معرفی کتاب آمبولانس شتری

معرفی کتاب آمبولانس شتری
t معرفی کتاب آمبولانس شتری

کتاب آمبولانس شتری : مجموعه داستان طنز
نویسنده: اکبر صحرایی
تصویر ساز: مسعود کشمیری
انتشارات: سوره مهر

مقدمه کتاب آمبولانس شتری

“اهووی ملت! رد شدن هر نوع خواننده از داستان هایی دار و دسته من قدغنه! شرایط واسه هر دو دسته، خواننده کم حوصله و پر حوصله، حسابی جفت و جوره. کم حوصله ها از هر جای کتاب عشقشون کشید داستانی انتخاب کنن و بخونن. البته، پر حوصله ها با خوندن کل مجموعه اجازه ورود به ماجراهای تو در تو رو پیدا می کنن قربون.
رفیق جبهه و جنگ شما، دارعلی! ”

اکبر صحرائی زاده ۱۳۳۹ ، نویسنده معاصر ایرانی است . وی دانش‌ آموخته رشته مدیریت دولتی است و در سال ۱۳۶۵ داستان‌ نویسی را آغاز کرده است . صحرایی با نگارش رمان حافظ هفت در پنجمین دوره جایزه ادبی جلال آل احمد عنوان برگزیده را به دست آورد و در پنجمین جشن فرهنگ فارس، با مجموعه داستان «خمپاره‌های خواب‌آلود»، جایزه اول داستان را کسب کرد.
برخی از آثار او عبارتند از:

کاش کمی بزرگ‌ تر بودم

۲۷۰ شاخه گل سرخ

آرزو چهارم

دار و دسته دارعلی

حافظ هفت

کانال مهتاب

هزار و نه

خمپاره خواب آلود

ورود ممنوع

پرونده ۳۱۲

کتاب آمبولانس شتری جلد اول از مجموعه ی دار و دسته علی، داستان های طنزی با موضوع دفاع مقدس است. این کتاب شامل 19 داستان کوتاه است که در عین استقلال موضوعی دارای شخصیت های مشابه است. داستان زبان خاصی دارد و برای دریافت آن باید با دقت زیاد آن را دنبال کرد. نویسنده از اصطلاحات خاصی در داستان استفاده می کند که در ابتدا ممکن است کمی گیج کننده باشد ولی کم کم به آن عادت خواهید کرد.

شاید به این مطلب هم علاقمند باشید
تابستان اردک‌ماهی،معرفی کتاب برای گروه سنی نوجوان

این داستان ها در جبهه های جنگ اتفاق می افتد و نویسنده سعی کرده است با بیان خود آن ها را برای مخاطب خواندنی کند.تصویرگری های کتاب کمک بزرگی به درک فضا و شخصیت های کتاب کرده است و بیان کاریکاتوری آن از طرفی بر جذابیت کتاب افزوده است.بیان کتاب مستند گونه و خاطرات محور است و همین موضوع باعث باور پذیر شدن داستان های کتاب شده است.
از متن کتاب

” تو غلظت سیاهی نیمه شب، کمرکش ارتفاع مرزی ملخ خور، به چارسو کله می‌کشم. از بس به لایه‌های تاریکی زل می‌زنم چشمانم می‌سوزد. کلاه کاموایی را از روی گوش چپم بالا می‌زنم و هورە باد و سرما زیاد می‌شود. دست روی جعبه نارنجک توی سنگر کمین می‌مالم: «سنگر لو رفته. خدا لعنتت کنه شاپور! ریختیم به هم. حوری هوایی… زمینی! راست راستی خواهرشه؟! باید هوشم به دره باشه.» آهسته گلنگدن کلاش قنداق تاشو را عقب می‌آورم و گوش می‌خوابانم به صدای ریزش سنگ‌ها. ”

t معرفی کتاب آمبولانس شتری
امتیاز به این نوشته

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *