داستان ضرب المثل های فارسی؛ قوز بالا قوز

t داستان ضرب المثل های فارسی؛ قوز بالا قوز

اختصاصی نشریه اینترنتی نوجوان ها

سوسن قریشی:

قوز بالای قوز.سایت نوجوان ها (1)صاحبان سخن گفته اند که در زمان های قدیم مردی بود با قوزی بر پشت و از این امر ناخرسند و ناراضی بود اما ناشکری نمی کرد و روزها را می گذراند.
نصف شبی از خواب بیدار شد و به نظرش رسید که سحر شده است و نزدیک صبح است. به همین خاطر به سمت حمام راهی شد. از داخل حمام صدای ساز و آواز و پای کوبی می آمد. داخل شد لباس هایش را از تن بیرون آورد و وارد فضای اصلی حمام شد و دید جماعتی مشغول شادی و رقص هستند. با خود گفت حتما عروسی در راه است و این ها نزدیکان عروس و دامادند. او هم به میان آن ها رفت و مشغول رقص و شادی گردید و آن ها را همراهی کرد. ناگهان در وسط پایکوبی متوجه شد که اینان انسان نیستند و از اجنه اند.
ناراحتی و ترس را به روی خودش نیاورد و خود و سرنوشتش را به خدا سپرد و باز هم در مراسم شادی آن ها شرکت کرد.

اجنه که از این کار مرد گوژ پشت خرسند و راضی بودند، در پایان مراسم به او می گویند اگر آرزو و درخواستی دارد بگوید تا آن ها آرزویش را برآورده کنند. مرد با شنیدن این جمله بلافاصله و بدون لحظه ای مکث و فکر کردن می گوید قوز را از روی پشتش بردارند تا او هم مانند مردم عادی شهر زندگی راحتی داشته باشد. اجنه هم در چشم به هم زدنی این لطف را در حق مرد می کنند و او خوشحال و راضی از حمام خارج می شود.
از قضا مرد دوستی داشت که مشابه او قوزی بر روی پشتش بود گوژ پشت که حالا از شر برآمدگی کتف هایش راحت شده بود و نفسی به شادی می کشید داستان برداشتن قوزش را برای او تعریف می کند و او هم تصمیم می گیرد نصف شب همان روز به حمام برود تا او هم با خوشحالی کردن و رقصیدن در میان جن ها از نگرانی قوزش راحت شود.
نصف شب شد و او به در حمام رسید و وارد حمام شد و بدون توجه به حالات آن ها شروع به خواندن آوازهای مخصوص عروسی و پایکوبی کرد، از قضا آن روز اجنه عزادار یکی از بزرگانشان بودند و از حرکات و رفتار مرد از همه جا بی خبر خشمگین و ناراحت شدند و تصمیم گرفتند تا درسی درست و حسابی به او بدهند. بنابراین در آخر مراسم قوزی را که برداشته بودند روی برآمدگی پشت فرد مزبور گذاشتند.
مرد بسیار ناراحت و غمگین شد و در حالی که این جمله ورد زبانش شده بود از حمام خارج شد: "ای وای دیدی که چه به روزم شد / قوزی بالای قوزم شد." 

 این ضرب المثل زمانی گفته می شود که یک نفر گرفتار بلا و مصیبتی شده باشد اما با ندانم کاری و عدم درک درست موقعیت مصیبت تازه تری برای خودش فراهم کند.

شاید به این مطلب هم علاقمند باشید
داستان ضرب المثل فارسی؛ آب که سر بالا بره قورباغه ابوعطا می خونه

 

t داستان ضرب المثل های فارسی؛ قوز بالا قوز
امتیاز به این نوشته

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *