تابستان آن سال از آن تابستانهایی بود که فکر میکنی هیچوقت به آخر نمیرسند. دانیل و لوکاس، حسابی سرگرم برنامه جذابشان، یعنی شکار اردکماهی بودند. اما من به این کار علاقهای نداشتم. از اینکه جلوی چشم خودم یک موجود زنده، جان بدهد متنفر بودم اما گیزلا، مادر دانیل و لوکاس به من گفته بود «پسرها اینطوری هستند. عاشق ماهیگیری و کارهای هیجانانگیزند و نمیشود جلویشان را گرفت.»
بعد هم پسرها را دست من سپرده بود و یک کتاب راهنمای ماهیگیری به من هدیه داده بود. گیزلا از من خواسته بود با کمک کتاب راهنما، ماهیگیری درست را به پسرها یاد بدهم که حداقل ماهیهای بیچاره را هنگام صید، عذاب ندهند.
با تمام بیزاری شدیدی که از این کار در دلم وجود داشت اما به گیزلا قول دادم خواستهاش را عملی کنم. گیزلا سرطان داشت و مدت زیادی زنده نمیماند و من برای اینکه دلش را شاد کنم خواستهاش را پذیرفته بودم. هر چه باشد از زمانی که یادم میآمد همسایه بودهایم و در دهکده با هم زندگی میکردیم.
مادر میگوید حال گیزلا خوب میشود اما من باور ندارم. وضعیت روحی لوکاس و دانیل هم درست مثل من است. برای همین است که میخواهند اردکماهی را صید کنند. آنها معتقدند اگر بتوانند اردکماهی را صید کنند حال مادرشان برای همیشه خوب میشود. اما واقعا اردکماهی با خودش سلامتی میآورد؟
تابستان اردکماهی
«تابستان اردکماهی» روایتگر پستیها و بلندیها، خوشیها و ناخوشیها و امیدها و ناامیدیهای دو خانواده و فرزندان نوجوان آنهاست. یک روز شور صید ماهی و بازی کنار رودخانه، تمام ساعات را دلچسب میکند و روزی دیگر آتش قهری که به رابطه بچهها میافتد زندگی را سرد میکند. این کتاب پر از لحظههای تلاش برای غلبه بر ناامیدیها و ناکامیهاست؛ تلاشی که گاه به ثمر مینشیند و گاه نتیجه مطلوب ندارد.
«پتر هِرتلینگ» نویسنده مشهور آلمانی، در مورد تابستان اردکماهی نوشته است: «داستانی پر از جملههای تابستانی؛ جملههایی که از میان واژههایش سرخبالهها و اردکماهیهای شگفتانگیز، برقآسا عبور میکنند؛ داستانی درباره اندوه، ترس، تلاش و امید.»
تابستان ادرک ماهی را «یوتا ریشتر» نوشته است و برای نگارش این داستان، برنده «جایزه ادبی لوکاس» و «جایزه ادبیات کودک و نوجوان کلیسای کاتولیک» شده است. این کتاب 124 صفحهای را «نشر افق» با ترجمه «کتایون سلطانی» و با قیمت 10 هزار تومان منتشر کرده است.