سلام به همه نوجوانان کشور عزیزمان ایران.
همانگونه که می دانید مشاعره با موضوع آزاد در بخش اول مورد استقبال فراوان شما قرار گرفت که به دلیل تکراری شدن بعضی ابیات تصمیم گرفتیم مشاعره را در بخش دوم آغاز کنیم.
برای دیدن مشاعره بخش اول اینجــــــــــــا را کلیک کنید.
تفاوتی که این مشاعره با بخش قبلی کرده این است که این است که هر کس باید در انتهای بیت نام شاعر را نیز در پرانتز بنویسد، در غیر اینصورت بیت ایشان تایید نمی شود.
برای دوستانی که تازه به جمع مشاعره می پیوندند این توضیح را می دهیم
که مشاعره با یک بیت از طرف نشریه اینترنتی نوجوان ها شروع می شود و شما می بایست آن را ادامه دهید.
کافیست یک بیت بنویسید که با حرفی شروع می شود که نفر قبلی آن را تمام کرده. موضوع این مشاعره آزاد است و هر بیتی از هر یک از شعرای ایران زمین قابل قبول است. به یاری خدا و کمک شما حتماً مشاعره با موضوعات خاص هم راه اندازی می شود.
لطفا به بیت نفر قبلی خوب دقت کنید تا بیت را اشتباه شروع نکنید چون در این صورت شعر شما تایید نمی شود. ضمن آنکه لطفا فقط یک بیت بنویسید؛ نه کمتر و نه بیشتر.
ضمنا توجه داشته باشید که اشعار به صورت فینگلیش به هیچ وجه تایید نمی شوند.
” فراموش نکنید که حتما نام شاعر را ذکر کنید “
بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت (حافظ)
وه به این عمرهای کوته بی اعتبار این همه غافل شدن از چون منی شیدا چرا
گر درس بخونی ز غوره مهندس سازد و
ایول
آفرین به همه
توانا بود هرکه دانا بود ز دانش دل پیر برنا بود
فردوسی
تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست
دل سودازده از غصه دونیم افتادست
حافظ
تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست
دل سودازده از غصه دونیم افتادست
مرجان لب لعل تو مرجان مرا قوت
یاقوت نهم نام لب لعل تو یا قوت
قربان وفاتم به وفاتم گذری نه
تا بوت مگر بشنوم از رخنه تابوت
در چشم پرخمار تو پنهان فسون سحر
در زلف بیقرار تو پیدا قرار حسن
(حافظ)
دوستان شرح پریشانی من گوش کنید داستان غم پنهانی من گوش کنید
(وحشی بافقی)
اغلب کسانی که پرده ی همت دریده اند در کودکی محبت مادر ندیده اند (شهریار)
یار مرا غار مرا عشق جگر خوار مرا یار تویی غار تویی خواجه نگه دار مرا
یار مردان خدا باش که در کشتی نوح هست خاکی که به ابی نخورد طوفان را (حافظ)
یاد باد آنکه رخت شمع طرب می افروخت
وین دال سوخته پروانه ی ناپروا بود…
حافظ
مکن دوستی با دروغ آزمای
همان نیز با مرد ناپاک رای
فردوسی
یارم تویی در عالم، یار دگر ندارم
تا در تنم بود جان، دل از تو بر ندارم
امام خمینی (ره)
شبی در محفلی با اه و سوزی
شنیدستم که مرد پاره دوزی
ملک الشعرای بهار
دست در دامن مولا زد در
که علی بگزر و از ما مگزر
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل ادم بسرشتند و به پیمانه زدند
حافظ
میازارم ز خود هرگز دلی را
که میترسم در او جای تو باشد
تیز رو و تیز دو و تیز گام
خوش روش و خوش پرش و خوش خرام
(عبد الرحمن جامی)
روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خاست
از بهر طمع بال و پر خویش بیاراست
دست در دامن مولا زد در
که علی بگذر و از ما مگذر
(شهریار)
مرنجان دلم را که این مرغ وحشی
ز بامی که برخاست مشکل نشیند
ما که اطفال این دبستانیم
همه از خاک پاک ایرانیم
(ایرج میرزا)
یارب مرا باری بده تا سخت آزارش کنم هجرش دهم زجرش دهم خوارش کنم زارش کنم
“سیمین بهبهانی”
تو در هر لحظه همتای نهانی تو در هر لحظه همتای شبانی
نظری
دولت فقر خدایا به من ارزانی دار
کین کرامت سبب حشمت و تمکین من است
حافظ
آب ارچه همه زلال خیزد از خوردن پر ملال خیزد
ای صاحب کرامت شکرانه ی سلامت روزی تفقدی کن درویش بی نوارا
(حافظ)
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل مارا
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
حافظ
دل میرود ز دستم صاحب دلان خدارا دردا که راز پنهان خواهد شد اشکارا
کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز باشد که باز بینیم دیدار اشنارا
(حافظ)
اب زنید راه را هین ک نگار میرسد
مژده دهید باغ را بوی بهار می رسد
راه دهید یار را ان مه ده چهار را
کز رخ نور بخش اونور نثار میرسد
از غزلیات شمس
من از آن حُسن روزافزون که یوسف داشت دانستم
کــه عشق از پـردۀ عصمت بُـرون آرد زلـیخا را
حافظ
یک نفس ای پیک سحری
بر سر کویش کن گذری
گو که زهجرش به فغانم به فغانم
من اگر گناه کارم تو رئوف و مهربانی
کرمت نمی گذارد که کنی ز من جدایی
حاج غلام رضا سازگار
شاعر آیینی اهل بیت
روزگاری من و دل ساکن کویی بودیم
ساکن کوی بت اربده جویی بودیم
وحشی بافقی
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا شهریار
شاهشمشاد قدان خسروی شیرین دهنان
که به مژگان برسد قلب همه صف شکنان
دلربایی همه آن نیست که عاشق بکشند
خواجه آن است که باشد غم خدمتکارش
تار و پود عالم امکان، به هم پیوسته است
عالمی را شاد کرد آنکس که یک دل شاد کرد
یک نفس با ما نشستی خانه بوی گل گرفت
خانه ات اباد کاین ویرانه بوی گل گرفت
یار من یار کسی گشته و دلدار کسی /چه شدی گر نشدی یار کسی یار کسی
تا چند کنیم از تو قناعت به نگاهی
یک عمر قناعت نتوان کرد الهی
شهریار
ثلث دین من دیده یار است
عاشقم من ، دین بسیاراست
ابراهیم پورجاسم
درد مارا نیست درمان الغیاث هجر مارا نیست پایان الغیاث
فلک جز عشق مهرابی ندارد جهان بی خاک عشق آبی ندارد. نظامی
ابروی دوست کی شود دستکش خیال من کس نزده است از این کمان تیر مراد بر هدف
حافظ
دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
(حافظ شیرازی)
من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید
قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید
فصل گل می گذرد هم نفسان بهر خدا
بنشینید به باغی و مرا یاد کنید
(ملک الشعرای بهار)