روزنوشته های کلانتر پفک؛ افراد مهم زندگی مان

روزنوشته های کلانتر پفک | افراد مهم زندگی مان | کلانتر پفک
t روزنوشته های کلانتر پفک؛ افراد مهم زندگی مان
روزنوشته های کلانتر پفک | افراد مهم زندگی مان | کلانتر پفک

این روزها خبرهای خوبی به من می‌رسد. حتماً می‌پرسید: «چه خبری؟ خبرهایی سری از پایگاه است؟» نه عزیزانم، خبرها سری نیستند. به نظرم یکی از این خبرها مهم‌تر از آن دیگری است. برای همین آن مهم‌تره را دوم می‌گویم. می‌دانم که دلتان حسابی ضعف می‌رود که خبر را بدانید.

خبر دوم این است که اخبار هواشناسی گفت یک جبهه‌ی هوای سرد آخر هفته به کشور می‌آید. چی شد؟ چرا قیافه‌هایتان وا رفت؟ به نظر من که این خبر خیلی خوب است. هر گربه‌ای کل پاییز را گوش به زنگ است که بفهمد کی یک جبهه‌ی تازه وارد کشور می‌شود. آخر ما عاشق باران هستیم. اصلاً هم با خیس‌شدن مشکلی نداریم. این‌ها حرف‌هایی است که آدم‌ها برایمان در‌آورده‌اند.

خلاصه که من دیشب در فکر این خبر خوب بارانی بودم که یک ایمیل تازه به دستم رسید. از دکتر موریس؟ نه، از کپک. بله بله می‌دانم که از شنیدن اسم کپک حسابی ذوق کردید و می‌گویید دلتان برایش تنگ شده. خب راستش را بخواهید دل من هم خیلی خیلی برایش تنگ شده. واقعاً که جای خالی او در محله کاملاً مشهود است.

خلاصه که کپک گفت برای یک تعطیلات چند روزه به اینجا برمی‌گردد. خدا می‌داند چقدر حرف باید با هم بزنیم. پس بدانید که من این آخر هفته حسابی مشغول مهمان‌داری و گپ‌و‌گفت صمیمانه خواهم بود.

راستش حالا دارم فکر می‌کنم چقدر خوب می‌شد اگر آخر هفته بارانی ملایم می‌بارید و من و کپک با هم قدم‌زنان در پارک صحبت می‌کردیم. می‌بینید؟ تجربه‌ی چنین لحظه‌ای اگر خوشبختی محض نیست پس چیست؟

شاید به این مطلب هم علاقمند باشید
داستان؛ کیف اسدی | داستان کوتاه

نمایشی به افتخار کپک

خلاصه که داشتم لیستی از کارهایی که باید با کپک انجام بدهیم تهیه می‌کردم که سر و کله‌ی غلطک پیدا شد. همان شال گردنی را که پشمک برایش بافته است دور گردنش انداخته بود و شاد و شنگول به سمتم می‌آمد. از همان فاصله‌ی دور میو‌میوی شادی کرد و گفت: «ببین پفک، من فکر کردم خیلی خوب است اگر یک نمایش داشته باشیم. نمایش هم درباره‌ی گربه‌ای است که به پایگاه فضایی رفته اما آنجا برایش مشکلاتی پیش می‌آید. می‌دانی چه می‌گویم؟ می‌خواهم نمایشمان طنز باشد و کپک را حسابی بخندانیم.»

جمله‌اش که تمام شد دیگر کنارم رسیده بود. گفتم: «فکر خوبی است اما چه کسی قرار است نقش آن گربه را بازی کند؟»

– خب معلوم است. خودت. به هر حال تو هم قرار است به زودی به پایگاه بروی. به نظرم تو بهترین گزینه هستی.

بعد درباره‌ی نمایش با هم حسابی صحبت کردیم. به غلطک گفته بودم می‌خواهم برای ورود کپک به محله برنامه‌ای تدارک ببینم و از او خواسته بودم هر پیشنهادی به ذهنش می‌رسد مطرح کند. به نظرم پیشنهاد نمایش خیلی خوب بود.

افراد مهم زندگی

وقتی با غلطک برنامه‌ها را هماهنگ می‌کردیم داشتم به یک نکته‌ی مهم و باارزش فکر می‌کردم. روزی که کپک داشت به پایگاه می‌رفت خیلی ناراحت بودم. خب ما سال‌هاست که در محله با هم زندگی می‌کنیم و دیدن جای خالی او برایم سخت بود. راستش آن روزها گاهی حسابی کلافه می‌شدم اما سعی می‌کردم سرم را به کار کلانتری گرم کنم و به نبودن کپک فکر نکنم.

همان روزهای اول رفتن کپک بود که فهمیدم در زندگیمان افرادی وجود دارند که بودنشان خیلی خیلی مهم است حتی اگر متوجه نباشیم و فقط زمانی که از ما دور می‌شوند قدرشان را می‌دانیم.

شاید به این مطلب هم علاقمند باشید
دانلود سرود زیبای عید غدیره ستاره بارونه زمین

از دیشب که ایمیل کپک به دستم رسید حسابی خوشحالم. احساس می‌کنم به پاس اینکه متوجه شدم افراد زندگیم چقدر برایم باارزش هستند فرصتی دوباره به من داد شد تا باز هم چند روزی را با کپک بگذرانم. حالا شاید بگویید: «کلانتر چقدر احساسی شدید؟» دوستانم، من همیشه گربه‌ای احساسی بوده‌ام اما خب اجازه نداده‌ام احساساتم بر منطقم غلبه کند.

خلاصه که قدر افراد مهم زندگیتان را بدانید. قبل از اینکه جایشان خالی شود.

نتیجه‌ی ماجرای کلانتر پفک و افراد مهم زندگی مان

در زندگی همه‌ی ما افرادی مهم وجود دارند. آن‌هایی که همیشه کنارمان هستند و برای همین هیچ‌وقت جای خالیشان را حس نکرده‌ایم. گاهی یادمان می‌رود این افراد را چقدر دوست داریم تا وقتی که جای خالیشان را احساس می‌کنیم.

مثلاً ممکن است دوستی داشته باشیم که بعد از سال‌ها مدرسه‌اش را عوض کند و به مدرسه‌ای بسیار دورتر برود و دیگر او را نبینیم. واقعیت این است که ما نمی‌توانیم جلوی رفتن‌ها و نبودن‌ها را بگیریم اما تا وقتی که این افراد کنارمان هستند می‌توانیم از حضورشان لذت ببریم و با آن‌ها احساس خوشبختی کنیم و قدرشان را بدانیم.

توضیح تصویر

با خودم گفتم حالا که کپک دارد برمی‌گردد یکی از عکس‌های باابهتش را برایتان بگذارم. عکسش را تماشا کنید تا خودش را در محله ببینید.

اختصاصی نشریه‌ی اینترنتی نوجوان‌ها – یاسمن رضائیان

t روزنوشته های کلانتر پفک؛ افراد مهم زندگی مان
امتیاز به این نوشته

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *