داستان ضرب المثل های فارسی؛ آش شله قلمکار

t داستان ضرب المثل های فارسی؛ آش شله قلمکار

اختصاصی نشریه اینترنتی نوجوان ها

سوسن قریشی:

ناصرالدین شاه چهارمین پادشاه سلسه قاجار بسیار خوش گذران بود و علاقه‌ وافری به تفریح و خوردن داشت. او هر چند ماه یک بار تمام فعالیت دولت و دولت مردان را تعطیل می کرد، همه را به یکی از ییلاقات شهر می برد و همه را به کار پختن آش می گمارد. همه از وزیر و وکیل و بزرگان مملکت مشغول پخت آش همایونی می شدند. یکی سبزی پاک می کرد، دیگری ظرف ها و دیگ ها را می شست، فردی حبوبات را تمیز می کرد.

هر کس جدا از سمتی که در دربار و دولت داشت، آن روز را باید به پخت آش شله قلمکار همایونی می گذراند. دستور پخت این آش را هم شخص شاهنشاه می داد که چه چیز را به چه میزان در آش بریزند تا باب میل شود. جدا از هزینه های بسیار که صرف پخت و مخارج جاری آن روز می شد چون کسی از افراد حاضر سر رشته ای از امور آشپزی و آشپزخانه نداشت، اتفاقات و بی نظمی هایی رخ می داد و هر کس سعی می کرد محض چاپلوسی خودی نشان بدهد و نهایت خدمت خود را به جای انجام کار مردم، در پخت آش ثابت کند و سعی می نمود خود را در چشم شاه و نزدیکانش بالا ببرد، بنابراین همه این امور دست به دست هم داد تا مراسم به قدر غایت با بی نظمی و آشفتگی انجام پذیرد.

این ضرب المثل معمولا در موردی به کار می رود که به دلیل بی نظمی در انجام آن نه آغازش پیداست نه پایان و انتهایش، پس می گویند آش شله قلمکار شده است.

شاید به این مطلب هم علاقمند باشید
داستان ضرب المثل های فارسی؛ ایراد بنی اسرائیلی

t داستان ضرب المثل های فارسی؛ آش شله قلمکار
امتیاز به این نوشته

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *