علی چشم هایش را ریز کرده بود و از دور داشت ما را می پایید . رضا و اکبر و بقیه بچه ها هم که انگار دنیا را روی سرشان خراب کرده بودند هر کدام زانو به بغل یک گوشه ای غَمبَرک زده بود یم . آخر دیروز به خاطر سرو صدای زیاد بچه ها اصغر آقا همسایه بغلی گل کوچیکمان را تصاحب کرده بود. ناگهان احمد وسط کوچه پرید و با خوش حالی رو به بچه ها ایستاد دو دستش را باز کردو فریادزد : عمو زنجیر باف ….
از این حرکت احمد از طرفی خنده ام گرفته بود از طرفی هم نور امیدی در دل بچه ها روشن شد علی طبق معمول نگاه عاقل اندر سفیهی به احمد انداخت و با کنایه گفت : باز تو دیونگیت گل کرد ؟
رضا با آن هیکل تپلش از جا بلند شد و با تلخی رو به علی گفت : چرا که نه؟بهتر از بیکار نشستنه … بعد هم به طرف احمد رفت و در حالی که دست های احمد را می گرفت با لبخند گفت : بعله … و هردو شروع کردند به خواندن و چرخیدن . اکبر و قاسم نگاهی به هم انداختند قاسم گفت : راس میگه ها یاد اون وقتا به خیر بریم؟وبه دنبالش هر دو به طرف رضا و احمد رفتند .
دایره بچه ها گسترده تر شد و یکی یکی به دایره اضافه شدند .نگاهی به علی کردم ،با بی تفاوتی نگاهم کرد و شانه هایش را بالا انداخت . از جا برخواستم و شلوارم را تکاندم بعداز همان جا با بچه ها هم صدا شدم و به طرفشان رفتم کنار رضا ایستادم و گفتم حالا باصدای چی ؟ علی فریاد زد خروسسسس … و همه بچه ها با صدای بلند قوقولی قوقو را سر دادند.
شرح بازی عمو زنجیرباف :
این بازی تعدادمشخصی نداردودر هر مکانی مثل : کوچه ،حیاط مدرسه و سالن های ورزشی قابل اجرا است. از طرفی هم نوعی ورزش است و هم نوعی سرگرمی که در هرسنی که باشید می توانید آن را اجرا کنید . دراین بازی حتی می شود از توپ فوتبال هم استفاده کرد به این صورت که بازی کن ها سعی می کنند از بین پا هایشان با ضربات پی درپی توپ را عبور دهندو آخرین نفر این زنجیره کتف بسته می شود و به همین ترتیب بازی تا نفر آخر ادامه پیدا میکند .
روش سنتی این بازی به این صورت است که دو نفر انتخاب میشوند، یکی به عنوان سرگروه و دیگری عمو زنجیرباف. این دو بازیکن و با سایر بازیکنان با قلاب کردن دستهای یکدیگر دایره بزرگی را تشکیل میدهند. ابتدا سرگروه، عمو زنجیرباف را مورد خطاب قرار داده و سؤال و جوابهایی را به صورت شعر رد و بدل میکنندو بقیه بچه ها آن ها را همراهی میکنند.
عموزنجیرباف…! بعله…؟
زنجیر منو بافتی…؟ بعله…!
پشت کوه انداختی…؟ بعله…!
بابا اومده…! چی چی آورده…؟
نخود و کشمش…! بخور و بیا…!
با صدای چی…؟! با صدای گربه…! میو، میو، میو…
تا عمو زنجیرباف نام حیوانی را بر زبان آورد، سرگروه همراه با سایر بازیکنان، صدای حیوان مورد نظر را درآورده و به راه میافتند و از زیر دستهای به هم گره خورده عمو زنجیرباف و نفر دوم میگذرند، و نفر دوم به صورت کتف بسته، پشت به بچهها قرار میگیرد. سرگروه دوباره شعر را شروع میکند و عمو زنجیرباف با نام حیوانی آن را تمام میکند و آن ها از زیر دست نفر سوم عبور میکنند.
در نتیجه نفر سوم هم دستهایش پیچ خورده و پشت به بچهها قرار میگیرد. خلاصه این بازی را تا جایی انجام میدهند که همه بچهها غیر از سرگروه و عمو زنجیرباف، کتف بسته و پشت به دایره قرار می گیرند اما دست هایشان هم چنان محکم به هم قلاب است یا به عبارتی مثل زنجیر می ایستند! در این جا سرگروه و عمو زنجیرباف گفتگو میکنند:
عموزنجیرباف…! بعله…؟
زنجیر منو بافتی…؟ بافته شد…!
محکمه یا که شُله…؟ بکش و ببین!
این جا سرگروه از یک طرف و عمو زنجیرباف از طرف دیگر، با کشیدن بچهها به طرف مخالف سعی میکنند که زنجیر را پاره کنند اما بچهها با محکم گرفتن دستهای یکدیگر مقاومت میکنند… بازی تا جایی ادامه پیدا می کند که زنجیر از جایی پاره میشود. دو بازیکن که دستهایشان از یکدیگر باز شده جریمه میشوند و بایستی هر کاری که سایر بازیکنان از آن ها می خواهند باید انجام دهند. مثلا یک دور حیاط مدرسه بدوند یا یک مسیر را کلاغ پر بروند و…
۱۵ بازی گروهی جذاب برای نوجوانان
عالیه بیشتر از این بازی ها بگذارید