یادی از بانوی غزل

t یادی از بانوی غزل

اختصاصی نشریه اینترنتی نوجوان ها

تابستان امسال شاهد پرکشیدن بانوی غزل ایران، خانم سیمین بهبهانی از جهان خاکی بودیم. او به خاطر ابداع وزن های دلنشین برای غزل به نیمای غزل نیز معروف شده است. برای بزرگداشت یاد این شاعر بزرگ سرزمینمان چند غزل زیبا از او را باهم می خوانیم.

behbahani.nojavanha

هزار امید

مرا هزار امید است و هر هزار تویی

شروع شادی و پایان انتظار تویی

 

بهارها که ز عمرم گذشت و بی‌تو گذشت

چه بود غیر خزان‌ها اگر بهار تویی

 

دلم ز هرچه به غیر از تو  بود خالی ماند

در این سرا تو بمان ای که ماندگار تویی

 

شهاب زودگذر لحظه‌های بوالهوسی است

ستاره‌ای که بخندد به شام تار تویی

 

جهانیان همه گر تشنگان خون من‌اند

چه باک زان‌همه دشمن چو دوست‌دار تویی

 

دلم صراحی لبریز آرزومندی‌ ست

مرا هزار امید است و هر هزار تویی

 

——————————-

بیا

ستاره دیده فرو بست و آرمید بیا

شراب نور به رگهای شب دوید بیا

ز بس به دامن شب اشک انتظارم ریخت

گل سپیده شکفت وسحر دمید بیا

شهاب یاد تو درآسمان خاطر من

پیاپی از همه سو خطّ زر کشید بیا

ز بس نشستم و با شب حدیث غم گقتم

ز غصه رنگ من و رنگ شب پرید بیا

به وقت مرگم اگر تازه می کنی دیدار

به هوش باش که هنگام آن رسید بیا

به گام های کسان می برم گمان که تویی

دلم زسینه برون شد ز بس تپید بیا

نیامدی که فلک خوشه خوشه پروین داشت

کنون که دست سحر دانه دانه چید بیا

شاید به این مطلب هم علاقمند باشید
گردنبند کارتیه

امید خاطرسیمین دل شکسته تویی

مرا مخواه ازین بیش ناامید بیا

———————————————————

شب و نان

مهر، بر سر چادر ماتم کشید:
آسمان شد ابری و غمگین و تار- 
باز خشم آسمان کینه توز…
باز باران، باز هم تعطیل کار…
قطره های اول باران یأس
روی رخسار پر از گردی چکید.
دیده یی بر آسمان، اندوه ریخت،
سینه یی آه پر از دردی کشید.
خسته و اندوهگین و ناامید
بر زمین بنهاد دست افزار خویش،
در پناه نیمه دیواری خزید،
شسته دست از کار محنت بار خویش.
باز، انگشتان خشکی، شامگاه
شرمگین، آهسته می کوبد به در:
باز، چشم پر امید کودکان
باز، دست خالی از نان پدر…

 

t یادی از بانوی غزل
امتیاز به این نوشته

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *