روزنوشته های کلانتر پفک (۶۱)

کلانتر پفک در راه پایگاه فضایی
t روزنوشته های کلانتر پفک (۶۱)

کلانتر پفک در راه پایگاه فضایی

خب می بینم که منتظر بودید تا بیایم و ادامه ماجرای دیروز را تعریف کنم. بله، داشتم می گفتم که دنبال جناب پیشی اف رفتم تا بلکه این پایگاه فضایی را پیدا کنم. یک دفعه دیدم پیشی اف پرید توی یک سطل. من هم پریدم بالا و توی سطل را نگاه کردم اما خبری از پیشی اف نبود.

راستش یک دفعه ته دلم خالی شد. گفتم: «پس این گربه مرموز کجا رفت؟» یک دفعه صدای میویی فضایی از پایین سطل شنیدم. برگشتم و دیدم خود پیشی اف است.

سعی کردم خودم را نبازم و خیلی محکم گفتم: «تازه وارد، مگر تو نرفته بودی توی سطل؟ چه طور شد که اینجا پیدایت شد؟»

پیشی اف از همان لبخندهای محوش که قبلا هم زده بود تحویلم داد و گفت: «خیلی کار سختی نیست جناب کلانتر. شما بگویید چرا مرا تعقیب می کردید؟»

داشتم از کوره در می رفتم. گفتم: «مثلا من کلانتر هستم ها. باید آمار رفت و آمدها را داشته باشم. نمی شود هر گربه ای از راه رسید سرش را بیندازد پایین و بیاید توی محله چرخ بزند.»

پیشی اف خمیازه ای کشید و گفت: «من که به شما گفته بودم آمده بود اطلاعاتم را به پایگاه فضایی بدهم و برگردم. وای که چقدر همیشه خوابم می آید.»

پیش به سوی پایگاه فضایی!

گفتم: «اصلا این پایگاه فضایی کجاست؟ چطور من که این همه سال کلانتر محله هستم هیچ وقت این پایگاه را ندیده ام؟»

پیشی اف پنجه اش را به سرش کشید و گفت: «نمی دانم جناب کلانتر. ولی اگر بخواهید می توانم شما را به پایگاه ببرم.»

شاید به این مطلب هم علاقمند باشید
اندازه نگه دار که اندازه نکوست داستانی از حکایات سعدی

چشم هایم داشت از حدقه بیرون می زد. گفتم: «مرا با خودت می بری؟ مگر این پایگاه سری نیست؟»
دوباره یکی از آن لبخندهایش را تحویلم داد و گفت: «سری؟ نه برای کلانتر.»

بعد جستی زد و سر سطل نشست. دست مرا گرفت و دوباره آن جمله عجب را گفت و مرا با خودش داخل سطل کشاند…

نتیجه ماجرای کلانتر پفک و پایگاه فضایی

خب دیگر. مثلا من الان اینجا نیستم. برای همین نمی توانم نتیجه ای بگیرم. البته بگذارید کمی فکر کنم… خب می شود این نتیجه را گرفت:

در دنیای آدم ها هیچ اتفاق هیجان انگیزی نمی افتد و همه چیز خسته کننده است. اما در دنیای گربه ها گاهی اتفاقات عجیبی می افتد، از آن هایی که شما باور نمی کنید و بهش می گویید تخیلی. ولی وقعیت این است که این اتفاقات تخیلی نیستند شما انسان ها بیش از حد واقعی هستید!

توضیح تصویر

عکسی ساختگی از اینجانب در پایگاه فضایی. عجب عکسی! شاید بگذارمش پروفایلم.

اختصاصی نشریه‌ی اینترنتی نوجوان‌ها – یاسمن رضائیان

t روزنوشته های کلانتر پفک (۶۱)
امتیاز به این نوشته

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *