پرسش و پاسخ در باره عشق های نوجوانی

پرسش و پاسخ در باره عشق های نوجوانی
t پرسش و پاسخ در باره عشق های نوجوانی

متن زیر پرسش و پاسخ در باره عشق های نوجوانی است که خانم دکتر سلیقه دار مشاور نشریه اینترنتی نوجوان ها به آن ها پاسخ گفته اند اگر شما هم در باره عشق های دوره نوجوانی سوالی دارید در پیام های پایین صفحه بنویسید تا خانم دکتر سلیقه دار پاسخگو باشند.

پرسش

من پسری 15ساله هستم. عاشق یک دختر از اقواممون شدم. اونم اینو فهمیده اما نمیدونم نظرش درباره من چیه؟ مطمئنم که به خاطر هوس دوسش ندارم و اونو به خاطر خودش میخام. وقتی میبینمش هول میکنم نمیدونم چی بگم. الان حدودا یک ساله و من همیشه بهش فکر میکنم. نه جرات میکنم بهش بگم چون میترسم ازم متنفر بشه و تو فامیل آبرومون بره و نه میتونم فراموشش کنم. حتی میترسم اینو موضوع رو به مادرم بگم. واقعا دوسش دارم. لطفا بهم بگین چه کار کنم؟

پاسخ

دوست خوبم

خیلی خوب است که به تردیدهایی که احساس کردی توجه نشان دادی، چون ارتباط قوم و خویشی هم دارید بسیار پسندیده تر است که فعلا چیزی مطرح نکنی و تلاش نداشته باشی که او احساس تو را بداند یا بخواهی از احساس او سردربیاوری.

بهتر است بیشتر صبر کنی تا شرایط سنی و آمادگی های لازم در ذهن اطرافیان ایجاد شود و بعد در مورد بیان احساست تصمیم بگیری.

اگر روزی احساس کردی نمیتوانی علاقمندی ات را در دلت حبس کنی شاید بهترین گزینه همان مادر باشد که صرفا احساس تو را بداند و از او بخواهی واکنش دیگری نشان ندهد که البته تو بهتر مادرت را میشناسی که آیا چنین رفتاری میتواند داشته باشد؟

پرسش

چگونه از ایجاد عشق و علاقه تا زمانی که وقتش نرسیده جلوگیری کنیم؟جواب شما بهترین پاسخ به دوستمان هست ولی ای کاش اینگونه سوال ها را بیشتر توضیح دهید. اگر میشود خودتان هم در این گونه مسائل مشاوره بدهید که آیا این کار دوستمان درست است یا نه؟ و اینکه چگونه میشود این مورد را تا زمانی که وقتش نرسیده است از یاد ببریم؟

پاسخ

دوست خوبم

ممنون از اینکه دقیق تر از پرسش کننده پاسخ ها را دنبال میکنی. این پرسش از آن دسته سوال هایی است که در دل خودش جواب ها و راهنمایی های زیادی دارد که شاید اشاره دوباره به آن برای پرسش کننده احساس خوبی ایجاد نکند. فردی که از انجام کاری متاثر است انتظار شنیدن اینکه کار اشتباهی انجام داده است را ندارد

زیرا میداند که این کار اشتباه بوده است. حالا چرا این کار اشتباه است زیرا با وجود شرایطی که در عرف جامعه ما حاکم است ارتباط میان دو نفر با شکلی که مطرح شده چیزی جز سردرگمی، از دست دادن تمرکز، احساس گناه در برخی موارد، دور شدن از اهداف مهم زندگی در دوره سنی خود مانند تحصیل، دور شدن از رابطه خانواده و مواردی از این دست را به همراه ندارد که باز این آثار هم در سوالی که بیان شده آمده است و خواننده و نیز فرستنده سوال میتواند درک کند که این حالات او به دلیل همان رابطه شکل گرفته است.

در چنین شرایطی، بهترین گزینه، مشغول شدن به انجام فعالیت ­هایی است که برای فرد موثر، جالب، مورد علاقه و … باشد. گاهی هم ممکن است رو آرودن به کاری که چندان هم مورد علاقه نیست اما زمان و انرژی زیادی می گیرد خوب باشد مانند انتخاب یک رشته ورزشی خاص برای کسی که ممکن است چندان توجهی به آن رشته نداشته است. در مجموع، گذشت زمان در چنین مواردی داروی غیرقابل جایگزین است و البته زمان هنگامی که تهی نباشد اثرات درمانی بیشتری دارد و بر این اساس مشغول شدن پرفایده­ تر است.

 عشق های نوجوانی

پرسش

دانش آموزی هستم 15 ساله. من تقریبا دو ساله که احساس میکنم به دوستم علاقه دارم. نمیدونم چرا اما خیلی دوستش دارم. من از این قضیه میترسیدم به خاطر همین یکسال اخیر سعی کردم کنترل کنم رفتارم رو. فکر کردم خوب شدم ولی یه دفعه اتفاقی افتاد که متوجه شدم هنوزم بهش علاقه دارم. من قبلا بهش گفتم که بهش علاقه دارم ولی گفت بهتره که احساسم رو کنترل کنم.

به خاطر همین دیگه جرات ندارم بهش بگم. البته نمیدونم چیه چون دچار افت تحصیلی نشدم یا تحمل دوریش برام سخت نیست ولی هر وقت میبینم با کسیه به شدت ناراحت میشم و قلبم درد میگیره. حتی یکبار یکی از دوستام باهاش مشکل داشت. گفتم برو صحبت کن که اختلافات بیشتر نشه. وقتی اومد برام تعریف کرد و گفت که موقع حرف زدن بغض کرده بود از شدت ناراحتی قلبم درد گرفت چون اصلا اهل گریه جلو جمع نبود. اصلا نفهمیدم اونروز چجوری گذشت. لطفا کمکم کنید.

پاسخ

دوست خوبم

توجه و ارتباط تو با دوستت قابل تحسین است اما لازمه معنای دوستی و دوست داشتن را در ذهنت تغییر دهی.

دوست داشتن یعنی احترام به طرف مقابل یعنی وقتی دوستت از تو میخواهد محبتت را کنترل کنی پس لازم است همچنان او را دوست داشته باشی ولی در ابراز و نوع بیانش بیشتر از خودت کنترل نشان دهی.

هم چنین وقتی فردی را خیلی دوست داریم باید آن را منحصر به خود ندانیم. همین که او اختیار دارد دوستانی برای خودش داشته باشد و انتخاب کند. بنابراین باید با خودت روراست باشی و کنار بیایی که لزوما خواست تو معیار دوست داشتن نیست. احساس و خواست طرف مقابل هم مهم است.

با این همه تلاش کن هم چنان شنونده حرف های او باشی و اگر از تو کمک میخواهد به او کمک کنی و برایش در کمک کردن کم نگذاری.

پرسش

من بیشتر از پنج ساله عاشق یه آقایی شدم که این آقا پسر دوست خانوادگیمون هستش و باهم رفت و آمد خانوادگی داریم. حسمونم دوطرفس و از اول قول و قرار ازدواج داشتیم و من تمام موقعیت های ازدواجمو رد میکردم و قرار بود بعد از تموم شدن درسش با هم ازدواج کنیم اما برخلاف انتظارمون که فکر میکردیم هیچ مشکلی ندارن خانواده به طور جدی مخالفت کردن.
اون اقا خیلی با خانوادش دعوا و بحث داشت و گفته اگه برام نرین خواستگاری دیگه ازدواج نمیکنم. از خانواده من مادرم مخالفه و بعد از اون ماجرا دیگه نه خانواده اون حرفی زدن نه اون آقا. آخه هم من هم خودش از واکنش اونا میترسیم.
الان از مخالفت اونا یک ساله میگذره. من واقعا نمیدونم چیکار کنم؟ باید ادامه بدم به نظر شما راضی میشن یا نه؟

پاسخ

دوست خوبم اشاره نکردی خودت و طرف مقابل چند ساله هستید.شاید یکی از دلایل مخالفت خانواده ها به همین مورد مربوط باشه.در مجموع خیلی کار درستی نبوده که خودتون بدون در نظر گرفتن خانواده ها به توافق رسیدید یا خیالتونو راحت کردید که این اتفاق می افتد.
حالا هم لازمه اگر در سن و شرایط ازدواج هستید هر کدام در آرامش و بدون تهدید و … با خانواده خودتان صحبت کنید و دلایل آن ها را بشنوید و در موردشون فکر کنید.در مراحل بعدی اگر لازم بود و قانع نشده بودید با حضور خانواده به مشاور مراجعه کنید.
حتما نگرانی یا دلیلی برای این موضوع وجود دارد و قبل از هر چیزی باید این دلایل را بدانید.در ضمن کار خیلی خوبی کردید که در این مدت صبر کردید و دنبال این موضوع را نگرفتید چون اگر بنا باشه با لجبازی و تهدید پیش برود هرگز آینده چنین زندگی قابل تحمل نیست.

پرسش

من یه پسر 16 ساله هستم که عاشق یه دختر خانم 14 ساله شدم. کم کم دارم اینو درک میکنم که ممکنه این یه حس برای دوره نوجوانی باشه ولی از طرفی هم دارم حس میکنم که واقعا این خانمو دوست دارم و میخوام باهاش ازدواج کنم.

بخاطر این خانم خیلی تغییر کردم مثلا قبلا نماز نمیخوندم ولی الان یه حسی میگه که نمارمو سر وقت بخونم.این دخترخانم واقعا با حجب و حیا هستش و ده جزء از قرآنو حفظه و  فکر کنم منم  شیفته همین خصوصیتش شدم.

دفعات قبل هم شما گفتی که این رابطه ها پوچ هستش. اگه واقعا برقراری این رابطه ها به جایی نمیرسه پس کمکم کنید که فراموشش کنم چون هر وقت میبینمش نمیتونم جلو خودو نگه دارم و باز اون حس دوست داشتن میاد سراغم و فقط میخوام که بهش بگم چه حسی نسبت بهش دارم.

دیگه کل فکر و ذکرم شده این دختر خانم بعضی مواقع هم افسردگی میگیرم و نمیتونم درس بخونم خواهش میکنم کمکم کنید.

پاسخ

دوست خوبم

پیش از هر چیز باید این نکته را در ذهن خودت اصلاح کنی که رابطه و احساس های این دوره سنی پوچ نیستند بلکه گذرا و اغلب غیرقابل اعتماد هستند و به همین دلیل بهتر است به عنوان فردی برای داشتن رابطه دائمی مثل ازدواج به آن فکر نکنی و اگر احساس گناه و یا خطا میکنی فورا به آن رابطه پایان بدهی.

اما حالا در مورد رابطه شما باید بگویم که با توجه به شرایطی که برای این رابطه ذکر کردم لازم است بتوانی در مورد تصمیم برای ازدواج و داشتن رابطه دائمی به این زودی فکر نکنی زیرا همه چیز تغییر خواهد کرد و با بزرگ تر شدن هر دوی شما بسیاری اتفاقات در ذهن و باور و احساس و رفتارتان رخ خواهد داد.

بنابراین دو را ه پیش رو داری یا اینکه بتوانی خودت را کنترل کنی و بدون اینکه ابراز کنی که چه حسی در مورد او داری و بدون اینکه از درس و زندگیت بیفتی این روزها را سپری کنی و یا راه دوم این که کلا این رابطه را ترک کنی و کنار بگذاری و به زندگیت برسی.

پیش از این در مورد اینکه چطور میتوانی او را فراموش کنی صحبت کردیم و راه هایی که تو را مشغول نگه میدارد را با هم مرور کردیم. حالا که دوباره سوال میکنی معلوم میشود که هنوز نتوانستی با خودت کنار بیایی و تصمیم بگیری. پس اول تکلیف تصمیمت را معلوم کن. بعد هم با توجه به تصمیمت به خودت بگو که چه انتظاراتی از خودت داری و فراموش نکن که هر نوع تصمیم نیازمند توانایی و اراده بسیار زیاد است و حتما تو دارای این توانایی و اراده هستی چون کارهای خوبی که الان انجام میدهی نشانه همین اراده است مثل نماز خواندن و ….

 عشق های نوجوانی

پرسش

من یک سالی هست که عاشق یه دختر 13 ساله شده ام. خودمم 14 سالمه و هم من و هم او خجالت میکشیم که این موضوع رو به هم دیگه بگیم. اونو نمیدونم ولی من واقعا عاشقشم و هر وقت میخوام از فکرش دربیام و اونو از یاد ببرم نمیتونم. من چطوری میتونم باهاش مستقیما صحبت کنم و این موضوع رو بهش بگم؟

پاسخ

دوست خوبم

اگر می خواهی از این احساس و رابطه ایجاد شده بیشتر لذت ببری و کمتر از حاشیه های نامناسب و دوست نداشتنی آن آسیب ببینی، توصیه مهم این است که عجله ای برای گفتن این احساس به او نداشته باش. همان طور که خودت هم نوشتی الان هر دوی شما از اینکه احساس خود را بگویید خجالت می کشید و همین هم موجب می شود که بسیاری چیزهای دیگر را هم به یکدیگر نگویید.

این موقعیت فرصت های بسیاری را برایتان ایجاد می کند تا بدون اینکه احساس مسئولیت و یا محدودیت در رابطه خود با دیگران داشته باشید یکدیگر را زیر نظر بگیرید و با روحیات هم در آرامش و به دور از فضای دوستی و … آشنا شوید. در عین حال با گذر زمان با کمک رشد منطق و توانایی کنترل احساسات می توانی راه درست و موثر ارتباط و تبادل احساس را هم پیدا کنی.

پرسش

سلام. دختر 16 ساله ای هستم که پارسال در مدرسه با دو دختر دوست شده ام و الان هم دوست هستیم اما به تازگی متوجه شدم انتخابم اشتباه بوده است و آن ها دوستان خوبی برایم نیستند و از سادگی و دل رحم بودن من سوء استفاده میکنند. حتی ناظم مدرسه مان این تاکید را کرده است که آن ها دوستان خوبی برایم نیستند ولی الان من نمی دانم چگونه این دوستی را تمام کنم؟ بیشتر به این خاطر می ترسم که آن ها خیلی شر هستند و همه چیز را آخر سر به نفع خودشان خواهند کرد و خودشان را حق و مرا ناحق نشان خواهند داد. به نظر شما چیکار کنم؟ کمکم کنید.

پاسخ

دوست خوبم

اینکه توانستی متوجه شوی دوست یک عضو و فرد غیرقابل تغییر نیست جای تحسین دارد و خوب است به توصیه ناظم مدرسه و نیز احساس خودت، برای تغییر دوستانت تصمیم راسخ داشته باشی. برای این کار ترسیدن هیچ کمکی به تو نمی کند و بیشتر به شجاعت و اعتماد به نفس احتیاج داری. وقتی اطمینان حاصل کردی که میخواهی با افراد دیگری دوستی داشته باشی، از عواقب ترک دوست قبلی هراسی نداشته باش مگر اینکه با شرایط خوبی از آنها جدا نشوی.

مثلا لازم نیست با آنها قهر و یا بحث کنی. خوب است کم کم آنها را کنار بگذاری و تنها به سلام و علیک محدود شوی. با آنها وقت نگذرانی و هر بار در برابر در خواست آنها برای بودن در کنار هم بگویی که الان میخواهی با …. صحبت کنی و نام دوست جدیدت را بگویی. هر قدر این ارتباط و حرف زدن ها کمتر می­شود به همان نسبت هم آنها به نبودن تو عادت میکنند.

اگر آنها منطقی تر بودند در این صورت توصیه میکردم روشن و شفاف به آنها بگویی که قصد داری دوستان تازه ای داشته باشی اما چون گفتی که ممکن است از این راه آسیبی هم وارد کنند به همین دلیل از ابتدای سال تصمیمت را اجرا کن و به مرور آنها را کلا از رابطه دوستی صمیمی خارج کن.

پرسش

سلام من یه پسر ١۵ ساله هستم. حدود یه سالی میشه که به یه دختری هم سن و سال خودم علاقه پیدا کردم و لحظه ای نمیشه که به اون فکر نکنم. نمیدونم چیطوری باهاش میتونم ارتباط بیشتری برقرار کنم،واقعا فکر میکنم عاشقشم و با تمام وجود دوسش دارم ولی به خاطر اینکه سنم کمه میترسم اگه حرفی بزنم به ضررم تموم شه یا اگه سعی کنم ارتباط زیادی باهاش برقرار کنم ،بقیه فکرایه بد بکنن. با همم ارتباط زیادی نداشتیم ولی خوب من دوست دارم این ارتباطو بیشتر کنم و از اون جایی که کمی خجالتیم نمیدونم چطوری این ارتباطو بیشتر کنم خواهش میکنم کمکم کنید. ممنون

پاسخ

دوست خوبم

همان طور که خودت هم نوشتی زمان زیادی از آشنایی نمیگذره و به همین علت شاید تعبیر اینکه عاشقش هستی مناسب نباشه.ممکنه بشه گفت کنجکاوی بیشتری نسبت بهش داری و تمایل زیادی برای شناخت بیشتر داری.اگر موافق این فرضیه باشی در این صورت بهترین کار همینه که تلاش کنی با داشتن همین انداره از ارتباط بیشتر شناخت به دست بیاری

طرز تفکر تو را خیلی تایید میکنم که ارتباط بیشتر میتونه برای خودت و او مشکل ساز باشه ولی وقتی ارتباط در حد تعادل باشه و تلاش نکنی که اونو از تعادل خارج کنی در این صورت جای نگرانی نیست برای این منظور گفتگو در موضوعات معمول و روزمره که احتمالا در حال حاضر هم به همین شکل هست میتونه کمکت کنه که هم بر خجالتت غلبه کنی و هم شناخت بیشتری از او پیدا کنی.

پرسش و پاسخ در باره عشق های نوجوانی

پرسش

من حدودا چند وقتی با یه دختری که هم سن و سال خودم بود دوست بودم. اولش از یه سلام و علیک شروع شد ولی چند وقت که گذشت اینقدر با هم خوب و صمیمی شده بودیم که حتی نمیتونستیم یه لحظه بدون هم باشیم. اینقدر به هم عادت کرده بودیم و با هم خوب بودیم که… . خلاصه یه روز اومدم دیدم کامل بلاکم کرده و یه پیام غمگینانه گذاشته.

من اینقدر حالم بد شد که مریض شدم. از اون اتفاق زمان زیادی نگذشته و من از زندگی و اموری که همیشه دوستشون داشتم ناامید شدم و هنوز مریضم و وضعیتم خیلی خرابه. لطفا کمکم کنید که چطوری با این موضوع کنار بیام. نمیتونم از سرم بیرونش کنم.

پاسخ

دوست خوبم

قطع ارتباط ناگهانی فارغ از اینکه چه دلایلی داره میتونه ناراحت کننده باشه و بیشتر از قطع ارتباط هایی که از قبل اطلاع و آمادگی وجود داره فرد را اذیت کند. با این همه دلیل انجام این کار مهم است. چرا او تصمیم گرفته بدون توضیح مشخص قطع رابطه داشته باشد.

هنگامی که از این مسائل آگاهی پیدا کنی تحمل این شرایط هم برایت بهتر می شود.

جدای از کسب آگاهی لازم است در مورد خودت هم کارهایی را انجام دهی تا این اتفاق به بزرگتر شدن تو کمک کند و موجب شود تا مقاوم تر شوی.

همیشه مشکلات می توانند این نقش را داشته باشند ولی آدم ها واکنش های مختلفی به آنها دارند و برخی فقط با غصه و افسوس خوردن نه تنها رشدی نمی کنند بلکه حس ناتوانی را بیشتر در خود تقویت می کنند. اما وقتی ضمن تحلیل مساله تلاش میکنی تا با سرعت هرچه بیشتر به فعالیت های معمول زندگی ات برگردی و خودت را با انجام کارهایی مشغول کنی که در آن ضمن کسب تجربه مفید میتواند وقتت را پر کند و در نتیجه اجازه افکار مزاحم و غم انگیز را ندهد. در این شرایط واکنش در برابر این مساله تو را بزرگتر کرده است.

در واقع در موقعیتی که قرار داری هر رفتاری که احساس ناتوانی و انزوا داشته باشد برایت مخرب و آزاردهنده است مثل در بیکاری به فکر فرو رفتن، لحظه شماری کردن برای رسیدن زمان هایی که در همان ساعات با هم حرف می زدید یا مرور خاطرات. در عوض هر کاری که زمان تو را پر کند و موجب انجام کار مفیدی شود جایگزین خوبی است مثل شرکت در کلاس های مختلف، شروع داشتن و درست کردن کلکسیون از هر چیزی که دوست داری و خلاصه همه فعالیتهایی که ذهن تو را به خودش مشغول می کند.

پرسش

من نوجوانی هستم که فکر می کنم پدر و مادرم مرا درک نمی کنند. شاید به دلیل آن است که هیچ وقت یک همراه خوب نداشتم. هم سن و سال هایم دو سه سال کوچک یا بزرگ تر بودند و همیشه دور از ما زندگی می کردند و حتی اختلاف سنی من با برادرم 9 سال است و فکر می کنم این ها توجیه خوبی برای این باشد که من همیشه در خانه تنها ام و حالا سوالم اینجاست که من می توانم به صورت اینترنتی دوست هایی داشته باشم چه دختر چه پسر یا اینکه این گونه روابط درست نیست؟

پاسخ

دوست عزیزم

اگر بخواهیم با استدلال تو به زندگی هر فردی نگاه کنیم در واقع به این نتیجه می رسیم که همه افراد تنها هستند و هیچ کس، همراهی ندارد. در درجه اول باید بپذیری که چندان دلایلت منطقی و قابل قبول نیست برای این منظور که بخواهی تنهایی خودت را ثابت کنی. اما اینکه همه به دوست و همراه نیاز دارند درست است. همه ما به افرادی احتیاج داریم که با هم گفتگوهای مربوط به سن و سالمان را بزنیم ولی این مهم است که چگونه به این دوستی برسیم.

برای مثال بسیاری از بزرگان برای یافتن و انتخاب دوست سفارش های زیادی کرده اند که نشان می دهد دوست می تواند تاثیر عمیقی بر روح و جان ما بگذارد. خوب با این شرایط اگر امکان شناخت و انتخاب درست دوست وجود داشته باشد شکی نیست که می توانی برای خودت دوستانی داشته باشی که از طریق مجازی و یا غیر از آن با هم ارتباط دارید.

اما اگر این امکان وجود نداشته باشد و تنها به واسطه یک راه مجازی با دیگران هم کلام شوی این راه نه پسندیده است و نه توصیه می شود. زیرا دوست حتی از طریق مجازی هم تاثیرات خودش را دارد و به همین دلیل اینکه چگونه با او آشنا شده باشیم اهمیت دارد.بنابراین اگر اطمینان یافتن از دوست و شناخت وی در اولویت باشد در این صورت برگزیدن دوست هم سن و سال خودت در دنیای مجازی هم مانعی ندارد.

پرسش

من یکی از دوستام رو خیلی دوست دارم و دوست دارم با اون رابطه خیلی صمیمی برقرار کنم ولی وقتی اون رو می بینم حسابی خجالت زده میشم و نمی دونم چی بگم… من 14 سالمه و در یک مدرسه با هم هستیم.

 پاسخ

دوست خوبم

قبل از هر چیز باید برای رابطه ات با دیگران تعریف داشته باشی و برای صمیمی شدن، محدوده آن را روشن کنی. به نظر میرسه که میزان انتظار تو برای صمیمی شدن چنان که خودت هم به کلمه خیلی اشاره کردی، زیاد است و محدوده ای برای آن روشن نشده است. یادت باشد که چنین دوستی هایی می تواند آسیب زا باشد و برای هر دو شما ناراحتی ایجاد کند.

شاید به این مطلب هم علاقمند باشید
من چه طور می تونم در بین دوستانم از علایقم بگم و اظهار نظر کنم به طوری که دوستام ناراحت نشن؟

توصیه می کنم، ابتدا با توجه به واقعیات و منطق انتظارات روشنی برای دوستی و انتخاب دوست برای خودت معین کنی. سپس محدوده دوستی را هم روشن کن و برای این منظور نوشته ها و نظرت را با یک مشاور در میان بگذار. سپس از او هم در مورد این دوستی به طور کل و نیز انتظاراتی که داری نظرخواهی کن و در نهایت تلاش کن از ابتدا چنا ن پایه های دوستی را بریزی که در نهایت هم دوستی سالم و خوبی را با اطرافیانت تجربه کنی.

پرسش

الان 4 ساله با یه دختری دوستم. خیلی با هم صمیمی هستیم ولی الان دو ساله که فهمیدم اشتباه کردم، انتخاب دوستم اشتباه بود. من درسم خیلی خوب بود معدلم همیشه 20 بود ولی از وقتی باهاش دوست شدم درسم افت کرده حتی رفتارم هم تغییر کرده حتی طرز حرف زدنم. الان نمیدونم باید چطوری رابطه مو باهاش محدود کنم. هر کاری می کنم نمیشه. لطفا راهنماییم کنید. ممنون.

پاسخ

ضمن تبریک به تو که نسبت به تاثیر دوست و هم نشین حساس و دقیق شده ای، نمی دانم چه کارهایی کردی که نتوانستی در محدود کردن رابطه ات با او موفق شوی. اما این کار نباید به صورتی باشد که به یک باره تصمیم بگیری تا عملا او را کنار بگذاری بلکه باید ابتدا در ذهنت واقعا بخواهی که دیگر دوستی با او برایت عمیق نباشد تا به این ترتیب کمتر تحت تاثیر او قرار بگیری.

وقتی این تصمیم را می گیری حالا هر بار که او از تو دعوت به انجام کاری می کند و یا درخواستی برای گذراندن وقت و یا بی اعتنا بودن به درس و مدرسه دارد تو بلافاصله پیرو تصمیم ذهنی خودت با او مخالفت می کنی و به این ترتیب بعد از مدتی دوستت خودش ناخودآگاه محدودتر می شود و دیگر تمایلی برای ادامه رابطه و گفت و گو با تو نخواهد داشت.

از اینکه دیگر خواسته هایش با تو به پاسخ نمی رسد خودش به دنبال پر کردن زمان و دوستی اش با دیگران مشغول می شود و در واقع همین زمان است که باید تلاش کنی تا در صورت لزوم کم کم با فرد یا افرادی که از نظر اخلاق و تحصیل به خودت نزدیک تر هستند رابطه های دوستی را ایجاد کنی. بنابراین نیازی نیست کار خاصی انجام دهی جز اینکه واقعا نخواهی که دوستی با او روی رفتار و کردار تو تاثیر منفی بگذارد.

پرسش و پاسخ در باره عشق های نوجوانی

پرسش

سلام. من دختر ۱۴ساله ای هستم. یک سال با یک دختر توی مدرسه امان صمیمی شدم ولی الان او مرا می رنجاند و خیلی با هم جر و بحث می کنیم. نمی دانم چگونه از دستش راحت شوم.

پاسخ

دوستی مثل زندگی است و فراز و نشیب های زیادی هم دارد. در هر دوستی ممکن است ناراحتی هم باشد. ولی این مهم است بدانی که چرا این رابطه در بین شما تبدیل به ناراحتی و دعوا شده است. دلیل آن می تواند به تو و او کمک کند تا مشکلتان را حل کنید. در عین حال اگر نمی توانی دیگر به این وضعیت ادامه بدهی و به نظرت می رسد که برای درست کردن این دوستی علاقه و اشتیاقی نداری لازم است رک و راست همین احساس را با دوستت در میان بگذاری و بگویی که از این همه ناراحتی و جر و بحث تحملت تمام شده و بعد هم بگویی که ترجیح می دهی مدتی را بدون ارتباط با یکدیگر سپری کنی.

این گفتگو می تواند نتایج مختلفی داشته باشد از جمله این که تو به دوستی که بین شما بوده احترام گذاشتی و صادقانه احساست را گفتی و دوم این که او هم ممکن است به فکر فر رود و شاید برای تغییر رفتارش برنامه ریزی کند. در نهایت این که خودت را مجبور و محدود به ارتباط با او نکن تا از تنهایی بدون او رنج نبری. دوستان دیگری را هم انتخاب کن و از همان اول حواست باشد تا بتوانی رابطه ای متعادل و مناسب با آن ها برقرار کنی.

پرسش

من 14 سال سن دارم و همسایه ما یه دختر داره که خاطر خواه زیاد داره ولی فکر نمی کنم هیچ پسری به اندازه من عاشقش باشه. ما نزدیک 4 ساله که همسایه هستیم و من تا قدری عاشقش شدم که شاید بعضی از شب ها خوابم نمی برد و احساس افسردگی می کردم. تمام فکرم شده اون ولی می ترسم بهش بگم که دوسش دارم.

می ترسم شاید جواب رد بهم بده البته اون شاید 3 سال یا 2 سال از من بزرگ تر باشه. من فکر می کنم هیچ دختری نمیتونه جای اونو تو قلبم بگیره. حالا نمیدونم چیکار کنم. بهش بگم دوسش دارم یا از فکرم بیرون کنم؟ البته اونا دیگه از کوچه ما کوچ کردن و رفتن جای دیگه و الان 3 ساله که کوچ کردن ولی من هنوز نتونستم از فکرم بیرونش کنم. البته خونشونو بلدم و میتونم بهش بگم دوسش دارم ولی میترسم. اون مدتی که همسایه بودیم روابط اجتماعی هم داشتیم و اون با من خیلی صمیمی بود.

پاسخ

بهتر است از این که احساست را با او در میان بگذاری درست است و خوب است به این ترس توجه کنی چون اگر به او بگویی که دوستش داری دو حالت در پیش است. اگر او به دوست داشتن تو توجهی نکند که احتمال آن هم هست چون خودت گفتی که هواداران زیادی هم دارد و از طرفی با کوچک تر بودن تو از او میزان توجه و تمایل هم کمتر می شود،  بنابراین کسی که آسیب می بیند و از گفته خود پشیمان می شود تو هستی.

از طرف دیگر اگر او به این دوست داشتن توجه کند تازه این شروع خیال های و فکرهای بسیار زیادی است که تو را دچار دردسرهای بسیاری هم می کند چون شما در شرایطی نیستید که بتوانید و امکان داشتن ارتباط های جدی تر مثل ازدواج وجود داشته باشد و به همین دلیل این شرایط می تواند برای تو و شاید هم او ضررهای زیادی داشته باشد.

به نظر می رسد با توجه به اینکه تو هم در آغاز راه نوجوانی هستی بهتر است با بیان این احساس و اندیشه ای که داری خودت را از واقعیت ها دور نکنی و در عین حالی که در درونت  تجربه یک احساس تازه را لمس میکنی، تلاش کنی تاموقعیت های واقعی و مناسب برای خودت در زندگی را در روزهای مهم نوجوانی از دست ندهی. مثلا ادامه یک رشته ورزشی و تلاش برای کسب بیشتر موفقیت در تحصیل و مواردی از این دست به تو توانایی هایی را می دهد که در آینده با همین توانایی ها میتوانی بسیاری از آرزوهای امروزت را راحت تر محقق کنی در حالی که اگر تنها به ابراز احساس امروزت متمرکز شوی ممکن است بسیاری از فرصت های خوب را از دست بدهی.

پرسش

سلام. من پسری ۱۶ ساله هستم که عاشق خانم ۱۵ ساله ای شده ام ولی هنوز نمیداند که دوستش دارم.من روی این دختر خانم خیلی حساس هستم به طوری که وقتی می بینم کسی نگاهش میکند عصبانی میشوم و کنترلم را از دست میدهم و حتی یک بار هم درگیر شده ام. آیا این حساس بودن مشکلی را بوجود نمی آورد؟

خواهش میکنم کمکم کنید این حساسیت را چگونه از خودم دور کنم؟اگر علاقه ام را نسبت به او ابراز کنم مشکلی دارد یا نه؟

ممنون

پاسخ

برای پاسخ دادن به سوالات تو بهتر است یکی یکی جلو برویم. اول اینکه حتما و قطعا این حساسیت به نفع تو و حتی او نیست و می تواند مشکلات زیادی در پی داشته باشد. بنابراین لازم است این حساسیت را از خودت دور کنی. برای دور کردن این حساسیت باید کمی در نوع فکرت تغییراتی ایجاد کنی. دو موضوع مهم در این باره وجود دارد. اول اینکه بپذیری و باور کنی که او عقل و فهم و درایت دارد و میتواند با تکیه بر توانایی و اراده خود در برابر هر فردی که برایش تهدید است از خودش مراقبت کند. وقتی تو می خواهی به جای او فکر کنی و تصمیم بگیری که با فردی که به او نگاه کرده درگیر شوی معنی اش این است که او آنقدر شعور و اراده ندارد که بتواند خودش را از نگاهی که ممکن است به او آسیب برساند نجات دهد.

دوم اینکه در دوست داشتن هایی مانند این احساس که تو آن را تجربه میکنی باید تمرین کنی که به فضای آزاد طرف مقابل خود احترام بگذاری. یعنی اینکه وقتی تو از فردی خوشت آمده است او حق دارد که یا از تو خوشش بیاید و یا نیاید. اما هنگامی که با حساسیت نشان دادن موجب میشوی که اطراف و دنیای او رامحدود کنی در واقع داری کاری می کنی که او دیگر مثل تو نتواند برای دیدن یا ندیدن تو تصمیم بگیرد و این کار به معنای نادیده گرفتن حق او است. اگر بتوانی در این مورد در ذهن و نگرش خودت تغییری ایجاد کنی آن وقت میتوانی حساسیت خودت را هم کم کنی.

همچنین ابراز علاقه در شرایطی که در آن هستی کار درستی نیست. در زمانی که هنوز بر احساست غلبه نداری و حساسیت هایت با خشونت نسبت به دیگران همراه هست ابراز علاقه چندان دلچسب نیست و موجب احساس ناامنی در طرف مقابل می شود. بهتر است ابتدا در مورد خودت و کنترل احساست تمرین کنی تا زمان مناسبی برسد که عقل و منطق هم در ذهنت احساس قدرت کنند و بتوانند به تو کمک کنند تشخیص دهی که آیا علاقه ای در اصل وجود دارد؟ آیا این علاقه منطقی است؟ و اگر پاسخ ها مثبت بود آیا لازم است او هم از این علاقه مطلع باشد؟

اما گذشته از شرایط حاضر، به طور کلی توصیه به ابراز و بیان علاقه در دوره نوجوانی نمی ­شود.

پرسش

سلام. من پسری ۱۶ ساله هستم. برادرم به تازگی با دختری ازدواج کرده است که قبلا با فرد دیگری رابطه داشته و الان هم تلفنی با همان فرد در ارتباط هستند ولی برادرم از این قضیه با خبر نیست. خواستم این مسئله را با برادرم در میان بگذارم ولی ترسیدم که نکند مشکلی در زندگی شان بوجود آید.

خواهش میکنم کمکم کنید با چنین قضیه ای چگونه رفتار کنم؟

پاسخ

موضوعی که درگیر آن شدی بسیار حساس و در عین حال پیچیده است. حتی اگر یک درصد هم احتمال این وجود داشته باشد که تو اشتباه کرده باشی و دیگر او با فرد قبلی ارتباط نداشته باشد، ادعای تو میتواند مشکلات بسیاری را بوجود آورد. بنابراین پیش از هر چیز توصیه میکنم از یک بزرگتر آگاه و در عین حال رازدار و مطمئن مانند مادر کمک بگیر و نگرانیت را با او در میان بگذار. قطعا چه این موضوع واقعیت داشته باشد و چه نداشته باشد، شنیدن از یک بزرگتر بهتر است. برای این کار هم بگو که تو فکر میکنی و نگو که اطمینان داری و ازشون بخواه تا در این باره خودشان اقدام کنند.

اگر به هر دلیل، موفق به این کار نشدی، بهتر است به صورت غیر مستقیم موضوع را با برادرت در میان بگذاری. مثلا در یک گفتگو که میتواند همسر او هم حضور داشته باشد از برادرت بپرسی که به نظرش چرا بعضی از آدم ها بعد از ازدواج هم دست به ارتباط دوستی با نا هم جنس خود میزنند و یا بپرسی آدمهایی که بعد از ازدواج هم همچنان به دوستی های نامناسب ادامه میدهند چطور آمهایی هستند و به نظرش چه سرنوشتی مناسب آنها است.

شاید این گفتگوهای غیرمستقیم بتواند در روشن شدن برادرت و نیز همسرش تاثیرگذار باشد. به این ترتیب صحبت مستقیم در حال حاضر به نظر میرسد مناسب نیست و اگر بنا باشد که اتفاق بیفتد هم بهتر است توسط مادر یا یک بزرگتر مانند او صورت گیرد.

پرسش

من 16 سالمه و در آلمان زندگی میکنم. من از پسری خوشم میاد یا عاشقشم ولی باید جلوی این دوست داشتنو بگیرم چون همش داره بهم صدمه میزنه. اون نمی دونه دوسش دارم. از احساسشم به خودم هیچی نمیدونم. فقط اینو میدونم که باید فراموشش کنم. من تا تو مدرسه میبینمش میخکوب میشم و دیگه هیچ کاری نمی تونم بکنم. خسته شدم از ضعف. حتی نمیونم باهاش حرف بزنم. لطفا کمکم کنید تا فراموشش کنم.

پاسخ

دوست خوبم

همان طور که قبلا هم به نمونه سوال های مشابه پرسش تو پاسخ دادیم، این جور دوست داشتن ها بسیار مربوط به نوجوانی و تغییرات هورمونی است که در اغلب یا تمام موارد پس از سپری کردن این دوره فروکش کرده و بیشتر جنبه عقلانی و درست به خود میگیرد. بنابر همین ویژگی هم هست که چنین دوست داشتن هایی برای نوجوان با آسیب و ناراحتی همراه هست و گاهی احساس های سردرگم و پریشانی را ایجاد میکند و معمولا مانعی برای رسیدن به هدف های مهم این دوره از زندگی است.

بنابراین اگر خودت هم چنان که اظهار کردی، به صدمه زننده بودن این ارتباط رسیدی بهتر است خودت را به جای مشغول کردن به این موضوع، به انجام فعالیت های مهمتر و ارزشمندتر مشغول کنی. دوره نوجوانی بهترین زمان برای پرروش بدن و انجام ورزش های مختلف است. نه تنها برای تو که درگیر یک احساس هستی بلکه برای هر نوجوانی ضروری است که علاوه بر انجام ورزش و تلاش برای شناسایی رشته مورد علاقه خود و دنبال کردن آن، به انجام دیگر کارهایی که مورد علاقه و توان خودش است مشغول شود. این کارها بسیار متفاوت و متنوع هستند مثل فعالیت های مربوط به موسیقی و هنر و … که هر کدام احتیاج به تمرین کردن و دنبال کردن دارد و میتواند در آینده تاثیر بسیار زیاد و خوبی در زندگی داشته باشد.

پرسش و پاسخ در باره عشق های نوجوانی

پرسش

با سلام. من پسری 18 ساله هستم، پسر آخر خانواده ای تقریبا پر جمعیت که مشکل مالی و خانوادگی نداریم خداروشکر… به علت بیماری قلبی پدرم چند سالی است در نزدیکی تهران زندگی می کنیم اما بگم از مشکل شخصیم. من تقریبا 3 سال در جوامع مجازی عضو بودم. یکی از آنها بیشتر شاهد رفت و آمد من بود و خیلی سر میزدم تا اینکه متاسفانه با وجود اینکه با خیلی از اعضا آشنا و دوست بودم اما با چند تا از خانومای سایت که هم سن من بودن هم آشنا شدم.

بگذریم که تا عید رابطه های خیلی عادی در حد دیدارای دسته جمعیمون ادامه داشت یا ارتباط داشتیم اما الان 10 ماهه که من درگیر یه رابطه ام با دختری که داخل همون سایت باهاش آشنا شدم. رابطه عاطفی بسیار شدیدی بینمون هست که با مراجعه به چند مشاور و روان پزشک به قطع و یقین فهمیدم که چیزی جز عشق نیست و اینکه دو طرفمونم همینطوریم… حتی به فالگیر هم سر زدم! اسم طرفو دقیق گفته که مطمئن شدم من سال پیش حدود بهمن ماه که تولدمم بود به خاطر فاصله ای که از نظر مسافتی با این خانوم داشتم فکر کردم تا رابطمون خیلی جدی نشده قطع کنم… ولی فهمیدم که نه من میتونم نه اون ولی اشتباه بزرگی کردم و شدیدا لطمه خورد! ):

بعد اون چند باری گفت که از کارم ناراحته و تو ذهنش مونده. کلی کار کردم واسه اینکه بفهمه من واقعا دوستش دارم حتی کلی پول خط جدید دادم که خیالش راحت باشه. عید قرار بود بیان تهران که نشد و رفتن اصفهان و من تا این موضوع رو فهمیدم خودمو رسوندم اونجا که هر طور شده واسه بار اول ببینمش! زیاد ندیدیم همدیگرو رفت تا اوایل تیر ماه که 2 روز پشت سر هم دیدیم همدیگرو… اما من هنوز کاملا از سایتای جامعه مجازی بیرون نرفته بودم ولی دیگه رابطه ای با هیچ کسی نداشتم.

مخصوصا اینکه اون سایت اصلی مسدود شد خداروشکر اما یه اشتباهی که کردم توی این سایتی که هردومون عضو بودیم دختری بهم خصوصی زد و خواستم ببینم کیه که اینجوری گفته آخرین پستشو پیگیری دیدگاه زدم که نگو عکس داشته و من ندیدم! بعد این قضیه داشتم با یکی از پسرا بحث میکردم در مورد مسئله ای، خانمی وارد بحثمون شد. من بهش خصوصی زدم که لطفا بحثو خراب نکنید و بذارید خودم میتونم درستش کنم. اینا گذشت من فکر کردم اصلا چیز خاصی نیست که بخوادم بهش بگم که فکرش درگیر بشه آخه پدر و مادرش چند وقتیه که با هم به مشکل برخوردن.

نمیخواستم فشار عصبی از طرف من داشته باشه ولی با حساب من رفته بود و اون دوتا رو دیده بود. حالا دیگه هر چیزی میگم میگه من مشکل دارم که تو اون کارو کردی. قبول نمیکنه که صبر کنه تا من این رفتار اشتباهمو ترک کنم. ): اگر میشه راهنمایی کنید الان که قهر کرده چطور برخورد کنم !؟ ضمنا اینکه پدر و مادر من کاملا مطلع هستند ولی پدر و مادر ایشون به گفته خودش اگر بفهمن نمیذارن درس بخونه و منم چون نمیخوام ذوق و شوقی که برای درس داره از بین بره گفتم فعلا بهشون چیزی نگه تا من اوضاعم رو به راه بشه… خودتون مستحضرید دیگه… درس و سربازی و این مسایل امسال ورودی سال چهارم هستم. ببخشید که طولانی شد آخه مقدمه داشت باید خدمتتون عرض میکردم ممنون میشم کمکم کنید. واقعا خیلی سخته برام ):

پاسخ

ممنون که واضح و روشن مساله ات را توضیح دادی. اینکه درگیر رابطه ای هستی که می تواند در سالهای مهم زندگی آسیبی به روند تحصیلی و آینده تو و او وارد کند نگران کننده است. معمولا در رابطه هایی که عشق به معنای واقعی شکل می گیرد، تردید و شک داشتن به هم دیگر جایی ندارد و به همین دلیل ثابت کردن خودمان به دیگری هم جایی ندارد.

هرچند که گفتی پیش دکتر و مشاور و به قول خودت حتی فالگیر رفتی و اطمینان داری که عشق واقعی در جریان است اما باید بدانی که نشانه های این رابطه که به آنها اشاره کردم که ممکن است به خاطر سنتان و کمی تجربه زندگی باشد چندان تناسبی با واقعیت های عاشقی ندارد. عشق باید بر پایه آگاهی و نیز شناخت درست اتفاق بیفتد و این شرایط کمک می کند که برخوردهای این چنینی و قهر و آشتی ها کمتر دیده شود.

روشن است که علاوه بر اینکه داشتن رابطه با ناهمجنس دارای تب و تابهای زیادی است، قهر و آشتی ها هم میتواند انرژی زیادی بگیرد و همین موجب دورتر شدن از هدف و مسیر اصلی زندگی شود. با همه اینها، لازم است از اینکه با خانواده ات مسائل خودت را در میان میگذاری به تو تبریک بگویم. حتما از نظراتشان هم استفاده کن و از آنها مشورت بگیر.

دوم اینکه با آرامش و بدون هیچ عجله ای برای رسیدن به نقطه آرامش و آسایش در این رابطه رفتار کن. اگر او تصوری از تو دارد که با واقعیت جور نیست حق دارد تا در این باره فکر کند، همه چیز را بررسی کند و اگر خواست و ارزشی برایش داشت تلاش کند تا نقطه های تاریک رابطه روشن شود. همین اندازه که تلاش کنی تا اشتباه نکنی و همین اندازه که در مورد سوء تفاهم ها توضیح دهی کافی است و اصرار بیشتر به معنای نادیده گرفتن حق طرف مقابل است و اغلب هم چنین اصرارهایی در او حس ناامنی ایجاد میکند و بیشتر موجب دور شدن میشود.

پرسش

سلام. من پسری 15 ساله هستم که مدتی با یه دختر خانم ارتباط داشتم و توی این مدت احساس میکردم که دارم گناه بزرگی رو انجام میدم چون داشتم یه جورایی به مادرم خیات میکردم و یه وقت هایی هم دروغ گفتم. الان مدتیه که مادرم موضوع رو فهمیده و دچار یه افسرگی خفیف شده و تلفن همراهم رو هم ازم گرفته و من الان احساس میکنم که واقعا به تلفن همراه و ارتباط با دوستانم نیاز دارم. از طرفی مادرم هم حق داره که تلفن همراهمو برای همیشه ازم بگیره.

خود من هم از وقتی که اون دختر خانم ترکم کرده خیلی نگران، مضطرب و غمگینم و نمیتونم هیچ کاری رو با تمرکز حواس انجام بدم.ممنون میشم اگه کمکم کنید.

پاسخ

احساس اینکه با دروغ گفتن به مادر به او خیانت کردی احساس قابل تحسینی است و نشان می دهد که تو پسر سالمی هستی که از گناه کردن رنجیده میشوی. پس با توجه به این ویژگی تو نباید برایت سخت باشد که کمی تحمل کنی و به مادر و خانواده اجازه بدهی که دوباره اعتماد گذشته را نسبت به تو به دست آورند. اگر اصراری بر داشتن موبایلت کنی در حالی که مادر هنوز از این کار تو در تعجب و نگران است در این صورت شرایط را برای ساختن دوباره اعتماد ایجاد نکرده ای.

شاید به این مطلب هم علاقمند باشید
آیا پدر و مادرم حق بررسی فایل های گوشی من رو دارند؟

به نظر میرسد لازم است برای دوباره ساختن شرایط، با مادرت به صحبت بنشینی و از اینکه از این اتفاق ناراحتی با ایشان صحبت کنی. به ایشان بگو که رفتن آن دختر هم به تو لطمه زده و الان احساس میکنی اعتماد و شادی مادرت را هم از دست دادی. از ایشان بخواه تا برای دوباره ساختن شرایط به تو کمک کند. اطمینان داشته باش که شنیدن این حرفها برای مادرت بسیار او را آرام و خوشحال میکند و متوجه میشود که تو پشیمان هستی و به آرامش و ارتباط با او اهمیت قائل هستی.

خودت هم برای تابستان برنامه ­ریزی کن. باور کن غیر از دنیای گوشی و تلفن همراه و اینترنت فضاهای واقعی زیادی هستند که علاوه بر ایجاد سرگرمی موجب رشد ما هم میشوند مثل ورزش، انجام کارهای هنری و … سعی کن با این طور کارها وقتت را پر کنی تا با فراموش کردن روزهای ناخوشایند گذشته زودتر تمرکز و شادی سراغت بیاید.

پرسش

با سلام. دختری ۱۶ساله هستم. فکر می کنم توی ارتباط برقرار کردن دچار مشکل شدم. توی این سن همانطور که در جریان هستید طبیعیه که دخترها عاشق بشن ولی متاسفانه یک سری مشکلاتی برای من رخ داد که تقریبا از تمام پسر ها متنفر شدم و می ترسم در آینده مشکلاتی برایم به وجود آید. برای مثال من ۷ سال است از یه نفر خوشم می آمد در طول این سال ها که از بی واکنشی او خسته شده بودم. به فرد دیگری علاقه مند شدم.

متاسفانه ایشون به رحمت ایزدی پیوستن. بعد از چند مدتی عاشق دوست برادرم شدم که به طور غیر منتظره ای فهمیدم دوست پسر دختر عمه ام هست که او را خواهر حساب می کردم. در حال حاضر در کلاس تابستانه ام استادی تقریبا ۳۸ ساله دارم. تقریبا ۲-۳سال است که دانش آموز ایشون هستم. در طی این مدت شاهد افکار مشترکمان شدم و در سر کلاس به طور غیر مستقیم شاهد طعنه ها و نگاه های عجیبشان به خودم شده ام تا به حال شده که برای لج من کار هایی را انجام داده است.

نمیدانم چرا دوست دارد که مرا اذیت کند ولی به دلیل کارهایی که انجام داده علاقه ام به تنفر تبدیل شده است. دیگر از نگاه های هرزه بعضی از پسر ها خسته شدم. اگر بخواهم از طریق اینترنتی یا هر چیز دیگر برای ارتباط برقرارکردن می توانم ولی واقعا نمی خواهم از اعتماد خانواده ام سوء استفاده کنم. از طرفی از پسر ها و مرد ها متنفرم و از طرفی دیگر احساس تنهایی بسیار می کنم. چگونه باید ارتباطی سالم با پسرها داشته باشم و تا چه حدی این ارتباط در این سن باید باشد. با تشکر

پاسخ

دوست خوبم

پیش از هر چیز لازم است به این خاطر که مراقب اعتماد خانواده ات هستی و نمی خواهی به هیچ دلیلی آن را تضعیف کنی به تو تبریک بگویم. با این همه بخشی از حرف هایت را باید اصلاح کنم و آن مربوط به طبیعی دانستن عشق در سن خودت است. شاید اگر موردی برای دوست داشتن پیش بیاید غیرعادی نباشد اما این که فکر کنی باید به دنبال کسی باشی تا او را دوست داشته باشی و برای این منظور درگیر افراد مختلف شوی قطعا غیرطبیعی است.

یکی از دلایلی که برخی نوجوان ها درگیر عشق و عاشقی های جنس مخالف می شوند این است که هنوز برای زندگی خود راه معین و روشنی ندارند و به جای دنبال کردن هدف هایی که همین سن موقع آن هاست و فردا دیر می شود، درگیر روابطی می شوند که در آینده ممکن است نتیجه ای جز افسوس برایشان نداشته باشد.

بنابراین فکر می کنم ادامه این کار برای تو هم نتایج ناخوشایندی مثل همین احساس تنفر از مردان در پی داشته باشد که می دانی این احساس طبیعی نیست.

پس توصیه و نتیجه گیری از این بحث این است که اصلا دنبال دوستی هایی مثل پیدا کردن فردی در فضای مجازی و این طور راه ها نباشی. برای استادی که دو برابر سن تو دارد به عنوان فردی که می تواند معشوقه یک نوجوان باشد فکر نکن و این را برای خودت روشن کن که قرار نیست به دنبال رابطه عاشقانه با کسی باشی. بلکه بهتر است احساس تنهایی خودت را  با داشتن دوستان هم سن و سال خودت در مدرسه و نیز انجام فعالیت های مفید و نتیجه بخش پر کنی.

پرسش و پاسخ در باره عشق های نوجوانی

پرسش:

سلام. خواهری 14 ساله دارم که با کمک دوستان مدرسه اش با پسران زیادی دوست شده بود. با مداخله خانواده، ارتباطش با همه قطع شد اما همچنان با یکی از آن ها ارتباط تلفنی و حضوری دارد. همزمان با یکی از پسران فامیل هم ارتباط دارد. به خاطر دیر برگشتن به منزل، خانواده موضوع را فهمیدند و او اقدام به خودکشی کرد اما موفق نشد.

در حال حاضر پدر و مادرم به او اجازه رفتن به مدرسه را نمی دهند. طی صحبتی که با خودش داشتیم، هر دو نفر را دوست دارد اما مشخص نیست که واقعا دوست داشتن است یا عادت. لطفا مرا راهنمایی کنید. با توجه به این که خانواده ای نسبتا مدهبی و سنتی داریم، نمی دانیم چگونه با او رفتار کنیم که نتیجه بدتری نداشته باشد؟

پاسخ:

قطعا دختر چهارده ساله نمی تواند به دنبال برقراری ازدواج در این دوستی ها باشد و دنبال کردن این که او چه کسی را دوست دارد و ندارد با این نگاه که شاید فقط به او محدود شود و روزی هم با او ازدواج کند منطقی نیست.

از طرف دیگر برخوردهای چکشی و قطع کردن ارتباط تحصیلی او هم کمکی به حل نهایی مساله نخواهد کرد. در این زمان است که باید امکان بهره گیری از مشاوران فراهم شود. منطقی است بدون اتکا به روش های قدیمی که به ریشه ها توجهی ندارند و ظاهرا مساله را متوقف می کنند راهی درست و اصولی را پیدا کنید و برای این منظور هم در قدم اول گفتگو با خود فرد (خواهر شما)  و سپس با خانواده او الزامی است تا موضوع روشن تر شده و راه حل مناسب پیدا شود.

بر این اساس تمام تلاش خودت را بکن تا خواهرت را از طریق توجیه خانواده ات برای مراجعه به یک مشاور از این شرایط نجات دهی. به آن ها بگو که هرگز در جریان تریبتی و مسائل از این دست که برای خواهر شما رخ داده است راه های قطع کردن ارتباط از جامعه به تنهایی کمکی نکرده و آینده فرد را هم به وضعیتی بدتر از امروز انداخته است و باید به او به عنوان انسانی که نیازمند راهنمایی است نکاه کنیم تا بتواند با تکیه بر عقل و منطق خود راه درست را ببیند و با انتخاب خودش از بیراهه ها پرهیز کند.

در نهایت این که یافتن این راه حل جز با شناخت بهتر او و نیز خانواده ممکن نیست اما در مجموع راهی که خانواده در پیش گرفته اند نتیجه منطقی و درستی نخواهد داشت.امیدوارم بتوانی با ابراز محبت به خواهرت و تلاش برای توجیه خانواده ات به او کمکی کنی.

پرسش

سلام خسته نباشید. پسری 21 ساله هستم اهل کردستان شهرستان سنندج که 2 سال در آذربایجان شرقی شهر مراغه دانشجو بودم. در پایان دانشگاهم با دختری آشنا شدم که 2.5 سال از من کوچکتر بود و طی یه مدت بیشتر آشنا شدیم علاقه مون نسبت به هم بیشتر و بیشتر شد تا فهمیدیم که جفتمون همو دوس داریم. ولی الان بعد 2 سال با دوری کنار اومدیم و هر وقت هم که تونستم به دور از چشم خانواده رفتم به دیدارشون و شب هم خونه پیش خانواده ام برگشتم.

این همه خطر جاده ای و 800 کیلومتر راه رفت و برگشت رو برای کمتر از دو ساعت دیدن دوستم به جان خریدم. چند روز پیش مامان دوستم از رابطه مون با خبر شد و منم بهشون زنگ زدم و کلی حرف زدیم و میگفت دخترمونو نمیتونیم جای دور بدیم. باید پیش خودمون باشه و مخالفت پشت مخالفت. تازه میگفت باباش بفهمه برای دخترم بد میشه. خانواده منم که با دیدی قدیمی به قضیه نگاه میکنن و میگن ما کرد و اون ترک که نمیشه و بیشتر هم فکر میکنن برای سرگرمیه رابطه مون. حتی نمیدونن ماهی یک بار به دیدنش میرم.

ضمنا مامان دوستمم کفتش که بریم خونشون همراه خانواده ولی با اینکه من نه سربازی رفتم و نه شغلی دارم و فعلا موقعیت ازدواج ندارم و دانشجوی ترم آخر کارشناسی هم هستم. دوستمم میگه به پات می شینم تا قیامت ولی من از یه چیزی میترسم که دختر بپچاره به پام بشینه و در آخر با مخالفت خانواده ها مواجه بشیم و تا آخر عمرم عذاب وجدان داشته باشم. خواهشا راهنماییم کنید که چیکار کنم؟ چه جوری خانواده هارو قانع کنم که دوسش دارم که با رفتنم به پیشش مخالفت نکنن و لااقل با عجله نرم و برنگردم که دچار مشکلی بشم و در آخرشم چطوری به هم برسیم؟ ممنون

پاسخ

دوست خوبم

یکی از مهمترین مواردی که ما به نوجوانان و جوانان توصیه می کنیم این است که رابطه داشتن با فرد دیگر را یک سرگرمی و یا بازی ندانند و به همین علت آن را ار خانواده خود پنهان نکنند. پنهان کردن یک رابطه این چنینی از خانواده، مفهوم سرگرمی بودن را به ذهن اطرافیان القا می کند. در حالی که اگر از همان ابتدا به واسطه رابطه مثلا مادر و فرزندی، یا راحت تر بودن با پدر، یا هر عضو موثر دیگر از خانواده، احساست را در میان می گذاشتی و آنزها را در جریان رابطه خود با دوستت قرار می دادی در این صورت امروز این همه مساله پیچیده و سخت نمیشد.

اما حالا گذشته را نمیتوانی جبران کنی و باید برای حالا تصمیم درستی بگیری. اولا در نظر داشته باش که در هر حال رسیدن شما به دلیل تفاوت های بسیار فرهنگی کار سختی است و بعد از آن هم در زندگی مشترک ممکن است این تفاوت های فرهنگی موجب دردسرهایی شود. با این همه لازم است اگر قصد داری به این رابطه ادامه دهی:

هرگز از این به بعد به خانواده ات دروغ نگویی و یا این موضوع را از آن ها پنهان نکنی، پنهان کردن آن نه تنها به تو کمکی نمی کند بلکه موجب می شود که مشکلات بیشتری را در آینده برای خودت و آن دختر فراهم کنی.حتما در اطرافتان یک مشاور ازدواج پیدا کن و مراجعه کن تا زمانی که لازم است همراه خانواده ات به دیدن آن دختر در آن شهر بروی، این مشاور بتواند شیوه مناسبی را برای توجیه خانواده ات اعمال کند.

به دوستت هم بگو که دیگر صلاح نیست در شکلی که خانواده  ها نمی پسندند مانند دیدارهای پنهانی با هم رابطه ای داشته باشید.با جدیت و سرعت کار سربازی و پس از آن شغلت را دنبال کن که در هر حال این دو عامل میتوانند مانع راه تو برای ادامه مسیر در ازدواج باشند.

در آخر اینکه همیشه مسیر عاشقی با گذشت زمان و کمک گرفتن از افرادی که از ما بیشتر می دانند و خصوصا تکیه بر خانواده (البته هنگامی که برای توجیه و روشن شدن آن ها تلاش می کنیم به طور منطقی)، می تواند راه مناسب خود را پیدا کند. پس بیشتر از بی تابی و عدم تحمل دوری و زمان جدایی، بر زندگی خود و کامل کردن آن تمرکز کن تا بتوانی فرد شایسته تری برای عشق ورزیدن باشی.

پرسش

با سلام. دخترم 14 سالشه و به شدت علاقمند و عاشق دوست و همکلاسی خودش شده به طوری که مرتبط برای او پیام های عاشقانه میفرسته ولی دوستش نسبت به اون این گونه نیست. چطور این رابطه را کنترل کنم تا به حالت معقول در آید؟

پاسخ

مادر یا پدر عزیز

در چنین مواقعی ارتباط ها و رهنمودهای غیرمستقیم بسیار تاثیرگذارتر از پیام هایی است که مستقیما قصد دارد تا آگاهی فرد را بالا ببرد.

برای این منظور و بنا به شرایط سنی و نیاز او، برنامه ریزی منسجم تر و پر بارتری برای فرزند خود داشته باشید. تلاش کنید تا مطابق علاقه و توانایی او زمان و انرژی او را درگیر فعالیت هایی کنید که می تواند تجارب و جذابیت هایی تازه برای او ایجاد کند. لزوما در برنامه ریزی فعالیت ها به حضور دوستان و آشنایان قدیمی او تاکیدی نداشته باشید. برای شرکت او در میهمانی ها و دور همی هایی که دوستان دیگری حضور دارند و یا رفتن به جاهایی که هم سالان او هم هستند او را همراهی کنید تا با نظارت و یا حضور شما بتواند ارتباط هایی را تجربه کند که لزوما با احساس های عمیق عاطفی همراه نیست.

هرگز در مورد دوست مورد علاقه او نظر مشخص و مستقیم نداده و البته او را نقد نکنید زیرا این کار موجب مقاومت بیشتر فرزند شما در برابر کاهش و یا کنترل ارتباط با او می شود. از تابستان که ارتباط های مدرسه ای کمتر می شود و زمان برای انجام فعالیت های متفرقه خارج از مدرسه بیشتر است کمال استفاده را ببرید.

پرسش

پسری 15 ساله هستم که مدتی به دختر هم سن خودم علاقه مند شده ام. چند باری خواستم احساسات خودم را نسبت به او ابراز کنم اما نتوانستم. فکر می کنم می توانم با او ازدواج کنم و زندگی موفقی داشته باشم.

لطفا کمکم کنید تا راه درست را انتخاب کنم. ممنون

پاسخ

دوست خوبم

اینکه نگاه تو به ازدواج است و به آینده نگاه می کنی مانعی ندارد اما باید در یاد داشته باشی که تا رسیدن به شرایط و سن مناسب ازدواج که بتوانی زندگی خوبی را مهیا کنی کمی فاصله داری و به همین خاطر بیان کردن احساست تا به مرز ازدواج به دختری که تازه با او آشنا شده ای چندان عاقلانه نیست و ممکن است راه این ارتباط را به بیراهه بکشاند.

توصیه من این است که نه در مورد ایشان و نه فرد دیگری با سرعت و در این شرایط سنی و زندگی به ازدواج فکر نکن اما کسب آشنایی و شناخت را گام و مرحله ای برای آماده سازی بدان که به تو کمک کند تا شناختت در مورد خودت و دیگران افزایش پیدا کند و بتوانی در آینده انتخاب مناسبی داشته باشی.

پرسش

به همکلاسیم علاقمند شدم. مدت هاست یه نامه نوشتم میخوام بدم بهش ولی وقتی تو صورتش نگاه می کنم احساس پشیمونی می کنم. واسه اینکه اون خیلی پاک و معصومه. برای من اصلا مثل دخترای دیگه نیست. اونقدر که فکر با کس دیگه ای بودنش حالم رو خراب میکنه. با وجود دیدار های هفتگی مون چطور با هم رابطه ی سالمی داشته باشیم؟

پاسخ

دوست خوبم

گاهی برخی احساس ها راه درست را به ما نشان می­ دهند و البته گاهی هم این طور نیست. این که برای دادن نامه به او احساس خوبی نداری و این کار را متناسب با معصومیت او نمی دانی می تواند به محتوای نامه تو مربوط باشد. یک بار دیگر نامه را بخوان. آیا مطلبی در آن هست که می تواند به پاکی او بی احترامی کند؟ آیا فکر می کنی که محدود شدن شما به همین رابطه و وارد نشدن او به رابطه دوستی عمیق تر با تو می تواند کمک کند که او احساس بهتری در رابطه دوستی با تو داشته باشد؟ با این نگاه نامه و نوشته ات را تغییر بده و حالا تصمیم بگیر که آیا لازم است احساست را با نوشتن بیشتر از همیشه به او نشان دهی.

یادت باشد که تعداد دیدارهای شما نمی تواند نشانه و راه سالم بودن یک رابطه باشد. چیزی که مهم است این است که بتوانید احساس را با منطق و عقل هدایت کنید، به حریم و شخصیت یکدیگر احترام بگذارید و عجله ای نداشته باشی که رابطه را صمیمی کنی. وقتی اطمینان حاصل کردی که بر این شرایط تسلط داری در این صورت بیان احساست به او ناراحت کننده و بد نخواهد بود.

پرسش و پاسخ در باره عشق های نوجوانی

پرسش

من عاشق هم کلاسی ام هستم. او زیاد از من خوشش نمی آید. او می داند من او را دوست دارم. تقریبا همیشه با هم دعوا داریم چیکار کنم؟ لطفا کمکم کنید. ممنون

پاسخ

دوست خوبم

دوستی یک رابطه دو طرفه است و حتما هم نیاز است تا هر دو طرف احساس مشترکی نسبت به یکدیگر داشته باشند. حالا که فکر می کنی دوستت چندان از تو خوشش نمی آید می تواند دلایل و نشانه­ های مختلفی باشد. از جمله این که شاید تو در ابراز احساس دوست داشتن به او زیاده روی کردی و مدام تلاش کردی نشان دهی که او را دوست داری. اگر این طور باشد طبیعی است که او از این هجوم احساس تو نا خودآگاه، دچار احساس نا امنی شده و در نتیجه واکنش دوری گزیدن از تو را نشان می دهد. اگر این طور است تلاش کن تا مانند گذشته به او ابراز احساس نکنی و بیشتر در رفتار و کردارت میانه روی داشته باشی.

اینکه با هم زیاد دعوا می کنید احتمال دومی را هم نشان می دهد. ممکن است تو و او در بسیاری موارد اختلاف نظرهای زیادی دارید و به دنیای مشترکی تعلق ندارید و همین هم موجب ایجاد اختلاف با یکدیگر می شود. باز هم اول باید مطمئن شوی که آیا این طور است یا نه؟ و اگر این احتمال درست بود در این صورت توصیه این است که در این رابطه دوستی، انتظار یک رابطه قوی و صمیمی نداشته باشی و سعی کنی با بهانه پایان یافتن سال تحصیلی و برای شروع دوباره در آینده ملاک های روشن تر و منطقی تری را برای دوست یابی پیدا کنی.

پرسش

من عاشق هم کلاسیمم چون اون اولین کسی بود که درکم کرد و اولین کسی بود که فهمیدم دوستم داره من دوسش دارم ولی دوست ندارم دوستش داشته باشم چون بعضی وقت ها با این که میدونه دپرس میشم باهام قهر میکنه و بهتر بدونین اون تنها دوست من تو کلاسمونه. با این که خیلی بهم محبت کرده و گفته از روی ترحم نیست و دوست دارم ولی من فکر میکنم از روی ترحمه. آیا این که میگه دوستت دارمو باور کنم؟

پاسخ

دوست خوبم
بهتر است پیش از این که در مورد علت محبت او منفی بافی کنی به این موضوع توجه کنی که محبت ارزش دارد و توجه او در زمانی که به این توجه احتیاج داشتی و می توانست روزها و احساس خوبی را برایت ایجاد کند از طرف او ایجاد شده. بدیهی است که در ارتباط با هر دوست دیگری هم روزهای قهر و یا ناراحتی پیش می آیند و این تنها به ارتباط دوستی تو و او مربوط نمی شود اما چون تو هنوز درگیر این موضوع هستی که شاید محبت او از روی ترحم بوده به همین دلیل ناراحتی ها و بی توجهی او را هم به دلیل همان ترحم اولیه می بینی.

برای این که از این وضعیت خلاص شوی برای خودت روشن کن که اگر همچنان به موضوع ترحم فکر کنی، در واقع داری به خودت ثابت میکنی که تو به ترحم احتیاج داشتی. پس اگر واقعا به این ترحم احتیاج نداشتی و تنها محبت بود که برایت مهم و ارزشمند بود از این فکر بیرون بیا، ارتباط دوستی خودتان را مانند هر دوستی دیگری که به صورت طبیعی و عادی اتفاق می افتد ببین و هر نوع ناراحتی و یا قهر را به اتفاقی که موجب آن ناراحتی شده است ربط بده و بررسی کن.

پرسش

من یه عاشق واقعی و افراطی هستم که دارم سعی میکنم خوب بشم. اما خیلی حسودیم میشه وقتی خانوممون که عاشقشون هستم با یه عاشق دیگه حرف میزنه. دارم از حسودی می میرم. چیکار کنم؟

پاسخ

دوست خوبم

اینکه گفتی رفتارت و احساست افراطی هست و لی داری سعی می کنی خوب بشی خیلی عالیه. حتما همین تلاشت به تو کمک می کنه تا بتونی به حد تعادل برسی. جای تعجب ندارد که در حال حاضر نسبت به دیگر رفتارها و ارتباطات ایشان حساس باشی و حتما تا زمانی که نتونسته باشی خودت را به حد تعادل برسونی نمیتونی این حست را هم کنترل کنی که حسودی نکنی. ولی یک نکته مهم هست که باید بهش توجه داشته باشی. حساس بودن به همه ارتباطات ایشان و حسادت کردن به آن هم خودت و هم ایشان را آزرده می کند و همین آزردگی ها کم کم به یک تمایل برای دور شدن از هم تبدیل می شود. برای پرهیز و جلوگیری از این اتفاق توصیه می کنم به معنای واقعی دوست داشتن نزدیک تر شوی.

شاید به این مطلب هم علاقمند باشید
اطرافیان با دوستان من مخالفند

دوستی واقعی هر گز نمی پسندد که هیچ عملی موجب آزردگی و دوری شود. در هر بار دیدن ایشان با دیگر دوستانشان به این موضوع فکر کن که آیا او از این ارتباط راضی و خوشحال است؟ و اگر پاسخ مثبت بود تو هم به آن شرایط راضی باش.

پرسش

من یه پسر ۱۷ساله و تقریبا شیکم. یه چند وقتیه به دختر همکلاسیم که از یه جای دور اومده علاقه مند شدم. مطمئنم حسم به اون چیزی جز عشق نیست آخه چون از کارهاش و حرفاش معلومه دوسم داره…. چون هر هفته یه بار می بینمش دوست دارم خیلی با هم حرف بزنیم اما خیلی وقت نداریم. چی بگم چی کار کنم که عشقمون پایدار بمونه؟

پاسخ

دوست خوبم

نمی دانم فردی که به او احساس علاقه می کنی در چه شرایطی است و یا این که خودت جز شرایط سنی که اشاره کردی چه موقعیتی داری؟ اما روشن است که برای داشتن رابطه ای که ماندگار باشد و در طول زمان علاوه بر ایجاد شناخت بیشتر، عمیق و قوی شود باید تلاش کنی تا فاصله ات را به طور منطقی حفظ کنی.

این زمان فرصتی است برای هر دو تا بتوانید متوجه ویژگی های بیشتری از یکدیگر شوید و در عین حال، به یکدیگر و حریم هم احترام بگذارید و نخواهید که رابطه شما بیشتر از اندازه یک همکلاسی گسترش پیدا کند. یادت باشد که در اغلب موارد و در آغاز یک رابطه، چیزی که بیشتر از همه موجب بر هم زدن رابطه می شود نزدیک شدن و ناخودآکاه از میان رفتن فاصله در زمان اندک و نامناسب است.

خود دار باش و به دیدارهای طولانی مدت در کلاس اما حساب شده که به نتایج بهتری ختم می شوند اکتفا کن.

پرسش:

سلام. پسری 16 ساله هستم که قبلا دخترخاله ام (15 ساله) را دوست داشتم. او هم مرا دوست داشت اما حالا با اجبار پدر و مادر من آن دختر با برادرم ازدواج کرد که اختلاف سنی آن ها حدود 7 سالی می شود.

حالا من نمی توانم این دختر خانم را فراموش کنم و هنوز هم با هم در ارتباط هستیم و نمی توانیم گذشته ها را فراموش کنیم. خواهش می کنم کمکم کنید. فکرش رهایم نمی کند. با این مسئله چگونه رفتار کنم؟

پاسخ:

دوست خوبم

بیش تر از تو انتظار می رود تا دختر خاله ات با داشتن شرایط ازدواج و نیز در نظر گرفتن این که دختران از نظر بلوغ از پسران جلوتر هستند، این رابطه را کنترل کند و از ادامه آن پرهیز نماید.

البته همین انتظار از تو هم می رود زیرا او همسز فرد دیگری شده است که از لحاظ شرعی، قانونی و عرفی داشتن ارتباط با او نادرست شمرده می شود. بنابراین بر این که باید به این ارتباط پایان دهید شکی نیست. اما برای این منظور و در قدم اول تلاش کنید تا مانند گذشته با یکدیگر صحبت نکنید، در تنهایی حرف نزنید، به هم پیغام ندهید و یا هر راه دیگری که احساس خود را با یکدیگر در میان می گذاشتید را کنترل کنید. هم چنین در نگاه کردن نیز تغییر ایجاد کنید و تلاش کن تا پیوسته به خودت بگویی که اگر واقعا روزی او را دوست داشتم باید به احترام همان دوستی امروز به او به عنوان ناموس برادرم نگاه کنم تا مشکلی برایش پیش نیاید.

مشغول شدن تو به زندگی خودت و پر کردن اوقاتی که می تواند با انجام کارهایی مختلف صورت گیرد کمک بسیاری بزرگی برایت است و در ایجاد قدرت در تو برای مدیریت درست شرایط  موجود بسیار موثر خواهد بود.

این نکته را فراموش نکن که اگر حتی این اتفاق هم نمی افتاد با توجه به شرایط سنی که در آن قرار داری تو را به صبر دعوت می کردیم تا دوره نوجوانی سپری شود و تفاوت کنجکاوی و دلبستگی ناشی از این دوره نسیت به ناهمنجنس خود با آنچه که باید از آن عشق نامید روشن شود و بعد دست به تصمیم بزنی.

پرسش

سلام من پسر 15 ساله ای هستم که عاشق دختر خانم 14 ساله ای شدم و مطمئنم که دوست داشتن من از روی هوس نیست و واقعا دوستش دارم ولی تا حالا بهش نگفتم که دوستش دارم. این دختر خانم  بسیار دختری مذهبی هست و حافظ ده جزء قرآنـه.حس من نسبت به این دختر باعث شد که خیلی تغییر کنم. اون باعث شد که نمازم رو سر وقت بخونم، باعث شد که یک جزء از قرآن رو حفظ کنم، بی ادبی ها و حرف های زشتی رو که می زدم رو دیگه نزنم و خیلی چیزای دیگه …

این قضیه رو فقط به مادرم گفتم که اونم واقعا قبول داره که دختر خوبی هستش. حالا میخوام از شما بپرسم که آیا به نفع من هست که با چنین دختری آشنا بشم و بهش بگم که دوسش دارم یا نه؟ اگه آره لطفا کمکم کنید که چجور باید بگم؟ اگه نه، لطفا توضیح بدید چرا؟

پاسخ

دوست خوبم

در شرایط پیش رو توصیه من اینه که به او  نگویی دوستش داری، دلیل آن هم این است که ابراز دوست داشتن تنها از راه زبان نیست و در واقع رفتار و عمل ما نشان دهنده واقعی تر دوست داشتن است. از طرف دیگر با توجه به عرف جامعه ما و اگر واقعا او فردی مومن و اهل دین است ابراز دوست داشتنی این چنینی که به زبان می ­آید می تواند او را نگران کند و شرایط پیرامون به گونه ای شکل بگیرد و تغییر کند که دیگر در داشتن ارتباط کلامی و ادامه این آشنایی دچار مشکل شوید.

افرادی که به قلب خود اعتقاد دارند اصراری در بیان محتویات آن در زمان و شرایطی ندارند که می­ دانند این کار ممکن است به خدشه دار شدن در رابطه و یا ایجاد شرایط نامطلوب در دوستی منجر شود و فاصله ها را افزایش دهد.

پرسش:

من 14 سالمه. ازسال گذشته با یک دختر دوست شدم که واقعا احساس می کنم دوسش دارم. دارم دیوونه میشم چون روز و شب بهش فکر می کنم. می خواستم بپرسم این حس طبیعیه یا بیماری خاصی دارم چون می ترسم این حس نسبت بهش قوی تر شه.

پاسخ:

دوست خوبم

طبیعی بودن یک احساس با افراطی بودنش متفاوته. این که تو از کسی خوشت بیاد و احساس کنی که دوستش داری طبیعی هست اما این که اون فرد کسی باشه که ایجاد ارتباط عاطفی به او منجر به آسیب به تو و یا حتی اون بشه در این صورت دیگر طبیعی نیست.

همون طور که خودت هم گفتی، ادامه این شرایط میتونه برات ناراحت کننده باشه. مهم ترین مساله در هر رابطه ای این هست که محدوده اون رابطه حفظ بشه و از درگیر شدن احساس و عاطفه و یا ایجاد وابستگی پرهیز بشه. وقتی یک رابطه و فکر کردن بهش موجب میشه که تو مدام دلت بخواد بهش فکر کنی مانند اینه که دیگه داری اسیر و دربند یک فکر می شوی واین شرایط قطعا به آسیب برای تو منجر خواهد شد.

به این ترتیب به نظر میرسه بهترین تصمیم اینه که بتونی در محدوده ها و شرایط رابطه ات دوباره نگاه کنی و برای اختصاص وقت برای این رابطه تجدید نظر کرده و خودت را پیش از آن که اسیر شوی نجات دهی. برای این منظور پیشنهاد می کنم به برنامه تحصیلی و کسب موفقیت در این زمینه و یا اختصاص زمانی برای انجام فعالیت های ورزشی و هنری اقدام کنی.

پرسش:

سلام خسته نباشید. من کلا شخصی خجالتی هستم ولی از وقتی دانشگاه قبول شدم کم کم روم باز شد. از همون روزهای اول از یه دختر خانمی خیلی خوشم میومد و سعی می کردم به هر بهانه ای باهاشون صحبت کنم. حتی یه بار هم تا خونشون رسوندمش ولی جرات نمی کنم ازش خواستگاری کنم چون حس می کنم بهم جواب منفی میده و خیلی هم خجالت می کشم. واقعا نمیدونم چیکار کنم خواهشا راهنمایی کنید.

پاسخ:

دوست گرامی،

چون به گذشته ای از خودت اشاره کردی که خجالتی بودی احتمالا صرف ورود به دانشگاه نمی تونه موجب بشه که بتونی رفتار مناسبی از خودت نشان داده و تنها با باز بودن رو و راحت بودن در رفتار نتیجه مورد انتظار را دریافت کنی. به نظر من پیش از هر کاری تلاش کن تا رفتارهای امروزت مورد بررسی و تطبیق با رفتارهای شایسته یک دانشجوی به دنبال تاهل باشد و این کار را با مشورت با یک مشاور خانواده و ازدواج انجام بده.

دوم این که برای آشنایی بیش تر با دختر مورد نظرت کمی صبور باش و این احتمال را بده که همین اندازه آشنایی برای اقدام مهمی مثل ازدواج کافی نیست و ممکن است  او هم تنها به همین دلیل که شما را نمی شناسد و نیز این که شما فرد عجولی هستی که تنها به واسطه گفتگوهایی که داشتی و … برای خواستگاری اقدام می کنی دست رد بزند. به همین دلیل صبوری و تامل و دقت و بررسی بیش تر و کافی را برای اقدام به خواستگاری و درخواست ازدواج به شما توصیه می کنم.

پرسش

من این حرفایی که الان دارم به شما مشاور محترم میزنم نمیتونم پیش کسی بگم و دارم نابود میشم به کمکتون احتیاج دارم. من عاشق شدم البته تو این سنم که شانزده ساله هستم عشق زوده ولی نمیدونم عاشق شدم دیگه. شاید بگید به خاطر بلوغ و احساسات ایناست ولی این عشق ماله خیلی سال پیش هست. زمانی که ده سالم بود. من دختر خاله ای دارم که دو سال البته کمتر از دو سال از من بزرگتره و همسایه دیوار به دیوار هستیم. از بچگی با هم بزرگ شدیم و خیلی با هم راحتیم من خیلی بهش علاقه دارم به طوری که وقتی هر بار میبینمش قلبم به لرزه میفته ضربان قلبم بالا میره. یه احساس دوست داشتن وصف ناپذیر هست شاید بگید این اسمش دوست داشتن نیست ولی اشتباهه چون من از ته دل دوسش دارم و اگه یه روز نباشه دوست دارم بمیرم ولی الان موضوع فاصله سنی به کنار، من نمیدونم چجوری بهش ابراز علاقه کنم و یا چطوری بهش بفهمونم دوستش دارم یا از کجا بفهمم دوستم داره. تورو خدا کمک کنید من بدون اون میمیرم شکی نیست‌…

پاسخ

دوست خوبم
همان طور که خودت هم نوشتی اسم خاصی نمیتوانم روی این احساس تو بگذارم. مهم این است که به او علاقمند هستی و حالا مهم تر این است که بدانی اگر در این رابطه و احساس زیاده روی کنی به صورت کامل احتمالا او را از دست میدهی. به صورت کلی هر زمان رابطه و دوست داشتن از حد تعادل خارج میشه با سرعت و احتمال بیشتری از هم گسیخته میشود که دلایل گوناگونی دارد و در مورد موضوع تو رابطه فامیلی هم میتواند دلیل دیگری برایش باشد.

به نظر من بهتر است به همان روال گذشته و در همان اندازه با او ارتباط داشته باشی و فعلا برای بیان و ابراز دوست داشتن عجله نکنی اما مثلا در دفتری خاطراتت را بنویسی و محبتت را ثبت کنی تا شاید در آینده به او بگویی که چطور خودداری میکردی در ابراز احساس درونت اما او را دوست داشتی.

قطعا گذر زمان به تو خیلی کمک خواهد کرد.

موفق باشی

پرسش

سلام خسته نباشید خانم دکتر. این احساس اسم خاصش میشود گفت که عشق و علاقه است. من تا به الان هیچ احساس خاصی نشان ندادم و به هیچ وجه زیاده روی نکردم چون که فامیل هستیم نخواستم روابطمان خراب شود و همچنین که شما گفتید او را از خود دور کنم ولی من میخوام راهی منطقی باشه تا یه گوشه کمی از احساساتم را بهش نشان بدم و فعلا همینطور که شما گفتید صبر کنم تا کمی زمان بگذره تا سن من هم کمی بزرگ تر بشه ولی میخواهم هر طور شده بدونم آیا او هم منو دوست داره یا رابطه یک طرفه هستش. بعد یک سوال هم که از شما داشتم و تا به حال از کسی نپرسیدم میخواستم بدونم آیا اینکه اون سنش از من بیشتره از نظر شما مشکلی نداره یعنی اگر یه زمانی حرف و حدیث پیش نمیاد یا اصلا مشکلی نداره که من عاشقش شدم البته عشق که دست خود آدم نیست در کل میخواستم که منو از گمراهی  در بیارین واقعا گیج شدم. نمیدونم چیکار کنم واقعا موندم کمک کنید…

پاسخ

دوست خوبم
وقتی در مورد تفاوت سنی خودتون سوال میکنی بیشتر اطمینان پیدا میکنم که قصد داری در ادامه این عشق و علاقه به ازدواج فکر کنی و پایداری این رابطه برایت مهم است بنابراین به همین علت بر تصمیم هایی که تا به حال گرفتی و انجام دادی باید پایبند بمانی و همان طور که تا حالا رعایت کردی باید فاصله را همیشه در نظر داشته باشی. تا به اینجا کارت خیلی خوب بوده. حالا این پرسش که آیا او هم مرا دوست دارد در ذهنت شکل گرفته و این سوال در تضاد و تناقض با عشق است. کسی که عاشق میشود فقط دوست دارد و در دوست داشتن نگران حس طرف مقابل به خودش نیست چون حس خودش برای ادامه راه کافی است اما وقتی دلمان میخواهد او را تنها برای خودمان داشته باشیم این نگرانی پیدا میشود که حالا او چه حسی به من دارد؟
بنابراین میخواهم که کمی بازتر و کلی تر به این اولین تجربه احساسی و عاشقانه خودت فکر کنی و به جای اینکه از حالا به ازدواج فکر کنی به این تجربه فکر کنی که آیا من واقعا عاشق او هستم یا اینکه او را دوست دارم و برای خودم میخواهم.
در این صورت باور داشته باش که وقتی عشق واقعی است دیگر نیازی به نگران شدن در مورد حس او به تو نیست. عشق خودش حس لازم را در او ایجاد میکند و ذهن او را به تو جلب میکند. وقتی محبت میکنی و در عین حال عاقلانه و با حفظ حریم خودت و او رفتار میکنی آنقدر این کار جذابیت دارد که او را به فکر کردن در مورد تو دعوت کند.
اما اگر روزی نمیدانم چه زمانی ولی هر موقع خواستی احساست را با او در میان بگذاری تنها این شرط را رعایت کن: به زبان خودت و به ساده ترین شکل ممکن احساست را بگو و اصرار نداشته باش او هم احساس خودش را در مورد تو بگوید.

در مورد تفاوت سنی هم سوال کردی باید بگویم که سن در ارتباط میان دو نفر اهمیت زیادی دارد اما در اولویتهای اول نیست میزان درک متقابل و فهم یکدیگر خیلی بیشتر از سن در رابطه مهم است.

پرسش

سلام. 14 سالمه و عاشق یه دختر دوم دبیرستان شدم که توی کلاس ورزش باهاش آشنا شدم. نمیدونم چرا این حس رو بهش دارم. من با حجاب و مذهبی ام اما اون بی حجابه و زیاد پایبند به اعتقادات نیست. چیکار کنم؟ نمیدونم چجوری خودمو کنترل کنم؟ از طرفی دلم میخواد با هم ارتباط داشته باشیم اما نمیدونم چه جوری؟

پاسخ

می دانی که دوست داشتن های این چنینی چندان در سن تو غیرمعمول و یا غیر طبیعی نیست اما این خیلی خوب است که هر نوجوانی مثل تو پیش از اینکه به دوستی هایش دامن بزند به این نکته فکر کند که از طریق این دوستی به کجا می خواهد برسد و چه چیزی در انتظارش است. بنابراین به این توجهت در مورد تفاوت هایی که در مورد اعتقادات با هم دارید تبریک می گویم. این توجه موجب می شود تا حتی اگر دوستی بین شما افزایش پیدا کند تو از مسیری که پیش از این برگزیده بودی دور نشوی. اما در مجموع داشتن اعتقادات مشترک می تواند به دوستی های عمیق تری منجر شود.

برای اینکه بتوانی خیلی از مسیر دوستی دور نشوی و خودت را فرد وابسته ای نشان ندهی که دیگر نمی تواند بدون دوستش زندگی معمولی را دنبال کند، لازم است از همین ابتدا تعادل را در هر رفتاری رعایت کنی. برای مثال اگر بناست تماس تلفنی داشته باشی باید این تماس ها کوتاه و در زمان هایی منطقی مانند هر دور روز یک بار اتفاق بیفتد و هرگز زودتر از این نخواهی دست به این کار بزنی.

اگر هم هنوز رابطه دوستی شما روشن نشده خوب است از او هم بپرسی که آیا تمایل دارد با تو رابطه دوستی داشته باشد؟ اگر نظر او هم مثبت بود که مانند هر دوستی دیگری در حدی که به هیچ کدام شما لطمه ای نزند در مورد کارهای مشترکتان با هم حرف می زنید و اگر لازم باشد در زمینه های درسی و غیره به هم کمک می کنید. اما اگر نظر او منفی بود بهتر است به نظرش احترام بگذاری و به همین اندازه آشنایی که احتمالا در باشگاه یکدیگر را می بینید اکتفا کنی.

پرسش

سلام. من دخترم و ۱۷ سالمه و متاسفانه رابطم با صمیمی ترین دوستم قطع شده ولی دوستم هم میخواد که با من باشه اما یکی از دوستاش که ادعای عشق نسبت به اونو داره بهش میگه یا اون یا من؟ و متاسفانه دوستمم اون دختر رو دوست داره ولی به اجبار اونو قبول کرده و من خیلی وابستشم. خواهش میکنم کمکم کنید. من میخوام دوباره مثل گذشته باشیم.

پاسخ

دوستی یک رابطه دو طرفه و تعاملی است. کسی که فکر می کند باید دوستش را تحت فشار انتخاب یکی از هر دو طرف بگذارد برداشت درستی از دوستی ندارد و متاسفانه نفر سوم ماجرای شما هم اینطوری است.

اما به هر حال دوست تو حق انتخاب دارد همچنان که خودت حق داری شرایطی را برای خودت تعیین کنی. به نظر می رسد بهترین راه این است که صبر داشته باشی، به دوستت بگویی که منتظر انتخاب درست او هستی، اگر با نفر سوم هم ارتباط داری به او با مهربانی و آرامش توضیح دهی که چنین رفتاری مناسب نیست و خوب است در مورد رفتارش تجدید نظر کند و در  آخر اگر همچنان اوضاع بر وفق مراد تو نبود آن را کنار بگذاری و به دوستی های تازه فکر کنی که قطعا می توانند تجربه های تازه ای هم برایت به ارمغان بیاورند. هر چند که فکر میکنم در ترمیم همین رابطه با دوستت موفق می شوی و کار به اینجا نمی رسد.

پرسش

سلام. دختری 14ساله هستم و بدجوری عاشق یکی از پسران اقوام شده ام. نمیدونم چیکار کنم؟ اون اصلا بهم توجه نمیکنه. میشه بهم بگین چجوری باید فراموشش کنم؟

پاسخ

برای فراموش کردن فردی، اولین قدم خواستن این کار است که خوشبختانه تو خودت هم میخواهی که این کار را انجام دهی اما چون از اقوام هست کمی کارت سخت تر است اما نشدنی نیست. برای آنکه موفق شوی باید تلاش کنی تا در فکر خود او را کنار بگذاری.

این فکر توست که موجب می شود رفتارت تغییر کند. برای مثال وقتی در ذهنت به او فکر می کنی، در این صورت رفتارت نشان می دهد، نوع نگاهت معلوم می شود و همین هم موجب می شود که انتظار داشته باشی او به تو توجهی نشان دهد. اما وقتی فکرت را کنترل میکنی و هر وقت که در ذهنت چیزی در مورد او مشغولت می کند آن را بلافاصله کنار می گذاری، در این صورت رفتارت هم تغییر می کند و انتظاراتت متفاوت می شود.

برای کنترل فکر باید برای ذهنت سرگرمی های دیگری جور کنی. برای هر نوجوانی لازم است تا به منظور کنترل کنجکاوی های نوجوانی و یا پرهیز از دوست داشتن های بدون منطق یا افراطی، درگیر انجام کارهای مورد علاقه مانند تهیه کلکسیونی از وسایل مختلف، انجام کارهای هنری از هر نوع و یا درگیر فعالیت های ورزشی باشد.

این قبیل کارها غیرمستقیم موجب مشغولیت ذهنی تو می شوند و زمان و فضای کمتری برای چیزهای دگیر در ذهنت ایجاد می کنند.

هم چنین توصیه می کنم از صحبت کردن در مورد او با اطرافیانت پرهیز کنی و از کسانی که چنین کاری را انجام می دهند هم دوری کنی و یا محور صحبت هایشان را تغییر دهی. هنگامی که در جمع اقوام هستید هم اجازه نده تا افکار گذشته به ذهنت وارد شوند و بلافاصله با اولین فکری که شبیه احساس های گذشته تو هستند مقابله کن، مثلا از جایی که نشستی بلند شوی، خودت را درگیر انجام کاری کنی و یا به صحبت با دیگر افراد مشغول شوی.

در مجموع تنها کسی که می تواند به تو کمک کند تا بتوانی آن طور که درست است رفتار کنی اراده خودت است. البته تو هم با توصیه ای که شد به اراده ات کمک کن تنها نباشد.

عشق بی اندازه به معلم؛ خوب یا بد؟

t پرسش و پاسخ در باره عشق های نوجوانی
امتیاز به این نوشته

‫2 نظر ارسال شده در “پرسش و پاسخ در باره عشق های نوجوانی

  1. امین :

    سلام، پسری ۱۵ ساله هستم ساکن کانادا ، عاشق دختری سوریه ای شدم و نمیدونم چطور بهش بگم . اینو میدونم که از رو هوس نمیخوامش چون واقعا ذاتش پاکه و رفتار عالی ، ولی نمیتونم بهش بگم که دوستش داره ( حقیقتا میترسم ) . بخاطرش جلوی رویه مامان بابام هم ایستادم که از این شهر به شهری دیگه نریم ولی مامان بابام نمیدونن که من اینو دوست دارم
    خلاصه بگم راه حل میخوام که ببینم چطور بدستش بیارم یا اگه صلاح میدونید چطور ترکش کنم

    • جمال رادفر (سردبیر ) :

      دوست خوبم
      در چنین شرایطی بهتره به فکر به دست آوردن و … نباشی. او را به عنوان یک دوست خوب ببینی و نه هیچ چیز دیگر. در این صورت فقط با او دوستی می کنی، ارتباط تون را با راحتی و بدون‌نگرانی دنبال می کنی و خودت را در فشار گفتن دوستت دارم نگه نمی داری.
      اتفاقا با رعایت این حالات، احتمال اینکه دوستی تان ادامه دار باشه بیشتر از وقتی است که به چشم دختری نگاه می کنی که تصمیم داری او را داشته باشی.
      در ضمن دور شدن فیزیکی هم باعث از دست دادن او نمیشه البته ممکنه رابطه را کمی دورتر کنه ولی از بین نمیره.
      پس تعادل و میانه روی در رابطه را رعایت کن، عجله ای در بیان اینکه دوستش داری نداشته باش، در دل خودت هم صرفا به یک رابطه دوستی نگاه کن تا بیشتر و راحت تر بتوانی این دوستی را داشته باشی.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *