غزل شماره ۲۹۷ حافظ

t غزل شماره 297 حافظ

زبان خامه ندارد سر بیان فراق

وگرنه شرح دهم با تو داستان فراق

مشاوره سئو حرفه ای با زهرا رئیسی🔥 (کلیک کنید)😍

دریغ مدت عمرم که بر امید وصال

به سر رسید و نیامد به سر زمان فراق

سری که بر سر گردون به فخر می‌سودم

به راستان که نهادم بر آستان فراق

چگونه باز کنم بال در هوای وصال

که ریخت مرغ دلم پر در آشیان فراق

کنون چه چاره که در بحر غم به گردابی

فتاد زورق صبرم ز بادبان فراق

بسی نماند که کشتی عمر غرقه شود

ز موج شوق تو در بحر بی‌کران فراق

اگر به دست من افتد فراق را بکشم

که روز هجر سیه باد و خان و مان فراق

رفیق خیل خیالیم و همنشین شکیب

قرین آتش هجران و هم قران فراق

چگونه دعوی وصلت کنم به جان که شده‌ست

تنم وکیل قضا و دلم ضمان فراق

ز سوز شوق دلم شد کباب دور از یار

مدام خون جگر می‌خورم ز خوان فراق

فلک چو دید سرم را اسیر چنبر عشق

ببست گردن صبرم به ریسمان فراق

به پای شوق گر این ره به سر شدی حافظ

به دست هجر ندادی کسی عنان فراق

تعبیر:

کار خود را به دست خدا بسپار. از تو دیگر کاری بر نمی آید. تو فقط باید صبر پیشه کنی. سرنوشت آنچه را که باید برایت رقم می زند پس دعا کن تا آنچه را که می خواهی پیش آید. اگر بخواهی به زور چیزی را بدست بیاوری زود هم از دست می دهی. پس با خدا و توکل به او کن.

شاید به این مطلب هم علاقمند باشید
غزل شماره 60 حافظ

t غزل شماره 297 حافظ
امتیاز به این نوشته

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *