مقاله شماره (۲)؛ سجاد نظری

t مقاله شماره (2)؛ سجاد نظری

کتاب آن 23 نفر در مورد بیست و سه نفر نوجوان کم سن و سال است که به دلیل کم سن و سالی و نداشتن مو بر روی صورت در معرض توجه هستند و با اینکه خودشان با رغبت به جنگ و جبهه آمده اند هر کدام به نوعی .مثلا شخصیت اول داستان آقای احمد یوسف زاده  بسیجی که شانزده سال دارد و به تازگی از جبهه آمده است و دوست دارد برای کشورش کار مهمی انجام دهد و علاقه مند است در عملیات شرکت کند و در طی پرسشی از اقای  نوزایی مسئول بسیج جیرفت و اسرار بر این که عملیاتی در پیش هست و جوابهای مبهم راهی جبهه می شود با توسل به کوله پشتی و کمی روی پای خود نشستند تا مشکل کوتاهی قد  خود را حل کند غربال نشده و راهی جبهه می شود در گردان شهید باهنر .در این راه با دوستان خود یعنی حسن اسکندری و اکبر داداشی که از خودش بزرگتر بودن همسفراست.

اسامی این افراد عبارتند از : محمد ساردویی، رضا امام قلی زاده، جواد خواجویی، احمد علی حسینی، محمد باباخانی، سلمان زادخوش، مجید ضیغمی، منصور محمودآبادی، حمید تقی زاده، ابوالفضل محمدی، یحیی کسایی نجفی، حسن مستشرق، حسین قاضی زاده، یحیی دادی نسب قشمی، سید عباس سعادت، حمیدرضا مستقیمی، عباس پورخسروانی، علی رضا شیخ حسینی، حسین بهزادی، سید علی نورالدینی، محمد صالحی، محمود رعیت نژاد، احمد یوسف زاده.

مسیری که برای عملیات در نظر گرفته بودند از اهواز وارد جاده بستان بعد از حمیدیه وارد دشت آزادگان و ساختمان چهار طبقه آن می شوند و در طی این مدت آموزش نظامی می بینند بعد روستای فرسیه خالی از سکنه که از انجا نیروها  خودی شروع به عملیات می کنند.

عملیات بیت المقدس در روز دهم اردیبهشت سال1361 شمسی  که با هجوم و سقوط چند خاکریز و پیشروی با شجاعت ولی با طلوع خورشید معلوم می شود که در یک محاصره تنگاتنگ که ناشی از عدم پیشرفت نیرو در مسیر دیگر است قرار گرفته اند و با اینکه آرپی جی زن یعنی حسن اسکندری و چند تن دیگر سعی می کند دشمن را از سر راه بردارد ولی به دلیل زخمی شدن و شهیده شدن بسیار از نیروها و محاصره همه جانبه اسیر می شوند .در مسیر اسارت دوست خودشان اکبر را که زخمی شده از آنها جدا می کنند .

 از صحنه های زیبا این داستان گفتن جمله لاتخف احمد به سرباز عراقی که باعث زنده شده روزنه امید درون او در زمان اسارت  و بیان جمله الله اکبر سرباز عراقی همین حس را درون او در زمان اسارت ایجاد می کند یا روزه گرفتن با حداقل امکانات و کمترین غذا در آب و هوای گرم و تیمم بر روی پتو های پر از خاک به جای وضو .

در این داستان کاملا حس دوران جنگ تداعی می کند و انسان را به آن زمان ها می برد.مراسم بدرقه رزمندگان دفاع مقدس و حضور خواهران و مادران با داشتن آینه و آب و اسپند برای بدرقه , خواندن اسامی آنها , از خود گذشتگی رزمندگان بخصوص بچه های اطلاعات و پاک سازی خطرناک ترین راه های مانند راههای مین گذاری شده و در نهایت اسیری و اسارت و شکنجه با بدترین کارها داشتن آب  و غذای خیلی کم به طوری که غذای دو نفر را به 23 نفر می دهند و نداشتن حمام و چند دقیقه زمان مختصر برای استفاده از سرویس بهداشتی و محل اقامت بسیار کوچک و حتی نداشتن آب شرب تمیز همه همه باعث می شود ما متوجه شویم چه دورانی را اسرای هموطن ما تجربه کردند و پی به از خودگذشتگی انها ببریم.آنچه در این داستان مد نظر است این است که از خودگذشتگی و ایثار درون همه مردم ما هست از اینرو نوجوانان هم سعی دارند در جنگ مشارکت کنند و دراین راه هیچ ترسی ندارند به طوری که با صدای شلیک و کشته شدن همرزمان همچنان به هدف خود ادامه می دهند و از راه آمده هرگز پشیمان نیستند و چنانچه جای مجبور شده اند عملی بر خلاف میل انجام دهند دچار عذاب وجدان می شدند و سعی می کردند هیچ کدام از اهداف بعثی ها را انجام  ندهند مانند بازجویی و اقرار به سیزده سالگی و اجبار به آمدن به جنگ و سپس پوشیدن لباسهای نو و حضور در کاخ صدام حسین و ملاقات با او که طی فیلم منتشر شده از اسرای ایرانی و دیدن چهرههای چندین نوجوان تصمیم  گرفته آنها را به کشور ایران بازگرداند وبرای این کار آنها را به چندین مکان برده و عکاس ها از آنها عکس می گیرند که نشان داده شود که عراق با اسرار با مهربانی رفتار می کند مانند حرکت آزادانه در یک فضای باز و رفتن به شهر بازی و لباسهای و کفش های خود و حتی آوردن کوزه اب تمیز بجای بشکه آب آلوده  و میوه ایی که اسرا حتی اجازه دست زدن به آن را نداده اند فقط و فقط برای نمایش است. و در نهایت خیانت فواد ایرانی جزو حزب خلق عرب  که بعد از تار و مار کردن این حزب به دست اقای مدنی به عراق پناهنده و در رادیو بغداد با اقرار به زور نیروهای ایرانی سعی در کمک به نیروهای عراق می کند و ماجرای لو دادن صالح توسط او و دستور ضرب وشتم توسط او به نیروهای ایرانی و در این داستان صالح یک مرد چهل ساله ایرانی است در طی انقلاب و بعد از انقلاب با جان و دل برای داشتن ایرانی آزاد تلاش کرده است از جمله توسط نیروهای ساواک آبادان به دلیل فعالیت سیاسی دستگیر می شود بعد از انقلاب هم در جبهه اسیر شده است و در رادیو آبادان هم کار می کرده و سعی داشته نماینده آنجا شود در اولین انتخابات نماینده های مجلس شورای اسلامی. و سرهنگ تقوی سرهنگ وفاداری که با هیچ اجباری حاضر نشده چیزی بگوید و یک پایش کاملا در گچ است.و سلمان زاد خوش که با اسرار با مخفی شدن در زیر صندلی آخرین کوپه راهی جبهه می شود و محمد صالحی که با این که کم سن و سال است یک پاسدار است و در این صحنه مصاحبه در جواب سوالی که می گویند شما را به زور به جبهه آورده اند و او می گوید بله و توضیح می دهد مسئولان نمی گذاشتند ما بیاییم با به زوری که بود راهی جبهه شدیم نشان می دهد غیرت ایرانی زبانزد جهان است و در تمام افراد نیروی مقاومت و حفظ اسرار و ایثار و شجاعت به چشم می خورد.

 

t مقاله شماره (2)؛ سجاد نظری
امتیاز به این نوشته
شاید به این مطلب هم علاقمند باشید
ارتودنسی نامرئی برای نوجوانان: تاثیر، مزایا و عوارض آن

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *