ماجرای رستم در هفت خوان یکی از داستان های معروف شاهنامه است که در این بخش به خلاصه استان رستم در خوان اول می پردازیم.
کیکاووس بعد از شکست خوردن نقشه پروازش تصمیم می گیرد به جنگ پادشاه مازندران برود و انتقام این نافرجامی را با شکست دادن او و دیوها بگیرد اما باز در کار عجله می کند و به سخنان بزرگان و ریش سفیدان گوش نمی دهد و در راه با حیله و تله دیو سفید، نور چشم او و سپاهیانش کم می شود و آن ها در سیاهی و نابینایی فرو می روند و لشگر بزرگش بر سر این اتفاق از هم می پاشد و تار و مار می شود.
حالا در ادامه ماجرا ببینیم که رستم چه می کند وقتی با نامه درخواست کیکاووس برای کمک و نجات او رو به رو می شود.
حرکت به سمت مازندران و پشت سر گذاشتن خوان اول
رستم زودتر از دیگر پهلوانان به سمت مازندران حرکت می کند. سوار بر رخش راه دو روزه را در یک روز می پیماید. بعد از دو روز سوارکاری و تاختن بدون استراحت به دشتی در میان راه می رسد پر از گورخر، تصمیم می گیرد که بعد از دو روز به تاخت رفتن آنجا غذایی بخورد و به خودش و رخش کمی استراحت بدهد.
پس از اسب پیاده می شود و با تیری در کمان به سمت دشت پر از گور می رود و تیر را به سمت گوری رها می کند.
گور را کباب می کند و می خورد. بعد از خوردن غذا چشمانش کم کم سنگین می شود و زیر سایه درخت به خواب می رود اما آن دشت قلمروی شیری درنده بود. زمانی که رستم در خواب بود شیر به دشت وارد می شود تا او هم گوری را شکار کند که رستم و رخش را در قلمروی خود می بیند، حیوان برمی آشوبد و به سمت رخش و رستم حمله می کند.
رخش که رستم را در خواب می بیند خودش به تنهایی به جنگ شیر می رود و هر دو به جان هم می افتند. شیر با پنجه ها و دندان های تیز و قویاش رخش با سم های پولادینش.
پیروزی رستم در خوان اول
در نهایت رخش موفق می شود که شیر را از پای در آورد و کاسه سر شیر را با دندان هایش خورد می کند. رستم از خواب بیدار می شود و با جنازه غرق به خون شیر رو به رو می شود و متوجه جنگ بین شیر و اسب دلیرش می گردد. از جای بر می خیزد و شروع به تیمار کردن رخش می نماید. بعد از مدتی استراحت و بهبود رخش، دوباره به مسیر پای می گذارد غافل از این که دست سر نوشت چه اتفاق های تازهای را سر راه آن ها گذاشته است.
سوسن قریشی