غزل شماره ۵۷ حافظ

آن سیه چرده که شیرینی عالم با اوست

چشم میگون لب خندان دل خرم با اوست

گر چه شیرین دهنان پادشهانند ولی

او سلیمان زمان است که خاتم با اوست

روی خوب است و کمال هنر و دامن پاک

لاجرم همت پاکان دو عالم با اوست

خال مشکین که بدان عارض گندمگون است

سر آن دانه که شد رهزن آدم با اوست

دلبرم عزم سفر کرد خدا را یاران

چه کنم با دل مجروح که مرهم با اوست

با که این نکته توان گفت که آن سنگین دل

کشت ما را و دم عیسی مریم با اوست

حافظ از معتقدان است گرامی دارش

زان که بخشایش بس روح مکرم با اوست

تعبیر:

آن کسی را که بسیار دوست می داری چند صباحی از او جدا می شوی و کسی را برای درد دل نمی یابی اما ایمان به خداوند و صبر باعث می شود این جدایی را تحمل کنی. فکر نکن که دیگر آخر زمان شده باز هم نکته ها و اتفاقات بسیار خوبی پیش خواهد آمد که دل مرده ی تو را زنده می کند. به امید بخشش خداوند باش.

امتیاز به این نوشته
شاید به این مطلب هم علاقمند باشید
غزل شماره 386 حافظ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *