غزل شماره ۱۷۵ حافظ

صبا به تهنیت پیر می فروش آمد

طراحی سایت فروشگاه حرفه ای با هوشمند گستران😍 (کلیک کنید)

که موسم طرب و عیش و ناز و نوش آمد

هوا مسیح نفس گشت و باد نافه گشای

درخت سبز شد و مرغ در خروش آمد

تنور لاله چنان برفروخت باد بهار

که غنچه غرق عرق گشت و گل به جوش آمد

به گوش هوش نیوش از من و به عشرت کوش

که این سخن سحر از هاتفم به گوش آمد

ز فکر تفرقه بازآی تا شوی مجموع

به حکم آن که چو شد اهرمن سروش آمد

ز مرغ صبح ندانم که سوسن آزاد

چه گوش کرد که با ده زبان خموش آمد

چه جای صحبت نامحرم است مجلس انس

سر پیاله بپوشان که خرقه پوش آمد

ز خانقاه به میخانه می‌رود حافظ

مگر ز مستی زهد ریا به هوش آمد

تعبیر:

فردی به کمک تان می شتابد و شما را از ورطه ی درد و فلاکت نجات می بخشد. لباس عافیت بر تنتان می کند. کمی عصبانی هستید سعی کنید بر خودتان مسلط باشید. بین کسی جدایی نیاندازید تا بلایا از شما دور شود.

امتیاز به این نوشته
شاید به این مطلب هم علاقمند باشید
غزل شماره 340 حافظ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *