داستان کوتاه ؛کلاغ و روباه

 

کلاغ رو درخت پیتزا میخورد روباه گفت:

چه سری چه دمی، یه آواز بخون،

کلاغ پیتزا زد زیر بغلش و گفت :

… آن موقع که گولم زدی کلاس دوم بودم الان لیسانسم !
روباه میگه:

میبینم پیر شدی پروبالت ریخته،

کلاغ تا بالهاشو باز میکنه پز بده پیترا میفته،
روباهه پیتزا رو برمیداره میگه

بیچاره اون موقع منم سرباز معلم بودم حالا استادم.

طنز 

امتیاز به این نوشته
شاید به این مطلب هم علاقمند باشید
صندلی دیدنی از تنه درخت بلوط

‫2 نظر ارسال شده در “داستان کوتاه ؛کلاغ و روباه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *