اختصاصی نشریه اینترنتی نوجوان ها
گفتند باید انتخاب کنی. یه چیزو انتخاب کن و تا تهش برو. برو و حرفه ای شو. ولی نتونستم. نتونستم و نمی تونم. من هیچ وقت نتونستم یه چیزو انتخاب کنم. مثلا بگم من شاعرم.
فقط می نشینم و شعر می سرایم. نه!
من همون لحظه که دارم سعدی میخونم یک دفعه دلم میخواد داستان بنویسم. شخصیت بسازم. جریان راه بندازم و همه رو بزارم سرکار! و همون لحظه ای که دارم داستان می نویسم دلم لک می زنه واسه عکاسی وسط شهر. یک دفعه وسط خیابون میزنه به سرم که از عاشق و معشوق قشنگی که دارند از حاشیه خیابون قدم می زنند یه عکس قشنگ ثبت کنم! یا مثلا وقتی که میزنم تو خط نمایشنامه خوندن و کلی کتاب از شکسپیر و ایبسن و برنادشاو میخونم دلم میخواد فیلم نگاه کنم. من نمیتونم بین این همه چیز های قشنگ فقط یکیشو انتخاب کنم.
دلم میخواد همه شو با هم داشته باشم. نمیتونم حسی که وقتی دارم نقاشی می کشمو با هیچ چیز دیگه ای تو دنیا عوض کنم. من همون قدر که از دیدن فیلم های خفن خوشحال می شم همون قدر از غرق شدن توی کتاب های مختلف لذت می برم. من لا به لای بیت های امیرخسرو دهلوی غش می کنم. توی نقاشی های کلود مونه گم میشم. شخصیت فیلم ها رو باور می کنم و باهاشون زندگی می کنم حتی! ترجیح میدم همینجوری سرگردان میان کوچه های هنر قدم بزنم ولی این لذت های عمیق زندگی رو حذف نکنم! شما چطور؟
میخوام از این به بعد فکرها و روزمرگی هامو براتون بنویسم. ببینم شما هم شبیه من هستید یا نه. شما هم این احساسات رو دارید و منو درک می کنید یا کاملا باهام مخالف اید. اگه دوست داشتید شما هم دست نوشته هاتونو برام بفرستید.
زهرا امیربیک
- سرگردان در شهرهای قدیمی
معرفی مشاور روانشناسی نشریه و نحوه طرح پرسش از ایشان
کاربر عزیز
چنانچه این مطلب مورد توجه شما قرار گرفت، لطفا آن را لایک کنید.
آره منم به مسائل مختلف علاقه دارم