غزل شماره ۳۳۱ حافظ

t غزل شماره 331 حافظ

به تیغم گر کشد دستش نگیرم

وگر تیرم زند منت پذیرم

کمان ابرویت را گو بزن تیر

که پیش دست و بازویت بمیرم

غم گیتی گر از پایم درآرد

بجز ساغر که باشد دستگیرم

برآی ای آفتاب صبح امید

که در دست شب هجران اسیرم

به فریادم رس ای پیر خرابات

به یک جرعه جوانم کن که پیرم

به گیسوی تو خوردم دوش سوگند

که من از پای تو سر بر نگیرم

بسوز این خرقه تقوا تو حافظ

که گر آتش شوم در وی نگیرم

تعبیر:

خودتان را مستحق زجر و عذاب می دانید چون خود شما به دنبال این کار رفته اید. امیدوارید دوباره همه چیز درست شود و دست غیبی شما را نجات بخشد. حاجتتان برآوردهمی شود و اطرافیانتان به یاریتان می شتابند. تقوی و ایمان خودتان را حفظ نمایید تا این زجر را کمتر حس کنید.

t غزل شماره 331 حافظ
امتیاز به این نوشته
شاید به این مطلب هم علاقمند باشید
غزل شماره 473 حافظ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *