حکایاتی از سفرنامه مظفرالدین شاه قاجار به فرنگ (۱)

مظفرالدین شاه
t حکایاتی از سفرنامه مظفرالدین شاه قاجار به فرنگ (1)

سفر مظفرالدین شاه قاجار به فرنگ

سفرنامه ها نکات زیادی را برای ما باز گو می کنند و بدون واسطه ما را همراه خود به سفر می برند حتی اگر این سفر بیش از 100 سال قبل اتفاق افتاده باشد. وقتی سفرنامه های شاهان قاجار را مطالعه می کنیم بدون آنکه بخواهیم در بعضی قسمت ها لبخندی به لبمان می آید چون فاصله زندگی ایرانیان و اروپاییان آن قدر زیاد است که حتی شاه مملکت نیز از دیدن بسیاری چیزها اظهار تعجب می کند. از این جهت خواندن بعضی از قسمت های سفرنامه دوم مظفرالدین شاه قاجار به فرنگ خالی از لطف نیست. در این بخش بعضی قسمت های دیدار او و همراهانش را از شهر های ایتالیا می خوانید:

ترازویی که آدم را می کشید!!

جمعه هفتم ماه صفر

travel.nojavanha (1)

…… در گار (ایستگاه راه آهن) پیاده شدیم. قرق کرده رفتیم گردش کردم، قپانی (ترازو) بود که آدم را می کشید. مثلا این طور که آدم می رود روی سکو مانندی که زیر قپان تعبیه کرده اند، سه تا پول سیاه (سکه) می اندازند توی سوراخی، آن وقت عقربکی دارد که حرکت می کند و روی عددی که اوزان را نوشته اند می ایستد و وزن آدم را معین می کند. ما خودمان را کشیدیم هشتاد و پنج کیلو گرم بودیم… جناب اشرف اتابک اعظم، صدو پانزده کیلو گرم بود و قوام السلطنه یکصد و سی کیلو گرم.  اغلب همراهان خودشان را کشیدند قدری ایستادیم و بعد آمدیم توی واگن …..

حمام بدی بود…

دوشنبه دهم صفر (شهر ونیز ایتالیا)

صبح از خواب بیدار شدیم. دیشب الحمدلله خوب خوابیدیم. الحمدلله احوالمان خیلی خوب است. امروز بنا است دو سه کار بکنیم. اول باید حمام برویم… اما حمام بسیار بدی بود. رفتیم توی حمام لخت شدیم .، یک حوضی (وان حمام) بود، توی حوض نشستیم خود را شستیم، آمدیم بیرون از حوض، آب ریختیم روی سرمان، غافل از این که از این اتاق آب می رود می ریزد روی سر مردم، از حمام بیرون آمدیم……

شاید به این مطلب هم علاقمند باشید
باغ فین کاشان

کو آن پادشاهان ؟؟!!

پنج شنبه سیزدهم صفر

travel.nojavanha (3)

بعد از صرف نهار استراحت شد. چهار ساعت به غروب مانده بود که برای گردش و دیدن بعضی خانه ها و تماشای بناهای قدیمی رم رفتیم در کالسکه جناب اشرف اتابک اعظم و امیر بهادر جنگ و جنرال مهمان دار بود. رفتم به کلیسای معروف به پانتن. این کلیسا پانزده سال قبل از میلاد حضرت عیسی بنا شده است.

چهل و پنج ذرع عرض کلیسا است از آن جا رفتیم به سر قبر پدر پادشاه و دسته گلی گذاشتیم. کتابچه هم در آن جا بود اسم خودمان و تاریخ ورود خودمان را به رم در آن جا نوشتیم. از کلیسا بیرون آمده بعضی کلیساهای دیگر را نیز دیده، تماشا کردیم تا آمدیم به سر بناهای قدیم که از پادشاهان قدیم مانده بود…. با جناب اشرف اتابک اعظم صحبت می کردیم و تعجب داشتیم که از وضع دنیا بسیار متاسف شدیم. کو آن پادشاهان، کو آن عیش و نوش ها که در این عمارت می کردند چه شد و کجا رفتند فردوسی خوب می گوید:

کجا آن سواران بیدار بیدار بخت        کجا آن بزرگان با تاج و تخت

همه خاک دارند بالین و خشت     خنک آن که جز تخم نیکی نکشت

همه را ملاحظه کردیم بعضی جاها به کلی خراب شده و بعضی جاها باقی بود……….

بازی سگ هادر حضور مظفرالدین شاه

شبنه پانزدهم صفر المظفر

travel.nojavanha (2)

صبح از خواب برخواستیم، دعاهامان را خواندیم، جناب اشرف اتابک اعظم شرفیاب شد، قدری صحبت کردیم بعد پادشاه آمدند. به اتفاق پادشاه آمدیم پایین باغی بود زیر عمارت، باغ ملکه بسیار باغ قشنگی است، امروز آنجا سگ ها بازی می کنند و باید تماشا کنیم. آمدیم توی باغ  صندلی بود. ما و ملکه و پادشاه نشستیم. سکویی بود هشتاد سگ حاضر کرده بودند به قدر شیر که دیگر سگ از این بزرگ تر نمی شود، تا به قدر بچه گربه که دیگر کوچک تر از او نباشد. انواع اقسام سگ، سگ ها به شکل های غریب، رنگ های مختلف، در حقیقت کلکسیون سگ ها بود. بازی های غریب و عجیب در آورده که ما نمی توانیم شرح بدهیم….

شاید به این مطلب هم علاقمند باشید
اولین جوان ایرانی که مدالِ جهانی المپیادِ علمی را دریافت کرد

چند گربه هم بود که آن ها هم حرکات غریب می کردند. مثلا دو صندلی را پشت هم گذاشته به فاصله یک وجب، یک گربه آمد رفت وسط این دو صندلی، بالای صندلی در فاصله این یک وجب دراز کشید که دست هایش روی یک صندلی و پاهایش روی صندلی دیگر قرار گرفت. آن وقت به سگ با شلاقی که در دست داشت اشاره کرد. سگ ها به ردیف آمدند و از روی صندلی که گربه وسط آن بود جستن کردند. هشتاد سگ از روی گربه جستند. اتفاقا بعضی سگ ها خیلی بزرگ درست نمی توانستند بجهند. می خوردند به گربه و گربه می افتاد از بالای صندلی ، باز دوباره فورا گربه می رفت در جای اول خودش میانه دو صندلی قرار می گرفت و باز سگ ها جستن می کردند.

کالسکه گربه ها

یک دفعه حکم کرد تمام سگ ها ردیف به همدیگر سوار شوند و دوره ایستادند. گربه ها حرکات غریب و عجیب می کردند. کالسکه و عراده بود. سگ می آمد و می رفت توی کالسکه کوچک می نشست. گربه دو دست را زمین گذاشته با دو پا کالسکه را حرکت می داد و سگ را مسافتی می برد. خلاصه خارج از حد نوشتن بود…….

بعد از بازی سگ ها که معلق می زدند یا با دو پا راه می رفتند رفتیم بالای پشت بامی که تمام باغ پیدا بود. از درخت های کوچک مثل شمشاد راه و خیابان درست کرده بودند و شمشادها را مرتبا قیچی کرده اند هم این که می روند توی آن خیابان ها راه را گم می کنند و نمی توانند بیرون بیایند مثل دیوار می ماند. بعضی پیشخدمت ها را فرمودیم رفتند توی آن خیابان ها راه را گم کرده، متحیر مانده بودند و نمی توانستند بیرون بیایند مثل دیوار، درخت دور آن ها را احاطه کرده بود، درش را پیدا نمی کردیم خیلی تماشا داشت. خنده کردیم….

t حکایاتی از سفرنامه مظفرالدین شاه قاجار به فرنگ (1)
امتیاز به این نوشته

‫1 نظر ارسال شده در “حکایاتی از سفرنامه مظفرالدین شاه قاجار به فرنگ (۱)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *