روزنوشته های کلانتر پفک؛ همه خوشبخت هستیم

همه خوشبخت هستیم
همه خوشبخت هستیم

امروز یک دورهمی کوچک سه‌نفره در محله داشتیم. خب می‌دانم که می‌پرسید با چه کسانی؟ با غلطک و پشمک. می‌بینم که چشم‌هایتان از خوشحالی درخشید. بله، بله، شما از اینکه با گربه‌ای تازه آشنا شوید حسابی ذوق‌زده می‌شوید. خب من دیگر با روحیات و علایق تک‌تک شما آشنا هستم و می‌دانم که چقدر گربه‌های محله را دوست دارید.

حالا می‌پرسید: «کلانتر جان، پشمک چه کسی است؟ آیا ایشان از دوستان صمیمی و قدیمی شما هستند و ما تا به امروز افتخار آشنایی با ایشان را نداشته‌ایم؟» نه دوستان عزیزم، پشمک یکی از دوستان جدید من است که البته قرار است با هم صمیمی هم بشویم.

حتماً یادتان است که چند روز پیش از گربه‌ای تازه‌وارد صحبت کردم که روی سقف ماشین‌ها می‌نشست و از محله‌ای دیگر به اینجا آمده بود. بله، بله؛ همان که غلطک حسابی از دستش شاکی بود و می‌خواست برود حالش را جا بیاورد!

امروز از پشمک دعوت کردم تا چای و بیسکوییت ساعت ده را با من بخورد. به غلطک هم گفتم بد نیست او هم بیاید تا بیشتر با پشمک آشنا شود و اینقدر مقابل این طفل معصوم گارد نگیرد.

خنده‌هایی که از سر بی‌خیالی نبود

جایتان خالی. صدای خنده‌ی ما حسابی بلند شده بود. خب البته شما آن ساعت مدرسه بودید اما اگر خانه بودید حتماً از پنجره‌های خانه‌هایتان سرک می‌کشیدید تا ببینید چه اتفاقی افتاده که کلانتر جانتان اینقدر خوشحال هستند.

البته عزیزانم این خنده‌ها یک ویژگی مهم داشت و آن اینکه برآمده از سرخوشی و بی‌خیالی نبود. بلکه خنده‌های سه گربه‌ای بود که سختی‌های بسیاری را در زندگی پشت سر گذاشته‌اند اما با همه‌ی سختی‌ها باز هم می‌گویند دنیا جای قشنگی است و پا به پای آن می‌خندند.

راستش شخصیت پشمک مرا حسابی تحت تأثیر قرار داد. او گربه‌ای است که بسیار سختی دیده و آنچه امروز برایم تعریف کرد مرا به فکر فرو برد. اما برایم جالب بود که مثل خودم پر از انرژی مثبت است و باز هم به روی دنیا می‌خندد.

غلطک هم خوشبخت است

حالا از شما چه پنهان، وقتی پشمک رفت غلطک هم حسابی به فکر فرو رفت. من هم چیزی نگفتم تا در عوالم خودش باشد. بالأخره بعد از چند دقیقه سکوت طولانی‌اش را شکست و گفت: «پفک به نظرم یک گربه باید روحی بزرگ و قلبی محکم داشته باشد که بتواند این‌همه سختی را پشت سر بگذارد و همچنان به دنیا لبخند بزند و بگوید احساس خوشبختی می‌کند.»

گفتم: «بله غلطک عزیزم. پشمک واقعاً گربه‌ای فوق‌العاده است. من محکم بودنش را تحسین می‌کنم. با این‌همه سختی که پشت سر گذاشته باز هم معتقد است که خوشبخت است و زندگی زیباست.»

غلطک نفسی عمیق کشید و گفت: «هیییی روزگار، من چقدر از دست تو ناله کردم در صورتی که تو به من خیلی هم سخت نگرفته بودی. اما پشمک… واقعاً نمی‌دانم دیگر چه بگویم.»

بعد رو کرد به من و ادامه داد: «نمی‌دانم این حسی که حالا دارم چه حسی است اما حالم خیلی خوب است پفک. احساس می‌کنم خوشبختی پشمک به من هم سرایت کرده است. راستی که من همیشه خوشبخت بوده‌ام اما هیچ‌وقت مثل حالا آن را لمس نکرده بودم. راستی پفک جانم، این هوای مطبوع پاییزی جان می‌دهد برای قدم زدن. می‌آیی با هم تا پارک قدم بزنیم؟»

نتیجه‌ی ماجرای کلانتر پفک و همه خوشبخت هستیم

جالب اینجاست که ما همیشه فکر می‌کنیم دیگران هیچ مشکلی در زندگی ندارند و هیچ سختی‌ای را پشت سر نگذاشته‌اند. ما همیشه فکر می‌کنیم فقط خودمان هستیم که سختی می‌کشیم و روزهای بد داریم. اما اگر فرصتی پیش بیاید که کمی با دیگران درباره‌ی زندگی شخصی‌شان صحبت کنیم می‌بینیم که همه مشکلاتی دارند و چه بسا مشکلات ما از آن‌ها کمتر هم باشد.

پس به خودتان لبخند بزنید. این لبخند برای دو چیز است. یکی اینکه شما آنقدر قوی هستید که مشکلات را پشت سر بگذارید و یکی هم به خاطر اینکه حقیقتاً خوشبخت هستید. بله همه‌ی ما مثل پشمک قلبی بزرگ داریم. قلبی که سختی‌های بسیار کشیده اما می‌داند هنوز هم در سینه‌ی فردی بسیار خوشبخت می‌تپد.

توضیح تصویر

این هم تصویری از دوست عزیز و جدید ما، پشمک‌جان. آسمان در چشم‌های اوست! از این به بعد او هم در داستان‌های محله‌ی ما حضور دارد.

اختصاصی نشریه‌ی اینترنتی نوجوان‌ها – یاسمن رضائیان

امتیاز به این نوشته
مقاله رو دوست داشتی؟
ارسال نظر
نظرت چیه؟
لینک کوتاه این مطلب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تبلیغات
جدیدترین‌ها
تبلیغات
محبوب‌ترین‌ها
پیشنهاد نوجوان‌ها