روزنوشته های کلانتر پفک (۳۲)

t روزنوشته های کلانتر پفک (۳۲)

اختصاصی نشریه اینترنتی نوجوان ها

یاسمن رضائیان

پفک و فرد مشکوک محله

پفک و فرد مشکوک محله.سایت نوجوان هاامروز به یک فرد مشکوک در محله برخورد کردم. او به طرز عجیب و غریبی داشت اطرافش را می پایید و انگار می خواست مطمئن شود کسی دنبالش نیامده. چهره اش رنگ پریده بود و انگار عجله داشت تا زودتر کاری را انجام بدهد. همین باعث شود توجه ام بیشتر جلب شود. بنابراین چشم هایم را ریز کردم و با دقت تماشا کردم تا بفهمم می خواهد چه کار کند. در عرض یک ثانیه هزار فکر به ذهنم رسید: «پفک، یعنی می خواهد کل محله را با برف شادی بفرستد هوا؟ یا قرار است پوست موز بیندازد کف خیابان که مردم لیز بخورند و بخندد؟» یک دفعه چشمش به من افتاد.

چند ثانیه در چشم های هم خیره شدیم و بعد همینطور که نگاهش به من بود دست هایش را در جیبش کرد و با بی قراری دنبال چیزی گشت.

گفتم: «پفک، الآن است که یک مشت نخودچی از جیبش در آورد و بپاشد روی کله ات.» (آخر من از نخودچی بیزارم) بعد گفتم: «نه، نه، او که نمی داند تو از نخودچی بدت می آید. تازه، چه دلیلی دارد که بخواهد تو را اذیت کند؟» خلاصه همینطور نگاهش می کردم تا اگر یک دفعه حرکتی زد غافلگیر نشوم که دیدم چشم هایش می درخشند. دستش را با شادی از جیبش در آورد و قاطی کلی کاغذ و خرده ریز، یک کلید بیرون آمد. کلید را توی در انداخت و بعد رفت داخل خانه.

چی؟ بله، همین دیگر. این که اصلاً مشکوک نبود؟ خب من چه کار کنم که او مدل آدم های مشکوک رفتار می کرد؟ حیف این انرژی که گذاشتم و ماجرا را برایتان تعریف کردم. بله دیگر، آدم ناراحت می شود. خیلی خب حالا ولش کنید. من گربه ام و شتر نیستم. منظورم این است مثل آنها کینه نمی کنم. راستش این ماجرا برای خودم بامزه بود؛ اینکه من چه فکر می کردم و قضیه واقعاً از چه قرار بوده. (متوجه نشدید قضیه از چه قرار بود؟ کمی فکر کنید متوجه می شوید). خلاصه که لبخند ژکوندی به خودم زدم و گفتم: «پفک، این موضوع جان می دهد برای نوشتن یک داستان کوتاه جنایی و حتی طنز.» خب دیگر، نگفته بودم که دستی هم به داستان نویسی دارم. اما فهمیدید می خواهم چه بگویم؟ می خواهم بگویم اطراف ما پر از سوژه های بامزه است. کافی است کمی با دقت به اطرافمان نگاه کنیم آن وقت کلی سوژه جالب به دست می آوریم. خب خب خب، اینطور که معلوم است این دنیای شما جای بدی نیست. اتفاقاً سرگرم کننده هم هست.

شاید به این مطلب هم علاقمند باشید
دستاورد‌های روزانه‌ یک نوجوان خیلی ردیف (68)

نتیجه می گیریم: کلاتتر پفک می گوید باید با دقت به محیط اطراف نگاه کرد چون در اطراف ما اتفاقات ریز بامزه ای می افتند که می توانند سوژه نوشتن شوند. پیشنهاد می شود مثل کلانتر پفک با دقت تر از قبل به اطرافتان نگاه کنید. راستی، اسم نخودچی را هم جلوی پفک نیاورید که شاکی می شود!

 

t روزنوشته های کلانتر پفک (۳۲)
امتیاز به این نوشته

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *