قلب های نارنجی

t قلب های نارنجی

ادبیات

ساده ساکت ماند. پدر کتابش را روی زمین، کنار مبل گذاشت. :” نوجوانی هم می تواند بهترین دوران زندگی آدم باشد و هم بدترین.”

ساده گفت :”خب هر دوره ای از زندگی آدم می تواند این جوری باشد.”

پدر لبخند زد:”خب آره، حادثه های تلخ و شیرین می توانند مثلا پیری آدم را تلخ و یا شیرین کنند؛ اما در نوجوانی فقط حادثه ها نیستند که تاثیر گذارند. خیلی چیزهای ساده و پیش پا افتاده می توانند آدم را کله معلق کنند. چجوری بگویم، حتی قلب یک نوجوان با قلب بقیه آدم ها فرق دارد.”

ساده سعی کرد قلبش را حس کند:”چه فرقی؟”

پدر لبخند زد: “قلب آن ها قرمز نیست، نارنجی است. خیلی هم نازک تر از بقیه قلب هاست؛ برای همین است که این قلب های نارنجی به یک مراقبت ویژه احتیاج دارند؛ چون ممکن است تا بیایند قرمز بشوند، هزار تا رنگ دیگر به خودشان بگیرند؛ اما اگر این سال های تغییر رنگ درست بگذرند، درک آدم از واقعیت ها بالا تر می رود. آن وقت متوجه داشته هایش هم می شود، داشته هایی که فقط با پول به دست نمی آیند؛ اما یک نوجوان فقط نداشته هایش را می بیند.”

بخشی از رمان قلب های نارنجی نوشته مینو کریمزاده

یادداشت سردبیر :

    با تشکر فراوان از خانم زهرا قاسمی از اعضای فعال سایت که این مطلب را برای ما ارسال کرده اند .

t قلب های نارنجی
امتیاز به این نوشته
شاید به این مطلب هم علاقمند باشید
مجسمه های فراواقعیتی سرامیکی!

‫5 نظر ارسال شده در “قلب های نارنجی

  1. سارا :

    واااااااااقعا فوق العاده بود ….. فقط یک نویسنده توانا چنین داستانی رو می تونه بنویسه ….. من تا حالا هزار تا رمان خوندم اما این اولین و زیباترین رمانی بود که دوست نداشتم تمام شه …. همین الان تمامش کردم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *