توضیحات |
کاربران عزیز سلام خوب و خوشید؟ مسابقه این سری نظر شما چیه؟ یک خاطره از زندگی چارلی چاپلین هست که می خواهیم دیدگاه های شما را در این باره بدونیم. در ضمن اگر داستان های مشابهی در ذهن دارید یا در کتابی خوندید رو هم می تونید برای ما بفرستید و در این مسابقه شرکت کنید. |
مهلت شرکت در مسابقه | 7 فروردین ماه |
جایزه مسابقه | به دو دیدگاه برتر هر کدام 20 هزار تومان تعلق می گیرد |
شرایط شرکت در مسابقه |
1- عضویت در سایت نوجوان ها 2- محدوده سنی 12 تا 21 سال |
راه های ارسال پاسخ |
1- ارسال پاسخ از طریق دیدگاه (کادر پایین صفحه) 2- ارسال پاسخ به آدرس ایمیل info@nojavanha.com 3- ارسال پاسخ به آیدی تلگرام @site_nojavanha 4- ارسال پاسخ از طریق شبکه اجتماعی نوجوان ها |
و اما خاطره
ثروتمند زندگی کنیم، به جای آن که ثروتمند بمیریم
چارلی چاپلین تعریف می کند:
با پدرم رفتم سیرک. توی صف خرید بلیت یه زن و شوهر با چهار بچشون جلوی ما بودند که با هیجان زیادی در مورد شعبده بازی هایی که قرار بود ببینند، صحبت می کردند.
وقتی به باجه بلیت فروشی رسیدند، متصدی باجه، قیمت بلیت ها را بهشون اعلام کرد. ناگهان رنگ صورت مرد تغییر کرد و نگاهی به همسرش انداخت. معلوم بود که مرد پول کافی نداشت و نمی دانست چه بکند و به بچه هایی که با آن علاقه پشت او ایستاده بودند، چه بگوید. ناگهان پدرم دست در جیبش برد و یک اسکناس صد دلاری بیرون آورد و روی زمین انداخت. سپس خم شد و پول را از زمین برداشت به شانه مرد زد و گفت:
ببخشید آقا، این پول از جیب شما افتاد!
مرد که متوجه موضوع شده بود، همان طور که بهت زده به پدرم نگاه می کرد، گفت: متشکرم آقا.
مرد شریفی بود ولی درآن لحظه برای این که پیش بچه ها شرمنده نشود، کمک پدرم را قبول کرد.
بعد از این که بچه ها به همراه پدر و مادرشان داخل سیرک شدند، من و پدرم آهسته از صف خارج شدیم و به طرف خانه برگشتیم و من در دلم به داشتن چنین پدری افتخار کردم.
آن زیباترین سیرکی بود که به عمرم ندیدم!
ثروتمند زندگی کنیم، به جای آن که ثروتمند بمیریم…
اعلام نتایج
پویا اصلانی
فرزانه زارع
کاربر عزیز
چنانچه این مطلب مورد توجه شما قرار گرفت، لطفا آن را لایک کنید.
آدمی را آدمیت لازم است.
وقتی خیلی از دورن احساس ناتوانی میکنی و کسی به کمکت میاد یعنی هنوز خصلت های زیبای پروردگار که ما به نشان داده شده و برای پاسداشت انسان به انسانها آموزش داده شده زنده است این کار پدر چارلی چاپلین خیلی زیبا و در عین حال قابل تامل و فکر کردنه کسی که بتونه از خواسته های خودش و فرزندش برای دیگران بگذره خیلی کار بزرگی می کنه و در واقع میشه گفت انسان بزرگیه شاید هیچوقت درک نشه و گفته نشه ولی همیشه در پیشگاه خداوند محفوظ و قابل پاداشه ای کاش این کارها در جامعه اسلامی بیشتر جلوه پیدا کنه شاید در جامعه پول و مادیات واقعا رقیب بزرگی هستند و هیچ چیز در این دنیا به بزرگی و قدرت این چیزها نیست ولی در دنیا باقی تمام چیزها که ما می تونیم با خودمون بیاریم همین خوبی هاست فکر کردن به اطرافیان و کمک کردن به این افراد بهترین شیوه تشکر از خداوند بزرگه
سلام
ان چیزی که برای یک ثروتمند بی ارزش است ممکن برای یک فقیر یک دنیا ارزش داشته باشد
مهم نیست که چقدر پول داریم و یا ماشینمان چیست
مهم اینه که چطوری زندگی کنیم
گاهی وقت ها یک از خودگذشتی می تونه لذت خیلی بیشتری داشته باشد
دنیا خیلی بزرگ است و ممکنه روزی به همان مردی که کمک کردیم محتاج شویم
عیدتون مبارک
(یک داستان هم من یادمه این رو هم مطالعه کنید)
از بیل گیتس پرسیدن از تو ثروتمند تر هم هست؟
در جواب گفت بله فقط یک نفر. پرسیدن کی؟
در جواب گفت سالها پیش زمانی که از اداره اخراج شدم و تازه اندیشه ی
طراحی مایکروسافت و تو ذهنم پی ریزی می کردم،
در فرودگاهی درنیویورک قبل از پرواز چشمم به این نشریه ها و
روزنامه ها افتاد. از تیتر یک روزنامه خیلی خوشم اومد،دست کردم
توی جیبم که روزنامه رو بخرم
دیدم که پول خورد ندارم و اومدم منصرف بشم که دیدم
یک پسر بچه سیاه پوست روزنامه فروش
وقتی این نگاه پر توجه من و دید گفت این روزنامه مال خودت
بخشیدمش به خودت بردار برای خودت.
گفتم آخه من پول خورد ندارم گفت برای خودت
بخشیدمش برای خودت.
سه ماه بعد بر حسب تصادف توی همون فرودگاه و همون سالن پرواز چشمم به یه مجله خورد دست کردم تو جیبم باز دیدم پول خورد ندارم باز همون بچه بهم گفت این مجله رو بردار برا خودت ،گفتم پسرجون چند وقت پیش یه روزنامه بهم بخشیدی.هرکسی میاداینجا دچار این مسئله میشه بهش میبخشی؟!
پسره گفت آره من دلم میخواد ببخشم از سود خودمه که میبخشم
به قدری این جمله و نگاه پسر تو ذهن من مونده که خدایا این برمبنای چه احساسی اینا رو میگه.
زمانی که به اوج قدرت رسیدم تصمیم گرفتم این فرد و پیدا کنم و جبران گذشته رو بکنم
گروهی تشکیل دادم بعد از ۱۹ سال گفتم که برید و اونی که در فلان فرودگاه روزنامه میفروخت و پیدا کنید.یک ماه و نیم مطالعه کردند و متوجه شدند یک فرد سیاه پوسته که الان دربان یک سالن تئاتره. خلاصه دعوتش کردن اداره.
ازش پرسیدم من و میشناسی. گفت بله، جناب عالی آقای بیلگیتس معروفید که دنیا میشناسدتون.
سالها پیش زمانی که تو پسر بچه بودی و روزنامه میفروختی من یه همچین صحنه ای از تو دیدم
گفت که طبیعیه. این حس و حال خودم بود
گفتم میدونی چه کارت دارم، میخوام اون محبتی که به من کردی و جبران کنم
گفت که چطوری؟
گفتم هر چیزی که بخوای بهت میدم
(خود بیلگیتس میگه خود این جوونه مرتب میخندید وقتی با من صحبت میکرد)
پسره سیاه پوست گفت هر چی بخوام بهم میدی؟
گفتم هرچی که بخوای
گفت هر چی بخوام؟
گفتم آره هر چی که بخوای بهت میدم
من به ۵۰ کشور افریقایی وام دادم به اندازه تمام اونا به تو میبخشم
گفت آقای بیل گیتس نمیتونی جبران کنی
پرسیدم واسه چی نمیتونم جبران کنم؟
پسره سیاه پوست گفت که :فرق من با تو در اینه که من در اوج نداشتنم به تو
بخشیدم ولی تو تو اوج داشتنت میخوای به من ببخشی و این چیزی رو جبران نمیکنه
بیل گیتس میگه همواره احساس میکنم ثروتمند تر از من کسی نیست جز این جوان ۳۲
ساله مسلمان سیاه پوست
با سلام و درود فداکاری و شجاعت مسلتزم از خود گزشتگی در همه ی مراحل زندگی دارد ایثار را نمی توان زمان بندی کنید هر لحظه از زندگی می تواند جلوه های از فداکاری را برای ما رقم زند بستگی به این دارد که ما از قبل چقدر امادگی رویارویی لازم را داریم تا از این ازمون سربلند شویم شاید زمانی بیایید که ما خود محتاج ایثار شویم و این لازمه ی زندگی همه است بی شک ما در هر لحظه از این عمر برخوردهای با فداکاری و ایثار می شویم حال چه کسانی از این موقعیت به بهترین نحو سربلند می شوند مهم است