اختصاصی نشریه اینترنتی نوجوان ها
سنگینی بغض پرستوها دم رفتن
دلتنگی تلخ تمام این خیابان ها
گاهی تو هم با چتر از دنیای من رد شو
گاهی بیا در بغض بی خوابی زندان ها
وقتی دلم از وسعت تقویم می گرید
جایی ندارم جز تب آغوش آبان ها
هرشب تو را بین تمام مردم این شهر
گم می کنم در وحشت گنگ خیابان ها
هر شب تو را گم می کنم در خستگی هایم
در حس منفور شب وابستگی هایم
هر شب تکانم می دهد چیزی که گم کردم
فکر تمام حجم پاییزی که گم کردم
احساس خوب گنگ و لبریزی که یادم نیست
هر شب تکانم می دهد چیزی که یادم نیست
هر شب به دنبال تو هستم توی اشعارم
در سد معبرهای این ذهن گرفتارم
چشم انتظاری ها کنار بغض گلدان ها
بهبود بیماران عشقی توی زندان ها
خاموشی دیوانه وار شاعران حتی
اندازه قول و قرار شاعران حتی
فرقی ندارد زیر باران های آبانی
بین تمام مردم خوب خیابانی
گم کرده ام نام خودم را گرچه می دانم
گم کرده ام نام خودم را گرچه می دانی
یادداشت سردبیر:
به قلم آقای غلامرضا فرزانیان 17 ساله از شیراز