دانش آموزان در روز معلم میخواهند طوری به معلم خود این روز را تبریک بگویند و بعضی ها به خصوص بچههای ابتدایی هدیه تهیه کرده و آن را به معلم خود میدهند.
روز معلم بود سر کلاس که رفتم چندتا از بچهها هدیههای خود را روی میز گذاشته بودند. بعد از جشن کودکانه آنها برای من، اسرار به باز کردن هدیهها داشتند. من هم سرانجام با خواسته آنها موافقت کردم. اما یکی از دانش آموزانم پیش آمد و گفت: هدیه مرا باز نکنید بچهها به من میخندند! من هم قبول کردم. بعد از باز کردن چند هدیه دل او هم به هوس افتاد و از من خواست تا هدیهاش را همانند بقیه باز کنم. هر چسبی که از آن باز میکردم؛ او لبخندی میزد و من هم بیصبرانه منتظر بودم که ببینم هدیهاش چیست؟ هنوز دو سه تایی از چسب را باز نکرده بودم که فهمیدم؛ هدیه یک بسته چای است. بسیار متعجب شدم! و با خود فکر کردم که این موقعیت جالبی برای آموزش است. رو به بچهها کردم گفتم: آفرین چه هدیه جالبی! عزیزم ممنونم، حالا چای را دم میکنم و سر کلاس با هم میخوریم.
زنگ تفریح چای را در آبدارخانه مدرسه دم کردم. ساعت بعد به بچهها گفتم: چای حاضر است. هرکس چای میخواهد لیوانش را بدهد تا برایش چای بیاورم. همه کلاس شروع به باز کردن زیپ کیفهایشان کردند. از کل کلاس فقط ۵نفر لیوان به همراه داشتند. گفتم:پس بقیه لیوانشان کجاست؟ همه بچهها خجالت زده به من نگاه میکردند. به آنها گفتم: کسانی که لیوان ندارید چای بی چای! بعد از خوردن چای نگاه مظلومانه آنها را دیدم گفتم: چای میخواهید؟! پس لیوان دوستانتان را گرفته بشویید تا برایتان چای بریزم. همه خوشحال شدند و به این ترتیب همگی یک چای لبسوز خوردیم.
این اتفاق باعث شد دیگر بچهها همیشه لیوان شخصی خود را حتی برای خوردن چای هم که شده به همراه داشته باشند!
منبع: بانک مقاله های آموزشی