نمایشنامه نویسی به زبان ساده میتواند به عنوان یک راهنمای جامع برای علاقهمندان به هنر نمایش و نویسندگی تلقی شود. نمایشنامه نویسی یکی از شاخههای مهم ادبیات و هنرهای نمایشی است که به نویسندگان امکان میدهد تا داستانها و ایدههای خود را از طریق دیالوگها و صحنههای مختلف به تصویر بکشند.
این هنر نه تنها به خلاقیت نویسنده وابسته است، بلکه نیازمند درک عمیق از ساختار داستان، شخصیتپردازی، و تکنیکهای نمایشی است. در این مقدمه، هدف ما معرفی اصول و مبانی نمایشنامهنویسی به شکلی ساده و قابل فهم است تا بتوانیم افراد تازهکار را با این حوزه آشنا کرده و زمینهای برای پیشرفت و توسعه مهارتهایشان فراهم کنیم.
توجه به جزئیات، شناخت مخاطب، و استفاده از زبان مناسب برای هر شخصیت از جمله مواردی است که در آموزش نمایشنامه نویسی مورد بررسی قرار خواهد گرفت. امیدواریم که این مقدمه بتواند انگیزهای برای شروع مسیر نمایشنامه نویسی در علاقهمندان ایجاد کند و آنها را به سوی خلق آثار ارزشمند هدایت کند.
آموزش نمایشنامه نویسی به زبان ساده
(نمایی از یک کلاس درس – میز و نیمکت – تابلو – چند دانش آموزدرکلاس – معلم وارد کلاس می شود…)
نماینده کلاس : برپا !! ( دانش آموزان از جای خود بلند می شوند )
معلم : (با لبخند) سلام بچه ها بفرمایید.
علی : آقا اجازه امروز همون روزیه که نمی دونیم چه کار کنیم (خنده و همهمه بچه ها )
معلم : آها …. اینو بگو .. اول سلام !
بچه ها 🙁 جواب سلام وهمهمه از هرسوی کلاس )
معلم : ساکت (آرام روی میز می کوبد) خوب حالا ببینیم بایدچه کار کنیم ؟ این ساعتو که نمی تونیم بی کار باشیم نه ؟!
بچه ها: نه …
حسن : آقا اجا زه ؟ ما می گیم بیاین همه مون فکر کنیم ببینیم چه طوری پول جمع کنیم ( خنده بچه ها)
معلم 🙁 با سر تایید می کندبا تاییدحرف حسن را تکرار می کند) پول جمع کنیم ! خوب حسن آقا پول جمع کنیم که چی بشه ؟
حسن: آقا اجازه که باهاش یه جفت کفش ورزشی برای اردوی روز پنج شنبه بخریم دیگه خوبه نه؟ (خنده بچه ها)
معلم : ساکت ! مگه پنج شنبه اردو دارید ؟
حسن : آقا اجازه ! باآقای ورزش می خوا یم ببریم کوه ، آقا شما نمیاین ؟ نمی دونین چقدر با حاله .
معلم : اِ … چه خوب !! با شه حتماً اگه فرصت شد حتماً میام ، خوب این موضوع خیلی خوبه ( گچ را برمی دارد و روی تابلو می نویسد و می خواند) : 1- روش های پول جمع کردن ؟ خوب دیگه ؟(همهمه بچه ها)
محمد : آقا اجازه چند تا فوت و فن کتک کاری یادمون بدین …(همهمه بچه ها)
معلم : (روی میز می کوبد) که چی بشه ؟
کاظم : آقا آخه به این(اشاره به محمد) می گن مملی کونگ فو (خنده بچه ها )
معلم : بله … کونگ فو یه ورزش رزمی است که بسیار هم برای شما مفیده ! اما کتک کاری نه !، حالابگو برای چی می خوای کتک کاری یاد بگیری ؟
محمد: آخه آقا این سعید همیشه سر راهمون سبز می شه و با چند تا فوت و فن آش و لاشمون می کنه (همهمه بچه هادر تایید حرف محمد ) تازه بعدشم کلی مسخرمون می کنه و با هم دوستا ش حسابی می خندن .
معلم : سعید ؟ ؟
محمد: آره آقا همین کلاس پنجمیه دیگه ..آقا نمی دونید(گونه اش را می مالد) چه ضربه شصتی داره !!
معلم : خوب کتک کار ی کار قشنگی نیست اما یاد گرفتن فنون دفاع شخصی بسیار به جا و عالیست (تایید بچه ها ، پس از آن معلم عنوان راروی تابلو می نویسد) 2- چه گونه در مقابل افراد مزاحم از خود دفاع کنیم ؟ و مزاحم چه کسی است؟
علی : آقا اجازه… شما تو زنگ های آزاد خیلی تند تند کتاب می خونید ، می شه به ما هم یاد بدین که چه طوری می شه تند ی درس بخونیم و نمره های خوب بگیریم ؟
(خنده وهمهمه و اعتراض بعضی بچه ها و تایید حرف علی توسط برخی دیگر )
معلم : خوب پس شما عادت دارید یواشکی زاغ سیاه مردم رو چوب بزنی!!
علی : نه آقا !ما غلط کنیم زاغ کسی رو چوب بزنیم (خنده بچه ها)
معلم : (باخنده) (روی تابلو می نویسد) 3- روش های بهتر درس خواندن و نمره خوب گرفتن
خوب حالا گوش کنید از امروز به بعد می خوایم تو بعضی از زنگ ها با هم نمایشنامه نویسی را یاد بگیریم .
محمد : زکی!! آقا یعنی از اون وقت تا حالا ما سر کار بودیم دیگه ؟ ( همهمه همراه با تایید بچه ها)
معلم : ساکت ! نه ، اولاً سرکار رفتن خیلی هم بد نیست دوماً : ما در مورد تک تک این موضوع ها (اشاره به تابلو) بحث می کنیم و به نتیجه دل خواه هم می رسیم اما من دلم می خواد شما ببینید یه نویسنده چه طوری موضوع هایش را انتخاب می کنه .
حسن : یعنی آقا با پول جمع کردن برای اردومی شه یه نمایش نوشت ؟(خنده بچه ها)
معلم : بله این می تونه یه موضوع باشه که یه نمایش یا حتی یه فیلم در موردش نوشته بشه
علی : (با هیجان آب دهانش را قورت می دهد) اه… آقا! یعنی نویسنده ها همین طوری کتاب می نویسن ؟
معلم : گاهی وقتا یه فکر کوچیک که به نظر ما بی اهمیت میاد می تونه اولین قدم برای یه نوشته باشه .
علی : چه جالب! پس مطمئن باشید من از همین الان کاپ قهرمانی نویسندگی رو بردم (خنده بچه ها )
معلم : ان شا الله …ولی علی جان ! دلبندم ! کاپ قهرمانی مال ورزش کارا هست ، به یه نویسنده خوب ، تندیس یا لوح افتخا ر می دن که شکل های مختلفی داره .
جلسه دوم آموزش نمایشنامه نویسی به زبان ساده
(نمایی از یک کلاس درس – میز و نیمکت – تابلو – چند دانش آموزدرکلاس – معلم وارد کلاس می شود…)
نماینده کلاس : برپا !! ( دانش آموزان از جای خود بلند می شوند )
معلم : (با لبخند) سلام بچه ها بفرمایید.
علی : آقا اجازه ماهزارتا موضوع رو در نظر گرفتیم(خنده بچه ها)
معلم : اول سلام !
بچه ها 🙁 جواب سلام وهمهمه از هرسوی کلاس )
معلم : ساکت (آرام روی میز می کوبد) خوب هزار تا موضوع برای چی ؟
حسن : آقا اجا زه ؟ آخه قراره ما نویسنده بشیم دیگه مگه یادتون نیست؟
معلم 🙁 با سر حرف حسن را تایید می کند) چرا یادمه ولی (روبه علی) حالا چرا هزارتا؟
علی : آخه آقا ما می خوایم خیلی نویسنده بشیم دیگه (خنده بچه ها)
معلم : ساکت ! اما برای نویسنده شدن پیدا کردن موضوع اولین قدمه
حسن : آقا اجازه چند تا قدم دیگه باید برداریم تا برسیم ؟
معلم : صبر کن حسن آقا یک شبه نمیشه ره هزار ساله را رفت
اکبر : آقا یعنی قرار هزار سال طول بکشه تا ما نویسنده بشیم ؟کی تا اون موقع زنده می مونه ؟
معلم : نه عزیزم این یک مثل هست یعنی باید پله پله برید بالا
محمد : آقا اجازه از کجا باید بریم بالا ما تو بالا رفتن از درخت اوستاییم (همهمه بچه ها)
معلم : (روی میز می کوبد)
کاظم : آقا امروز صبح جلوی مدرسه یکی از سرویس ها با سرعت اومد نزدیک بود کاشفی را زیر بگیره
معلم : چیزیش شد؟
محمد: نه آقا خیلی خدا رحم کرد آقا رحیم دوید بیرون و نجاتش داد.
معلم : خدارو شکر خوب بچه ها از این جور اتفاق ها یاحتی ماجراهای خوب ،کس دیگه ای هم دیده ؟
کاظم: آقا اجازه دو هفته پیش ما می خواستیم بریم سفر اما درست 3 ساعت قبل از سفر داداش کوچیکمون توی حیاط خورد زمین و دستش شکست (همهمه بچه ها )
معلم : وای چه بد بعدش چی شد ؟
کاظم : آقا اجازه هیچی بابامون بردش بیمارستان و تا شب کارشون طول کشید بعدشم سفر بی سفر(ابراز هم دردی بچه ها)
معلم : واقعا متاسفم ولی خوب مطمئن باش حکمتی توی این کار بوده(گچ را برمی دارد و روی تابلو مینویسد 1- تصادف 2- شکستن دست قبل از مسافرت)
علی : آقا ! غلط نکنم اینم یک پله دیگه از نویسندگی هست نه ؟
معلم : آفرین خودشه حسن آقا خیلی عجله داره که زود ب بالای نردبوم برسه اما این جوری نمی شه چون هرکاری یک رسمی داره اینو یادتون نره
محمد : زکی!! آقا یعنی دست شکستن و تصادف کاشفی میشه نمایشنامه نویسی ؟ ( همهمه همراه با تایید بچه ها)
معلم : ساکت ! نه پسر خوب اینا میشن سوژه های نویسندگی
حسن : آقا اون روز می خواستیم گل کوچیک بازی کنیم اصغر قا همسایمون توپمون رو پاره کرد اینم می شه یک پله دیگه باشه ؟
معلم : بله ولی اینم می تونه یه سوژه باشه که بعد تبدیل به یک نوشته میشه
علی : (با هیجان) آقا ما همیشه فکر می کردیم نویسنده ها با همه فرق دارن
معلم : آره درست فکر کردی
حسن : (با تعجب) نه بابا ! من و علی که مثل هم هستیم پس هیچ کدوممون نویسنده نمیشیم (خنده بچه ها)
معلم :منظور من از فرق داشتن اینه که نویسنده ها مثل شکارچیا هستن
کاظم : (با نیشخند) هه ذکی از این به بعد یک کالیبر هفت هم بایستی همرامون باشه (خنده بچه ها)
معلم : شما کالیبر هفت همراهتونه (یک خودکار از روی میز برمی دارد و به بچه ها نشان می دهد) اینا ها ببینین …
علی :(با تعجب)آقا اجازه ! نویسند ها با خودکار چه جوری می تونن شلیک کنن ؟
معلم :(با انگشت سرش را می خاراند و نفسی تازه می کند) علی جان وقتی یک نویسنده می تونه با قلمش کتابی بنویسه که یک حکومت ظالم مثلا شاهنشاهی را تا ابد محو کنه این همون شلیکه دیگه (حسن می خواهد ادامه دهد که معلم مانع می شود) نه حسن جان از بحث خارج شدیم ولی خوب متوجه شدید که هر اتفاقی توی زندگی می تونه یک سوژه خوب باشه برای نوشتن حالا من ازتون میخوام برای جلسه بعد هر کدوم چند تا اتفاق خوب را بنویسید و همرا هتون بیارید تا براتون بگم مرحله بعد چی می شه .
کاظم : ای آقا ااا تا ما بخوایم نویسنده بشیم … (صدای زنگ مدرسه … بچه ها با هیا هو از کلاس خارج می شوند . معلم آرام وسایلش را جمع کرده و با لبخند از کلاس خارج می شود نور گرفته می شود.)