داستان ضرب المثل فارسی تو بدم، بمیر و بدم

تو بدم، بمیر و بدم

شاید بارها ضرب المثل تو بدم، بمیر و بدم ؛ را شنیده باشید اما قصه این ماجرا چیست با ما همراه باشید تا ماجرا را بشنوید.

مردی بود که پسر جوانی داشت که به سن کار رسیده بود اما پسر تنبلی می‌کرد و سرکار نمی رفت. هر روز پدر شغلی را انتخاب می کرد ولی پسر با بهانه ای آن را رد می کرد. به این ترتیب پسر شانه از زیر بار کار کردن خالی می کرد و دوباره روز از نو روزی از نو و با تنبلی روز را به شب می رساند.
پدر که از این وضعیت خسته شده بود روزی در کنار دوستانش شروع به درددل کردن کرد.او از اوضاع نا به سامان پسر و دل نگران خودش گفت. مرد آهنگری صحبت های پدر را شنید به نزد مرد رفت و گفت او می تواند با پسر راه بیاید و پسر را سر کار نگه دارد.

پدر خوشحال شد و به خانه رفت و به پسر گفت که برایش کاری پیدا نموده است و از فردا باید سر کار برود پسر با بی میلی قبول کرد و فردا صبح آن روز به نزد آهنگر رفت در مغازه به او آن‌قدر کار سپردند که تا شب فرصت تنبلی نداشت، چند روزی به همین روال گذشت تا این که کار سبک تر شد. دوباره پسر فرصت از زیر کار در رفتن رو پیدا کرد و از هر فرصتی برای تنبلی استفاده می کرد.

در یکی از روزهایی که کار کم‌تر بود استاد آهنگر به پسر گفت برود و مواظب باشد تا کوره خاموش نشود.  پسر به سمت کوره رفت و پشت دم ایستاد.  او هر چند دقیقه یک بار دم را می فشرد تا آتش کوره جان بگیرد. بعد از مدت کوتاهی پسر خسته شد و خطاب به آهنگر گفت می شود بنشینم و دم را بزنم.  آهنگر اجازه داد پسر نشست و با یک دست مشغول به کار شد.
باز هم چند دقیقه ای نگذشت که باز پسر تنبل استاد را خطاب قرار داد و گفت: استاد لم بدهم . استاد کمی شاکی شد ولی باز هم اجازه داد . در نهایت پسر جوان و تنبل که خسته شده بود خمیازه ای کشید و گفت اوستا دراز کشیده بدمم؟ آهنگر از دست پسر تنبل به ستوه آمد و با عصبانیت گفت: تو بدم، بمیر و بدم …..

شاید به این مطلب هم علاقمند باشید
داستان ضرب المثل فارسی هنوز دو قورت و نیمش باقی است

کاربرد ضرب المثل تو بدم، بمیر و بدم

این ضرب المثل زمانی استفاده می شود که فردی از زیر مسئولیتی که بر عهده اوست به نحوی بخواهد در برود و بهانه بیاورد.

 

2.9/5 - (11 امتیاز)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *