حکایاتی از سفرنامه مظفرالدین شاه قاجار به فرنگ (۵)

t حکایاتی از سفرنامه مظفرالدین شاه قاجار به فرنگ (5)

اختصاصی نشریه اینترنتی نوجوان ها

مردی با سبیل عجیب

چهارشنبه سوم ربیع الثانی صبح ساعت هشت برخواستیم. چایی خوردیم… آمدیم رسیدیم به سر حد بلژیک. سعد الدوله با جنرال بلژیک و دو نفر صاحب منصب بلژیکی آمدند به حضور و معرفی شدند. واگن مخصوص پادشاه بلژیک را هم آورده بودند بسته بودند به ترن ما. آمدیم تا رسیدیم به شهر لیژ. حاکم شهر و اجزابلدیه (شهرداری) به حضور آمدند…. یک مرد که غریبه بود یک طرف سبیلش بلند بود، یک طرف کوتاه. از ریشش به سبیلش درست کرده بود. خیلی خندیدیم. اسماعیل خان فراش پیش ما بود به او نشان دادیم. حیف که فخرالملک نبود که نشان بدهیم و درست خنده کنیم. خلاصه بعد از نهار قدری خوابیدیم. صبح جناب اشرف اتابک اعظم چند قطعه عکس جوانی های ما را آورد، تقدیم کرد. یاد ایام جوانی های خودمان کردیم. دیدیم سن رسیده است به پنجاه و یک، هنوز کاری نکرده ایم که مرضی (مورد رضایت) خداوند باشد تا چه کند همت خداوندی او. امیدواریم به فضل ائمه اطهار سلام الله علیهم اجمعین که محبت علی (ع) و اولادش ما را از همه خطرات و خطوات (وسوسه ها) شیاطین حفظ کند.

رقص باله

چهارشنبه هفدهم شب بعد از شام هم مجلسی در همین هتل ترتیب داده بودند. در همان تالار رقص که پریشب بال (رقص باله) بود، رفتیم نشستیم. جناب اشرف اتابک اعظم و وزیر دربار بودند. مختار پاشا هم آمد. نوکر های ما، همه بودند. جمعی مرد و زن از نجبا بودند. چند نفر زن آمدند به ترتیب خواندند. کمدی بود، قریب دو ساعت نشستیم تا تمام شد. بعد آمدیم بالا. هوای بسیار خوبی بود در بالکن گردش کردیم. بالای سر ما زنی بود که آواز می خواند. امشب در کمدی، زن و مرد، خیلی بود.

شاید به این مطلب هم علاقمند باشید
تم تولد سفید مشکی

teravel.nojavanha (1)

پنج شنبه هیجدم ربیع الثانی بعد از شام آقا سید حسین آمد. چون شب جمعه بود روضه خواند. حقیقتا خیلی خوب خواند و خیلی گریه کردیم. بعد خوابیدیم. همین که خوابمان برد در خواب حضرت شاه اولیا صلوات اله علیه را دیدیم. به این قسم که جمعی هستند در خدمت حضرت ولایت پناهی، من هم هستم. شخص عبای سفیدی آورد. مثل این که کسی بخرد. من خریدم. عرض کردم پدر و مادرم فدای تو باد. این عبا را به تن مبارک بپوشانید. بعد به من خلعت مرحمت بفرمایید که از قیامت می ترسم. فرمودند آسوده باش تو را شفاعت می کنم انشاالله. صبح که از خواب برخواستیم فخرالملک را خواستیم و خوابمان را فرمودیم در روزنامه (سفرنامه) نوشت.

خرید کشتی

Shah Of Persia

چهارشنبه دهم ربیع الثانی صبح برخاستیم چند کاغذی به طهران نوشتیم و چایی خوردیم و آمدیم پایین. جناب اشرف اتابک اعظم امروز رفته اند بانورس که دو فروند کشتی برای ما خریداری نمایند. برای خلیج فارس و حفظ و حراست آن حدود. ما هم آمدیم کنار دریا قدری راه رفتیم… جمعه دوازدهم ربیع الثانی گفتند جناب اشرف اتابک اعظم آمده. آمدیم بالا اتاق خودمان. اتابک اعظم شرفیاب شد. شرح مسافرت خودش را و کشتی که خریده بود عرض کرد. بعضی سوغات هم برای ما خریده بود مقبول افتاد. خیلی با اتابک اعظم صحبت کردیم. سه ساعت به غروب مانده سوار کالسکه شدیم با اتابک اعظم رفتیم به تماشای کشتی. بسیار کشتی خوبی است. تماشا کردیم و اجزای کشتی را معرفی کردند و بعد آمدیم منزل. شب را هم کشتی توی دریا آمد جلو هتل. آتش بازی خوبی کرد. توی کشتی خیلی تماشا داشت.

شاید به این مطلب هم علاقمند باشید
جذاب ترین طرح ناخن زرد و مشکی برای شما دخترهای خوش سلیقه

 

 

t حکایاتی از سفرنامه مظفرالدین شاه قاجار به فرنگ (5)
امتیاز به این نوشته

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *