عوامل خانوادگی موثربر وندالیسم
1- تنبیه، شدت عمل بیش از حد و سختگیری افراطی: تنبیه، شدت عمل و سختگیریهای افراطی که از سوی والدین درخصوص فرزندان اعمال میشود باعث میشود که جوانان ، از والدین خود طرد شوند، نیازهای اساسی آنها نادیده گرفته شود و به احساسات و عواطف آنها توجه نشود. پس هنگامی که جوان یا فرزند خانواده از خانواده طرد شود باعث میشود با کمترین هزینه یا کمترین محبت از طرف دیگران و گروههای نابهنجار جذب شود.
2- زیادهروی در ابراز مهر و محبت و مراقبت و محافظت بیش از اندازه: مهر و محبت بیش از اندازه که معمولاً از سوی مادران اعمال میشود منجر به عدم رشد طبیعی فرزندان میشود و باعث عدم اعتماد به نفس شخصی و توسل به والدین میشود. پس با توجه به این که کودک در خانواده هیچگونه محدودیتی را نمیچشد پس توان مقابله با مشکلات زندگی در خود نمییابد پس اگر فرزند در جامعه یا در کنکور یا مسائلی از این قبیل دچار شکست یا آنطور که باید مطابق میل ایشان باشد اتفاق نیفتد دچار انواع ناراحتیهای روحی و روانی اجتماعی خواهد شد، پس همراه مهر و محبت، باید آموزش روی پای خود ایستادن، اعتماد به نفس را در فرزندان دهیم.
3- توقعات نامعقول و انتظارات نابجا از فرزندان: انتظارات والدین باید متناسب با تواناییهای فرزندانتان باشد اگر والدین توقعات بیش از حد معقول از نوجوانان، خود داشته باشند باعث میشود که فرزندان آنها از نظر رشد در زمینههای مختلف تحصیلی – غیره، و نیز عزت نفس در حد پایینی قرار گیرند.
4- نظم و انضباط نامعقول و افراطی: از آنجا که نظم و انضباط همچنانکه لازمه پیشرفت هر جامعهای است برای هر خانواده نیز همین حکم را دارا است منتها هنگامی که از حد متعادل خود خارج میشود آثار زیانباری به بار خواهد آورد و مانع رشد و تعالی خواهد شد. انضباط خشکی که گاهی از سوی والدین نسبت به فرزندان وارد میشود منجر به ایجاد محرومیتها و ناکامیهای غیر اصولی برای کودک شده کانونهای خانواده را سرد و از هم گسیخته مینماید. فضای تهدید و ترس امنیت فرزندان را سلب و به لحاظ عاطفی وضعیت نابهنجاری برای فرزندانتان به وجود میآورد. البته در مقابل در خانوادههایی نیز که هیچگونه نظم و انضباطی حاکم نیست و فرزندان خود را در آزادی و بیقید وبندی رها میکنند این قبیل خانوادهها هم نابهنجارهایی به وجود میآورند. در این حالت نیز شخص، با پیدایش شخصیتی خودمدار و خیرهسر به خود اجازه میدهد دیگران را مورد تعرض و آزار قرار دهد. پس به طور کلی میتوان گفت که اگرکودک در محیط خصومت زندگی کند یاد میگیرد که ستیزهجویی کند اگر کودک در محیط شرمندگی زندگی کند یاد میگیرد که احساس گناه کند، اگر در محیط بردباری زندگی کند یاد میگیرد صبور باشد، اگر در محیط امیدوارکننده زندگی کند، اعتمادبه نفس را یاد میگیرد، اگر در محیط تحسین زندگی کند، قدردانی یاد میگیرد، اگر در محیط منصفانه زندگی کند عدالت را یاد میگیرد، اگر در محیط امن زندگی کند باایمان میشود. پس میتوان نتیجه گرفت که وندالیسم «تخریب اموال» مانند همه رفتارهای نابهنجار دیگر از عوامل رفتاری آسیبزای خانواده سرچشمه میگیرد، مخصوصاً اگر کودک در محیط خانوادگی همراه با خشونت زندگی کند یاد میگیرد که ستیزهجویی کند پس ستیزهجویی و وندالیسم میتوان گفت که ابتدا در محیط خانواده آموخته میشود .
عوامل اجتماعی موثربروندالیسم
1- تضاد طبقات: وندالها به طبقه خاصی تعلق ندارند و تنها در محدودههای مشخص از شهرها به خرابکاری نمیپردازند. یک خرابکار اعمال ناهنجار خود را در همه جای شهر به نمایش میگذارد و محدودیتی قائل نمیشود. با این حال، میتوان ادعا کرد وجود خرده فرهنگها و مهاجرنشینی در یک محدوده مشخص شهری به افزایش وندالها و وندالیسم در آن قسمت کمک میکند. در حقیقت طبقات مختلف اجتماعی و افزایش فاحش فاصله میان خاستگاه عمده وندالیسم محسوب میشود. هنگامی که یک جامعه دچار تضاد و اختلاف طبقاتی میشود، تفاوتهای پنهان در لایههای درونی زندگی نظیر تربیت خانوادگی، نگرش فردی و اختلاف شوون اخلاقی و عقیدتی در ظاهری آشکار و کاربردی تجلی مییابد و به حوزههای ملموس زندگی و رفتار اجتماعی کشیده میشود. اختلاف طبقاتی نوعی بیعدالتی و خصومت را در جامعه القا میکند که برتریهای شهروندی را برنمیتابد. مفاهیمی نظیر تقسیم شهر به بالا و پایین وجود حاشیه نشینی درشهرهای بزرگ از تفاوت در بهرهمندیهای شهروندی و تسهیلات رفاهی زندگی اجتماعی حکایت میکند و منبعی برای تولید رفتارهای خصمانه و عصیانگری طبقاتی میشود. در چنین حالتی، سازههای موجود در مناطقی که به سکونت طبقات مرفه اختصاص دارند یا وسایلی که برای ارائه تسهیلات شهری بیشتر در این قسمتها نصب میشوند، بیش از پیش در معرض تخریب قرار میگیرد و نقش عقدهها و تضادهای طبقاتی پررنگتر میشود.
2- تربیت اجتماعی: نظام تربیتی جامعه از کارکردهای فنی، اخلاقی، تاریخی و قانونی آن نشات میگیرد و حاصل میشود ضعف این نظام براستی بزرگترین نارسایی یک جامعه محسوب میشود که چهره حال و آینده آن را مخدوش میکند و حیات اجتماعی اعضای آن را به مخاطره میافکند. توجه به این نکته که تمدنهای شهری بستری برای تجلی ماهیت متغیر زندگی مدرن امروزی هستند و شهرهای جامعهای که یاد ندهد و یاد نگیرد، محکوم به نابودیاند ضرورتهای آموزشهای محیطی و کارکردهای تعلیم اجتماعی را آشکار میکند. بیارزش دانستن اموال و منافع عمومی مهمترین آسیب این حوزه است که ریشه در ناپختگی فردی، ضعفهای فرآیند اجتماعی شدن در مرحله عمل و فقدان آموزش و اطلاعرسانی درباره محیط دارد.
عوامل اقتصادی موثربروندالیسم
-مالیات و خدمات: نظریههای کلاسیک مالیات که تا امروز نیز کاربرد دارند و اساس و پایه ارائه خدمات مطلوب و به روز به شهروندان محسوب میشوند، بر ایجاد یک نوع توازن ملموس و ذهنی میان اخذ مالیات و ارائه خدمات تاکید میکنند در حقیقت باید میان این دو شاخصه رابطه معناداری وجود داشته باشد و یک راهکار اساسی این است که مالیات شهروندان به طور مستقیم و غیرمستقیم برای ارائه خدمات صرف شود و بعکس آن پولی غیر از مالیات برای ارائه خدمات هزینه نشود. در چنین حالتی شهروندان میپذیرند و به عینه مشاهده میکنند که خدمات شهری نتیجه مالیاتی است که خودشان میپردازند و بالطبع در مقابل حفظ و صیانت از سازههای ارائه کننده این خدمات مسوولیتی دو چندان بر دوش خود احساس میکنند.(افخمی )
زیرساخت روانی وندالیسم چیست؟
در وندال ها “پرخاشگری” اصلی ترین زیرساخت می باشد. پرخاشگری یکی از مکانیزم های دفاع روانی برای تسلط بر محیط و کسب آرامش است. خشم و پرخاش زاده ی موقعیت های نامطلوب همانند ورشکستگی و فقر، دلتنگی و بی وفایی، درد و رنج، بیماری ها و …است. پرخاشگری در رویارویی با افراد با کتک و تحقیر و توهین و شکنجه و سرزنش های افراطی و … و در رویارویی با اشیاء با خرابکاری و ویرانگری نشان داده می شود. در صورت کسب معیارهای تعریف شده و تداوم و توالی کافی می توان در یک واژه پرخاشگری نسبت به افراد را “سادیسم” و پرخاشگری نسبت به اشیاء را “وندالیسم” نامید(خداشناس)
انواع وندالیسم
طبق تقسیم بندی جزئی، وندالیسم عموماً بر سه نوع فردی، گروهی و بین نسلی می باشد.
وندالیسم فردی و گروهی : وندالیسم “گروهی” با برنامه و هدفی مشخص اجرا می شود، اما وندالیسم “فردی” اغلب بدون برنامه و هدف مشخص است. اگرچه وندالیسم گروهی بیشتر و آشکارتر یا پررنگ تر جلوه می کند، اما درعمل، آسیب های پنهان اجتماعی واقتصادی وندالیسم شخصی بسیار گسترده تر و عمیق تراست. بیشتر وندال ها آسیب و تخریب آنها بسیار وسیع می باشد مانند : نقاشی ها و مجسمه های گالری های هنری، آثار باستانی در موزه ها، بناهای تاریخی، اماکن مذهبی، مجسمه ها، نیمکت و صندلی های عمومی، فضاهای سبز، سطل های زباله و … در جنگل ها، پارک ها و میادین، چراغ ها و باجه های تلفن های خیابانی، اموال رستوران ها و هتل ها، صندلی های سینما، مترو، قطار، اتوبوس، هواپیما و ورزشگاه ها، ریل های قطار، آسانسورها، کتابهای کتابخانه های عمومی، در و دیوارهای شهر، اموال مدرسه، تابلوهای راهنمایی و رانندگی، انبارها و استخرهای عمومی، دستشویی های عمومی، عابر بانک ها و…، آتش افروزی در جنگل ها و انبارهای عمومی، شکستن لامپ ها در گذرگاه های عمومی و پارک ها، شکستن شیشه های خانه های متروکه، بمب گذاری با هدف تخریب اموال عمومی( و نه آسیب های انسانی) و بسیاری موارد دیگر .
وندالیسم بین نسلی: هنگامی که فاصله بین فرهنگ عمومی وفرهنگ رسمی زیاد باشد، فاصله بین معیارهای تنظیم کننده واقعیات با شرایط واقعی حاکم برواقعیات زیاد می شود وعکس العمل نسلی را در پی دارد که هنجارها ، قواعد، رسوم ، الگوها وعادات وقوانین نسلی دیگر را که واقعیات و شرایط او را درنظر نمی گیرد طرد می کند.
فاصله هرچه بیشتر و عمیق تر بین فرهنگ عمومی وفرهنگ رسمی نیز یکی از عوامل تعیین کننده ای است که معین می سازد، یک نسل تقابل دیدگاهها ، رفتارها و الگوهای خود با نسلی دیگر را به شکل مشارکتی واصلاحی ببیند یا تعامل را راه حل مناسبی ندیده چرا که شکاف را آنقدر اساسی وعمیق بیابد که تنها راه را در خرابی وفروپاشی تمامی نظامی ارزیابی کند که انعطافی برای درنظرگرفتن خواستها، نگرشها والگوهای نسل اوقائل نمی شود. به بیان دیگر، کنش و واکنش نسلها نسبت به شرایط موجود و نسبت به یکدیگرست که می تواند موجب شود آسیب اجتماعی وندالیسم پدید آمده، گسترش یافته ومتجلی شود. اگر تفاوتهای نسلی در جامعه ای به حدی باشد که شکاف محسوسی را نشان دهد، آنگاه نسلهای درتقابل با یکدیگر چند راه پیش روی دارند.
اگر نسلی که نهادهای جامعه را در کنترل هنجارها، نگرشها، رفتارها والگوهای خود دارد به نگرشها، ایده ها، هنجارها، رفتارها والگوهای نسلی که در زیردست او پرورده می شود، توجه نکرده وکاملاً تجویزی ویک طرفه، نحوه کنش موردانتخاب او نسبت به شرایط موجود ونسل مقابل باشد، اولین گام برای تشکیل پدیده وندالیسم را برداشته است .
نسل زیر دست چندراه پیش روی خود دارد، یا آنچه را که در تقابل با نسل مسلط می بیند از طریق تعامل وهمفکری وهمجوشی برطرف سازد ، از سرایت وندالیسم به خود تااین مرحله از کنش اجتناب کرده است ، ولی انتخابهای بعدی او تحت تأثیر واکنشهای نسل مسلط قرار دارد. اگر نسل مسلط همچون گذشته برشیوه تجویز وتحدید یک طرفه خود استمرار ورزد، علاوه برآن که خود را نگرشها، باورها والگوهای دیگری که برخاسته از شرایط جدید حاکم برواقعیت وجامعه است محروم ساخته، خود را در خطر واکنش بعدی نسل زیردست به شکل خرابکاری وآشوبگری وندال قرار داده است . اما واکنش بعدی نسل زیر دست چگونه می تواند باشد؟ اگر بنابرهردلیلی کنش مناسب خود را برای حل مشکل رها کرده وبه مقابله به مثل بپردازد در راه آشوبگری گام برداشته است وبه جای حل مشکل، مشکل را حذف کرده است واگر روزی بخواهد برای برطرف کردن نیازهای خود از آن استفاده کند ، باید مجدداً خرابهای خود را آباد کند. درنهایت نحوه عمل وعکس العمل نسلهای مسلط و زیردست نسبت به یکدیگر ونسبت به واقعیات موجود است که تعیین کننده نهایی است .
این امر هنگامی بیشتر از کنترل افراد خارج شده و وندالیسم را تابع شرایط موجود می سازد که اولاً فاصله بین واقعیات و شرایط اجتماعی جامعه با هنجارها، باورها، رفتارها والگوهای نسلها زیاد بوده و ثانیاً شکاف بین فرهنگ رسمی و فرهنگ عمومی عمیق وگسترده باشد وهنگامی بیشتر متأثر از انتخاب کنشهای نسلهاست که آنها به جای مشارکت وتعامل با یکدیگر ، تجویز وحذف یکدیگر را دنبال کنند وبرای دیدگاهها، هنجارها، باورها ، رفتارها والگوهای دیگری مشروعیت قائل نشوند. باید دقت کرد که در بسیاری از موارد تفاوتهای موجود در هنجارها، نگرشها، رفتارها و الگوهای هرنسل برخاسته از شرایط حاکم برتعامل یک نسل است واز منظر نسلی که با تعاملات دیگری سروکار داشته واز شرایط دیگری متأثر شده به شکلی اجتناب ناپذیر متفاوت است . به نظر می رسد که می توان به بررسی برخی از این علل اجتناب ناپذیر پرداخت.
این مطلب ادامه دارد…