باز هم در ساحل دریا قدم ها می زنم / حرف ها با ماسه ها، با موج دریا می زنم
باز هم در یک شبی تاریک، روی دله ای / می نشینم ساعتی آهنگ تنها می زنم
شروه می ریزم به دریا محض دلتنگی خویش / ساز کی با ماهیان خوب دریا می زنم
تا بگیرم اشک ها از اهل دریا مشت مشت / بارها بر دیده ام قصد مداوا می زنم
ناگهان در آن حوالی می پرم از هر خیال / باز می بینم قدم در خواب و رویا می زنم
یادداشت سردبیر:
به قلم آقای محمدرضا بخشی ( خادم گمارونی گناوه ای)
زیبا و پر احساس
شعر جالبیه