنم اونوقت میگه اون نامه چی این وبلاگ چی؟اخه تو اون نامه نوشته بودم که از این به بعد سعی میکنم دیگه هیچ معلمی رو دوست نداشته باشم تا باعث شه به کسی علاقه داشته باشم مثل شما واقعا نمیدونم چیکار کنم کمکم کنید

  2166. کیمیا :

    نه اصصصصصصلا بی مزه هم نمیشه وقتی بی مزه میشه که مثل دفعه قبل فقط برای روز معلم باشه.تو میتونی هراحساسی که بهش داری بنویسی

  2167. زهرا :

    حالا به نظرت درست کنم اگه درست کنم ادرسشو بهت میدم اما اخه من یه بار درست کرده بودم فک کنم اگه یه بار دیگه درست کنم مزه اش میره حدیث جون تو نظرت چیه؟

  2168. کیمیا :

    بچه ها من امروز مخصوصا دیروز خیییییییلی خوشحال بودم و هستم.دیروز کلاس ریاضی داشتیم۱۱نفر بودیمو کلاسم خلوت بود خانو که درسو توضیح میداد همش به من نگاه میکردو وقتی تمرین میداد حل کنیم همش میومد بغل من وایمیستادونگام میکرد اصلا فکرشم نمیکردم همش بیادپیش من چون من اخراای میز نشسته بودم درضمن خیییییییلی هم خوشحال بودعزززززیزدلم

  2169. کیمیا :

    اره چرا که نه خییییییییییییییییلی هم خوبه درست کن. راستش منم خیلی دوست دارم درست کنمو اونجاتمام حرفامو اتفاقا رو بنویسم اماااااااااا(بلدنیستم!!!!!!!!!!!!!!!!!)

  2170. زهرا :

    دوستان یه سوال از شما دارم به نظرتون من یه وبلاگ واسه معلمی که دوسش دارم درست کنم؟یا نه؟زود بگین چون باید هر چه زودتر دست به کار شم خواهش میکنم کمکم کنین موندم تو دوراهی که درست کنم یا نه؟اقای رادفر میشه شما هم کمکم کنین میگم اگه درست کنم میتونم تمام حرفامو اونجا بهش بگم

  2171. کیمیا :

    سلام بچه هاخوبید؟من خوبم هم بدم خوبم چون امروز عشق نازمو دیدم ازیه طرفم خیلی بدم این بی محلیاش نگاه نکردناش داره منو میکشه….امروز پرسید بچه ها کیا برای کلاس فردا میان کسی هیچی نگفت که من بعدش بگم دیدم کسی هیچی نمیگه گفتم چرا خانوم ما میایم(انقدر مظلومو اروم گفتم که خودم دلم برای خودم سوخت!!!!!!!)بعدش بدون اینکه کامل نگام کنه یه نگاه خیییییلی کوتاه بهم انداختو چشم قره ای اومداونم بااکراه جوری که خودم ازخود بدم اومد.اخه مگه من چکارش کردم حالا خوبه نگفتم ازت بدم میاد والاااااداره میخوره منو!!!!!!

  2172. کیمیا :

    حالا من این دختره رو چکار کنم دارم دق میکنم همیییییشه من باید توهمه ی مسائلیه مشکلی داشته باشم اااااااااااااااااااااه خدا دیگه خسته شدم

  2173. کیمیا :

    میخوام برم بگم شما ازاین که من حرف دلو بهتون زدم ناراحت شدید؟اخه اصلا نگام نمی کنین و اخلاقتون عوض شده و من صرفا اون نامه رو بهتون دادم تا ارادتمو بهتون نشون بدم نه برای چاپلوسیو نمره یا هرچیز دیگه…..اینجوری تکلیفم روشن میشه

  2174. زهرا :

    بله کیمیا جووووون رفتم بهش گفتم اخه چرا فهمیدی بهم گفت اصلا تو وقتی میری پیشش با عشق میری پیشش واقعا اینو گف دیگه رسما از تعجب سکته میکردم خیلی خنده دار بووووود کل روزو فقط خندیدم و بعدشم شب ناراحت شدم که چرا فهمیده اصلا دیروز حال خیلی خیلی عجیبی داشتم راستی همیشه نظر من این بوده…دوست داشتن هیچ وقت جرم نیست و کسی حق نداره تو رو سرزنش کنه که چرا کسی رو دوست داری چون دست خود ادم نیست یهویی میبینی عاشق یه نفر شدی و نمیتونی ازش دل بکنی مثل حس من به معلمم پس اصلا برام مهم نیست که دیگران و یا معلما بدونن چون این دوران اونجوریه و دست خود ادم نیست میخوای بری رکوراست چی بگی بهش؟ البته به ق.ل حدیث جون بگم این جور عشقا اصلا خوب نیست میدوننین بچه ها وقتی معلمممو میبینم چه حسی دارم؟؟؟؟حس حقارت میکنم همیشه وقتی میبینم به خاطر اینکه بهش نامه دادم و گفتم که خیلی دوسش دارم حس حقارت میکنم فک میکنم اون به من با تحقیر نگا میکنه و فک میکنه هر کاری کنه من بازم دوسش دارم به نظرتون حسم درسته؟یا نباید به خاطر اینکه بهش گفتم حس حقارت بهم دست بده؟؟؟؟

  2175. کیمیا :

    یه چیزی امروز فهمیدم دارم دیوووونه میشم یکی از دوستامم فکر کنم عاشق همین معلمه شده داره خیلی سعی میکنه که بهش بگه!!!!!!دارم دق میکنم چکارکنم؟؟؟؟؟؟؟

  2176. نگین :

    بابا من معلم زیستم رو خیلی دوست دارم بدبختی اینجا بود فکر کردم اگه بفهمه رابطم بهتر میشه تو چشماش نگانه کردم و بهش گفتم رابطم بهتر نشد هیچ بیشتر بی محلی میکنه در نتیجه دونسته یا ندونسته بیشتر عذاب میکشم همه جا چه توی خانه چه تو مدرسه چه دور ازش چه نزدیکش حالا چی کار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

  2177. کیمیا :

    من به هرقیمتی شده میرم رکوراست همه حرفامو رودر رو بهش میزنم هرررررررچی باداباد….به قول دوستم میخواد باهام لج کنه نمره نده بکنه میخواد به مامانم بگه بره بگه میخواد به معلم های دیکم بگه بگه خب که چییییییی مگه جرمه؟؟؟؟؟؟؟؟؟حدیث جون میخوام تمااااام کارایی که گفتی برای صمیمی شدنمون رو انجام بدم.حداقل اون موقی که باهاش رودررو حرف میزنم تکلیف خودمم مشخص میشه که چرا انقدر بد اخلاقه یا بدش اومده که بهش نامه دادم یانه؟؟؟؟؟؟؟فقط حدیث جوووونم یذره کمکم میکنی که چجوری بهتره کی بهتره بهش بگم و چجوری شروع کنم؟؟؟؟؟؟؟؟راتش یکم میترسمو استرس دارم

  2178. کیمیا :

    امروز دیگه خیییییلی مطمئن شدم که واقعا بدون خانوممون اصصصصلا نمیتونم زندگی کنم دیوونه مییییییییییشم من از ته ته ته ته قلبم عااااشقانه دوستش دارم……همونجوری که این خجالت لعنتی رو کنار گذاشتمو گفتم من باااااید بهش بگم حالا من باااااااااید بهش بفهمونم که عاشقشمو اخلاقشو باهام عوض کنمو صمیمی بشیم…….واقعا خیلی بی انصافیه اگه بعد اینکه بفهمه عشقم برای چاپلوسی بهش نیست دوباره باهام بداخلاق باشه واقعا چه لذتی داره انقدر دل ماهارو میسوزونن خودشون تاحالا عاشق نبودن وااااقعا از اینکه یکی همیشه به فکرشه و دوسش داره ناراحت و عصبی میشن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟واااااااقعا که

  2179. کیمیا :

    جدددددددددددددددددی میگ؟؟؟؟؟!!!!؟؟میشه قشنگ بگی که چی شد که اینجوری گفت؟؟؟؟؟؟یعنی ممکنه معلم های ماهم بدونن؟؟؟؟؟؟؟وااااااای

  2180. زهرا :

    حدیث جان فکر فراموش کردنشو هممیشه میکنم ولی عملی نمیشه راستی معلمای دیگت هم میدونن دوسش داری؟امروز یکی از معلمام گفت کاملا تابلو هست که تو دوسش داری گفت خودم فهمیدم

  2181. کیمیا :

    مرسی ازاین کهبرای حل مشکلاتم کمکم میکنی اگه از معلمتون بپرسیوازش بپرسی که دوستم یعنی من باید بامعلمش چجوری رفتار کنه وبیای به من بگی خییییییییییی ممنونت میشم…..حالا حدیث جوون من برعکس تو من قبل از اینکه عاشق معلمم بشم یه مشکل خییلی جدی داشتم که کارامو مختل کرده بودولی از وقتی عاشق معلمم شدم همممممه چی خیییییلی خوب پیش میره و درسم خییییلی بهتر شده من واقعا اندازه ی مامان خودم دوسش دارم…..راااستی چرا به نظرت نرم باهاش حرف بزنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

  2182. حدیث :

    خیییییییییییییلی خیلی افرین یعنی واقا میتونی فراموشش کنی به نظر منم اینجور عشقایی هیچ وقت چیز خوبی نیست اما من به هیچ وجه نمیتونم فراموشش کنم واقعا واقعا نمیدونم باید چکار کنم تمام فکرمو مشغول کرده از نظر خودم خیلی تو کارام افت کردم حتی فکر کردن این که فراموشش کنم هم برام سخته… به نظرتون باید چکار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟

  2183. زهرا :

    کیمیا جون اتفاقا من هر روز میام اینجا و گفتگو های شما رو میخونم برای هر دو تامون متاسفم چون تو هم عین عین منی منم از زمانی که بهش گفتم اینجوریه البته من که پارسال گفته بودم رفتارش تا حدود خیلی کمی باهام خوب بود ولی امسال انگار منو نمیشناسه واقعاخیلی حرص میخورم وقتی میبینم با دانش اموزه دیگه ای صمیمی حرف میزنه ولی با من نه
    چند روزیه یه چیزی فکرمو مشغول کرده و به خاطر یه چیزی ناراحتم اونم اینه که دیگران تو مدرسه دنبال کیف و حال و درس خوندنشونن ولی من نشستم دل بستم به یه معلم که اصلا محلم نمیزاره الانا هم که کل تلاشمو میکنم جوری که اصلا دوسش ندارم ولی اون نمیدونه که تو دل من چی ها میکشه دیگه خسته شدم از این دوست داشتن های افراطی اونم محبت کردن به کسی که مغرور شده و فک میکنه کیه…اگه میتونین یه کاری کنین فراموشش کنم

  2184. کیمیا :

    ما هنوز کمه کمشو خودمونی نیستیم چه برسه به زیادیش ……همین که خانوممون بدونه خیییییییییلی دوسش دارم و اونم دوستم داشته باشه کلللللیه

  2185. حدیث :

    زهرا خانم اول دبیرستانم. کیمیاجون زیاد خودتو ناراحت نکن به نظرم این کارا رو میکنن چون فکر میکنن اگه با دانش اموز خوش اخلاق باشن پرررروو میشه حالا نمیدونم چون معلم نیستم اما سعی میکنم از خانمم بپرسم که دلیل این بد اخلاقی ها چیه مطمعنم که جوابم رو میده بعد میام جوابش رو برات میگم اخه همه معلم ها مثل همن..اگه میخوای باش صمیمی شی باید تلاش کنی نه اینکه همینطور بشینی منتظر باشی اون چیزی بگه چون اون هیچ وقت چیزی نمیگه. به نظرم نامه رو بش بده هر چی زودتر بهتر حالا من یه نظر دادم اگه خواستی بش نده..

  2186. کیمیا :

    توکه میدونی من چچچچچچچققققققققددددددرررررر خجالتیم خدامیدونه اون روز باچه خفففففتی بهش گفتم مردمو زنده شدم

  2187. کیمیا :

    داخلاقه دیگه مثلاچجوری بگم……دیگه اصلا سرکلاس لبخند توی صورتش نیست اخه میدونی چیه معلممون وقتی میخواست درس بده عادت داشت درسش که تموم میشد لبخند میزد یابرای اینکه به بچه هاانرزی بده وقتی مسئله حل میکنه به اصطلاح ذوق میکنه……اما ازاون موقع تاحالا همش اخم میکنه خیلی بی حوصله درس میده یاهمش منتظر اینه به بچه هاگیربده که بیرونشون کنه یاجریمه بده من فکرمیکنم چون میدونه عده ای از بچه ها این قضیه رو میدونن اینجوری عصبی رفتار میکنه که مثلا بچه هاسوئ استفاده نکنن…..قبلاخییییلی نگام میکرد چون دقیقا در راستای دیدش بودم اما حالا اصلا عقب رو نگاه نمیکنه فقط به میزای جلو….یعنی حتی لایق نگاه کردنم نیستم): حدیث جون خیلی سخته که اینجوری که میگی رفتار کنم انقدر جدیدا ها ازش میترسم که هرلحظه منتظرم یهوبزنه زیرگوشم!!!!!!!والا بخداااا. وقتی که بین ردیفای نیمکت ها راه میره تایکی مونده به من راه میاد ولی دیگه پیش من نمیادقبلا میومد سرمیزمم وایمیستادو دفترمم نگاه میکرد ولی حالا……..وقتی به این نکته هافکرمیکنم دلم میخواد بمیییییرم.الکیه که میگن دل به دل راه داره بخدا اگه اینجوری بود حد اقل یه نگاه مهربون بهم مینداخت اما…………..

  2188. کیمیا :

    زهرا جووون به به چه عجب شمام اومدی!!!!!!!!درجریان هستی که رفتم به معلمم گفتم؟؟؟؟؟؟؟؟حدیث جووون خییییییلی کمکم کرد دستش درد نکنه

  2189. حدیث :

    تو که میگی خیلی سریع از کلاستون بیرون میره تو هم خیلی سریع برو بگو ببخشید خانم میتونم یه سوال بپرسم بعد میگه بپرس تو هم یه سوال ازش بپرس یا اگه با شما درس نداشت همین که زنگ خورد سریع برو در کلاسی که باش درس داشته بعد سوالت رو بپرس.. منم اولاش همینطور بود فکر میکردم از اینکه بش گفتم بدش اومده اما به مرور زمان که سوال ازش میپرسیدم وسعی میکردم بش نزدیک شم رفتار اونم تغییر کرد هرچند الان هم موقع درس دادن اصلا نگام نمیکنه ولی درس که تموم میشه منم مشغول نوشتنم یا اینکه دارم کاری انجام میدم دوستام زنگ تفریح بهم میگن که سرکلاس که تو حواست نبود داشت نگات میکرد هر چند چیز مهمی نبود اما پرسیدی منم گفتم…از اینکه میگی بداخلاقه یعنی چطوره؟؟؟؟؟

  2190. کیمیا :

    مرسی از این که باصبروتحمل وبادقت به هممممه سوالام جواب میدی واااااقعا نمیدونم چطور ات تشکر کنم خییییییلییییی ممنونم…ولی میدونی چیه منم خیلی دوست دارم این کارهایی که گفتی انجام بدم ولی اخه کی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟وقتی که زنگ تفریح میخوره همیشه عادت داره خیییییلی سریع از کلاس بیرون میره برای رفتن به خونه هم با ماشین یکی از همکارهاش میره بعد با اون طرز رفتارش که حتی نگام نمیکنه من کی و چجوری باهاش صحبت کنم یجووووری رفتار میکنه انگار که از اینکه بهش گفتم عصبانیه!!!!!راستی توهم معلمت اولا مثل این خانومم نگات نمیکردو بد اخلاق بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

  2191. حدیث :

    ببخشید کیمیا جون کدوم سوالت رو جواب ندادم؟؟؟ تو اگه ۲۸نامه رو بدی کی میخوای شمارش رو بگیری اخه دو هفته مدرسه نمیریم تا اون موقع خییییلی میشه تو پیام قبلیم یادم رفت بگم اگه میخوای نامه بدی سعی کن تو این هفته بش بدی بعد یکی دو روز هم سوال راجب خودش ازش بپرس تا۲۷یا۲۸همین ماه شمارش رو ازش بگیری .منم روزی چندبار میام اینترنت اگه پیام داده باشی حتما جواب میدم..

  2192. کیمیا :

    کارخاصی نمیکنم میخوام۲۸اون نامه رو بدم شاید بعدش شمارشو ازش بگیرم میشه پیامای امروزمو بخونی جواب بدی خیلی برام مهمه

  2193. کیمیا :

    حدیث جون من هر روز چچچچند بار میام تو اینترنت فقط به امید اینکه از تو راهنمایی بگیرم ازت خواهش میکنم توهم در روز چند بار بیای ازت خیلی ممنون میشم و خیلی به راهنماییهات امیدوارم

  2194. حدیث :

    پرسیدم تولدش چه روزیه؟؟؟ خودش کسی از معلماش رو دوست نداشته؟؟؟…. این رفتارها هم عادیه منم اولاش اینطور بود سعی کن تحمل کنی نمیدونم هدف این معلم ها از این کارا چیه؟؟؟ اما خیلی دوست دارم بفهمم.. کمتر بگو شاید شاید…توهم خییییییییییلی سخت میگیری باید معلم ها رو بشناسی همشون این رفتار رو دارن.برا اینکه بش نزدیک بشی:صبح منتظرش بمون که بیاد طوری که بفهمه منتظرش موندی. سرکلاس زیاد سوال بپرس نه خیلی زیاد ها…. موقعی که میخواد بره خونه حتما خداحافظی کن.بعد کم کم سوال راجب خودش ازش بپرس مثلا چند سالشه؟؟؟؟ اسم بچش چیه؟؟؟ اول باید از اینطور سوال هایی شروع کنی بعد سوال هایی که کنجکاوی بدونی ازش بپرس .راستی ازش بپرس که بدش نمیاد از این سوال ها ازش بپرسی؟؟؟ اخه بعضی معلم ها بدشون میاد..اینطوری میتونی کم کم بش نزدیک شی.راستی تو شمارش رو نداری؟؟؟؟؟؟ این هم بدون اگه همینطور باشی و هیچی نگی هیچوقت بش نزدیک نمیشی اولاش باید تا میتونی ازش سوال بپرسی هر چی که باشه فقط بپرس البته کم کم نه همه رو با هم امیدوارم که بتونی باش صمیمی شی..

  2195. کیمیا :

    به نظرتو کدوم از ا شاید هایی که گفتم ممکنه باشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟تو از خانومتون چه سوالایی میکنی که اگه یه نفر دیگه بود جواب نمیداد؟؟؟؟؟؟؟؟؟بعد راهنماییم کن چجوری با خانومم رفتار کنم چجوری باهاش صمیمی بشم چجوری خودت با معلمت رفتار میکنی میشه کمکم کنی خیلی گیج شدم

  2196. کیمیا :

    دقیقا از همون روزی که بهش گفتم خیلی اخمو شده سرکلاس اصلا نمیخنده بدجوری باهام درافتاده نمیدونم چرا اینجوری شده شاید من خیلی حساسم شاید بخاطر اینکه میخواد اقتدارشو نشونم بده و مثلاحرمت معلمو دانش اموزی رو نگه داره شایدم به خاطراینکه مثلا بادوستم رفتم دم دفتر رو جلوی اون بهش گفتم ناراحته شاید بخاطر درس نخوندن همکلاسی هام باشه حالا هرچی هست من که خییییییییییلی ناراحتم از این موضوع من بهش گفتم تهاخلاقش خوب بشه نه اینکه بدتربشه…..سرکلاس که ازش سوال می پرسم اصلا منو نگاه نمیکنه وقتی هم که میخواد جواب بده خیلی سریع و ازگوشه ی چشم وزیر چشمی نگام میکنه ولی دوستم میگه که سرم که پایین بوده داشت نگام میکردو میخندید ولی من فکر میکنم خندش از عصبانیت بوده……نمیدونم چرا اینجوریه من که خسسسسسسسسسسته شدم حدیث جون توروخدا برام خیلی زیاد دعاکن منم برای تودعا میکنم که به هرچی میخوای برسی….راستی!یه فکری دارم میخوام ۲۸همین ماه که چهارشنبه است و من باهاش کلاس دارم بهش نامه بدم برای رفع کدورت و بنویسم که من فقط میخواستم باهم دوستای صمیمی باشیم نه اینکه شما ناراحت باشیدوچیزهای دیگه….چطوره خوبه دوباره که ناراحت نمیشه بیاد بکشتم نظرت چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟

  2197. حدیث :

    اره وقتی میخواد بره خونشون منم یکم باهاش میرم ..هر سوالی که ازش میپرسم جوابم رو میده که به نظرم اگه یه نفر دیگه بپرسه جوابش رو نمیده..

  2198. کیمیا :

    خخیییییییییلی دوست دارم باهم مثل دو تا دوست صمیمی باهم باشیم البته انتظار ندارم سرکلاس ولی خوب بیرون مدرسه میتونیم که باهم صمیمی باشیم من وااااقعا از ته قلب دوستش دارم خداااااااااااا

  2199. کیمیا :

    خیلی ممنون که به سوالام جواب دادی خدا کنه معلم منم باهام خوب بشه حداقل فقط نگام بکنه…..توکه میگی باهات خوبه خارج ازکلاس درسی یعنی بیرون از مدرسه؟؟؟؟بعدوقتی باهات خوبه چیجوری باهات برخورد میکنه که میفهمی باهات خوبه؟؟؟؟؟؟؟؟

  2200. zahra6 :

    اقای رادفر من یه پرسش از خانم مشاور کردم ر
    فتم تو قسمت پرسش ها ولی به سوال من جواب ندادن چطور میتونم دوباره نظر بزارم؟؟؟؟؟؟
    راستی حدیث و کیمیای عزیز معلم منم اونطوری یه روز میبینی خوبه یه روز میبینی سرده واقعا نمیتونم ازش سر در بیارم

  2201. حدیث :

    خیلی باهام سرده انگار اصلا منو نمیشناسه گاهی اوقات اینطوره بعضی وقت ها هم خیلی باهام خوبه البته خارج کلاس درسی. منم سر کلاس نگام نمیکنه وقتی هم نگاش می افته بهم به قول خودت زود نگاشو میگیره. منم فکر میکردم فک میکنه به خاطر نمره دوسش دارم اما یه روز بهش گفتم:خانم شما که فکر نمیکنید من به خاطر نمره دوستون دارم اخه… گفتن نه اصلا. میدونی چرا پرسیدم؟؟ چون همه بهم میگفتن تو بخاطر نمره دوسش داری.

  2202. کیمیا :

    ببین چطور رفتار میکنه که فکرمیکنی ازتو وکارات بدش میاد؟؟؟؟مثلاتوچکارکردی که فکرمیکنی نباید میکردی؟؟؟؟؟امروز من زنگ اخرباهاش کلاس داشتم اول که اومد سرکلاس ازجاش که اصلابلند نشدبعدش وقتی که میخواست درس بده اصصلانگام نمیکرد وقتی هم که نگاش می افتاد بهم زود نگاشو میگرفت.من فکر میکنم که ازکارم برداشت اشتباه کرده فکر میکنه میخوام چاپلوسی کنم که مثلا بهم نمره بده!!!خییییییییییییییییییییلی ناراحتم دارم دق میکنم…بهش چه جوری ثابت کنم که اقاجان بخدامن صادقانه دوست دارم؟؟؟روزای اول سرکلاس شمام انقدر خشک بود؟؟؟؟توروخدا بادقت پیاممو بخون و به سوالام جواب بده خییییلی برام مهمه…..اننننقدر حرس خوردم معده درد گرفتم

  2203. حدیث :

    کیمیا جون ببخشید خیلی دیر جواب دادم نتونستم . این احساسی که داری منم گاهی اوقات دارم یه چیز عادیه این معلمی رو که من دوست دارم حالا یه نفر دیگه هم دوسش داره اونم بهش گفته که دوسش داره … نمیدونم باید چه حالی داشته باشم خوشحال یا ناراحت؟؟؟؟ من که ناراحتم احساس میکنم هر چی زمان میگذره ازش دورتر میشم فکر میکنم از کارای من بدش میاد همینطور از من.. من هیچکس نیست که ازش راهنمایی بگیرم برای همین کارام رو درست انجام نمیدم بعد هر کاری که انجام میدم میفهمم که نباید اون کارو انجام میدادم یعنی کارم اشتباه بوده . به نظرتون من چکار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟ احساس میکنم تو تعطیلات عید نبینمش دیوونه میشم برا حل این مشکل چکار کنم؟؟؟ خواهش میکنم راهنماییم کنید.

  2204. جمال رادفر (نشریه اینترنتی نوجوان ها ) :

    دوستان سلام  نوجوان ها معمولا احساسات مشترکی دارند مثل شماها که در مورد  دوستی با معلمتان احساس مشترکی دارید اما نکته حساس اینجاست که هرکاری که یک نفر انجام می دهد ممکن است پاسخ مشکل دیگری نباشد چون افراد وشرایط  انها با هم فرق می کند علاوه بر این ها راه حل هایی که افراد هم سن پیدا می کنند و پیشنهاد می کنند حتما صحیح نیست به قول معروف باید برای حل مشکلات سراغ کسی رفت که دوتا پیراهن از ما بیشتر پاره کرده باشد . خوشبختانه بخش مشاوره سایت فعال شده است پیشنهاد می کنم بعد از این به جای پیام گذاشتن زیر این مقاله به صفحه مشاوره مراجعه کنید حتما از گفتگو با ایشان خوشحال خواهید شد . 
    http://www.nojavanha.com/intro-consult/

  2205. کیمیا :

    یه وقتایی احساس میکنم خیلی خووب شد اما یه وقتایی مثل الان احساس میکنم پیشش کوچیک شدمومورد تمسخرومضحکه قرار گرفتم خیییییییییلی حس بدیه حتما الان پیش خودش فکر میکنه این اول دبیرستانی هاچقدر بچن

  2206. کیمیا :

    حدیث جون حسموتوی یکی ازپیام های بالا گفتم چندتاسوالم پرسیدم بخون ببین میتونی جواب اون سوالاموبدیوراهنماییم کنی؟؟؟!!!!؟؟؟؟

  2207. کیمیا :

    حدییییییییییییییییث دیدی چی کار کردم یه حس خیییییییلی عجیبی دارم تود پیام یکی مونده به اخرم نوشتم اون پیامی که نوشتم حالابچه ها یجوری هستم….قشنگ بخونش و به سوالای اونجام ببین میتونی جواب بدی خیلی سردرگمم………………..

  2208. کیمیا :

    ببخشیدسر دبیر محترم چرا صحبت هامو تاییدوثبت نمیکنیدخیلی به کمک احتیاج دارم اینجا تنهاجاییه که میتونم حرفاموبزنمو کمک بگیرم

  2209. کیمیا :

    حالا بچه ها یجوری هستم از یه طرف خیالم راحت شدکه میدونه دوسش دارم از یه طرف بدجوووووووووووووووری دلم خالیه یه احساس عجیبی دارم….زنگ تفریح اولش کلی از خوشحالی جیغ کشیدمو دوستمو بغل کردم بعدچند دقیقه نشستم کلی گریه کردم ….به نطرتون چی میشه ؟؟؟؟؟؟؟بعضی هامیگفتن اصلا نباید میگفتی بعضی ها می گفتن خوب شد که گفتی وااااقعا گیج شدم دارم دیوونه میشم……بچه ها به نظرشما برای چی میخندید؟؟از حرسش بوده یا همینجوری میخندیده؟؟؟؟اقای رادفر واااقعا الان به کمک یه بزرگتر احتیاج دارم توروخدا کمکم کنید بگین کار درستی کردم ؟؟؟بعضی از بچه ها میگن نباید دوست داشتنتو به معلم ابراز کنی.خیلی درگیر شدم

  2210. کیمیا :

    سلام بچه ها من امروز رفتم بهش گفتم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!بااااااااااورتون میشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟خودم که اصصصصصصصصصصصصصصصلا باورم نمیشه….زنگ تفریح بود که معلمم داشت رد میشددوستم گفت ا کیمیا خانوم رضایی!!!بیا برو بهش بگوتموم بشه بره پی کارش خیالت راحت بشه…گفتم نننننننننننه من عمرا بیام گفت تو غلط کردی مگه دست توه باید بیااااای…خلاصه بزوووورازپله ها کشیدم پایین بعدتوراه رو داد زد خااانووم رضاااااایی خانوممون که خییییییلی خندش گرفته بودو می خندیدوایسادو گفت بفرمایین باهام کاری داشتین بعد دوستم گفت خانوم رضایی کیمیا میخواست چیزی بهتون بگه…حالا من اون لحظه شبیه مرده هاشده بودم دستو پام میلرزید چجووووری رنگم پریده بود خلااااصه قیافم دیدنی بووود…..خانوممون گفت بله کیمیا چیزی میخواستی بگی منم که اصلا نمی تونستم حرف بزنم گفتم…خاانوم چییزه میخواستم چیزی بهتون بگم…راستش چجوری بگم…اون نامه رو که یکی بهتون داده بودو نویسنده اسمشوننوشته بود اون من بودم…………..خانوممون توی طول این مدت که داشتم حرف میزدم همش میخندیدجوری که دوستم بعدا گفت کیمیا۱۰۰درصد فهمیده بوده که اون نامه رو توبهش دادی خودمم که بهتون گفته بودم احتمال میدم بدونه……خلاصه همینجوری که می خندید گفت باشه!!!!!!!!!!!!!!!!بالاخره تموم شد.

  2211. نشریه اینترنتی نوجوان ها :

    کاربران عزیز:
    در جواب پرسش شمادر رابطه با نحوه ی برقراری ارتباط با مشاور سایت به این شکل می باشد که شما با وارد شدن در بخش مشاوره و روانشناسی ،قسمت “پرسش از شما،پاسخ از مشاور”می توانید سوالات خود را به لینکی که قرار داده شده و یا ایمیل سایت ارسال کنید.

  2212. کیمیا :

    خب فرض میکنیم الان من روبه روی معلممون ایستادمو بهش گفتم خانوم ببخشید میخواستم یچیزی بهتون بگم………………………………………خوب بقیشو شمابگین چی بگم

  2213. کیمیا :

    راست میگی حدیث جون من باید هرچه زووووووووووودتر قال قضیه رو بکنم وگرنه انقدر خودمو سرزنش میکنم که اخر دیوونه میشم هنوز سال تموم نشده همش ازدست خودم ناراحتمودارم دق میکنم که چرا زودتر عاشقش نشدم خخخخخخخییییییییلییییی اعصابم خورده از دست خودم با این خجالت لعننننننننننننتتتتتتتتتتتتتتی

  2214. کیمیا :

    واااااقعا نمیدونم چجوری حرفموبه زبون بیارم….بزارین دقیق بگم وقتی که میبینمش ازاینکه پیش خودم فکر میکنم وواااااای مثلا الان میدونه من دوسش دارم عرق سرد پشتم میشینه جوری که دلم میخواد زمین دهن وا کنه برم توش من ازچیزی نمیترسم حتی مطمئن شدم که۱۰۰درصد اخلاقش بد نمیشه ولی مشکل اساسی اینه که خودم خخخخخخخخخخخخخخخخخییییییییییییییییییییییییلللللللی خجالت میکشم و میترسم همین خجالت باعث بشه بعد اینکه بهش گفتم نتونم اونجور که بایدو شاید سر کلاس حواسم جمع باشه هنوز هیچی نشده خیلی ساکتو گوشه گیر شدم البته به نظرخودم.وقتایی که سر کلاس میخنده دلم ضعف میره همه بچه هامیگن ازنگاهات ضایع ست وخودم احتمال۷۰درصد میدم که میدونه من دوسش دارم….راستی شماها چطوری ازشون شماره گرفتین ؟؟؟؟؟؟خخخخخخیییلی دلم میخواد باهم دوتا دوست خیلی صمیمی بشیم که هروقت دلم براش تنگ شد بهش زنگ بزنم من تنها مشکلم اینه خخخخخخخخخیییییییلللی خجالتی کم رو هستم…..ولی هرچقدر هم که خجالتی باشم باااااااااااااااید برم باهاش حرف بزنم…چجوری شماره بگیرم که هیچ کس نباشه و سرش خلوت باشه اصلا چی باید بگم بچه هامن۰کیلومترماتوروخدا هرچی به فکرتون میرسه بگین

  2215. زهرا :

    ینی تو ازش پرسیدی اونم داد؟؟؟؟خوش به حالت من با هزار تا کلک از مدیر مدرسمون گرفتم اقای رادفر خواهش میکنم کمکم کنین من نمیتونم با مشاور نشریه ارتباط برقرار کنم تو قسمت پرسش۱:نظر گذاشتم ولی پایینش نوشته باید توسط سردبیر تایید شه

  2216. حدیث :

    من که اون موقع اینقدر استرس داشتم که هیچی یادم نمیاد اما از دوستم پرسیدم گفت لبخند زده من از تمام دوستام بی جرئت ترم اما اینطور که معلومه تو از منم بدتری وااااااااااااای .ببین منم اولاش خیلی برام سخت بود اما کم کم عادی شد من روز تولدش رو ازش پرسیدم شمارش هم ازش گرفتم خیلی سوالای دیگه هم دارم که دلم میخواد ازش بپرسم اما نمیتونم.. تنها کاری که میتونی بکنی اینه که به خودت بگو من باید بگم و حتما هم میتونم. اگه هم نمیتونی نامه بده سر کلاس هم دوسه روز اول سخته اما عادی میشه ..مطمعا باش که اخلاقش باهات بد نمیشه. راستی تو از چی میترسی؟؟؟؟؟؟؟؟؟

  2217. کیمیا :

    واااااااااااااااای جه جرررررررررررعتی دارییی توووووووووبابا ایییییییییییول من اگه جای تو بودم همون لحطه مرده بودمو باید امبولانس میاوردن اخه میدونین چیه من حتی سر کوچکترین چیزو مسخره ترین چیز ممکن استرس میگیرم در حد مرررررررررررررررگ…..بعداینکه دوستت اینطوری گفت خانومتون عکس العملش چی بود؟؟؟؟؟؟روزای دیگه رفتارش باهات چجوری شد؟؟؟؟اصلاخودت چجوری سر کلاس میشستی من که دیگه قلبم ازکار می افتاد!!!!!!!تورو خدااااااااااااحالا بچه ها بااین وضعیت من بگین اخه من چجوری بهش بگم که دوسش دارم بخدادیگه خسسسسسسسسسسسسسته شدم خیلی سخته که دوسش داشته باشی و ولی خودش ندونه کمک کنیییییییییییییییید دیگه دلم اب شد……خییییلی بهتون حسسسسسسسسسسسودیم میشه که حرف دلتون رو زدین

  2218. حدیث :

    راستش اخلاقش که باهام بد نشد اما چندان خوب خوب هم نشد. اولاش سر کلاس خجالت میکشیدم اما به مرور زمان دیگه سر کلاس احساس خجالت نمیکنم. به نظرم تو هم بهش بگو چون دیگه چیز زیادی از مدرسه نمونده بعدا پشیمون میشی.

  2219. حدیث :

    یکی دو ماه پیش خودم بایکی از دوستام رفتم پیشش دوستم گفت خانم حدیث میخواد یه چیزی بهتون بگه منم که داشتم از استرس و خجالت میمردم فقط نگا خانم میکردم و سرم رو پایین مینداختم زبونم بند اومده بود و هیچی نمیتونستم بگم اخه برام سخت بود بعد گفتن که چکار دارید؟؟؟ دوستم همش میگفت بگو دیگه منم همونجا گفتم نمیتونم بگم… دوستم بهش گفت:خانم حدیث خییییییللللی شما رو دوست داره با چندتا حرف دیگه که یادم نیست منم که رنگم مثل یه گوجه بود نمیدونستم چکار کنم شانس اوردم یکی صداشون زد ودیگه رفتن

  2220. زهرا :

    واااااااااای منم قبلنا عین شما بودم ولی الان اگه نبینمش با اینکه یکم دلم تنگ میشه ولی باعث نمیشه که گریه کنم همه راس میکن اینا زود گذره ولی خیلی هم زود گذر نه چون من یه ساله اینجوریم من تو نامه بهش دادم وتوش نوشتم که شما بهترین معلم دنیایید و خیلی دوستون دارم و…

  2221. کیمیا :

    حدیث جون ببخشید شما که به معلمت نامه دادی چی توش نوشتی و اون بهت چی گفت؟؟؟؟؟؟؟؟اخلاقش باهات تغیر نکرد؟؟؟یاتوخودت از اینکه میدونستی معلمت میدونه که تو دوسش داری سرکلاس احساس خجالت نمیکنی؟؟؟؟میدونی چرا این سوالارو ازت میکنم؟چون خودم میخوام بهش بگم دوسش دارم ولی وااااااقعا خیییییییییلی خجالت میکشم!!!!!!!!!!!!راستش منم عین توام شاید ازتو بدتر از این که توی عید نمیبینمش دارم دیوونه میشم از هرچی تعطیلاته مممممممممممممتتتتتتتتننننننفففففففررررمممممم…انقدر دوسش دارم که بعضی از روزها که نمیبینمش خیلی گریه میکنم مثل امروز….یا وقتایی که پسرش میاد پیشش تا باهم برن خونه اننننننننقدر به اون یذره بچه حسودیم میشه که میخوام خفش کنم…..به نطرم خیلی این عشق فراتر از حدش رفته

  2222. حدیث :

    اقای رادفر به نظر شما این عشق باید ادامه پیدا کنه یا اینکه تموم شه؟؟من که میگم تا اخر عمر نگهش داری خیلی بهتره…اطرافیام میگن شما چون تو این سن هستید اینطور فکر میکنید . راستی همه میگن این عشق زودگذره چراا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اگه میشه راهنماییم کنید لطفا.

  2223. حدیث :

    راستش من یکی دو ماه پیش بهش گفتم که دوسش دارم یه هدیه هم بهش دادم و داخل اون هم یه نامه نوشتم خودش میدونه که خیلی دوسش دارم.تو چی نامه بهش دادی؟؟ من اگه نبینمش خیلی زود دلم براش تنگ میشه نمیدونم تعطیلات عید و تاتبستون رو چطور بگذرونم.. تو هم مثل منی یااینکه اگه نبینیش برات مهم نیست؟؟؟

  2224. زهرا :

    حدیث خانم به نظر من دوستات راست میگن تو میتونی قبل از اینکه دیوانه وار دوسش داشته باشی به طوری که نتونی دیگه فراموشش کنی همین اول یه حدی برای خودت انتخاب کنی و نزاری که از این حد فراتر بره چون منم اینجوری بودم اولا اصلا نمیخواستم از فکرم بیرون بیاد ولی بعدا تبدیل به یه عادت شد و حتی زمانی که نمیخواستم فک کنم به ذهنم میومد تو نباید بخاطر قضاوت یا مسخره کردن دیگران احساساتت رو بروز ندی هر کسی مسئول زندگی خودشه و به خودش ربط داره که چجوری رفتار کنه از من یه نصیحت هیچ وقت زندگیتو فدای قضاوت های مردم نکن خودت باش با باور ها وعقایدت

  2225. کیمیا :

    اگرم خواستی با مامانت در این باره صحبت کنی یجوری بحثو باز کنو یکی از دوستاتو مثال بزن البته یادت باشه اسم کسی رو نگی…..درضمن اگرم به والدینت بگی درکت میکنن چون خودشون این مراحلو گذروندن

  2226. کیمیا :

    منم اول دبیرستانم و عاشق معلم ریاضی شدم.اره به نظرمنم درباره ی این موضوع باکسی به خصوص دوستات که درکت نمیکنن حرف نزنی خییلی بهتره اعصاب ادمو داغون میکنن منم تاحالا با پدرو مادرم درباره ی این موضوع حرف نزدم ولی خالم میدونه و ۱۰۰درصدم مامانمم میدونه درضمن اصلا دلیلی نداره که بخوای با والدینت یا هرکس دیگه ای درباره ی این موضوع حرف بزنی مثل من عشقش توی قلبت باشه…..راستی تو بهش نامه دادی یا نمیخوای بدی که بگی دوسش داری؟؟؟؟؟؟؟

  2227. حدیث :

    من هیچ وقت با پدر و مادرم درباره اینجور مسائلی حرف نزدم .اگه بخوام بگم چطور و چی بگم؟؟؟ هرچند پدر و مادرم میدونن که من عاشق معلمم هستم.با هرکس هم راجب این موضوع حرف میزنم کلی مسخرم میکنه دیگه با کسی راجب این موضوع حرف نمیزنم اینطوری بهتره..

  2228. کیمیا :

    ه نظر من عاشقش بمونو به کسی توجه نکن.راستی حدیث خانم شما کلاس چندمیو عاشق کدوم معلمت شدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

  2229. کیمیا :

    حدیث خانوم من دقیقا شمارو درک میکنم چون دقیقا خودم عاااااشقانه معلمم رو دوس دارم و یه روزی درباره این موضوع باخالم دردودل کردم اونم گفت که وقتی همسن مابوده عاشق دبیر دینی شون بوده انقدر باهم صمیمی بودن که زنگ تفریحا هم باهم بودن. ببین منم خودم عاشقم ولی به قول خالم به مرور زمان برات عادی میشه کم کم همه چی تموم میشه و حالت عادی پیدامیکنه.اگه یکی مثل مامانم این حرف منو بهم بزنه ۸۰درصد قبول نمیکردم الانم انتظار ندارم درک کنی ولی مطمین باش همه چی خود به خود درست میشه.به حرف دوستاتم اصصصصصلا اهمیت نده چون دوستای منم ازاین حرفا زیاد میزنن

  2230. زهرا ولی پور :

    حدیث خانم دوستانت تا یه حدی درست می گویند ولی دوست داشتن معلم باید در حدی باشد که فقط توانست درس را خوب یاد گرفت و فقط در حد سلام و علیک و سوال کردن و درس خواندن
    ولی برای مشاوره پدر و مادر بهترین مشاور هاهستند

  2231. حدیث :

    زهرا خانم تو که به همه کمک میکنی میشه به منم کمک کنی؟ من امسال عاشق این معلمم شدم دوستام میگن بیشتر از این ادامش نده همینجا دوست داشتنتو نسبت بهش تموم کن اما من اینطور نمیخوام میخوام تا اخر عمر تو ذهنم نگهش دارم. من خیلی کم پیش میاد کسی رو دوست داشته باشم اگه هم دوست داشته باشم دیگه نمیتونم فراموشش کنم..حالا تو فکر میکنی چکار کنم بهتره؟؟؟

  2232. کیمیا :

    از همتون خخخخیلی ممنونم مخصوصا زهرای عزیزم خیییییییییلللی متشکرم که همتون باهام احساس همدردی میکنین و راهنماییم میکنین. زهراجون فکر میکنم راهنمایی هات خخیییییلی کمکم کرده خودمم فکر میکنم نطرت خیلی درستوخوب باشه….راستی زهرا ولیپور میخواستم بگم به قول زهرا من دارم خخخییلی سعی میکنم شاگرد زرنگی براش باشم تازه اگرم بفهمه که دوسش دارم ممکنه دوستی عمیقی بینمون شکل بگیره و…. بازم از همتون ممنونم

  2233. زهرا ولیپور :

    سلام به همه.
    اینطور که معلومه به نظر من  هیچکدام از شما به فکر درس خوندن نیستید و فقط به دوست داشتن به معلم فکر می کنید و این کار از نظر من بسیار غلط است.
    عشق به معلم روزی با یک کار یا اتفاقی به پایان می رسد ولی اینده چیزی است که ما با ان روبرو می شویم.و اگر درس نخوانیم  همه ی شما می دانید چه می شود.

  2234. حدیث :

    سلام .من عاشق معلم فیزیکم شدم خیلی دوسش دارم . بهش گفتم که دوسش دارم. نمیدونم من و دوست داره یا نه؟؟؟ خیلی دوست دارم بفهمم اما نمیدونم چطور ؟ چند وقتیه که نمیتونم خوب تصمیم بگیرم میترسم کار بدی انجام بدم. لطفا راهنماییم کنید…

  2235. زهرا :

    نمیدونم چون اگه بهش نگی که خیلی دوسش داری خودت اذیت میشی اگه هم بگی… نمیدونم چجور رفتاری ممکنه باهات داشته باشه اما به نظر من گفتن اینکه دوست دارم بهتره از اینکه نگی بهش چون اونوقت میدونه تو کی هستی و میدونه که چقدر برات مهمه البته تو باید تمام تلاشتو بکنی تا تو کلاس اون زرنگ ترین باشی.راستش تصمیم خیلی سختیه من حتی وبلاگم واسش درست کرده بودم واسه روز معلمش و اونم خیلی ذوق زده بود و تو وبلاگ برام نوشت که خیلی غافلگیرم کردی و ممنونم که بخاطرمن اینهمه زحمت کشیدی
    ولی از طرفی میترسم که بهش بگی و اونم اخلاقش باهات فرق کنه ولی تو برو و بهش بگو رک و صریح بگو که من نامه رو نوشتم و بعد اون اگه دیدی رفتارش باهات بد شد یا فرق کرد دیگه اصلا بهش اعتنایی نکن
    امیدوارم که بتونی به منم بگو و منو در جریان بزار

  2236. کیمیا :

    سلام زهرا جون من یه نامه بدون اسم دادم به دوستمو بهش گفتم که به خانم نگه که من دادم توی نامه از این که اسمم رو ننوشته بودم ازش معذرت خواهی کردم و نوشتم که خخخخخخییییییلی دوسش دارمو ازش خیلی خجالت میکشم و میترسم که اخلاقتون باهام تند بشه برای همین اسمم رو ننوشتم و ازشم کمی تعریف کردم و گفتم که امیدوارم ازم ناراحت نشین…بعد به دوستم گفتم زنگ بعد بره ازش بپرسه که نطرش درباره اون نامه چیه؟خانوممون گفته بود که من که نمیدونم این کیه نامه داده چون اسمشو ننوشته به خاطر همین خصوصیات اخلاقیشو نمیدونم بعد گفته بود که من که ازش ناراحت نشدم ولی اگه درس نخون باشه ناراحت میشم.همین.زهرا نظرت چیه

  2237. جمال رادفر (نشریه اینترنتی نوجوان ها ) :

    زهرا خانم درصفحه اول محلی برای ثبت و عضویت قرار دارد می توانید از ان جا عضو شوید برای  بخش مشاوره هم اگر مشکلی برای پیام گذاشتن وجود داشته باشد حتما برطرف خواهد شد .

  2238. زهرا :

    سلام .
    خوبین؟من سوم راهنمایی ام و تیزهوشان درس میخونم عاشق دبیرادبیاتم شدم .خیلی مهربونه .خیلی دوسش دارم و البته اونم منو دوس داره .
    اما این روزا خیلی فکرمو مشغول کرده …
    میشه کمکم کنین؟

  2239. زهرا :

    اقای رادفر میشه به من بگین که چطور میتونم با مشاور نشریه در ارتباط باشم؟هر چقدر تلاش میکنم نمیتونم نظر بزارم البته میزارم ولی با اینکه ثبت ممیشه نظرم ولی بازم مینویسه بدون پیام راستی چطور میتونم عضو بشم؟

  2240. زهرا :

    نه هیچ وقت بهم نگفته که دوسم داره یا منعم کنه
    اما گاهی با بی توجهی هاش فک کنم بهم میخواست بگه که نمیخواد دوسش داشته باشم میشه یکمی از متن نا مه ات رو بنویسی؟؟؟؟شاید لتونم کمکت کنم

  2241. کیمیا :

    تو که بهش ایمیل میزدی بهت چی جواب میداد؟تاحالا بهت گفته که منم دوست دارم یا تورو از اینکه دوسش داری منعت کنه؟؟؟؟خخخیلی برام مهمه که بدونم چون میخوام نامه رو بهش بدم یذره تجربه کسب کنم 

  2242. کیمیا :

    خخخخخخخخخخخیلی ممنونم عززیزم واقعا نمیدونم چجوری کمکاتو جبران کنم . راستی تو خودت کلاس چندمی عاشق کدوم معلمت شدی؟راااااستی پشیمون نیستی از اینکه بهش نامه دادی؟؟؟؟؟؟؟

  2243. زهرا :

    کیمیا جون من نامه رو بهش دادم ولی خجالت کشیدم پیشش برم و نظرشو درباره نامم بدونم من پارسال خیلی خیلی خجالتی بودم باور کن وقتی باهاش حرف میزدم یا می دیدمش رسما دست و پام میلرزید و از اونجایی که فهمیدم که معلمم از نامه خوشش نمیاد بهش ایمیل میزدم و همه حرفامو اونجا بهش میگفتم و اونم جواب میداد البته تو ایمیل بهش گفته بودم که نمیتونم رو در رو باهاش حرف بزنم و خودش میدونست که وقتی اونو میبینم خودمو گم میکنم من نمیدونم که نامه رو بهش بدی یا نه ولی از نظرم میتونی تو روز معلم بهش یه کادو بدی و نامه رو هم با کادو بدی همون کاری که من پارسال کردم و البته امسالم شاید براش کادو بخرم از یه طرف اگه بهش نامه بدی اون میدونه و خوب میشه به نظرم اگه نامه رو بدی خوبه من که نتونستم صبر کنم به خاطر همون نامه رو بازم بهش دادم اخرش یه روز منو صدا کردو بهم گفت که من نمیتونم باهات رفتار خاصی جلوی اون همه بچه داشته باشم یه چیزی تو هم اگه میشه منو دعا کن خیلی نیازمند دعا هستم گاهی ادم تو دو راهی میمونه

  2244. کیمیا :

    سلام به همگی وسلام به زهرا جون میخواستم ازت تشکر کنم که جواب سوالم دادی و معذرت خواهی کنم برای اینکه نیومدم جواب سوالتو بدم چند وقت درگیر درسم بودم.من اول دبیرستان و عاشق معلم ریاضی شدم انگار پرسیده بودی. میخواستم ازت خواهش کنم دوباره راهنماییم کنید. میدونی از اونجا که من ادم خیلی خجالتی هستم میترسم نامه بدم بهش و ازاون به بعد از خجالت نتونم سر کلاس دووم بیارم .از یه طرفم میترسم اخلاقش باهام تغیر کنه . اول میخواستم یه نامه بدون اسم بدم به دوستم که بده بهش ولی بازم شک دارم فکر میکنم بی فایدس.من خیلی دوسش دارم. می شه کمکم کنی/؟بعد اینکه نامتو بهش دادی رفتی باهاش رو در رو حرف زدی؟اخلاقش باهات تغیر نکرد؟میشه بهمه سوالام جواب بدی خییییییییییییلی ممنون میشم

  2245. نشریه اینترنتی نوجوان ها :

    کاریر عزیز “زهرا”
    یه جواب کلی و ساده به همه کسانی که با ارتباط نزدیک با معلمشون به لحاظ احساسی درگیر هستند اینه که به جز مواردی که در مورد محدوده های خاص این ارتباط در مقاله مربوطه گفته شده، باید گفت موضوع علاقه داشتن به معلم نمیتونه به تنهایی ناراحت کننده باشه اما میتونه در صورت کنترل نکردنش به ناراحتی و پیامدهای نامناسب منجر بشه. اگر در همین حد هست که به ایشان فکر می کنی و یا دوست داری که او را ببینی و … میتونه این حس کمکت کنه که به خاطر او بیشتر درس بخونی ، بیشتر رفتارهای مودبانه داشته باشی و در مجموع طوری باشه که هر معلمی دوست داره دانش آموزانش به همان شکل رفتار کنند. اما اگر از این راه دور بشه و به جای اینکه کمکی برای بهتر شدن وضعیت کنه تبدیل به شرایطی بشه که نتونی درس بخونی و فکرت از دنیای دانش آموزی و مدرسه خارج بشه، دراین صورت قطعا مناسب نیست و باید به کمک یک مشاور و یا راهنمای بزرگسال و آگاه و حتی در برخی مواقع همان معلم، تلاش کنی که از این شرایط بیرون بیایی.
    اما درمورد معلمی که خودش برای دانش آموزش مینویسد که او را دوست دارد باید گفت که ا نتظار میرود ابراز دوست داشتن از سوی معلم در محدوده حرفه ای او باشد و او قصد دارد که ضمن بیان احساس خود، تلاش کند تا زمینه را برای رشد و قوت دانش آموز خود فراهم نماید. بنابراین خوب است فقط تا جایی که این ارتباط و احساس (مانند حالت برعکس آن که پیش از این اشاره شد)، لطمه ای به شرایط رو به رشد و عادی دانش آموز نزند به آن اعتنا کنیم و ادامه دهیم و به محض اینکه متوجه می شویم که این شرایط و ارتباط صحیح ومتعادل نیست، مانند آنچه پیش از این شرح داده شده است با کمک یک بزرگسال آگاه و ترجیحا مشاور، برای پرهیز از ادامه آن دست به کار شویم.

  2246. سپیده :

    من دوسال تمام بود که عاشق دبیرم بودم.همینطور اون هم منو خیلی بیشتر از بقیه دوس داشت.خاطرات خیلی خوب و فراموش نشدنی ازشون دارم.میتونم بگم که از اعضای خانوادم بیشتر دوسش داشتم.اما الان من دیگه تو اون مدرسه نیستم.گاهی وقتا باهاشون صحبت میکنم اما اروم نمیشم.نسبت به همه چی بی انگیزه شدم.حتی به درسام.خیلی افت کردم.گوشه گیر شدم و خیلی از اخلاقام تغییر کرده.دیگه واقعا نمیدونم چیکار کنم….

  2247. زهرا :

    اقای رادفر من فک میکنم این تغییراتم در جهت مثبت بوده ولی دوستام زهرای پارسال رو میپسندیدن و من فک میکنم که این تغییرات در جهت مثبت بوده چون اگر اینگونه نبوده من هنوزم دیوانه وار معلمم رو دوست داشتم که البته الان درصد خیلی خیلی کمی دوسش دارم همچنین من فکر میکنم پارسال بیشتر از روی احساساتم تصمیم میگرفتم ولی الان بیشتر از روی عقلم تصمیم میگیرم به نظر شما کودوم بهتره؟عقل یا احساس؟؟؟؟؟البته من از این داستان دوست داشتن معلمم یه درس گرفتم اونم اینه که نباید هیچ وقت به هیچ کس وابسته بشم گرچه کار سختیه ولی شدنیه چون همه دوستام روزی مرا رها خواند کرد و شاید در اینده دشمنم نیز بشوند همانطور که الان هستند پس از نظر من بهتره به هر کسی در حد خودش محبت کرد نه بیشتر نه کمتر

  2248. زهرا :

    خوب از نظر من این تغییرات در جهت مثبت بوده چون اگه نبود من هنوزم دیوانه وار معلمم رو دوست میداشتم در حالی که الان درصد خیلی کمی از دوست داشتنم مونده و البته اطرافیانم میگن رفتارام تغییر کرده ولی ما زهرای قبلی رو می پسندیم ولی من به این نتیجه رسیدم شاید سال های قبل از روی احساسات تصمیماتی میگرفتم ولی امسال از روی عقل تصمیماتی میگیرم به خاطر همون میگن تغییر کردم حالا به نظرتون کدوم بهتره؟عقل یا احساس؟؟؟؟

  2249. جمال رادفر (نشریه اینترنتی نوجوان ها ) :

    زهرا خانم تغییرات دوران نوجوانی کمی پرشتاب و همراه با هیجان است به نحوی که نوجوان شبیه به دریا گاهی پر موج وبانشاط است وساعاتی بعد آرام وغمگین . اما این دوران گذراست و با عبور ازآن شخصیت انسان ها شکل می گیرد .هرچه قدر بزرگ ترمی شوید شکل رفتاری شما بیشتر مشخص می شود . پس سعی کنید در این دوران با موظبت کردن از رفتارهای خود وپرهیز از رفتاری که  جامعه ،قانون ودین آن هارا نمی پسندند به انسانی والا وباارزش تبدیل شوید حالا اگر فکر می کنید تغییرات شما به سوی این هدف درست بوده است که با خیال راحت به کار خود ادامه دهید اما اگر چنین نبوده است سعی کنید با رفع اشتباهات به مسیر درست برگردید  
                      

  2250. جمال رادفر (نشریه اینترنتی نوجوان ها ) :

    سارا خانم همه ما باید سعی کنیم واقعیت های زندگی را بپذیریم در این دنیا هیچ چیز غیر از خداوند جاوید نیست .خصوصیت دنیای ما تغییر کردن وگذشتن است مثل یک رودخانه که همه زیبایی خود را به خاطر عبور وحرکت خود دارد واگر یک جا بماند همه ارزشش را ازدست می دهد رودخانه در مسیر عبور خود  از همه رودهای اطراف خود سیراب می شود وسرزنده تر به سوی دریا حرکت می کند اما هیچ وقت به خاطر هیچ چیز توقف نمی کند. انسان ها هم باید از همه معلم ها وبعدتر دردانشگاه از اساتید خود معلومات کسب کنند وبگذرند انچه از معلمین برای ما باقی می ماند خاطره خوش همیشگی انها ، علمی که یاد گرفته ایم ودعای خیر آنها ست که به زندگی ما برکت می دهد . هرشاگردی به شرطی موفق می شود که روزی از معلمش باسوادتر شود واین منتهای ارزوی هرمعلمی است که روزی اورا موفق ترین انسان ببیند و به خود ببالد که اوهم در این مسیر سهمی داشته است .

  2251. زهرا :

    اقای رادفر همه دوستام به من میگن که تو نسبت به پارسال خیلی تغییر کردی و میگن همون زهرای مهربون پارسال نیستی وی من اصلا درباره خودم اینجوری فک نمیکنم از نظر من همه ادما تو زندگیشون تغییر میکنن و من فک میکنم این تغییر کردنم بهتره چون پارسال خیلی خیلی احساساتی بودم ولی امسال اونجوری نیستم به همین خاطر یه چند تا از دوتامو از دست دادم حالا من نمیدونم چیکار کنم نمیدونم بفهمم این تغییر کردنم خوبه یا نه؟میشه کمکم کنین؟؟؟؟

  2252. زهرا :

    رفتم مستقیما بهش دادم و تو نامه نوشتم که خیلی دوسش دارم البته اونجا نوشتم که من چون ازش خجالت میکشم به جای اینکه حرفامو رودررو بگم نامه مینویسم که البته بعد از چند بار دادن بهم گف ترجیح میدم حرفاتو مستقیما بهم بگی تا نامه میشه من یه سوال ازت بپرسم کیمیا جون؟تو کلاس چندمی و معلم کودوم درسو دوست داری؟؟؟؟؟؟

  2253. سارا :

    با سلام من دانش آموز سال دوم دبیرستان رشته ریاضی هستم حقیقتش دبیر فیزیکم رو خیلی دوست دارم تا یه حدی که واقعا عاشقشم و واقعا من رو به فیزیک علاقه مند کرده حالا گفته که میخواد برای همیشه ما رو ترک کنه!!!!وقتی این خبر رو شنیدم شوکه شدم و گفتم دیگه نمیتونم با علاقه فیزیک بخونم در حالی که یکی از درس های تخصصیمه!فکر اینکه دیگه چجوری میخوام فیزیک رو ادامه بدم داره دیوونم میکنه خواهشا بگید چی کار کنم آقای رادفر؟

  2254. کیمیا :
  2255. راستی ببخشید زهراجون میخواستم بدونم شما چجوری به معلمتون نامه دادی بعدتونامه چی نوشته بودی خیلی مشتاقم از تجربیاتت استفاده کنم میشه لطفا برام توضیح بدی ممنون میشم
  2256. جمال رادفر (نشریه اینترنتی نوجوان ها ) :

    من هم در خدمتتان هستم  اگر مطلبی باشد که من بتوانم کمکی بکنم  خوشحال می شوم که با شما دوستان صحبت کنم 

  2257. جمال رادفر (نشریه اینترنتی نوجوان ها ) :

    دوستان خوشحالم در این مدت بعضی از مشکلات با گفتگوی دوطرفه و با بینش وانتخاب خوب شما حل شد اما خبر خوب این که از این بعد خانم دکتر سلیقه دار به عنوان مشاور با سایت همکاری می کنند و شماهم می توانید از این بعد سوالات خود را با ایشان مطرح کنید  موفق وپیروز باشید 

  2258. زهرا :

    باسلام امروز از یه چیز خوشحالم اونم اینه که امروز تو کلاس معلمم انقدر عادی رفتار کردم که خودمم باورم نمیشد خیلی خوب بود کلا ساکت بودم و شلوغ نمیکردم و از همه مهمتر اولین نفر خودم مسئله رو حل کردم و دوستام میگن امروز تو کلاس خیلی خوب بود که ساکت بودی انگار همون زهرایی که عاشق معلمش بود نیستی. راست میگین اقای رادفر حالا که فکر میکنم میبینم چیز خاصی وجود نداره که من بخوام خودمو عاشق معلمم نشون بدم چون واقعا مثل پارسال نیستم و تا حد چشمگیری علاقم به کم شده و کاملا عادی رفتار میکنم زهرا ولی پور عزیز ممنونم که به فکرمی

  2259. زهرا ولی پور :

    با سلام و عرض احترام.اقای رادفر درس من خیلی خوب است.ولی مشکل اینجاست که او اشتباهی که کرده و من با مشورت با دیگران به او با ملایمت می گویم را قبول ندارد.وفقط با کسانی که با آشناییت دارند توجه می کند.ومن او را دوست دارم ولی از این کار های او بدم می آید.

  2260. جمال رادفر (نشریه اینترنتی نوجوان ها ) :

    خانم ولی پور خوشحالم که می توانی منطقی فکر کنی و دوستانت را نیز راهنمایی کنی . اما در مورد مشکلی که مطرح کردی به نظر می اید شما هم به نوعی معلمت را دوست داری اما از این که بیشتر به دیگران توجه می کند ناراحتی .ودر حقیقت این تنفری که نسبت به او پیدا کرده ای نه از سر دشمنی بلکه از روی محبت است. همان طور هم که قبلا گفتم هیچ وقت یک طرفه به قاضی نرو معلم شما با توجه به توانایی ها ودرس خواندن بچه ها در کلاس به انها توجه می کند پس قصد خاصی ندارد . سعی کن این رفتار اورا کمی  منطقی تر بررسی کنی اما گوشزد کردن اشتباهات به بزرگتر ها هم قاعده خاص خودش را دارد باید سعی کنی با ادب و در وقت مناسب و نه در جمع دانش اموزان این مطلب را به او گوشزد کنی ودر نهایت به این فکر کن که مطلبی که از نظر تو اشتباه آمده شاید از نظر معلم اشتباه نباشد و توقع نداشته باش که حتما او حرف تورا بپذیرد 

  2261. جمال رادفر (نشریه اینترنتی نوجوان ها ) :

    زهرا خانم فکر می کنم شما هم اگر همان راه حل کیمیا را پیش بگیری حتما موفق خواهی شد اما فکری که به قول شما سه سال در شما ریشه دوانیده باید آرام آرام کنار گذاشته شود همان طور که قبلا هم گفتم برای این دل مشغولی باید یک جایگزین مناسب پیدا کنی  ببین  به چه هنری علاقه مند هستی سعی کن خود را به یادگرفتن ان هنر مشغول کنی توجه بیشتر به عبادات و انجام به موقع آنها هم کمک بسیار موثری است 

  2262. جمال رادفر (نشریه اینترنتی نوجوان ها ) :

    اول باید ببخشید که چند روزی نتونستم جوابتون را بدم . اما کیمیا خانم مشکل شما شبیه بقیه دوستانتان هست اگر اصل مقاله و بعد پرسش وپاسخ های دوستان دیگر را مطالعه کنی حتما مشکلت حل خواهد شد. اما در مورد دوستانت و اینکه در مورد توجه به معلمت ازارت می دهند باید بگوبم به طور کلی همه نوجوانان باید مهارت «نه گفتن » را در خود تقویت کنند این کار با اعتماد به نفس بالا بیشتر اتفاق می افتد . اگر فکر می کنی کار درستی انجام می دهی نباید به حرف دیگران توجه کنی اگر غیر از این باشد در همه مراحل زندگی با توجه به حرف دیگران مسیر خود را تغییر می دهی وبا این وضع هیچ وقت به موفقیت نمی رسی . پس سعی کن با معلمت رفتاری عادی در حد یک دانش اموز خوب داشته باشی وبا دوستانت هم با متانت وآرامش بفهمان که اگر در گذشته اشتباه می کردی الان می خواهی جبران کنی 

  2263. زهرا ولی پور :

    من تا حالا به هم چین چیزی بر نخوردم.و نخواهم خورد.چون با معلمم هیچ وقت زیاد خودمونی نشدم.چه مرد چه زن.من فقط به فکر یادگرفتن هستم. و احترام نگه داشتن و….
    ولی اگر کمکی از دستم بر میاد بگو

  2264. کیمیا :

    زهرا جونم مرسی از این که حرفای دل منم میزنی خیلی از تجربیاتت استفاده کردم چون برای منم این چیزا پیش اومده دقیقا دوستای منم همینجورین تا اون معلممون میاد سر کلاس همش سربه سرم میزارن فقط یه سوال چیجوری سعی کردی عشقتو به معلمت کم کنی این اقای رادفر که کمکم نمیکنه تو بگو حداقل

  2265. زهرا :

    فقط و فقط اینو میتونم بگم از تجربم تو این یه سالی که معلممو دوست داشتم:دوست داشتن معلم اولاش خیلی لذت بخشه وقتی ازش یه رفتار خوب میبینی خیلی خوشحال میشی ولی… وقتی که این دوست داشتن کشش پیدا میکنه واقعا خیلی کسل کننده میشه ینی انگار یه بار رو دوشته و اون بار اینه که همه میدونن تو اون معلمو دوست داری و هر وقت تو رو میبینن حرف اون معلممو پیش میکشن حتی اگه بخوای فراموشش کنی دوستات و بقیه نمیزارن
    اقای رادفر من چیکار کنم الان درست یه ساله با این مسله سر و ککله میزنم من میخوام معللممو فراموش کنم ولی بقیه وقتی منو میبینن حرف اون معلمو پیش میکشن و منو یاد اون میندازن من چی کار کنم؟؟؟؟؟؟البته بقیه چون میدونن من اونو دوست داشتم یه خاطر همین حرفشو پیش میکشن به نظرتون من چیکار کنم تا بدونن اون دوست داشتم دیگه تموم شده

  2266. زهرا :

    اقای رادفر بازم ممنونم از کمک هاتون من زهرا هستم و ادرس ایمیلم با زهرا ولیپور فرق میکنه و البته من یه نفر هستم و زهرا ولیپور یه نفر دیگه هست

  2267. کیمیا :

    خوااااااااااااااااهش میکنم جوابم رو بدین لططططططفا درضمن من درسم هم دارم روش کار میکنم که خیلی بهتر بشه ومعلم توجه بیشتری بکنه

  2268. کیمیا :

    بابا منم کمک کنید دیگه من باید چکار کنم اخه انقدر دوسش دارم که زنگ تفریح ها سریع میام بیرون که فقط چند لحظه ببینمش بگین چکارکنم ابروم پیش دوستام رفته

  2269. جمال رادفر (نشریه اینترنتی نوجوان ها ) :

    دو پیامی که از طرف زهرا ولی پور وزهرا نوشته شده نمی دانم مربوط به یک نفره یا دونفر جدا اما همان طور که در مورد توجه زیادی به معلمین قبلا گفتم حس ناراحتی و نفرت نسبت به ان ها هم زودگذر است . والبته هر کار خوب ویابدی هم قابل جبران است . ملاک توجه معلمان به بچه ها نحوه ی درس خواندن آن ها و نمرات بچه ها است پس سعی کنید بدون اینکه به رفتارهای معلم توجه کنید روی درس خواندن خودتان متمرکز شوید حتما خواهید دید که  رفتار معلمتان نیز عادی خواهد شد 

  2270. زهرا :

    اقای رادفر لطفا کمکم کنین من این روزا حس میکنم به خاطر نامه ها یا کارای بچه گونه ای که پارسال کردم تو چشم معلمم خیلی کوچک به نظر میام حس میکنم اون منو با دیدگاه خوبی نمیبینه به نظرتون چیکار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟برای جبران کارای پارسالم چیکار باید بکنم؟این روزا تصمیم گرفتم اصلا نرم پیششون امیدوارم بتونم

  2271. زهرا ولیپور :

    بله اقای رادفر به بعضی ها توجه بیش تری دارد و دوست ندارد اشتباهش را به او بگوییم.لطفا راهنمایی کنید.ممنون

  2272. کیمیا :

    توروووووووووووووووووخدا کمکم کنید من عاشقانه معلمون رو دوست دارم اول دبیرستان هستم به نظر شما باید بهش بگم که عاشقشم زود جواب بدین للللللللللطفا

  2273. زهرا :

    سلام من یک ساله این حسو به معلمم دارم. هر کاری بگید من کردم. بهش اس ام اس دادم که دوسش دارم و کلا همه کاری کردم
    همیشه به فکرشونم و تو مدرسه همیشه حواسم هست کجان
    اما حالا یه معلمم هست که توی برگه ی امتحانیم نوشت خیلی دوسم داره نمیدونم چیکاز کنم کمکم کنید لطفا

  2274. جمال رادفر (نشریه اینترنتی نوجوان ها ) :

    منظور تون از پارتی بازی این است که به بعضی توجه بیشتری می کند و بعضی را در نظر نمی گیرد ؟ و یا رفتاری دیگر دارد لطفا دقیق ترتوضیح دهید 

  2275. زهرا ولیپور :

    با سلام.من یک معلم دارم که احساس می کنم پارتی بازی می کنه.و همیشه درباره ی این فکر می کنم.و از او متنفر شدم.البته زیاد نه ولی بدم میاد.به نظر شما من باید چه کار کنم.

  2276. پارمیس :

    وقتی نظرات بچه های دیگه رو خوندم فهمیدم شما نا امیدشون می کنید به خاطر همین خواهش می کنم جواب منو ندید چون نمی خوام نا امید بشم .راستی کی گفته که این جور عشق ها زود گذره?من شخصی رو می شناسم کا الان ۳ ساله اون رو دوست داره و تازشم همه ی  معلم ها مثل هم نیستن .

  2277. پارمیس :

    سلام من ششم دبستانم. من یه معلم دارم که نه فقط من بلکه بیشتر دوستام دوسش دارند و هر روز بهش فکر می کنیم .راستی سن کمی هم دارند و خیلی رفتار دوستانه ای با بچه ها دارند به طوری که در کلاس اسم کوچیکشون را صدا می زنیم .حتی زنگ هم می زنیم و اس ام اس می دهیم تا الان ۲ سال است معلم من هستند و قرار است ۵ سال معلمم باشند .بعضی از شاگرد های بزرگ ترشون را حتی به رستوران هم برده اند.خلاصه کلی با بچه ها صمیمی هستند .هرروز دعا می کنم من را از شاگرد های دیگر بیشتر دوست داشته باشند.من عاشقشون هستم و به نظرم ایشان هم من را نسبت به یک شاگرد خیلی بیشتر دوست دارند چون با هم رفتار دوستانه ای داریم .راستی خانم هستند.معلم علوم من هستند و در هفته فقط ۲روز می بینمشون.می خواستم بپرسم ایا رفتار من و دوستانم با توجه به سن کم مان منطقی است?و من دوست ندارم او را از دلم بیرون کنم ایا امکان پذیر است?چون شاگردانی از ایشان را دیده ام که تا سال ها عاشق او بوده اند و هستند

  2278. جمال رادفر (نشریه اینترنتی نوجوان ها ) :

    من خیلی خوشحالم که با فکر درست به مشکلاتی که داشتید پیروز شدید دوستان دونکته مهم را هیچ وقت فراموش نکنید اول این که هیجانات احساسی مانند غم و شادی هرچه قدر هم عمیق باشند گذرا هستند پس در این مواقع تصمیم های بزرگ نگیرید و دیگر این که همه انسان ها در همه زندگی نیاز به مشورت و گفتگو دارند پس سعی کنید بجای تصمیم  های فردی  همیشه با فردی مطمئن و با تجربه در کارها مشورت کنید  به این ترتیب حتما انسانی موفق خواهید بود . پیروز ،سرافراز ،شاد وهمیشه در پناه خدا باشید 

  2279. نگین :

    وای اقای رادفر ازتون ممنونم  شما واقعا صبورین ک  اقدر با صبر و حوصله ب حرفای ما گوش میدین البته مشکل من صد در صد حل نشده ولی با این حال خیلی کمکم کرد راست میگین من  خیلی موضوع رو گنده کردم اخه میدونین چون ایشون خیلی جوون و مهربون هستن همه بچه ها حتی اونایی ک معلمشون نیستن خیلی دوسشون دارن و اگر سوالی در رابطه ی اذبیات داشته باشن از ایشون کمک میگیرن ولی من از ایشون بی دلیل خجالت میکشم و خیلی وقته ک میخوام ی کتاب شعر صهبا نشونشون بدم ولی خجالت میکشم ب اما سعی میکنم خجالتمو کم کنم و همین شنبه بهشون نشون میدن میدونین ایشون تاثیر مثبت روی من داشتن و من هیچ نمیدونستم ک انقدر ب شعر و مشاعره علاقه دارم تا ایشون منو با نحوه ی مشاعره و اشعار قاانی و فرق شعر کلاسیک و شعر نو اشنا کرد و همه ی بچه ها اونو دوست دارن خیلی خیلی از شما و مینا و زهرا ممنونم ک انقد کمکم کردین

  2280. zahra :

    AGHAYE RADFAR BINAHAYAT AZ SHOMA MAMNONAM NEMIDONIN TO IN MODDAT CHE GHADR MANO RAHNEMAYI KARDIN VAGHEAN MAMNONAM KE BAES SHODIN MAN TAFAKKORAMO TA ANDAZE IY BAZ TAR KONAM MAMNON HATMAN SAY MIKONAM KE MOGAVEMAT KONAM

  2281. جمال رادفر (نشریه اینترنتی نوجوان ها ) :

    زهرا خانم لطفا به خط زیبای فارسی بنویس 
    احتمالا شما انتظار داشته ای که معلمت بدون هیچ سوالی از جانب شما به تابلویت توجه کند ؟ چرا اگر سوالی داشتی نپرسیدی ؟ هیچ کدام از این رفتار معلمت نه نشانه دوستی ونه نشانه نفرت اوست . او به طور یکسان همه بچه ها را می بیند و به کار معلمی خود مشغول است پس جلوی هیجانات ناگهانی خودت مقاومت کن وبدان که این احساسات بسیار زودگذر هستند پس بجای توجه زیاد به رفتار معلم به درس او توجه زیادی کن .

  2282. zahra :

    SALAM MIDININ ALAN DAGIGAN CHERA ASABANI HASTAM???????BE KHATERE INKE MAN NEMITONAM BA MOALLEMAM ERTEBAT BARGARAR KONAM MASALAN HAFTE PISH TOYE YE BOOM NAGASHI KESHIDE BODAM VA ONROZ HAM BA MOALLEMEM DARS DASHTIM MAN HATTA NATONESTAM NAZARESHO AZSHON BEPORSAM DARHALI KE BISHTAR DANESH AMOZA NAGASHI HASHONO NESHONESH MIDAN VA NAZARESHO MIPORSAN AGYE RADFAR MAN IN MODDATO FEK MIKARDAM MOALLEMAM DOSAM DARE AMA BA HARFAYE SHOMA FEK MIKONAM DOSAM NADARE AKHE MAN CHIKAR KONAM ALAN KHEYLI NARAHATAM SHAYAD EMSAL AKHARIN SAL MAN BA ON MOALLEM BASHE MAN MIKHAM SAMIMI BASHAM

  2283. جمال رادفر (نشریه اینترنتی نوجوان ها ) :

    زهرا خانم برای ترک کردن افکار ازاردهنده مسایل عبادی مانند نماز و دعا بسیار موثرهستند همچنین ورزش کردن به طور مرتب باعث احساس شادی ونشاط  و رهایی از این افکار خواهد شد . کمتر کردن ساعت های تنهایی و پرکردن این ساعتها با فعالیت های مفید مانند مطالعه هم می تواند کمک خوبی باشد 

  2284. جمال رادفر (نشریه اینترنتی نوجوان ها ) :

    خانم ولی پور اگر همه ما به انسان ها بدون توجه به جنسیت ان ها احترام می گذاشتیم دنیای بسیار خوبی می شد اما الان که این طور نیست باید قوانین را به عنوان یک قاضی در همه مسایل حاکم بدانیم قوانین اسلام کار راحت کرده است با توجه به مسایل شرعی شما می توانید با معلمتان گفتگوی علمی داشته باشید اما صمیمیت بیش اندازه ونابجا را جامعه و عرف کشور ما نمی پذیرد پس به کار خوبی که انجام میدهید اطمینان داشته باشید  اما در باره آن معلمی که نوشته اید خاطره اش در ذهنتان آشوب به پا می کند را من نفهمیدم از اومتنفرید ویا دوستش دارید؟

  2285. زهرا ولی پور :

    من یک معلم داشتم که آرزو داشتم هیچ وقت نداشتم.ولی هروقت خاطرش جلو چشام میاد می خوام خودمو بکشم.من باید چیکار کنم.

  2286. زهرا :

    اقای رادفر میدونین ولی من بعضی وقت ها این کنترلم از دستم میره و شب و روز فکر معلممون به سرم میزنه و اونوقت تمام خاطره هایی که با هم داشتیم میاد و میرن از ذهنم و من با هر خاطره ای که به ذهنم میاد هر روز بیشتر و بیشتر دوسشون میدارم ولی بعضی وقت ها هم یه کلی اصلا معلمم نمیاد تو ذهنم ولی من میخوام خیلی خیلی کم تو ذهنم باشن به نظرتون چیکار کنم که این خاطره ها و حتی ایشون از ذهنم پاک شه و در حد یه معلم دوسشون داشته باشم

  2287. زهرا ولی پور :

    با سلام مقاله ی خوبی بود.
    من یک سوال داشتم.من یک معلم دارم که مرد است  و من با ایشان سر سنگین هستم.ولی بعضی از شاگردانش با ایشان صمیمی هستند
    به نظر شما کار من درست است یا کار شاگردان دیگر؟

  2288. جمال رادفر (نشریه اینترنتی نوجوان ها ) :

    نیکی خانم لطفا بگید که از چه نشانه هایی فهمیدید که معلمتون هم شدیدا شما را دوست داره ؟ مگر چه رفتاری متفاوت تر ازبقیه انجام می ده ؟
    زهرا خانم شما سزاوار محبت هستید اما جنس محبت معلمتون با آن چیزی که شما فکر می کنید فرق می کند معلم شما با درست درس دادن و توجه به نمرات شما محبتش را نشون می ده اون روزی با افتخار سرش را بالا می گیرد که شما یکی از افراد موفق جامعه شده باشید 

  2289. مینا :

    نیکی جون عزیز دلم…. بهت توصیه میکنم همه کامنت های من رو با جواب هایی که آقای رادفر دادن رو قشنگ بخونی و خودت جواب سوالا ی آقای رادفر رو بدی… امید وارم درست شه…من هم عین تو بودم ….. الان یه کم بهترم…

  2290. زهرا :

    ممنونم اقای رادفر که ما نوجوونا رو درک میکنیین

    من پارسال خیلی خیلی افراطی ایشونو دوست داشتم ولی خدا رو شکر می کنم که امسال به اون درک رسیدم که نباید انتظار رفتار متفاوتی ازشون داشته باشم و تا امروز خوب پیش رفتم اما امیدوارم که بعد از این هم بتونم خودمو کنترل کنم تا دوست داشتنم زیاد از حد نباشه ولی هرچی باشه من ایشونو بازم خیلی دوست دارم
    البته یه لحظه خودتونو جای من بزارین( دانش اموزی که هرکاری کرده تا ثابت کنه دوسش داره معلمشو به نظرتون سزاوار محبت دیدن از طرف اون کس نیس؟؟؟؟؟؟)این سوالی بود که پارسال داشتم خوشحال میشم جواب این معمای خیلی بزرگو بدین

  2291. نيكي :

    سلام خوب هستید
    من چند وقتی است که وحشتناک عاشق دبیر عربی شدم  در حد مرگ هروقت میبینمش اصلا دیوانه میشؤیم
    البته خودش هم همین احساس را به من داره چه کار کنم

  2292. جمال رادفر (نشریه اینترنتی نوجوان ها ) :

    دوستان خوب معلمان باتجربه در هر سال معمولا به تعداد زیادی دانش آموز برمی خورند که با توجه به سن نوجوانیشون رفتارهای متفاوتی از( اوج عشق تا اوج نفرت ) نسبت به معلمشون دارند ومعلم ها سعی می کنند به اونها کمک کنند تا به راحتی از این دوره عبور کنند بنا بر این اگر نامه ای از شما گرفته نه از سر اجبار بلکه از روی محبتی مادرانه بوده است . 
    اما در باره سوال مینا خانم باید بگویم  من دبیر ادبیات مقطع متوسطه هستم

  2293. مینا :

    آقای رادفر الان یه علامت سوال بزرگ تو ذهنمه!!!!!شما معلم چه درسی هستین و در چه مقطعی تدریس میکنین؟؟؟؟؟؟؟

  2294. زهرا :

    منم یه دوست دارم مثل تو مینا جون اونم هی میره دنبال معلمش هی سلام میکنه به معلمش
    اره تو نامه ننویس ولی من میخواستم باور کنه واسه همین مینوشتم
    فک نکنم نامه چیز خوبی باشه…..

    همین احترام گذاشتن خودش خیلی با ارزشه مخصوصا اگرم تو کلاسش زرنگ ترین باشی
    …..اقای رادفر به نظرتون اون نامه هایی رو که من بهش دادم از روی اجبار قبول میکرد؟؟یه بار نامه نوشتم منو صدا کرد جواب ناممو داد و خیلی حرف خوبی زد گفت (من خیلی دانش اموزا دارم با اینکه سنشون از من کمه ولی من واقعا ارادت خاصی براشون دارم و برام مهمن ولی این دلیل نمیشه که من با اونا یا تو متفاوت از دیگران رفتار کنم )

  2295. مینا :

    عجب….. من الان متنبه شدم… راستش اصلا یه چند روزیه با خودم می گم اگه بخوام این روش رو ادامه بدم از کار و زندگی می مونم…. خیر سرم سوم ریاضی ام …. همون  قشنگه که شعله علاقه مندی من کم اما پر حرارت باشه … آقا ما تسلیم شدیم …. ولی هنوز یه راهکار باید پیدا کنم واسه  ثابت کردن علاقه ام … مطمینم نامه پامه جواب نمیده… می دونین ایشون چهارشنبه ها با ما کلاس ندارن و با تجربی ها کلاس دارن…من هم هر چهارشنبه میرم دم کلاس تجربیها به ایشون سلام میدم…کلا همش دم کلاس تجربی ها هستم تا به ایشون عرض ادب کنم…خوبه؟؟؟؟؟؟؟؟همین احترام گذاشتنه به نظرم ارزشمنده…..

  2296. jamalradfar :

    زهرا خانم جمله قشنگی نوشتن که (هیچ دوست داشتنی نباید افراطی باشه ) شما الان بهترین تصمیم را گرفته اید باید اجازه بدهید تا از دوران پر هیجان نوجوانی با ارامش عبور کنید بعد می بیند اگر رفتار منطقی داشته باشید دوستی هایتان برای همیشه پایدار می ماند . نوسنده بزرگ لبنانی جبران خلیل جبران جمله زیبایی دارد و می گوید .(دوستی دونفر مانند ستون های یک ساختمان است اگر ستون ها زیاد به هم نزدیک شوند ساختمان فرو می ریزد )

  2297. زهرا :

    عزیزم منم سوم راهنمایی میخونم منم این شنبه امتحان علوم دارم ولی زنگ اخر با اون دارم حالا میخوای چجوری ثابت کنی؟

  2298. مینا :

    ولی باید ثابت کنم که الهام جون یه جورایی با بقیه معلما واسه من فرق داره…. حالا به نظر شما چه جوری؟؟؟؟ تا اینجا هم فکر کنم به خاطر درس و اخلاق و احترام گذاشتنام بوده که الهام جون یه کم هم که شده دوسم داره…..راستی در جواب زهرا جون که ازش بابت کمک هاش ممنونم باید بگم که من متولد ۷۶ هستم و سوم ریاضی ام…راستی بگم چه قدر خوشحالم که دوشنبه قراره بعد ۱ ماه امتحانات با الهام جون کلاس داشته باشیم…

  2299. زهرا :

    تنها راهی که من میتونستم بهشون بگم که دوسش دارم نامه نوشتن بود که پارسال کردم البته من تو کلاس معلمم زرنگ ترین و البته شلوغ ترین شاگردم چون به درسش غلاقه دارم همیشه خوب میخونم فک کنم نکته مشترکمون دوست داشتن من بود که فک کنم اونم منو دوست داره به نظرتون اگه دوسم نداشت اون همه نامه رو قبول میکرد؟؟؟؟شایدم چون میدونست من ناراحت میشم قبول میکرد
    البته امسال به خودم قول دادم دیگه هیچ نامه ای ننویسم و البته دیگه خیلی کم میرم پیششون چون نمیخوام اسیب ببینم و فکرم همیشه پیش اون باشه به نظرتون تصمیمم خوبه؟؟؟؟؟و اینو یاد گرفتم هیچ دوست داشتنی نباید افراطی باشه

  2300. جمال رادفر (نشریه اینترنتی نوجوان ها ) :

    دوستان لطفا پیام هاتون را به خط فارسی بنویسید تا راحت خونده بشه . اما زهرا خانم من می خواستم متوجه این مطلب بشید که اگر هر جور تلاش کنید که نشان بدهید که طرف مقابل را دوست دارید امااگر او حس مشترکی با شما نداشته باشد فقط باعث ازار وناراحتیش شده اید . وهمانطور که مینا خانم خیلی عاقلانه و زیبا به این نتیجه رسیدند که اگر با همه تلاشی که می کننداگر همین امروز اتفاقی بیافتد و در کنار خانم معلمش  قراربگیرد وساعتی اجازه گفتگو با اورا داشته باشد احتمالا چیز جالبی که برای گفتگو ندارند پس هدیه دادن ویا نامه نوشتن هم دردی را دوا نمی کند . 
    اما بگذارید به عنوان یک معلم رازی را برایتان بگویم  من هم وقتی سرکلاس حاضر می شوم دلم می خواهد با همه بچه دوست بشوم(اما نه مثل دوستان صمیمی خودم که از همه زندگی من اگاه هستند) بلکه مثل دوستی یک معلم با یک دانش اموز . برای من دانش اموز می تواند دوست خوبی باشد که به درسی که می دهم توجه می کند ، در کلاس در بحث ها مشارکت می کند ، اخلاق ورفتار خوبی دارد و هرگز از حدود خود خارج نمی شود . بعضی از این  دانش اموزان بعداز پایان تحصیلات هنوزهم دوستان صمیمی من هستند .هنوز هم در مشکلاتشان بامن مشورت می کنند . و…
    پس فکر می کنم شما بنا به ضرب المثل مشهور که می گوید (آب در کوزه وما تشنه لبان می گردیم )بزرگترین نقطه مشترک بین خود ومعلمتان راندیده اید   واین نقطه مشترک چیزی نیست جز درس واخلاق  به نظر شما غیر از این است ؟

  2301. zahra :

    bebin to bayad kari koni ke on bedone to kheyli barash mohemi va raftarash vasat ahamiyat dare amma bayad fekr dost samimi bidano velesh koni chon on azat bozorgtare onam 25 sal to fagat mitoni behesh sabet koni ke be onvan ye danesh amoz kheyli dosesh dari man khodam 1 sal tamam talash kardam ta moallemam akharesh bavar dashte bashe ke kheyli disesh daam va to name ham ham hamishe behesh migofam ke dosesh daram to chand salete?mishe begi baram moheme shayad bishtar az in betonam komaket konam

  2302. مینا :

    مسلما من با آدمی که ۲۵ سال از من بزرگتره نمی تونیم زیاد صحبت های مشترک داشته باشیم…من تو خونوادمون از هر دو طرف نوه آخرم …. همه دخترعموها و دخترعمه ها و ………..یه ۲۰ سالی از من بزرگترن …. نمی دونین وقتی فامیل جم می شن دور هم من چه قدر احساس تنهایی می کنم و ترجیح میدم نرم تو این جور مراسم ها ….ولی من میخوام حتی الامکان با همه مهربون و دوست باشم… نمی دونم مثلا با معلممون راجع به مسایل و بحث های فیزیک باید صحبت کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟خب مثلا  یه کادو براشون بخرم و یه نامه هم همراهش بدم در روز معلم  یا اصلا روز تولدشون می تونه چاره ساز باشه؟؟؟؟؟البته از این ماجرا کسی بویی نبره ها….

  2303. جمال رادفر (نشریه اینترنتی نوجوان ها ) :

    من می خواهم در انتهای بحثمون به یک نتیجه مثبت برسیم تا مشکل شما وبسیاری دیگر از دوستان حل شود منظور من از حس مشترک بیشتر نکاتی است که  باعث می شود دو یا چند نفر بتوانند در کنارهم جمع شوند و از این رفت وآمد لذت ببرند . مثلا شما ممکن است در خانواده با بعضی از هم سن وسال های خودت بیشتر احساس راحتی کنی و اما ممکن است کنار بعضی های دیگر که می نشینی حرفی برای گفتن نداشته باشی . الان با خودت فکر کن اگر همان بحث هایی را که در راه مدرسه با دوست صمیمی ات انجام می دهی با معلمت در میان بگذاری چقدر ممکن است برایش جذاب باشد ویا چه نکته ای را می توانی برای او تعریف کنی که او به راحتی مانند یک دوست بتواند بشنود ؟

  2304. مینا :

    فهمیدم حس مشترکمون چیه…. ما هر دو مون شوخ طبعیم… یه بار سر کلاس بودیم بعد خانم ناظممون اومد پرسید اونایی که می خوان سرویسی شن اسمشون رو بگن… من هم یهو ناخودآگاه گفتم من هم می خوام عضو این سرویس شم… یهو کلاس رفت رو هوا… همه خندیدن… الهام جون هم داش می خندید…. همه بچه ها گفتن خیلی لحنم اون موقع با نمک بود…..کلا من از آدمای شوخ طبع خیلی خوشم میاد… الهام جونم از همین آدمای با حال شوخ طبعه که باعث علاقه مندی ام شده…..راستی آقای رادفر نظرتون راجع به اینکه ZAHRA جون در کامنتش گفته چیه؟؟؟؟

  2305. جمال رادفر (نشریه اینترنتی نوجوان ها ) :

    دوست عزیز ممنون که با حوصله جواب دادید. دوستی وقتی ایجاد می شه که یک حس مشترک وجود داشته باشه یعنی هر دو طرف از یک چیزی خوششون بیاد وبتونند درباره این موضوع صحبت کنند وبا هم نظرمشترکی داشته باشند . حالا می خوام خوب فکر کنی وبگی چه چیزهایی ممکنه بین تو ومعلمت مشترک باشه که هردو بتونید از این موضوع خوشحال بشید و همین وسیله ای باشه برای صمیمیت شما .  همیشه بیاد داشته باش  زمانی دوستی عمیق بین دو نفر شکل می گیرد که نکات مشترک زیادی بین آن ها وجودداشته باشد و دوستی یک طرفه نباشد به قول شاعر
    چه خوش بی که مهربونی هر دوسر بی(باشه) 
    که یک سر مهربونی دردسر بی 
    همه دوستانی که با چنین موضوعی در گیر هستند می تونند در این بحث شرکت کنند تا انشالله به یک نتیجه خوب برسیم 

  2306. مینا :

    مثلا دوستم به من میگه همین خانم معلم مورد علاقه من من رو خیلی دوست داره چون یه بار من و دوستم به ایشون سلام کردین ایشون جواب سلام من رو صمیمی تر دادن و احوال من رو هم پرسیدن….یا مثلا یه روز تولد یکی از بچه ها بود بعد این بچه شیرینی آورده بود…بعد خوردن شیرینی خانم از من پرسیدن مینا تو تولدت کیه؟می دونین تا همین جا فکر میکنم خب خانم من رو دوست داره و امید وارم فهمیده باشه که من هم دوسش دارم چون هر وقت ایشون رو می بینم معلومه از ته دل شاد میشم…ولی می خوام ببینم چه جوری میشه علنی به ایشون بگم دوسشون دارم؟؟؟یا  اصلا ایشون بشه رفیق خونوادگی ما؟؟؟؟
    راستی ازتون تشکر می کنم که به حرف ما نوجوونا گوش میدین و وقت میذارین همین با ارزشه….

  2307. جمال رادفر (نشریه اینترنتی نوجوان ها ) :

    دوست عزیز به نظر می اید کمی عجولانه قضاوت می کنید یک بار دیگر همان خط اول پاسخ قبلی را بخوانید من برایتان نوشتم (دوست داشتن معلمی که که ازبقیه بهتر است هیچ عیبی ندارد و هیچ گناهی هم ندارد پس در ذهن خودتان از کاه ،کوه نسازید) اظهار کردن یک دوستی ساده به معلم کار چندان سختی نیست .پس چرا فکر می کنید از پس ان برنمی ایید . به نظر شما معلمتان باید چه رفتاری در مقابل شما داشته باشد تا شما متوجه این دوستی بشوید ؟چند دقیقه ای خوب فکر کنید وبعد با آرامش جوابتان را برای ما بنویسید . این گفتگو شاید بتواند برای دوستان دیگری نیز در این موضوع مشترک هستند مفید واقع شود . 

  2308. مینا :

    ببخشید اینو می گما….ولی آقای راد فر ….شما واقعا چی فکر کردین؟؟؟؟؟ البته نه شما بلکه کلا همه این جوری اند…هم چین چیزی بهشون می گی خیالاتی می آد تو کله شون…مثلا من تو مدرسه دم اتاق دبیرا وای میستم ناظم می آد میگه می خوای نمره گدایی کنی و……. یکی نیست بگه بابا من یه معلم رو دوست دارم می خوام باهاش حرف بزنم شما چرا مانع می شین؟؟؟؟ اون وقت میگن چرا انقدر صمیمیت و عاطفه کم شده!!!ما به همه چی مادی فکر می کنیم…من فکر نمیکنم اگه یه معلم بشه دوست آدم ایرادی داشته باشه..در ضمن آقای رادفر من دقیقا الهام جون رو مث مادر خودم دوست دارم ….قابل توجه شما که جمله آخر به اون شاهکاری گفتین ……نگین جون ای کاش می شد بیشتر از هم بدونیم…چون خیلی هم دردیم…….

  2309. جمال رادفر (نشریه اینترنتی نوجوان ها ) :

    دوستان یک بار دیگه با حوصله  مقاله را مطالعه کنید . همان طور هم که قبلا گفتیم دوست داشتن معلمی که که ازبقیه بهتر است هیچ عیبی ندارد و هیچ گناهی هم ندارد پس در ذهن خودتان از کاه ،کوه نسازید اما اگر فکر می کنید دوستی شما به نوعی است که تمام ذهنتان راپر کرده و در میان تصورات ذهنی خود از حدود یک دوست عادی فراتر می روید و خود را همیشه در کنار او می بینید بدانید که مسیر اشتباهی را پیش گرفته اید که باید هر چه سریع تر خود را از این وضعیت رها کنید . توجه به مسایل مذهبی  می تواند کمک بزرگی باشد . اگر به تنهایی قادر به حل مشکل نیستید حتما به یک مشاور مراجعه کنید لازم نیست این مشاور حتما در مدرسه شما باشد که باعث نگرانی شما بشود . حتما به این نکته توجه کنید که این حسی که شما به معلمتان دارید او هرگز نمی تواند همین حس متقابل را به شما داشته باشد چون او درسنی قرار دارد که این هیجانات را پشت سر گذاشته است و به غیر شما با صدها دانش اموز دیگر هم ارتباط دارد و علاوه براین ها می داند که اگر به دانش اموزی توجه زیادی نشان دهد مشکلات بیشتری را برای او ایجاد می کند . پس تصور نکنید اگر به او اظهار دوستی کنید معلمتان نیز عاشقانه با شما دوست خواهد شد . ونکته آخر این که معلمین شما با نگاهی مادرانه یا پدرانه به دانش آموزانشان نگاه می کنند پس سعی کنید محبتتان را درحد محبت یک فرزند خوب کنترل کنید .         

  2310. نگین :

    من دیگه دارم دیوونه میشم چرا جواب نمیدین ؟ من با اینکه ب هیچکی نمیگم این موضوع رو ولی با این حال وقتی ایشو رو میبینم حالم کلا عوض میشه ب طوری ک دوستام هی سربسزم میزارن منم برا اینکه ابروم نره شروع کردم ب مسخره کردن ایشون و گفتم ک اصن ازش خوشم نمیاد درحالی ک عاشقشم ولی با این حال ایشون رو ک میبیم دستو پامو گم میکنننم خدایاااا چیکار کنم مینا جان بدجوری درکت میکنم

  2311. ش.ب :

    این عشق همیشه هم گذرا و موقتی نیست
    من الان ۶ساله معلممو عاشقانه دوست دارم و ذره ای هم ازش کم نمیشه
    چون واقعا عاشقشم

  2312. مینا :

    مثلا کمک خواستم… هم دردی خواستم…. شما هم جواب منو نمی دین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    لا اقل بگین چجوری به دبیر فیزیکمون بگم:الهام جون دوستت دارم؟؟؟یه جور باشه فکر نکنه فکرایی تو کله مه… می خوام دوست صمیم ام شه…..به خدا اگه یه راه بهم نگین … همین الان یه ماشین دربستی میگیرم کل تهران رو می گردم تا خونه الهام جون رو پیدا کنم….امروز تو مدرسه دیدمش می خواستم بهش بگم روم نشد…… به ۱۱۸ زنگ زدم شماره اش رو پیدا کنم که پیدا نشد……..
    بگوو چی کار کنم… وایسم در مدرسه تعقیبش کنم؟؟؟؟

  2313. نگین :

    من تو این مدت خیلی سعی کردم فکر ایشون رو از خودم دور کنم ولی واقعا امکان پذیر نیس من اعتقاد دارم این عشق زود گذره و ب خاطر دوره ی نوجونیه ولی نمیدونم تا قبل از این ک این دوره تموم شه دقیقا چیکار کنم م خیلی دوس دارم ایشون منو بشناسه و بهم توجه کنه در حالی اصلا معلم من نیس چیکار کنم فقط حرف مشاور رو نزنید چون من ب دوستایی ک برام مثل خاهر میمونن نمیگم چ برسه ب مشاور

  2314. elه :

    سلام.
    مقاله خوب و مفیدی بود..اما خوب فوقش دلیل این علاقه رو هم بدونیم…چطوری میتونیم کمش کنیم؟
    ما یه دبیر عربی داریم که خیلی دوستش دارم در حالی که اون اصلا نمیدونه و منو به عنوان یه دانش اموز معمولی میبینه..و من خودم انقدر مغرورم که تا حالا به هیچکس حتی صمیمی ترین دوستم هم اینو نگفتم..

  2315. مینا :

    من هم یه خانم معلم فیزیک دارم که خیلی ازشون خوشم می آد…حرفاشون خیلی با حاله ….. کلا آدم با حالی هستن…واقعا مثل یه دوست صمیمی دوسشون دارم… اما ایشون نمی دونن که من انقدر علاقه ام زیاده…گاهی این قدر دلم تنگ میشه واسشون که نا خود آگاه گریه ام میگیره…راستی اینم بگم که من از اون آدما نیستم که از هر کسی خوشم بیاد…چی بشه یکی مهرش به دلم بیفتد….اصلا کلا به خاطر دوری از کسی تا حالا گریه نکردم(به جز پدر و مادرم اونم وقتی بچه بودم)خیلی دوست دارم ایشون دوست صمیمی ام بشن…به این سه چهار نفر دوستی هم که تو مدرسه دارم هی اینو می گم هی منو نادیده می گیرن…..کسی نیست اینا رو بهش بگم… می مونه خود معلممون…….. بگین چی کار کنم… تو ایام امتحانات هم که نمی بینمشون دلم بیشتر واسشون تنگ میشه………….

  2316. زهرا :

    سلام راستش من این مطلب رو خوندم و ناامید شدم از خودم چون من خودم عاشق یه معلمی هستم که هرلحظه تو فکرمه و نمیزاره درس بخونم و همچنین مامان خودم مشاور هست ولی من خجالت میکشم بهش بگم که عاشق معلمم هستم و این مسئله واقعا اذیتم میکنه البته مقاله شما کاملا درسته چون عشق تو این دوران گذراست ولی من اصلا نمیدونم اسم این حسمو چی بزارم چون مثل قبل معلممو دوست دارم که وقتی ببینمش مثل معشوقا رفتار کنمو تازگیا یه حس تنفر نسبت به معلمم بهم دست داده ولی فکرش هنوزم داره اذیتم میکنه میشه شما یه راه حلی به من نشون بدین که بتونم این مسئله رو به ماماانم بگم چون هرکاری میکنم نمیتونم بگم روم نمیشه و اینو هم بگم قبلنا خودم نامه نوشته بودم به معلمم و خودش میدونه که من دوسش دارم ولی همه میدونن به جز مامانم خواهش میکنم کمکم کنین بتونم بگم چون دیگه تحملم تموم شده نمیتونم این موضوع رو نگم خجالتی ام چی کار کنم؟نمیدونم از کجا شروع کنم بگم

    • سردبیـــــــــر :

      سلام. خوشحالیم که با این نوشته موافقید و میدانید که کار درست و غلط چیست.
      یکی از روش هایی که می توان از پدر یا مادر -در هر زمینه ای که رویتان نمیشود مطرح کنید- مشورت گرفت استفاده از یک دوست خیالی است.
      می توانید این مشکل را از طرف یکی از دوستانتان از مادرتان بپرسید، به جای اینکه از طرف خودتان مطرح کنید. البته دقت کنید که به هیچ وجه نامی از دوست یا شخصی نبربد.
      موفق باشید

  2317. جمال رادفر (نشریه اینترنتی نوجوان ها ) :

    دوست عزیز یک بار دیگر مقاله را به دقت بخوانید اگر  علاقه شما به معلمتان به خاطر تدریس خوب و همچنین درس ادبیات است که چندان اشکالی ندارد اما اگر حس می کنید که  این علاقه بیشتر ذهنتان را پر کرده و بدون دلیل به او فکر می کنید کمی بیشتر دقت کنید این همان عشق ذهنی است که که به شما آسیب می زند توصیه می کنم با مشاور مدرسه صحبت کنید  و کمک بگیرید 

  2318. نگین :

    من ب معلمی علاقه دارم ک تو مدرسه معلم کلاس ما نیست و حتی من رو نمیشناسه و فقط یک بار چون معلم نداشتیم اومد سرمون ولی چنان تاثیری روی من گذاشت ک حالا نمیدوم چی کار کنم . ایشون معلم ادبیات ینی درس مورد علاقه ی من هستن ولی حتی نمیدونن ک من کی هستم چی کار کنم؟

  2319. فاطمه سهرابی :

    من هم خیلی به یکی از دبیرام علاقه دارم و دوست دارم با ایشون صمیم بشم ولی مطمئن نیستم که ایشون خیلی از من خوششون بیاد و تمایل داشته باشن با دانش اموزشون رابطه ی بیشتری بر قرار کنن من تو درس ایشون معمولا نمرات خوبی می گیرم میشه لطفا راهنماییم کنید

  2320. Nazanin :

    ممنون آقای رادفر…
    دقیقا!مهدیه جون همین راهشه!
    نمیدونید چه حس خوبی داره ،صمیمیت با معلمت،به خصوص معلمی که احترام و مهربونی باعث شده باشه که حتی شاید بیشتر از خواهر بهت نزدیک باشه…من گاهی حرفایی رو که به صمیمی ترین دوستام نمیگم رو به دبیرم که محبتش رو بیش تر از یک خواهر در حقم کامل کرده میگم.

  2321. جمال رادفر(نشریه اینترنتی نوجوان ها ) :

    معلم ها هم مثل همه  انسان های دیگه دوستانشان را ازبین کسانی انتخاب می کنند که با آنها در بعضی سلیقه ها وعقاید نقاط مشترک داشته باشند  پس اگر می خواهید یک دوستی صمیمانه و محترمانه و به ویژه دوطرفه داشته باشید سعی کنید این نقاط مشترک را پیدا کنید و از همه مهمتر یادتان باشد فاصله سنی شما با معلمتان ایجاب می کند حس احترام به ایشان را رعایت کنید  جنس دوستی شما باید مجموعه ای از صمیمیت و حس احترام باهم باشد  ان وقت است که اعتماد اورا می توانید جلب کنید و دوستی شما سالیان زیادی ادامه پیدا می کند 
    البته بد نیست من هم اعتراف کنم بعد از سالها معلمی تعدادی از دوستانم دانش آموزان سابقم هستند که حالا بعضی هاشان با خانواده اشان به دیدنم می آیند و من هم بعضی وقت ها دلم برایشان تنگ می شود و عیدها منتظرم تا دوباره ببینمشان .
    امید آنکه دوستی هایتان با معلمتان پایدار وخوش عطر وبو مانند گلهای بهشتی باشد 

  2322. mahdieh :

    خب شاید هر معلمی حاضر نباشه با دانش آموزاش صمیمی شه ولی بعضی از معلم ها با یکی دوتا از دانش آموزاشون این طوری هستن.شاید منظورم رو خوب نرسوندم خب سوالم رو یه جوره دیگه مطرح می کنم مثلا اگر بخواهیم با معلممون راحت باشیم و حرفامون رو بهشون بزنیم خب اگه معلم باهامون اونقدر هنوز صمیمی نشده باشندرموردمون فکر خوبی نمی کند و نگاه مثبتی ممکنه بهمون پیدا نکنه .اما اگه بتونیم یه فضایی رو بین خودمون و معلم ایجاد کنیم که راحت باهاش صحبت کنیم مثل یک دوست چجوری باید این کار رو انجام بدین یا این که وقتی مدرسمون عوض شد شمارشون رو داشته باشیم و باهاشون صحبت کنیم.چون خیلی از معلم ها این اجازه رو به بعضی ها میدن که شمارشون رو داشته باشن و به بعضی ها هم نمیدن.فکر کنم این دفعه سوالم رو بهتر مطرح کردم.

  2323. (نشریه اینترنتی نوجوان ها ) :

    دوست عزیز مهدیه  هرچند که فکر می کنم می خواستی با ما شوخی کنی  اما اگر خودت معلم بودی  ودر مدارس مختلفی که درس می دادی  حداقل ۵۰۰ نفر دانش آموز داشتی آیا حاضر می شدی با انها دوست شوی وبه خانه دعوتشان کنی ؟  فکر نمی کنی آنوقت خانه معلم ها بیشتر به رستوران ومهمانسرا تبدیل می شد ؟

  2324. (نشریه اینترنتی نوجوان ها ) :

    دوست عزیز نازنینن عشق های بی سرانجام عشق های ایستایی  هستند که به هیچ جا نمی رسند مگر افسردگی های روحی  اما عشق های صحیح انسان ها را به حرکت در می آورند تا به سرانجامی برسد  عشق پدر ومادر به فرزند باعث می شود تا همه وجود خود را نثار او کنند  عشق پاک و اصولی دونفر به هم می تواند به تشکیل خانواده منجر شود که امری مقدس است اما عشق هایی که هیجانات جوانی هستند وباید از آن ها با کمک خداوند دوری کرد بی سرانجامند  معلم شما شاید سال دیگر در مدسه شما نباشد  و شما نمی توانید همیشه در کنار معلمتان باقی بمانید  پس دوستی بیش ار حد واندازه فقط باعث آزار شما و اطرافیان می شود 

  2325. mahdieh :

    خیلی ممنونم.اما میشه یه مطلب دیگم توی سایت قرار بدین که چجوری با معلم ها خیلی صمیمی مثلا بریم خونشون و غیره قرار بدین البته نه تا حد این که دانش آموز خوبی باشیم و از این حرفا صمیمیتی بیشتراز این حرفا.چجوری اونا رو رفیق خودمون کنیم.لطفا در این مورد هم برامون توضیح بدید.با تشکر

  2326. nazanin1379 :

    سلام. ممنون از اینکه این مطلب رو در سایت قرار دادید. واقعا مفید بود. امیدوارم بقیه دوستان  هم راضی بوده باشند. ولی این قسمت رو میشه برای من بیشتر بازش کنید لطفا:(هر فرد افسرده دلی می‌تواند عاشق فرد دیگر گردد و سال‌ها در فکر معشوق روزها به شب برساند. فرد وابسته روانی مثل فرد معتاد، دلش به موضوع وابستگی (مثل مواد مخدر یا محبت معشوق) خوش است.)  

    من با اینکه احساسات دوره ی نوجوانی  زودگذر هستند موافقم. اما شما در قسمتی که خط قبلی براتون گفتم گفتین: عاشق اونی هستش که سال ها روزش رو با فکر معشوقش شب و شبش رو روز میکنه خود من دقیقا کسی هستم که ۲ سال تمامه که تمام فکر و ذکرم  دبیر علوم و دبیر زبانمه و از صبح که بلند میشم روزم رو با یاد اونا شب میکنم و شبم رو روز.
    نمیدونم شاید هم من منظور شما رو اشتباه فهمیدم. درهر صورت اگه میشه لطفا راهنماییم کنید. ممنون.

  2327. (نشریه اینترنتی نوجوان ها ) :

    دوست عزیز  خداوند اساس دنیا را بر محبت ودوستی بنا کرده است و بدون دوست داشتن دیگران دنیا ی اطراف ما جهنم خواهد شد . اما هر چیزی باید براساس ملاک ها ، معیارها و قوانین مشخص باشد تا کسی آسیب نبیند . معلمین بهتر دوست بچه ها در سنین نوجوانی هستند . اما این دوستی باید در حد دوستی بین شاگرد ومعلم باقی بماند و نباید تبدیل به عشقی آتشین شود که  مثلا اگر یک روز معلم به کلاس نیامد دانش آموزش دچار نگرانی واسترس های خاصی بشود باید یاد بگیرید معلم بهترین دوست است اما نیاید توقع داشته باشید که او فقط به شما توجه کند  زیرا از دید معلم همه دانش اموزان فرزندانش هستند  وباید نگاه و توجهش را بین همه تقسیم کند  یادت باشد همه کسانی که موفق شده اند الگوی خوبی در زندگی داشته اند معلم می تواند همان الگوی مناسب باشد 

  2328. mahdiehteimoury :

    ممنونم.که این مطلب رو در اختیارمون گذاشتید.راستش رو بخواهید منم فکر می کنم این عشق ها از روی احساسات نوجوانانه است.پس به خاطره همینه معمولا دوستی ها در دوره راهنمایی تا همون دوره راهنمایی اسمش دوستیه و بعد از خارج شدن از راهنمایی دوستان همدیگر رو فراموش می کنن.من فکر کنم بیشتر دوستی ها باید در دوره بلوغ یعنی دوم یا سوم دبیرستان باشه.

  2329. نشریه اینترنتی نوجوانها :

    دوستان سلام بیشترین موضوعی که شما در این صفحه مطرح کردید (دوستی با معلمان ) است برای اینکه اطلاعات بیشتری در این مورد به دست بیاورید مقاله ای را در بخش روانشناسی به نام (عشق بی اندازه به معلم؛ خوب یا بد؟) قرار داده ایم . این مقاله را خوب بخوانید و بعد در مورد مطالب آن در همین جا نظر بدهید . بنویسید تا چه میزان مطالب آن را قبول دارید یانه و چه تجربه هایی در این زمینه دارید . منتظر نظرات شما هستیم

  2330. Nazanin :

    ممونون از این مقاله مفیدی که گذاشتین،من در این زمنه واقعا اطلاعات کم تری نسبت به الان داشتم و اصلا فکر نمی کردم،عشق زیاد به معلم ممکنه ریشه در چه چیز داشته باشه،
    ولی میشه بگید حد معقول این علاقه چه اندازست؟!
    آیا این که دبیرت رو مثل خواهرت بدونی عشق بیش از حده؟!آخه من بارها به دلیل همین صمیمیت،تونستم خیلی از مشکلاتم رو حل کنم و از مشاوره های ایشون بهره ببرم ،و از اونجا که من همیشه سعی میکنم دنبال خصوصیات خوب افراد بگردم،عادت های خوب اون فرد مثل نظم،وقت شناسی و ورزش دوستی در من شکل گرفته…
    آیا من باید از میزان علاقم کم کنم؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *