از ژنده پوشی تا زندگی اشرافی راهی بس دراز است که تنها در آثار «والت دیزنی» و کتابهای قصه میتوان سراغی از آن ها گرفت.
شاید باورکردنی نباشد اما این ۷ کارآفرین مشهور از بدترین شرایط زندگی پلی برای موفقیت ساختند و به تعبیر دیگر از گوشه خرابهها به بالش پر قو رسیدند.
فقیر اسکاتلندی
نخستین اسطوره این گروه «اندرو کارنگی» است که به عنوان بنیانگذار شرکت فولاد کارنگی آمریکا شناخته میشود. او مردی است اسکاتلندی که در فقر بزرگ شد و در کودکی به طور عمده با گرسنگی شدید به خواب میرفت تا این که در نوجوانی به آمریکا مهاجرت کرد. اندرو برای نخستین بار در ۱۳ سالگی کار در کارخانه پنبه پیتسبورگ را آغاز کرد و ۶ روز در هفته به طور روزانه ۱۲ ساعت کار میکرد. او پس از مدتی شغل خود را تغییر داد و به درجه اپراتوری صعود کرد. وی در خلال کارگری درباره صنعت کسب و کار مطالعات زیادی داشت و با پس انداز و کارهای طاقت فرسا در زمینه فولاد و شرکتهای نفتی سرمایهگذاری کرد. او سرانجام در سال ۱۸۸۹ بزرگترین شرکت فولاد جهان را در آمریکا بنیانگذاری و برای صدها هزار جوان کارآفرینی کرد. شرکت او رفته رفته در آمریکا توسعه یافت تا این که در سال ۱۹۰۱ شرکت خود را به قیمت ۴۸۰ میلیون دلار به «جی پی مورگان» فروخت.
ساموئل شیردوش
دومین فرد «ساموئل والتون» است که کارش را از شیردوشی آغاز کرد و تا جایی پیش رفت که مالک فروشگاه های «وال مارت» شد. این زحمات منجر به آن شد که ثروتی با بیش از ۲۳ میلیارد دلار سود در سال برایش به ارمغان آورد. ساموئل مردی است که فروشگاه مواد غذایی کوچک خود را به سوپر مارکتهای زنجیره ای غول پیکر و گسترده تبدیل کرد. در آغاز راه، این مرد تنها کاری که میکرد دوشیدن شیر گاوها و عرضه به مشتریان فروشگاه کوچک خودش بود. پس از مدتی کارهای مختلفی را امتحان کرد، به عنوان مثال برای یک روزنامه کلمبیایی مقاله مینوشت.
پس از جنگ جهانی دوم با ۲۶ سال سن مدیریت یک فروشگاه را بر عهده داشت. سپس برای خرید فروشگاه وامی از بانک گرفت و به لطف نوآوریهای ساده در کارش خیلی زود دومین فروشگاه خود را نیز افتتاح کرد. او ظرف مدت ۳ سال حجم فروش خود را به مبلغ ۲۲۵ هزار دلار رساند. وی در سال ۱۹۶۲ فروشگاه خود را در آرکانزاس افتتاح کرد و رفته رفته کارش را توسعه داد.
شاهزاده پلیاستر
شاهزاده «پلی استر» کسی نیست جز «دیروبهایی آمبانی» مرد ثروتمند هندی که به عنوان تاجر، سرمایهدار، صنعتگر و مدیر ارشد اجرایی هندی شناخته میشود. مردی که سال ۱۹۶۶ شرکت ریلاینس را تأسیس کرد. خانواده آمبانی تا دهه ۱۹۷۰ در یک آپارتمان دوخوابه، در شهر بمبیی روزگار میگذراندند. دیروبهایی فرزند یک تاجرخرد بود که در سال ۱۹۳۲ در گجرات متولد شده، اما او از همان کودکی به تجارت علاقه داشت و گاهی اوقات در کودکی با خرید نفت و روغن و فروش آن در کنار جاده امرار معاش کرده است.
دیروبهایی پس از اتمام مدرسه در دانشگاه مومبای به تحصیل در رشته مهندسی شیمی پرداخت. سپس برای تحصیل در رشته امبیای، وارد دانشگاه استنفورد شد، اما پس از یک سال دانشگاه را رها کرد. نخستین فعالیت او در یک شرکت تجاری غربی، در یمن و فروش فرآوردههای نفتی بود، ولی در سال ۱۹۵۸ به بمبئی بازگشت و به فروش منسوجات و وسایل رفاهی مشغول شد. در اواسط دهه ۱۹۶۰ با احداث یک کارخانه نساجی، به کار خود رنگ جدی تری داد؛ امروزه این شرکت، نه تنها تولیدکننده منسوجات است، بلکه مواداولیه خود را برای تولید از پالایشگاه و کارخانه پتروشیمی خود، تأمین میکند. او در این استراتژی توانست ۶۰ گونه جدید از مواد پتروشیمی را تولید کند که در حد استانداردهای جهانی باشند و ظرفیت تولید رلیانس را از نیممیلیون تن در سال به ۱۲ میلیون تن برساند.
جوان ترک تحصیل کرده هندی آن روز هماکنون رهبری بزرگترین واحد صنعتی تولید مواد شیمیایی جهان را بر عهده دارد که روزانه ۶۶۰ هزار بشکه مواد شیمیایی تولید میکند. وی اکنون یکی از مردان ثروتمند هند بوده و کارآفرینی موفق در جهان به شمار میآید.
مجری مشهور
«اپرا وینفری» سومین فرد ثروتمند جهان است. او در ۹ سالگی مورد آزارو شکنجه فراوان قرار گرفته بود، اما حالا لقب «ملکه تمام رسانه ها» را به خود اختصاص داده است. اپرا با وجود گذشته دردآور خود، پلههای ترقی را با پشتکار طی کرد و به بالاترین درجههای موفقیت حرفهای دست یافت.
این زن سیاه پوست در منطقه روستایی میسی سیپی و در کنار مادری فقیر و تنها به دنیا آمد. مادرش خدمتکاری ۱۸ ساله بود و پدر ۲۰ سالهاش در ارتش خدمت میکرد. تا ۶ سالگی نزد مادربزرگش در روستا زندگی کرد و با کمک پیرزن توانست خواندن و نوشتن را بیاموزد؛ او در ۳ سالگی انجیل و سرودهای مذهبی در کلیسا را از حفظ میخواند. او تا ۱۲ سالگی را با مادرش در میلواکی گذراند، اما آزارهای جنسی آشنایان باعث فرارش از خانه شد. اپرا در ۱۴ سالگی نوزاد تازه متولد شدهاش را از دست داد و این ضربه سخت باعث شد عهد کند که زندگیاش را تغییر دهد. پدر هم تصمیم گرفت با انضباط و سخت گیری به او کمک کند تا بتواند زندگیاش را دگرگون کند. او تحصیلاتش را ادامه داد و در ۱۷ سالگی گزارشگر رادیو نشویل شد. هم زمان با کار، برای تحصیل به دانشگاه تنسی رفت و در رشته هنرهای نمایشی و ارتباط کلامی مشغول به تحصیل شد.
در سال ۱۹۷۶ وی مجری تلویزیونی شد و در ۳۲ سالگی با پیشرفت در زمینه اجرا یک میلیونر شد. موفقیت اپرا وینفری در ارتباط صمیمانه با مخاطبانش بود و همواره سعی کرد تا در برنامههای خود به افراد فقیر یاری رساند.
کودک سربار
«لری الیسون» هم با مصائب زیاد دوره کودکی را سپری کرد. پدرش خلبان نیروی هوایی آمریکا بود و بعد از به دنیا آمدن لری، او و مادرش را در نیویورک ترک کرد. وقتی ۹ ماهه بود مبتلا به ذات الریه مزمن شد. در این زمان مادرش با این استدلال که توانایی مراقبت از فرزندش را ندارد، لری را به عمه و عمویش سپرد و او تا ۴۸ سالگی، به هیچ عنوان مادرش را ندید.
سالها بعد لری یکی از بنیانگذاران و مدیرعامل «اوراکل» شد که یکی از شرکتهای عمده در زمینه نرمافزارهای پایگاه داده است. براساس گزارش مجله فوربس کودک آواره دیروز در رده پنجم ثروتمندترین افراد دنیا قرار دارد و ارزش داراییهایش در حدود ۴۰ میلیارد دلار است.
الیسون استعداد زیادی در ریاضیات داشت گرچه در مدرسه دانش آموز مستعد اما بیتوجهی بود. در درسهای علوم و ریاضی استعداد درخشانی داشت و موفقیت او در این درسها باعث شد در زمان دانشجویی به عنوان دانشجوی برتر رشته علوم دانشگاه «ایلی نویز» انتخاب شود. او در آستانه امتحانات پایان سال دوم دانشگاه بودکه به علت فوت نامادری تحصیل را نیمه کاره رها کرد و پس از مدتی دوباره وارد دانشگاه شیکاگو شد؛ جایی که با نخستین طراحیها و برنامه نویسی کامپیوتری آشنا شد. در ۲۲ سالگی هم در شمال کالیفرنیا شرکت خود را پایهگذاری کرد.
در سال ۱۹۸۹ شرکت الیسون هشت کارمند بیش تر نداشت و درآمد آن هم کمتر از یک میلیون دلار بود. اما یک سال بعد که شرکت آی بیام به استفاده از راهکارهای شرکت الیسون روی آورد، درآمد آن ها هرسال دو برابر قبل میشد. این روند، تا هفت سال ادامه یافت و شرکت چندمیلیون دلاری آنها، تحت مدیریت الیسون به درآمدهای میلیاردی دست یافت.
مردی از شرق
«لی کاشینگ» بازرگان، سرمایه گذار و نیکوکار هنگ کنگی است که در چین به دنیا آمده است و در حال حاضر، به عنوان ثروتمندترین فرد آسیا شناخته میشود. این مرد شرقی در کودکی طعم بیپدری را چشید و با مرارتهای زیاد رشد کرد.
خانواده او علاقه فراوانی به علم و دانش داشتند و از همین رو تمام فرزندان را از همان سنین کودکی به فراگیری علوم مختلف تشویق میکردند. در سال ۱۹۴۰ هنگامی که ۱۲ ساله بود، پدرش تصمیم گرفت تا محل زندگی خانواده را به هنگکنگ منتقل کند، اما سه سال بعد پدر در بستر بیماری افتاد و جان سپرد. با مرگ پدر، لیکا که فرزند ارشد خانواده بود ناچار به ترک تحصیل و یافتن شغلی مناسب برای امرار معاش خانواده شد.
پسر ۱۵ ساله ابتدا در یک کارخانه بند ساعتسازی با روزی ۱۶ ساعت فعالیت مشغول به کار شد. چندی بعد در یک فروشگاه لوازم پلاستیکی فروشندگی کرد و اندکی بعد به خاطر سخت کوشی، لیاقت و تیزهوشی که از خود به نمایش گذاشته بود، بهعنوان مسئول فروش منصوب شد و بسرعت مدیریت فروشگاه را بر عهده گرفت. در سال ۱۹۵۰ با سرمایه نسبتاً قابل قبولی که خود پسانداز کرده بود یک کارگاه ساخت لوازم پلاستیکی برای خودش دست و پا کرد و نام آن را چونگکنگ گذاشت. دیری نپایید که کارگاه کوچک چونگکنگ به یک کمپانی بزرگ ساخت اسباب بازی و گلهای پلاستیکی تبدیل شد. در ۳۰ سالگی نیز در کنار کمپانی و کارخانه، اقدام به خرید زمین و املاک در کشورش کرد به طوری که در عرض مدت کوتاهی پس از دولت حاکم بر هنگکنگ، او بزرگترین زمیندار این منطقه شناخته شد.
نظافتچی دیروز؛ طراح واتس آپ
یکی از مهم ترین کارآفرینان تاریخ یک مهاجر اوکراینی است. «کوم» در کییف اوکراین زاده شد. او فرزند یک زن خانه دار و یک کارگر ساختمانی بود. درسال ۱۹۹۲ به همراه مادر و مادربزرگش به مانتین ویو نقل مکان کرد که در آن هنگام ۱۶ ساله بود.
مادرش به عنوان پرستار بچه و خود او به عنوان نظافتچی در یک خواربارفروشی کار میکردند. او تا ۱۸ سالگی به برنامهنویسی علاقهمند و یک هکر حرفهای شده بود، سپس در دانشگاه ایالتی سن خوزه ثبتنام کرد تا اینکه در سال ۱۹۹۷ میلادی به عنوان مهندس زیر ساخت در شرکت یاهو استخدام شد. در سال ۲۰۰۹، وی و برایان اکتون، یکی دیگر از مؤسسین، اپلیکیشن برقراری ارتباط «واتس اَپ» را برای ارتباط بهتر مردم در سراسر جهان راه انداختند که به طور کلی جایگزین ارسال پیامک شد. این اپلیکیشن حالا بیش از ۶۰۰ میلیون مخاطب در سراسر جهان دارد و اوایل امسال با مبلغ ۱۹ میلیارد دلار به فیسبوک فروخته شد و عاقبت «کوم» را نیز میلیاردر کرد.