اختصاصی نشریه اینترنتی نوجوان ها
زن ریش دار
سه شنبه سوم ربیع الثانی
ما هم راه می رفتیم و با فخرالملک و سیف السلطان صحبت می کردیم. مهندس الممالک هم روزنامه اروپ (اروپا ) می خواند. ما هم گردش و صحبت می کردیم که جناب اشرف اتابک اعظم آمد. عرض کرد چیز تماشایی است بیایید تماشا کنید. نگاه کردیم دیدیم زنی ریش دار که به قدر دو قبضه ریش داشت و سبیل داشت مثل مردها. خیلی چیز تماشایی غریبی بود. یک دختر بزرگی هم همراهش بود که دوازده، سیزده سال داشت چند اولاد دارد اسمش هم مادام دلت بود. مدتی تماشا کردیم مردم هم جمع شده بودند. تماشا و تعجب می کردند . پنجشنبه دوم جمادی الاولی فریاد «پاینده باد مملکت ایران» فرانسوی ها نهار خوردیم و دو ساعت و نیم از ظهر گذشته رفتیم به کاروزل یعنی اسب سواری و مشق نظامی. جمعیت زیادی بودند. دسته موزیک بود. مارش ایرانی زدند. مردم همه فریاد ویول شاه، ویول شاه، ویول پرس می کردند. یعنی زنده باد شاه ایران و پاینده باد مملکت ایران. خیلی خوب پذیرایی کردند. حقیقتا فرانسوی ها خیلی قابل هستند و دوست دولت ما هستند. پرنس والفروکی با زن و دخترش بودند. منیر پاشا، سفیر عثمانی بود. به قدر دوسه هزار نفر مرد و زن بودند. صاحب منصب های نظامی و دسته ی سوار آمدند. دسته اولی یورتمه دواندند. بعد به طور مار پیچ و بعد چهار نعل دوره می زدند. بعد به تاخت یک دسته از آن طرف، یک دسته از این طرف می آمدند. از وسط هم می گذشتند بدون این که به هم بخورند. خیلی خیلی خوب مشق می کردند. خیلی خوشمان آمد. شنبه چهارم جمادی الاولی انعام به زنان فرانسوی رفتیم جنگل اطراف گردش کردیم و تفرجی نمودیم. آمدیم منزل چایی خوردیم و رفتیم پایین. فخرالملک و سیف السلطان و موثق الدوله و حاجب الدوله همراه مابودند. در این بین راه آهنی آمد که به هیئتی غریب صدا می کرد. خیلی تماشا داشت. همین طور گردش می کردیم یک زن پیری به ما برخورد. با او صحبت می کردیم دیدیم یک زن دیگری با دو نفر بچه آمدند. دهاتی بودند. با او قدری صحبت کردیم. دو تا پنج هزاری هم به او مرحمت فرمودیم. یک پنج هزاری هم به پیرزن دادیم. بعد زن ها چند نفر جمع شدند. به همه آن ها نفری یک پنج هزاری انعام دادیم. دو تا سگ خیلی بزرگ بود با یک سگ کوچک. سگ های بزرگ با سگ کوچک بازی می کردند. سگ های غریبی بودند. بعد مراجعت کردیم به منزل. ساعت هفت و نیم شام خوردیم و هشت رفتیم تئاتر. فقط امشب در تئاتر حقه بازی (شعبده بازی ) بود. نشستیم. هر چند در این مدت حقه بازی زیاد دیده بودیم اما همچین حقه بازی ندیده بودیم. کارهای عجیب می کردند تا دو ساعت به نصف شب مانده، بودیم و تماشا کردیم. بعد آمدیم منزل خوابیدیم.
مسیو دمرگان کشفیات شوش
یکشنبه پنجم جمادی الاولی
صبح برخاستیم به عادت معمول آب خوردیم و راه رفتیم. مسیو دمرگان که در دوازده سال قبل در شهر میان دو آب شرفیاب شده بود و او را دیده بودیم. به حضور آمد. چند جلد کتاب از مصنفات (نوشته ها) خودش که احوالات و انکشافات (کشفیات ) در شوشتر* و اسباب عتیقه ای (آثار باستانی) که پیدا کرده و صورت (تصویر) آن ها را هم در کتاب ها رسم کرده بود، آورد، تقدیم کرد. قدری صحبت فرمودیم. بعد نماز خواندیم و سوار شدیم. قدری گردش کردیم. دو تا دختر دیدیم زیر درخت های گیلاس بودند. اطراف راه هم سبزه و گل خیلی با صفا بود. جای قهوه چی باشی را خالی کردیم که کاش اینجا بود؛ چایی برای ما حاضر می کرد. توی این سبزه ها جای اسلحه دار باشی را هم خالی کردیم که اگر این جا بود، تفنگ هایش را می آورد می انداختیم. بعد از تفرج برگشتیم به منزل.
توضیح* جالب است که پادشاه ایران حتی نمی داند که کشفیات دمرگان در شهر شوش انجام شده است نه در شهر شوشتر اما ژاک دمورگان کیست ؟ ژاک دمورگان باستان شناس و محقق فرانسوی است که به مدت 15 سال از سال 1276 تا 1291 هدایت تیم باستانشناسان فرانسوی را در ایران و شوش بر عهده داشت. او در سال 1286 از سوی وزارت آموزش عمومی فرانسه رسما مامور شد به ایران بیاید تا در مورد موضوعات جغرافیایی، زمینشناسی، زبانشناسی و مردمشناسی تحقیق کند. او به تهران آمد و از آنجا به مازندران، گیلان و به تالش رفت تا گویشهای آنها را مورد بررسی قرار دهد. او سپس برای مطالعات زمینشناسی و باستانشناسی به کردستان و لرستان رفت. او نخستین کسی بود که در سال 1271 به وجود نفت در قصر شیرین در کوههای زاگرس پی برد. دمورگان در مرحله بعد به دنبال نشانههایی از آشوریها به ایلام رفت و مدت زمان زیادی را در شوش گذراند. نیروهای اعزامی به این منطقه به رهبری مارسل دیولافوی شش سال پیش از آن شوش را ترک کرده بودند. دمورگان در بازگشت به فرانسه تعداد زیادی شیء را با خود به کشورش برد و بعضی از آنها را به آتلیه سن ژرمن اهدا کرد. او 620 عکس، سه نقشه ایران و نقشهای کامل از شمال ایران و نقشهای هم از کردستان تهیه کرد. دمورگان تصمیم داشت به ایران بازگردد . در همین حال، ناصرالدینشاه در سال 1274 پیمانی را امضا کرد که بر اساس آن حق کاوشهای باستانشناسی را به طور انحصاری در اختیار فرانسه قرار داد. دمورگان در سال 1276 مصر را به مقصد ایران ترک کرد تا مدیر کل هیئت باستانشناسی فرانسه شود و در ایران سازمان باستانشناسی فرانسوی ایجاد کند. او تل آکروپول شوش را که در آن زمان 35 ـ 30 متر ارتفاع داشت به بخشهایی با 5 متر عرض و 5 متر عمق تقسیم کرد و مثل پروژههای ساختمانی معمول تنها حدود 2 میلیون و 450 هزار مترمربع خاک را جابجا کرد و به این ترتیب بقایای معماری شوش را برای همیشه نابود کرد. در این کاوشها شاهکارهایی از تمدن بابل که ایلامیها به عنوان غنیمت جنگی گرفته بودند کشف شد. در سال 1279 مظفرالدین شاه قراردادی تکمیلی امضا کرد که بر اساس آن تمامی آثار باستانی کشفشده در شوش را به فرانسه بخشید. او بعد از 15 سال هدایت هیئت فرانسوی تصمیم گرفت از سال 1286 دیگر به شوش برنگردد. او بیمار شد و در سال 1291 از ماموریت شوش استعفا داد.