ماجراهای رستم در خوان دوم از هفت خوان

ماجراهای رستم در خوان دوم از هفت خوان
t ماجراهای رستم در خوان دوم از هفت خوان

ماجراهای رستم در خوان دوم از آنجایی شروع می شود که رستم و رخش، بعد از دلاوری رخش و به سلامت عبور کردن از خوان اول، به بیابان گرم و سوزانی که بر سر راهشان بود وارد شدند. رستم از وجود این بیابان بی اطلاع بود. اوخبر از بزرگی و گرمای آن نداشت و با توشه کمی از آب پا داخل این جهنم گذاشت. یک روز با آب کم ساختند اما با شروع روز دوم و تمام شدن آب همراهشان تشنگی به هر دوی آن ها فشار آورد.

گرمای هوا و داغی خاک بیابان به حدی بود که اگر پرنده ای وارد آن می شد به ساعتی نکشیده مانند مرغ بریان گوشتش پخته و قابل خوردن بود. رستم برای این که فشاری روی رخش نیاید از روی حیوان پیاده شده بود . گرز در دست هر دو کنار هم در آن دشت سوزان حرکت می کردند.رستم که دیگر طاقت و تحملش تمام شده بود زبان به گله و شکایت گشود و گفت:

اگر لشکری بود در یک حمله آن ها را تار و مار می کردم و بر آنان پیروز می شدم. حتی اگر رو به رویم کوهی بلند قرار داشت با گرزم آن را خرد می کردم و از سر راه بر می داشتم. اگر رودی مانند جیحون مانع راهم بود مسیرم را عوض می کردم و به راه خود ادامه می دادم. اما این بیابان خشک و تفتیده را نمی شود کاری کرد. پروردگارا بر من و رخش رحم آور و دل زال پیر را بر من مسوزان.

تصویری از ماجراهای رستم در خوان دوم

نجات از تشنگی سخت در ماجراهای رستم در خوان دوم

رستم به راهش در بیابان ادامه داد تا این که دیگر رمق و نایی برایش نماند. روی زمین افتاد اما قبل از این که از هوش برود گوسفندی را در دور دست دید. رستم با دیدن حیوان قوت قلبی گرفت که در آن نزدیکی حتما آب و آبادی وجود دارد.به هر سختی بود خود را به سمت گوسفند کشاند . ناگهان در فاصله چند متری اش چاه آب و دشتی سبز را مشاهده کرد.با دیدن چاه آب، قدرت خود را به دست آورد و به سمت آن رفت و از آن آب خورد تا سیراب شد . رخش را هم در آب آن شست تا گرد و غبار راه و بیابان را از تنش دور کند.

بعد از سیراب شدن، رستم تیر و کمانش را برداشت و به شکار گورخر رفت . دوباره گوری را شکار کرد و کباب آن را خورد. قبل از این که بخوابد تا خستگی راه را به در کند رو به رخش کرد و گفت: مبادا با شیر یا دیوی جنگ کنی، اگر دشمن پیش آمد شروع به تازیدن کن و مرا آگاه نما…
اما ماجراهای رستم در خوان دوم همین‌جا تمام نشد…

شاید به این مطلب هم علاقمند باشید
من زائری خوشبخت بودم

سوسن قریشی

t ماجراهای رستم در خوان دوم از هفت خوان
3.8/5 - (14 امتیاز)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *