مسابقه ادبی (شماره ۱)

t مسابقه ادبی (شماره 1)
توضیحات با کلمات (برف، تلگرام، آلودگی هوا، دمپایی، بخاری، آدامس) یک ماجرای خنده دار بسازید! 
داستانتان خیلی طولانی نباشد 
به خنده دار ترین ماجرا جایزه تعلق می گیرد.
مهلت شرکت در مسابقه 23 بهمن
جایزه مسابقه جایزه این مسابقه برای آقایان یک فلش مموری و برای خانم ها یک گردنبند زینتی می باشد.
شرایط شرکت در مسابقه

1- عضویت در سایت نوجوان ها

2- محدوده سنی 12 تا 21 سال

راه های ارسال پاسخ

1- ارسال پاسخ از طریق دیدگاه (کادر پایین صفحه)

2- ارسال پاسخ به آدرس ایمیل info@nojavanha.com

3- ارسال پاسخ به شماره تلگرام 09303444824

   

اعلام نتایج

برنده این مسابقه خانم فرزانه زارع هستند.

سعید دانش آموز تنبل و درس نخوانی بود که همیشه در تلگرام با دوستانش چت می کرد و زود نمی خوابید و دیر از خواب بلند می شد.
یک روز در عالم خواب با خود نجوا می کرد:
ای خداوند عزیزم، در این سکوت سرد، بیزارم از این کتاب و دفتر و قلم؛ دانش آموزی ضعیفم عاشق برف و آلودگی هوایم تا مدارس را تعطیل کنند بنشینم کنار بخاری و با جویدن آدامس با دوستانم چت کنم؛ اگر چه نزد معلم و دانش آموزان خیلی خوار و حقیرم؛ ولی بیرون از مدرسه به هرکاری حریفم! الهی ترحمی بنما بر این بنده بی مقدار؛ بی حال که دمارش را درآورده روزگار! ای خالق کفش های زیبا! این دمپایی کهنه و پاره مرا به کفش تبدیل کن تا در این هوای برفی، پاهای یخ زده ام طاقت قدم زدن داشته باشد.

mosabeghe

t مسابقه ادبی (شماره 1)
امتیاز به این نوشته
شاید به این مطلب هم علاقمند باشید
مسابقه با جایزه بهاره شماره 8 - همراه با پاسخ

‫14 نظر ارسال شده در “مسابقه ادبی (شماره ۱)

  1. سجاد نظری :

    برادر خوبم بخاری تلگرام رو روشن کن
    ببینیم آلودگی هوا چی کار کرده ؟
    در حال استراحت سپری کنیم فکر کنم امروز رو
    برادر خوبم امروز علت تعطیلی برف باریدن نه هوا
    راست گفتی دمپایی برو بیار برم بالکن آدم برفی درست کنم
    راستی تو جیب مانتوی مامان آدامس هم هست بیار با هم بخوریم تا دچار اضافه وزن نشیم موندیم خونه!

  2. سجاد نظری :

    تو برف و سرما از کنار بخاری دمپایی به پا امده بود بگه به همه ما که فردا دوستان بازم با دلیل آلودگی هوا مدرسه تعطیله که همه غافلگیرش کردیم با برف ,گلوله بارونش کردیم داد زد آدامس ام افتاد حالا چیکار کنم گفتیم عیبی نداره مجازیش تو تلگرام هست برادر بخور

  3. سجاد نظری :

    دل به دریا زدم رفتم تو تلگرام نرفته اینترنت تمام شد اما فهمیدم فردا به خاطر آلودگی هوا و برف سنگین مدرسه تعطیله عجب شانسی خدا رو شکر کردم و گفتم حالا وقت آدامس جویدنه خوشحال کنار بخاری
    اما نفهمیدم از کجا فهمید من دست زدن به گوشیش که چند تا دمپایی آخر جشن نوش جان کردم

  4. سجاد نظری :

    نسرین داش داد میزد
    تو عصر تلگرام چرا سرتو گردی تو نفتدون بخاری
    دنبال دمپایی عزیزت بودی بچه
    من که خونسرد آدامس می جویدم
    خواستم خنکش کنم برف رو برداشتم انداختم سمت هل شد چسبید به بخاری لباسش سوخت
    عجب الودگی هوایی

  5. سجاد نظری :

    همینجوری در مجاورت آلودگی هوا داشت تو کانال تلگرم مدل های دمپایی نگاه می کرد
    که آدامس رو در آورد گذاشت رو بخاری
    آبجیش رفت با دمپایی برف آورد کوبید تو صورتش تا بفهمه داره چیکار می کنه.

  6. امیر تاریوردی :

    حمید یک گوشه اتاق با آدامسی که اندازه شو بهتره نگم داشت با تلگرام چت می کرد هر چی میگفتم مادر بلند شو کارت دارم فایده نداشت آخر کاری دست به دامن دمپایی شدم از راه دو دمپایی در آوردم پرت کردم فرق سرش
    جا خالی داد ولی بلند شد
    گفتم پسرم انگار همراه با برف دیروز یه چیزی بالا دودکش بخاری گیر کرده
    حمید گفت دلیل هم داری مامان خان
    مامانم گفت:بله آلودگی هوا

  7. علیرضا صیاد :

    علیرضاصیاد هستم اینم جک باحال من;
    چند روزی میشه هوا الوده بودتا دیروز یهوامروز صبح برف امده که پس چی میگه این هواشناسی
    گفته تایک ماه برف نمیاد والا میگن کمبود برف داریم که نمیدونم هواشناسی برف ماشین لباس شویی میگفت یا این برف
    الان توهوای سرد برفی ادامس میچسبه برم از مغازه حاج برقی ادامس بگیرم
    این دمپایی ها رو الان رفتم توالت این جاگذاشتم اینجا بود کجاگذاشتم اهان تو جاکفشی گذاشتم
    اینم از دمپایی
    رفتم رفتم رسیدم مغازه برقی
    برقی ادامس بده ده تا بسته چند میشه ۱۰۰۰تومان
    ادامس گرفتم برگشتم جلو درب خانه جوی اب بود پام لیز خورد افتادم توی جوی اب کثیف
    الان برم خونه ننه اعدام میکنه باور کن
    اشهدم بخونم خدای کمک کن
    رفتم توخونه ننه من امدم
    ننه(این لباست چرا گثیف شده کجا بودی منم قصیه رو گفتم دیدم لباس جدید اورده برو حموم رفتم حموم امدم کنار بخارارنشستم چشم به لباسهام افتاد که ننه باقیچی پاره شون کرده بود منتظرم گرم بشم میبینم اصلا لامصب بخاری گرمم نمیکنه.دارم میشم یخچال نگاه به بخاری کردم بخاری خاموش بود از سرما داشتم منجمد میشدم ولی روز سختی بود

  8. N :

    از قضا همون روزی که برف میومد خونه عموم دعوت بودیم. عموم شدیدا باشعوره, بحدی که قبل راه افتادن با پیک موتوری به تعداد, ماسک فرستاده بود, آخه رادیو گفته بود امروز درصد آلودگی هوا خیلی بالاست, خلاصه آدم فضایی گونه رسیدیم خونه عموم! خیلی صمیمی دور بخاری حلقه زده, موبایلا بیرون, مستقیما رفتیم تو تلگرام سراغ همون گروهی که همه عضوشن, یه احوالپرسی گرم با کلی خبر از این ور و از اون ور, یهو پسرعموم یه مطلب گذاشت #همدردی با زلزله زدگان, همه لایکش کردن, از همدردی شون همین بس که بجای میوه, آدامس میوه ای آوردن, موقع رفتن دولا شدم کفش بپوشم نیکی کوچولو با دمپایی محکم زد تو سرم, بهش نگاه کردم گفت برام فرفره کاغذی درست نکردی, بهش گفتم دیدم بجای گنجشک و ستاره دور سرم فرفره میچرخه, از اون روز عهد کردم به قولام عمل کنم.

  9. پویا :

    چند روز پیش که برف اومده بود رفتم تلگرام دیدم شاخص الودگی هوا از کیلومتر شمار پراید هم زده بالاتر
    ولی گفتم عیبی نداره مگه اینجا چقدر برف میاد و از سر ذوق با دمپایی پریدم بیرون
    یخ زدم ولی دوباره ذوقم گرفت و دمپایی رم در اوردم پاهام از شدت سرما به غلط کردن افتاده بودن
    چشمتون روز بد نبینه ادامس زیر برف بود پا گذاشتم روش بهم چسبید انگار تازه بود منم وسواس
    تا سه روز داشتم سنگ پا می کشیدم
    الانم برف کم شده و سرماش مونده،،،،، در رو که باز می کنم بخاری داد میزنه یه پتو روم بنداز
    خلاصه سرما زیاده

  10. محمد علی روشن فر :

    از نداشتن بسته اینترنتی و بیکاری قطعی تلگرام نشسته بودن جلوی بخاری و تکه های آدامس ته دمپایی را پاک می کردم و دعا می کردم که خدا کنه برف بیاد و آلودگی هوای تهران کمی کاهش پیدا کنه بتونم برم بیرون با رفقا وقتم را بگذرونم.

  11. مهدیه نظری :

    به نام خدا
    تو اتاقم نشسته بودم پای تلگرام طبق معمول که دیدم فیلتر شد .. ای بابا
    پاشدم رفتم پیش خانواده نشستم به نظر ادمای خوبی میومدن.
    هوا سرد شده بود خاستم بخاری رو روشن کنم مامانم گفت به کبریت دست نزنی خطر ناکه گفتم خیالت راحت فندک دارم دیدم خیلی با مزه گفتم زدم زیر خنده داداشم گفت نخند هوا الوده میشه مدارس رو میبندن
    یه نگاه عاقل اندر صفیه بهش کردم دیدم نه نمیشه پاشدم دمپایی هامو پوشیدم برم ادامس بخرم تو کوچه رد میشدم دیدم برف اومده یه اقاهه ای ماشینش تو برف گیر کرده زنجیر نداشته سینه میزنه
    اصن یه وضعی… ناجوررر
    برگشتم رفتم یه فیلتر شکن نصب کردم دوباره نشستم پا تلگرام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *