پرسش و پاسخ در مورد احساس غم وشادی در نوجوانی

پرسش و پاسخ در مورد احساس غم وشادی در نوجوانی
t پرسش و پاسخ در مورد احساس غم وشادی در نوجوانی

بسیاری از نوجوان ها پرسش هایی در باره احساسات خود مطرح کرده اند . این که گاهی احساس غم یا شادی می کنند و چگونه می توانند با این احساسات در دوره نوجوانی کنار بیایند. در زیر این پرسش ها و پاسخ خانم دکتر سلیقه دار مشاور سایت را مشاهده می کنید.

پرسش

چه طور می توان بر غم غلبه کرد و شاد تر بود؟

پاسخ

سوالی کلی پرسیدی و ممکن است در شرایط مختلف، راه های گوناگونی داشته باشد. اما در کل شاد بودن درونی است و یکی از بهترین گزینه ها برای شاد بودن این است که تلاش کنی تا در اندوهی که ایجاد شده نمانی، بیش تر از اندازه لازم به آن فکر نکنی و در مواقعی که ناراحتی پیش می آید ضمن این که فکر کنی چرا پیش آمده و حالا چه کار می توانی انجام دهی تا اگر سهمی در ایجاد آن داشتی آن را جبران کنی، دیگر فکرش را رها کرده و خودت را به انجام کارهای مفید مشغول نمایی.

بنابراین اولین قدم مشغول شدن به کاری دیگر و انجام فعالیتی مفید است. همچنین اگر لازم است می توانی با فردی که بیش تر می داند مشورت کنی تا با شناسایی دلایل ناراحتی و غم، راه هایی برای مهار کردن دلیل اندوه پیدا کنی و اگر مساله ای است که ارزش ناراحتی را ندارد بتوانی راحت تر ان را ترک نمایی.

 پرسش:

سلام من دختری هستم که شاید بدبخت ترین آدم رو زمین باشه باورتون میشه؟؟

هیچ کس با من دوست نمیشه. با این حالی که من به همه محبت می کنم. کل تابستون داداش و بابام مغازه بودن. ما هم مشکلات خونوادگی داشتیم. من تو خونه تنهای تنها بودم و هیچ سرگرمی نداشتم جز کامپیوتر ولی کامپیوتر که جای دوست رو نمی گیره. من وقتی کلاس چهارم بودم مدرسمو عوض کردم به خاطر این که اونجا هیچ کس منو دوست نداشت. بعد رفتم مدرسه انقلاب اسلامی. دیدم اونجا چقدر محبوب هستم .سال ششم هم گذشت. رفتم راهنمایی مدرسه 13 آبان دیدم اینجا 1 دوست هم ندارم….

توجه کردم دیدم تو مدرسه هیچ کس به من توجه نمی کنه. گاهی وقتا خودمو به بد حالی زدم ولی هیچ کس به من توجه نکرد. گریه کردم کسی نفهمید. خواستم خود کشی کنم گفتم حوصله ندارم تا آخر عمرم جهنم بمونم. آه من از وقتی مشکلاتم تا این حد زیاد شده قلبم درد می گیره و دست چپم تیر میکشه و پشت سمت راست مغزم درد می گیره و چشام تار میشه. حس می کنم من فقط یک حیوان ولگرد بی پول و بی دوست هستم. به خدا هیچ کس مثل من نیست. بابا و داداشم که سر کار هستن. تو مدرسه که هیچ کس با من دوست نمیشه و من همیشه تنهای تنها هستم. (فکر نکنین من یک مزاحم هستم واقعیته به خدا… مشکلات من خیلی زیادن…… تا اینجاش با شما بگین چه کنم…….کمک

پاسخ:

داشتن دوست یک نیاز برای هر انسانی است اما این طور نیست که هر کسی که می خواهد دوستی داشته باشد به دیگران محبت کند تا آن ها به خاطر محبتش با او دوست شوند. به نظر می رسد تو احتیاج داری تا در زمینه های دیگری مانند این که چطور در درس هایت پیشرفت کنی؟ چطور در ایجاد ارتباط با دیگران، خودت باشی و نخواهی آن ها وادار به دعوت در دوستی با تو شوند و در این که چطور از بزرگترها کمک بگیری تا بتوانی موفقیت در رابطه و دوستی ات داشته باشی را بیاموزی و تقویت کنی.

برای این منظور اولا خودت باش و نخواه که دوستی دیگران را به زور و با نمایش دادن و با اجبار به دست بیاوری. دوم به نکات خوبی که داری فکر کن. ببین چه ویژگی ها و صفاتی داری که می توانی به آن ها به عنوان خصوصیات خوب خودت اشاره کنی.

بعد از این تلاش کن تا در زمینه فعالیت های درسی هنوز تا خیلی از سال نگذشته است برنامه ریزی کنی و وضعیت درسی ات را بهبود ببخشی. چون تو قبلا هم چندان دانش آموز ضعیفی نبودی. بنابراین تنها با داشتن برنامه و اراده می توانی شرایط درسی خودت را تقویت کنی و یادت باشد که معمولا همه آدم ها به کسانی که اراده دارند، تلاش می کنند، پیشرفت می کنند، نا امید نیستند و به آن چه که دارند افتخار می کنند، علاقمند هستند. همه این ها باعث ایجاد دوستی می شود.

تو به این ترتیب می توانی گام های خوبی برای داشتن دوست برداری، اما گاهی نیز بزرگترها می توانند کمک خوبی باشند. برای مثال می توانی از معلم هایت بخواهی تا تو را در گروهی قرار دهند یا درکنار فردی بگذارند تا بتوانی مشکلات درسی خود را از طریق او حل کنی. این راه به ایجاد ارتباطی خوب بین تو و همکلاسی هایت منجر می شود.

از امروز شروع کن و مطمئن باش که نتیجه می گیری.

غم وشادی در نوجوانی

پرسش

سلام من پسر 15 ساله ای هستم. این روزا خیلی از محیط و افراد دوروبرم (به جز خانواده) بدم می آید. چندین سال قبل من زندگی خودم را می کردم و بقیه هم زندگی خودشان و محیط هم به طور طبیعی بود اما این روزا خرابی و کثیفی دیوار ها، خیابان ها، جدول ها و… خیلی اعصابم را به هم می ریزد. همین طور افراد بی ادب و قلدر و در ضمن خیلی هم حساس شده ام با کوچک ترین حرفی یا بحثی ضربه روحی بزرگی می خورم مثلا وقتی دارم پول اتوبوس رو حساب می کنم یکی پشت من میگه زود باش دیگه بچه، خیلی اذیت میشوم.

پاسخ

هر چند یقین دارم درگیر موضوع مهمی شده باشی اما توصیه می کنم اگر شدت این احساس هایت زیاد است و تو را درگیر و ناراحت می کند حضورا به یک مشاور و ترجیحا فردی که روانشناس بالینی است مراجعه کنی. این نشانه ها می تواند نمایانگر حالاتی باشد که با کمک تکنیک هایی قابل کنترل هستند اما شناسایی و اقدام سریع تر ما کمک زیادی به کنترل آن خواهد کرد. بنابراین این توصیه را حتما با مادر و پدر در میان بگذار و اقدام کن.

پرسش

سلام. من یک دختر ۱۳ ساله هستم. همیشه موقع درس پرسیدن استرس و تپش قلب می گیرم، صدام هم می لرزه. با وجود اینکه درس رو هم بلد هستم دچار استرس میشم، حتی بعضی وقت ها که خیلی استرس می گیرم اون چیزی رو که می خواستم بگم فراموش می کنم. چیکار کنم تا این استرس از من دور بشه؟

پاسخ

انجام دو کار خیلی می تواند برای بهبود شرایط موجود به تو کمک کند. اول اینکه در خانه پس از مطالعه درس ها و انجام فعالیت مدرسه برای دوره کردن آن ها لباس مدرسه را بپوش. در تصور خودت صدای معلم و نیز فضای کلاس را تجسم کن و جایی بایست که گویا در کنار نیمکت و یا مقابل کلاس ایستاده ای و سپس با صدایی که خودت بتوانی آن را بشنوی در مورد سوالات مهم درس توضیح بده. مانند این که در کلاس مشغول پاسخ دادن به سوال معلم هستی، از روی کتاب به پاسخ ها نگاه نکن و تلاش کن که مدام یادآوری کنی که اینجا کلاس است.

این تکنیک شبیه معلم بازی است. می توانی برای ایجاد احساس بیش تر و نیز گذراندن دلنشین تر زمان از یکی از افراد خانواده هم کمک بگیری و با هم مشغول این کار شوید.

راه دیگری که مکمل قبلی است تمرین های تنفس است که برای شروع تنها از تنفس عمیق و آرام استفاده می کنیم. برای این منظور در همه جا و در انجام هر کاری لازم است که توجهت را به تنفست بدهی و تلاش کنی تا نفس های آرام و عمیقی بکشی. توجه دادن به تنفسی این چنینی موجب می شود تا  بتوانی با هوشیاری به آرام سازی روان و فکرت مشغول شوی و به همین دلیل موجب کاهش استرس می شود. حالا همین کار را در زمان هایی که با استرس روبه رو هستی انجام بده، از آنجایی که بدن و مغز تو به این شیوه از آرام سازی عادت کرده است به سرعت و راحتی در مواقع استرس هم تو را آرام می کند.

در پایان این که، از داشتن صدای لرزان و یا دیگر نشانه های استرس در کلاس نهراس و اصلا به این نشانه ها توجهی نکن زیرا همین توجه موجب می شود که نگرانی تو دو برابر شود و تصور کنی که الان دوستت و یا معلمت متوجه استرس تو شده اند و از این بابت رنج ببری. همه آدم ها این حس را تجربه می کنند فقط مهم این است که توانایی کنترل آن را در خودشان پرورش دهند.

غم وشادی در نوجوانی

پرسش

سلام. من دختری ۱۳ ساله هستم. تو خونه ما همیشه جنگ و دعواست اونم سر چیزای الکی. ۱ ماه پیش مامانم خودکشی کرد. من از اون موقع به بعد عوض شدم. دیگه شاد نیستم. با این که حال مامانم خوبه هر روز سر یه چیزی بحثشون میشه. سعی میکنم خودمو شاد نشون بدم اما وقتی میرم رو تختم برای خواب میشینم زار زار گریه میکنم. همش صحنه خودکشی مامانم و صحنه های بد گذشته میاد جلو چشمام. نمیتونم گذشته رو فراموش کنم. دیگه خسته شدم چیکار کنم؟

پاسخ

متاسف هستم که چنین اتفاقات تلخی را تجربه کردی، اما به توانایی تو برای مقابله با این شرایط بسیار امیدوارم چون متوجه شدی که باید کاری انجام دهی و متوجه هستی که برای این منظور به  کمک احتیاج داری.بنابراین در اولین قدم بهتر است احساس و برداشتت را با فردی که در خانواده موثر است در میان بگذاری.

در نگاه کلی مناسب ترین فرد، مادر یا پدر توست. من اطلاع دقیقی از شرایط آنها ندارم و نمیدانم تا چه حد میتوانند شرایط تو را درک کنند. اما به امتحان آن می ارزد که از مادر یا پدر خود و یا از هر دو بخواهی تا پای حرفهای تو بنشینند. اولا برای این گفت و گو زمان مناسبی انتخاب کن مثلا وقتی که دعوا نکرده اند و ظاهرا شرایط آرام است. سپس به آن ها بگو که شبها چه چیزهایی موجب گریه و زاری تو میشود، از چه چیزهایی وحشت داری و چقدر بابت بحث و دعوای آنها غمگین و مضطرب هستی. در این گفتگو اصلا طوری صحبت نکن که داری آنها را سرزنش میکنی بلکه به گونه ای صحبت کن که نشان دهی به درد دل کردن احتیاج داری و چون نباید حرف خانه را به جای دیگری بگویی با آنها صحبت کرده ای و در نهایت هم بخواه که به تو کمک کنند.  از آنها سوال کن که چطور میتوانند به تو کمک کنند که از این شرایط و غمهای بی پایان رهایی پیدا کنی.

روشن است که یکی از این کارها کم کردن دعواهای آنها مقابل فرزندانشان است و شاید همین گفتگو موجب شود کمی در رفتار خود هم تجدیدنظر کنند. اما اگر از این راه نتیجه ای نگرفتی، بهتر است از یک بزرگتر قابل اعتماد در فامیل کمک بگیری تا یا با میانجی­گری و گفتگو با والدین تو و یا با همراهی کردن خانواده برای ارجاع به مشاور راهی برای کم کردن احساس تو پیدا کنند.

شاید به این مطلب هم علاقمند باشید
چگونه باهوش تر شویم؟

در مجموع یادت باشد که تو سهمی در ایجاد اختلاف بین والدین خود نداری و هرگز نباید خودت را بخشی از منابع ایجاد تنش در خانواده بدانی، بلکه باید به این موضوع فکر کنی که آینده تو در دستان توست، تو راه خودت را داری و بهتر است همه ما یاد بگیریم که چگونه از نقصان های زندگی مادر و پدرمان درس بگیریم که خودمان آنها را تکرار نکنیم.

پرسش

سلام خانم سلیقه دار عزیز. دختری 15 ساله ام که مهر امسال به کلاس نهم می روم. نمی خواهم از خودم تعریف کنم… اما از نعمت هایی که خدا به من داده است موفقیت بسیار در درس هایم است… من سال هشتم رتبه اول شهرمان در مسابقات علمی شدم و رتبه خوبی نیز در استان کسب کردم. در ابتدا دو دوست خوب داشتم اما پس از آنکه موفقیت های من را دیدند کاملا رابطه شان را با من قطع کردند و سعی در آزار دادن من دارند.

من وقتی آن ها در کاری موفق می شوند خوشحال می شوم و به آن ها تبریک می گویم اما آن ها نه. در حال حاضر در مدرسه بسیار تنها هستم. با معلم هایم رابطه بسیار خوبی دارم اما با دوستانم نه. در واقع من آن ها را دوست دارم ولی آن ها از من متنفرند. مادر و پدرم هم می گویند دوستت باید یا مثل خودتت باشد یا از خودت بهتر تا باعث پیشرفتت شود … من در مدرسه مان همین دو نفر را پیدا کرده ام که تقریبا با من شرایط یکسانی دارند ولی متاسفانه آن دو بسیار حسود هستند.

هر وقت هم با من قهر می کنند با این که کاری نکرده ام ابتدا من از آن ها عذر خواهی می کنم… تا به حال چندین بار هم با آن ها منطقی صحبت کرده ام ولی اثر ندا شته است… مسئله بی دوستی واقعا آزارم می دهد و با توجه به نزدیک شدن سال تحصیلی جدید خیلی درباره این موضوع نگرانم. لطفا کمکم کنید. با تشکر

پاسخ

برایت خوشحالم و امیدوارم با تلاش بیشتر بتوانی از نعمات الهی که شامل حالت شده است نهایت لذت را ببری. در مورد دوستانت علاوه بر این که با نظر والدینت موافق هستم اما نکته مهمی را باید یادآوری کنم و آن هم این است که بهتر است به جای تمرکز تنها بر شرایط درسی دنبال فردی باشی که هر چند ممکن است شرایط درسی بالایی نداشته باشد اما بسیار تلاش می کند و البته اخلاق خوبی دارد.

خودت را به دوستانی که صرفا از نظر درسی نتایج خوبی دارند محدود نکن. بسیاری از دانش آموزان هستند که برای گرفتن نتیجه خوب انگیزه دارند و تلاش می کنند و ممکن است به دلایل گوناگونی نتوانند به خوبی آن نتیجه را به دست آورند و یا نتایج آن ها با توانایی خودشان تناسب دارد. بنابراین این طور افراد برای تلاش بیشتر به دوستان خود انگیزه می دهند. حالا اگر چنین فردی خودخواه و یا بدخواه برای دیگران نباشد و به قول تو حسادت نکند برای دوستی و دوست داشته شدن مورد خیلی خوبی است. بنابراین پیشنهاد می کنم ملاک های دوستیت را کمی تغییر بده و هرگز به این خاطر که ممکن است با از دست دادن دوستانی که نمی توانند از شادی تو شاد شوند تنها شوی ترسی به دل راه نده و به ایجاد دوستی با دیگر هم کلاسی هایت که ممکن است بسیار برای داشتن ارتباط دوستی با تو علاقمند باشند فکر کن.

پرسش

سلام من تک فرزندم و پدرم هم 50 و مادرم 43 سالشه. من توانایی های زیادی توی کار های الکترونیک دارم و شاید باورتون نشه ولی تنها کسی که تو شهرمون از آی سی های صفحه کیلومتر ماشین چیزی میدونه منم و بعضی وقت ها برای رفع تنهاییم صفحه کیلومتر تعمیر میکنم. یکی از دلایلی که توی این راه پیشرفت کردم هم تنهاییم بوده. پدر و مادرم منو دوست دارن و سعی میکنن که به من نزدیک بشن”اینو درک میکنم” ولی از طرفی به خاطر اختلاف سنی زیادی که باهاشون دارم و از طرف دیگه عدم اعتماد به اون ها مانع این کار میشم.

من دوستای زیادی دارم ولی هر وقت میخوام با یکی شون صمیمی بشم یک نا مردی ازشون میبینم و ازشون دلسرد میشم. چند بار پیشنهاد دوستی از جنس مخالف هم سنم داشتم که متاسفانه یا خوشبختانه بهشون جواب رد دادم. از تنهاییم و نداشتن دوست خوب خیلی نگرانم. لطفا راهنماییم کنید. با تشکر

پاسخ

خیلی تو را تحسین می کنم که میتوانی از اوقات فراغت و تنهایی خود به خوبی استفاده کنی و حالا برای خودت یک حرفه ای در یک زمینه خاص شده ای. اما بدیهی هست که تو هم مثل هر فرد دیگری به دوست احتیاج داری. هر چند تردیدی وجود ندارد که فاصله سنی به ویژه برای ایجاد ارتباط با مادر و پدر چندان جایی ندارد. برای مثال میتوانی در داستان زندگی بسیاری از افراد خاص بخوانی که چطور با وجود فاصله سنی مثلا با استاد خود و یا یک بزرگتر تاثیرگذار به بهترین موقعیت ها رسیده اند. بنابراین در رابطه با مادر و پدر به این فاصله توجهی نکن و تلاش کن تا بتوانی به آن ها و محبت آن ها و نیز رابطه مادری و پدری آن ها که هرگز جایگزینی ندارد فکر کنی و از این شرایط بهترین بهره را ببری.

ولی با این همه دوست جای خودش را دارد و لازم است بتوانی جایی برای دوستانت هم در زندگی داشته باشی. برای این منظور بهتر است به دوست به چشم فردی ثابت و دائمی نگاه نکنی که بخواهی همیشه و در همه موارد او را در کنار خودت داشته باشی. چون این نگاه موجب می شود برای دوست شدن و دوست داشتن به خودت سختی های زیادی بدهی.

دوست می تواند در برخی موارد با تو هماهنگ باشد و سلایق و علایق و نظرات مشابهی داشته باشد و در برخی موارد مانند تو فکر نکند و با این حال دوستان خوبی هم برای هم باشید. بنابراین کمی بر اولویت های مهم دوست خوب برای خودت تمرکز کن و به ملاک هایی توجه کن که دوست خوب برای تو می تواند داشته باشد و باقی موارد را که پس از این ملاک ها قرار می گیرند نادیده بگیر. در عین حال کمی هم انعطاف داشته باشد و به خودت بگو گاهی لازم است برخی رفتارها را تحمل کنی و یا برای تغییر در رفتار دوستت کمی تلاش کنی. در این صورت دوستی های بهتر و ماندنی تری شکل می گیرد.

غم وشادی در نوجوانی

پرسش

سلام. من دختری 14 ساله هستم. پدرم از صبح تا شب و مادرم از صبح تا عصر سر کار هستند. اما مادرم 5 شنبه و جمعه ها خانه است. من از تابستان متنفرم. به این دلیل که حوصله ام سر می رود و این که در مدرسه شاد ترم. با مادرم هم رابطه چندان صمیمی ندارم. در تابستان یا با برادر 7 ساله ام دعوا میکنم یا فقط پای تلویزیون و اینترنت هستم. البته کتاب های درسی سال آینده را هم دانلود کرده ام و روزی نیم ساعت مطالعه می کنم. اما با و جود همه این ها اوقات فراغت بسیاری دارم که آن ها را بسیار بیهوده می گذرانم یا فقط غر میزنم و با برادرم دعواهای بدی می کنم. به نطرم اگر اوقات فراغتم پر باشد دیگر روی شیطانی های برادرم هم حساس نمی شوم و حرص نمی خورم. لطفا مرا راهنمایی کنید. با تشکر

پاسخ

آفرین به تو که متوجه علت برخی رفتارها هستی و دوست داری تلاش کنی تا آن ها را برطرف کنی. درباره بیکاری های تابستان و در نتیجه مشکلاتی که برایت پیش می آید کاملا درست میگویی. هر قدر زمان خالی و بدون برنامه کمتر داشته باشی همان قدر بهتر میتوانی از تابستان لذت ببری.

برای این منظور به پرسش مشابهی که یکی از دوستانت در همین سایت داشت توجه کن و پاسخ را مطالعه کن. آن پیشنهادها به بسیاری از کارها مربوط بود مثل درست کردن یک دفتر شعر مخصوص تو که در آن از اشعاری که خوشت می آید می نویسی و با کمک تصاویری که در روی کارت ها و … می بینی و قابل جدا شدن از آن است کادربندی می کنی. چنین تجربه هایی کمک می کند تا علاوه بر تقویت حس علاقمندی به ادبیات فارسی، دفترچه خوبی برای خودت به یادگار از این تابستان داشته باشی.

حالا علاوه بر اشعار، جمع آوری کلکسیون از هر شیء ای هم می تواند مفید و موثر باشد. هم چنین بسیاری از هنرها قابلیت خودآموزی دارند. برخی دارای دفترچه های راهنما و یا ارائه گام های یادگیری از طریق سایت های معتبر یا برنامه های تلویزیونی هستند. یادگیری از این طریق هم برایت سودمند است.

اما پیشنهاد آخر من این است که همراه برادرت کارهای مشترکی را برای انجام دادن انتخاب و تجربه کنی. مثلا هر روز را به یک کارگاه آموزشی اختصاص بده. یک روز با اجازه مادر با کمی رشته ماکارونی و چسب به ساختن پل با کمک یکدیگر مشغول بشو (در این باره در اینترنت مطالب خوبی پیدا می کنی)، و روز بعد کار با تکه پارچه و یا دورریختنی ها را برای ساختن تابلوی هنری و یا کاردستی تجربه کنید و خلاصه هر روز یک کار از این دست با هم انجام دهید.

اطمینان دارم انجام کارهای مشترک می تواند هم برای تو مناسب باشد و هم اگر خوب برایش برنامه ریزی کنی و مراقب باشی که زود از دست برادرت عصبانی نشوی، در این صورت بهترین اوقات را با هم خواهید گذراند.

پرسش

من ۱۲سال سن دارم. مشکل من اینه که خیلی خیلی زود ناراحت می شوم و وقتی در کنار دیگران هستم خیلی شوخ طبعم ولی گاهی وقتا حالت افسردگی پیدا میکنم و نمیتونم خودمو کنترل کنم. مادر و پدرم هم بارها به خاطر این عصبانیت سرزنشم کرده اند. نمیدانم چیکار کنم؟

پاسخ

برای پاسخ دادن به سوالت باید در مورد گذشته تو هم اطلاعاتی داشته باشم. برای مثال مهم است که بدانیم آیا در کودکی هم چنین رفتاری داشتی و یا این رفتار یه همین سال های اخیر و به دوره نوجوانی مربوط می شود؟

اگر قبلا هم این طور بودی لازم است از بزرگترها بخواهی تا مشاوره با یک روانشناس بالینی را برایت هماهنگ کنند و بتوانی از خدمات و آزمون های آن ها استفاده کنی و اطمینان حاصل شود که چقدر این رفتار از محیط گرفته شده تا آن را تغییر دهند.

اما اگر این حالات به همین سال ها برمیگردد به احتمال بسیار، وابسته به تغییرات نوجوانی توست. در این صورت لازم است خودت کمر همت ببندی و به نکات زیر توجه کنی:

در چنین مواقعی خودت را بیشتر از این که سرزنش کنی، درک کن و به خودت بگو من باید بتوانم خودم را کنترل کنم.

از عادت شوخ طبعی خودت که بسیار هم پسندیده است استفاده کن و تلاش کن تا در مواقعی که حالت و احساس افسردگی داری، بیشتر با نگاه طنز به اتفاقات اطرافت نگاه کنی.

شاید به این مطلب هم علاقمند باشید
 مکالی کالکین بازیگر نوجوان فیلم تنها در خانه و عاقبت تلخ او

هرگز در حین عصبانیت و یا احساس اندوه با دیگران به گفتگو ننشین و در این شرایط خودت را به انجام کاری که تو را به خودش مشغول می کند و موجب آرامشت می شود سرگرم کن.

حتما انجام و دنبال کردن یک رشته ورزشی را در برنامه ات بگذار.

داشتن سرگرمی های شخصی مانند جمع آوری اشیاء و … هم برای گذر از التهابات خاص دوره نوجوانی مفید و موثره.

پرسش

سلام. گاهی وقت ها اونقدر دلم میگیره که نمیدونم چیکار باید بکنم. دلیلش رو درست نمی دونم. اما دوست دارم با یه نفر حرف بزنم. متاسفانه هیچ وقت کسی رو ندارم که بتونم باهاش حرف بزنم. از نظر روحی کیلومترها با مادرم فاصله دارم! حرف های منو درک نمی کنه و وقتی باهاش حرف می زنم به جای گوش دادن به حرف های من معمولا وسط حرفم شروع میکنه به نصایح تکراری و بی ربط! دلم یه همدم میخواد. یه نفر که همیشه باهاش حرف بزنم. نوشتن رو بهتر از حرف زدن بلدم! چون معمولا کسی وسطش نمی پره تا نصیحتم کنه.

موقع نوشتن کسی هم بهم ایراد نمی گیره اما ایراد کارم اینجاست که موقع نوشتن طرفم خودم هستم! گاهی اونقدر دلم تنگ میشه که حتی نمیتونم درک کنم دلم واسه کی یا چی تنگ شده! یا شاید هم فقط دلم گرفته و من نمیتونم تشخیص بدم دلم از چی گرفته! گاهی حس می کنم تنهاترین آدم روی زمینم! چون نمی تونم با هیچ کس حرف بزنم! انتظار دارم آدما حرف های منو از نگاهم تشخیص بدن! اما هیچ کس نیست که بتونه این کارو بکنه! گاهی دلم میخواد آدما دوستم داشته باشن و بهم احترام بذارن! وقتی حس می کنم یک نفر داره به من عمدا بی محلی می کنه، یا وقتی حس می کنم یک نفر میخواد منو پس بزنه یا به من حسودی می کنه اونقدر شوکه میشم که منطقم رو از دست میدم!

چون من به هیچ کس حسودی نمی کنم! همیشه هم سعی کردم با همه دوست باشم. گاهی میترسم تمام این تصورات خیالبافی باشه و من الکی نسبت به طرف مقابلم بدبین شده باشم! خیلی حرف زدم. قرار نبود اینقدر طولانی باشه. فقط دلم خواست یه نفر حرفامو بخونه. فقط همین. ببخشید.

پاسخ

شاید بتوانیم بخشی از این احساس تنهایی و نیز علاقه ات برای بیان احساس و دلتنگی هایت را به پای دوره نوجوانی و شرایط آن بگذاریم. اما اینکه چه راهی را برای رفع این نیاز پیدا می کنی مهم تر است و تو هم با هوش و ذکاوت خودت نوشتن را پیدا کردی که البته راه خیلی خوبی است هر چند که برای تو کافی نیست.

بنابراین ممنون که با ما هم دلتنگی هایت را در میان گذاشتی اما لطفا یک بار که سرحال هستی از مادر بخواه تا مقابل تو بنشیند و به صورت کوتاه و روشن به او بگو که تو چه انتظاری از او داری و بگو که دوست داری موقع حرف زدن پاسخی به تو ندهد و گاهی تنها شنونده باشد. این چیزها ساده است و فکر می کنم هر مادری اگر بداند که فرزندش از او چه انتظاری دارد آن را می پذیرد. اما اغلب آنها دقیقا از انتظار فرزند خود اطلاعی ندارند و به سبب مسئولیتشان فکر می کنند نصیحت کردن و نشان دادن راه مهم تر است. در حالی که یک اشاره روشن تو می تواند به او کمک کند تا جور دیگری رفتار کنند.

پرسش و پاسخ در مورد احساس غم وشادی در نوجوانی

پرسش

من یه دختر 14 ساله هستم شاگرد فعال و درس خون که در مسابقات خوارزمی و… هم شرکت میکنه. معدل کارنامم هم بیست شدم. در مدرسه جدیدم دوستای جدیدی پیدا کردم که هیچ کدومشون رو از قبل نمیشناختم. همون اولای سال به یکی به اسم محدثه بدون شناخت اعتماد زیادی کردم و نصف رازهامو بهش گفتم. اون هم رازهاشو که در رابطه با یه پسر بود بهم گفت. من بهش کمک میکردم و میخاستم که رابطش رو کات کنه. بگذریم چهار ماه گذشت و با یکی از همکلاسی هام به اسم فاطمه دوست صمیمی شدم یعنی بهتره بگم عاشقش شدم در حدی که اگه با یکی گرم میگرفت من ناراحت میشدم.

یکی دیگه از دوستام (نگار) که محدثه رو میشناخت بهم گفت بد کاری کردی به محدثه اعتماد کردی چون وقتی میبینه یه دوست دیگه هم پیدا کردی سعی میکنه یه جوری دوستیتون رو خراب کنه و من باور نکردم. بعد یه مدت که اتفاقاتی افتاد و خوب محدثه رو شناختم فهمیدم که نباید باهاش صمیمی باشم پس باهاش قهر نکردم فقط مثل بچه های دیگه بود برام. بعد اون که دید با فاطمه گرم گرفتم خواست که دوستیمون رو خراب کنه. حالا هم یه بیماری شبیه میگرن و سندرم معده عصبی گرفته و دائم میگه مهلا بیا باهات کار دارم که من هر بار با یه بهونه نمیرم و میدونم که اگه برم و فاطمه بفهمه خیلی ناراحت میشه چون فاطمه هم دل خوشی از محدثه نداره. به فاطمه گفتم که بنویسه که در مورد من چی فکر میکنی هر چی هم بگی ناراحت نمیشم. اون هم نوشته یه دختر جذابی که نمیشه دوست نداشت.

همیشه تو دلیل قهرمون بودی و وقتی که قهر بودیم میرفتی با دشمنای من گرم میگرفتی و یا یه حرفایی که نمیدونی خوشم میاد یا نه یا یهو اسم تیغ میاری (البته من شوخی میکردم و میدونم این کار عاقلانه نیس) و آستین بالا میزنی، میخام داد بزنم و بگم مهلا آزارم نده.

این نامه فاطمه بود. من نمیدونم چه جور آدمی هستم ولی این دوستی داره همه ما رو به شدت آزار میده کمک کنید و یه راهی جلو پام بزارید. ممنون

پاسخ

هر چند احساست و آشفتگی که در اثر این دوستی ها دچارش شدی کاملا قابل درک است اما دقیقا نمی توانم متوجه شوم که چه چیزی نگرانت می کند و در واقع وقتی همه چیز روشن است و تو به شناخت بیشتری در رابطه با دوستانت رسیدی چرا باید برخی اشتباهات را تکرار کنی. برای مثال خودت متوجه شدی که در مورد دوستی اولت هم ایراد کار این بود که زیادی اعتماد کردی و حالا همان را با رابطه با فاطمه داری تکرار می کنی و افراط میکنی. درست است که او را بیشتر و به شکل دیگری دوست داری اما این نباید به آن معنا باشد که باز هم افراط کنی. در واقع هر زمان که می خواهی دوستی را برای زمان بیشتری برای خودت داشته باشی باید یادت باشد که مهم ترین و سخت ترین قسمتش این است که هرگز در رابطه با او افراط و یا تفریط نکنی.

حالا هم جریان روشن است، تو می خواهی با فاطمه بیشتر از دوست اولت دوستی داشته باشی و می دانی که هم خودت و هم او از داشتن رابطه با محدثه خوشحال نمی شوید بنابراین بهترین حالت این است که محدثه بتواند با احساس تو خو بگیرد و عادت کند که می تواند تو را در حد یک دوست معمولی داشته باشد.

برای این منظور دو کار می توانی انجام دهی. یا اینکه به محدثه حقیقت را بگویی و  تصمیمت را با او در میان بگذاری تا او هم بتواند وضعیت خودش را بداند و به دنبال برقراری دوستی با دیگری باشد و یا اگر این کار را صلاح نمیدانی و ممکن است رازهای تو را در اثر ناراحتی برملا کند، کم کم او را کنار بگذاری و کارهای مشترک کمتری با او انجام بدهی و البته فاطمه را هم روشن کنی که چه نقشه ای در ذهنت داری تا هم ترک محدثه به او و خودت لطمه ای وارد نکند و هم فاطمه از تو ناراحت نشود.

نکته مهم این است که با تعطیل شدن مدرسه حتما رابطه تو با دوستان مدرسه ات هم کمتر می شود و یا شکل دیگری به خود می گیرد طوری که تو ناچار نیستی به طور مداوم آن ها را ببینی و به همین علت کارت ساده تر خواهد بود.

پرسش:

سلام ببخشید من14سال دارم و خیلی خجالتی ام طوری که راه میرم از خودم عیب میگیرم. بهتره بگم اعتماد به نفس ندارم. توی کلاس ما همه پر شورن ولی من مثل افسرده هام. حتی خجالت میکشم انشامو بخونم. کمکم کنید. ممنون

پاسخ:

همان طور که خودت هم اشاره کردی احتمالا شما با مشکل کمرویی یا خجالت روبرو نیستی و بیش تر مساله به اعتماد به نفس و خود باوری تو ارتباط دارد. برای همین منظور هم لازم است تلاش کنی ابتدا خودت را بهتر بشناسی طوری که بتوانی به توانایی ­های خود در کنار کم­ توانی ­های خود اشاره کنی.

پس از این مرحله که البته توصیه می ­کنم با هدایت و کمک یک مشاور انجام دهی، نوبت به آن می ­رسد که درباره راه ­های ابراز خود و سهولت در بیان نظراتت کار کنی که این موضوع ارتباط مستقیمی با اعتماد به نفس دارد. بر ای این مقصود تو یاد می گیری که چگونه در هر جمعی بتوانی بدون توجه به نظرات و واکنش­ های اطرافیان عقیده­ ات را بیان کنی، انشاء و نوشت ه­ات را بخوانی و بالاخره به راحتی ارتباط برقرار کنی.

این کار نیاز به هدایت دارد که قطعا در ارتباط مستقیم با یک بزرگسال آگاه مانند مشاور ممکن است. اما در یک گام ساده توصیه می کنم در هر شرایطی درونت را رها کنی، در مقابل نقد و قضاوت کردن در مورد خودت بایستی و اجازه ندهی که این طور رفتار و فکر کردن در مورد خودت موجب شود که فکر کنی دیگران هم همین اندازه تو را قضاوت می کنند و به همین دلیل نتوانی راحت و بدون دغدغه حرف هایت را بزنی. در این گونه تمرین ­ها تو یاد می ­گیری که گاهی ما خودمان موجب ایجاد شرایط سخت در ارتباط با دیگران می­ شویم در حالی ­که دیگر اطرافیان ما این گونه فکر نمی­ کنند. به همین دلیل خوب است گاهی تلاش کنی به جای گوش دادن به یک حس درونی که تو را به سکوت دعوت می­ کند، مقابلش بایستی و سکوت نکنی. این شروع خوبی برای تغییر خواهد بود.

پرسش

با سلام. امیدوارم حالتون خوب باشه و سال خوبی داشته باشین. من یک مشکل بزرگی دارم اونم اینه که هر چی رو که بیش از حد دوست داشته باشم کمتر ازش استفاده می کنم مثلا یه سایت مذهبی که خیلی دوسش دارم کم میرم یا مثلا با دوستم که زیاد دوستش دارم سعی می کنم مکالمه رو باهاش کم کنم. شاید ترس از دست دادنش  رو داشته باشم. نمیدونم. این حس کلافم کرده. کمکم کنید.

پاسخ

امیدوارم تو و تمام نوجوانان ایران هم سال خوبی را در پیش داشته باشید. پیدا کردن دلیل این احساس تو درباره دوری کردن از چیزهایی که مورد علاقه ات هستند می تواند پیچیده باشد. اما در نگاهی ساده باید گفت که شاید در قدم اول زیادی دوست داشتن مانع ارتباط توست. تو در سوالت گفتی که وقتی چیزی را زیادی دوست داری چنین رفتاری نشان می دهی. بنابراین به نظر می رسد خوب است در مورد علایق خودت تعادل و میانه روی داشته باشی.

شاید به این مطلب هم علاقمند باشید
مرزکشورهای دنیا

اما مرحله دوم برای از بین بردن چنین رفتاری می تواند شیوه ای باشد که در جهت معکوس تمایل و ترس تو که از دست دادن آن فرد یا آن رابطه است قرار دارد.

در این شیوه لازم است تلاش کنی تا با رعایت تعادل و نه زیاده روی خودت را در معرض ارتباط با دوست داشتنی هایت قراردهی. مثلا جلوی خودت را برای گفتگوی با دوستت نگیری و هر زمان کلامی هست که باید بگویی خودت را وادار کنی تا مقصودت را به زبان آوری و موارد دیگری از این دست. در این حالت و به مرور اگر احساس ترس از دست دادن در وجودت باشد کمرنگ شده و از میان خواهد رفت. در این شیوه که با قصد کنترل رفتار و احساس تو اجرا می شود نکته مهم این است که تعادل و میانه وری را فراموش نکنی و مراقب افراط نکردن از حدود لازم باشی.

پرسش

من مشکلم اینه که نمیتونم تصمیماتمو عملی کنم. مثلا برنامه ریزی میکنم که درس بخونم یا برای تابستون تصمیم میگیرم که فلان کارو انجام بدم یا حتی تصمیم میگیرم که خوش اخلاقتر باشم اما حد اکثر دو روز سر تصمیمم هستم.

یا با اولین شکست ناامید میشم یا اصلا با خودم فکر میکنم نه، من نمیتونم! و یا بعد از تصمیم، حوصله انجامشو ندارم.

خواهش میکنم کمکم کنین چون من دیگه از این وضع خسته شدم! هر بار خواستم تغییر کنم نشد!

پاسخ

بهتر است برای شروع، علت این رفتارت را پیدا کنی.

آیا از خودت انتظارهای زیادی داری؟

آیا برنامه ات عملی و شدنی است؟

آیا مراحل و گام های انجام یک برنامه را به روشنی تعیین می کنی؟

آیا تا به حال از یک بزرگتر آگاه برای داشتن برنامه استفاه کرده ای؟

توجه به سوال های یاد شده می تواند به تو کمک کند تا اشکال و نواقص احتمالی کارت را شناسایی کنی.

اما برای ادامه پیشنهاد می کنم از کارها و تصمیم های ساده و آسان شروع کن. برای مثال برای اینکه خوش اخلاق تر باشی بگو کدام اخلاق را دوست داری تقویت کنی؟ مثلا می گویی می خواهم مودب باشم. خوب حالا مودب بودن را که شامل خصوصیات زیادی هست ریزتر کن مثلا تصمیم بگیر تا هفت روز هر موقع مادر یا پدرت تو را صدا میکنن سریع خودت را به آن ها برسانی و با صدای ملایم “بله” بگویی. خوب این ادب و احترام است که در خانه تمرین می کنی. در این هفت روز توجه ات را به همین رفتار متمرکز کن. در نهایت توجه تو کمک می کند که این رفتار در تو عادت شود. حالا سراغ جزء دیگری برای مودب بودن برو و هفت روز دیگر را به تصمیم جدیدت توجه بیشتری نشان بده و البته تصمیم قبلی را هم فراموش نکن.

برای تصمیم سازی های بزرگتر مثل برنامه ریزی برای تابستان توصیه می کنم که ابتدا برنامه اولیه ای با توجه به نیاز، علاقه و فرصت هایی که داری تهیه کن. سپس برنامه ات را به یک بزرگتر آگاه نشان بده و از او بخواه تا برای عملی شدن برنامه به تو کمک کند. در این شرایط هم یادت باشه که گام به گام بودن برنامه و نیز اجرایی بودن آن با توجه به شرایط خیلی اهمیت داره.

پرسش

سلام خانم دکتر. خسته نباشید. من یه مشکلی دارم از اواسط مهر دچار دلتنگی شدید شدم و تنها کسی که میتونم باهاش صحبت کنم مادرمه اما به خاطر مشغله کاری زیاد وقت صحبت کردن نداره خیلی این روزا حالم بده. کمکم کنید.

پاسخ

خوشحالم که با گفتگو کردن با مادرت حال بهتری پیدا می کنی و این خیلی خوبه. اما حالا که مادر درگیری کاری دارند و نمی تواند آن طور که باید برای تو وقت بگذارند به نظرم بهترین کار این است که برای ایشان نامه بنویسی. اما در نامه ات و در همان اولین جملات برایشان بنویس که خیلی به گفتگوی با ایشان احتیاج داری.

به ایشان یادآوری کن که در این شرایط فقط او می تواند برایت کافی باشد و به همین دلیل درخواست کن که در کنار همه دل مشغولی های اکنون خود جای خالی ای برای تو بگذارند. سپس در همان نامه بخشی از حرف هایی که دوست داری به ایشان بگویی را بنویس و در انتها هم از مادر قول بگیر که در اولین فرصت زمانی برای گفتگو با تو خالی کند و بگو که منتظر هستی.

فکر نمی کنم با این تلاش بی نتیجه بمانی و قطعا مادر راهی برای رفع این نیاز تو پیدا خواهند کرد.

پرسش

کاربری که گله داشتند پدرشان برایشان تلفن همراه نمی خرد و مادرشان سخت گیری می کنند مجددا پرسیده اند:

خانم دکتر ممنون ولی من همه این کار ها را انجام داده ام.

مادرم میگوید اگر برای تو تلفن همراه بخریم تو میروی با پسرهای مردم دوست میشوی و باید انوقت تو را از منجلاب در بیاریم.

تازه بسیار دلیل های متنوع قانع نکننده دارند.

من امسال شاگرد اول شدم و همه نمره هایم 20 شده ولی پدرم برای من هدیه ای نخریده. تازه وسط سال هم در آزمون علمی در مدرسه اول شدم ولی پدرم برایم چیزی نخرید اما دوستم در مدرسه پنجم شده بود و پدرش برای او تبلت خریده بود.

تازه چند وقت دیگه هم تولدم است و آن ها اصلا حرف از تولدم نمیزنند مثل پارسال. چه کنم ؟

پاسخ

اگر این طور که میگویی با هم جلسات گفتگو داشته اید و نتوانستی نتیجه ای بگیری دیگر لازم است تا از آنها بخواهی تا در یک جلسه مشاوره شرکت کنند و در آن جلسه که با حضور فرد دیگری است که می تواند چاره راه را نشان بدهد به گفتگو بنشینید.

اما در مورد معدل بیست و تلاشی که داشتی باید به تو تبریک بگویم اما با این عقیده تو که باید در برابر آن جایزه ای هم بگیری خیلی موافق نیستم. تلاش برای آینده زندگی خودت معامله ای با بزرگتر ها نیست. تو باید خودت از این همه موفقیت خوشحال باشی و با این انگیزه به آینده ات نگاه کنی نه اینکه در انتظار تایید و تشویق هایی مثل دریافت جایزه بنشینی چون اگر به این شکل ادامه بدهی انگیزه هایت از بین می رود و دیگر نه برای خودت و نه برای هیچ چیز دیگری تلاشت از درون جوشش نخواهد داشت.

تولدت هم پیشاپیش مبارک.

فکر نمی کنم هیچ فکری برای تولدت نداشته باشند ولی سعی کن تا قبل از تولدت، اگر کدورت و یا ناراحتی با والدینت داری حلشان کنی و نگذاری تا روز شیرین تولدت تلخ برگزار شود.

پرسش و پاسخ در مورد احساس غم وشادی در نوجوانی

پرسش

سلام خانم سلیقه دار. من ۱۷ سالمه و چند وقت پیش بهتون گفته بودم با صمیمی ترین دوستم رابطه ام حدود ۶ ماهه بهم خورده اما یکی دیگه از دوستام نمیذاره که من با دوست صمیمی ام آشتی کنم (چون عاشق هم اند و دوست صمیمیم رو تهدید به ترکش میکنه و اونم مجبوره بپذیره) بهم گفتید با اون شخص سوم صحبت کنم و من اینکارو کردم اما نتیجه نداد. الان افسردگی گرفتم و هر روز گریه می کنم و حسرت گذشته رو میخورم. با هر چیزی هم که خودمو سرگرم میکنم بازم نمیشه. واسم خیلییییی سخته. نمیخوام فراموشش کنم. خواهش میکنم راهنماییم کنید.

پاسخ

اصرار تو برای دوستی قدیمی قابل درک هست اما اگر قرار باشد تمام روزهایت را برای رسیدن به گذشته ای که تمام شده از دست بدهی در این صورت حسرت خوردن هایت بیشتر و بیشتر می شود. بیا با خودت قرار بگذار و یک زمانی را تعیین کن که تا آن زمان، تلاش کنی تا با گفتگو با دوستانت (هر دوی آنها) شرایط را رو به راه کنی و به آنها بگویی که قصد نداری میانه آنها را هم بر هم بزنی. ولی اگر نشد و تلاشت برای ایجاد دوباره این دوستی نتیجه ای نداد دیگر این رابطه را رها کنی و به دنبال دوستان تازه ای باشی. مهم این است که تو با خودت کنار بیایی و این قرار می تواند به تو کمک کند تا با شرایطی که پیش می آید کنار بیایی.

پرسش

سلام. نمیدونم باید داستانمو بگم یانه….من عاشق مادرم هستم و میدونم که اونم منو دوست داره. اما از این موضوع مطمئنم که خواهرم رو چندین برابر من دوست داره. مثلا وقتی با خواهرم جر و بحث میکنم….خواهرم بعضی مواقع به من توهین میکنه و حرف های سنگینی بهم میزنه ولی من همیشه خدا شاهدمه که سکوت میکنم مگر اینکه بگم چرا از من بدتون میاد. وقتی میخوام با خواهر یا مادرم صحبت کنم و دردودل کنم میگن چرتو پرت نگو و کارو به شوخی میگیرن. وقتی به مادرم میگم چرا میذاری خواهرم بهم توهین کنه هی بزرگتر بودنش رو به من سرکوفت میزنه…. من باید راضیشون کنم که منو ببرن مشاور… من مثل روانی ها شدم حالم از خودم و از همه بهم میخوره… بخدا بعضی اوقات فکر خودکشی میکنم ولی از خدا میترسم… بخدا ازش میترسم…… چرا خدا با من اینجوری میکنه؟؟ بعضی اوقات که با خودم فکر میکنم به مادرم حق میدم…. یعنی خدا داره منو فراموش میکنه؟

پاسخ

احساس تو قابل درک است. همه ما گاهی تصور می کنیم که کمتر از دیگران مورد توجه قرار میگیریم و این شرایط آسان نیست و می تواند بسیار آزار دهنده باشد. اما این که تو همیشه این احساس را داری و خواهر و گاهی هم مادر این حس تو را به شوخی میگیرند بیشتر میتواند ناراحت کننده باشد.

برای حل این موضوع از حس خوبی که در مورد مادرت داری شروع میکنم. اینکه عاشق او هستی بسیار تحسین برانگیز است و همین هم نشان میدهد که تو فردی عاطفی هستی و به همین دلیل به نشانه های بیشتری برای ابراز محبت اطرافیانت احتیاج داری. شاید اگر فرد دیگری به جای تو باشد که درجه عاطفه و احساسش کمتر است بیشتر از این نیازی به ابراز محبت اطرافیان ندارد. اما این موضوع برای تو متفاوت است.

بر این پایه، بهتر است زمان مناسبی که همه چیز آرام و عادی است از مادر بخواهی تا با تو به گفتگو بنشیند. از او بپرس که در مورد تو چه تصوری دارد و چه ویژگی های خوب و یا بدی از تو میداند. به دقت به حرفهایش گوش بده و ببین آیا از این که روحیه حساس و یا عاطفی داری هم حرفی میزند. اگر او به این نکته اشاره کرد که چه بهتر و اگر نگفت خودت به این نکته بپرداز و بعد هم ادامه بده که به همین دلیل چه احساس های بدی گاهی به سراغت می آیند و چه اتفاقهایی در درونت روی می دهد. بعد هم راه حل هایت را برایشان بگو و البته از او هم راه حل و نظر بخواه تا بتوانی به نتیجه بهتری برسی.

پرسش و پاسخ در باره عشق های نوجوانی

 

t پرسش و پاسخ در مورد احساس غم وشادی در نوجوانی
4.7/5 - (3 امتیاز)