غزل شماره ۵۵ حافظ

t غزل شماره 55 حافظ

خم زلف تو دام کفر و دین است

ز کارستان او یک شمه این است

جمالت معجز حسن است لیکن

حدیث غمزه‌ات سحر مبین است

ز چشم شوخ تو جان کی توان برد

که دایم با کمان اندر کمین است

بر آن چشم سیه صد آفرین باد

که در عاشق کشی سحرآفرین است

عجب علمیست علم هیئت عشق

که چرخ هشتمش هفتم زمین است

تو پنداری که بدگو رفت و جان برد

حسابش با کرام الکاتبین است

مشو حافظ ز کید زلفش ایمن

که دل برد و کنون دربند دین است

تعبیر:

گوشه ای از کارت را به نمایش بگذار حتما” مورد قبول واقع می شود و همگان تو را تحسین می کنند. حادثه عجیبی رخ می دهد که کمتر از معجزه نیست و این مسئله باعث می شود کمالات تو بیشتر شود. همیشه از بلایا ایمن هستی اما خود را از ایمان و دین جدا نکن.

t غزل شماره 55 حافظ
امتیاز به این نوشته
شاید به این مطلب هم علاقمند باشید
غزل شماره 111 حافظ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *