چرا عاقل کند کاری…؟؟!!

t چرا عاقل کند کاری...؟؟!!

روی صندلی پشت میز کامپیوتر وا رفتم… اصلا بااورم نمیشد… هر چی حس بد تو دنیا وجود داشت رو اون لحظه داشتم. احساس آدمی رو داشتم که توی مسابقه دو میدانی شرکت کرده، حالا که رسیده به خط پایان متوجه شده کل مسیر مسابقه رو اشتباه دویده…

پارسال هم با چیزی مشابه همین رو به رو شدم، ولی اینقدر داغون نشدم. خدایا آخه چرا؟ من که امسال خوب درس خوندم… پارسال گفتم تلاش نکردم، حقم نبوده، انتظار رتبه خوب رو هم نداشتم. حتی کنکور رو هم بد داده بودم. ولی امسال چی؟ این همه بیدار موندن… استرس داشتن… شب و روز خواب کنکور دیدن… از هر چیزی که دوست داشتم گدشتم فقط به امید یه نتیجه خوب…

وقتی یاد استرسی که قبل از باز شدن صفحه داشتم، می افتم، حرصم می گیره… حالا چه جوری بگم ؟؟؟ دعوام نمیکنن، ترسم از ناراحتی اوناست.. دوست ندارم به خاطر من ناراحت بشن اونا هم به خاطر من اذیت شدن.

از اول اشتباه کردم. من تلاش خودمو کردم ولی نذاشتن… نشد. آخر گول حرفای مشاور رو دوست و آشنا رو خورد. به امید آینده بهتر از علاقه ام، از همه آرزوهای کودکی و نوجوانی گذشتم، رفتم رشته ای که از بچگی ازش متنفر بودم. آخه ریاضی؟؟؟ اونم برای منی که عاضق هنر بودم… اشتباه کردم… کل مسیر رو اشتباه دویدم… با کسایی داشتم رقابت می کردم که اصلا رقیب من نبودن! حالا چی دارم؟!

داداشم اومد تو اتاق: شیری یا روباه ؟؟

بدون حرف از جام بلند شدم رفتم بیرون. هنوز صفحه رو نبسته بودم، خودش می بینه چه گلی به سرم زدم.

یاد استدلال هایی که برام میکردن افتادم: سه سال بیش تر نیست، از دوم دبیرستان تا پیش دانشگاهی. سختیش فقط همین سه ساله، در عوض یه آینده خوب در انتظارته!!

حالا چی ؟؟ سه سال درسی خوندم که ازش متنفر بودم. همش فرمول و عدد و رقم… یه مشت علایم مزخرف که نشون دهنده یه رابطه ریاضی مزخرف تر هستن! به اضافه یه سال پشت کنکور بودن… یغنی سال مرگ … یعنی هر کس رو هر جا دیدی با یه لبخند بی مزه ازت بپرسه: خووووب کنکور چه کردی؟؟ تو که خیلی درس می خوندی، از چهرت هم معلومه!!! حتما رتبه خوب میاری!

و حالا همه فکر می کنن با دو بار کنکور دادن و قبول نشدن تو یه رشته دهن پر کن از یه دانشگاه دهن پر کن تر، کودنی! شایدم درست فکر می کنن…

خیلی سخته که همه آینده آدم به یه آزمون بستگی داشته باشه. کل آیندت توی چهار ساعت ناقابل رقم بخوره. از اون سخت تر اینه که با وجود تلاش زیاد نتیجه دلخواه که هیچ حداقل نتیجه نیمه دلخواهت رو هم نگیری!

رفتم توی سالن، تلویزیون روشن بود ولی صداش کم بود… برنامه صبحگاهی… یه جوری با انرژی صحبت میکنه انگار به همه آرزوهاش رسیده! خوش به حالش!!

_ آزاد شیراز هم قبول نمیشی ؟؟!!

_ چرا مامان جان… آزاد رو که دیگه میارم! میخوام برم پیام نور…

_ نمیدونم والا… یه رشته خوب انتخاب کن، یه چیز برو که دوست داری. بعدا نگی دوست نداشتم این رشته رو…

کاش گذاشته بودین از دبیرستان رشته مورد علاقم رو انتخاب کنم. حالا دیگه چه فرقی داره برای منی که از اول مسیر رو اشتباه رفتم.

اصلا چرا درس می خونیم؟؟ مگه نمی خونیم برای علم و دانش؟؟ پس چرا این روزا همه دنبال مدرک هستن ؟!! همین که مدرکت از دانشگاه فلان باشه کافیه. از زمان دانشجویی همه هوات رو دارن، خیلی راحت تر از بقیه میری سر کار، حتی اگه اشتباه هم کنی کسی قبول نمیکنه! همه میگن: نهههه ایشون فارغ التحصیل از دانشگاه فلان هستن! همه مدرک رو می بینن نه سواد!

ولی اگه مدرکت از دانشگاه فلان نباشه همچنان باید بدوی. برای رسیدن به آرزوهات، هدفات، بدویی… و همچنان در تلاش باشی برای آینده ای بهتر!

سارا فتحی

به این داستان از ۱ تا ۱۰ امتیاز بدهید.

مهلت امتیازدهی پایان شهریور ماه می باشد.

t چرا عاقل کند کاری...؟؟!!
امتیاز به این نوشته
شاید به این مطلب هم علاقمند باشید
اولین جوان ایرانی که مدالِ جهانی المپیادِ علمی را دریافت کرد

‫4 نظر ارسال شده در “چرا عاقل کند کاری…؟؟!!

  1. شفق اسماعیلی :

    سلام و خسته نباشید به دوست نویسندم..داستان موضوع خوبی داشت اما بهتر بود اگر کار بیشتری روش انجام میشد…فضاسازی و شخصیتهای داستان کمرنگ بودند…این داستان با این موضوع جای کار بیشتر و صد البته نتیجه ی عمیقتری میتونست داشته باشه…همونطور که گفته شده نباید برای پایان داستان استرس داشت باید گذاشت داستان خودش به پایان برسه…این مشکل اصلیه این داستان بود که نویسنده انگار در کل داستان انگار دنبالش بودند و مدام ازین میترسید که با مانور بیشتر نتواند در چهار صفحه داستان را تمام کند…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *