داستان دوستی خاله خرسه چیست ؟ به نظر شما این دوستی به کجا می انجامد ؟ داستان زیر را بخوانید تا نتیجه را ببنید .
.jpg "دوستی خاله خرسه،داستان ضرب المثل های فارسی 3")
روزی روزگاری شکارچی ای در یک جنگل به شکار مشغول بود و از این راه زندگی می گذراند.
هر روز تفنگ شکاری اش را بر می داشت و راهی جنگل می شد؛ تا آهویی یا خرگوشی را شکار کند .سپس با فروشش در بازار زندگی خود و زن و بچه اش را بگذراند.
یک روز که در کمین برای شکار خرگوش بود؛ ناگهان صداهای عجیبی به گوشش خورد. با بلند شدن صدا خرگوش ها هم ترسیدند و در لانه هایشان پنهان شدند. مرد که از این اتفاق عصبانی شد به سمت صدا حرکت کرد. ولی با صحنه عجیبی رو به رو شد.چند جوان یک خرس زخمی را اذیت می کردند و حیوان از دستشان راه نجاتی نداشت.
مرد که از دیدن این صحنه خیلی ناراحت شده بود به سمت جوان ها رفت و خرس را نجات داد .بعد زخم های خرس را با یک تکه پارچه بست و دوباره راهی شکار شد. خرس برای تشکر از نجات جانش، دنبال شکارچی به راه افتاد.خرس می خواست در جنگل مواظب و مراقب او باشد، اما هر کجا که قدم می گذاشت باعث ترس شکار می شد و مرد داستان ما دست خالی می ماند.
همراهی خرس و شکارچی
شکارچی هر تلاشی می کرد خرس تنهایش نمی گذاشت. تا این که یک روز حیوانی وحشی به مرد حمله کرد و خرس توانست جان شکارچی را نجات بدهد. از آن به بعد مرد قبول کرد که خرس کنارش باشد اما شرط کرد که موقع شکار از او دور بایستد.
روزها با این شرط و شروط به خوشی سپری شد و خرس و مرد با هم دوست و رفیق شدند.
ظهر یک روز گرم تابستانی که شکارچی شکار خوبی را زده بود تصمیم گرفت که زیر سایه درختی استراحت کند. بنابراین کوله اش را زیر سرش گذاشت و به خوابی عمیق فرو رفت. کم کم چند مگس به مرد نزدیک شدند و روی صورت مرد نشستند و نمی گذاشتند که او بخوابد.
خرس که شاهد این ما جرا بود برای رهایی مرد از دست مگس ها تکه سنگ بزرگی را برداشت تا مگس ها هر کجا که نشستند او با آن سنگ آن ها را بکشد. از قضا مگس ها دوباره روی صورت مرد نشستند و خرس هم با تمام قدرتش سنگ را بالا برد و روی مگس ها فرود آورد که نتیجه آن مرگ مرد شد.
این ضرب المثل زمانی به کار می رود که فرد قصد کمک و انجام محبتی به فردی را داشته باشد اما نتیجه عملش به ضرر فرد تمام شود که نه تنها کمکی نشده باشد بلکه باعث ضرر و آسیب به او شود.
سوسن قریشی
