رانندگی من چگونه است؟

اختصاصی نشریه اینترنتی نوجوان ها

دوچرخه.سایت نوجوان ها (1)

چشامو که باز کردم نور آفتاب زد تو چشمم. دستمو بردم زیر بالشم که گوشیمو چک کنم. این عادت مسخره خیلی وقت بود که گریبان گیرم شده بود. دو تا پیامک داشتم. یکیش که امیر بود زده بود بیداری؟ اون یکیم یه شماره غریبه بود. باز کردم نوشته بود مزخرف. کی بود? برای چی به من گفته بود مزخرف؟ مردم صبح شونو با چی شروع می کنند من با چی! روی شمارش زدم و باهاش تماس گرفتم. جواب نداد. اعصابم هنوز سر دیروز خرد بود. مگه میشه این همه بدشانسی. حال و حوصله امیر رو هم نداشتم. گوشیمو پرت کردم رو تخت و بلند شدم که یه آبی به سر و صورتم بزنم دیدم شماره غریبه داره زنگ میزنه. برداشتم گفتم بفرمایید؟

گفت صبحت بخیر بچه جون

گفتم شما؟

گفت یه بنده خدا!

هیچی نگفتم گفت ببخشیدا!

گفتم برا چی؟

گفت خودت پشت ماشینت پرسیده بودی رانندگی من چگونه است منم جوابتو دادم.

دوزاریم افتاد. لوس بی مزه. گفتم خیل خب خندیدیم کاری نداری؟

گفت چرا پاشو بیا اینجا.

گفتم کجا؟

گفت دم ماشینت منتظرتم.

قطع کرد. ای خدا. این کیه صبح اول صبحی شوخیش گرفته!

با اون اتفاقی که دیروز افتاده بود نمیخواستم ماشین رو تکون بدم فقط مونده بودم چجوری بپیچونم نرم آژانس! دوباره گوشیم زنگ خورد.

برداشتم گفتم ببین عمو من اصلا حوصله شوخی ندارم. برو یه نفر دیگه رو پیدا کن سر به سرش بزار. قطع کردم و هر چی زنگ زد دیگه جواب ندادم.

زنگ در رو زدند. امیر بود. باز کردم گفت فکر کردم مردی. چرا جواب نمیدی؟

شاید به این مطلب هم علاقمند باشید
داستان ضرب المثل های فارسی؛ یک آشی برات بپزم که یه وجب روغن روش باشه

گفتم تو که میدونی دیروز چه گندی زدم گیر نده دیگه.

گفت تقصیر خودته. تو محل که نباید اینقدر تند بری. گفتم بابا از آژانس زنگ زده بودند دیدی که چقدر اصغری گیر میده.

گوشیمو برداشتم همون مرده پیام داده بود من کنار ماشینت منتظرتم اگه تا نیم ساعت دیگه نیای زنگ میزنم به پلیس. پیام دادم پلیس براچی؟ گفت فکر کردی شهر هرته؟ بزنی در بری؟

چشمام چهارتا شد. داد زدم امیرررر بدبخت شدم! و سریع داستان رو بهش گفتم. گفت مگه نگفتی کسی تو کوچه نبود؟ این یارو چجوری تو رو پیدا کرده آخه؟ واقعا نمی دونستم.

با امیر رفتیم دم ماشین. مرد چاقی جلوی ماشین بود با دیدن ما اخماش رفت تو هم و گفت کار کدومتون بوده؟ گفتم من.

گفت آخه مرتیکه احمق دوچرخه بچه رو زدی خرد کردی باید در بری؟ آخه بیچاره حداقل شمارتو نمیزدی پشت این که اینجوری راحت گیرت بیارم! امیر هم یه نگاه عاقل اندر سفیهی بهم انداخت.

سه تایی سوار ماشین شدیم به سمت بازار. به قصد خرید یک دوچرخه آخرین مدل برای برادر این آقای نسبتا محترم.

چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی؟

زهرا امیربیک

  • تمام وجود من درد می کند

mosabeghe

کاربر عزیز

چنانچه این مطلب مورد توجه شما قرار گرفت لطفا آن را لایک کنید.

 

امتیاز به این نوشته

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *