توضیحات | دوستان عزیز و همراه نشریه نوجوان ها با یک مسابقه ادبی دیگر در خدمت شماییم این بار میخواهیم کمی به دنیای شعر نزدیک شویم و مسابقات ادبی را به داستان محدود نکنیم به همین خاطر از شما میخواهیم اگر تا به حال شعری نوشته اید برایمان بفرستید |
مهلت شرکت در مسابقه | مهلت شرکت در مسابقه تا 14 شهریور تمدید شد |
جایزه | 30 هزار تومان |
شرایط شرکت در مسابقه |
1- عضویت در سایت نوجوان ها 2- محدوده سنی 12 تا 21 سال |
راه ارسال پاسخ | ارسال پاسخ از طریق دیدگاه (کادر پایین صفحه) |
اعلام نتایج
خانم فاطمه قادری برنده این مسابقه هستند.
کاربر عزیز “hamrah125”
انتخاب برنده از میان شرکت کنندگان کار دشواریست. این مسابقه یک برنده دارد به همین دلیل کار دشوار می شود.
از اینکه به داوری این مسابقه احترام می گذارید از شما سپاسگزاریم.
در ضمن شما این دوره در مسابقه نظرسنجی برنده شده اید.
لطفا ایمیل خود را چک بفرمایید. همچنان منتظر حضور شما در مسابقات سایت نوجوان ها هستیم.
موفق باشید
نشریه اینترنتی نوجوان ها
سلام با اینکه هر چند تا شعر داشتم برایتان فرستادم اصلا جایزه ایی دریافت نکرده ام حداقل برای اینکه ذوقی داشتم و حسم را فرستاده بودم مانند مسابقه های قبلی یک لطفی داشتید.
خستع نباشیددد کاش روزی ک برنده رو اعلام میکنید هم میگفتید که اینقدر ما چشم ب راه نباشیم و تند تندچک نکنیم??
ما را بس این نان کوچک که همین سیر کند هزار کودک
بگذار ان ها شاه باشند شاید عاقبتشان ته چاه باشد
ما که از بچگی سربه زیر بودیم غایب اما همیشه شاهد بودیم
بگذارید ان ها بالا باشند ما که در پایین ها بالا بودیم
بگذار ان ها مشک داشته باشند ما که از بوی نم خاک طراوت داریم
بگذار ان ها مفت خورند ما برای خوراک جان می کنیم
سلام خواهشا این شعر من رو هم قبول کنید
من دیر دیدم مسابقه رو
سلام شما شعر مادر و زمین را به هم ریخته در سایت بارگذاری کرده اید صورت درست اینچنین است:
زمین
زمین یک سیاره آبی است
با این وجود کمی هم خاکی است
مرکز حیات جاری است
سن او پنج یا شش میلیاردِ سالی است
گرچه باشیم یا نباشیم راضی است
امّا….
ماشین های ما مولد هر سیاهی است
آسمان زمین نه آبی به رنگ دودی است
در باغها جای درختان ، خانه های اسباب بازی است
لباس سبز زمین نقطه نقطه خالی است
حاشیه هر خیابان مملو از کیسه های پلاستیکی است
زینت طاقچه هایی از تاکسی درمی است
انسان ساقی که نه،یک وافی است
زمین از ما مستفیضان شاکی است
منتظرٍ شاید ،هزاران حامی است
آسمان آبی زمین سبز کافی است
همین نکته بس که این یک زمین باقی است
————————————
شعر مادر
مادر
مادر یک کلام شادمانه
مادر یک دریا محبت عاشقانه
مادر یک انعکاس خالصانه
مادران را یک وصف شاعرانه
مهر او در قلب من جاودانه
عشق او در ذات من پادشانه
جان او در نبض من خادمانه
مادران همدم و همپای ما در کوچه های کودکانه
قوت دلگرمی گفتارشان در ذهن ما آهنانه
در هر حالی هستند پشتوانه
سیه موها می شود همراه ما سپیدانه
دست به دعا بر می دارند به شکرانه
مادرم دوستت دارم مخلصانه
سلام ببخشید من یک شعر فرستادم فکر کردم به مناسبت غدیر باید درباره امیر المومنان باشد امروز دیدم متفرقه هم ارسال شده است من هم هر چه تا به حال فکر شعر التبه از نظر خودم شرعر فرستادم .دنیای شعر خیلی خوب و لطیفه
شعر مدافعان حرم
مدافعان باب نابند
حافظان اسلامند
سرزمین آفتابند
حامیان پیشگامند
ذاکران الله اند
فاتحان شادکامند
باقیان اصحابند
طالبان رضوانند
محبوبان روزگارند
عاملان قرآنند
خاکیان آسمانند
راهیان استوارند
مدافعان
مدافعان باب نابند
حافظان اسلامند
سرزمین آفتابند
حامیان پیشگامند
ذاکران الله اند
فاتحان شادکامند
باقیان اصحابند
طالبان رضوانند
محبوبان روزگارند
عاملان قرآنند
خاکیان آسمانند
راهیان استوار
حمایت
دستهای کودکی مشت می شود در حمایت از وطن
این نشانه شجاعت است
این نشانه صداقت است
این نشانه پاسداری از سرزمین ملی است
با تمام کودکی قد برافراشته است
نگاه او خالی از هر محبت و بازی است
چرا که مادرش از این خاک غضب شده ناراضی است
همه کنار هم
تن قطور درخت فلسطین را راست می کنند
پیک شادی در لحظه های خالی از یهودی است
انسانیت کجاست
صدایش هست پس خودش کجاست
سالهاست خون ها جاریند در این خاک بی ثمر
دستهای پشت پرده کاریند
با صدای مهربان دوستی با بشر
می تپانند کودکان را یک به یک درون زندانهای پر خطر
دست های کودکی همچنان مشت می شود
زمین
زمین یک سیاره آبی است
با این وجود کمی هم خاکی است
مرکز حیات جاری است
سن او پنج یا شش میلیاردِ سالی است
گرچه باشیم یا نباشیم راضی است
امّا….
ماشین های ما مولد هر سیاهی است
آسمان زمین نه آبی به رنگ دودی استمادر
مادر یک کلام شادمانه
مادر یک دریا محبت عاشقانه
مادر یک انعکاس خالصانه
مادران را یک وصف شاعرانه
مهر او در قلب من جاودانه
عشق او در ذات من پادشانه
جان او در نبض من خادمانه
مادران همدم و همپای ما در کوچه های کودکانه
قوت دلگرمی گفتارشان در ذهن ما آهنانه
در هر حالی هستند پشتوانه
سیه موها می شود همراه ما سپیدانه
دست به دعا بر می دارند به شکرانه
مادرم دوستت دارم مخلصانه
در باغها جای درختان ، خانه های اسباب بازی است
لباس سبز زمین نقطه نقطه خالی است
حاشیه هر خیابان مملو از کیسه های پلاستیکی است
زینت طاقچه هایی از تاکسی درمی است
انسان ساقی که نه،یک وافی است
زمین از ما مستضعفان شاکی است
منتظرٍ شاید ،هزاران حامی است
آسمان آبی زمین سبز کافی است
همین نکته بس که این یک زمین باقی است
زمین
زمین یک سیاره آبی است
با این وجود کمی هم خاکی است
مرکز حیات جاری است
سن او پنج یا شش میلیاردِ سالی است
گرچه باشیم یا نباشیم راضی است
امّا….
ماشین های ما مولد هر سیاهی است
آسمان زمین نه آبی به رنگ دودی است
در باغها جای درختان ، خانه های اسباب بازی است
لباس سبز زمین نقطه نقطه خالی است
حاشیه هر خیابان مملو از کیسه های پلاستیکی است
زینت طاقچه هایی از تاکسی درمی است
انسان ساقی که نه،یک وافی است
زمین از ما مستضعفان شاکی است
منتظرٍ شاید ،هزاران حامی است
آسمان آبی زمین سبز کافی است
همین نکته بس که این یک زمین باقی است
به پیشواز برو
ای دل ِکویری من !
صدایِقافلهی آب را
نمی شنوی ؟!?
#مُحَرَّم
#حسین«ع»
به پیشواز برو
ای دل ِکویری من !
صدایِقافلهی آب را
نمی شنوی ؟!?
#مُحَرَّم
#حسین«ع»
نمیدانست که آن کیست که هر شب نمره ی رویای او بیست
فقط یک تکه نان و یک عروسک که هر شب بود کنار آن کودک
دلش گرفته بود افسوس که شاید آن فقیر باشد یک دوست
شبی در آینه خود را نگاه کرد که دیدش هست فقیر خود را رها کرد
چه ریبا بود رویای آن کودک که هر شب بود با پرواز عروسک
هدیه خوبی از شهرری
علی
علی مولای جان است
علی کار و بیان است
علی راه پیامبر
امیرالمومنان است
علی هارون و جان است
علی یک قهرمان است
علی همراه و همگام
علی پیوسته با کام
علی در قلب و ایمان
علی نخستین مسلمان
علی جان دوستت داریم
هم از دل و هم از جان
علی در غایت حجاج جانان
ولایت مند امت مسلمان
علی راه صراط است
علی همیشه در نماز است
علی روشن ترین حق
علی کمال دین و نعمت
علی ولی هر دل آگاه
علی راه,علی نصر من الله
علی جاوید در غدیر است
علی معیار عالم
علی حبّ عظیم است
علی بر بام عالم
ولی بر همه آدم
۴ سال و ۴ ماه که تو بردی جان من
ای به قربان نگاهت ماه من
ای که با تو زندگی زیبا شده
درب خوشبختی به سویم وا شده
تو بدان که گر نباشی عمادت تا ابد تنها شده
دست تقدیر و زمانه از سرم کوتا شده
تو برایم بهترینی ای تو تنها یاورم
شکست خوردنت تو راهو که نمیشه باورم
من تو را در بین عالم برگزیدم همسرم
من کنارت باشم و آنگه شوی تو همسرم
زندگی عاشقانه با تو رنگی میشود
گر نباشی آب خوردن زهر زنگی میشود
من تو را دارم تو را خواهم همین
تاابد ای عشق زیبایم به بالینم نشین
با من عاشق تو صادق باش و دلداری بکن
گر گرفتار تو باشی روزگارم را تو سرشار گرفتاری بکن
من تو را خواهم چنانت دوست میدارم عزیز
که اگر روزی نباشی منم غمگین و مریض
تو برایم حکم دارویی عجیبی نازنین
دشمنان عشقمان هم بد نشستند در کمین
حافظ عشق یگانه هستیم باش و بمان
گر که میگویند نمیشه آخر راه را بمان
هرکسی که شکست خوردیت ایندفعه را تو بمان
من ضعیفم من نهیفم من ز گل نازک ترم
لیک با خار تنم دست غریبه میزنم
من مقاوم ایستادم تا تو باشی یار من..
این شهر رو برای همسرم نوشتم
اولین شعره من .
به نامت ای نهان از من،که من را برده ای از یاد……
وضو با اشک میگیرم،سلامی میدهم بر باد..…..
ز گل سجاده میسازم که رعد تکبیر میگوید…..
دو رکعت عشق میخوانم، به سوی نا کجا آباد….
شعر عاشقانه محلی به زبان لری ثلاثی . شاعر محمد نجاتی
دلُـم تنــگَ هَنـی دلتـنگ یــارُم ***
ز یــاد تو زمســــتوَن بُهـــــارُم ***
پِیِــت گشـــتُم ایــزیلا و اُزولــا ***
پِیِـت گشتُـم ز پایــــین و ز بالا ***
دیـــارت نی دیَه هَـشتی و رفتی***
زصُب تا شِو همش در یاُدم هستی ***
گرفتـــا خِرِتــلاقِـــم رو بِــرارت ***
بگفتا تیـــره ســــاُز م روزگــارت***
که گر َد س وُر نــداری از خُــوآرم ***
دمــــار از روزگـــارت دربیـــارُم ***
بِشِش گفتم که عشق درمـون ندارَه***
که ای حــال دلُم ســـامـون ندارَه ***
گرفـــت کُفـــتُم ولی اما هنــوزُم***
دِ میـــنِ آتــشِ عشقت مِــسوزُم***
هنـــوُزم ِا تّـَــهِ قلـــبُم موخـوامِت ***
سر راهــت مِنــیشُـــم تا بَپـــامِت ***
عاشقم از عشق می گویم سخن/عشق یعنی قصه های ماندنی
عشق یعنی همسفر با خاطره/عشق یعنی شعر های گفتنی
عشق یعنی کوچه های کاه گلی/عشق یعنی همدلی دلدادگی
عشق یعنی همراز یکدیگر شدن/عشق یعنی بازتاب ماندنی
عشق یعنی آرزوهای محال/عشق یعنی حس خوب سادگی
عشق یعنی گفتنی ها بی حساب/عشق یعنی شرح حال ماندنی
گردن من
گیسوی تو
چه اعدام پر سر و صدایی
دل من
ابروی تو
بر پا می شود چه غوغایی
?
بنام خالق انسانها…
کاش در این قدح دهر
در این وادی بی بحر
این همه شهر و دیار و سر و سربند نبود
کاش در این دایره کوچک دنیا
در این دایره سرگردان
این همه مرز و خطوط و در و دربند نبود
کاش جای همه ی این کشورها تنها یک کشور
و آن هم ” کشور انسانها” بود!
که در آن همه انسان بودند
همه از جان و دل و عشق، مهربان بودند
هیچ معنایی نداشت : شهری و روستایی
و چه فرقی می کرد : بالا شهری و پایین شهری
و به جای این همه سنت و آیین و زبان
یک زبان بود ” زبان انسانیت”!
یک رسم” بنام انسانیت”!
شیعی و سنی ، مسلم و مسیح و یا بودا و نبودا!
چه فرقی می کرد.
حرمت نفسˏ وجود ، واجب بود
احترامˏ همگان لازم بود
جنگ، اوج وحشی گری حیوان بود
توطعه آخر “بی ایمان” بود
در کشور انسانها “دل”
خودش یک دادگاه به تنهایی بود
و خداوند شاهد!
وه…… چه شود این کشور؟!
همه انسان، همه والا صفت و با وجدان
در چنین کشوری حتما که قناری هرصبح
آواز غلیظ بهتری می خواند
در چنین کشوری حتما پر پرواز “پریدن ” دارد
در چنین کشوری البتته که قمری هر روز
بر فراز خنکای عالم
رقص زیباتری از خود دارد
و هوا ، پر است از قاصدکان چرخان
با خبرهای طلایی و قشنگ
آدمان ، دست در دست هم و با قمری هم آواز
با طبیعت دمساز
و همه حمدگوی قادر مطلق…
**با سلام و درود بی کران – به مناسبت عید غدیر**
ز غدیر آمد غدیر آمد ز این عید امامت آمد**
ز یک روز خدا خورشید طلوعی دگر کرد**
ز خورشید حق که آمد مهتاب کجاست**
ز نور خدا از نبوت تا امامت طلوعی دوباره کرد**
از غدیر عشق محبت یاران طلوع کرد**
از غدیر حقیقت محض آمد**
ز یک حجت خدا نبوت زمان امامت شروع گشت**
ز تبریک گویان ملک و جن در آسمان**
ز زمین خاکی همه تبریک گویان**
ز بیعت زمان نبوت خدا کرد**
ز بیعت یاران تا اهل بلاد دور**
ز شروع گشته غدیرخم عید بزرگ خداوند آمد**
بنام خدا
ارسال شعری که در جشنواره طنز فرستادم
همسر
همسر همسر یک دونه انار انار هزار دونه
همسر همسر یک دونه عشق باشد همیشه
مجنون لیلی تا ابد باشد همراه همیشه
جوانی را ز عشق همسری باشدگر نشانه زندگی
گر بدانی عمرت همین گشته نشانه سر زندگی
گر جوانی تا لنگه ظهر خوابی
بدان همسری قبول نکند صبح با لنگه کفشی بیداری
گر پدر مادرت نازت می کشن چون همیشه بچه ی
همسرت عشق و نازت کشد گر پول بداری
ندانی گر روز عشق و تولد چون نادانی
با ته کفش خوری می دانی تا ابد همه روزی والنتیانی
حال گر جرائت داری بگو مجردی خوب است یا همسر داری
———————————-
شغل
بیکار بیکار گشته ام بسیار بسیار
شغلی ندارم کاری ندارم سی سی سال
هر روز کارم هست بسی روزنامه خوانی در پارک
ز چون کاری باشد حمالی یا کارگری در پارک
ز خسته و کوفته شب ز منزل روم
غرر غرر کنان پدر ز مادر رو کند این که الدنگ دوباره امد
شرمنده هر روز شب شود روزم چون شب
ز چون نیست کاری شغلی بسی چند رزق و روزی
ز آرزو بر جوانان گر عیب نیست
ز من گران سنگ است شغلی چون هر روزم بیکاری
=====================================================================================
گوشی
دنگ و دنگ دنگ …….زنگ گوشی خورد چون رپ
لرزه لرزه کند کمرم ز گوشی چون که ویبره است
ناز کمری کنم گوشی را ز دستم الو الو کنم
بفرمایید شام را هر روز نظر سنجی کنم ز گوشی
تا باشد روزی نوبتم بفرمایید شانسی شامی
شماره ام هر روز دست به دست همه
شاید شوم شانسی همسری ز چون ماهرخ زیبار رو
گوشی ام اخرین مدل روز است همیشه به روز
ز آخر گوشی باشد دوست و همدمم ز همیشه همراهم هر روز
————————————————————————————–