مسافر عشق

t مسافر عشق

اختصاصی نشریه اینترنتی نوجوان ها

karbala-nojavanha

قدرت عدالت بود

مسافر آمد

در امتداد یک جاده ی غربت

نگاه مسافر مرا به وسعت نماز برد

یک عشق به بودن 

فاصله اندک

سفر باید کرد

دست نور صورت اندوه را پوشاند

عشق با نور یکی

اما ثانیه ها ایستاد

هنوز مسافر بی تاب

صدای یک زنجیر   

جریان شب

صدای خون

سوار بر اسب

دیگری چنین می گفت:

جشن باید کرد

شراب باید خورد

کنیزکان رقصند

درنگ نباید کرد

تا مرگ یک سوار

اما سفر تا کی

صدای گریه باد

هجوم یک احساس

شکاف یک صدا

در مسیر یک راهب

بی تاب مرکب را

به سمت یک خاموش

برای یک روزن

به سوی فردا برد

ضمیر احساسم بی تاب در خاموش

اما خموشی را در بردگان مال

در سمت یک حاشیه

با یک گنه ماند

اما صدا زد نور

عبور باید کرد

خط معشوق با یک دعا سر شد

در امتداد یک تیر

روح با حقش وصل

یادداشت سردبیر:

به قلم آقای سیروس فریدونی دبیر آموزشگاه های ناحیه سه شیراز

 

 

t مسافر عشق
امتیاز به این نوشته
شاید به این مطلب هم علاقمند باشید
جواد رجبی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *